شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع له الفاظ و نقش اراده
تدریس استاد
متن
40 موضوع له الفاظ و نقش اراده 84
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
دخالت اراده و مراد متكلم در هدف غائى وضع
دليل تبادر را كه ديروز نسبت به مرحوم آخوند(ره) داديم در كلام ديگرى بود، نه كلام ايشان و آندو دليل ديگر مال مرحوم آخوند(ره) بود.
كسانى كه مسأله اراده را در معانى الفاظ به صورت جزئيت يا شرطيت مطرح مىكنند، بهتريندليلشان همان دليلى بود كه ديروز عرض كرديم. خود آن هم يك دليل مستقلى بود و ارتباطِ به كلامعلمين (شيخ الرئيس و محقق طوسى) نداشت، كلام علمين بعداً مطرح مىشود.
در آن دليل روى دو مطلب تكيه شده بود: يكى اين كه علت غائى وضع در رابطه با اراده است،هدف واضع از وضع لفظ براى معنا، اين است كه متكلم بتواند به وسيله لفظ، مراد خودش را بيان كندو تفهيم و تفهّم به سهولت تحقق پيدا بكند. اراده و مراد بودن، در هدف غائى وضع دخالت دارد والااگر اين دخالت كنار برود ديگر دليل تمامى نمىباشد. آيا واقعاً مسأله اينطور است، كه هدف غائىوضع در رابطه با اراده و مراد متكلم است؟ يا اين كه مسأله وضع، به آن صورتى كه ما در تعريف وضعذكر كرديم: عبارت از اين معناست كه بين لفظ و معنا يك علقه اعتباريه و يك علقه جعليهاى تحققپيدا بكند؟ بعد از آنكه ارتباط ذاتى و ارتباط تكوينى بين الفاظ و معانى وجود ندارد اصلاً، و اصولاًمقولههايشان هم مختلف است، مقوله لفظ غير از مقوله معناست. واضع اين نقش را داشته كه بينلفظ و معنا كه هيچ گونه ارتباط ذاتى وجود ندارد، ايجاد يك علقه اعتباريه بكند، كه ثمره آن اين باشدكه اين لفظ دلالت بر اين معنا بكند. يعنى: اين لفظ وقتى كه شنيده مىشود آن معنا در ذهن سامعخطور بكند. مسأله اراده و مراد متكلم، به عنوان هدف از وضع مطرح نيست. گفتيم: كه مسأله وضععين نامگذارى است. پدرى كه فرزندش را نامگذارى مىكند، اين نامگذارى شعبهاى است از وضع،منتها پدر در محدوده خانواده خودش مىتواند متصدى وضع باشد. اگر از پدر سؤال كنيد، هدفشما از اين نامگذارى چيست؟ آيا بيش از اين است كه بگويد: تا اين لفظ دلالت بر اين معنا داشتهباشد و حاكى از آن باشد؟ اگر اين لفظ نبود، ما مجبور بوديم با اشاره عمليه آن مدلول را معرفى كنيم،در اشاره عمليه مقتضاى اشاره چه مقدار است؟ آيا در اشاره عمليه، عنوان اراده دخالت دارد؟ عنوانمرادٌ دخالت دارد؟ يا صِرف نشان دادن، دلالت عمليه است؟
نظر استاد در باب دخالت اراده در وضع
دلالت عمليه در قالب وضع در باب الفاظ مطرح شده، آيا الفاظ، زائد در آن مقدارى كه لولااللفظ، اشاره عمليه دلالت بر آن مىكرد، معنايى را دلالت دارد يا اين كه به عنوان سهولت، آمدند وعلامتى براى اين معنا قرار دادند، يك دالّى بر اين معنا قرار دادند. در علاميّت و دلالت، مسأله ارادهچه نقش و دخالتى دارد؟ لذا مىگوييم اوّلاً ما اصلاً قبول نداريم كه در هدف وضع، اراده نقشى داشتهباشد. هدف واضع مجرد دلالت است، مجرد حكايت است، مجردِ جايگزينى لفظ، نسبت به اشارهعمليه است، همان نقشى را كه اشاره عمليه ايفا مىكرد، لفظ و وضع هم همان نقش را ايفا مىكند، وهدف واضع بيش از اين معنا نخواهد بود.
