شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
انشاء و اخبار
تدریس استاد
متن
40 انشاء و اخبار 72
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مناقشه در كلام محقق اصفهانى(ره)
بيان شريفى را كه مرحوم محقق كمپانى(أعلى الله مقامه الشريف)، در حاشيه كفايه فرمودهاند، ازدو جهت مورد مناقشه است: يكى از جهت اين كه كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را حمل برمعناى خاصّى كردهاند، آيا اين حمل به لحاظ ظاهرِ كلامِ استاد است؟ يا به لحاظ اين كه معناى ظاهر،به نظر شما غير صحيح بلكه غير متصور بود، لذا كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را توجيه و حملبر اين معنى مىكنيد؟
اگر معناى ظاهر كلام مرحوم محقق خراسانى(ره)، همين است كه شما بيان فرموديد، انصافاين است كه در كلام ايشان حتى يك كلمه كه ظهور در بيان شما داشته باشد، وجود ندارد، مگر اين كهمرحوم محقق خراسانى(ره) از غير طريق اين الفاظ، مسأله ديگرى را مطرح كرده باشند و الاّ كلماتايشان در اينجا، اشارهاى به حرف محقق اصفهانى(ره) ندارد. پس اگر از راه استظهار مىخواهيد واردبشويد، انصافاً ممنوع است و جاى توهم نيست كه كسى بگويد: كلام ايشان ظهور در اين معنى دارد.
اگر از راه دوم بخواهيد وارد شويد و بگوييد: چون بيان مرحوم آخوند(ره) غير قابل قبول، بلكهغير متصور است، ما كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را بر اين معنا، توجيه، يعنى حمل بر خلافظاهر مىكنيم.
چرا حرف مرحوم آخوند(ره) غير قابل تصور و غير معقول است؟ ايشان مىتواند به اين معنااستناد بكند كه بزرگان و محققين و فلاسفه اينطور قائل شدهاند: وجودات از چهار نوع تجاوزنمىكند: وجود عينى، وجود ذهنى، وجود لفظى، وجود كتبى. مرحوم آخوند(ره)، نوع پنجمى را برانحاء وجودات اضافه كرده، اسمش را وجود انشايى گذاشته است، اين وجود انشايى خارج از آناقسام چهارگانه است، لذا كسى قائل به اين مطلب نشده است و غير متصور است. احتمال ديگر ايناست كه ايشان بگويد: اين كه با لفظ، وجود تحقق پيدا بكند، غير متصور است. آيا دليلى داريم كه لفظنمىتواند عامل وجود باشد؟ آيا لفظ از سببيت براى وجود و ابزار وجود بودن بيرون است؟ اسم اينرا معناى غير متصور و غير معقول نمىشود گذاشت. بايد اين غير متصور را در رابطه با همين انحاءوجودات فرض كنيم كه انحاء وجودات، اربعه است و ايشان وجود پنجمى به نام وجود انشايىاضافه كرده است و مىگويد كه اين وجود انشايى، ماهيت و حقيقت انشاء است؛ ظاهر كلام مرحوممحقق كمپانى همين است.
عدم انحصار وجودات چهار گانه
سؤال مىكنيم: شما كه وجودات را منحصر به اين چهار وجود مىدانيد، آيا حقايق وجودمنحصر به اين چهار تا است؟ يا اصلاً كلى وجود، در عالم، خارج از اين چهار تا نيست، و لو از حقايقهم نباشد؟ به عبارت ديگر ما كارى به انشاء نداريم، آيا شما براى ملكيت، در آنجايى كه بالارثتحقق پيدا مىكند يا در آنجايى كه بالحيازة تحقق پيدا مىكند، وجودى قائل هستيد يا نه؟ وقتى كهملكيت تحقق پيدا مىكند آيا كسى دنبال حيازت مىتواند بگويد: اين ملكيت يك امر فرضى است،مثل آنجايى كه انسان فرض كند كه اين ستون حيوان است. فرض كه مانعى ندارد، آيا ملكيت درمواردى كه تحقق پيدا مىكند، فرض، تحقق پيدا مىكند يا اين كه ملكيت به عنوان يك واقعيت بهمعناى اعم است؟
شما مرحوم محقق خراسانى(ره) و محقق اصفهانى(ره) نمىتوانيد وجود الملكية و سلوكالملكيه را انكار بكنيد. اگر وجود ملكيت را تصديق داريد؛ سؤال مىكنيم كه اين ملكيت، از كدام يكاز اقسام اربعه است؟ آيا ملكيت وجود عينى يا وجود ذهنى يا وجود كتبى و يا وجود لفظى است؟شما بايد مسأله وجود ملكيت را تصديق كنيد، در اين صورت وجود ملكيت، خارج از آن انحاء اربعهاست كه محققين فلاسفه قائل شدهاند. شما چطور از يك طرف آن مسأله را قائل هستيد و از يكطرف قائل به وجود ملكيت هستيد.
