• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 انشاء و اخبار 72

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    مناقشه در كلام محقق اصفهانى(ره)

    بيان شريفى را كه مرحوم محقق كمپانى(أعلى الله مقامه الشريف)، در حاشيه كفايه فرموده‏اند، ازدو جهت مورد مناقشه است: يكى از جهت اين كه كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را حمل برمعناى خاصّى كرده‏اند، آيا اين حمل به لحاظ ظاهرِ كلامِ استاد است؟ يا به لحاظ اين كه معناى ظاهر،به نظر شما غير صحيح بلكه غير متصور بود، لذا كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را توجيه و حمل‏بر اين معنى مى‏كنيد؟
    اگر معناى ظاهر كلام مرحوم محقق خراسانى(ره)، همين است كه شما بيان فرموديد، انصاف‏اين است كه در كلام ايشان حتى يك كلمه كه ظهور در بيان شما داشته باشد، وجود ندارد، مگر اين كه‏مرحوم محقق خراسانى(ره) از غير طريق اين الفاظ، مسأله ديگرى را مطرح كرده باشند و الاّ كلمات‏ايشان در اينجا، اشاره‏اى به حرف محقق اصفهانى(ره) ندارد. پس اگر از راه استظهار مى‏خواهيد واردبشويد، انصافاً ممنوع است و جاى توهم نيست كه كسى بگويد: كلام ايشان ظهور در اين معنى دارد.
    اگر از راه دوم بخواهيد وارد شويد و بگوييد: چون بيان مرحوم آخوند(ره) غير قابل قبول، بلكه‏غير متصور است، ما كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را بر اين معنا، توجيه، يعنى حمل بر خلاف‏ظاهر مى‏كنيم.
    چرا حرف مرحوم آخوند(ره) غير قابل تصور و غير معقول است؟ ايشان مى‏تواند به اين معنااستناد بكند كه بزرگان و محققين و فلاسفه اينطور قائل شده‏اند: وجودات از چهار نوع تجاوزنمى‏كند: وجود عينى، وجود ذهنى، وجود لفظى، وجود كتبى. مرحوم آخوند(ره)، نوع پنجمى را برانحاء وجودات اضافه كرده، اسمش را وجود انشايى گذاشته است، اين وجود انشايى خارج از آن‏اقسام چهارگانه است، لذا كسى قائل به اين مطلب نشده است و غير متصور است. احتمال ديگر اين‏است كه ايشان بگويد: اين كه با لفظ، وجود تحقق پيدا بكند، غير متصور است. آيا دليلى داريم كه لفظنمى‏تواند عامل وجود باشد؟ آيا لفظ از سببيت براى وجود و ابزار وجود بودن بيرون است؟ اسم اين‏را معناى غير متصور و غير معقول نمى‏شود گذاشت. بايد اين غير متصور را در رابطه با همين انحاءوجودات فرض كنيم كه انحاء وجودات، اربعه است و ايشان وجود پنجمى به نام وجود انشايى‏اضافه كرده است و مى‏گويد كه اين وجود انشايى، ماهيت و حقيقت انشاء است؛ ظاهر كلام مرحوم‏محقق كمپانى همين است.

