• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات 95

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    ثبوت حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات

    در باب ثبوت حقيقت شرعيه، در كتب اصوليه قديم بحثهاى خيلى مفصل و دامنه‏دارى ذكر شده‏است. اقوال مختلفه‏اى در اينجا مطرح است و براى هر يك از اين اقوال، دليل يا ادله‏اى ذكر شده است.
    بحث ثبوت حقيقت شرعيه مبتنى بر دو مطلب است كه اگر اين دو مطلب يا يكى از آنها اساسى‏نداشته باشد، حقيقت شرعيه خود به خود منتفى خواهد بود: ركن اول اين است كه اين معانى و اين‏حقايقى كه براى الفاظ عبادات ثابت است، (در باب معاملات و لو اينكه قائل هم دارد لكن خيلى‏ضعيف است كه در الفاظ معاملات مثل بيع و نكاح و تجارت و امثال ذلك كسى قائل به ثبوت‏حقيقت شرعيه بشود. آنچه مى‏تواند محل بحث قرار بگيرد الفاظ عبادات است.) اين معانى كه‏مدلول عليه الفاظ و مفاد اين كلمات است، اين معنايى كه براى لفظ صلوة در شرع اسلام هست،معنايى كه براى صوم و لفظ صوم ثابت است و همينطور در زكات و حج و امثال اينها، اين معانى‏مستحدثه باشد و در شرع ما اين معانى به وجود آمده و قبل از شرع هيچ سابقه و ريشه‏اى براى اين‏معانى وجود نداشته باشد.
    يكى از دو ركن حقيقت شرعيه اين معناست كه بگوييم: صلوة از نظر اينكه مفادش اين عبادت‏مخصوص است، تنها در رابطه با اسلام اين طور است. صيام از نظر اينكه مفادش اين عبادت‏مخصوصه است تنها در رابطه با شريعت اسلام اين طور است و همين طور زكات و حج و امثال اينها.
    ركن دوم اين است كه ما ملتزم به اين بشويم كه واضع يعنى شارع مقدس اسلام، يعنى نبى گرامى‏اسلام(ص)، به يك صورتى، به يك كيفيتى اين الفاظ را براى اين معانى وضع كرده است و درحقيقت، يك نقلى به وجود آمده است، لفظ صلاتى كه مثلاً براى معناى دعا به حسب لغت وضع شده‏است در اسلام از آن معناى لغوى نقل داده شده است. در حقيقت يك معناى جديدى براى اين لفظ به‏صورت وضع

    نكات لازم در رابطه با حقيقت شرعيه

    براى اينكه ببينيم اين دو ركن آيا تحقق دارد يا ندارد؟ آيا اصولاً مجال و ميدانى براى مسأله‏حقيقت شرعيه باقى مى‏ماند يا خير؟ بايد چند نكته را خارجاً بررسى كنيم. بعضى از آنها مربوط به‏نكاتى است كه از كتاب الله استفاده مى‏شود و بعضى ارتباط به تاريخ دارد و بعضى به موقعيت وضع‏كه با توجه به كتاب الله و قرآن كريم اقتضا مى‏كند. مجموعاً سه نكته در اينجا وجود دارد كه اين سه‏نكته را بايد كاملاً ما دقت بكنيم.

