شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دوران امر بين حقيقت و يكى از احوال خمس
تدریس استاد
متن
40 دوران امر بين حقيقت و يكى از احوال خمس 94
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
دوران امر بين حقيقت و يكى از احوال خمسه
در كتب اصوليه قديم بحث مفصلى در رابطه با تعارض احوال ذكر شده است و در اين بحث، دردو مقام بحث كردهاند: يك مقام دوران امر بين حقيقت از يك طرف و يكى از اين احوال خمسه به ناممجاز، تخصيص، اشتراك، نقل و اضمار از طرف ديگر است. در مقام دوم بحث در باره تعارض خوداين احوال است كه پاى حقيقت در بين نيست، مثل اينكه «اذا دار الامر بين المجاز و بين التخصيص،اذا دار الامر بين المجاز و بين الاشتراك، اذا دار الامر بين التخصيص و بين الاضمار»، مرحومآخوند(ره)، در رابطه با مقام اول، به يك جمله اكتفا مىفرمايند: اگر يك طرف، معناى حقيقى مطرحبود و يك طرف يكى از اين احوال خمسه، بلا اشكال معناى حقيقى تقدم دارد. خود آنها هم همينمعنا را ذكر كردهاند، اما در باره مقام دوم مىفرمايد: اصوليين وجوه متعددهاى براى فروض مختلفهذكر كردهاند، لكن تمامى اين وجوه، وجوه استحسانيه است و هيچ گونه دليلى بر اعتبار آنها قائمنشده مثل اينكه در بعضى از تعارضات، اولويت را به كثرت مىدهند و همين طور وجوه ديگرى كهدر كتاب قوانين و غير آن مطرح است. مىفرمايد: اينها مثل ظنون هستند، ظن، دليل بر اعتبار لازمدارد و آن رجحان فى الجملهاى كه در ماهيت مظنّه وجود دارد، كفايت در اعتبار مظنّه نمىكند ظن درذاتش رجحان مدخليت دارد.
اما آيا صرف رجحان مىتواند دليل بر اعتبار باشد يا پشتوانه لازم دارد، مقدارى كه مسلّم است«القطع حجة بذاته اما ليس الظن مثل القطع فى ذلك، بل هو يحتاج الى دليل الاعتبار» همه اين وجوهاستحسانيه از همين قبيل است كه دليل بر اعتبار ندارد و ما نمىتوانيم اين وجوه اعتباريه را برايشارزش قائل بشويم، مگر اينكه به اصالة الظهور برگردند؛ اگر به اصالة الظهور برگشت، پشتوانهعقلايى دارد. اگر يك لفظى ظهور در معنايى پيدا كرد، ما مىدانيم كه ظهور عند العقلاء حجة است واگر حجيّت ظواهر كنار برود ديگر باب محاورات و تفهيم و تفهم مسدود مىشود براى اينكه تكيهمحاورات به همين ظهورات است و اصالة الظهور يك اصل معتبر مسلّم عند العقلاست، لذا در جلددوم وقتى كه مسأله حجيت ظواهر كتاب و قرآن مطرح مىشود مهمترين دليل همين معناست كهشارع در كتاب و همين طور در سنت «كأحد من العقلاء» با مردم صحبت كرده و لو اين كه در قرآنمطالبى است كه عقول ما خيلى از آنها را نمىتواند درك كند، متشابهاتى در قرآن وجود دارد كه روىمصالحى اقتضاء مىكرده است، اما آنجايى كه بحث ظواهر كتاب مطرح است، شارع كأحد منالعقلاء مسائل را در اختيار مردم گذاشته، آن قسمتى كه در رابطه با احكام و وظايف است در رابطه بامواعظ و نصايح است در ارشاد به مسائل توحيد و معاد و امثال ذلك است، اينها لغرض تفهيم واردشده، پس معلوم مىشود كه اصالة الظهور يك اصل عقلايى مسلم است كه كسى نمىتواند بر خلافاين اصل صحبتى داشته باشد.
