شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
انشاء و اخبار
تدریس استاد
متن
40 انشاء و اخبار 73
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال به مشهور و مرحوم آخوند(ره) در انشاء
در دوران بين قول مشهور و قول محقق خراسانى(ره)، اشكالى به مشهور متوجه بود كه در مثل«بيع الغاصب لنفسه»، انشاء نبايد تحقق داشته باشد، با اين كه انشاء تحقق دارد، گرچه اعتبار ملكيتتحقق ندارد. اما اشكال به محقق خراسانى(ره) اين بود كه لازمه كلام ايشان در مورد انشائيات تعدداعتبار است. عقلا دو مطلب را بايد اعتبار كنند: يكى وجود انشايى كه ظرف تحققش عالم اعتباراست. يكى ملكيت، يا زوجيت را، كه آن هم امر اعتبارى است. به نظر مىرسيد كه اين تعدد اعتبار،امر بعيدى است در حاليكه لازمه كلام مشهور، تعدد اعتبار است، چرا؟
براى اين كه مشهور مى گويند: معناى انشاء، استعمال لفظ در معنا است به داعى اين كه معنا، دروعاء مناسب خودش تحقق پيدا بكند. «بعت» را بگويد به داعى اين كه ملكيت در وعاء خودش كه ازنظر عقلا و شارع عالم اعتبار است، تحقق پيدا بكند. روى اين معنا هم ما تعدد اعتبار داريم، چرا؟براى اين كه عملى كه به نام «بعت» در مقام انشاء تحقق پيدا مىكند، چه ارتباطى به اعتبار ملكيتدارد؟ آيا ارتباط تكوينى دارد؟ يعنى: گفتن «بعت» در عالم تكوين اين نقش را دارد، كه عقلا اعتبارملكيت مى كنند؟ سببيت «بعت» براى اعتبار ملكيت، چه نوعى است؟
آيا همانطور كه نار سببيت براى حرارت دارد، «بعت» هم سببيت براى اعتبار دارد؟ كه يك نقشتكوينى در «بعت» فرض مىكنيد؟ ظاهراً چنين نيست، سببيتى كه «بعت» براى اعتبار ملكيت دارد،هم اعتبارى است. الاّ اين كه نه سببيت عقليه دارد، و نه سببيت وجدانيه و خارجيه، بلكه سببيتششرعى و عقلائى است. سببيت شرعى و عقلائى، هر دو امر اعتبارى است و واقعيت به آن معناندارند، ارتباطى با تكوين پيدا نمى كند.بنابراين طبق حرف مشهور، دو اعتبار وجود دارد: يكىاعتبار تحقق سبب و يكى اعتبار تحقق مسبب. پس در حقيقت اشكالى كه به مرحوم آخوند(ره)مىشد، به مشهور هم وارد است. نتيجه اين مىشود كه يك اشكال به مشهور وارد است و به كلاممرحوم آخوند(ره) وارد نيست كه بيع الغاصب لنفسه است. طبق تفسير آخوند(ره) وجود انشاء پيداكرده اما طبق تفسير مشهور كه مىگويند: سبب را به داعى تحقق مسبب عند العقلا اتيان بكند، مىداندكه مسبب برايش بار نمى شود و عقلا و شارع اعتبار ملكيت نمىكنند.
علت رجحان قول مرحوم آخوند(ره)
پس در مقام مقايسه بين اين اقوال مختلف، ترجيح با كلام محقق خراسانى(ره) خواهد بود. بههمان نحوى كه ايشان، انشاء را معنا مىكند، بايد معنا بشود. يك جهت بحث با ايشان اين است كه آيااين وجود انشائى در رابطه با مفاهيم كه داراى حقيقت و واقعيت هستند، مثل طلب كه هم وجودحقيقى و هم وجود ذهنى دارد، در رابطه با اين مفاهيم هم تحقق دارد؟ يا اين كه فقط در باره بعضى ازمفاهيم اعتباريه مثل ملكيت، زوجيت، حريت، رقيت، و امثال ذالك اختصاص دارد؟ در باب مفادصيغه افعل، مرحوم آخوند(ره) مىفرمايد: هيئت افعل براى وجود انشائى طلب، وضع شده است، ماآنجا ان شاءالله اين معنا را بررسى مىكنيم. نتيجه اين بحث اين است، كه قول مرحوم آخوند(ره) درتفسير انشاء بر اقوال ديگر ترجيح دارد.
