• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 انشاء و اخبار 71

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    رابطه نفس الامر و واقعيت در وجود انشائى

    از كلام مرحوم خراسانى(ره) در (كفايه)، و (فوايد) استفاده شد كه وجود انشايى داريم منتهى‏ظرف تحقّقش، نفس الامر است. معناى «نفس الامر» اعم از واقعيت است. واقعيت همان وجودعينى، و ذهنى است؛ ولى «نفس الامر» مثل ساير امور اعتباريه معناى وسيعى دارد. به تعبير ايشان،ملكيت گاهى به محال تعلق مى‏گيرد، كسى انسان را جماد، فرض كند و جماد را حيوان، فرض بكند.آيا مسأله ملكيت در حكم چنين فرضى هست؟، بدون اشكال اينطور نيست، به هر سببى ملكيت‏تحقق پيدا بكند، بالاخره ملكيت در «نفس الامر» ثابت است، و «لو فى عالم الاعتبار» عقلا، حيازت‏كننده را مالك مى‏بينند، وارث را مالك مى‏بينند، اين مشترى را در معاملات انشايى مالك مى‏بينند.پس در همان ظرفى كه ملكيت و امثال ملكيت تحقق دارد، يك وجود انشايى هم تحقق دارد.

    مراد از تشخّص و جزئيت در وجود انشائى و اشكالات آن

    ايشان مى‏فرمايند: در فلسفه به ثبوت رسيده، كه «الشى‏ء ما لم يتشخص، لم يوجد» وجود مساوق‏با تشخّص و جزئيت است، اين جزئيت و تشخّص در وجود انشايى چيست؟ تشخّص زيد به‏خصوصيات فرديه زيد است، تشخّص وجود ذهنى به تصور و تصوركننده است؛ اما تشخّص اين‏وجود انشايى، به چيست؟ ايشان مى‏فرمايد: در رابطه با شخص انشاء كننده و لفظ انشاء كننده است،به طورى كه اگر شخص ديگرى انشاء بكند، يك وجود ديگرى خواهد شد، و اگر همين شخص به‏لفظ ديگرى انشاء بكند، باز يك وجود ديگرى خواهد شد. همانطور كه در باره تصور و وجود ذهنى،اگر انسان دو مرتبه مفهوم انسان را تصور كرد، دو وجود ذهنى محقق مى‏شود، در باب انشاء هم‏همينطور است؛ شخصِ همين لفظى كه به او انشاء شده، مدخليت در تشخص وجود انشايى دارد،اگر پنج دقيقه بعد باز كلمه «بعت» بگويد اين «يكون وجوداً انشائياً آخر و لايكون عين هذا الوجودانشايى» با اين كه منشأشان يكى است، مثل همان وجود ذهنى است و فرقى نمى‏كند.
    وقتى انسان را تصور مى‏كنيد، متصور شما شى‏ء واحد است. اما چون در دو نوبت تصورمى‏كنيد، دو وجود ذهنى تحقق پيدا مى‏كند. اينجا هم اگر به دو جمله انشاء تحقق پيدا كند، در نتيجه‏دو وجود انشايى محقق شده است.
    خلاصه فرمايش ايشان اين است كه وجود انشايى هم، يك وجودى است؛ منتهى ظرفش، «نفس‏الامر» است. همانجايى كه اعتبار در رابطه با ساير مسائل تحقق دارد، در عالم اعتبار اين وجود انشايى‏به عنوان مظروف براى ظرف اعتبار تحقق و ثبوت دارد.
    در دو جهت با مرحوم آخوند(ره) صحبت داريم: يك جهتش را به مناسبت اين كه در باب اوامر،و صيغه افعل، گرفتار اين مسأله خواهيم بود، ما تحقيق اين جهت را، موكول به آن بحث مى‏كنيم كه،آيا در مفاهيمى كه واقعيت دارند، يعنى وجود عينى و وجود ذهنى دارند، وجود انشايى تحقق دارد يانه؟ مرحوم آخوند(ره) در صيغه افعل و لا تفعل مبنايشان روى همين پايه است كه مفاد صيغه افعل‏وجود انشايى طلب است، و مفاد صيغه لاتفعل، وجود انشايى زجر است. در كفايه مى‏فرمايد: مفهوم‏طلب با اين كه وجود عينى دارد، وجود خارجيش، اراده است كه قائم به نفس است، آن وجودخارجى و حقيقى طلب است. با اين كه چنين واقعيتى دارد، و با اين كه از نظر ذهنى هم، واقعيت‏ذهنيه‏اى دارد، مع ذلك يك واقعيت سوم «نفس الامرى» به نام وجود انشايى طلب دارد.
    در حقيقت ايشان دايره وجود انشايى را نسبت به مفاهيم و امور حقيقيه و واقعيه توسعه مى‏دهد؛منتهى نه اين كه هر ماهيتى قابل انشاء باشد. ولى در امور حقيقيه، امورى وجود دارد كه قابليت انشاءدارد، مثل «طلب»، مثل «تمنى»، «ترجى» كه داراى مصداق واقعى و حقيقت واقعيه است. حالت قائمه‏به نفس عبارت از تمنى است و حالت ديگر قائمه به نفس، ترجى است. اما ايشان در عين حال، يك‏وجود انشايى براى «تمنى» و «ترجى» و امثال اينها، معتقد است. اين جهت را ما موكول به آينده‏مى‏كنيم كه آيا اين امور حقيقيه قابليت تحقق انشاء دارد يا ندارد؟
    اما بحث فعلى با مرحوم آخوند(ره) در چيزى است كه مبعّد كلام ايشان است از آنچه كه در ذهن‏ما به عنوان عرف و عقلاء ثابت است. از ايشان سؤال مى‏كنيم: اين كسى كه مى‏گويد: «بعت» آيا عقلاءبعد از گفتن «بعت» دو اعتبار دارند يا يك اعتبار؟ بايع مى‏گويد: من خانه‏ام را فروختم و مشترى هم‏مى‏گويد: قبول كردم. عقلاء اعتبار ملكيت مشترى، نسبت به مبيع، و اعتبار ملكيت بايع را نسبت به‏ثمن مى‏كنند. آيا علاوه بر اين اعتبار، اعتبار ديگرى، به نام وجود انشايى تحقق دارد؟

