• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. اصل اول را در عروه سيد شروع مى‏كند به اقسام ماء المطلق و به تعرض به ماء المضاف كانما... مى‏گويد طهارتا ماء المطلق است و اخرى ماء الضاف است. و بعد ذكر مى‏فرماييد اقسام ماء المطلق را و متعرض مى‏شود بر اين كه، اون حكمى را كه مشترك است تمام اقسام ماء مطلق در او و احكامى كه بار مى‏شود بر ماء المضاف. فصل اول راجع به اين است. و كان ظاهر عبارت اين است، ماء مضاف را بمثال ذكر مى‏كند. معيار ماء المضاف چيست؟ و معيار ماء مطلق چيست كان به اون ماء المضاف به اين تمثيل اشاره مى‏كند. دو مثال مى‏گويد. مى‏گويد ماء المضاف... اون مائى كه گرفته مى‏شود از اجسام مثل ماء البرتغال و امثال ذالك، اين ماء، ماء المضاف است يكى هم والمنتزج بغيره. ماء ممتزج بشود به غير الماء. مثل اين كه عرفا همين جور است ماء منتزج است... اما بما يخرجه. امتزاج طورى بوده باشد كه ديگر ماء را نشود اطلاق كرد بر اونى كه ممتزج است. توضيح كلام ايشان اين است اين مياحى كه از اجسام گرفته مى‏شود كان اونها ماء المضاف هستند و اما اگر ماء المطلقى ممتزج بشود به غير الماء، به جسم ديگرى ممتزج بشود مثل ماء ممتزج به تراب بشود كه مى‏گوييم طهارتا انتزاج طورى است لقلته مانع نمى‏شود ما اسم ماء را اطلاق كنيم به اون ممتزج و بگوييم هذا ماء. اين مانع نمى‏شود. مثل اين كه تراب كم بوده باشد آب يك خرده گل آلود بشود مى‏گويند آب است، گل آلود است صاف نيست. اين امتزاج اينجورى ماء را مضاف نمى‏كند. بايد امتزاج طورى بوده باشد كه ديگر آب را لاقيد به او اطلاق كردن يعنى حقيقتا صحيح نبوده باشد. عنايت بالعنايه اطلاق بشود. اگر اطلاق مى‏شود. مثل گِل همين جور است. گِل آب است و تراب است. و به خود گل اطلاق كردن ماء اين اطلاق صحيحى نيست و اگر اطلاق هم بشود در يك موردى مثل فرض كنيد به اون آب گوشتى كه يك خرده مثلا چربيش كم است، مى‏گن اين آب است اين اطلاق، اطلاق بالعنايت است. والا؟ بالحقيقه نيست. اين جهت معلوم بشود كه اينى كه عرض كرديم ايشان اين ماء مضاف را به مثال تكيه ميكند و معيار ماء المضاف در اين دو تا مثال نيست چون كه ماء المضاف، ماءالمضافى كه هست تحقق پيدا مى‏كند در مواردى كه نه منتزج به اجسام است نه هم منتزج بااقسام است و نه هم مأثر بالاجسام هيچ كدام از اينها نيست. مثل آب دهن، آب بينى. اينها مضاف هستند. ماء مضاف هستند. نه معتصم من الاجسام هستند و نه هم منتزج به غيره هستند. كان ملاك ماء المضاف و ملاك ماء المطلق اين است. ماء اطلاق مى‏شود هم در موارد مضاف و هم در موارد ماء المطلق به هر دو تا مى‏شود گفت هذا ماء. مثل او بعض مايعات نيست كه به اونها اصل اطلاق الماء صحيح نيست. يعنى تطبيق كردن عنوان ماء به اونها اصلا صحيح نيست يعنى لا مطلقا و لا مقيدا. مثل روغن. مثل شيره... و امثال ذالك به اينها ماء اطلاق نمى‏شود و مثل نفت فرض كنيد آب، ماء اطلاق نمى‏شود لا مطلقا لا مقيدتا. اينها يك مايعات مضافى هستند اينها محل كلام نيست در اين تقسيم. يك قسم از مضافاتى هست