شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
استناد صحت استعمال به ترخيص واضع
تدریس استاد
متن
40 استناد صحت استعمال به ترخيص واضع 79
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
معانى در استعمالات حقيقيّه و استعمالات مجازيه
مرحوم آخوند(ره) در دنبال بحث حقيقت و مجاز، بحثى را مطرح مىفرمايد كه بطور كلى ازاستعمال لفظ در معنا خارج است. تاكنون بحث به اين صورت بود كه معناى مستعمل فيه آيا دراستعمالات حقيقيّه و مجازيّه يكسان است يا فرق مىكند؟ در استعمالات حقيقيّه معناى مستعملفيه، معناى موضوع له است، اما در استعمالات مجازيه بنا بر عقيده مشهور، معناى غير موضوع لهاست. پس حقيقت و مجاز هر دو در اين جهت، مشترك بودند كه معنايى به عنوان مستعمل فيه درآنها مطرح است، منتها آيا در تمامى موارد موضوع له يا در خصوص استعمالات حقيقيه است و دراستعمالات مجازيه، معنى غير موضوع له است؟
ما عنوان سومى داريم كه در اطلاق لفظ، معناى كلى مطرح نيست، بلكه همان لفظ اراده شدهاست، همان لفظ مقصود متكلم است و صحبت از معنا به هيچ وجه مطرح نيست.
مرحوم آخوند(ره) اطلاقات را به چهار قسم تقسيم مىكند. در دو مقام بايد بحث كرد. يك مقاماين است كه نفس اين تعبيرات و اطلاقات، آيا صحيح است يا اصولاً باطل و غلط است؟ بعد ازصحت اطلاقات، بحث مىكنيم كه آيا در اينجا عنوان استعمال تحقق دارد يا تحقق ندارد؟ هر مبنايىرا كه در معانى مجازيه اختيار كنيم، ربطى به اين اطلاقات ندارد، براى اين كه تمام مبانى، در معناىمجازى و استعمال مجازى، مال آنجايى است كه ما معناى ديگرى غير از معناى موضوع له داشتهباشيم. معناى دوم هم مطرح بود، منتهى مشهور مىگفتند: لفظ مستقيماً در معناى دوم كه در غير ماوضع له است، در خصوص استعاره استعمال مىشود. مرحوم مسجد شاهى هم در مطلق مجازات،قائل بود به اين كه دو اراده در كار است: يك اراده استعماليه و يك اراده جديّه، در اراده استعماليه واراده جديّه، معنا مطرح بود. هر گونه مجاز را تفسير كنيم، دو معنا وجود دارد: يك حيوان مفترس ويك رجل شجاع است.
كيفيت استعمال اسد به نحو مجاز، چه بر مبناى مشهور و چه بر مبناى سكاكى و چه بر مبناىسوم باشد، يك حيوان مفترس و يك رجل شجاع داريم. دو معنا در كار بود، ببينيم استعمال مجازىدر رابطه با اين دو معنا چه نقشى دارد؟ مشهور مىگفتند: اسد مستقيماً در رجل شجاع به عنوان غيرما وضع له استعمال شده است. سكاكى مىگفت: اسد در حيوان مفترس استعمال شده و رجل شجاعرا ما فرد ادعائى حيوان مفترس قرار داديم. مرحوم مسجد شاهى هم مىگفت كه دو اراده در كاراست: اراده استعماليه به حيوان مفترس و اراده جديّه به رجل شجاع متعلق است و در اين بحث اصلاًمعنى وجود ندارد.