    عدم تلازم ميان وجود انشائى و اعتبار ملكيت

    شما گفتيد: وجود انشايى، وجود نفس الامرى و «فى عالم الاعتبار» است، يعنى: عقلاء، وجودانشايى را اعتبار مى‏كنند، شما نگوييد: اعتبار وجود انشايى همان اعتبار ملكيت است، ديروز گفتيم:بنابر كلام مرحوم محقق خراسانى(ره)، اگر غاصبى، عين مغصوبه را با علم به غصبيت بفروشد،اينجا وجود انشايى تحقق دارد، اما اعتبار ملكيت تحقق ندارد. در نتيجه آنجايى كه بيع صحيح واقع‏مى‏شود، اعتبار ملكيت، غير از اعتبار وجود انشايى است، انفكاك تحقق دارد.
    وقتى بايع مى‏گويد: «بعت» و مشترى هم مى‏گويد: «قبلت» روى بيان مرحوم محقق‏خراسانى(ره)، ما بايد دو اعتبار عقلايى داشته باشيم، يك اعتبار مقدم بر ديگرى است، نه در رديف‏واحد. اول بايد وجود انشايى ملكيت را اعتبار بكنند، و بعد ملكيت را اعتبار بكنند. آيا بنابر كلام‏ايشان ما نياز به دو اعتبار نداريم؟، چاره‏اى غير از اين نيست، در حالى كه انسان به عقلاء كه مراجعه‏مى‏كند مى‏بيند در دنبال «بعت»، دو اعتبار وجود ندارد. اينطور نيست كه اول اعتبار وجود انشايى‏بكنند، بعد اعتبار ملكيت بكنند. يا در باب نكاح، اول اعتبار وجود انشايى زوجيت، بعد اعتبارزوجيت كنند.
    آنچه سبب عدم پذيرش كلام مرحوم آخوند(ره) مى‏شود، همين معناست كه كلام ايشان چنين‏لازمى دارد و انسان نمى‏تواند به آن ملتزم شود. لذا كلام ايشان به اين جهت مخدوش است. اما جهت‏ديگر را در باب اوامر، ان شاء الله بحث مى‏كنيم.

    اشكال مرحوم محقق اصفهانى(ره) بر كلام مرحوم آخوند(ره)

