شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
استناد صحت استعمال به ترخيص واضع
تدریس استاد
متن
40 استناد صحت استعمال به ترخيص واضع 82
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
احتمالات مرحوم آخوند(ره) در صنف و نوع
مرحوم آخوند(ره) در اين دو قسم اول كه يكى اطلاق الفظ و ارادة النوع است و ديگرى اطلاقالفظ و ارادة الصنف است، دو احتمال ذكر مىكنند: يكى اين كه استعمال در هر دو صورت تحققداشته باشد و ديگر اين كه استعمال تحقق پيدا نكند. ايشان براى هر كدام، وجهى ذكر مىكنند كهديروز عرض كرديم. در (بالجمله) كه تقريباً به منزله نتيجه گيرى فرمايشات ايشان است،مىفرمايند: در هر كدام از اين اطلاقها چه نوع و صنف ما دو صورت مىتوانيم تصوير كنيم و دو نحواطلاق مىتوانيم در هر كدام از دو صورت تصوير بكنيم، يعنى: در حقيقت اينطور نيست كه به طوركلى بگوييم: استعمال است و يا به طور كلى بگوييم: استعمال نيست، بلكه «اطلاق الفظ و ارادة النوع»دو صورت دارد:
در يك صورتش استعمال تحقق دارد و در يك صورتش استعمال تحقق ندارد.
صورتى كه استعمال تحقق دارد، آنجايى است كه ايشان تشبيه مىكنند و مىفرمايد: اگر نحوهاطلاق لفظ و ارادة النوع، مثل نحوه اطلاق الفظ و ارادة فرد آخر شد، يا مثل آن نوع بود، بلا اشكالاستعمال تحقق دارد. مثل آن طورى كه گفتيم: مستعمل يك خصوصيت دارد، مستعمل فيهخصوصيت ديگر دارد. مستعمل فيه لفظ زيد صادره از متكلمى است كه از در وارد مىشود، در مثالديروز. پس همانطورى كه در اطلاق اللفظ و ارادة فرد آخر، بين مستعمل و مستعمل فيه مغايرتتحقق دارد، زيد خودتان را در زيد متكلم ديگر استعمال مىكنيد، اين دو خصوصيت و دو مطلباست، اگر در اطلاق الفظ و ارادة النوع هم نحوه استعمال اين جورى شد، چطور مىشود؟ كه شما اينزيدى را كه در زيد لفظ، موضوع قرار مىدهيد همين زيدى كه از دهان شما صادر مىشود، اينخصوصيت در كلمه زيد، در آن رعايت شده، منتها معنايش عبارت از نوع زيد است، مستعمل ومستعمل فيه متعدد است، مستعمل خصوص زيد صادره از متكلم است، مستعمل فيه نوع زيدهايىاست كه يتلفظ به، چه زيد فاعل باشد، چه زيد مبتداء باشد و چه زيد مفعول باشد، هر حالتى داشتهباشد «مستعمل فيه كل كلمة زيدٍ التى يتلفظ بها فى اىّ كلام و اىّ حالة».
پس اگر شما اينگونه «زيدٌ لفظٌ» را به كار برديد، ايشان مىفرمايد: «هذا من قبيل الاستعمال» ايناز قبيل استعمال است. اما همين جا مىتوانيد طور ديگرى با زيدٌ لفظٌ معامله بكنيد، زيدى كه از دهانشما بيرون مىآيد، البته اين خصوصيت دارد، اين فرديت دارد، اضافه به شما دارد، اين در زمان وساير خصوصيات قرار گرفته، شما توجه به اين خصوصياتش داريد، نه اين كه غافل از اينخصوصيات هستيد. اما در مقام جعل اين زيد موضوعاً لمحمول الفظ اين خصوصياتش را كنارمىزنيد. كسى كه خصوصيات را قيچى مىكند، آنها را مىداند ولى با قيچى خصوصيات را مىبُرد وجدا مىكند. اگر خصوصيات بريده شد و با قطع نظر از خصوصيات، موضوع براى لفظٌ قرار گرفت،هذا ديگر ليس من مقولة الاستعمال. اين در چه بخشى استعمال شده، مستعمل شما كدام است،مستعمل فيه شما كدام است؟ شما نيامديد لفظ زيد را در كلى زيد استعمال كنيد، شما زيد را گفتيد وخواستيد محمول را بر آن بار بكنيد، در مقام حمل محمول بر اين زيد كرديد و خصوصيات را كنارگذاشتيد، كأنّ طبيعى و كلى زيد را شما موضوع قرار داديد. اگر اطلاق اينگونه باشد و به اين نحوتحقق پيدا بكند، «هذا ليس من باب الاستعمال».