مبانى مختلف در استعمال لفظ
يكى از اين چهار قسم اين است كه ما لفظى را استعمال كنيم و نوع همين لفظ را اراده كنيم، به معناكارى نداشته باشيم. دو مثال دارد: اول، نوعش طورى باشد كه شامل شخص اين لفظ هم بشود، مثلاين كه بگوييد: «زيدٌ لفظ» هر چه لفظ زيد است و حتى خود اين زيد كه صادر مىشود، لفظ است.دوم، مرحوم آخوند(ره) مثال زده كه نوع اراده شده است؛ اما اين نوع، شامل نفس اطلاق شما نيستولى موارد ديگر را شامل است، مثل اين كه بگوييد: «ضرب فعل ماضٍ» اين «ضرب»اى كه مىگوييد،حاكى از تمام «ضرب»هاست. تمام «ضرب»ها فعل ماضى است، اما شخص اين «ضرب»اى كه شمااستعمال كرديد، «ليس بفعل ماضى» بلكه اين مبتداست، اگر فعل ماضى بود نمىتوانست مبتدا واقعبشود. «فعل ماض» هم خبرش است. اين را مىگويند: «اطلاق اللفظ و ارادة النوع»
قسم دوم: «اطلاق اللفظ و ارادة الصنف» است، اين هم دو مثال دارد: اول، جايى كه صنف شاملخود اين هم مىشود، مثل اين كه بگوييد: زيد در آنجايى كه اول كلام واقع مىشود، مبتداست. از يكطرف صنف است، زيد در «ضرب زيد» را خارج كرديد، از طرف ديگر، شامل خود اين هم مىشود،براى اين كه اين زيد هم در اول كلام واقع شد و عنوان مبتدا پيدا كرد. دوم، آنكه شامل خود ايننمىشود، مثل جايى كه صنف شامل خود اين موضوع نشود، مانند زيد در «ضرب زيدٌ، فاعلٌ» هركجا زيد دنبال يك فعلى واقع بشود، عنوان فاعليت پيدا مىكند، اما نفس اين زيدى را كه شماموضوع قرار داديد، «ليس بفاعل»، اين «مبتدء فى الكلام»
قسم سوم: گاهى لفظ را اطلاق مىكنند و فرد ديگرى را اراده مىكنند. مثل اين كه كسى از در واردشد و گفت: «زيدٌ» شما به رفيقتان مىگوييد: اين زيد، «علمٌ شخصىٌ» و نظرتان به شخص اين است.اينجا اطلاق كرديد و اراده شخص كرديد. مثال روشنتر، استادى سر كلاس به شاگرد مىگويد: منيك جمله عربى مىگويم، شما تركيبش بكنيد. شاگرد مىگويد: بفرماييد، مىگويد: «جاء زيد مثلاً منالسفر» بعد شاگرد در مقام تركيب بر مىآيد، مىگويد كه اين زيد فاعل است، كلمه زيدى كه شاگرداستعمال مىكند، مرادش زيدى است كه از دهان استاد بيرون آمده است، چون آن جمله را داردتركيب مىكند، استاد هم مىگويد: اين جملهاى كه من مىگويم، تو تركيب بكن. او مىگويد: «جاءفعل ماضٍ» اين كلمه «جاء» را در «جاء»ى استاد استعمال مىكند. «زيدٌ فاعلٌ» زيد را در زيد استاداستعمال مىكند. اين «اطلاق اللفظ و ليس فيه ارادة المعنى بل اريد به لفظ آخر مثل هذا الفظ» يعنىفرد آخر اراده شده است.
قسم چهارم آن است كه كسى لفظى را اطلاق كند، نه به نوعش كارى داشته باشد و نه به صنفش ونه به فرد ديگرش، بلكه شخص اين را اراده كرده باشد. مرحوم آخوند(ره) مثال زده به «زيدٌ لفظٌ» البتهقيد هم برايش آورده است، به شرط اين كه شخص اين را اراده كرده باشد. اما مثال بهترِ عرفى، مثلاين كه يك منبرى بالاى منبر، تعبير زنندهاى خداى ناكرده آورده است، بعد به منبرى مىگويند كه اينتعبير از شماست؟ او مىگويد: بله فلان تعبير (اسم نمىبرد)، فلان تعبير «لفظى» ولو اين كه اشاره بهآن مىكند، اما الان نفس هذا التعبير را مىگويد، مىگويد: اين كلمه زنندهاى كه من گفتم «هذا كلامى،هذا لفظى» اينجا لفظ را در خودش استعمال مىكند بدون اين كه اراده صنف و نوع و مثل و امثال اينهاشده باشد.
صحت اطلاقات و عنوان استعمال
در اين چهار قسم در دو مقام بحث مىكنيم: يك مقام اين است كه اين اطلاقات فى نفسه آياصحيح است يا باطل؟ آن سه قسم اولش، تقريباً مورد تسلّم است كه آن اطلاق و تعبير صحيح است.قسم اخيرش مورد مناقشه صاحب فصول قرار گرفته است.