    بررسى تاريخ رسول اكرم (ص) در باره وضع الفاظ

    يك نكته اين است كه ما در تاريخ حيات رسول خدا(ص) مى‏بينيم كه در اين تاريخ شريف،جميع خصوصياتى كه مربوط به نبى اكرم بوده است ثبت و ضبط است. حتى گاهى يك خصوصياتى‏ذكر شده كه شايد هيچ گونه رابطه‏اى با تشريع ندارد و نه عنوان فضيلت و مزيت دارد لكن روى‏اهميت رسول خدا (ص) و اين كه در تاريخ، شخصيتى مثل اين شخصيت ديده نشده است، اقتضامى‏كرده كه آن خصوصياتى كه حتى جنبه تشريعى و حكمى و اعجاز ندارد، جنبه فضيلت و مزيت‏ندارد، كثيرى از آنها را هم در تاريخ رسول خدا (ص) منعكس كرده‏اند تا چه برسد به آن‏خصوصياتى كه يا يك فضيلت و مزيتى است در رسول خدا (ص) و يا ارتباط به مقام تشريع و مقام‏حكم دارد. اينها به صورت كلى در تاريخ مضبوط است و هيچ كسى نمى‏تواند از نظر جنبه تاريخى‏در آن بحثى داشته باشد. اما در تمام اينها حتى يك اشاره‏اى و لو در يك تاريخى ملاحظه نمى‏كنيم كه‏يك روز رسول خدا(ص) مردم را جمع كرده باشند و فرموده باشند اين روز را ما مى‏خواهيم به نام‏روز نقل و روز وضع مثلاً نام‏گذارى كنيم، مى‏خواهيم امروز لفظ صلوة را از معناى لغوى به يك‏معناى تازه‏اى نقل بدهيم و لفظ صيام را از معناى حقيقى اولى به يك معناى مستحدثى منتقل كنيم وهمين طور لفظ زكات را و لفظ حج را و امثال ذلك. اگر چنين واقعه‏اى تحقق داشت و يك چنين‏مسأله‏اى بود اين مسأله از نظر تاريخى به لحاظ ابعاد مختلفش حائز اهميت بود. يكى تصرف درلغت عرب بود به عنوان نقل در شريعت اسلام و يكى هم تعيين وظايف مسلمين تا روز قيامت كه‏اينها بدانند كه صلوة يك چنين وضعى پيدا كرده، صوم يك چنين نقلى پيدا كرده، كلمه زكات و حج بايك چنين حادثه‏اى مواجه شده است و اين بايد در تاريخ بماند «الى يوم القيامة» براى اينكه مسلمانهاهمه در ارتباط با اين مسأله هستند، اين مربوط به يكايك آنهاست «الى يوم القيامة». آيا مسأله‏اى بااين اهميت و با اين جهات مختلفه‏اى كه در آن وجود دارد، امكان داشت كه در زمان نبى اكرم (ص)تحقق پيدا كند و مع ذلك تاريخ در مقام ثبت و ضبط او برنيايد؟
    با اينكه رسول خدا (ص) در حديث غدير و جاهاى ديگر مسأله امامت را مطرح كردند؛ برادران‏اهل تسنن نتوانسته‏اند اصل ماجرا را انكار كنند، منتها آنها در مدلول حديث غدير مناقشه كرده‏اند.