ثانياً اين مسأله را قبول مىكنيم كه نه پاى اراده در كار است و نه هدف وضع با اراده سر و كار دارد؛مىگوييم: لازمه اين معنا چيست؟ لازمه اين معنا اين است كه چون در علت غائى مسأله اراده نقشدارد، تبعاً در معلول هم كه عبارت از وضع است، تضيّق و محدوديتى به وجود مىآيد كه در رابطه بااراده است، مىگوييم: همه اينها را ما مىپذيريم، اما اگر از ناحيه مدخليت اراده، در علت غائى يكتضيّقى در ناحيه وضع پيدا شد، آيا اين مىتواند مدعاى شما را ثابت بكند؟ يا اين كه ممكن است ماقاعده تضيّق را بشنويم ولى در عين حال حرف شما را نزنيم، چطور؟ براى اين كه شما يك معناىخاصى را ادعا مىكرديد، نمىگفتيد: اراده دخالت دارد؛ مىگفتيد: اراده در موضوع له دخالت دارد، يابه صورت جزئيت، و يا به صورت شرطيت و قيديت. آنكه مدعاى شماست، «مدخلية حقيقة الارادةفى الموضوع له، جزءً او شرطاً»، آيا اين دليل شما كه اقامه كرديد، مىتواند اين معنا را ثابت بكند؟دليل مىگويد: وضع چون معلول علت غائى است، و در علت غائى،اراده مطرح است؛ وضع همتضيّقى در رابطه با اراده دارد. اما اين تضيّقش چگونه است و به چه نحو است؟ آيا تضيّقش به ايناست كه اراده، در موضوع له دخالت داشته باشد؟ به صورت جزئيت يا شرطيت؟ يا اين كه نهتضيّقش ممكن است به اين صورت باشد كه وضع در مواردى كه اراده محقق هست، باشد. نه اين كهاراده در موضوع له دخالت داشته باشد، نه، اين لفظ با اين معنا ارتباط وضعيش در آنجايى است كهاراده باشد. حالا اراده است، اما معنايش اين باشد كه آن اراده در آن معنا هم باشد! اين در آن معنا بودنرا ما از كجااستفاده بكنيم؟ دخالت در موضوع له داشتن را از كجا استفاده بكنيم؟ مگر تضيّق وضعىهمهاش در رابطه با موضوع له است؟ نه گاهى وضع تضيق دارد، لكن ربطى هم به موضوع له ندارد. واگر بخواهيم يك تشبيهى در اين رابطه داشته باشيم همان نزاعى كه معروف است بين صاحب معالمدر كتاب معالم، و محقق قمى در كتاب قوانين در مسأله استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد،عين همين مطلبى است كه ما اينجا داريم بحث مىكنيم.
بيان صاحب معالم و صاحب قوانين در دخالت قيد در موضوع له
صاحب معالم مىگويد: هر لفظى براى معنائى وضع شده به قيد الوحدة، كه قيد وحدتمدخليت در موضوع له دارد، قيد وحدت دخالت در موضوع له دارد، و اگر شما لفظ عين را بخواهيددر بيش از يك معنا استعمال بكنيد، لازم مىآيد كه اين قيد وحدت كنار برود، تمام موضوع له بعضموضوع له بشود. اما مرحوم محقق قمى در قوانين ايشان اين معنا را انكار كرده، مىفرمايد: قيدوحدت در موضوع له نقش ندارد. اما به اين صورت در رابطه با وضع است كه واضع وقتى لفظ عينرا براى عين باكيه وضع مىكرد، عين باكيه كان واحداً، كان مقروناً بوصف الوحدة، در حال وحدت،عين باكيه، موضوع له عين قرار گرفته، به صورت قضيه حينيه كه ديگر دخالتى در موضوع له بهعنوان جزئيت و يا شرطيت به اين قيد وحدت ندارد. ما هم در اينجا عرض مىكنيم: آن مقدارى كهبعد از تسليم جواب اول مىپذيريم، اين است كه در آنجايى كه اراده نباشد، وضع نيست. آنجايى كهاراده باشد وضع هست. به چه معنا؟ به معناى اين كه اراده در موضوع له است. آيا آن تضيّقى كهمعلول از ناحيه علت پيدا مىكند، اين مطلب اضافى را هم اقتضا دارد كه هم وضع مرتبط با اراده باشدو هم چيز زائدى در آن باشد.