ايشان اضافه مىفرمايند كه
نظر مرحوم آخوند(ره) در نوع و صنف
كأن مرحوم آخوند(ره) در مسأله نوع مىفرمايند: در مثل «ضرب فعل ماضٍ»، ما چطورمىتوانيم قيچى برداريم و خصوصياتش را ببُريم، خود اين ضرب از دايره خارج است، خود اين«ضرب ليس بفعل ماضٍ»، چطور مىتوانيم بگوييم: ليس من قبيل الاستعمال، ما قيچى برمىداريم وخصوصيت اين ضرب را از آن جدا مىكنيم. شما هر چه خصوصياتش را هم جدا كنيد، اين «ضربليس بفعل ماضٍ»، آن ضرب هاى ديگر است كه عنوان فعل ماضى دارد. اما اين ضربه در كلام شماحتماً مبتداء است و ليس بفعل ماضى، آيا در اينجا غير از مسأله استعمال ما راه ديگرى داريم، چارهنداريم كه بگوييم: اين ضرب مع كونه مبتداء، استعمال شده در نوع ضرب هايى كه عنوان فعل ماضىدارد، و فعل ماضٍ محمول آن ضرب ها است، بار بر آن ضرب ها مىشود. پس در حقيقت اين تأييدىبر مرحوم آخوند(ره) است كه مىفرمايند: ولو اين كه تصويراً مسأله از بين رفتن خصوصيات و عدمتحقق استعمال مانعى ندارد، لكن در محاورات عرفيه پاى مسأله استعمال مطرح است، و در «ضربفعل ماضٍ» غير از اين راهى تصور نمىشود. در نتيجه ايشان از اين بالجمله به بعد، دو قسم اول يعنىنوع و صنف را، دو طور تصوير مىكنند: اطلاقات و تعبيرات عرفى در اينها با استعمال تطبيق مىكندو مؤيدش هم مثل «ضرب فعل ماضٍ» است كه غير از مسأله استعمال راه ديگرى در آن تصورنمىشود.
در قسم سومى كه ديروز بحث كرديم، كه لفظ را اطلاق بكنند، و فرد و خصوصيت ديگر را ارادهكنند، به نظر مرحوم آخوند(ره) تقريباً مسلم بود كه استعمال تحقق دارد. سيدنا الاستاذ مرحومبروجردى (اعلى الله مقامه) در آن مناقشه كردند، فرمودند: همانجا ممكن است بگوييم: استعمالتحقق ندارد. آنجا اگر كسى قائل بشود به اين كه استعمال تحقق ندارد، ديگر در اين دو قسم به طريقاولى مسأله نفى استعمال را مطرح مىكند، اگر در اطلاق الفظ و ارادة فرد آخر، كسى منكر استعمالبشود، در اطلاق الفظ و ارادة النوع، ديگر به طريق اولى. چرا؟ براى اين كه در آنجا مىخواست يكفردى را در فرد ديگر استعمال بكند، دو فرد و دو خصوصيت بود، و دو فرد بينشان مباينت واضحتحقق دارد. زيد و عمرو متباينان. و دليلش اين است كه هيچ گونه حملى بين دو فرد امكان ندارد، نهحمل اولى ذاتى بين دو فرد معنا دارد، نه حمل شايع صناعى بين دو فرد جايز است. «زيد عمرو» اينقضيه حمليه كاذبه است، و اصلاً قابل توجيه نيست. وقتى كه در آنجا ايشان مسأله استعمال را منكرشدند. ما اينجا مىخواهيم بگوييم: زيد و نوعش را اراده كنيم، يعنى: كلى خود اين را، عنوان عام خوداين را، ايشان به طريق اولى مسأله استعمال را منكر هستند، مىگويند: استعمال يعنى چه؟ وقتى كهمتكلم مىگويد: زيد، خصوصيت صدورش از خودش هم براى خودش هم براى سامع و مستمعمغفول عنه است، يعنى: وقتى كه مستمع كلمه زيد را از دهان متكلم مىشنود، كأنّ كلى زيد را استماعمىكند، كأنّ طبيعى زيد را استماع مىكند. اما خصوصيت اضافه صدوريش به متكلم هم براىخودش و هم براى مستمع و سامع مغفول عنه است، وقتى كه اين خصوصيت مغفول عنه شد، اصلاًكأنّ طبيعى را القاء كرد. مىگويد: «طبيعى زيد لفظٌ»، چه چيزى را در چه استعمال كرده است؟، معناندارد كه بگوييم: لفظ خاص زيد در كلى زيد استعمال شده است، خصوصيتى در كار نيست. نه اينكه به حسب واقع در كار نيست، مورد توجه نيست، اين خصوصيت صدورى زيد در رابطه با اينمتكلم. لذا ايشان به طريق اولى مسأله استعمال را در اينجا انكار مىكنند، چه اطلاق الفظ و ارادة النوعباشد، و چه اطلاق الفظ و ارادة الصنف باشد.
بيان استاد در باب نوع و صنف
به نظر ما، همان طورى كه در اطلاق الفظ و ارادة فرد آخر، عرض كرديم كه چارهاى جز استعمالدر اين دو قسم نيست، چه نوع و چه صنف باشد، نظر ما اين است كه حتماً مسأله استعمال در كاراست، چرا؟ اين يك مقدمه لازم دارد، كه: آيا مسأله فرديت و كليت، يك مسأله اعتبارى و لحاظىاست يا يك مسأله واقعى است و فرديت يك واقعيت است؟ يا داير مدار اعتبار است؟ آيا كليت يكواقعيت است يا داير مدار اعتبار است؟ وقتى كه ما مىگوييم: «زيد فردٌ»، آيا اين عنوان فرد براى زيد،مثل عناوين اعتباريه اى مىماند كه در رابطه با زيد وجود دارد؟ يا يك واقعيتى است مسأله فرديتبراى زيد؟ كليت هم براى انسان همين طور است. اگر يك مسأله واقعى شد، آيا شما حق داريدبگوييد: من اين زيد خارجى جزئى شخصى را مىخواهم از خصوصياتش صرفنظر كنم و آنرا كلىبكنم؟ اين امكان دارد يا نه؟ سؤالى است كه ما مطرح مىكنيم؟ زيد خارجى مع كونه فرداً حقيقتاً، آياشما مىتوانيد در عالم اعتبار برداريد اين زيد را كلى بكنيد، زيد كه كلى شدنى نيست. مگر اين كهزيد را برداريد جايش انسان را بگذاريد، موضوع را عوض بكنيد. والا زيد تا مادامى كه زيد استجزئى است، زيد كلى معنا ندارد. ما نمىتوانيم بگوييم: ما در باره زيد مختاريم، يك وقتخصوصياتش را با آن رعايت مىكنيم، «يسير جزئياً»، يك فقط قيچى اعتبار را برمىداريم وخصوصياتش را كنار مىگذاريم، «يسير كلياً»، يعنى: همين زيد يسير كلياً، نه اين كه موضوع عوضبشود. اين يك مطلب غير معقولى است به نظر من، مسأله فرديت و كليت يك واقعيت است. آن كهفرد است واقعاً فرد است، شما هر كارى بخواهيد بكنى فرديت از او برداشته نمىشود. آن هم كه كلىاست واقعاً هم كلى است، هر كارى شما به سر او بياوريد كليت از او جدا نمىشود. پس اولاً مسألهفرديت و كليت دو واقعيت است، و ثانياً مسأله فرد و كلى، ولو اين كه اتحاد وجودى بينشان تحققدارد، زيدٌ انسانٌ يك قضيه حمليه صادقه است، اما ملاكش اتحاد در وجود است. و اگر شما