• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات 96

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    حقيقت شرعيه و اقتضاى وضع جديد

    در باب حقيقت شرعيه، اگر به چند نكته دقت كنيم، حقيقت روشن خواهد شد. دو نكته را دربحث قبل عرض كرديم. نكته سوم در اين باب اين است كه موقعيت وضع را در نظر بگيريم، ببينيم‏چه شرايطى اقتضاى وضع جديد مى‏كند و در چه موقعيتى رسول خدا(صلى الله عليه و آله) على‏تقدير الوضع مى‏توانسته‏اند وضع كنند؟ پيداست كه اگر يك مذهب جديدى و مسلك جديدى‏تحقق پيدا كند و داراى اصطلاحات خاصى باشد، (كه معناى حقيقت شرعيه عبارت ديگر اين‏معناست كه اسلام اصطلاحات خاصى دارد و الفاظ را در رابطه با معانىِ مورد نظر خودش استعمال‏مى‏كند، ولو اينكه از نظر لغتِ عرب چنين معنايى از آن استفاده نمى‏شود)، اين موقعيت و اصطلاح‏جديد و وضع، عبارت از آن زمانى است كه اين مذهب و مكتب پيروانى پيدا كرده باشد و نياز اين‏پيروان را به استعمال اين الفاظ و نياز خودش را به استعمال اين الفاظ براى پيروانش، احساس كند.پس بايد موقعيت وضع با توجه به آن جهتى كه در وضع و غرضى كه در آن ملحوظ است، در نظرگرفته شود. ما در اصل وضع مى‏گفتيم: غرض از اصل وضع اين است كه واضع مى‏بيند كه معانى،مورد نياز مردم است و از نظر تفهيم و تفهّم و اشاره عمليه، نمى‏تواند اين نياز را تأمين كند، لذا مجبوراست كه از راه قول و وضع الفاظ، اين مسأله را تأمين كند. همين غرض در وضع جديد كه ما از آن‏تعبير به نقل و حقيقت شرعيه مى‏كنيم، بايد ملحوظ باشد، و اين در زمانى مى‏تواند ملحوظ باشد كه‏اسلام، پيروانى پيدا كرده باشد كه احساس نياز مى‏شود كه اينها بين خودشان مى‏خواهند در باره‏صلاة يا صوم صحبت كنند، در باره حج و زكات و امثال ذلك مى‏خواهند تفهيم و تفهّم داشته باشند.پس موقعيت وضع بنا بر فرض تحقق وضع، يك موقعيت اين چنينى است.

    حقيقت شرعيه در زمان رسول اكرم(ص)

