• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 استناد صحت استعمال به ترخيص واضع 76

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    استناد صحت استعمال به ترخيص واضع

    مرحوم آخوند(ره)«قدس سره» در كفايه مى‏فرمايند: «صحت استعمال لفظ، فيما يناسب ما وضع‏له»، يعنى: آيا صحت استعمال در معانى مجازى و غير ما وضع له، مستند به ترخيص واضع و اجازه‏واضع است؟ يا فقط موضوع له و استعمالات حقيقيه مربوط به واضع است و در استعمال مجازى‏مستند به طبع و ذوق عرف است؟ در استعمال مجازى اگر ذوق عرف بود بگوييم: استعمال صحيح‏است و هر كجا ذوقش مساعد نبود، بگوييم: استعمال صحيح نيست.
    مى‏فرمايند: در اينجا دو احتمال وجود دارد:
    وجه اول - ارتباط به واضع دارد، نحوه ارتباط استعمال به واضع، به چه صورت است؟ آيا به‏صورت ترخيص، يا به صورت اجازه است؟ كه واضع بگويد: هر لفظى را كه من، براى يك معنا وضع‏مى‏كنم، آن معنا معناى حقيقى و موضوع له است. شما مى‏توانيد، در صورتى كه يكى از آن علائق‏بيست و چهار گانه مجاز در (كتاب مطول) وجود داشت، به صورت مجاز، در غير موضوع له‏استعمال كنيد. مثل جايى كه علاقه مشابهت يا سببيت و مسببيت وجود داشته باشد، علاقه حال ومحل، جزء و كل وجود داشته باشد. علاقه ما يأول كه از آن به أُوْل تعبير مى‏كنند وجود داشته باشد. درحقيقت، ارتباطش به واضع مثلاً به صورت ترخيصِ واضع باشد كه بگويد: من به شما اجازه مى‏دهم،لفظ اسد را در حيوان مفترس استعمال كنيد، براى خاطر اين كه علاقه مشابهت وجود دارد. يعنى لفظموضوع للمسبب را، در سبب استعمال كنيد، چون علاقه سببيت وجود دارد. منتهى وضع در معناى‏مجازى و غير حقيقى و غير موضوع له است. يا مثلاً بگويد: الفاظى را كه براى معانى حقيقيه وضع‏شده، براى معانى مجازيه‏اى كه داراى يكى از اين علايق بيست و چهار گانه است، به يك وضع نوعى‏كه نه ماده معين و نه هيئت معين در آن دخالت دارد. باتوجه به اين كه اين معنا غير حقيقى و غيرموضوع له به وضع اولى است، آيا مصحح استعمالات مجازيه، چنين ارتباطى به واضع دارد، يا اين‏كه كارى به واضع نداريم، مصحح استعمالات مجازيه طبع و ذوق توده مردم و عقلاء است؟
    اگر انسانى با اسد، در شجاعت مشابهت داشته باشد، كلمه اسد را بر او اطلاق مى‏كنند. اما اگر درراه رفتن يا در جهات ديگر، شباهت به اسد داشته باشد، عرف به او اطلاق اسد نمى‏كند. لذا در مسأله‏اطراد كه از علامات حقيقت است، يك اشكال همين معنا است. آيا در اطراد نوع علاقه يا صنف علاقه‏را ملاحظه مى‏كنيد؟ كلى علاقه در مشابهت مطرح است؟ يا مشابهت در شجاعت مطرح است؟ اگرصورت اول باشد، اينطور نيست كه هر كسى در جهتى با ديگرى شباهت داشته باشد، بتوانيم مجازاًاطلاق كنيم، اسد خيلى خصوصيات دارد، اما آن خصوصيتى كه مصحح استعمال اسد در ديگران‏است، مشابهتِ در شجاعت است، نه كلى مشابهت.