بحث دوم اين است كه بر فرض كه چنين اطلاقى صحيح شد، آيا عنوان استعمال در اينجا پيادهمىشود، به جاى اين كه بگوييم: «اطلاق اللفظ و ارادة النوع» بگوييم: «استعمال اللفظ فى النوع» كلمهاستعمال را در كار بياوريم، «استعمال اللفظ فى النوع، استعمال اللفظ فى الصنف، استعمال اللفظ مثلاًفى فرد آخر مثله» آيا عنوان استعمال اينجا تحقق دارد يا نه؟ ممكن است بين اقسام تفصيل باشد.
از نظر مقام اول، در رابطه با سه قسم اول كه مورد تسلّم است، مرحوم آخوند(ره) دو دليل برصحت اطلاق اقامه كردهاند: دليل اول را گفتهاند: در باب مجازات، «صحة الاستعمال» را عبارت ازحُسن استعمال گرفتيم و گفتيم: «لا معنى لصحة الاستعمال الا حُسنه» اينجا هم اين حُسن وجود دارد.اگر شما گفتيد: «زيدٌ لفظٌ» و اراده نوع زيد كرديد، آيا چيز قبيحى است و يا لا اقل غير حسنى است؟چه فرق مىكند كه شما قضيه «زيدٌ قائمٌ» را تشكيل بدهيد، يا در مقام تدريس بگوييد: «زيدٌ لفظٌ»مىخواهيد بگوييد: زيد از مقوله لفظ است. از نظر حُسن، مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: هيچ فرقىنمىكند، همان ملاكى كه در استعمالات مجازيه وجود داشت روى پايه آن علاقهها و يا با نبود آنعلاقهها، اينجا هم لازم نيست كه پاى معنا مطرح باشد، ما لفظ را بگوييم و نوعش را اراده كنيم مقبولعند العقلا است و مورد انكار آنها واقع نمىشود.
دليل دوم اين است كه مىفرمايد: گاهى چنين اطلاقهايى در باره الفاظى كه هيچ گونه معنا ندارند،استعمال مىكنيم. اگر ما به جاى «زيدٌ لفظٌ» گفتيم مثلاً: «ديزٌ لفظٌ» آيا اين تعبير غلط است؟ لفظ مهملارتباط با معنا ندارد، از عالم لفظ كه بيرون نرفته است، «اللفظ اما مهمل او مستعمل» هر دو لفظ استيكى واجد معنا و يكى فاقد معنى. اگر هر دو لفظ شد، ما به جاى «زيد لفظ» اگر «ديز لفظ» گفتيم،اطلاق صحيحى است. از اينجا كشف مىكنيم كه در صحت اطلاق، ترخيص واضع نمىتواند نقشداشته باشد، براى اين كه اگر واضع هم ترخيصى داشته باشد، در محدوده كار خودش ترخيص دارد،در الفاظ موضوعه، واضع يك ترخيصى دارد، و لو در معانى مجازيه، اما آنهايى كه از دايره وضعبيرون هستند، آنهايى كه مشمول وضع به هيچ وجه قرار نگرفتهاند چه معنا دارد كه واضع ترخيصىدر رابطه با آنها داشته باشد؟ لذا آنهايى كه در باب مجازات ترخيص واضع را شرط مىدانند، كأنّاينجا دچار اشكال مىشوند كه در «ديز لفظ» چه ترخيصى از ناحيه واضع، صادر شده است؟
ايشان با دو دليل صحت اين سه قسم را ثابت مىكنند. و لو اين كه قبول نكرديم كه صحةالاستعمال به معناى حُسن الاستعمال باشد چون براى ما مقدارى مجمل بود كه مقصود از حسناستعمال در مقابل چيست؟ اما راهى را كه ما براى اثبات صحت اين نوع از تعبيرات و اطلاقاتداريم، دو راه است: يك راه اين كه مىبينيم استعمال به اين كيفيت فراوان است. اين نوع اطلاقاتفراوان است و ما نمىتوانيم بگوييم: غلط است. ثانياً مواردى هست كه غير از اين اطلاق، اصلاً راهىوجود ندارد، منحصر به اين نوع اطلاق است. مثلاً اگر استاد از شاگرد سؤال كرد كه تركيب جمله«جاء زيد من السفر» را از شما مىخواهم. چطور پاسخ بدهد؟ وقتى لفظ زيد را استعمال مىكند، آنهيكل خارجى را اراده كند؟ چون معناى زيد آن هيكل خارجى است. اينجا كارى با آن هيكلخارجى ندارد. سؤالى در رابطه با لفظ دارد. مىخواهد ببيند «جاء زيد من السفر» از نظر لفظى و ادبىكدامش فعل است و كدامش فاعل است، كدامش مثلاً جار و مجرور است؟ مىگويد: «جاء»ى در كلامشما «فعل ماضٍ»، زيدِ در كلام شما فاعل است «من السفر»ِ در كلام شما جار و مجرور متعلق به «جاء»است. غير از اين اگر بخواهد جواب بدهد، چطورى جواب بدهد؟ اصلاً راه منحصر به اين نوعاطلاقات است، اگر ما اين نوع اطلاقات را بخواهيم صرف نظر بكنيم و بگوييم: چرا لفظ را در لفظاستعمال مىكنند؟ لفظ بايد در معنا استعمال بشود، يا معناى حقيقى يا مجازى، اما استمعال لفظ درلفظ، براى چيست؟ «ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين» مىگوييم: تكليف چيست؟ اگر استادى ازشاگرد پرسيد: يك مثال براى لفظ بزن. گفت: «زيدٌ لفظٌ» آيا مىتواند كلمه زيد را بگويد و ارادهمعنايش را بكند؟
صحة الاستعمال به معناى حُسن الاستعمال
پس ملاحظه مىكنيد در بعضى از موارد اصلاً راه منحصر به اين نوع اطلاق است و اگر بخواهيماين باب را مسدود بكنيم، يك قسمت از تفهيم و تفهّمها، ناتمام مىماند. استاد نمىتواند از شاگردشبپرسد و امتحانش بكند، ببيند آيا تجزيه و تركيب نحوىاش با توجه به اين كه در موارد زيادى راه منحصراً عبارت از همين نوع اطلاقات است، چارهاىنداريم به غير از اين كه قائل به صحت اين اطلاقات بشويم. نمىتوانيم بگوييم: اين اطلاقات باطلاست. چه مبناى مرحوم آخوند(ره)، «لا معنى لصحة الاستعمال الا حسنه» را قبول كنيم يا قبولنكنيم، در اين جهت فرقى نمىكند.
در اين سه قسم به لحاظ اين دو نكته، اولاً شيوع اين تعبيرات و ثانياً انحصار طريق تفهيم و تفهّمبعضى از مقاصد در اين نوع اطلاقات، اقتضا مىكند كه ما حكم به صحت اين اطلاقات داشته باشيمولو اين كه «لا حقيقةً و لا مجازاً» دليل نداريم كه هر اطلاقى منحصر به حقيقت و مجاز است. اگر اينرا از باب استعمال خارج كرديم، مسأله روشنتر است، براى اين كه استعمال «قد يكون حقيقيا و قديكون مجازياً» جايى كه عنوان استعمال مطرح نيست، عنوان «اطلاق اللفظ و ارادة النوع» مطرحاست، كأنّ از مقسم حقيقت و مجاز بيرون است. مقسم حقيقت و مجاز استعمال است و «هذا ليسمثلاً باستعمال» اين جهت را در مقام دوم ان شاء الله ملاحظه مىكنيم.
نتيجه بحث اين شد كه اين سه قسم اول از نظر صحت قابل ترديد نيست و اما قسم چهارم كهصاحب فصول استدلال كرده براى عدم صحتش كه اگر كسى مثلاً لفظ زيد بگويد، و اراده كندشخص همين لفظى را كه از دهان او بيرون آمده است، ايشان قائل به عدم صحت است و استدلالىهم براى اين مسأله كرده كه اين استدلال مورد جواب و مناقشه مرحوم آخوند(ره) است و شايدجواب ديگرى ذكر كنيم. مقام دوم را موكول به شنبه مىكنيم ان شاء اللّه.
بحث اخلاقى
روايتى را عرض مىكنيم، امام(عليه السلام) مىفرمايد: «من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر لايجلس مجلساً ينتقص فيه امام او يعاب فيه مؤمن».