    آيا ما مى‏توانيم اين معنا را حتى احتمال بدهيم كه همان روز اوّلى كه رسول خدا (صلى الله عليه‏و آله) مبعوث شدند و هنوز پيرو و تابعى ندارند و هنوز مذهب به مردم عرضه نشده، احتمال بدهيم‏كه رسول خدا (ص) روى منبر نشسته و فرموده: «وضعت لفظ الصلاة بازاء هذا المعنى»؟ اين يك‏احتمالى است كه هيچ كسى با توجه به خصوصيات وضع و جنبه عقلايىِ وضع نمى‏تواند بدهد. لذا باتوجه به اين معنى، در آن ايام ده ساله‏اى كه در مكه بودند و پيروان بسيار كمى از نظر عدد داشتند، آياآن شرائط اقتضا مى‏كرده كه در مكه مسأله وضع، بنا بر فرضش تحقق پيدا كند يا اينكه اگر مسأله‏وضعى هم بوده شرائط در مدينه متناسب با وضع بوده است، آن وقتى كه «و رأيت الناس يدخلون فى‏دين الله أفواجاً» و رسول خدا حكومتى در مدينه تشكيل داده است و پيروان مكتب اسلام فراوان‏شدند آن موقع اقتضاء مى‏كرده كه مسأله وضع مطرح باشد، و الاّ شرائط مكه با آن قلّت عدد، هيچ‏مقتضى و متناسب - به حسب ظاهر - با مسأله وضع نبوده است. اين يك طرف مسأله است، در حالى‏كه ما در سُوَر و آياتى كه حتى در خود مكه نازل شده است و بعضى از اين سور و آيات در همان زمان‏نزديك به بعثت رسول خدا (ص) نازل شده است مى‏بينيم مسأله صلاة و زكات مطرح است، مثل‏سوره مزّمل، كه مى‏فرمايد «أقيموا الصلوة و آتوا الزكوة» در اين سوره مطرح است. از اين آيه كه‏نزديك به بعثت رسول خدا (ص) بوده است، همين معناى عبادى مقصود است نه معناى ديگر، آيادلالت «أقيموا الصلوة»» در اين سوره با اين خصوصيت، بر اين معناى عبادى به كمك قرينه بوده‏است يا اينكه خودش بدون قرينه دلالت بر اين معنى مى‏كرده است؟
    اگر كسى بگويد: احتمال دارد كه «أقيموا الصلوة» در اين سوره مكيه «قريبة العهد بالبعثة» به‏كمك قرينه دلالت بر اين معناى اصطلاحى و مثلاً معناى مستحدث كرده است، از او سؤال مى‏كنيم‏كه مقصودِ از قرينه، آيا قرينه لفظيه است يا قرينه حاليه؟ قرينه لفظيه را كه ما مى‏بينيم كه در آيه‏قرينه‏اى وجود ندارد، قرينه حاليه هم اصلاً متناسب با قرآن نمى‏تواند باشد، قرآن به عنوان يك كتاب‏مطرح است، به عنوان معجزه باقيه الهيه مطرح است. چيزى كه به عنوان كتاب و معجزه مطرح است‏اين غير از سخنرانى و حرف زدن است، در سخنرانى ممكن است كه قرينه حاليه دخالت داشته وتعيين كننده باشد، اما چيزى كه به عنوان كتاب «الى يوم القيامة» مى‏خواهد مطرح باشد معنى ندارد كه‏از قرينه حاليه كمك بگيرد، اين خودش به عنوان معجزه تا روز قيامت بايد باقى بماند. لذا جاى‏توهّم اين معنى نيست.
    بعد سؤال مى‏شود كه اين «أقيموا الصلوة و آتوا الزكوة» در اين سوره مكيه، بدون قرينه همين‏عبادتهاى مخصوصه را دلالت كرده است، در حالى كه هيچ شرايطى در حال نزول اين سوره و اين آيه‏مساعدِ با اين وضع نبوده و معنى نداشته كه روى حساب عقلايى در آن شرائط، وضع تحقق پيدا كند.پس توجه كردن به موقعيتِ وضع از يك طرف و وجود «أقيموا الصلوة و آتوا الزكوة» در سُور مكيه ازطرف ديگر، و همين طور در سوره أعلى دارد: «و ذكر اسم ربّه فصلّى» در سوره اعلى هم كه يك‏سوره مكيه است، كلمه «فصلّى» ذكر شده است. اينها همه دليل بر اين است كه اينها يك معانىِ عبادىِ‏روشنى داشته است براى مردم، از همان روز اول بدون اينكه مسأله وضع به هر كيفيت و به هرصورت مطرح باشد.

    توجيه كلام پيامبر(ص): «صلّوا كما رأيتمونى أُصلّى»

