• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 اسماء اشاره 74

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    فرق اشاره لفظيه و اشاره عمليه

    بيان شد كه اشاره لفظيه و اشاره عمليه استقلال دارند و در حقيقت دو نوع از اشاره هستند و هركدام بى نياز از ديگرى است. نمى‏توان در اين معنا ترديد كرد كه اشاره لفظيه غير اشاره عمليه است.در مواردى كه انسان خودش را مختار مى‏بيند، دو راه دارد: يك راه اشاره عمليه، و يك راه هم اشاره‏لفظيه. داراى دو حقيقت نيستند، تمايزشان، به قول و عمل است، اشاره لفظيه به قول و اشاره عمليه به‏عمل تحقق پيدا مى‏كنند. در حقيقتِ اشاره و تحقق آن فرقى بين اين دو نيست و معمولا همراه با هم‏واقع مى‏شوند، لكن گاهى اشاره لفظيه خالى از اشاره عمليه است، و بالعكس.
    براى مشخص كردن موضوع له «هذا» بايد تحليلى در اشاره عمليه داشته باشيم. در اشاره عمليه«حركت اليد»، تكان دادن دست يا سر به عنوان اشاره، مفاد و مدلولش چيست؟ چه چيزى با اين«حركت اليد» تحقق پيدا مى‏كند؟ اگر ما كلمه وضع را در اينجا بكار ببريم، بايد وضع طبيعى بگوييم‏نه اين كه واضعى چنين چيزى را وضع كرده باشد، بگويد: اگر دست را حركت بدهيد، اشاره تحقق‏پيدا مى‏كند. اين به واضع ارتباطى ندارد، وضع طبيعى است، طبع و طبيعى انسان، اين حركت را براى‏رسيدن به هدف اشاره قرار داده است. كسى كه از درب وارد مى شود و با دست بطرف او اشاره‏مى‏كنيم، اين «حركت اليد» مفادش چيست؟ آيا معنايش مفرد مذكر است؟ يا مفادش اشاره است؟
    اشاره معناى نسبى و حرفى است؛ يعنى: واقعيت مضاف به دو نفر است، واقعيت منتسب به دوشى‏ء است. اشاره مشير و مشار اليه لازم دارد، اگر هر كدام باشد، اشاره تحقق پيدا نمى‏كند. اما بعد ازتحقق آنها و «حركت اليد»، اين «حركت اليد» ارتباط بين مشير و مشار اليه را

    خصوصيات اسماء اشاره

    آيا در اشاره عمليه، غير از اين مى‏توانيم ترسيم داشته باشيم؟ «حركت اليد يدل على الاشاره» پس‏اشاره معناى واقعى و حرفى است، «و يتقوم بشخصين: المشير و المشار اليه»، اين اشاره عمليه است.آيا وقتى كه ما وارد اشاره لفظيه مى شويم و كلمه «هذا» را بجاى «حركت اليد» استفاده مى‏كنيم، مطلب‏دگرگون ميشود؟ اوضاع فرق مى‏كند و مطلب ديگرى به وجود مى‏آيد؟ يا اين كه همان چيزى را كه‏در باب اشاره عمليه تحقق داشت، و مدلول «حركت اليد» بود، مدلول كلمه «هذا» است؟ «هذا» همان‏نقش را بازى مى‏كند و همان مفاد را افاده مى‏كند. فرق اين دو فقط در قول و فعل بودن است. اشاره‏يك واقعيت حرفى بود، «هذا» هم معنايش همين است، «هذا يدل على الاشاره»، اشاره يك معناى‏واقعى از قسم چهارم است. چون معانى حرفيه، واقعيات از قسم چهارم بودند.
    پس «هذا» يدل على الاشاره، در مشار اليه آن، دو خصوصيت اخذ شده است: يكى اين كه مفردمذكر باشد، يكى اين كه حاضر باشد در مقابل غائب. اين دو خصوصيت در مشار اليه، ربطى به‏حقيقت معناى «هذا» ندارند، حقيقت معناى «هذا» نفس الاشاره است، ابن مالك در الفيه، همين‏حرف را مى‏زند، «بذا لمفرد مذكر أشر» اين «لمفرد» متعلق به «اشر» است، يعنى: «بذا اشر الى مفردمذكر» يعنى: اين دليل بر اشاره است، منتهى مشار اليه آن، مفرد مذكر است، علاوه بر اين، بايد قيدحضور را هم در مفرد مذكر اخذ كنيم.

