• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات 98

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تواتر؛ تنها طريق اثبات قرآن بودن

    راه اثبات قرآنيت منحصراً عبارت از تواتر است و خبر واحد و لو در اعلى درجه صحت و اعتبارباشد، قرآنيت را نمى‏تواند ثابت كند، اين مطلب علاوه بر اينكه مورد اتفاق همه علماء مسلمين من‏الشيعة و السنى است، به صورت اصل مسلّمى بين علماء مطرح است و حتى در مواردى روى اين‏اصل، مباحثى پيش آمده است: مثلاً مالكيه و يك جماعت ديگر معتقدند كه اين «بسم الله» كه درابتداى سور قرآن وجود دارد، جزء قرآن نيستند و دليل اقامه كرده و گفته‏اند: اينها به صورت متواترقرآنيتشان ثابت نشده، چون در قرآنيت تواتر لازم است و اينها هم «لم يثبت تواترها». لذا مانمى‏توانيم بگوييم: كه اينها جزء قرآن است. ديگران كه در مقام جواب از اين استدلال برآمده‏اند،حرف مالكيه را رد كرده‏اند. آنها مى‏گويند: وجود بسم الله در ابتداء هر سوره‏اى به تواتر ثابت شده وشاهدش اين است كه گفته‏اند: در جميع مصاحف كه در صدر اسلام نوشته شده، در حالى كه مقيدبوده‏اند، كه غير از قرآن را در مصاحف ننويسند و حتى مقيد بودند كه اسماء سور را ننويسند. چون‏اسماء «ليس من القرآن»، مع ذلك، بسم الله در تمام آن مصاحف وجود دارد بلا استثناء. اين دليل برتواتر بسم الله در رابطه با قرآن است.
    پس اين استدلال و همين طور جواب، هر دو مبتنى بر يك اصل مسلّمى است و آن اين است كه‏راه ثبوت قرآنيت، مسأله تواتر است. همينطور سيوطى در كتاب اتقان، كه اتقان در علوم قرآن است واخيراً در دو جلد چاپ شده است، مى‏فرمايد: كه فخر رازى صاحب تفسير كبير، ايشان نقل كرده كه‏در بعضى از كتب قديمه نقل شده كه ابن مسعود، مفسرِ در صدر اسلام، معتقد بوده كه فاتحة الكتاب‏و همينطور معوذتين فى آخر الكتاب، اينها «ليست من القرآن». نه فاتحة الكتاب من القرآن است و نه‏معوذتين. بعد ايشان استبعاد مى‏كند، مى‏گويد: كه چطور مى‏شود كسى چنين حرفى بزند؟ چيزى كه‏مبتنى بر تواتر است و با تواتر ثابت شده! ابن مسعود چه مى‏خواهد بگويد؟ آيا مى‏خواهد بگويد بااينكه متواتر است،

