• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات 99

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    انكار ترتب ثمره عملى بر حقيقت شرعيه

    بحث ما در ترتب ثمره عملى بر بحث حقيقت شرعيه بود. آن طورى كه ملاحظه فرموديد،مرحوم محقق نائينى (اعلى اللّه مقامه الشريف) و به تبع ايشان صاحب كتاب محاضرات ترتب ثمره‏را انكار كرده‏اند. خلاصه حرفشان اين بود كه اين الفاظ اگر در لسان خود ائمه(ع) ذكر شده باشد، ولواين كه ما حقيقت شرعيه را انكار كنيم، اما حقيقت متشرعه و حقيقت ثابت عند المتشرعه رانمى‏توانيم انكار كنيم. اين حقيقت قدر مسلم در اواخر عمر رسول گرامى اسلام (ص) ثابت بوده‏است. پس در زمان ائمه (ع) كه بعد از رسول خدا (ص) بودند، اين الفاظ صلاة، صوم، حج و امثال‏ذلك، به عنوان حقيقت متشرعه در همين معانى مستحدثه، بلا اشكال استعمال مى‏شده و ترديدى دراين معنا نيست. اكثريت روايات را هم، اين گونه روايات تشكيل و ترتيب مى‏دهد. دو دسته ديگرباقى مى‏ماند. يك دسته رواياتى كه ائمه (ع) از لسان رسول خدا (ص) و به عنوان حكايت از رسول‏خدا (ص) نقل مى‏كرده‏اند و يك دسته هم رواياتى كه از رسول خدا (ص) نقل شده از غير طريقه أئمه‏معصومين(ع). فرمودند: اما اين قسم اخير كه اين الفاظ در آن ذكر شده و ما مردد باشيم در معناى آن‏لفظ، ما حتّى يك روايت به عنوان نمونه نتوانستيم پيدا كنيم. پس اينجا ثمره‏اى ظاهر نمى‏شود. اما آن‏رواياتى كه ائمه (ع) از لسان رسول خدا (ص) نقل كرده‏اند، چون در لسان أئمه نقل شده و راوى أئمه(ع) هستند، طبعاً اين الفاظ، بر همان معناى سارى و جارى عند المتشرعه دلالت دارد. يعنى: درحقيقت فرقى نمى‏كند كه روايتى از خود أئمه مطلبى را در باب اين الفاظ بيان كرده باشند و ياأئمه(ع) در اين رابطه مطلبى را از رسول خدا (ص) نقل كرده باشند. لذا فرمودند: كه ثمره عمليه‏اصلاً ولو در يك مورد هم من باب نمونه نمى‏توانيم پيدا كنيم.
    دو قسم مناقشه داريم؛ اما اين كه فرمودند، روايات از غير طريق أئمه پيدا نشده است. يك وقت‏مى‏فرمايند، ما پيدا نكرديم، يك وقت مى‏فرمايند، چنين چيزى وجود ندارد اصلاً. اگر شما پيدا نكرده‏باشيد، دليل بر اين نيست كه به حسب واقع وجود ندارد. اين يك تتّبع خيلى قوى و احاطه كامل لازم‏دارد كه انسان جميع كتابهاى روايتى را، ولو در بين اهل تسنن ملاحظه كرده باشد، «من اوله الى آخره»در حالى كه اين احاطه كار مشكلى است در بين آنها هم كتابهاى حديثى مفصلى وجود دارد. مثلاًكتاب (كنز العمال) شايد هفده، هيجده جلد باشد مثل همين كتاب وسائل الشيعه كه كتاب روايت‏است و تازه كتابهاى حديثى آنها، منحصر به اين كتاب نيست، كتابهاى متعدد و متنوعى در رابطه بااحاديث دارند. شايد به يك معنا تقدم بر ما هم داشته باشند؛ چون آنها علوم تحقيقى و مسائل تحقيقى‏بينشان كمتر وجود دارد، اكثراً به اين مسائل تتبعى مى‏پردازند، لذا در مسأله حديث كتابهاى زيادى‏بين آنها وجود دارد. چطور شما مى‏فرماييد: حتّى يك روايتى كه از نبى اكرم از غير طريق أئمه نقل‏شده باشد و اين الفاظ در آن به كار رفته باشد و ما در معنايش مردد باشيم، چنين چيزى وجود ندارد؟يا عدم الوجدان است كه «لا يدل على عدم الوجود» و اگر ادعاى «عدم الوجود» است اين يك ادعاى‏بزرگى است، يك احاطه كامل و تتبع كامل در جميع كتب احاديث اهل تسنن لازم دارد، تا انسان يك‏چنين ادعايى به اين نحو مطرح كند. لذا بعيد است كه انسان اين حرف را همين طورى بتواندبپذيريد.
    اما قسم ديگر كه اساس اشكال به اين دو بزرگوار را تشكيل مى‏دهد، اين است كه يك وقت‏أئمه(ع) بما اين كه أئمه (ع) عالم به احكام و مبيّن احكام هستند و جميع احكام من الصدر الى الذيل‏نزدشان روشن و آشكار است، يك وقت خودشان اين الفاظ را استعمال مى‏كنند، مانعى ندارد، اين‏حرف شما به عبارت روشنتر: امام صادق(ع) وقتى مى‏فرمايد: «قال رسول اللّه (ص) صلّ عند رؤية الهلال»،امام صادق در اين روايت نقش يك راوى را دارد، ديگر عنوان ديگرى براى امام صادق در اين روايت‏مطرح نيست. يك راوى معلوم الصدق، يك راوى كه در اين راوى انسان احتمال كذب و حتّى‏احتمال خطا و اشتباه را نمى‏دهد. امام صادق (ع) كه از خودشان چيزى مايه نگذاشته‏اند مطلبى را كه‏اضافه نكرده‏اند، فقط به عنوان راوى از رسول اكرم(ص) است «قال: صل عند رؤية الهلال». حالا اگراين روايت را سلمان براى ما ذكر مى‏كرد، صحابه ديگر رسول خدا (ص) براى ما نقل مى‏كردند، آيادر معناى «صل عند رؤية الهلال» ما چه ملاك و معيارى را بايد ملاحظه كنيم؟ معيار حال استعمال را،معيار رسول خدا(ص)؟ بله گاهى از اوقات أئمه (ع) ممكن است روايت نبويه را نقل به معنا كنندچون نقل به معنا كه مانعى ندارد، مخصوصاً اگر ناقل، امام معصوم باشد. در نقل به معنا، اصطلاح ناقل‏مطرح است. براى اينكه اين الفاظ را اين راوى مطرح كرده و بايد اصطلاح راوى ملاحظه شود. كمااين كه گاهى از اوقات روايت نبويه، مورد توضيح و تفسير امام معصوم قرار مى‏گيرد. اگر يك روايت‏نبويه را امام صادق (ع) توضيح و تفسير داده‏اند، همان توضيح و تفسير ملاك است، همان اصطلاح‏راوى و امام صادق (ع) ملاك است، ما در اين مطلب ترديدى نداريم.