    اين كه رسول خدا در مدينه فرمودند: «صلّوا كما رأيتمونى أصلّى» معنايش چيست؟ «صلّوا كمارأيتمونى أصلّى»، معنايش اين است كه اين صلاة براى اينها هيچ سابقه‏اى نداشته و اينها از «صلّوا»عبادت مخصوصه را استفاده نمى‏كردند، كه رسول خدا (ص) مى‏فرمايد «صلّوا كما رأيتمونى‏أصلّى»، مردم! آنطورى كه من نماز مى‏خوانم و به اين كيفيتى كه شما مشاهده مى‏كنيد، شما هم‏اينطورى نماز بخوانيد. اتفاقاً اين عبارت هم حرف ما را تأييد مى‏كند. مردم مى‏دانسته‏اند كه نماز،عبادت مخصوصه است، اما كيفيتش را در اسلام نمى‏دانسته‏اند و ما عرض كرديم كه اين تغاير كيفيت‏هيچ لطمه‏اى به ماهيت صلاة نمى‏زند. آنها مى‏دانسته‏اند كه صلاة به عنوان يك عبادت مخصوصه‏مطرح است، اما كيفيت اين نماز چطورى است؟ اجزاء و شرايطش در اسلام چطورى است؟ اينهابراى مردم روشن نبوده است. لذا در اين جمله «صلّوا كما رأيتمونى أصلّى» در واقع رسول‏خدا(ص) عملاً مى‏خواهند آنها را ارشاد به كيفيت بكنند، نه اينكه به آنها بگويند: نماز در اصطلاحِ‏اسلام به معناى عبادت است، اين را رسول خدا (ص) نمى‏خواسته در اين جمله بيان كند، اين «كمارأيتمونى أصلّى» هدفِ از اين جمله است، اين «كما» بيان كيفيت است، يعنى كيفيت نماز در اسلام به‏اين صورت است. مثل اينكه شما فرض كنيد به يك عوامى كه در نقطه خيلى دوردست واقع شده‏است و كلمه نماز به گوشش خورده و مى‏داند كه نماز يك عبادتى است، اما كيفيت نماز را بلد نيست،شما به او مى‏گوييد: اينطورى كه من نماز مى‏خوانم شما نماز بخوان. يا فرض كنيد كه يك كسى نمازمى‏خواند لكن خصوصيات نماز را بلد نيست، نمى‏داند كه مثلاً ركوع را كجا انجام بدهد، سجود رإے؛//ظظكجا انجام بدهد؟ شما به او مى‏گوييد: اينطورى كه من نماز مى‏خوانم، شما هم نماز بخوان، كه هدف‏شما فقط بيانِ كيفيت است، و الاّ اينكه كلمه نماز معنايش چيست و اين لفظ دلالت بر چه مى‏كند،اصلاً در اين عبارت مطرح نيست.
    نكات ثلاثه‏اى را كه عرض كرديم در مجموع عبارت بود از اين كه اولاً تاريخ و همين طور نقل‏ائمه (ع) هيچ گونه اشعارى به اين مسأله‏اى كه جنبه حياتى دارد و از مسائل برجسته تاريخ رسول‏گرامى (ص) است (اگر واقعيت مى‏داشت)، ندارد، ائمه هم هيچ كجا اشاره‏اى به اين مطلب‏نفرموده‏اند، و از طرف ديگر آن آيات «كتب عليكم الصيام» و «أوصانى بالصلاة و الزكوة» و امثال ذلك‏هم دلالت بر سابقه‏دار بودن اين معانى مى‏كند، و از طرفى هم در آيات و سور مكى مى‏بينيم كه اين‏تعبيرات به كار رفته است، در حالى كه در مكه، مخصوصاً در اوائل بعثت، هيچ شرائط متناسب بامسأله وضع نبوده است. وقتى كه ما اين نكات را روى هم رفته ملاحظه كنيم آيا براى ما اطمينان پيدانمى‏شود كه مسأله‏اى در اسلام به نام مسأله وضعِ اين الفاظ براى اين معانى به هيچ وجه وجود نداشته‏است و معناى حقيقت شرعيه كه عبارةٌ اخراى از وضع است، وجود نداشته است، آن هم به هركيفيت، ولو به آن كيفيتى كه مرحوم آخوند(ره) بيان كرده‏اند (و ما هم بعداً در باره كيفيت قول ايشان‏از نظر علمى ان شاء الله بحث مى‏كنيم كه آيا اين كيفيتى كه ايشان ذكر كرده‏اند، اصولاً