البته در بعضى از بحثهاى آينده اين مسأله مطرح مىشود كه آيا اصلى به نام اصالة الحقيقه داريميا نه؟ اصل سومى داريم به نام اصالة عدم القرينه يا نه؟ يا شعبهاى از اصالة الظهور و بخشى از اصالةالظهور است كه شايد نظر صحيح همين باشد كه ديگر غير از اصالة الظهور ما اصل ديگرى در رابطهبا حجيت ظواهر كلمات نداريم منتها در بعضى از قسمتهاى اصالة الظهور تعبير به اصالة الحقيقهمىشود. آنجايى كه امر داير بين معناى حقيقى و مجازى باشد، شما هم مىتوانيد به اصالة الظهور وهم مىتوانيد به اصالة الحقيقه تعبير كنيد. گاهى هم تعبير به اصالة عدم قرينه مىشود. اينها در مقابلاصالة الظهور، اصل مستقلى نيستند، شعبههايى از اصالة الظهور هستند. اصالة الظهور در هر كجا بهاصطلاح يك نوع تجلّى پيدا مىكند حتى در استعمالات مجازيه شما اصالة الظهور داريد، براى اينكه«رأيت اسداً» ظهور در حيوان مفترس دارد، اما «رأيت اسداً يرمى» ظهور در رجل شجاع دارد، هر دو،اسد استعمال شده، اما وقتى اسد بدون قرينه استعمال مىشود، ظاهر در معناى حقيقى خودش استاگر گفت «رأيت أسداً» اما اگر مىگفت: «رأيت أسداً يرمى» اينجا ظهور در معناى مجازى دارد، لذا دراستعمالاتى كه همراه با قرينه است، آن هم قرينه واضحه، شما به اتكاء همين اصالة الظهور مرادمتكلم را تعيين مىكنيد، به اتكاء همين اصالة الظهور معناى ظاهر را گردن متكلم مىگذاريد و اگرمتكلم اباء كرد با او احتجاج مىكنيد، مىگوييم: مگر تو نگفتى كه «رأيت اسداً يرمى»؟ اين «اسداًيرمى» ظاهر در رجل شجاع است و اگر غير از اين اراده كرده باشى، خلاف ظاهر اراده شده است و درآنجايى كه فاقد قرينه است «رأيت اسداً» ظهور در حيوان مفترس دارد، آنجا اگر ادعا كند كه مراد منرجل شجاع است «لايقبل منه» خلاف ظاهر كلامش است لذا اصالة الظهور، هم در استعمالاتمجازيه و هم در استعمالات حقيقيه مطرح است.
بيان مرحوم آخوند(ره) در دوران امر بين احوال خمسه
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايد: در دوران امر بين خود اين امور خمسه اگر اصالة الظهور مطرحشد، ما آن اولويت را مىپذيريم. اصالة الظهور حجيت عقلاييه دارد. اما اگر به مرحله ظهور نرسيداينجا ديگر جاى اين وجوه استحسانيه كه وجوه ظنيه است و دليلى بر اعتبار آنها قائم نشده، نيست واولويتى براى بعضى از اين احوال نسبت به بعضى ديگر ايجاد نمى كند.
مرحوم آخوند(ره) در اين بحث به همين مقدار اكتفاء مىكنند و بحث را تمام مىكنند. لكنسيدنا الاستاذ الاعظم الامام(مد ظله العالى) اصل ديگرى به نام اصالة عدم نقل را مورد بحث قرارمىدهند؛ بحثى در اصالة عدم نقل كردهاند، مىفرمايند: ما اين بحث را ذكر كنيم و بعد ان شاء الله واردبحث حقيقت شرعيه بشويم. شكى نيست كه اجمالاً اصلى عند العقلاء وجود دارد به نام اصالت عدمنقل، اصالت عدم نقل يعنى اگر ما شك كنيم كه يك لفظى از معناى حقيقى اول و معناى موضوع لهاول، نقل داده شده به يك معناى ديگر، به صورت وضع تعيينى يا به صورت وضع تعيّنى اگر اينمعنى و جريان براى ما مشكوك باشد، عقلاء اصلى به نام اصالة عدم النقل دارند. اولاً ببينيم كه اصالةعدم نقل چه اصلى است؟ ثانياً ببينيم كه مورد اين اصل كجاست؟ در چه مواردى اين اصالة عدم نقلمورد استناد عقلاء واقع خواهد بود؟