    كلام محقق خراسانى(ره) و اشكال آن

    مرحوم محقق خراسانى(ره) فرمودند: «هذا» براى «المفرد مذكر» وضع شده است، معناى «هو»براى «كلى المفرد مذكر» است، آيا اين مطلب با آنچه نحويين در معناى «هذا» گفته‏اند، و درمرادفاتش در لغت هاى ديگر، انسان مى‏فهمد؛ «هذا»، مساوى با المفرد المذكر است؟ اين يعنى:المفرد المذكر، اين با المفرد المذكر مثل انسان و حيوان ناطق است؟ همانطورى كه اگر مفهوم انسان‏با حيوان ناطق، تغاير داشته باشد، اما ماهيت انسان و ماهيت حيوان ناطق يكى است، آيا «هذا» باالمفرد المذكر اين حكم را دارد؟ شما كه مى‏گوييد: «هذا» براى «المفرد المذكر» وضع شده است، يا«هذا» و «المفرد المذكر» مثل انسان و بشر هستند كه حتى در عالم مفهوم هم متحدند، يا لااقل مثل‏انسان و حيوان ناطق در عالم ماهيت بايد اتحاد داشته باشند. آيا كلمه «هذا» با كلمه «المفرد المذكر»مثل انسان و بشر، يا انسان و حيوان ناطق است؟ آيا در ذهن شما با شنيدن كلمه «هذا»، مفرد مذكرآمده است؟
    اينها همه دليل است كه ما نمى‏توانيم بگوييم: «هذا» معناى عامى دارد كه «كلى المفرد المذكر»است، منتهى واضع گفته است: كلمه «هذا» در معناى خودش، همراه با اشاره باشد، اما اشاره در معناى«هذا» نيست. معناى «هذا» نفس «المفرد المذكر» است، بهمان حيث كليت و عموميتى كه دارد.
    لذا بيان محقق خراسانى(ره) خلاف درك و فهم است، واقع مسأله اين است كه «هذا» لفظى همان‏اشاره عمليه را دلالت مى‏كند، مفاد و واقعيت و حقيقت اشاره است، نه اشاره به معناى «مفهوم‏الاشاره»، اشاره واقعى و حقيقى.
    اشكالى مطرح است، كه روى اين بيان، «هذا» معناى حرفى دارد. چيزى كه معناى حرفى داشته‏باشد، صلاحيت ندارد كه به عنوان مبتداء واقع بشود.
    حرف، صلاحيت براى اين معنا ندارد و چيزى كه معناى حرفى دارد، هم صلاحيت براى اين معنارا ندارد. در تعبيرات، بجاى «زيد قائم» مى‏توانيم تعبير كنيم كه «هذا قائم»، كه يك جمله اگر شخصى اشكال كند: «هذا» به معناى اشاره است، اشاره كه صلاحيت ندارد، موضوع براى«قائم» واقع بشود، آن كه قائم است، مشار اليه قائم است. اگر حرف مرحوم آخوند(ره) را بپذيريم،مى توانيم بگوييم: «المفرد المذكر قائم»، قيام وصف براى همان مفرد مذكر است. طبق كلام مرحوم‏آخوند(ره) «هذا قائم» يك معناى خيلى صحيح خواهد داشت، و هيچ اشكال ادبى هم به او توجه پيدانمى‏كند، چون معناى «هذا»، «المفرد المذكر» است، و «المفرد المذكر قائم» مى‏تواند

    اشكال به نسبت بين مشير و مشار اليه

    اشكال مهمى متوجه ما هست كه شما معناى «هذا» را اشاره گرفته‏ايد؛ چنين نيست كه كسى بگويد: شما بيخود اشاره كرديد و اشاره «يد» را موضوع براى زيد است،قرار داديد. اشاره كه نمى تواند زيد باشد، زيد با اشاره اتحاد ندارد. هيچ گونه اعتراض در اشاره‏عمليه در اين رابطه ملاحظه نمى‏شود.
    در اشاره لفظيه هم مسأله به اين صورت است، هيچ گاه در جمله‏اى كه موضوعش «حركت اليد»و محمولش زيد است، كسى مناقشه نكرده است، هيچ كسى نگفته است: اين اشاره در غير جا ومحلش واقع شده است. در جمله مركب از موضوع و اشاره عمليه و محمول هم كسى اشكال و انتقادنكرده است، همان طورى كه در اشاره عمليه، مسأله را حل مى‏كنيد در «هذا قائم» هم مسأله حل‏است. محمول قرينه بر اين است كه مراد از «هذا» مشار اليه است. پس اشكال بر ما تنها، مسأله «هذاقائم» بود كه عرض كرديم با مقايسه با مسأله عمليه، اين اشكال هم برطرف مى‏شود. لذا با توجه بامرادفات انسان مى‏تواند به اصل قضيه پى ببرد.
    كلمه اين در فارسى براى چيست؟ مفادش چيست؟ سائر اسماء اشاره، چه اشاره به دور، چه‏اشاره به نزديك باشد، در اصل معنايى كه ذكر كرديم يكسان است. نتيجه مى‏گيريم كه معانى اسماءاشاره، معناى حرفى دارند. همان واقعياتى كه در معانى حرفيه تحقق دارد، در معانى اسماء اشاره هم‏تحقق دارد.
    سه مطلب ديگر باقى مانده است: ضمير غايب و ضمير مخاطب و ضمير متكلم، كه هر كدام‏بحث مستقلى دارد و بايد مفاد اين ضمائر هم به انواعه الثلاثه، انشاالله روشن بشود.
    (سؤال ... جواب:) اشاره به دو مشار اليه است كه تبعاً تعدد دارد چون طرفش فرق مى كند.
    (سؤال ... جواب:) با يك لفظ اشاره مى‏كنيد و الاّ دو معنا دارد، جائنى رجلان، يعنى: دو مردآمدند، منتهى شما با يك لفظ اين را افاده كرديد، لفظ واحد است، اما مفادش تعدد دارد.