    ثمره بحث حقيقت شرعيه

    بحثِ ديگر كه به عنوان مقدمه مطرح مى‏كنيم اين است كه آيا اصلاً ثمره‏اى بر بحث حقيقت‏شرعيه ترتب پيدا مى‏كند يا نه؟ بر فرض كه ثمره‏اى ترتب پيدا كند، آن ثمره چيست؟ اگر نتيجه اين‏بحث اين شد كه اصلاً بحث حقيقت شرعيه ولو به همين كيفيتى كه متعارفِ در بحث است، هيچ‏ثمره‏اى بر آن ترتب پيدا نمى‏كند و بزرگانى هم اين معنى را مدعى شده‏اند، خلل ديگرى در بحث ازاين ناحيه پيدا مى‏شود، كه ديگر بحث حقيقت شرعيه را از آن عنوانِ معروف تنزّل مى‏دهد، براى‏اينكه بحثى كه «لا يترتب عليه ثمرةٌ» فقط جنبه ثمره علميه در آن مطرح است. آن وقت ما بايد بحث‏كنيم و ببينيم كه از جهت علمى كدام حيثيت آن قابل بحث است؟ پس يك نظر مهم هم در رابطه بإے؛..ظظترتب ثمره و عدم ترتب ثمره خواهد بود.
    اقوال مختلفى هست: يك قول را مرحوم آخوند(ره) در كتاب كفايه، در ذيل بحث حقيقت‏شرعيه مطرح فرموده‏اند. ايشان معتقدند كه بحث حقيقت شرعيه ثمره عمليه دارد، عبارت از اين‏است كه اگر ما قائل بشويم به اينكه حقيقت شرعيه ثابت است، يعنى مسأله وضع جديد را در اسلام‏قائل بشويم لازمه‏اش اين است كه اگر بعد از تحقّق وضع، استعمالى از ناحيه شارع تحقق پيدا كرد،مثل اين مثال معروف كه شارع يك ماه بعد الوضع گفت: «صلّ عند رؤية الهلال»، كلمه صلاة رااستعمال كرد و مأمورٌ به، قرار داد «عند رؤية الهلال»، مرحوم آخوند(ره) مى‏فرمايند: لازمه حقيقت‏شرعيه اين است كه ما اين «صل عند رؤية الهلال» را حمل بر معناى جديد و اصطلاحى كنيم، يعنى«عند رؤية الهلال» اين عبادت لزوم دارد و اين نماز مأمور به است. اما اگر كسى گفت: حقيقت شرعيه‏ثابت نشده است و وضعى در اسلام براى معانىِ مستحدثه تحقق پيدا نكرده است، اگر حقيقت شرعيه‏مطرح نيست پس اين «صلّ عند رؤية الهلال» در لسان نبى اكرم (ص) معنايش همان معناى لغوى‏خواهد بود و معناى لغويش عبارت از دعاست، يعنى «يجب الدعاء عند رؤية الهلال» نه اينكه «يجب‏الصلاة و العبادة المخصوصة». پس اين ثمره عمليه روشن به نظر مرحوم آخوند(ره) بر بحث‏حقيقت شرعيه ترتب پيدا مى‏كند و ثمره هم ثمره عمليه است كه آيا نماز عند رؤية الهلال واجب‏است يا دعا عند رؤية الهلال واجب است؟ كسى كه قائل به ثبوت حقيقت شرعيه است صلاة «عندرؤية الهلال» را استفاده مى‏كند، اما منكر حقيقت شرعيه، وجوب دعاء «عند رؤية الهلال» را استفاده‏مى‏كند، اين يك قول است در ثمره بحث حقيقت شرعيه، حالا اقوال ديگر هم در اين رابطه وجوددارد، كه اين اقوال را بعد عرض مى‏كنيم ان شاء الله.