    محل ترتب ثمره حقيقت شرعيه

    گاهى ائمه (ع) يك مطلبى را بيان مى‏كردند و بعد به كلام رسول خدا (ص) استشهاد مى‏كردند.خود اين استشهاد هم بيان كننده مسأله است، يعنى از اين استشهاد ما مى‏فهميم كه مثلاً آن «صل عندرؤية الهلال» مقصود چه چيزى است؟ اما بحث ما اين فروض نيست. نه مسأله نقل به معنا مطرح‏است و نه مسأله توضيح و تفسير كلام رسول خدا (ص) مطرح است، نه مسأله استشهاد به كلام‏رسول خدا (ص) مطرح است، فقط صرفاً روايت است «ليس الاّ» همانطورى كه زراره گاهى روايت‏مى‏كند از امام صادق و عين الفاظ امام صادق را براى من و شما بازگو مى‏كند، امام صادق (ع) هم به‏عنوان يك راوى معلوم الصدق مى‏گويد: «قال رسول اللّه صل عند رؤية الهلال» آيا اين صل را چطوربايد معنا كنيم؟ روى اصطلاح امام صادق (ع) معنا كنيم؟ روى حقيقت عند المتشرعه معنا كنيم؟ مگرامام صادق (ع) استعمال فرموده‏اند، كه ما روى حقيقت عند المتشرعه تكيه كنيم؟ امام صادق «ناقل‏عن رسول اللّه و انّ رسول اللّه قال كذا». اينجا ثمره حقيقت شرعيه ظاهر مى‏شود. اين قول رسول اللّه«الذى رواه الامام المعصوم الصادق بالقطع و اليقين» اين «صل عند رؤية الهلال»، محل ترتب ثمره‏حقيقت شرعيه است. اگر حقيقت شرعيه ثابت باشد و اين «صل عند رؤية الهلال» بعد از ثبوت‏حقيقت شرعيه باشد، «يحمل على المعنى الجديد». اما اگر حقيقت شرعيه ثابت نباشد، يا تأخر اين‏استعمال كه در اين رابطه هم بعداً ان شاء اللّه بحث مى‏كنيم، ثابت نباشد، «يحمل على معناه اللغوى وعلى معناه الحقيقية الاولى».
    پس مجرد اين كه أئمه (ع) مسأله‏اى را از رسول خدا (ص) نقل كردند، بايد روى همان حقيقت‏عند المتشرعه حمل بر معناى اصطلاحى جديد بكنيم، اين روى چه حسابى است؟ ناقل امام صادق‏است، قول رسول خدا را نقل مى‏كند و محل ترتب ثمره عملىِ بحث حقيقت شرعيه است. لذا مانمى‏توانيم بطور كلى ترتب ثمره عمليه را بر بحث حقيقت شرعيه انكار كنيم. البته نبايد بى‏انصافى‏كرد، در چنين موردى كه من به عنوان مثال ذكر كردم اينطور نيست كه زياد مصداق داشته باشد. امابالاخره مصداق دارد و چنين كيفتى وجود دارد، ولو اين كه به صورت كثرت و به صورت فراوانى‏وجود نداشته باشد. اما همان قليلاً مّا هم اگر به اين كيفيت تحقق پيدا كند به عنوان يك ثمره عملى بربحث حقيقت شرعيه مى‏توانيم مطرح كنيم.
    البته ما از آن حرف اول دست برنداشته‏ايم، با آن سه نكته‏اى كه روز اول مطرح كرديم، اساس‏حقيقت شرعيه را متزلزل كرديم و از بين برديم. منتها گفتيم: اين بحث ثمره عمليه را هم مطرح‏مى‏كنيم، اگر نتيجه اين بحث اين شد كه هيچ ثمره عمليه‏اى بر اين بحث مترتب نيست، آن وقت چه‏بسا ما ديگر از بحث علمى‏اش هم تا حدى صرف نظر مى‏كرديم، براى اين كه بحثى كه اساسش به‏واسطه آن سه نكته از بين رفته، هيچ ثمره عمليه‏اى هم برايش ترتب ندارد، داعى نداشتيم كه وقت رادر اين بحث صرف كنيم. اما حالا ملاحظه شد كه انسان نمى‏تواند اينطورى كه مرحوم محقق نائينى وبه تبع ايشان بعض الاعلام فرمودند: بطور كلى ترتب ثمره را انكار كرد بلكه بالاخره يك ثمره‏اى براين بحث مترتب است. لذا با قطع نظر از آن سه نكته‏اى كه در اول بحث ذكر كرديم، مقدارى اين بحث‏حقيقت شرعيه را البته نه به صورت خيلى مفصل دنبال مى‏كنيم. براى اين كه هم جنبه علمى دارد وهم اينطورى كه ملاحظه فرموديد، ثمره عملى بر آن مترتب است.