«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را كسى نتوانست اصل صدورش را از نبى گرامى اسلام (ص) انكاركند. فقط گفتند مولى به اين معنا نيست كه شما از آن مسأله امامت را استفاده مى‏كنيد. اين توجيه،توجيه در مقام دلالت است حالا از باب تشبيه مثل همين پيامهايى كه امام بزرگوار گاهى ايراد مى‏كنندو مى‏دهند، مى‏بييند در مفادش گاهى اختلاف واقع مى‏شود (حالا يا عمداً يا اعتقاداً كارى به اين‏جهت نداريم.) يك گروهى مى‏گويند نظر امام از اين جمله اين كلمه است، يك عده ديگر مى‏گويندنه، نظر ايشان يك مسأله ديگر است كه گاهى هم براى رفع نزاع مجبور به سؤال مجدد مى‏شوند وتوضيح مى‏خواهند، مع ذلك در آن رواياتى هم كه مربوط به مسأله امامت است، تاريخ ثبت كرده،حديث هم نقل كرده است، منتها در مقام دلالت مورد خدشه آنها قرار گرفته، اما اصلش قابل انكارنبوده، يك چنين مسأله‏اى كه با تمامى مسلمين ارتباط دارد و شيعه و سنى هم در اين مسأله فرقى‏بينشان نيست آيا تاريخ نمى‏بايد اين معنا را ثبت كرده باشد و مهمتر از آن تاريخ ائمه (ع) است. اين‏همه روايات از ائمه(ع) نقل شده كه مسائل گوناگونى را خودشان از نبى اكرم (ص) نقل كرده‏اند حالايا بلاواسطه يا مع الواسطه، اما مى‏بينيد در هيچ يك از بيانات ائمه در رابطه با اينكه رسول خدا(ص)اين الفاظ را براى اين معانى به صورت يك وضع جديدى وضع كرده باشند، هيچ كجا مشاهده‏نمى‏كنيم. آيا اين مسأله‏اى نبود كه لا اقل يكى از ائمه (ع) آن هم در بعضى از بياناتشان اين مسأله راگوشزد كنند؟
    شما نگوييد كه در روايات ائمه وضع و تحريف شده و نقل نشده است. اين يك مسأله‏اى نيست‏كه داعى به تحريف در آن وجود داشته باشد. اگر امام نقل كرد كه فلان روز رسول الله (ص) روى‏منبر نشست و مثلاً فرمود كه من بما اينكه شارع هستم «وضعت لفظ الصلوة بازاء فلان» يا اين جورى‏تعبير مى‏كرد كه خداوند امر فرموده كه من لفظ صلوة را در مقابل اين معناى جديد وضع كنم. آيا اين‏مسأله‏اى نبود كه در لسان روايات و لو يك بار يكى از امامان تذكر به اين معنا بدهد و بگويد: رسول‏خدا(ص) در يك روز چنين مسأله‏اى از ايشان تحقق پيدا كرد؟ ما مى‏بينيم نه در تاريخ به چنين‏مسأله‏اى برخورد مى‏كنيم و نه در لسان ائمه كه اينها مهمتر از تاريخ خصوصيات مهمه زندگانى‏رسول خدا (ص) را بالواسطه أو بلاواسطه نقل مى‏كنند هيچ اشاره‏اى به اين مسأله در آنجا نشده‏است. و حتى اين نكته‏اى را كه الان عرض كردم اين راهى را كه مرحوم آخوند(ره) مى‏فرمايند كه‏وضع همه‏اش به اين صورت نيست كه يك كسى بنشيند بگويد «وضعت هذا اللفظ بازاء هذا المعنى»يك راه ديگر هم دارد كه خود استعمال، وضع را