    خصوصيت قرآن در لزوم اثبات آن به وسيله تواتر

    مسأله عبارت از خصوصيتى است كه در نفس قرآن وجود دارد. اين قرآن يك خصوصيتى داردكه اقتضا مى‏كند راهش منحصر به تواتر باشد. براى اينكه اين قرآن از روزى كه نازل شد، در مقام‏تحدى و اعجاز برآمد و «هل من مبارز» طلبيد. آن هم در يك جوّى كه مسأله فصاحت و بلاغت به‏اعلى درجه رسيده بود و در محيط حجاز تنها علمى كه مطرح بود، مسأله فصاحت و بلاغت بود. و ازطرفى هم به تعبير خود قرآن، اساس اسلام متكى بر اين معجزه است، نه در بدو طلوعش، بلكه الى‏يوم القيامه و كتابى بود كه مدعى اين معنى بود كه جميع جوامع بشرى را از همان هنگام تا روزقيامت، مى‏خواهد از تمام ظلمتها و تاريكيها و انحرافها و ضَلالتها، نه تنها گمراهى‏هاى آن روز و نه‏تنها ضلالتهاى در آن محيط بلكه ضلالتها به هر گونه و به هر كيفيت، آن هم الى يوم القيامه، نجات‏دهد.
    كتابى كه به اين عنوان مطرح است، مثل حديثى نيست كه امام صادق (صلوات الله عليه)بفرمايند: فلان چيز واجب است و فلان چيز حرام است. دواعى بر نقل كتاب اينطورى، متوفّر ومتكثّر بوده است. قرآن به عنوان بيان حكم كه نيامده است و كسى نمى‏تواند بگويد: قرآن كتابى است‏كه براى بين احكام آمده است، احكام هم يك بخشى از بخشهاى قرآن است. آيات الاحكام در قرآن،يك بخشى از آيات قرآن را تشكيل مى‏دهد. اما نه اينكه قرآن تنها براى بيان احكام آمده باشد، قرآن‏براى بيان مجموعه چيزهايى كه در كمال و سعادت انسانها تا روز قيامت نقش دارد، آمده است.چنين مسأله‏اى معنى ندارد كه وقتى كه يك آيه‏اى در يك رابطه‏اى وارد مى‏شود فقط يك نفر بگويد:كه «سمعت رسول الله أنه قال هذه الآية كذا» به ديگران مراجعه كنيم بگويند كه ما خبر نداريم، به هركسى مراجعه كنيم، بگويد كه اطلاعى ندارد. مسأله قرآن به يك صورت عجيبى از همان بدو نزولش‏مطرح بوده و همه هم با در نظر گرفتن آينده اسلام روى ارشاد و هدايت رسول خدا (ص) در اين‏رابطه مشغول كار و فعاليت بوده‏اند. اگر دينى به عنوان خاتميت مطرح است و تنها پشتوانه اين دين،قرآن است. اگر چه معجزه‏هاى ديگر هم نيز داريم، اما آن معجزه‏ها پشتوانه اساسى اسلام نيست. لذادر آنها هم ما، تواتر را شرط نمى‏دانيم. اگر يك خبر صحيحى روايت كرد، كه سنگريزه در دست‏رسول اكرم (ص) تسبيح گفت و سلام كرد و اشباه ذلك، قبول مى‏كنيم براى اينكه در معجزه‏هاى‏ديگر دليلى نداريم كه تواتر اعتبار دارد. ولى اگر قرآن را نتوانيم «حتى بما أنه معجزة» در رديف سايرمعجزه‏ها قرار بدهيم، خداوند به عنوان پشتوانه قرآن مى‏فرمايد: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له‏لحافظون» چرا خداوند تصدى حفظ قرآن را به عهده گرفته است؟ براى اينكه اساس اسلام متكى به‏قرآن است و تنها پشتوانه اسلام تا روز قيامت، قرآن است، يعنى: در حقيقت ما از صدر خلقت الى‏آخر الخلقه، كتابى به اين گونه و با اين خصوصيت نمى‏توانيم داشته باشيم. آيا چنين كتابى با چنين‏خصوصيت و با چنين ارزش كه از روز اول با همين ارزش و به اين عنوان مطرح بوده، مى‏توانيم،بگوييم كه اگر يك آدم عادلى آمد از رسول خدا (ص) هم نقل كرد، كه مثلاً فلان آيه «جزءٌ من القرآن»بگوييم كه خبر واحد معتبر است! آيا ما مى‏پذيريم؟ نه، اينجا جاى خبر واحد معتبر نيست. اينجانمى‏توانيم به مجرد اينكه يك راوى يك روايت اين چنينى آورد، مهر قرآنيت را به اين خبر بزنيم وبگوييم كه اين معجزه خالده است و ضامن بقاء اسلام است. اين حساب در قرآن وجود دارد.
    اما در روايتى كه مى‏خواهد حكمى را بيان كند، تواتر را لازم نمى‏دانيم. در روايتى كه مى‏خواهدمعجزه‏اى را بيان كند يا يك مسأله ديگرى را مى‏خواهد بيان كند، ما تواتر را لازم نمى‏دانيم. اين‏خصوصيت تنها در قرآن است، «لا لأنه كلام الله لا لأنه معجزة» نه، در معجزات ديگر و در ساير كلام‏الله، مثل حديث قدسى، مسأله چنين نيست، «بل لخصوصية فى القرآن» و آن خصوصيت مقتضى‏اين معناست، اين قرآن به اين عنوان مطرح شده و چيزى كه به اين عنوان مطرح شده باشد، معنا نداردكه فقط يك نفر يا دو نفر راوى داشته باشد، و حتى آنهايى كه مخالف با اسلام بودند، چون قرآن «هل‏من مبارز» طلبيده بود، خيلى به رگ غيرت آنها برخورد كرده بود. افرادى در فصاحت و بلاغت دراعلى درجه و بالاترين مرتبه بودند و در مقابل رسول خدا (ص)، امّى بود، استاد و كلاس و م

    ضبط قرآن در زمان رسول اكرم(ص)