بگوييد:زيدٌ انسانٌ بينشان مباينتى تحقق ندارد، يعنى: يك اتحاد است، نه مباينت به معناى عدم اجتماع دروجود، نه، اينها يك چيز هستند، زيد انسان است، انسان هم زيد است، اين حرف باطل است. شما اگرقضيه «زيدٌ انسانٌ» را در غير رابطه اتحاد در وجود تشكيل بدهيد، اين قضيه كاذبه است، وجود مطرحاست والا انسان يك ماهيت دارد، زيد ماهيت ديگر دارد و بين اينها تغاير ماهوى مطرح است. لذاحملشان، حمل اولى ذاتى نيست. اگر اتحاد ماهوى در كار بود، بايد «زيدٌ انسانٌ» حملش حمل اولىذاتى باشد، مثل «الانسان حيوان ناطق». پس بين كلى و فرد، يك مباينت ماهوى تحقق دارد ولو اين كهاتحاد وجودى بين اينها مطرح است. اين دو مقدمه را اگر قبول كرديد، در ما نحن فيه از اين دو مقدمهنتيجه مىگيريم:
(سؤال و پاسخ استاد): جزئى فاقد ماهيت است؟ ماهيت، يعنى: اگر در خارج هم وجود پيدا كرد،ديگر آن ماهيت نيست، يعنى: وقتى كه در قيافه زيد آمد، ماهيت كنار مىرود؟
(سؤال و پاسخ استاد): وقتى كه در زيد اين خصوصيات زيديه، به عنوان قيديت آمد، اينهادخالت پيدا مىكند، يعنى: در حقيقت ماهيت زيد، حيوان الناطق است، مقيّد است به تخصص بهخصوصيات زيديه است، اين ماهيت زيد است.
وقتى كه اين دو مقدمه را در نظر گرفتيد، مىخواهيم استنتاج بكنيم: اولاً فرديت و كليت دوواقعيت است، نه دو امر اعتبارى، و ثانياً فرد و كلى، تباين ماهوى دارند، ولو اين كه اتحاد وجودىدارند. وقتى اينطور شد، شما در قضيه «زيدٌ لفظٌ» اين زيد فرد است، اين زيد صادره از من متكلم، لااشكال فرديته. اگر فرد شد چطور شما مىتوانيد فرديت را از آن قيچى بكنيد، مگر فرديت واقعيت وحقيقت نيست؟ حقيقت اين فرديت چيست؟ كليت هم براى لفظ زيد، يك حقيقت است. اين دوحقيقت دو ماهيت متباين است. اگر دو ماهيت متباين شد، چارهاى غير از مسأله استعمال نداريد،يكى از اين دو ماهيت، مستعمل و يكى ديگر مستعمل فيه است، غير از استعمال چه راهى مىتوانيددر اينجا (سؤال و پاسخ استاد): شما مىگويى اراده خاص است. پس هر چه انسان فكر بكند به نظر منغير از اين راهى ندارد و حتماً بايد در اين دو قسمى كه اطلاق و اراده نوع، و اطلاق و اراده صنفباشد، بگويد: تنها مسأله استعمال مطرح است، و لا غير. چاره غير از مسأله استعمال تحقق ندارد.
خلاصه بحث در اين چهار قسمى كه عرض كرديم، اين شد كه در سه قسم از اين چهار قسم،مسأله استعمال تحقق دارد، تنها در يك قسم كه اطلاق اللفظ و ارادة الشخص است، آنجا فرد است وفرد هم موضوع شخص است، همان شخص موضوع واقع شده است، آنجا ديگر مسأله استعمالتحقق ندارد. پس هم بيان مرحوم آخوند(ره) در آن بالجمله به آن صورتى است كه من عرض كردم،گرچه بعضىها عبارت را طور ديگر معنا كردند، و هم تحقيق بحث به نظر قاصر ما به اين كيفيتى بودكه ملاحظه كرديد.