تشبيه انشاء به اسماء اشاره و ضمائر
بعد مرحوم آخوند(ره) در اسماء اشاره و ضمائر بحث مىكند. يك مطلب، شبيه آنچه در بابحروف پياده كردند، بيان مىكند؛ آنجا فرمودند: كلمه «من التى هى حرف من الحروف» با لفظ ابتداء«الذى هو اسم من الاسماء» در تمام مراحل ثلاثه: مرحله وضع، مرحله موضوع له، مرحله مستعملفيه، اتحاد در معنا دارند و معنا هم در تمام اين مراحل ثلاثه كلى است، كلى الابتداء، مفهوم الابتداء،اين را واضع در نظر گرفته و لفظ را هم براى همين مفهوم وضع كرده است، در مقام استعمال هم درهمين مفهوم كلى استعمال مىشود. فرق آنها در مقام استعمال است. اگر «ابتداء» مستقلا ملاحظهبشود و غرض متكلم، مستقلا به اين مفهوم تعلق گرفته باشد، كلمه «الابتداء» به كار مىرود؛ مفهومكلى ابتداء، بدون اين كه استقلاليت دخالت در معنا داشته باشد. و آنجايى كه غرض استعمال و غرضمتكلم تعلق گيرد به اين كه ابتداء را به عنوان آلةًللغير و وصفاً للسير ملاحظه كند، كلمه «من» را درهمين معناى كلى ابتداء استعمال مىكند.
ايشان در اينجا هم مى فرمايد: يك اسم اشاره مثل «هذا» داريم و يك «ضمير غايب»، بنام «هو»، وضمير مخاطب، «انت، اياك»، و امثال ذالك، داريم. تمام اينها از نظر معنا يكسان است و معناى همه،كلى است. جزئيت در معنا «بما انه موضوع له يا بما انه مستعمل فيه» دخالت ندارد، «هذا، وضع لكلىالمفرد المذكر»، «هو، وضع لكلى المفرد المذكر»، «انت و اياك وضع لكلى المفرد المذكر» معناى همهيكى است. «المفرد المذكر» را واضع در نظر گرفته لفظ «هو» را براى او وضع كرده است، در مقاماستعمال هم در همان استعمال ميشود. منتهى خصوصيتى براى جاى استعمال اينها ذكر كرده استآنطوريكه در فرق «من و ابتداء» جاى استعمال را مشخص كرده، بدون اين كه موضوع له و مستعملفيه فرقى بكند، گفته است: گاهى كه به صورت اشاره حضورى به مفرد مذكرى اشاره مىكنى، اينجاكلمه «هذا» را بكار ببر. اما اشاره به معناى «هذا» نيست، جاى استعمال است كه با المفرد المذكر،متكلم وجود پيدا مىكند. اگر به عنوان اشاره به غايب است، كلمه «هو» را بكار ببر، اگر اشاره بهمخاطب است، «اياك» بكار ببر، طبق فرمايش ايشان اشاره و تخاطب ملازم با تشخص هستند، اشارهخارجيه به كلى نمىتواند تحقق پيدا بكند، نه اشاره حضورى، و نه اشاره به صورت غايب، مخاطبهم بصورت كلى معنا ندارد، كل را مىتواند مخاطب قرار بدهد، اما كلى، قابل اين نيست كه مخاطبواقع بشود، مگر به صورت مجاز، گاهى ماه و خورشيد را مخاطب خودش قرار مىدهد، لكن آنهاخطاب هاى غير حقيقى است.
تشخص در اشاره و تخاطب
مى فرمايد: اشاره و تخاطب مستدعى و ملازم با تشخّص هستند، اما اين تشخص در معنا ومستعمل فيه راه ندارد، براى اين كه خود اشاره اصلا در معنا نقش ندارد، اشاره به عنوان موقعيتاستعمال و مكان استعمال مطرح است، و الاّ در معنا نه اشاره و نه تخاطب دخالت ندارد. پس اشاره وتخاطب «يستدعيان التشخص»، اما نه به اين نحو كه تشخص داخل در معناى مستعمل فيه بشود،براى اين كه اشاره داخل در معنا نيست، معنا «المفرد المذكر» است، «ليس الا» همان طوريكه در بابحروف واسماء لحاظ آليت و استقلاليت دخالت در معنا نداشت، بلكه براى مشخص كردن جاىاستعمال بود، مسأله اشاره و تخاطب هم به همين كيفيت است. در نتيجه «هذا وضع للمفرد للمذكر،هو وضع للمفرد المذكر، اياك و انت وضعا للمفرد المذكر» موضوع له يكسان، جاى استعمال از همجدا است. اين بيان ايشان است.