    بحث اخلاقى

    چهار شنبه است. يك روايت مختصر به عنوان تيمّن و تبرّك بخوانيم. در كتاب ايمان و كفراصول كافى معرب، صفحه 280، حديث 9، روايتى را عبدالاعلى ابن اعين نقل مى‏كند، ظاهراً برادرزراره معروف است، «عن ابى عبدالله(عليه السلام): «قال من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فلا يجلس‏مجلساً ينتقص فيه امام او يعاب فيه مؤمن»، اولا ارتباط و انس با روايات ائمه معصومين(عليهم‏السلام) مسأله بسيار مهم و ارزنده‏اى است، هر چه ارشاد و هدايت امكان تحقق داشته باشد، در اين‏روايات وجود دارد. گاهى انسان به رواياتى برخورد مى‏كند و مطالبى را استفاده مى‏كند كه اگر يك‏عمر در باره آنها فكر مى‏كرد، به آنها راه پيدا نمى‏كرد. لذا اين روايات به منزله اقيانوسى است كه «فيهاما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين».
    يكى از وظايف ما و شما اين است كه در كنار مسائل علمى، رابطه با روايات را بيشتر كنيم واقتصار به يك موضوع نكنيم، نگوييم: فلان موضوع مورد علاقه ما است، روايات وارده در آن‏موضوع را تنها ببينيم. بايد با همه روايات سر و كار داشته باشيم. گاهى از نظر مسائل علمى، مطالب‏دقيقى وجود دارد كه اطلاع پيدا كردن بر آنها راه مستقلى است براى اين كه رتبه علمى انسان بالابرود.
    بزرگانى مثل مرحوم مجلسى علامه بزرگوار، صاحب كتاب مرأت العقول كه بر اصول كافى وفروع كافى شرح نوشته و به سند هم متعرض شده است كه فلان روايت صحيح، فلان روايت‏ضعيف، فلان روايت موثق است. در كتاب مرأت العقول در بيان مدلول، اين روايات را جالب معناكرده است كه چه رواياتى مربوط به اصول اعتقادات و مسائل اخلاقى است و چه رواياتى مربوط به‏فروع و احكام است، در انس با اين كتب انسان مى‏فهمد آنچه براى تكامل انسان در ابعاد مختلف لازم‏بوده، ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) با بيان روشن و فصاحت كامل، با عبارات جالب‏فرموده‏اند. واقعاً يك مقدارى از قرآن پائين‏تر است، و الاّ با سائر كلمات، اصلا قابل مقايسه نيستند.روايات فقهى مورد ابتلاء را كه مى‏بينيد گاهى چند روز بايد انسان در باره فهم يك روايت فقهى ودقت در آن، صرف بكند. روايات در اصول عقايد وارد شده دقيق‏تر و مشكل‏تر است. لذا بايدبرنامه‏اى در كنار همين برنامه‏ها، انسان براى مراجعه به روايات، و استفاده از آنها داشته باشد. وقتى‏يك روايتى را انسان برخورد مى كند و يك مطلب را كه هيچ به ذهنش نمى آمده استفاده مى‏كند،احساس نشاط براى انسان پيدا مى‏شود.

    تمرينات

    فرق اشاره لفظيه و اشاره عمليه را توضيح دهيد
    خصوصيات اسماء اشاره را بيان كنيد
    كلام محقق خراسانى(ره) و اشكال آن چيست
    اشكال به نسبت بين مشير و مشار اليه را توضيح دهيد