پس كأنّ در دو مقام بحث مىشود: يك مقام اين است كه اين اصالة عدم نقل آيا استصحابعقلايى است، به عنوان اينكه نقل مثل حوادث ديگر است، اگر در يك حادثه ديگرى شما شك كرديددر اصل حدوث و عدم حدوثش اصالة عدم الحدوث داريد، استصحاب عدم الحدوث را شرعاًجارى مىكنيد، آيا عقلا در باب نقل اين را به عنوان استصحاب پذيرفتهاند؟ مبتنى بر اين است كه مابگوييم: استصحاب از نظر عقلا حجيت دارد و يا لااقل در امورى كه مسبوق به عدم است،استصحاب از نظر عقلا حجيت دارد. اصالة عدم نقل روى اين ملاك و ميزان، در نزد عقلاء مطرحاست كه مىخواهند بگويند يك زمانى مسلّم نقل تحقق نداشته، بعد ما شك مىكنيم در اينكه نقلتحقق پيدا كرد يا نه؟ آيا حادث به نام نقل تحقق پيدا كرده، حالا به وضع تعيّنى يا تعيينى يا تحقق پيدانكرده و همان حالت سابقه عدميه را ما استصحاب مىكنيم. آيا اين چنين ملاكى از نظر عقلاء دارد؟
ظاهر اين است كه عقلاء استصحاب را بما هو استصحابٌ برايش حسابى باز نكردهاند ولو اينكهبعضىها در باب استصحاب به بناء عقلاء خواستهاند تمسك كنند. اما واقعش اين است كه عقلاءبنايى بر استصحاب بما هو استصحابٌ ندارند (استصحاب معنايش اين است كه يك شيئى در سابقمتيقّن بوده و الان مشكوك البقاء است، ما به صرف اينكه در سابق متيقّن بوده بناى عملى بر بقاءحالت سابقه داشته باشيم و بگوييم عقلاء يك چنين مسألهاى به نام بناگذارى بر حالت سابقه با اينكهدر ظرف فعلى جز مسأله شك چيزى مطرح نيست دارند) ظاهر اين است كه چنين چيزى پيشعقلاء ثابت نيست و اگر مىبينيد در مواردى به حسب ظاهر، تكيه بر استصحاب مىكنند، اين باطناستصحاب نيست، بلكه به خاطر اطمينان به بقاء است، من و شما كه از منزل بيرون مىآييم و بعد ازانجام كارها به طرف منزل بر مىگرديم، اطمينان به بقاء داريم به حسب عادت و روى اين اطمينانتكيه مىكنيم و به منزل بر مىگرديم و الاّ مسأله اينطور نيست كه ما كه از منزل بيرون آمديم بگوييممنزلى وجود داشت و الان شك در بقاء داريم و يك اصل عقلايى به نام بناگذارى بر حالت سابقهداريم! چنين چيزى مطرح نيست. مسأله اين است كه اطمينان به بقاء در كار است و اين اطمينان دراكثر كارها مورد تكيه و مورد عمل ما خواهد بود. پس ما بخواهيم مسأله اصالت عدم نقل را به عنوانيك اصل استصحابى عقلايى مطرح كنيم، عقلاء چيزى را به نام استصحاب برايش حساب بازنكردهاند. استصحاب به آن معنايى كه ما در باب استصحاب انتظار داريم كه همان يقين سابق و لواينكه حالا صدى هشتاد هم ظن به خلاف حالت سابقه داشته باشيم، كه ما در اين قبيل از موارد هممسأله استصحاب را پياده مىكنيم، چنين مسألهاى بين عقلاء اصلا وجود ندارد.
پس ملاك اين اصل پيش عقلاء چيست؟ اولاً لازم نيست كه ما دقيقاً ملاك عقلائيش را به دستبياوريم، ممكن است كه عقلاء نشسته باشند و اين حساب را كرده باشند كه در موارد شك در نقل اگربناء بر عدم نقل گذاشته نشود، آن غرض از وضع لطمه مىخورد، غرض از وضع تفهيم و تفهم است،چرا واضع اين همه زحمت كشيد الفاظ را در برابر معانى وضع كرد، مىخواست يك تفهيم و تفهمبسهولة حاصل بشود، اگر ما در مواقع شك در نقل، بناء بر نقل نداشته باشيم، معنايش اين است كهاين استعمالاتى كه توأم با احتمال نقل است، همه مجمل مىشوند، ديگر مراد متكلم را ما نمىتوانيمبه دست بياوريم و راهى براى استكشاف مراد متكلم نداريم. لذا براى اينكه غرض از وضع لطمهنخورد، يك بناء عملى بر اصالة عدم نقل گذاشتهاند. اين يك احتمالى است كه انسان در وجه بناءعقلاء مىدهد.