    مختار مرحوم آخوند(ره) در استناد صحت استعمال مجاز با ذوق عرف

    آيا مصحح استعمالات مجازيه، ترخيص واضع يا طبع و ذوق است؟ مرحوم آخوند(ره) دومى‏را اختيار مى‏كند. لكن علتى را كه ذكر مى‏كند، خيلى روشن نيست. آن علت اين است كه كأنّ‏مى‏فرمايد: صحت استعمال يعنى چه؟ صحت استعمال، حُسن استعمال است. اگر صحت، معنايش‏حُسن شد، چه كسى بايد اين حُسن را تشخيص بدهد؟ حُسن داير مدار ذوق و پسنديدن عرف است،اگر عرف بپسندد «هذا حسنٌ»، «واذا كان هذا حسناً، يكون صحيحا»، و اگر عرف و ذوق نپسندد، «هذاليس بحسن، و اذا لم يكن حسنا فلا يكون صحيحا». شما كلمه اسد را در مشابهتِ در شجاعت‏استعمال كنيد، ذوق و طبع مى‏پسندد. اما اگر در مشابهتِ در جهات ديگر باشد، مثلاً شير پاى كوتاهى‏دارد فرضاً، هر كسى كه پايش كوتاه باشد، ولو در كمال ضعف و جبن و ترس باشد، بگوييم: «هذااسدٌ». ذوق اين استعمال را نمى‏پسندد، «لذا ليس بصحيح» اصل حرف ايشان مؤيدى دارد، لكن‏استدلالشان صحيح نيست، يعنى معلوم نيست كه ايشان چگونه مى‏خواهد استدلال كند؟
    مؤيد خارجى در كلام ايشان اين است كه مى فرمايد: شما در اعلام شخصيه كه واضع آن پدر ياديگران است، مثلاً پدر حاتم براى فرزند خودش كلمه حاتم را، وضع كرده، همانطور كه زيد براى‏زيد، و عمرو براى عمرو وضع شده است، در آن حالى كه وضع كرده، نمى‏دانسته كه فرزندش درآينده در مسأله جود و سخاوت ضرب المثل عالم قرار خواهد گرفت؛ الان شما به هر كسى كه داراى‏جود و سخاوت باشد، كلمه حاتم اطلاق مى‏كنيد. شما از چه كسى اچازه گرفتيد كه چنين اطلاق‏كنيد؟ آيا پدر حاتم چنين اجازه‏اى داد؟ هيچ ترخيص و اجازه‏اى صادر نشده، فقط ذوق قبول مى‏كندو از اين اطلاق لذت مى‏برد. نه به پدر او و نه به واضع اگر يعرب بن قحطان باشد و امثال ذلك مربوطاست.

    اشكال بر استدلال مرحوم آخوند(ره)