    بحث اخلاقى

    در كتاب اصول كافى روايتِ سفيان بن السمط «قال: قال أبو عبدالله عليه السلام: انّ الله اذا أرادبعبد خيراً فأذنب ذنباً أتبعه بنقمة و يذكّره الاستغفار و اذا أراد بعبد شرّاً فأذنب ذنباً أتبعه بنعمة، لينسيه‏الاستغفار و يتمادى بها و هو قول الله عزّ و جلّ سنستدرجهم من حيث لا يعلمون بالنعم عندالمعاصى». ترجمه ظاهريش اين است كه امام صادق «صلوات الله عليه» مى‏فرمايد: هنگامى كه‏خداوند نسبت به عبدى خير و عنايت را اراده مى‏كند، اين عنايت شامل حال او مى‏شود «حتى عندالمعصية»، باز هم مشمول عنايت خداوند است، به چه كيفيت «عند المعصية» مشمول عنايت است؟به اين كيفيت كه مى‏فرمايد: اگر معصيتى از او تحقق پيدا كرد و گناهى از او سر زد، خداوند او را به يك‏نقمت و ناراحتى مبتلا مى‏كند، تا اينكه بر اثر ابتلاى به آن نقمت و ناراحتى توجهش را به خداوندزياد كند و متذكّرِ استغفار شود و در رابطه با آن گناه، طلب غفران و طلب عفو از خداوند تبارك وتعالى داشته باشد. اما در مقابل «اذا أراد الله بعبد شرّاً فأذنب ذنباً» اگر يك عبدى مورد بى‏عنايتى‏خداوند تبارك و تعالى قرار گرفت، در هنگام معصيت با او اين گونه معامله مى‏شود كه بعد از آن كه‏معصيتى از او صادر شد خداوند نعمتى را به او عنايت مى‏كند كه بر اثر اين نعمت توجهش را به‏خداوند كم كند و مسأله استغفار مورد نسيان او قرار بگيرد و چه بسا خيال كند كه مثلاً گناه، ديگر هيچ‏عكس العملى ندارد، براى اينكه عقيبِ اين گناه چنين نعمتى شامل حال او شد، در نتيجه اين گناه راتكرار كند، مى‏فرمايد: اين آيه شريفه «سنستدرجهم من حيث لايعلمون» مقصود از استدراج همين‏نعمتهاى عند المعصيه است، يعنى «سنستدرجهم» دنبال هر معصيتى نعمتى به او مى‏دهيم كه اين‏نعمت استغفار را از دست او بگيرد، توجهش را به خداوند كم كند و روز به روز حالت انحطاط وتنزّل براى او پيدا شود. پس اين «سنستدرجهم من حيث لا يعلمون» مى‏فرمايد: «أى بالنعم عندالمعاصى» دنبال معصيت، نعمتها به جانب او سرازير مى‏شود، براى اينكه تنزّل و انحطاط پيدا كند.اين تقريباً شبيه آن آيه شريفه است كه مى‏گويد: اينهايى كه گناه مى‏كنند و كافر هستند خيال نكنند كه‏ما به اينها مهلت كه مى‏دهيم، به نفعشان است، «انما نملى لهم ليزدادوا اثماً» اين تأخير و اين اطاله عمرو اين توجه و عنايت براى اين است كه «ليزدادوا اثماً» براى اين است كه گناهِ بيشتر از آنها تحقق پيداكند و اضافه شود.
    در اين روايت، جهاتى است كه انسان بايد دقت كند: يك جهت همين مسأله است كه توجهِ يك‏نعمتى به انسان نبايد انسان را گول بزند. چه بسا انسان خيال مى‏كند كه توجهِ نعمت براى اين است كه‏اين مثلاً محبوب خداوند تعالى است و از وضعِ او راضى است كه نعمتها را به طرف اين سرازير كرده‏است، و در مقابل توجهِ نقمت، چه بسا گاهى از اوقات خود انسان هم فريب مى‏خورد و خيال مى‏كندكه يك نقمت و يك ناراحتى كه به او توجه پيدا مى‏كند، در حقيقت مورد كم لطفى خداوند تبارك وتعالى واقع شده است، در حالى كه چه بسا، مطلب، بر حسب اين روايت كاملاً عكسِ اين معنى است.نقمت، دليلِ بر عنايت است و نعمت دليلِ بر عدم عنايت. اين يك مسأله طبيعى و عادى است كه كسى‏كه در نعمت باشد، هر چه نعمت بيشتر و هر چه عنايت نعمت كاملتر باشد انسان توجهش به‏خداوند تبارك و تعالى چه بسا كمتر خواهد بود.
    از اين روايت بايد اين

    تمرينات

    ارتباط حقيقت شرعيه و اقتضاى وضع جديد چيست
    حقيقت شرعيه در زمان رسول اكرم(ص) به چه صورت بود
    توجيه كلام پيامبر(ص): «صلّوا كما رأيتمونى أصلّى» را در رابطه با وضع لفظ بيان‏كنيد
    چگونه بر بحث حقيقت شرعيه ثمره عمليه مترتب مى‏شود