كه به اونها ماء اطلاق مى‏شود ولكن مع الغير. مثل ماء الضمام. مثل فرض بفرماييد ماء الضمام، ماء الپرتغال و امثال ذالك اطلاق مى‏شود ماء اطلاق مى‏شود ولكن مع الغير. ملاك در ماء المضاف اين است كه اطلاق ماء به او بشود. ولكن مقيدا به نحوى كه ماء را مطلق بگذاريد و تطبيق به او بكنيد اين صحيح نبوده باشد. اين صحّت ندارد. فقط بالعنايت و المجاز صحيح مى‏شود. مثل اون آب، آبگوشتى كه عرض كردم مى‏گن آب است اين بالعنايه است در مقام تزوج است مبالغه در اين است كه مثلا چربيش كم است به اين اعتبار بالعنايه ماء را بلاغير به او اطلاق مى‏كنند. به خلاف ماء المطلق. ماء المطلق اونى است كه ماء را بلا قيد به او منطبق كردن. و اطلاق كردن اين صحيح است. مثل ماء النهر و ماء البحر و ماء البئر به اينها بگوييم آبى كه در چاه است آب است، آبى كه در درياست آب است آبى كه از شط و نهر جارى است آب است آب را بلاقيد اطلاق كردن اين اطلاق صحيح مى‏شود و منهنا يعلم در ماء المطلق نمى‏خواهيم بگوييم كه ماء را با قيد اطلاق كردن نمى‏شود در موارد ماء مطلق. تا كسى بگويد كه در موارد ماء المطلق هم مى‏گويند ماء البحر. ماءالبئر، ماء مطر. كلام ما اين است در موارد ماء المطلق ماء را اگر بلا قيد اگر خواستيم اطلاق بكنيم و تطبيق به اون ماء بكنيم در او هيچ عنايت و تزوجى نيست. و تطبيقش صحيح است به ماء البئر گفتن هذا ماء بلا قيد، عنوان ماء را تطبيق بكنيم اين بلا اشكال صحيح است. اما به خلاف ماء الپرتغال و ماء الضمام و امثال ذالك. اونجاها اگر بخواهيم ماء را بلا قيد تطبيق بكنيم اين حقيقتا صحيح نمى‏شود. آب دهان هم همين جور است كه آب دهان بگوييم آب است اين اطلاق، اطلاق تجولى است. آب اطلاق نمى‏شود. به تزوج مى‏شود والاّ به حقيقتا آب است بعله، اين اطلاق به او نمى‏شود. آب دهان، آب بينى و امثال ذالك مى‏گويند مقيدا ولكن مطلقا اطلاق بشود به نحوى كه هيچ تزوجى و عنايتى در او نباشد اينجور نيست به شهادت بالاتخاذ. ماء اونى كه مرتكض است است از الفاظ اون معنايى كه مرتكض از ماء است... كه آب دهان است اطلاق كردن، اطلاقش، اطلاق درستى نيست. لغت موارد استعمال را مى‏نويسد و موارد لغوى هم موارد استعمال را مى‏توانيم و اما معناى حقيقى را كه معناى يعنى ظاهر چيست و معناى حقيقى لفظ چيست؟ بلا قيد شد معناش چيست؟ اوسع است يا ضيّع است؟ اين را بايد از اهل لسان بفهميم ما. منتهى فرض بفرماييد در اونجايى كه اهل لسان عرب هستند. غير العرب مرادفش را پيدا مى‏كند، مرادف همان لفظ را كه اونها ماء مى‏گويند ما آب مى‏گوييم. خوب در آب توجه كرديد آب را بلا قيد اطلاق كردن مثل آب پرتغال و مثل آب بينى و آب دهان ولى اين صحيح نيست اتخاذا. بعله در ما نحن فيه اطلاق اگر بشود در مواردى كه مى‏شود اين اطلاق بالعنايت و المجاز و مع الغير است. مقيدا اطلاق مى‏شود و بالعنايت و المجاز اطلاق مى‏شود. پس على هذا الاساس ماء المطلقى كه هست اونى است كه به او مى‏شود بلا قيدا آب را اطلاق كرد به معن المرتكض. اون معنايى كه مرتكض از نفس الماء است و لفظ آب است بلا