    اما دليلى كه ايشان اقامه مى‏كنند، قدرى مجمل است. مى‏فرمايد: صحت الاستعمال، معنايش‏حسن الاستعمال است. آيا صحت استعمالات مجازيه معنايش اين است؟ يا كلى صحت استعمال‏معنايش همين است؟ «صحت الاستعمال، لا معنى له الا حسنه» در صحت استعمال بين حقيقت ومجاز فرقى نمى‏كند، آيا كلمه صحت الاستعمال در معناى حقيقى با صحت الاستعمال، در معناى‏مجازى دو معنى دارد؟ مسأله چنين نيست. پس بايد بيان شما كليت داشته باشد، مى‏گوييد: «معنى‏صحت الاستعمال، حسن الاستعمال است». معناى كلى كه پيدا كرد، استعمال حُسن در مقابل‏چيست؟ استعمال غير صحيح، قبح دارد يا ندارد؟ شما بيان كرديد: «لا معنى لصحة الاستعمال الاحسنه»، آيا استعمال غير صحيح، «ليس بحسن، يا هو قبيح»؟ اگر بگوييد: قبيح است، ما در استعمال‏غلط قبحى نمى‏بينيم. چه قبحى وجود دارد؟ پس اگر مراد شما از حُسن، در مقابل قبح باشد، غايتش‏اين است كه اين استعمال باطل و غلط است. مگر غلط بودن، به معناى قبيح بودن است؟ غلط، غير ازقبيح است. اگر بگوييد: در مقابل حُسن عدم حُسن است، مى‏گوييم: مراد از حُسن چيست؟ دراستعمالات مجازيه، ذوقياتى وجود دارد؛ اما در استعمالات حقيقيه چه حُسنى وجود دارد؟ شما اسدرا در موضوع له خودش، حيوان مفترس، استعمال كنيد، چه حُسنى در اين تحقق دارد؟ لذا استدلال‏ايشان نمى‏تواند تمام باشد.
    اين بيان مبتنى بر مطلبى است كه بدانيم ماهيت استعمالات مجازيه، چيست؟ آيا استعمال‏مجازى يعنى استعمال لفظ در غير ما وضع له است؟
    دو جور استعمال داريم:
    1 - استعمال اللفظ فى ما وضع له
    2 - استعمال اللفظ فى غير ما وضع له، كه در كلام مرحوم آخوند(ره) تعبير شده به «ما يناسب ماوضع له». البته «ما يناسب»، يعنى غير ما وضع له است، لكن مناسب و مرتبط با ما وضع له است. آيااستعمالات مجازيه معنايش اين است يا نه؟
    اگر شخصى اشكال كند و بگويد: استعمالات مجازيه هم مثل استعمالات حقيقيه، استعمال در ماوضع له است. در ميان مجازات، يك مجاز به نام استعاره داريم كه مجاز خاص است. در حقيقت به‏ساير علاقه ها مجاز مى‏گويند، اما در خصوص علاقه مشابهت، تعبير به استعاره مى‏كنند، در باب‏استعاره بالخصوص نظريه مشهور همين است، وقتى كه لفظ اسد را در رجل شجاع استعمال‏مى‏كنيد، اين استعمال در غير ما وضع له است، استعمال مجازى و استعاره‏اى است، و علاقه‏اش هم،مثل ساير استعمالات مجازيه علاقه مشابهت است.