    مراجعه به قرآن در باره وضع الفاظ

    نكته دوم اين است كه ما وقتى به كتاب الله و قرآن مجيد مراجعه مى‏كنيم و آيات را ملاحظه‏مى‏كنيم، مى‏بينيم كه اين معانى سابقه‏دار و ريشه‏دار بوده است. از تعبيرات قرآن چه تعبيراتى كه دررابطه با خود قرآن و چه تعبيراتى كه به عنوان حكايت، از انبياء حكايت مى‏كند هر دو دلالت دارد براينكه اين معانى غير از معناى لغوى است. دعا به معنى عبادت مخصوصه با سابقه و ريشه‏دار بوده‏است.
    البته اين را مقدمتاً عرض كنم كه الان از ذهن شما بيرون بيايد كه بقيه مطلب را با دقت ذكر كنيم.نمى‏خواهيم بگوييم كه صلاة به اين كيفيتى كه در اسلام مطرح است در شرع عيسى (ع) وجود داشته‏است. نمى‏خواهيم بگوييم صوم به اين كيفيتى كه در اسلام مطرح است در امم سابقه «طابق النعل‏بالنعل بهذه الكيفية» وجود داشته است. مسأله اين است كه غير از معناى لغوى به عنوان عبادت‏مخصوصه سابقه‏دار بوده و الاّ در خود شرع ما هم، شما نمى‏توانيد يك كيفيت خاصى براى صلوةذكر كنيد. در خود شرع ما تفاوت بين كيفيات صلاة از زمين تا آسمان است براى اينكه يك صلاة،صلاة شخص حاضر مختار سالم غير عاجز است كه عبارت از چهار ركعت است با ركوع و سجود باتشريفات و تشكيلات، يك صلاة هم صلاة غريق است آن كسى كه دارد غرق مى‏شود، صلاتش‏چگونه است؟ در شرح لمعه و غير اينها خوانديد آيا اين صلاة غريق با صلاة مختار قابل مقايسه است‏و شباهت با هم دارد؟ در حالى كه ما به هر دو صلاة مى‏گوييم. واقعاً هم صلاة است. نه اينكه صلاةغريق را كسى كه در حال غرق شدن است با چشم به هم زدن، با اشاره كردن و امثال ذلك بگوييم كلمه‏صلاة مجازاً بر عمل او اطلاق مى‏شود. آنهم حقيقتاً صلاة است. اگر اين اختلاف را در شرع ماتوانستيم هضم كنيم. اختلاف بين شرع ما و شرايع سابقه، شايد كمتر از اين اختلافات بوده پس ما كه‏مى‏گوييم صلاة به عنوان يك عبادت مخصوصه سابقه‏دار است. فورى در ذهن شما نيايد كه چه موقع‏صلاة به اين كيفيت در امم گذشته بوده است؟ بله به اين كيفيت نبوده است. لكن اختلاف در شرائط وجزئيات و كيفيت موجب اختلاف در ماهيت نمى‏شود، ماهيت يك ماهيت است. و لو داراى كيفيات‏مختلفه و اجزاء و شرائط مختلفى است. مثلاً در آيه صوم مى‏بينيم خداوند اينجورى تعبير مى‏فرمايد:«كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم» بر شما روزه واجب شد همان طورى كه اين‏روزه «على الذين من قبلكم» واجب شده است. خود اين آيه مى‏گويد روزه چيز تازه‏اى نيست كه‏شما خيال كنيد با مسأله تازه‏اى روبرو شده‏ايد. روزه، امر سابقه‏دار و ريشه‏دارى است.