    عدم انحصار وجودات چهار گانه

    سؤال مى‏كنيم: شما كه وجودات را منحصر به اين چهار وجود مى‏دانيد، آيا حقايق وجودمنحصر به اين چهار تا است؟ يا اصلاً كلى وجود، در عالم، خارج از اين چهار تا نيست، و لو از حقايق‏هم نباشد؟ به عبارت ديگر ما كارى به انشاء نداريم، آيا شما براى ملكيت، در آنجايى كه بالارث‏تحقق پيدا مى‏كند يا در آنجايى كه بالحيازة تحقق پيدا مى‏كند، وجودى قائل هستيد يا نه؟ وقتى كه‏ملكيت تحقق پيدا مى‏كند آيا كسى دنبال حيازت مى‏تواند بگويد: اين ملكيت يك امر فرضى است،مثل آنجايى كه انسان فرض كند كه اين ستون حيوان است. فرض كه مانعى ندارد، آيا ملكيت درمواردى كه تحقق پيدا مى‏كند، فرض، تحقق پيدا مى‏كند يا اين كه ملكيت به عنوان يك واقعيت به‏معناى اعم است؟
    شما مرحوم محقق خراسانى(ره) و محقق اصفهانى(ره) نمى‏توانيد وجود الملكية و سلوك‏الملكيه را انكار بكنيد. اگر وجود ملكيت را تصديق داريد؛ سؤال مى‏كنيم كه اين ملكيت، از كدام يك‏از اقسام اربعه است؟ آيا ملكيت وجود عينى يا وجود ذهنى يا وجود كتبى و يا وجود لفظى است؟شما بايد مسأله وجود ملكيت را تصديق كنيد، در اين صورت وجود ملكيت، خارج از آن انحاء اربعه‏است كه محققين فلاسفه قائل شده‏اند. شما چطور از يك طرف آن مسأله را قائل هستيد و از يك‏طرف قائل به وجود ملكيت هستيد.
    در مقام جمع بين اين دو مطلب بايد بگوييد: تقسيم وجود به اقسام اربعه، مربوط به حقايق وواقعيات و ماهيات است؛ اينجا ما باذاء خارجى اصلاً تحقق ندارد لذا اين امور مربوط به اقسام اربعه‏نخواهد بود. شما در باب ملكيت مسأله را بايد به اينگونه حل كنيد و چاره‏اى هم جز اين معنا نداريد.و الا يا بايد بگوييد: ملكيت به عنوان وجود خامس مطرح است، براى اين كه نه داخل در عين و نه‏داخل در ذهن و نه داخل در لفظ و نه داخل در كتبى است، يا بايد بگوييد: كه اين از مقسم انحاءوجودات خارج است. پس كلام مرحوم آخوند(ره) در باره وجود انشايى هم همين معناست.
    ايشان وجود انشايى را به عنوان يك امر اعتبارى از جانب عقلاء مطرح مى‏كند، پس در حقيقت‏به مرحوم محقق اصفهانى(ره) عرض مى‏كنيم، همانگونه كه شما مسأله وجود ملكيت را حل‏مى‏كنيد، در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) هم مسأله وجود انشايى به همانگونه حل مى‏شود.ايشان نمى‏خواهد بگويد كه وجود انشايى يكى از اقسام وجود در ماهيات و حقايق است، حقيقتى‏اينجا وجود ندارد، وجود انشايى، همان «انشاء الملكيه» است مضاف اليه‏اش همان است، حالا اگردايره وجود انشايى را توسعه بدهيم و در رابطه با مفهوم طلب هم آنرا مطرح كنيم، ولى وجود انشايى‏در عرض وجود عينى، و وجود ذهنى طلب نيست، بلكه وجود انشايى، مربوط به اعتبار است. آن دوتا مربوط به واقعيت است، اين يكى مربوط به اعتبار است.

    رد استاد بر توجيه محقق اصفهانى(ره) از كلمه نفس الامر

    اما كلمه «فى نفس الامر» كه در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) ذكر شده، و محقق‏اصفهانى(ره) با توجيه غير صحيحى اين كلمه را معنى كرد، اين توجيه صحيح نيست؛ مقصودمرحوم محقق خراسانى(ره)، از «نفس الامر» معناى اعمى است كه هم واقعيات را شامل مى‏شود وهم عالم اعتبار را مى گيرد. علت اين كه كلمه واقع را ايشان تغيير داده و به جايش كلمه «نفس الامر»گذاشته است؛ چون در كفايه به اين صورت تعبير مى‏فرمايند: جمل انشاييه، «موجدة لمعانيها فى‏نفس الامر»، اين فى نفس الامر ظرف ايجاد و وجود است، اينطور نيست كه در واقع يك تحول‏تكوينى خارجى يا ذهنى به وجود بيايد؛ اين كه ما مى‏گوييم: معانى خودشان را ايجاد مى‏كنند يعنى‏در يك معناى وسيع و اعم از واقع، كه از آن تعبير به «نفس الامر» مى‏كنيم كه لازمه «نفس الامر» اين‏است كه عالم اعتبار را هم شامل بشود، عالم اعتبار واقعيت ندارد، ولى «نفس الامرية» در آن تحقق‏دارد.
    مقصود مرحوم محقق خراسانى(ره) از «نفس الامر» چنين معنائى است. پس توجيه محقق‏اصفهانى(ره) در باره كلمه «نفس الامر» توجيه غير صحيحى است، چون فرموديد: معنا روى شدت‏ارتباطى كه به سبب وضع و علقه وضعيه با لفظ دارد، تحقق پيدا كرده است، كأنّ معنا در نشأ ماهيت‏لفظ هم تحقق دارد، يعنى در تمامى نشآت و مراحل، كأنّ معنا با لفظ متحد است، و با هم يكسانند.
    اولاً كه با اين توجيه، معنا با لفظ در عالم ماهيت هيچ ارتباطى پيدا نمى‏كند، و آنهايى كه وجودلفظ را، وجود معنا مى‏دانند، به شهادت بيان خودتان، وجود لفظ، وجود به ذات است، و ثبوت براى‏لفظ، بالاصاله است. معنا بالتبع و بالعرض، ثبوت پيدا مى‏كند. ثبوت معنا، يك ثبوت تبعى است، نه‏ثبوت اصلى و استقلالى. اگر ثبوت اصلى و استقلالى باشد، به عين و ذهن برمى‏گردد. شما در مقابل‏عين و ذهن مى‏خواهيد، وجود ديگرى در نتيجه، اگر كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) روى مبناى غير متصور بودن، بخواهد چنين‏توجيه بشود، راهى نداريم زيرا كلام ايشان متصور است، و با هيچ يك از حرفها و تحقيقهاى فلاسفه،منافاتى ندارد و بيانات آنها نفى كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) را نمى‏كند.
    بيان محقق اصفهانى(ره)، با قطع نظر از كلام محقق خراسانى(ره) به اين بر مى‏گشت، كه وجودانشايى همان وجود لفظى و تحقق معنا به سبب تحقق لفظ است، منتهى تحقق اللفظ بالاصاله است وتحقق المعنى بالعرض و بالتبع خواهد بود. اين مبناى شما است و با اين مبنا دچار مشكل شديد.