در اينجا اول بايد بررسى كنيم، ببينيم اين مسأله چطور است؟ بعد اشكال به كلام ايشان را عرضكنيم. اين مسأله را همه و خود مرحوم آخوند(ره) هم قبول دارد كه كلمه «هذا» براى اشاره حضورىاست، نمىخواهيم ادعا كنيم كه اشاره، موضوع له «هذا» است. خود عنوان اشاره، از معانى حرفيهاست، معانى حرفيه عبارت از نِسب و اضافات قائم به دو طرف بود. ظرفيت، يك اضافه به ظرفدارد، و يك اضافه به مظروف دارد. در «زيد فى الدار» معناى «فى» نسبت واقعيه متحققه بين زيد و داراست، اشاره هم واقعيتش همين است. اشاره يك واقعيت و حقيقت است كه متقوم به دو طرف است:يك اشاره كننده و يك مشاراليه لازم دارد، مثل نسبت ظرفيت، اينجا هم مشير و مشار اليه لازم است.
پس اشاره يك معناى حرفى و يك واقعيت دارد. كلمه «هذا» در جايى استعمال مى شود كه اشارهحضورى داراى واقعيت نسبى، تحقق داشته باشد، ولو به قول آخوند(ره)، جاى استعمال، نه بهعنوان مستعمل فيه، در اين نمىشود ترديد كرد. در اشاره، مىبينيم دو نوع اشاره واقعى و حقيقىداريم: يك نوع اشاره با عمل تحقق پيدا مىكند، بدون اين كه سخن و لفظ در آن دخالت داشته باشد،مثل اين كه كسى از در مسجد وارد مىشود، شما با چشم و ابرو به رفيق تان اشاره مىكنيد، يعنى: ببينكه فلانى مثلا وارد شد. گاهى با دست اشاره ميكند، بدون اين كه حرفى بزند. كسى در خيابانمىپرسد، مثلا بازار كدام طرف است؟ انسان با دستش اشاره به بازار مىكند. اين اشاره عمليه محضهاست. يك نوع اشاره لفظيه داريم، كه در مورد اسماء اشاره و قسمتى از ضمائر تحقق دارد، چونضمير غايب هم، اشاره به غايب است.
مقدمتاً مطلبى را بايد بررسى كنيم تا ان شاء الله به نتيجه برسيم. آيا همان طور كه اشاره عمليه،اشاره مستقله كامله به تمام معنا است و نياز به لفظ ندارد اصلا، آيا اشاره لفظيه، از نظر استقلال، مثلاشاره عمليه است؟ اگر شما بگوييد: مگر احتمال ديگرى وجود دارد؟
آيا اشاره لفظيه در مقام اشاره واقعيه استقلال دارد؟ يا اين كه احتمال دارد كه در اشاره لفظيه،وجود اشاره عمليه هم نقش داشته باشد؟ به طورى كه اشاره لفظيه بدون اشاره عمليه تحقق پيدانمىكند. شكى نيست كه اشاره عمليه استقلال دارد، نياز به اشاره لفظيه ندارد. اگر از آدمى كه لالاست، مطلبى پرسيده شود، او با اشاره انسان را راهنمايى مىكند اشاره عمليه بلا ترديد استقلال دارد.آيا اشاره لفظيه هم به عنوان يك راه مستقل مطرح است؟ يا هميشه با اشاره عمليه همراه است. هم«هذا» بگويد و هم دستش را مقابل مشار اليه ببرد، يا با سر و چشم و ابرو اشاره كند.