امام فرمود: هر كسى كه ايمان به مبدأ و معاد دارد كه دو ركن اصلى اسلام همين مبدأ و معاد است،به خودش اجازه نمىدهد كه در يك محفل و مجلسى شركت كند كه در آن مجلس امام، مورد انتقاصواقع بشود. اين كلمه امام به قرينه «او يعاب فيه مؤمن» معلوم مىشود كه منحصر به امام معصومنيست. اگر جمله دوم نبود، انسان احتمال مىداد كه مقصود امام معصوم باشد؛ اما با جمله دوم، اينتوّهم كنار مىرود. امام يعنى زعيم مسلمين است. يعنى آن كسى كه زمام امر مسلمين در اختياراوست، البته مقصود آن است كه زمام امر مسلمين به حق در دست اوست، نه اين كه به صورتغاصبانه مثل اكثر زمامداران كشورهاى اسلامى، زمام امر مسلمين را در اختيار گرفته باشد. آن كه بهحق زمام امور مسلمين به دست اوست، اگر در مجلسى مورد انتقاص واقع بشود، انتقاصِ ناشى ازاين كه بخواهند تزلزل يا خدشهاى را در زعامت او مطرح كنند يا رسميت او را دچار مناقشه كنند.امام مىفرمايد: شركت در اين مجلس، با ايمان به مبدأ و معاد نمىسازد.
كسى كه زمام امر مسلمانها به حق در اختيار اوست، خيلى از نظر اسلام محترم و ارزشمند است.حتى شايد به صورت هزل و شوخى هم انسان نتواند در باره او مسألهاى را مطرح كند، خصوصاً فىزماننا هذا.
چون ما الان در شرايطى قرار گرفتهايم، واقعش اين است كه به عمقانقلاب پى نبردهايم. آنهايى كه انتقاد مىكنند مسأله انتقادشان را كوچكمىبينيم. دو اشكال در ما وجود دارد: هم به ماهيت انقلاب پى نبردهايم، همپى به نقصان و گناه ضد انقلاب، نبردهايم.
انقلاب ما در شرايطى واقع شد و الان هم در همين شرايط است. اينهايى كه عرض مىكنم نهشعار است و نه الفاظ را مىخواهم پشت سر هم قرار بدهم. يك واقعيتهايى است كه مسؤوليت ما رامشخص مىكند.
انقلاب ما در شرايطى است كه تمام ابرقدرتها، اگر از عهده آنها بيرون بيايد، كارى مىكنند كهاثرى از انقلاب ما وجود نداشته باشد. يادم است يك روز در فيضيه، جناب آقاى فلسفى منبر رفتهبود، يك جملهاى را به تناسب گفت و حق همان است كه ايشان گفت كه اگر خداى ناكرده، آمريكا اينبار بر ما مسلط شود، انقلاب ما را بكوبد، بدانيد كه تا صدها سال، يك نفر ملبس به لباس روحانيتباقى نخواهد گذاشت. ضربهاى را كه اينها از روحانيت شيعه خوردهاند و آن افتضاحى كه به بركتانقلاب اسلامى در دنيا براى اينها پيش آمد كه منشأش روحانيت تشيع است، اگر خداى ناكرده اينهامسلط شوند، نخواهند گذاشت كه زمينهاى براى اين مسأله تا صدها سال اصلاً تحقق پيدا كند؟آنهايى كه خيال مىكنند اگر اين انقلاب از بين برود، فقط انقلابيون دم تيغ آمريكا قرار مىگيرند،بدانند كه مسأله اين نيست.
اگر انقلاب از بين برود، عمامه براى صدها سال از بين رفته است. يك مظهر از مظاهر اسلام،ديگر باقى نخواهند گذاشت. همان ظواهر زمان طاغوت را هم از بين خواهند برد، براى اين كه همانظواهر تبدّل به باطن پيدا كرد و اين مصيبت را به روز اينها وارد كرد.
تمرينات
معانى در استعمالات حقيقيّه و استعمالات مجازيه چه فرقى دارند
مبانى مختلف در استعمال لفظ را شرح دهيد
صحت اطلاقات و عنوان استعمال را توضيح دهيد
نظر استاد را در صحة الاستعمال به معناى حُسن الاستعمال بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...