قيد مى‏شود به او اطلاق كرد و به او تطبيق كرد. اگر اينجور شد، اين ماء، ماء مطلق است. و اگر بلا قيد تطبيقش بر او صحيح نشد الاّ... اگر اين نحوه باشد اون ماء ماء المضاف است. ظاهر كلمات اين است كه ماء را اطلاق كردن بر اون اقسام ماءالمضاف اين خودش بالمجاز است. ماء را گفتند و ماء پرتغال را اراده كردن اين استعمال، استعمال مجازى است. اگر اينجور بوده باشد كه لفظ ماء را انسان اطلاق بكند و از او اراده بكند ماءالپرتغال را اين يا تطبيق كند معناى مرتكض از ماء را به ماء الپرتغال بعله اين مجاز در اسناد است. اولين مجاز در كلمه است در جايى كه از لفظ اراده بشود. در دومى هم مجاز از اسناد است. يعنى لفظ ماء را در همان معناى مرتكض استعمال كند تطبيق به ماء پرتغال كند اين مجاز در اسناد است. و هكذا در مواردى كه ممتزج به غير بوده باشد. مجموع و هر را، و هر مجموع را آب را بگويد، ماء را بگويد اون مجموع را اراده كند مجاز است. فرض بفرماييد تطبيق بكند معناى مرتكض را به مجموع اين هم مجاز است. اما اگر بگويد الوهل ماء و تراب كه در جزء اطلاق بكند ماء را. ماء مطلق را اين عيب ندارد. اين به نحو حقيقت است. كه تطبيق مى‏شود اون عنوان، معناى مرتكض به جزء اون اطلاق، اطلاق حقيقى است. بعله اون صورتى كه مجاز است اونى است كه اشاره كرديم. شما اگر بخواهيد نظير پيدا بكنيد براى لفظ الماء كه بلا قيد اطلاقش در بعضى موارد صحيح است در اقسام ماء المطلق و در بعضى موارد اطلاقش بلا قيد صحيح نيست مثل موارد ماء المضاف شما ملاحظه كنيد لفظ الذهب را. لفظ الذهبى كه هست به اون طلاى سفيدى كه در عرف مى‏گويند پلاتين مى‏گويند، عربها پلاتين مى‏گويند، اين پلاتينى كه هست به او ذهب اطلاق مى‏شود ولكن مطلقا به ذهب سفيد ذهب الابيض، با قيد ابيض اطلاق مى‏شود به او. و اما اگر ذهب بلا قيد گفته شد يعنى‏ قيدى نداشت اون اطلاق، اطلاقش اون ذهب اون پلاتين را نمى‏گيرد. اطلاق ذهب همان طلاى متعارف است كه اون طلاى ربما مى‏گويند طلاى زرد. اين طلا را مطلق بگويم، مطلقش همان است كه همان طلاى متعارف است عبارت از طلاى زرد است. ربما اطلاق مى‏شود به اون طلاى فرض بفرماييد طلا مقيد هم بشود ابيض، به پلاتين اطلاق مى‏كنند رو اين حساب اون احكامى كه رو مطلق الذهب رفته است اون احكام سرايت به پلاتين نمى‏كند. به ذهب ابيض نمى‏كند. اون احكام فقط مال اون طلاى متعارف است. مثل پوشيدنش يك جا، كه ذهب را بشوند حرام است اون طلاى سفيد را نمى‏گويند... اين همان طلا، طلاى متعارف مى‏شود. اين كه زكات واجب است در اون طلا اون طلاى متعارف است اين طلاى سفيد را نمى‏گيرد. چرا؟ چون كه اطلاق اون ذهب الابيض، به اين پلاتين عند العُرف مثل اطلاق ذهب الاسود است بر نفت. چه جورى كه بر نفت مى‏گويند طلاى سياه مى‏گويند، چه جور اين اطلاق، اطلاق مجازى است، اون اطلاق اطلاق حقيقى نيست و معناى ذهب او را نمى‏گيرد و شامل او نفت سياه، نفت نمى‏شود اين پلاتين هم يك ماده آخرى است، يك جوهر آخرى است، يك فلز آخرى است غير از اون فلزى كه به او طلا اطلاق مى‏شود. چه جور در جهت همين جور است؟ ما اين در اطلاق به ماء مى‏گوييم. مى‏گيم ماء بلاقيد اطلاق است در اون مواردى كه بلا قيد اطلاق اونجا صحيح نيست موجب مى‏شود احكامى كه شارع بر عنوان مطلق الماء جعل كرده است اين مختص مى‏شود به مياح مطلقه. و مياح مضافه را نمى‏گيرد و در اين فصل ما بحث مى‏كنيم در اون احكامى كه اون احكام مترقب هستند در خصوص ماء المضاف و به اون حكمى كه تمام اقسام ماء المطلق در او شريك هستند كه اون حكم ديگر در ماء مضاف جارى نمى‏شود. حكم، حكم ماء مطلق است. تمام اقسام مياح در اون حكم شريك هستند. بدان جهت ايشان صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در همان اول فصل بعد از اين كه اقسام ماء مطلق را بيان مى‏فرمايد مى‏گويد كل اين اقسام طاهر فى نفسه پاك هستند مطهر حدث و الخبث. مطهر از حدث و خبث هستند. اين حكم تمام اقسام ماء مطلق است. در ماء مضاف جارى نمى‏شود. در ماء مضاف اينجور نيست كه اينها ماء مضاف مطهر بشود. طاهر و مطهر بودن حكمى است كه به جميع مياح مطلق است. ايشان در مقام براى مياح مطلقه شش قسم ذكر مى‏كنند. مياح مطلقه‏اى كه يطلق... و بلا عنايت اونها را شش قسم براش ذكر مى‏كند. يكى ماء جارى است. يكى اون جارى است كه غير الناب است. جارى است، يكى جارى است يكى ناب غير جارى است، اشتباه شد مى‏جوشد ولكن جارى نمى‏شود. اين هم قسم ثانى. قسم ثالث هم ماء البئر را ذكر مى‏فرمايد. قسم رابع ماء المطر را، قسم خامس ماء راكد كر را، قسم سادس هم ماء قليل. الماء القليل و الكر يكى هم ماء البئر و المطر و الجارى يكى هم و النائب غير الجارى. شش قسم را ذكر مى‏فرمايد. خوب اين مياح مطلقه را شش قسم كردن به چه اعتبار است؟ اينها را به شش قسم ذكر فرموده است. اين تقسيم ظاهرش به اعتبار اختلاف الاحكام است. ولو اين تمام اقسام مياح مطلقه يك حكم مشتركى دارند كه كلها طاهر و مطهر من الحدث و الخبث اين حكم مطلق را هم در اين فصل بيان خواهد كرد. الاّ انه هر يكى از اين اقسام كه انّ يك حكم خاصث دارند غير از حكم مشترك او قيل بر اين كه يك حكم خاصى دارند. قيل بر اين كه حكم خاصى دارند. مثل ماء البئرى كه ما خواهيم گفت؛ بئر با جارى هيچ فرقى ندارد در حكم يعنى در عدم الانفعال. ولكن بما اين كه مشهور ملتزم شده‏اند، مشهور قدما كه ماء البئر منفعل مى‏شود توجه كرديد به ملاقات نجاسه كانّ او را يك قسم ذكر كرده‏اند. ماء المطر يك حكم خاصى دارد. به اعتبار اختلاف الاحكام او الحكم به اختلاف الاحكام اين شش قسم را ايشان ذكر مى‏فرمايد. خوب اگر تقسيم به اين اعتبار بوده باشد ينبقى بر صاحب العروه كه اناب غير الجارى را حذف كند. پنج قسم را ذكر كند. انابع غير الجارى. اين را حذف كند. چرا؟ چون كه نابع غير جارى با جارى فرقى در حكم ندارد. كما اين كه تقسيم خواهد كرد ايشان النابع غير الجارى بمنزلت الجارى. همان حكمى كه بر جارى مترتب مى‏شود كه لا ينفعل الى قلته... نابعى كه غير الجارى بوده باشد كه از زمين مى‏جوشد ولكن جريان ندارد در سطح زمين. به ضعف الماء رو سطح زمين وامى‏ايستد اين آب‏ كه مرسوم است در دهات پيدا مى‏شود اينجور. اينها به منزله نابعى است غير الجارى. واقف است ولكن در ما نحن فيه حكم جارى را دارد اين را بايد حذف كند. اگر كسى اعتزار بياورد كه ايشان كه اين را ذكر فرموده اين الحاق در حكم است اين. اين موجب نمى‏شه كه حقيقتا ماء جارى بشود. در حكم مشترك شدن لازمه‏اش اين نيست كه نابع غير جارى مثل جارى بشود. چون كه در عنوان جارى داخل نمى‏شود بدان جهت اين را ذكر كرده است كه ماء آخر در مقابل جارى ولو حكمشون يكى است. اگر كسى اين را بگويد، اون وقت ما مى‏گوييم در ما نحن فيه بايد يك قسم ديگر را هم ايشان بيان بايد بفرمايد. اون قسم ديگر را هم ايشان بايد بفرمايد مثل چه چيز؟ مثل فرض بفرماييد ماء الحمام. ماء الحمام هم يك قسم است. او را بايد ذكر بفرمايد. بعضى‏ها ملتزم شده‏اند كه حكم خاصى دارد ماء الحما كه در بحث ماء الحمام مفصلا خواهد آمد كه بعضى‏ها ملتزم شده‏اند كه هر ماء يك خصوصيتى دارد. حكم خاصى دارد كه ماء دو تا اگر متصل شدند به اتصال به همديگر ولو قليل بوده باشند اعتصام پيدا مى‏كنند اين از خصوصيات حمام است. كه متصل بشوند و به حد كر برسند. يا بسا اوقات كريت هم معتبر نيست. اون قولى كه در ماء حمام خواهد آمد. خوب ماء حمام را هم بايد ايشان ذكر بفرمايد. اگر بناست الحاق حكمى بوده باشد، الحاق حكمى بوده باشد و تقسيم به اون اعتبار بوده باشد در ما نحن فيه نابع غير جارى را قسم قرار دادن وجهى ندارد چون كه اين هم در حكم، حكم جارى است. اگر الحاق حكمى تنها فايده‏اى نداشته باشد چون كه عنوان دو تاست. بدان جهت اين قسم را زياد كرده است بايد ماء الحمام را هم ايشان زياد بفرمايد. چون كه ماء الحمامى كه هست داخل در عنوانى كه گفتم، ماء المطر، ماء البئر، ماء الجارى، انابع غير الجارى داخل اينها نمى‏شود. سوال؟ ماء المطر ماء حياض صغار است كه انشاء الله خواهد آمد. ماء حياض الصغار است كه گفته شده است اونها يك خصوصيتى دارند. و كيف ما كان بعد از اين كه اصل المطلب واضح شد كه اين تقسيم به اعتبار اختلاف حكم و اختصاص بعض از اين اقسام به بعض الاحكام است يا قيل كه بعض اقسام احكامى دارند بعد از اين كه معلوم شد وجه القسم حكم واضح است. اونى كه در كلمات مشهور است، كلمات مشهور ماء را تقسيم كرده‏اند، اونها ماء را جارى كرده‏اند به جارى و به راكد، كه از او هم تعبير به ماء محكوم مى‏كنند. تقسيم مى‏كنند به جارى و به محكوم و به بئر. سه قسم ذكر مى‏كنند براى ماء. الجارى و المحكوم كه همان ماء راكد است و البئر كه اون راكد قليل بوده باشد يا كثير بوده باشد. هيچ ماء مطر را ذكر نمى‏كنند. ديگر چرا ماء مطر را ذكر نمى‏كنند از اقسام الماء وجهش چيست؟ مشهور ذكر نكرده‏اند قيل بر اين كه مشهور نظرشون بر اين است كه اين مياحى كه در زمين هستند، احكام اينها را ذكر بكنند. ماء المطر كه ماء نازل من السماء است ناظر به او نيستند و كيف ما كان براى صاحب العروه اولى اين بود كه يك قسم آخرى هم ذكر بفرمايد. اينجا كه شش قسم را مى‏گويد. الجارى، جارى را بعد معنا خواهد كرد كه جارى اون نابعى است كه نابع از زمين است كه اون نابع از زمينى كه جريان پيدا مى‏كند. اين را مى‏گن ماء جارى. نابع غير جارى كه همين جور از زمين يا مى‏جوشد، وقتى كه از زمين جوشيد مى‏ايستند جريان پيدا نمى‏كند يا ترشح پيدا مى‏كند. اون جوشيدن هم فرض كنيد نبوده باشد به نحو فوران. ترشح كند. ماء المطر، ماء البئر اينها را ذكر فرمود، ماء راكد چه قليل باشد يا كر باشد. ايشان اين انهار و شطوطى كه اينها ماده‏اشون ماده ارضى ندارد، اينها ماده باطن الارضى ندارند. اينها حاصل از زوبال سلوج است و سقوط امطار است. برفهايى مى‏ياد، نازل مى‏شود به كوه‏ها تدريجا آب مى‏شود و مى‏ياد جارى مى‏شود آب. يا امطارى ساقط مى‏شود به جاهاى بلندى از اون جاها آب جارى مى‏شود كه نهر و شط است كه از اينها توليد مى‏شود. ايشان اينها را جارى نمى‏داند صاحب العروه. نابع غير جارى هم كه نيست. خوب ماء راكد هم كه نيست. اون وقت ماء المطر هم كه نيست، ماء البئر هم كه نيست. اينها را بايد ذكر بفرماييد. چون كه اينها پيش صاحب العروه ماء جارى هم نيستند اينها. بلكه اينها اگر به حد كر بوده باشند معتصم مى‏شوند و به حد قليل بوده باشند نجس مى‏شوند. اينها ماء شطوط و الانهار اينها لاحق به ماء جارى نيستند. لالّ والله العالم اينها را ذكر فرموده‏ اين كه ماء را تقسيم كرده است به قليل و كثير. ماء را تقسيم كرده بر اين كه عبارتش الجارى و النابع غير الجارى و البئر و المطر و القليل اين كر و قليل شامل اين انهار مى‏شود اگر به حد هستند، كر شاملش مى‏شوند. اگر كمتر از كر هستند قليل شاملش مى‏شود. شايد شمول عبارت به اين انهار و شطوط موجب شده است كه متعرض اونها نشده است. چون كه حكم همان كر را دارد و يك قسمشون كه به اندازه كر بشود اونى كه كمتر از كر است حكم قليل را دارد. خوب ما در اين ما نحن فيه يك حكمى كه تمام اقسام ماء در او مشترك هستند كل حكم را ذكر مى‏كنيم كه ايشان مى‏فرمايد بر اين كه و كل واحد منها، هر كدام يكى از اين اقسام ماء المطلق مع عدم ملاقات النجاست طاهر، مطهر من الحدث و الخبث. طاهر و مطهر هستند از حدث و خدث. اين كه طاهر و مطهر است ماء از حدث و خبث كانّ اين از ضروريات فعل است. اينجا نيازى به استدلال ندارد. تمام اقسام ماء مطلق مطهر هستند از حدث و خبث و پاك هستند اين از ضروريات است پيش ما. ولو به بعض مخالف كه عامه است. كه اونها ماء البحر را طهور نمى‏دانند يعنى مطهر نمى‏دانند. الاّ انهّ اين نسبت به مخالفين كه اين حرف را داده‏اند اين از ضرورى بودن مسئله پيش ما مسئله را كم نمى‏كند. كما اين كه همان اطلاقات ماء و اطلاقات ادله و بعضى روايات در خصوص ماء البحر وارد است كه ماء البحر طهور اونها كافى است و مخالفى هم از اصحاب ما نقل نشده است در مسئله. ولكن مع ذالك ما متعرض مى‏شويم در مقام به بعض الايات و بعض الرواياتى كه گفته شده است كه از اين آيات و از اين روايات استفاده مى‏شود كه كل المياح طاهر و مطهر. يكى از اونها قوله سبحان و انزلنا من السماء ماء طهورا. ما نازل كرديم از آسمان آبى را كه طهور است. طهور على ما