    فرق مفردات غير انشايى با جملات

    اولاً در مفردات غير انشايى، مثل كلمه انسان، چون در وجود لفظى، كه معنا تبعاً،با لفظ تحقق پيدامى‏كند، لازم نيست جمله‏اى در كار باشد؛ اگر مفرد هم باشد، اين وجود معنا تبعاً لوجود اللفظ تحقق‏دارد؟ از شما سؤال مى‏شود آيا با كلمه انسان هم همان معناى انشايى و وجود لفظى تحقق دارد يا نه؟مى‏فرمائيد: بله، فقط فرقش با جمل انشاييه در اين است كه جمل انشاييه «يصح سكوت عليها» است،اما در مفرد مثل انسان «لا يصح سكوت عليه» آيا فرق بين انسان و جمل انشاييه، همين است؟ اگر ازشما بپرسيد «ماالفرق بين المفرد و الجمله؟» مى‏گوئيد «المفرد لا يصح السكوت عليه و الجملة يصح‏السكوت عليها»، اما اگر گفتند: فرق بين انسان و جمله انشاييه را بيان كنيد، نه فرق بين مفرد و جمله‏را، آيا مى‏توانيم بگوييم انسان و جمله انشاييه در انشائيت مشترك هستند؛ لكن يكى «يصح السكوت‏عليه»، و ديگرى «لايصح السكوت عليها»؟ چون روى بيان شما هيچ فرقى نمى‏كند از ما سؤال بكنند،«ما الفرق بين المفرد و الجمله»؟ يا بگويند: «ما الفرق بين المفرد و الجملة الانشائيه»؟
    اگربپرسند «ما الفرق بين المفرد و الجمله»؟ شما مى‏گوييد: «المفرد لا يصح و الجملة تصح»، واگر بپرسند «ما الفرق بين الانسان و بين الجملة الانشاييه؟» همانطور جواب مى‏دهيد. آيا مسأله‏انصافاً و وجداناً اينطور است؟ همان نكته‏اى كه در انشائيت «بعت» وجود دارد، در كلمه انسان هم به‏عينه وجود دارد؟
    معنا به تبع لفظ وجود بالعرض پيدا مى‏كند، «الانسان انشاءٌ و بعت ايضاً انشاء، الانسان انشاء لايصح السكوت عليه»، و «بعت انشاء يصح السكوت عليه»، آيا فرق بين انسان و بعت فقط فى صحةالسكوت و عدم صحة السكوت است؟ در جهت انشائيت كه به نظر شما حقيقتش عبارت از وجودلفظى است، آيا انسان و بعت مشترك هستند؟ يا اين كه انسان مى‏تواند ادعاى وجدان روشن درخلاف اين معنى بكند؟ چه موقع در انسان شائبه انشائيت وجود دارد؟ مفهوم انسان هم طورى‏نيست كه به يك نحوى وجود انشايى داشته باشد يا اگر كلمه وجود را هم حذف كنيم، انشاء در آن راه‏داشته باشد؛ يعنى شخصى بگويد: من مى‏خواهم انسان را انشاء بكنم، اينقدر كلمه انسان بعيد از عالم‏انشاء است.
    اما طبق بيان شما، نفس هذه الكلمه، امرٌ انشايىٌ، براى اين كه امر انشايى، همان وجود لفظى است،وجود لفظى يعنى چه؟ يعنى به گفتن لفظ، معنى تحقق پيدا مى‏كند و لو تحققاً مفرداً، پس انسان،انشاء است. آيا اين تعبير