در مقام جمع بين اين دو مطلب بايد بگوييد: تقسيم وجود به اقسام اربعه، مربوط به حقايق وواقعيات و ماهيات است؛ اينجا ما باذاء خارجى اصلاً تحقق ندارد لذا اين امور مربوط به اقسام اربعهنخواهد بود. شما در باب ملكيت مسأله را بايد به اينگونه حل كنيد و چارهاى هم جز اين معنا نداريد.و الا يا بايد بگوييد: ملكيت به عنوان وجود خامس مطرح است، براى اين كه نه داخل در عين و نهداخل در ذهن و نه داخل در لفظ و نه داخل در كتبى است، يا بايد بگوييد: كه اين از مقسم انحاءوجودات خارج است. پس كلام مرحوم آخوند(ره) در باره وجود انشايى هم همين معناست.
ايشان وجود انشايى را به عنوان يك امر اعتبارى از جانب عقلاء مطرح مىكند، پس در حقيقتبه مرحوم محقق اصفهانى(ره) عرض مىكنيم، همانگونه كه شما مسأله وجود ملكيت را حلمىكنيد، در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) هم مسأله وجود انشايى به همانگونه حل مىشود.ايشان نمىخواهد بگويد كه وجود انشايى يكى از اقسام وجود در ماهيات و حقايق است، حقيقتىاينجا وجود ندارد، وجود انشايى، همان «انشاء الملكيه» است مضاف اليهاش همان است، حالا اگردايره وجود انشايى را توسعه بدهيم و در رابطه با مفهوم طلب هم آنرا مطرح كنيم، ولى وجود انشايىدر عرض وجود عينى، و وجود ذهنى طلب نيست، بلكه وجود انشايى، مربوط به اعتبار است. آن دوتا مربوط به واقعيت است، اين يكى مربوط به اعتبار است.
رد استاد بر توجيه محقق اصفهانى(ره) از كلمه نفس الامر
اما كلمه «فى نفس الامر» كه در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) ذكر شده، و محققاصفهانى(ره) با توجيه غير صحيحى اين كلمه را معنى كرد، اين توجيه صحيح نيست؛ مقصودمرحوم محقق خراسانى(ره)، از «نفس الامر» معناى اعمى است كه هم واقعيات را شامل مىشود وهم عالم اعتبار را مى گيرد. علت اين كه كلمه واقع را ايشان تغيير داده و به جايش كلمه «نفس الامر»گذاشته است؛ چون در كفايه به اين صورت تعبير مىفرمايند: جمل انشاييه، «موجدة لمعانيها فىنفس الامر»، اين فى نفس الامر ظرف ايجاد و وجود است، اينطور نيست كه در واقع يك تحولتكوينى خارجى يا ذهنى به وجود بيايد؛ اين كه ما مىگوييم: معانى خودشان را ايجاد مىكنند يعنىدر يك معناى وسيع و اعم از واقع، كه از آن تعبير به «نفس الامر» مىكنيم كه لازمه «نفس الامر» ايناست كه عالم اعتبار را هم شامل بشود، عالم اعتبار واقعيت ندارد، ولى «نفس الامرية» در آن تحققدارد.
مقصود مرحوم محقق خراسانى(ره) از «نفس الامر» چنين معنائى است. پس توجيه محققاصفهانى(ره) در باره كلمه «نفس الامر» توجيه غير صحيحى است، چون فرموديد: معنا روى شدتارتباطى كه به سبب وضع و علقه وضعيه با لفظ دارد، تحقق پيدا كرده است، كأنّ معنا در نشأ ماهيتلفظ هم تحقق دارد، يعنى در تمامى نشآت و مراحل، كأنّ معنا با لفظ متحد است، و با هم يكسانند.