    اگر بگوييد: «كما كتب على الذين من قبلكم» يك معناى عامى در «الذين من قبلكم» وجود دارديعنى در تمام امتهاى گذشته و اديان گذشته مسأله روزه مطرح بوده است. ما خارجاً مى‏دانيم كه‏بعضى از امتها اصلاً لسانشان لسان عربى نبوده اينها لسانهاى ديگرى داشتند عبرانى، سريانى و امثال‏ذلك، لغات مختلف ديگرى بوده، پس چطور خداوند مى‏فرمايد «كما كتب على الذين من قبلكم»؟مى‏گوييم: اين ظاهرش اين است كه هر لغتى هم در امتهاى گذشته به عنوان روزه مطرح مى‏شده اگرآن لغت را مى‏خواستند تبديل و تعويض به عربى كنند كلمه صيام جاى او مى‏نشسته است. آيا اين‏ظهور در آيه شريفه نيست؟ «كما كتب على الذين من قبلكم» يعنى «كما كتب عليكم من قبلكم» اگرملتهاى گذشته عرب بودند همين «الصيام» اگر لغات ديگر داشتند لغتى بوده كه واژه صيام در عربى‏جاى او مى‏نشسته است. آيا مى‏توانيم اين جور بگوييم، آيه را اينجورى معنا كنيم. بگوييم «كما كتب‏على الذين من قبلكم» معنايش اين است كه اينها يك عبادتى داشتند كه از نظر لغت عرب هم به اوصيام گفته نمى‏شده است اما چون شما معناى تازه‏اى داريد و كلمه صيام را مى‏خواهيم اينجا به كارببريم، مى‏گوييم «كما كتب على الذين من قبلكم» اين معناى آيه است «الصيام واجب عليكم كما ان‏الصيام كان واجب عليهم». پس ما نمى‏توانيم بگوييم صيام يك عبادت تازه‏اى است يا مثلاً در مقام‏حكايت از عيسى (ع) موقعى كه در گهواره بود. آنجا عيسى (ع) مى‏گويد: «و اوصانى بالصلوة و الزكاةما دمت حيّاً» خداوند مرا وصيت و سفارش كرده به صلاة و زكات، اگر عيسى (ع) زبانش عربى بوده‏كه مسأله روشن است. يعنى عيسى (ع) همين عبارت را گفته است. قرآن نقل مى‏كند «قال و اوصانى‏بالصلوة و الزكاة» اگر هم لغت غير از اين داشته معناى عربى‏اش و ترجمه به عربى‏اش اين است كه‏خداوند دارد نقل مى‏كند يعنى آن لغتى را كه عيسى (ع) به كار برد، واژه عربى‏اش صلاة و زكات است.پس معلوم مى‏شود صلاة داراى سابقه بوده، حتى زكات سابقه داشته است. منتها معنايش اين است كه«بهذه الكيفية معلوم فى الاسلام» ولى «بما انّها عبادة مخصوصة» و الاّ زكات به حسب معناى لغوى كه‏در آن عباديت نيست. حالا صلاة مى‏گويند معناى لغوى آن دعاست. در دعا سر و كار انسان با خداونداست. اما زكات كه به معناى طهارت به معناى پاكى است، در كلمه طهارت و پاكى مسأله عباديت‏اصلاً مطرح نيست، ولى اين «بما انه عبادة اوصانى بالصلوة و الزكاة ما دمت حيّاً» است.
    در قضيه ابراهيم(على نبينا و آله و عليه السلام)، بعد از آن كه از ساختن كعبه فارغ مى‏شود،مأموريت پيدا مى‏كند به اين صورت «و اذّن فى الناس بالحج يأتوك رجالاً و على كل ضامر يأتين من‏كل فجّ عميق» بعد از آن كه خانه كعبه بنايش تمام شد، در مردم اعلام به حج بكن، حج (بما أنه عبادةمخصوصة) اين دستور خداوند است به ابراهيم (ع)، آيا مى‏توانيم بگوييم كه حج كه يك معناى‏مستحدثى فى شرعنا هذا است با اين «و أذن فى الناس بالحج» كه حتى در بعضى از روايات است كه‏در اسلام هم موفق به حج مى‏شوند اينها همانند آن است كه ابراهيم (ع) گفته و اينها پذيرفته‏اند درموقعى كه مثلاً در عالم فلان بودند؟ پس معلوم مى‏شود مسأله حج هم سابقه دار است.