بيان امام خمينى(قده) در بناى عقلاء در اصالة عدم النقل
بيانى هم سيدنا الاستاذ (مد ظله العالى) كردهاند كه بگوييم: عقلا روى فطرت ذاتىِ عقلانىخودشان اين كار را كردهاند، آن فطرت چيست؟ آن فطرت اين است كه اگر يك حجتى وجود داشتو يك حجتى تحقق داشت تا مادامى كه يك حجت ديگرى بر خلاف آن حجت اول ثابت نشود،انسان از آن حجت اولى دست بر نمىدارد. وضع اول به عنوان حجت تحقق پيدا كرده، حالا در مقابلاين حجت آيا
موارد جريان اصالة عدم النقل
اما مورد و جاى اصالة عدم نقل كجاست؟ يك جاى مسلّم و بعضى از جاهاى مشكوك دارد،جاى مسلّمش همين است كه اگر اصل نقل و اصل وضع جديد مشكوك باشد، ما شك داشته باشيمدر اينكه نقلى حادث شد يا نقلى حادث نشد؟ كه خود اصل وجود نقل، متعلق شك قرار بگيرد، اينجاقدر مسلّم است كه اصالة عدم نقل در آن جريان دارد روى هر يك از دو ملاكى كه اشاره شد. اما مواردمشكوكه، آنجايى كه ما يقين داريم به اينكه نقل تحقق پيدا كرده، در اصل نقل ترديدى نداريم، لكناين استعمالى كه الان مبتلى بِهِ ماست، نمىدانيم اين استعمال قبل از تحقق نقل بوده يا بعد از تحققنقل بوده است، اگر قبل از تحقق نقل بوده، حمل بر معناى اول و وضع اول مىشود و اگر بعد از تحققنقل بوده، حمل بر معناى منقول اليه و معناى دوم مىشود، آيا در اينجايى كه نقل مسلّم است، لكناستعمال تقدم و تأخرش مشكوك است، مىتوانيم در رابطه با اين استعمال، يك اصالة عدم نقلىجارى كنيم و بگوييم: اصل اين است كه در حال اين استعمال، نقلى تحقق نداشته و استعمال درمعناى اولى واقع شده، مراد متكلم همان معناى اول است؟ آيا در اينجايى كه اصل نقل مسلم و لكناستعمال مشكوك است، اصالت عدم نقل جريان دارد يا نه؟
اگر نظرتان باشد مرحوم آخوند(ره) در بعضى از مباحثشان مىفرمايند: قدر متيقن از بناء عقلاء،در مسأله اصالة عدم نقل آنجايى است كه اصل النقل مشكوك باشد، اما آنجايى كه خود نقل معلوماست و تقدم و تأخرش نسبت به استعمال مشكوك است، يا ما مىدانيم كه عقلاء چنين بنايى در آنجاندارند، يا شك داريم، همين شك هم براى ما كفايت مىكند. همانطورى كه شما در اصل شرعى يايك اماره شرعيه اگر شك در اعتبارش هم داشته باشيد نمىتوانيد بناء بر اعتبار بگذاريد. حتى دراصول شرعيه اگر كسى گفت من در باره اصالة الحليه، شك دارم كه اصلى به نام اصالة الحليه در شرعوجود دارد يا نه؟ او ديگر نمىتواند بنا بر حليت بگذارد. در اماره شرعيه اگر كسى شك در اعتبار وعدم اعتبار كرد، ديگر معنا ندارد، بنا بر اعتبار بگذارد. در اصول عقلاييه هم مسأله همين طور است،اگر شك كرديد عقلاء اصالة عدم نقل را در مورد علم به نقل و شك در تقدم و تأخرش نسبت بهاستعمال اجراء مىكنند و استعمال را ملحق به وضع اول مىكنند، همين شك، براى عدم حجيتكفايت مىكند، حجيت پشتوانه لازم دارد، دليل بر اعتبار مىخواهد. اما عدم حجيت ديگر دليل برعدم اعتبار لازم ندارد، همان شك در اعتبارش، در عدم اعتبارش كفايت مىكند لذا اگر شك همداشته باشيم كه آيا اصالة عدم نقل عقلايى، در چنين موردى از نظر عقلاء معتبر است يا نه، همينكفايت مىكند كه ما حكم به عدم اعتبار كنيم. مرحوم آخوند(ره) چنين بيانى دارند. امام بزرگوار همبه تبع ايشان همين مطلب را اختيار فرمودهاند و واقعش هم همين است كه ما در آن موردى كه شكدر اصل نقل داريم، فقط اصالة عدم نقل مطرح است، اما در اينجا نه.