پس دليل شما با مدعاى شما نمىتواند تطبيق داشته باشد، مدعا مدخليت در موضوع له است،دليل تضيّق وضع است و اين كه در صورت عدم اراده، وضعى وجود ندارد، و در صورت اراده وضعوجود دارد. اما اين كه اراده چه نقشى در موضوع له دارد، دليل شما هيچگونه اقتضاى اين معنا رانمىكند. تا اينجا جواب از آن دليل مهمشان بود. اما يك دليل ديگر كه مرحوم آخوند(ره) اشارهمىكند، ما آنرا عرض مىكنيم، تا ببينيم نظر ايشان
كلام علمين: شيخ الرئيس و محقق طوسى خواجه نصيرالدين
كلامى از علمين شيخ الرئيس و محقق طوسى خواجه نصيرالدين (ره) نقل شده كه گفتهاند:«الدلالة تابعة للارادة»، دلالت فرع اراده است، و در دنبال اراده تحقق پيدا مىكند و به تبع اراده محققمىشود. اينهايى كه در ما نحن فيه اراده را در معناى موضوع له دخالت دادهاند، مىخواهند كلام ايندو بزرگوار را، دليل بر حرف خودشان قرار بدهند و بگويند: اين دو بزرگوار هم، كلامشان ناظر بهحرف ماست. چون اگر اراده دخالت در موضوع له داشته باشد، ما مىتوانيم بگوييم: «الدلالة تابعةللارادة» براى اين كه اگر اراده نباشد معنا كامل نشده، يا جزئش و يا قيدش ناقص است؟ اگر ارادهنباشد، «لا دلالة للفظ على المعنا لانّ المعنى ناقص». اما اگر اراده وجود داشت، معنا به ضميمة الارادةبود، مىتوانيم بگوييم: دلالت تحقق دارد. اگر براى اين كه مكمل معنا كه عبارت از اراده است، تحققدارد. لذا لفظ دلالتش دلالت تامى است. پس اين كه اين دو بزرگوار فرمودند: «الدلالة تابعة للارادة»مىگويند: غير از راهى را كه ما براى توجيه كلام اينها ذكر مىكنيم، راه ديگرى وجود ندارد، اگر ارادههست، معنا كامل است، معنا كه كامل شد، دلالت تحقق دارد. اراده نباشد، معنا ناقص است، جزءًاوقيداً، معنا كه ناقص شد دلالتى تحقق ندارد. پس اين تبعيت دلالت للارادة، اين دليل بر اين است كه بهنظر اين دو بزرگوار، اراده در موضوع له دخالت دارد. اين در حقيقت به عنوان استشهادى است كهاينها به كلام علمين كردند. مرحوم آخوند(ره) در جواب از اين استدلال، راهى را ذكر كردند، كه ماراهش را عرض مىكنيم، تا ببينيم وقتى براى جواب باقى مىماند يا نه؟ ايشان مىفرمايد: هر لفظىولو جمله هم نباشد، دلالت تصديقيه آن چه بسا اذهان را به طرف جُمل متوجه بكند كلمه زيد «لهادلالتان» همين كلمه واحده، «دلالة تصورية و دلالة تصديقية»، دلالت تصوريه لفظ زيد، معنايش ايناست كه شنيدن اين لفظ، سبب بشود كه معناى اين، انتقاش در ذهن سامع پيدا بكند، معناى اينخطورِ در ذهن سامع پيدا بكند، كه در حقيقت در دلالت تصوريه، اصلاً رابطه لفظ با متكلم مطرحنيست، فقط رابطه لفظ با معناى خودش مطرح است و او اين است كه «ان يكون مجرد سماعه سبباً»براى اين كه ذهن سامع انتقال به معنا پيدا بكند. از شنيدن لفظ زيد، ذهنش برود سراغ آن موجودخارجى و به عنوان مرأة آن موجود خارجى مطرح باشد. اما همين لفظ زيد به تنهايى له دلالةتصديقيه. در دلالت تصديقيه، پاى متكلم مطرح است، سامع مىخواهد تصديق بكند به اين كه اينمعناى زيد مراد متكلم هم است، يعنى: متكلم وقتى كه گفته زيد، اَراد همان وجود خارجى زيد را،اَراد همان معنايى را كه به ذهن مخاطب خطور كرد و به مجرد استماعش انتقاش پيدا كرد در ذهنمخاطب. اين يك مرحله ديگرى است. اين دلالت تصديقيه بعد از دلالت تصوريه در باب الفاظمطرح است. دو مرحله دارد: مرحله اول دلالت تصوريه، مرحله دوم دلالت تصديقيه، تصديقالسامع بان معناى زيد يكون متعلقاً لارادة المتكلم.