اولاً كه با اين توجيه، معنا با لفظ در عالم ماهيت هيچ ارتباطى پيدا نمىكند، و آنهايى كه وجودلفظ را، وجود معنا مىدانند، به شهادت بيان خودتان، وجود لفظ، وجود به ذات است، و ثبوت براىلفظ، بالاصاله است. معنا بالتبع و بالعرض، ثبوت پيدا مىكند. ثبوت معنا، يك ثبوت تبعى است، نهثبوت اصلى و استقلالى. اگر ثبوت اصلى و استقلالى باشد، به عين و ذهن برمىگردد. شما در مقابلعين و ذهن مىخواهيد، وجود ديگرى در نتيجه، اگر كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) روى مبناى غير متصور بودن، بخواهد چنينتوجيه بشود، راهى نداريم زيرا كلام ايشان متصور است، و با هيچ يك از حرفها و تحقيقهاى فلاسفه،منافاتى ندارد و بيانات آنها نفى كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را نمىكند.
بيان محقق اصفهانى(ره)، با قطع نظر از كلام محقق خراسانى(ره) به اين بر مىگشت، كه وجودانشايى همان وجود لفظى و تحقق معنا به سبب تحقق لفظ است، منتهى تحقق اللفظ بالاصاله است وتحقق المعنى بالعرض و بالتبع خواهد بود. اين مبناى شما است و با اين مبنا دچار مشكل شديد.
فرق مفردات غير انشايى با جملات
اولاً در مفردات غير انشايى، مثل كلمه انسان، چون در وجود لفظى، كه معنا تبعاً،با لفظ تحقق پيدامىكند، لازم نيست جملهاى در كار باشد؛ اگر مفرد هم باشد، اين وجود معنا تبعاً لوجود اللفظ تحققدارد؟ از شما سؤال مىشود آيا با كلمه انسان هم همان معناى انشايى و وجود لفظى تحقق دارد يا نه؟مىفرمائيد: بله، فقط فرقش با جمل انشاييه در اين است كه جمل انشاييه «يصح سكوت عليها» است،اما در مفرد مثل انسان «لا يصح سكوت عليه» آيا فرق بين انسان و جمل انشاييه، همين است؟ اگر ازشما بپرسيد «ماالفرق بين المفرد و الجمله؟» مىگوئيد «المفرد لا يصح السكوت عليه و الجملة يصحالسكوت عليها»، اما اگر گفتند: فرق بين انسان و جمله انشاييه را بيان كنيد، نه فرق بين مفرد و جملهرا، آيا مىتوانيم بگوييم انسان و جمله انشاييه در انشائيت مشترك هستند؛ لكن يكى «يصح السكوتعليه»، و ديگرى «لايصح السكوت عليها»؟ چون روى بيان شما هيچ فرقى نمىكند از ما سؤال بكنند،«ما الفرق بين المفرد و الجمله»؟ يا بگويند: «ما الفرق بين المفرد و الجملة الانشائيه»؟
اگربپرسند «ما الفرق بين المفرد و الجمله»؟ شما مىگوييد: «المفرد لا يصح و الجملة تصح»، واگر بپرسند «ما الفرق بين الانسان و بين الجملة الانشاييه؟» همانطور جواب مىدهيد. آيا مسألهانصافاً و وجداناً اينطور است؟ همان نكتهاى كه در انشائيت «بعت» وجود دارد، در كلمه انسان هم بهعينه وجود دارد؟
معنا به تبع لفظ وجود بالعرض پيدا مىكند، «الانسان انشاءٌ و بعت ايضاً انشاء، الانسان انشاء لايصح السكوت عليه»، و «بعت انشاء يصح السكوت عليه»، آيا فرق بين انسان و بعت فقط فى صحةالسكوت و عدم صحة السكوت است؟ در جهت انشائيت كه به نظر شما حقيقتش عبارت از وجودلفظى است، آيا انسان و بعت مشترك هستند؟ يا اين كه انسان مىتواند ادعاى وجدان روشن درخلاف اين معنى بكند؟ چه موقع در انسان شائبه انشائيت وجود دارد؟ مفهوم انسان هم طورىنيست كه به يك نحوى وجود انشايى داشته باشد يا اگر كلمه وجود را هم حذف كنيم، انشاء در آن راهداشته باشد؛ يعنى شخصى بگويد: من مىخواهم انسان را انشاء بكنم، اينقدر كلمه انسان بعيد از عالمانشاء است.