شبهه وحدت مستعمل و مستعمل فيه در باب استعمال
شما بگوييد: جواب اين شبهه اين است، ما وقتى كه يك لفظ را در كلى استعمال مىكنيم، مستعمل فيه ما نفسكلى است، منتها اين كلى ينطبق على مصاديق، و يتحد مع مصاديقه. اما اگر كلى هزار مصداق داشت وما لفظ را در كلى استعمال كرديم، معنايش اين است كه در مصاديق هم استعمال شده است. وقتى كهانسان در معناى كلى خودش استعمال مىشود، آيا از دايره كليت معنا خارج مىشويد يعنى: وقتىلفظ انسان در معناى خودش استعمال شد، شما به خودتان اجازه مىدهيد كه بگوييد: در زيد هماستعمال شده؟ نه، در عمرو استعمال شده؟ نه، انسان در كلى استعمال شده، منتها آن مستعمل فيهكلى، يك انطباق قهرى بر مصاديق دارد. اين انطباق قهرى معنايش اين نيست كه اين مصاديق همجزء مستعمل فيه است كه به تعداد افراد كلى مستعمل فيه داشته باشيد؟ مستعمل فيه شما كلى است واز دايره كلى تجاوز نمىكند، منتها همين كلى ينطبق على المصاديق. اينجا هم كه شما زيد را، درطبيعى زيد استعمال مىكنيد، مستعمل فيه تان همان كلى است، منتها آن كلى ينطبق على مصاديقه ومن جملة مصاديقه، همين است كه شما به آن تلفظ كرديد. اما اين به عنوان مصداق مستعمل فيهمطرح است، نه به عنوان خود مستعمل فيه؛ تا بگوييد: وقتى كه با خود اين زيد مسأله مطرح مىشود،مستعمل و مستعمل فيه يصير شيئاً واحدا، نه، اين هيچ وقت مستعمل فيه نيست، با اين كه طبيعىزيد، شامل خود اين زيد در زيدٌ لفظٌ هم است اما به عنوان شمول طبيعى مطرح است، نه به عنوان اينكه اين هم مستعمل فيه است، مستعمل فيه نه اين فرد است و نه ساير افراد، هيچ فردى مستعمل فيهنيست، بلكه زيد در طبيعى زيد استعمال شده، زيد در كلى زيد استعمال شده است. آن وقت كلى زيدله مصاديق، و در مصاديقش انطباق پيدا مىكند و از جمله مصاديقى كه بر آن منطبق مىشود، نفسهمين زيدى است كه شما در «زيدٌ لفظٌ» تلفظ به آن كرديد. پس اين شبهه در ذهن نيايد كه در آنجايىكه طبيعى، شامل خود اين مورد هم مىشود، لازم مى آيد اتحاد مستعمل و مستعمل فيه در رابطه بإے؛55ظظاين شخص، اصلاً اتحاد در كار نيست، مستعمل شخص هذه اللفظ، مستعمل فيه طبيعى هذه اللفظ،منتها طبيعى له مصاديق، و ينطبق على مصاديقه قهراً. اما هيچ مصداقى، ولو غير اين مصداق، عنوانمستعمل فيه پيدا نمىكند، همانطورى كه ساير مصاديق از عنوان مستعمل فيه خارج است خود اينمصداق هم از عنوان مستعمل فيه خارج خواهد بود، اين يك شبهه اى بود كه امكان داشت به ذهنبيايد ايشان توجه دادند، جواب اين شبهه هم به اين كيفيتى بود كه عرض كرديم، تا مسأله بعدى انشاء الله.
تمرينات
احتمالات مرحوم آخوند(ره) در صنف و نوع و نظر ايشان را بيان كنيد
بيان استاد در باب نوع و صنف را توضيح دهيد
شبهه وحدت مستعمل و مستعمل فيه در باب استعمال و جواب استاد را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...