    طريقه آخوند (ره) در باب حقيقت شرعيه

    ما اشاره كرديم كه مرحوم آخوند(ره) در مسأله حقيقت شرعيه يك راهى را ذكر كرده‏اند كه اين‏راه، قبل از ايشان مطرح نبوده و آن اين است كه در باب وضع شرعى، اگر ما بخواهيم به اين كيفيت‏مسأله وضع را مطرح كنيم كه رسول خدا(ص) آمده باشند، يك روز در يك جلسه و يا جلسات‏متعددى اين الفاظ را براى معانى جديده وضع كرده باشند، همانطورى كه واضع اولى الفاظ را درمقابل معانى لغويه وضع كرده، رسول خدا به صورت نقل، نقل از معناى لغوى، به يك معناى‏اصطلاحى جديد، يك روز فرموده باشند: «وضعت لفظ الصلاة بازاء هذا العبادة و لفظ الزكوة» به‏ازاى آن عبادت مخصوصه، صيام كذلك، حج كذلك در يك جلسه يا جلسات متعدد. اين تقريباً يك‏مسأله‏اى است كه كسى نمى‏تواند ادعا كند و قابل قبول نيست كه چنين مسأله‏اى در زمان رسول‏خدا(ص) بوده، هيچ اثر و روايتى، هيچ تاريخى، هيچ امامى، اشاره‏اى به اين معنا نكرده است. امامى‏فرمايند: به يك صورت ديگرى بعيد نيست كه بگوييم: از طريق استعمال، وضع تحقق پيدا كند.چطورى از طريق استعمال وضع تحقق پيدا كند؟ مى‏فرمايند: ما يك استعمالى به نام استعمال محقق‏وضع داريم، استعمالى كه جاى آن «وضعت هذا اللفظ بازاء هذا المعنى» را پر مى‏كند. به چه كيفيتى‏استعمال، محققِ وضع مى‏شود؟ مى‏فرمايند: به اين صورت كه اين لفظ صلاة در اين عبادت‏مخصوصه كه معناى مجازى شناخته مى‏شود نسبت به معناى لغوى و معناى حقيقى اول، بگوييم:رسول خدا اينطور بوده است. البته در يك استعمال كافى است، لفظ صلاة را در اين عبادت‏مخصوصه استعمال كرده و كيفيت استعمالش، مثل استعمال لفظ در معناى مجازى نيست. استعمال‏لفظ در معناى مجازى معمولى اينجورى است كه لفظ را در معناى مجازى استعمال مى‏كنند، يك‏قرينه‏اى هم اقامه مى‏كنند، كه اين قرينه ما را راهنمائى مى‏كند كه لفظ در غير معناى حقيقى خودش‏استعمال شده است يك قرينه صارفه و در عين حال معينه معناى مجازى همراه استعمالات مجازيه‏وجود دارد. اما در استعمال محقق وضع مسأله اينطور نيست. لفظ را جورى در معنى مجازى‏استعمال مى‏كند كأنّ خود اين لفظ را مرآة معناى مجازى و دال بر معناى مجازى قرار مى‏دهد،همانجورى كه لفظ، دال بر معناى حقيقى خودش است. وقتى لفظ صلاة را در عبادت مخصوصه‏استعمال مى‏كند، خود اين لفظ را مرآة و حاكى از همين قرار مى‏دهد، بطورى كه مى‏گويد: «هذا اللفظبنفسه يدل على هذا المعنى» منتها يك قرينه‏اى بايد اقامه كند، اما نه سنخ قرينه‏اى كه در باب‏استعمالات مجازيه مطرح است بلكه قرينه‏اى كه دلالت كند بر اين كه با اين لفظ و معناى مجازى اين‏گونه معامله كرده كه لفظ را مستقيماً حاكى از معناى مجازى قرار داده است و نحوه استعمال لفظ درمعناى مجازى، عيناً همان نحوه استعمال لفظ در معناى حقيقى است.