ايشان مىفرمايد: اين حرفى را كه اين دو علمين بيان كردند كه «الدلالة تابعة للارادة»، راجع بهكدام دلالت است؟ آيا دلالت تصوريه را مىخواستند تابع اراده بدانند يا دلالت تصديقيه را؟ ايشانمىفرمايد: نظر علمين، به دلالت تصديقيه است، مىخواهند بگويند: در دلالت تصوريه هيچ شرطىندارد، شرطش همان وضع است. لفظ وقتى براى معنا وضع شد، همين در دلالت تصوريه كفايتمىكند. تا شما لفظ را شنيديد معنا در ذهنتان مىآيد اين مربوط به وضع است فقط. اما در دلالتتصديقيه مىگوييد: اين معناى موضوع له مراد متكلم هم هست، اين ديگر ارتباط به وضع ندارد، تابعاراده است. در كجا مىتوانيد بگوييد: اين معناى موضوع له، متعلق اراده متكلم است؟ در آنجايى كهمتكلم اراده كرده باشد. و لذا ايشان مىفرمايد: در دلالت تصديقيه يك شرطى را ذكر كردند كه دردلالت تصوريه ذكر نكردند. در دلالت تصديقيه گفتند: شما بايد احراز كرده باشيد كه اين متكلمى كهاز در وارد مىشود، و كلمه زيد را القاء مىكند، در مقام بيان مرادش است، اين را بايد قبلاً احراز كردهباشيد. اگر اينطور شد، مطلبى را كه علمين گفتند همه در حقيقت همين را مىگويند: چرا؟ براى اينكه اگر ما بخواهيم گردن متكلم بگذاريم بگوييم: اين معناى زيد مراد شماست، البته فرع اين است كهمتكلم اراده كرده باشد، اگر متكلمى گفت: من هيچ اراده نكردم، باز هم دلالت تصديقيه است، باز همگردن متكلم مىگذاريم كه شما معناى زيد را از اين لفظ اراده كردى؟ يا جاى اين دلالت تصديقيهوجود دارد كه مسأله اراده مطرح باشد؟
نتيجه اين مىشود كه بحث ما در باب دلالت الفاظ بر معانى و اين كه آيا قيد اراده دخالت دارد يانه؟ بحث در دلالت تصوريه است، مىخواهيم ببينيم مراد و اراده حقيقيه، آيا جزء معناى موضوع لههست كه ما با شنيدن لفظ زيد اراده را هم در كار بياوريم يا نه؟ پس اصل بحث ما مربوط به دلالتتصوريه است، اما كلامى كه علمين، اين دو بزرگوار فرمودند، مربوط به دلالت تصديقيه است و معناندارد كسى حرفى را كه مربوط به دلالت تصديقيه است در باب دلالت تصوريه از آن استفاده بكند.اين خلاصه جوابى كه مرحوم آخوند(ره) با استفاده از كلام اينها ذكر مىكند. ببينيم آيا جواب مرحومآخوند(ره) تمام است يا اين كه در جواب ايشان مناقشه هست؟
بحث اخلاقى
حديثى را به عنوان تيمن و تبرك عرض مىكنم: در كتاب اصول كافى معرب در باب ايمان و كفرصفحه 183 «مفضل قال: قال: ابو عبدالله(ع) اياك والسفل و إنّما شيعةُ علىٍ من عف بطنه و فرجه واشتد جهاده و عمل لخالق و رجاء ثوابه و خاف عقابه فاذا رأيت اولئك فاولئك شيعة جعفر.» مفضلظاهراً همان مفضلى است كه مسائل توحيديه را از امام صادق (ع) نقل كرده كه به نام توحيد مفضل،هم عربى و هم ترجمهاش در دسترس هست، يعنى: در حقيقت كسى بوده كه در بين راويانشخصيت اين چنينى داشته است، تمام مسائل توحيديهاى كه قابل استفاده براى توده مردم بوده،راويش ايشان است، مىگويد: امام صادق (ع) به من فرمود: اياك و السفل، از اين اشخاص پست و ازاين اشخاصى كه از نظر فكرى در درجات پايين قرار گرفتهاند، و يا از نظر عملى در مراتب پايينهستند، از اينها بپرهيز و برو با آنهايى كه شيعه على هستند، ارتباط پيدا كن. آن وقت مشخصاتى براىشيعه على نقل مىكند، و در آخر هم از اين شيعه على، به شيعه جعفر تعبير مىفرمايد. شروع با «انماشيعةٌ علىٍ» است آخرش اولئك شيعة جعفر است يعنى : اين دو يكى هستند، فرقى بين اين دو وجودندارد. آن هم با كلمه إنّما كه دلالت بر حصر مىكند.