    در كتاب (مدخل التفسير)، بحث هاى اين طورى را داريم، همين مسأله تواتر قرآن را هم من‏آنجا در چند صفحه نوشته‏ام. مسأله اين است كه قرآن حتى در اواخر زمان نبى‏اكرم (ص)، يك شى‏ءروشن ثابت مضبوط و مشخص بود و اينكه بعضى از بزرگان مفسرين معتقدند كه جمع قرآن درزمان رسول خدا (ص) نبوده، به نظر من از اشتباهات بزرگ ايشان است. قرآن به عنوان كتاب مطرح‏است، كتاب چيست؟ شما يك وقت مى‏خواهيد كتاب بنويسيد، شروع مى‏كنيد به يادداشت نوشتن،هى يادداشت مى‏كنيد، يك مطلب از اين كتاب، يك مطلب از آن كتاب، هزارها يادداشت داريد. بعد به‏شما مى‏گوييم: آقا شما كتابتان را نوشتيد، مى‏گوييد: نه. مى‏گوييم: پس چه كرديد؟ مى‏گوييد: كه مايك سرى يادداشتهايى تهيه كرديم، بايد اينها را تنظيم كنيم، مرتب كنيم تا كتاب بشود. قرآن در زمان‏رسول خدا مسأله‏اش به صورت كتاب مطرح بوده، نه به صورت آياتى كه نازل شده، تا بعد بنشينيم وببينيم اين آيات بايد در چه سوره‏اى واقع بشود و چند تا سوره داريم؟ بنشينيم حساب كنيم ببينيم كه‏اين آيه متناسب با كدام سوره است؟ همه اين مسائل در زمان خود رسول خدا بوده است. حتى درروايت هست كه جبريل گاهى آيه‏اى را نازل مى‏كرد و مى‏گفت: «ضع فى سورة فلان». اين هم‏خودش وحى بود، مى‏گفت: كه اين آيه را در فلان سوره قرار بده، آن آيه را در فلان سوره قرار بده.
    ديروز يكى از برادران تذكر مى‏داد كه آن آيه‏اى كه خوانديم در سوره مزمل «أقيموا الصلوة و اتواالزكوة»، در تفسير دارد كه اين آيه بالخصوص مدنى است، ولو اينكه اصل سوره مكى است. چه شده‏است كه آيه مدنى را در سوره مكى گذاشته‏اند چرا؟ كدام تناسبى اقتضاء مى‏كند كه آيه مدنى را

    جمع قرآن بعد از پيامبر(ص)