    اگر كسى لفظ را در معناى حقيقى استعمال كرده، نحوه استعمالش چطورى است؟ مى‏گويد: اين‏لفظ قالب اين معنى است، اين لفظ دال بر اين معناست. آن وقت در اينجا هم با استعمال مجازى، ازنظر استعمال همين گونه معامله مى‏كند، منتها نياز به قرينه دارد، نه در تمامى استعمالات. در اولين‏استعمال نياز به قرينه دارد كه مخاطب و مستمع اين معنا را درك كند كه اين لفظ را قالب اين معنا قرارداده ولو اين كه هذا المعنى مجازى بوده است. اما حالا مى‏خواهد اين دال بر اين معنا باشد، بحسب‏ذات و بدون احتياجى به قرينه، مى‏گويند: استعمال محقق وضع است.
    اگر بخواهيم تقريبى براى كلام مرحوم آخوند(ره) داشته باشيم، مثالش اين است: اگر خداوند به‏انسان مولودى عنايت كرد، يك وقت در مقام نامگذارى اين راه را طى مى‏كند مى‏نشيند با همسرش بابستگانش مشورت مى‏كند كه ما نام اين بچه را چه بگذاريم؟ توافق مى‏كنند كه مثلاً نام او را على‏بگذاريم. مى‏گويد: من نام اين بچه را على گذاشتم. اين يك نوع نام‏گذارى است. اما يك وقت اين‏است كه انسان مى‏خواهد ديگران را در مقابل يك عمل انجام شده قرار بدهد. فكر مى‏كند كه اگر اين‏مسأله مطرح شود، يا بخواهد در مقام وضع برآيد، با اشكالاتى مواجه مى‏شود؛ لذا پيش خودش فكرمى‏كند كه خوب است نام او على باشد. منزل مى‏آيد و به همسرش مى‏گويد كه على را بده. اين چه‏نوع استعمالى است؟ اين كه مى‏گويد: على را بده ببينم، در حالى كه قبلاً مسبوق به نامگذارى نبوده وهيچ وضع و جعل نام على براى اين سابقه نداشته، اما اين به نفس همين استعمال، دارد وضع ما با قطع نظر از آن نكات ثلاث داريم اين بحث را مطرح مى‏كنيم. آيا استعمال محقق وضع، به‏اين كيفيتى كه مرحوم آخوند(ره) مطرح كرده، مى‏تواند تمام و قابل قبول باشد يا نه؟ اينجا يك‏اشكال، مرحوم محقق نائينى به ايشان كرده‏اند و ادعاى استحاله كرده‏اند، كه اين نوع استعمال محقق‏وضع، به نظر ايشان محال است، و يك جوابى ظاهراً مرحوم محقق عراقى(ره) از مرحوم محقق‏نائينى(ره) داده‏اند كه بايد اينها را ملاحظه كنيم و ببينيم كه اگر ما از آن نكات ثلاثه صرف نظر كنيم، آيااستعمال محقق وضع، مى‏تواند قابل قبول باشد يا نمى‏تواند؟

    تمرينات

    حقيقت متشرعه در معانى مستحدثه در زمان ائمه(ع) چگونه بوده است
    توجيه روايات باب و اشكال بر آنها را بيان كنيد
    استعمال الفاظ توسط ائمه معصومين(ع) به چه عنوانى بوده است
    محل ترتب ثمره عملى بر حقيقت شرعيه را بيان كنيد