بيان مرحوم حائرى (ره) در اصالة عدم النقل در صورت شك در تاريخ نقل
دو بيان از بزرگان و اعاظم در اينجا مطرح است كه به اينها اشاره مىكنيم: يك بيان از مرحوممحقق حائرى مؤسس حوزه علميه قم(اعلى الله مقامه الشريف) است كه مىفرمايند: در جايى كهتاريخ استعمال مشخص باشد، وضع اول بوده بعد از مثلاً يك ماه استعمال تحقق پيدا كرده و اجمالاًمىدانيم نقلى هم در كار بوده، لكن نمىدانيم كه اين نقل قبل از يك ماه يعنى قبل الاستعمال تحققپيدا كرده، يا بعد الاستعمال اين نقل تحقق پيدا كرده است. تاريخ استعمال مشخص، تاريخ نقلمشكوك، «يحتمل ان يكون قبل الاستعمال و يحتمل ان يكون بعد الاستعمال» ايشان مىفرمايد: مااين استعمال را حمل بر همان معناى اول مىكنيم و در حقيقت اصالة عدم نقل را در رابطه با ايناستعمال پياده مىكنيم. مىگوييم در حال اين استعمال، نقلى تحقق نداشته و اين استعمال حمل برمعناى موضوع له اول مىشود، براى اينكه شبيه همان چيزى است كه در اصل ملاك عقلاييه گفتهشد. مىفرمايند: ما حجتى به نام وضع داريم، كه همان اولين وضع است، مىبينيم استعمال، در مقابلحجت اول كه عبارت از وضع است، نمىتوانيم بگوييم در حال اين استعمال يك حجت ديگرىوجود داشته است. شك داريم در وجود يك حجت ديگر به نام وضع دوم در حال استعمال، آيإے؛""ظظمىتوانيم از حجت اول كه محرز است با شك در حجت دوم كه عبارت از نقل است و وضع دوماست، به مجرد شك صرف نظر و رفع يد كنيم؟ ايشان مىفرمايد: «لا يرفع اليد عن الحجة بلاحجه اوبغير الحجة» اين وضع، اين هم استعمال، وضع حجتِ مشخص است، در حال استعمال حجتمشخص ديگرى نداريم. ما هستيم و صرف احتمال وجود يك حجت ديگر، نمىتوانيم از آن حجتروشن با احتمال وجود حجت صرف نظر كنيم لذا اصالت عدم نقل را اينجا پياده مىكنيم و ايناستعمال را حمل مىكنيم بر معناى موضوع له اول و حكم مىكنيم به اينكه كأنّ «لم يتحقق نقلٌ فىحال الاستعمال».
از اين بيان هم جواب نقضى و هم جواب حلى داده شده است. جواب نقضى اين است كه شما كهاين حرف را مىزنيد چرا به آنجايى كه تاريخِ استعمال مشخص باشد، منحصر كرديد؟ آنجايى كهتاريخ استعمال هم مشخص نيست همين بيان شما جارى است براى اينكه تاريخ استعمال رانمىدانيد، اما شك داريد كه در حال استعمال حجت ديگرى وجود داشت يا نه؟ لازم نيست تاريخاستعمال را بدانيد، اين معنى بايد برايتان روشن باشد كه در حال استعمال آيا نقلى هست يا نه؟مىخواهد تاريخ استعمال مشخص باشد يا نه؟ شما كه مىگوييد «لا يرفع اليد عن الحجة بغيرالحجة» اينجا هم جريان دارد، پس چرا مدعا را منحصر كرديد به جايى كه بالخصوص تاريخاستعمال مشخص باشد؟ اين جواب نقضى است.
تمرينات
نتيجه دوران امر بين حقيقت و يكى از احوال خمسه چيست
بيان مرحوم آخوند(ره) در دوران امر بين احوال خمسه را شرح دهيد
بيان امام خمينى(قده) در بناء عقلاء در اصالة عدم النقل را توضيح دهيد
موارد جريان اصالة عدم النقل را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...