اما طبق بيان شما، نفس هذه الكلمه، امرٌ انشايىٌ، براى اين كه امر انشايى، همان وجود لفظى است،وجود لفظى يعنى چه؟ يعنى به گفتن لفظ، معنى تحقق پيدا مىكند و لو تحققاً مفرداً، پس انسان،انشاء است. آيا اين تعبير
فرق ميان جمله خبريه و جمله انشائيه
اما فرق بين جمله خبريه و جمله انشائيه را كه ايشان ذكر مىكنند، كه جمله خبريه و جملهانشاييه، در معناى انشايى مشترك هستند، در هر دو عنوان انشاء وجود دارد، منتهى جمله خبريه،«يختص بزيادة» يك امر بيشترى در جمله خبريه تحقق دارد و آن مسأله حكايت از واقعيت است، درجمله انشائيه حكايت از واقع نيست. وجود و عدم به سلب و ايجابِ مسأله بر مىگردد. اين خلافآن چيزى است كه همه در فرق بين جمله خبريه و جمله انشائيه قائل هستند. خبر و انشاء اصلاً از دومقوله هستند، نه اين كه انشاء، هم در انشاء وجود دارد، و هم در خبر وجود دارد، منتهى در خبراضافهاى تحقق دارد. امتياز جمله خبريه، در رابطه با اشتمال بر همان زياده باشد كه «اذا كان هذهالزياده فالجملة خبريه اذا لم تكن هذه الزياده فالجمله انشائيه»
در حقيقت مسأله انشاء و اخبار، به عنوان متضاد مطرح هستند، يعنى: دو امر وجودى و ثبوتىغير قابل اجتماع هستند، مثل مسأله سواد و بياض مىماند، كه «امران وجوديّان و لا يجتمعان»، نه اينكه تقابل اينها، تقابل سلب و ايجاب باشد. در جمله خبريه يك زيادهاى تحقق دارد ولى جمله انشائيهفاقد آن زياده است. در حقيقت با اين مبنا، مجبور شدهاند كه اينها را توجيه بكنند. لذا اينها را كاشفبگيريد از اين كه اصل مبنا باطل است، اصلاً وجود لفظى، چه ربطى به انشاء دارد؟ هر معنايى براىانشاء بكنيم چه معناى مرحوم محقق خراسانى(ره) كه كلمه وجود را به آن اضافه مىكند و «موجدهلمعانيها» مىگويد، و چه معنايى را كه مشهور قائل هستند. اينجا ضرورتى ندارد كه ما مسأله وجودلفظى را به اين صورت، به عنوان انشاء مطرح بكنيم و بعد اين مشكلات و موانعى كه سر راه، يكىپس از ديگرى به وجود مىآيد، را توجيه غير صحيح، و غير قابل قبول كنيم. لذا به نظر من بيان ايشاندر رابطه با تفسير انشاء و معناى انشاء، هم از كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) بعيد است، و هم ازمعنايى كه مشهور در رابطه با انشاء بيان كردند. ما هم اصلاً احتمالى براى صحت كلام ايشان درتفسير و بيان حقيقت انشاء نمىدهيم.
لذا امر داير مىشود بين آن چيزى كه مشهور در تفسير انشاء قائل هستند و بين آنچه كه مرحوممحقق خراسانى(ره) قائل است؛ تا ببينيم كداميك از اين دو ترجيح بر ديگرى دارد، ان شاء الله.
تمرينات
مناقشه در كلام محقق اصفهانى(ره) براى توجيه كلام آخوند(ره) چيست
آيا وجودات چهار گانه انحصار دارند
رد استاد بر توجيه محقق اصفهانى(ره) از كلمه نفس الامر را بيان كنيد
فرق مفردات غير انشايى با جملات را توضيح دهيد
فرق ميان جمله خبريه و جمله انشائيه چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...