    بعد از رسول خدا، سه جمع داريم كه به سه نفر نسبت داده شده است: يك جمعى داريم كه درروايات كثيره اين جمع را به مولانا امير المؤمنين (عليه السلام) نسبت مى‏دهند. يك جمعى هست كه‏به ابوبكر نسبت داده شده است. يك جمعى هم هست كه به عثمان نسبت داده شده است. ولى اين‏جمع‏ها، اولاً هر سه با آن جمع در زمان رسول خدا (ص) فرق دارد و ثانياً خود اينها هم با هم،معنايش فرق دارد.
    اما اينكه هر سه اينها با آن جمع در زمان رسول خدا فرق دارد، فرقش اين است كه آن جمع زمان‏رسول خدا، يعنى: تأليف القرآن، يعنى: تنظيم كردن آيات و سور، سوره بقره چندتا آيه دارد؟ سوره‏آل عمران چندتا آيه دارد؟ اين آيه مثلاً از سوره ابراهيم است، اين آيه از سوره مثلاً مريم است. اينهاهمه‏اش مربوط به زمان رسول خدا و به دستور رسول خدا (ص)، آن هم مرتبطاً بالوحى بوده بدون‏هيچ ترديد.
    اما جمعى كه در روايات زيادى، اين جمع را به امير المؤمنين(عليه السلام) نسبت مى‏دهند، اين‏بوده كه امير المؤمنين (ع) علاوه بر اينكه اين آيات و سور را منظم نوشته‏اند، تفسير هر آيه‏اى در آن‏نوشته شده، شأن نزول آن آيه در آن نوشته شده و تمام مطالب خارجى مربوط به آن آيه در آن نوشته‏شده است و اين كار را بعضى از نويسندگان ديگر قرآن هم كرده‏اند، لكن در يك محدوده كوچكى،مثلا ابن مسعود شايد مثلاً در ربع قرآن اين كار را كرده، بعضى از مفسرين ديگر مثلاً ثلث قرآن راانجام داده‏اند. اما تنها كسى كه من اول القرآن الى آخر القرآن، جميع خصوصيات مربوط به هر آيه‏اى‏را «من التفسير و التأويل و شأن النزول و سائر الخصوصيات» ثبت كرده، امير المؤمنين (عليه السلام)بوده است. پس اينكه مى‏گوييم كه امير المؤمنين (عليه السلام) جامع قرآن است به اين معنا نيست كه‏امير المؤمنين (ع) فرموده اين آيه مال آن سوره، اين آيه مال آن سوره، اين سوره صد تا آيه، آن سوره‏صد و پنجاه تا آيه. اين جمع به امير المؤمنين (ع) ارتباطى ندارد، فقط به اين كيفيت، به رسول خدا(ص) مربوط است.
    يك جمعى هم اسناد به ابوبكر داده شده است و در بعضى روايات به عمر اسناد داده شده، ولى‏بيشتر به ابوبكر است. آن جمع اينطورى است، در زمان رسول خدا (ص) به علت اينكه كاغذ نه‏فراوان بوده و نه خيلى متداول بوده است. قرآن در زمان رسول خدا (ص) يك قسمتش روى پوست‏آهو نوشته شده بود، يك قسمت روى پوست بعضى از درختها نوشته شده بود، يك قسمت روى‏كاغذ نوشته شده بود. روى اشياء متفرقه به لحاظ عدم امكانات نوشته شده بود. كارى را كه ابوبكر دراين رابطه كرده، اين بوده كه اين متفرقات را آورده روى كاغذ جمع كرده است، متفرقات يعنى:پوست آهو را روى كاغذ، برگ درخت و پوست درخت را روى كاغذ آورده است. مثلاً روى سنگ‏اگر بوده آورده روى كاغذ. جمع ابوبكر عبارت از اين است. هيچ كارى را انجام نداده غير از همين‏معنى. لذا به روايات خودشان كه مراجعه مى‏كنيم، بعضى از روايات حقيقت را فاش كرده، روايت‏خودشان است كه مى‏گويد «اول من جمع القرآن فى قرطاس ابوبكر»، ببينيد اين كلمه «فى قرطاس»خصوصيت دارد. لذا جمع ابوبكر همين معنى بوده كه از پوست آهو منتقل به كاغذ كرده، از پوست‏درخت منتقل به كاغذ كرده، بدون اضافه بدون كم، بدون تفسير بدون تأويل بدون شأن نزول.
    اما آن جمعى كه ارتباط به عثمان دارد. قرآن نه اينكه به واسطه وسعت اسلام منتشر شد، قبايل‏عرب يكى پس از ديگرى به واسطه گرايش به اسلام، قرآن پيش آنها مطرح شد. چون قبايل عرب درعين اينكه همه‏شان عرب بودند، اما در عين حال لسانهاى مختلفى داشتند. عثمان يك دفعه ملاحظه‏كرد، ديد اين قرآن به واسطه اختلاف السنه هر گوشه‏اى به يك صورت قرائت مى‏شود، ديد اين‏مسأله در نتيجه، ما چهار معنى براى جمع داريم، يك جمع در زمان رسول خدا (ص) و آن جمع به‏نحوى كه تأليف الكتاب به آن گفته مى‏شود. يك جمع مربوط به امير المؤمنين (ع)، يك جمع هم‏مربوط به ابوبكر، يك جمع هم مربوط به عثمان. اما اين سه جمع اخير معنايش آن معناى جمعى كه‏در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) داشته، نيست، قرآن به دست رسول خدا (ص) به صورت‏كتابى در آمده است. معناى كتاب اين است كه سوره دارد، هر سوره‏اى چند آيه دارد، اين آيه مربوط به‏كدام سوره است، اينها همه مربوط به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوده است.
    از اينجاست كه ما مطلب بالاترى را مى‏توانيم استفاده كنيم كه نه تنها قرآنيت قرآن متقوم به تواتراست، بلكه بالاتر، اگر بخواهيم، بگوييم: «هذه الآيه جزءٌ من سورة فلان، لا سورة فلان» در اين هم‏تواتر شرط است. خبر واحد نمى‏تواند اين كار را بكند، روى همان دليلى كه اقامه كرديم. اين آيه مثلاًآيه «اهدنا الصراط المستقيم»، جزئيتش براى سوره فاتحة الكتاب علاوه بر قرآنيتش، در «اهدناالصراط المستقيم» چند جهت وجود دارد. يكى اينكه «هذا جزءٌ من القرآن» اين تواتر مى‏خواهد.دوم: «هذا جزءٌ من سورة فاتحة الكتاب»، اين هم تواتر مى‏خواهد. سوم: «هذا واقعٌ بعد مالك يوم‏الدين و قبل صراط الذين انعمت عليهم» ممكن است «اهدنا الصراط مستقيم» جزء سوره فاتحه‏باشد، لكن كسى بگويد: اين اولين آيه سوره فاتحه است، مثلاً اولين آيه سوره فاتحه ،«اهدنا الصراطالمستقيم» است، اين موقعيتش هم در آن تواتر شرط است كه تمام اين ابعاد ثلاثه‏اى كه در «اهدناالصراط المستقيم» مطرح است «اصل الجزئية، كونها جزءً من سورة الفاتحه و كونها واقعة فى هذه‏الموقعية» يعنى: در اين موقعيتى كه الان قرار گرفته است.

    تمرينات

    انحصار اثبات قرآن بودن در تواتر را توضيح دهيد
    كيفيت ضبط قرآن در زمان رسول اكرم(ص) را بيان كنيد
    جمع قرآن بعد از پيامبر(ص) و انواع آن را شرح دهيد
    خصوصيت جمع قرآن توسط امير المؤمنين(ع) چيست