واقعاً گاهى از اوقات انسان با يك رواياتى برخورد مىكند، خودم را عرض مىكنم، مىبيند كهانسان واجد آن شرايط و خصوصيات نيست، چه بسا پيش خودش فكر مىكند، اى كاش اين روايترا نمىديديم، در همان حال جهل و ناآگاهى خودمان باقى مىمانديم. ولى بالاخره چارهاى نيستحقايق در لسان أئمه (ع) بدون هيچ گونه اخفائى و حجابى مطرح شده، بايد هم چنين باشد. حقايقمخصوصاً از نظر زعماى قوم، هيچ وقت در هر رابطهاى نبايد پشت پرده قرار بگيرد، براى اين كهاينها با كسى حساب خوردهاى نداشتند نه عنايت بىجهت به كسى داشتند، و نه بغض بىجهت بهكسى داشتند. هدفشان هدايت جامعه بوده، ارشاد تودههاى مردم، آن هم الى يوم القيامة. لذا مىبينيدكه امام بزرگوار(مدظله) همه مطالب را در اختيار مردم مىگذارد، و در خيلى از جاها هم هيچ حيثيتكسى را رعايت نمىكند و نبايد هم رعايت كند، مسائل بايد همانطورى كه هست در اختيار قراربگيرد، هيچ گونه پرده پوشى نشود. امام براى شيعه على يك مزايايى را ذكر مىكنند، آن هم با كلمهإنّما كه اين كلمه إنّما كمر انسان را خورد مىكند، إنّما شيعة على، آن كسى است كه واجد اين اوصافباشد. اولين وصف، «عفّ بطنه و فرجه»، انسان در رابطه با لذايذ آشاميدنى و أكلى و غرايز جنسىحالت عفاف داشته باشد، بتواند خودش را كنترل بكند، بتواند اگر يك غذايى ولو در كمال لذتاست، اگر از راه غير صحيح به دست آمده، انسان از او بگذرد، بتواند از لذايذ و غرايز جنسى غيرمشروع اجتناب كند. بالاخره انسان اگر بخواهد به مقام برسد، بايد تمام غرايز در كنترل او باشد، اينكه صريح قرآن كريم هم است، «و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهواء» ما استفاده مىكنيم كهنسبت بين انسان و نفس، نسبت آمريت و مأموريت است، نسبت نهى كننده و آن كسى است كه طرفنهى قرار مىگيرد، يعنى: علوّ در آن اعتبار دارد. انسان بايد نسبت به نفس خودش داراى علوّ باشد،يعنى: نفس در كنترل او باشد، نه انسان در كنترل نفس، و البته اين يك مسأله مشكلى است، اما براىپيمودن راه كمال و سعادت، بايد انسان مشكلات را تحمل بكند، چارهاى جز اين نيست. لذا عفّبطنه و فرجه، اين يكى از خصوصيات شيعان على است، سومى هم كه كمرشكن است، «و اشتدجهاده» چون كه در خود جهاد هم مشقت هست.
تمرينات
كيفيت دخالت اراده و مراد متكلم در هدف غائى وضع را بيان كنيد
نظر استاد در باب دخالت اراده در وضع را شرح دهيد
بيان صاحب معالم و صاحب قوانين در دخالت قيد در موضوع له چيست
كلام علمين: شيخ الرئيس و محقق طوسى خواجه نصيرالدين را توضيع دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...