كلام محاضرات در دخالت اشاره عمليه در اشاره لفظيه
از كلام محاضرات استفاده مى شود، كه در اشاره لفظيه، اقترانِ اشاره عمليه دخالت دارد، يعنىاشاره لفظيه بدون اشاره عمليه نمى شود ولى عكسش مانعى ندارد. ايشان چنين ادعايى دارد، آيامسأله اين طور است؟ وجداناً مطلب اين طور نيست، البته اكثر اوقاتى كه ما اشاره لفظيه داريم اشارهعمليه هم همراهش است، اما اين اشاره عمليه جنبه تاكيدى دارد، به علاوه كليّت ندارد. اگر دو نفرىبا هم دعوا دارند، پيش حاكم شرع مىروند، شاكى مىگويد: اين شخص، اين بلا را سر من آورده، بهمن تهمت زده، مرا اذيت كرده است، در حاليكه سر سوزنى اشاره عمليه در كار نيست، يعنى: اينطور نيست كه در حضور قاضى اشاره به او كند. پشت ميز مىايستد و مىگويد: اين به من اين طورتهمت زده، اين بلا را سر من آورده است، اشاره عمليه در اينجا كدام است؟ آيا كلمه اين، كه اشارهفارسى است، و در اينجا مقرون به اشاره عمليه نيست، از نظر افاده اشاره، نقصى دارد؟ الان اشارهاشناقص است، بخاطر اين كه وقتى ميگويد: مرا كتك زده است، اشاره نكرده كه اين مرا كتك زده است.دو نفر عند الحاكم هستند، يكى شاكى و يكى كه از دستش شكايت شده است، بدون اين كه با چشم ياسر يا دست، هيچ اشاره عمليهاى در كار باشد. آيا استعمال كلمه اين در فارسى و «هذا» در عربى كهفقط اشاره لفظى است و خالى از اشاره عمليه است، استعمال غير صحيح است، يا لا اقل غير حقيقىاست؟
جواب استاد از كلام محاضرات
اولاً چرا وقتى كلمه اين را استعمال مىكنيد، با دست، اشاره نمىكنيد؟ براى تاكيد اكثراً همراه اشارهلفظيه، اشاره عمليه هم داريم، اما به اين معنا نيست كه اصلا اشاره لفظيه، بدون اشاره عمليه امكانندارد. گاهى از اوقات هم بدون اشاره عمليه است.
ثانياً مگر «هذا» و ساير اسماء اشاره، فقط براى سخنرانى و حرف زدن وضع شدهاند؟ در نوشتههاچه طور استعمال مىشوند؟ مثلاً «ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم ذلك الكتاب لاريب فيه هدىللمتقين» اينها اسماء اشاره است يا نيست؟ اشاره عملى اش كجاست؟ آيا جز لفظ ذلك به عنواناشاره به دور و كلمه «هذا» به عنوان اشاره به نزديك چيز ديگرى در نوشتهها مطرح است؟
ثالثاً شما مىفرماييد: هميشه بايد اشاره لفظيه همراه اشاره عمليه تحقق داشته باشد، با توجه بهاين كه اشاره عمليه در تحقق اشاره استقلال دارد؛ اين وجود اشاره لفظيه، چه نقشى در مسأله دارد؟فقط بايد عنوان تاكيد داشته باشد، آيا كلمه «هذا» براى تاكيد اشاره عمليه وضع شده است؟ موضوعله و مستعمل فيه، كلمه «هذا» براى تاكيد اشاره است، يا براى احداث الاشاره است؟ طبق بيان شمابراى تاكيد اشاره است چون همراه «هذا» اشاره عمليه است، اشاره لفظيه به اين، نياز به اشاره عمليهدارد و اشاره عمليه بى نياز از اشاره لفظيه است. مثل «جائنى زيد نفسه» است كه زيد بى نياز از كلمهنفسه است، اما نفسه بى نياز از زيد نيست براى تاكيد مىآيد. بايد زيدى باشد، تا كلمه نفسه همراهشباشد، بايد «زيد قائمى» باشد، تا كلمه انّ را بياوريم و بگوييم: «انّ زيداً قائم»، زيد قائم بى نياز از انّاست، اما انّ بى نياز از زيد قائم نيست، مىخواهد زيد قائمٌ را تاكيد كند، اگر زيد قائم نباشد، چهچيزى را مى خواهد تاكيد بكند؟ اگر مقام اشاره لفظيه اين شد، نتيجه اين ميشود، «انّ كلمة هذاوضعت لتأكيد الاشاره، لا لاحداث الاشاره» براى اين كه هميشه همراهش اشاره عمليه است، و اشارهعمليه هم كه بلا اشكال بى نياز از اشاره لفظيه است، آيا ما مىتوانيم اين حرف را بزنيم؟
اين بيان محاضرات بيان ناتمامى است. واقعيت مسأله اين است كه ما دو راه براى اشاره داريم وهر كدام از اينها مستقل از ديگرى است، منتها گاهى جمع بين اين دو مىشود، با اين كه استقلال همدارند، مثل اين كه دو عامل براى ايجاد حرارت در ماء وجود دارد، ظرف آب را مقابل آفتاب مىگذارند و زيرش هم گاز روشن مىكنند. هر كدام هم بود كفايت مى كرد و استقلال هم داشت.
تمرينات
اشكال به مشهور و مرحوم آخوند(ره) در انشاء را توضيح دهيد
علت رجحان قول مرحوم آخوند(ره) چيست
كلام محاضرات در دخالت اشاره عمليه در اشاره لفظيه را بيان كنيد
جواب استاد به كلام محاضرات را بيان نمائيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...