    ادعاى سكاكى در مقابل مشهور

    در مقابل مشهور، سكّاكى ادعا كرده كه «الاستعارة حقيقة لغويه»، استعاره، استعمال لفظ در غير ماوضع له نيست. ايشان در ساير مجازات، همان حرف مشهور را پذيرفته، اما به استعاره كه رسيده‏است، آن را از دايره مجازات بيرون برده و گفته است: در استعاره حقيقة لغويه، لفظ در همان معناى‏حقيقى خودش استعمال شده، منتهى يك تصرف عقلى و ذهنى به كار رفته است، آن تصرف ذهنى‏اين است: وقتى كه شما لفظ اسد را در رجل شجاع استعمال مى‏كنيد، ادعا مى‏كنيد كه اين رجل شجاع‏يكى از مصاديق كلى حيوان مفترس است، مصداق ادعايى طبيعت كلى حيوان مفترس است.
    پس شما كأنّ اسد را در حيوان مفترس استعمال كرديد منتهى اين را هم از مصاديق حيوان‏مفترس كرديد. حيوان مفترس دو فرد دارد: يك فرد حقيقى و يك فرد ادعايى، هر دو زير پوشش‏ماهيت حيوان مفترس هستند. سكاكى چنين ادعا كرده وبعد هم ادله‏اى اقامه كرده است. يك دليل ازايشان را عرض مى‏كنم كه دليل بسيار جالبى است. مى‏فرمايد: اگر همان حرف مشهور را بزنيم،واقعيتش اين است كه شما علاقه لفظ اسد را كه براى حيوان مفترس وضع شده، از اين حيوان جدامى‏كنيد و اين لفظ را در رجل شجاع به كار مى‏بريد. لفظ اسد در رجل شجاع، چه حسنى دارد؟مسايلى كه علماء (علم بيان)، ذكر كردند، در حقيقت صنايع ذوقيه و جالبى هست.
    شما به جاى اين كه آنرا در حيوان مفترس استعمال كنيد، در رجل شجاع استعمال كرديد. چه‏ذوقى در آن هست؟ بعد مى‏فرمايد: گاهى مى‏بينيم كه در پرتو اين استعمالات استعاره‏اى، مسايلى‏مطرح شده كه اين مسايل، با تبادل و جابجا شدن لفظ حلّ نمى‏شود، بايد پاى معنا در كار باشد. در اين‏صورت اين مسايل اما اگر لفظ را از معنا جدا كرديم ديگر اين حرفها صحيح نيست. مثلاً ايشان به اين شعر تمسك‏كرده است. - متأسفانه ما در كتابهاى ادبى گرفتار اين اشعار هستيم، انشاء الله بايد قرآن و نهج البلاغه‏و اشعار مذهبى جايگزين بشود- اين شاعر معشوقه‏اى داشته كه او را به عنوان خورشيد تعبيرمى‏كند، مى‏گويد:
    قامت تظللنى عن الشمس نفس
    أعز علىّ من نفسى
    قامت تظللنى و من عجب شمس
    تظللنى عن الشمسى
    مى‏گويد: اين معشوقه، مقابل من و خورشيد ايستاده، و خودش را سايبان خورشيد قرار داده است‏تعجب من از اين است كه چطور يك خورشيد مى‏تواند سايبان خورشيد قرار بگيرد؟ سكاكى‏مى‏گويد: اگر لفظ شمس، با قطع نظراز معنا اطلاق بر اين معشوقه شده است، اين چه تعجبى دارد كه‏بگويد: «و من عجب شمس تظللنى عن الشمس» براى اين كه مرادش از شمسِ اول جاريه است،معلوم مى‏شود كه معناى شمس، بر اين جاريه انطباق پيدا كرده است. و الا اگر لفظ شمس را به طوراستعاره و مجاز در جاريه استعمال بكنيد و معناى شمس، جاريه باشد، ديگر «من عجب جاريةتظللنى عن الشمس» معنا ندارد. اما آنچه عجب است، «شمس تظللنى عن الشمس» است. لذامى‏فرمايد: اين تعجب با آن معنايى كه مشهور در رابطه با مطلق مجاز و استعاره مى‏گويند، هيچ‏سازگار نيست. ما مجبوريم در باب استعاره، بگوييم: شمس در معناى خودش استعمال شده است،منتهى اين شخص در قلب خودش ادعا كرده كه اين هم عين شمس است. يعنى كأنّ شمس دومصداق دارد: يك مصداقش آن شمس است و اين هم همان است، نه اين كه به صورت انسان كلمه‏شمسٌ مطرح باشد. لذا سكاكى در مقابل مشهور معتقد شده كه استعاره يك حقيقت لغويه است.
    در اينجا دو حرف داريم: يكى حرف ايشان در مورد كلام خودشان است، كه استعاره نياز به‏توجيه دارد؛ والاّ كلام ايشان ناتمام خواهد بود. بعد از آن ببينيم آيا ممكن است دايره آن را در تمام‏مجازات حقيقة لغويه توسعه دهيم يا نه؟
    اين كه مشهور قائلند به اين كه مجاز، استعمال لفظ در غير ما وضع له است، همان نكته‏اى است‏كه سكاكى اشاره كرد، جابجا كردن لفظ جزء محسنات بيانيه و بديعيه نيست. آيا شما لفظ حاتم رافقط در مورد انسانى كه داراى سخاوت و جود كامل است بكار مى‏بريد و ديگر به معنايش كارى‏نداريد؟ يا اين كه بايد زير پوشش معنا ببريد تا داراى لطف و ظرافت خاصى باشد؟ خلاصه آيا اين‏حرف سكاكى تنها در مورد استعاره قابل قبول است يا بايد بطور كلى در رابطه با تمامى مجازات اين‏معنى وسعت داده بشود؟

    تمرينات

    آيا استناد صحت استعمال فقط به ترخيص واضع است
    استدلال مرحوم آخوند(ره) در استناد صحت استعمال مجاز با ذوق عرف چيست
    اشكال بر استدلال مرحوم آخوند(ره) را توضيح دهيد
    ادعاى سكاكى در مقابل مشهور را در باب مجاز بيان كنيد