سيعطى متضمن معناى مطهريت است. معناش هر چه بوده باشد متضمن مطهريت هست. ما از آسمان آبى را نازل كرديم كه اون ماء طهور است. ولكن در اين آيه مباركه مناقشه شده است كه اين آيه مباركه دلالت بكند تمام اقسام مياح، اينها طاهر و مطهر هستند دلالتى در اين آيه نيست. عمده مناقشه دو تا مناقشه است. مناقشه اولى همان مناقشه‏اى است كه صاحب الحدائق در حدائق مفصل ذكر كرده است و اون مناقشه عبارت از اين است كه اين آيه مباركه نازل است به اون مياحى كه نازل من السماء هستند. اون مياحى كه نازل من السماء هستند اون كانّ طاهر و مطهر است. و اما ساير مياحى كه هست ساير مياحى كه در زمين هستند اونها را شامل نمى‏شود و خودش هم در اين آيه مباركه و انزلنا من السماء ماء طهورا. اين ماء ماء نكره است. دلالت ندارد بر اين كه تمام مياح نازله طهور هستند. اين صدق مى‏كند و انزلنا من السماء ماء طهورا يك قسم از آبى كه نازل من السماء است. مطر حال الطماطر. خوب وقتى كه تقاطر مى‏كند اون وقت طاهر و مطهر بوده باشد اين كفايت مى‏كند؟ صدق مى‏كند به انزلنا من السماء ماء طهورا؟ اين هم دلالت نمى‏كند بر اين كه تمام مياحى كه نازل من السماء هستند تمام اقسام نازله من السماء اونها طاهر و مطهر هستند. پس اشكال اول اين مى‏شود كه در اين آيه عموميتى نسبت به مياح نازله من السماء ندارد. تمام مياح را بگيرد. چه مياحى كه نازل من السماء بشوند و يا مخلوق فى الارض بوده باشند. مثل ماء درياها فرض كنيد اين يك اشكال. اشكال دوم كه در مقام شده است گفته‏اند اين آيه دلالت به مطهريت نداره. ولو فرض كرديم از اشكال اول و گفتيم اين آيه تمام اقسام مياح را بيان مى‏كند كه طهور است. الاّ انهّ در اين طهور دلالتى نيست بر اين كه تمامى مياح مطهر هستند. و الوجه فى ذالك اين است كه طهور بر وزن فعول صيغه مبالغه است. در صيغه مبالغه اينجور است كه طاهر مجلدش است. اگر مجردش لازم شد، او دلالت مى‏كند مبالغه در اون ماده لازمه را. كان طهور يعنى خيلى پاك است. طهر پاكه ديگر. وقتى كه طهر به معنا پاكى شد كه پاك است. طهور هم اين مى‏شود بر اين كه فرض بفرماييد خيلى پاك است. اگر مجردش متعدى شد، متعدى شد در اون تعدى اگر صيغه مبالغه هم بياد، فرض بفرماييد صيغه مبالغه بياد خودش محل كلام است كه متعددى صيغه مبالغه ندارد. اگر داشته باشد صيغه مبالغه دلالت مى‏كند بر ماده متعددى. مبالغه در متعددى. طهر وقتى كه به معناى پاك شد طهور يعنى خيلى پاك است. اما نجس را، متنجس را پاك مى‏كند به اين معنا دلالتى ندارد. پس شيخ قدس الله نفسه الشريف، شيخ طوسى در اول تفسيرى كه هست نقل كرده است و جواب داده است از اين اشكال. ولكن اشكال نقل كرده است كه حاصل‏ الاشكال اين است كه گفته‏اند اين طهر همان مجرد است لازم است و مبالغه در لازم معناش اين مى‏شود كه خيلى اون فرض كنيد پاك است. اما مطهر بوده باشد و پاك كننده بوده باشد به اين معناى مطهريت از حدث و خبث دلالتى ندارد. و انزلنا من السماء ماء كه اون ماء خيلى پاك است اما پاك كننده است،... من حدث و الخبث دلالتى ندارد.