    اطلاق صلاة به اعمال مخصوصه در لسان مشركين

    نكته جديدى در بعضى از آيات به چشم مى‏خورد كه انسان تعجب مى‏كند و آن اين است كه‏حتى مشركين در صدر اسلام و قبل از اسلام عملى داشته‏اند و عبادتى داشته‏اند «و كانوا يسمّون‏بالصلاة» قرآن كريم ناقلش است، مى‏فرمايد: «و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكائاً و تصديه»، قرآن‏نقل مى‏كند، اين اصطلاح خود آنهاست. خود آنها به عنوان صلاة از اين عمل تعبير مى‏كردند. مكاء به‏معناى كف زدن است. تصديه به معناى سوت زدن است. از اين تعبير مى‏كردند «بالصلاة بما أنه عبادةمخصوصة» با اينكه مشركين اكثرشان تابع انبياء گذشته هم نبودند شاهدش مسأله بت پرستى است.بت پرستى كه نمى‏تواند در ارتباط با يك ملت و دينى و لو از اديان سابقه واقع باشد. بت پرستى‏ارتباط به دين الهى ندارد. همين مشركين با اينكه اكثرشان پايبند به هيچ دين و مذهبى از ملتهاى‏گذشته نبودند مع ذلك كلمه صلاة به عنوان يك عبادت مخصوصه را استعمال مى‏كردند. اين هم به‏شهادت قرآن.
    پس ما وقتى اين آيات را ملاحظه مى‏كنيم از اين آيات استفاده مى‏شود كه يك سلسله معانى وحقايقى به نام حقايق مستحدثه و حقايق جديده داريم كه در توجيه اينها مى‏گوييم كه قبل از اسلام‏صلاة به معنى دعا بوده «لا بما أنه عبادة» دعا عنوان عبادت در آن وجود ندارد، به عنوان دعا بوده، لكن‏در اسلام چون يك معناى مستحدثه و تازه و جديدى داشته، مسأله نقل از معناى لغوى به معناى‏شرعى تحقق پيدا كرده است. پس نكته دومى را هم كه انسان بايد ملاحظه كند اين است كه همه‏اش‏مقيد نباشد به اينكه در اصول چه ادله‏اى ذكر شده چه وجوهى مطرح شده، واقعياتش را انسان‏بررسى كند، وقتى كه انسان اينها را ملاحظه مى‏كند مى‏بيند كه هيچ يك از اين الفاظ عبادات نيست كه‏داراى سابقه و ريشه‏اى در شرايع گذشته نباشد.
    نكته‏اى را تذكر بدهم؛ كسى ممكن است در ذهنش اين طور بگويد كه اين وضع در لسان انبياءگذشته واقع شده، يعنى اين را كه به نام حقيقت شرعيه در رابطه با اسلام مطرح مى‏كنيم، شمامى‏گوييد كه اين ريشه دار است، ما ريشه‏داريش را قبول مى‏كنيم مثلاً مى‏گوييم كه ابراهيم(ع) چنين‏كارى را كرده است آمده لفظ صلاة را از معناى لغوى به معناى جديد نقل داده، زكات را همينطور،صوم را همينطور، حج را همينطور و هكذا ساير الفاظ عبادات را، كه نقل و حقيقت شرعيه استناد به‏انبياء گذشته و سلف پيدا كند، مى‏گوييم كه؛ اولاً كه اين معنا را تاريخ تأييد نكرده است. تاريخ انبياء،مضبوط است و هيچ امامى هم نديديم از انبياء گذشته يك چنين معنايى را نقل كند.
    ثانياً؛ اگر چنين چيزى شد، ديگر بحث حقيقت شرعيه بحث بى فايده‏اى مى‏شود براى اينكه اگرثابت شد كه در زمان انبياء گذشته چنين نقل و انتقالى تحقق پيدا كرده، آن وقت استعمالاتى كه درلسان نبى گرامى اسلام (ص) واقع شده چه روز اول بعثت باشد، چه آخر هجرت باشد، هر زمانى‏باشد ما بايد حمل بر همان معانى قبلى ثابت شده در شرايع سابقه كنيم، ديگر جايى نيست كه درمسأله ترديدى براى ما پيش بيايد و ثمره‏اى براى حقيقت شرعيه داشته باشيم گرچه روى همين‏مبنايى هم كه در ذهن شما مسأله حقيقت شرعيه مطرح است بعداً مى‏آييم ان شاء الله عرض مى‏كنيم‏كه روى همين مبنا هم هيچ ثمره‏اى در بحث حقيقت شرعيه مترتب نخواهد شد، اما به اين صورتى‏كه الان مطرح مى‏كنيم، ديگراصلاً جاى توهم ثمره در بحث حقيقت شرعيه به هيچ وجه نخواهد بود.يك نكته سومى هم در اين رابطه هست كه در بحث بعد ان شاء الله عرض مى‏كنيم تا ببينيم نتيجه‏اش‏چه خواهد بود.

    تمرينات

    كيفيت ثبوت حقيقت شرعيه در الفاظ عبادات چگونه است
    در رابطه با حقيقت شرعيه از بررسى تاريخ رسول اكرم(ص) چه نتيجه‏اى مى‏گيريم
    از مراجعه به قرآن در رابطه با حقيقت شرعيه چه نتيجه‏اى حاصل مى‏شود
    كيفيت اطلاق الفاظ صلاة و در شرايع مختلف و نزد مشركين چگونه بوده است