    فرق ميان جمله خبريه و جمله انشائيه

    اما فرق بين جمله خبريه و جمله انشائيه را كه ايشان ذكر مى‏كنند، كه جمله خبريه و جمله‏انشاييه، در معناى انشايى مشترك هستند، در هر دو عنوان انشاء وجود دارد، منتهى جمله خبريه،«يختص بزيادة» يك امر بيشترى در جمله خبريه تحقق دارد و آن مسأله حكايت از واقعيت است، درجمله انشائيه حكايت از واقع نيست. وجود و عدم به سلب و ايجابِ مسأله بر مى‏گردد. اين خلاف‏آن چيزى است كه همه در فرق بين جمله خبريه و جمله انشائيه قائل هستند. خبر و انشاء اصلاً از دومقوله هستند، نه اين كه انشاء، هم در انشاء وجود دارد، و هم در خبر وجود دارد، منتهى در خبراضافه‏اى تحقق دارد. امتياز جمله خبريه، در رابطه با اشتمال بر همان زياده باشد كه «اذا كان هذه‏الزياده فالجملة خبريه اذا لم تكن هذه الزياده فالجمله انشائيه»
    در حقيقت مسأله انشاء و اخبار، به عنوان متضاد مطرح هستند، يعنى: دو امر وجودى و ثبوتى‏غير قابل اجتماع هستند، مثل مسأله سواد و بياض مى‏ماند، كه «امران وجوديّان و لا يجتمعان»، نه اين‏كه تقابل اينها، تقابل سلب و ايجاب باشد. در جمله خبريه يك زياده‏اى تحقق دارد ولى جمله انشائيه‏فاقد آن زياده است. در حقيقت با اين مبنا، مجبور شده‏اند كه اينها را توجيه بكنند. لذا اينها را كاشف‏بگيريد از اين كه اصل مبنا باطل است، اصلاً وجود لفظى، چه ربطى به انشاء دارد؟ هر معنايى براى‏انشاء بكنيم چه معناى مرحوم محقق خراسانى(ره) كه كلمه وجود را به آن اضافه مى‏كند و «موجده‏لمعانيها» مى‏گويد، و چه معنايى را كه مشهور قائل هستند. اينجا ضرورتى ندارد كه ما مسأله وجودلفظى را به اين صورت، به عنوان انشاء مطرح بكنيم و بعد اين مشكلات و موانعى كه سر راه، يكى‏پس از ديگرى به وجود مى‏آيد، را توجيه غير صحيح، و غير قابل قبول كنيم. لذا به نظر من بيان ايشان‏در رابطه با تفسير انشاء و معناى انشاء، هم از كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) بعيد است، و هم ازمعنايى كه مشهور در رابطه با انشاء بيان كردند. ما هم اصلاً احتمالى براى صحت كلام ايشان درتفسير و بيان حقيقت انشاء نمى‏دهيم.
    لذا امر داير مى‏شود بين آن چيزى كه مشهور در تفسير انشاء قائل هستند و بين آنچه كه مرحوم‏محقق خراسانى(ره) قائل است؛ تا ببينيم كداميك از اين دو ترجيح بر ديگرى دارد، ان شاء الله.

    تمرينات

    مناقشه در كلام محقق اصفهانى(ره) براى توجيه كلام آخوند(ره) چيست
    آيا وجودات چهار گانه انحصار دارند
    رد استاد بر توجيه محقق اصفهانى(ره) از كلمه نفس الامر را بيان كنيد
    فرق مفردات غير انشايى با جملات را توضيح دهيد
    فرق ميان جمله خبريه و جمله انشائيه چيست