    مرحوم محقق اصفهانى(ره)، در بحث طلب و اراده، به عنوان تعليقه بر كلام محقق‏خراسانى(ره)، مطلبى را ذكر مى‏كند. مى‏فرمايد: در حقيقت چهار جور وجود داريم: يكى وجودعينى كه تحقق در خارج است، يكى وجود ذهنى و لحاظ در رابطه با نفس است، يكى هم وجودلفظى است، چهارمى هم وجود كتبى است. وجود پنجمى به نام وجود انشايى معنا ندارد. بعدمى‏فرمايد: مقصود مرحوم محقق خراسانى(ره) از وجود انشايى، همان وجود لفظى است. وجودلفظى يعنى چه، اين كه لفظ را هم وجود براى يك ماهيت و هم براى مفهوم قرار داده‏اند؟ مى‏فرمايد:در وجود عينى و وجود ذهنى، خود ماهيت حقيقةً اتصاف به وجود پيدا مى‏كند. اگر ماهيتى در خارج‏وجود پيدا كرد، اتصاف وجود براى ماهيت، اتصاف حقيقى است. اگر ماهيت وجود ذهنى پيدا كرد،آن هم، يك وجود واقعى است و اتصاف حقيقى به وجود دارد.
    اما در باب لفظ و كتبى، همان معنى جريان دارد. در وجود لفظى مى‏گوييم: همانطورى كه ماهيت‏انسان، به واسطه زيد، يا به واسطه تصور، اتصاف به وجود پيدا مى‏كند، ماهيت انسان هم به لفظانسان وجود پيدا مى‏كند. چرا ماهيت انسان به لفظ انسان وجود پيدا مى‏كند؟ به خاطر شدت ارتباطى‏كه براى وضع، بين لفظ و معناى انسان وجود دارد. اين سبب مى‏شود، كه اگر لفظ وجود پيدا كرد،بگوييم: معنى هم وجود پيدا كرده است. منتهى اينجا وقتى كه كلمه وجود را براى معنا مى‏آوريم، به‏خلاف وجود عينى و ذهنى است، آنجا دنبال وجود، كلمه حقيقى مى‏گذاشتيم، امااينجا بايد كلمه‏بالعرض بگذاريم، بگوييم: «الانسان يعنى ماهيت الانسان يعنى مفهوم الانسان يوجد باللفظ» لكن‏وجود حقيقى و بالذات، مال خود لفظ است، براى اين كه لفظ «الانسان موجود حقيقةً» وقتى كه شمابه لفظ انسان تلفظ كرديد، لفظ «الانسان وجد حقيقةً فلفظ الانسان بما انه لفظ يكون موجوداً حقيقياً وبلحاظ معنى الانسان» و ماهيت انسان، ماهيت وجود تبعى پيدا كرده است.
    در حقيقت مسأله معناى وجود لفظى اين نيست كه لفظ الانسان وجد، اگر معنى اين باشد كه لفظالانسان وجد حقيقةً، براى اين كه لفظ انسان مجازاً تحقق پيدا نكرده است، «اتصاف لفظ الانسان بأنه‏موجودٌ» حقيقى است. پس چطور وجود لفظى را در مقابل وجود حقيقى و ذهنى قرار داده‏اند، وجودلفظى، دربرابر وجود عينى و وجود ذهنى است. اگر در برابر او شد، پس آنچه در اين رابطه مطرح‏است اين است كه با لفظ انسان، ماهيت انسان تحقق پيدا مى‏كند، به تحقق لفظى ماهيت به واسطه لفظتحقق پيدا مى‏كند؛ منتهى تحقق اولاً و بالذات، به خود لفظ و ثانياً و بالعرض، به معنى نسبت داده‏مى‏شود. مى‏فرمايد: معنى وجود لفظى عبارت از يك همچين معنايى هست. سؤال از ايشان اين است‏كه قيد «فى نفس الامر» در كلام آخوند(ره) يعنى چه؟ مى‏گوييد: كه لفظ وجود پيدا كرده، در چه‏ظرفى وجود پيدا كرده است؟ وجود اللفظ فى العين يا فى الخارج است. اگر مى‏گوييد: وجود لفظ فى‏العينه، وجود معنا هم كه بتبع وجود لفظ تحقق پيدا مى‏كند، پس آن وجود المعنى هم فى العين است؟

    مراد از نفس الامر در كلام آخوند(ره)

    آيا هر دو در خارج هستند؟ مراد از كلمه فى نفس الامر يعنى چه؟ «نفس الامر» در كلام مرحوم‏محقق خراسانى(ره) براى اين است كه مسأله را از واقع گسترده‏تر بكند، همانطور كه ما بر عالم اعتبارتطبيق كرديم و گفتيم مرحوم آخوند(ره) مى‏گويد وجود انشايى در جهانِ اعتبار تحقق دارد. شما كه‏وجود انشايى را به وجود لفظى معنا مى‏كنيد، و وجود لفظى را چنين معنا مى‏كنيد كه «اذا وجد لفظ»اولاً و بالذات لفظ وجود پيدا كرده است و ثانياً و بالعرض معنى وجود پيدا كرده است، آيا وجود لفظدر چه وعائى است؟، در عالم اعتبار كه وجود پيدا نكرده است، لفظ در عالمِ حقيقت وجود پيدا كرده‏است، باصطلاح فلاسفه، در عين تحقق پيدا كرده است. اگر وجود لفظ، وجود عينى شد، وجود معنى‏هم كه بتبع وجود لفظ، تحقق پيدا مى‏كند، آن هم بايد وجود عينى باشد، اگر هردو وجود عينى است،كلمه فى نفس الامر در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) چه نقشى دارد؟ ايشان تعبير به فى الواقع‏مى‏كرد، واقع را هم اعم از عين و ذهن مى‏گرفت، مسأله سومى وجود نداشت. ايشان مى‏فرمايند: اين‏شدت ارتباط لفظ با معنى به سبب علاقه وضعيه‏اى است كه تحقق پيدا كرده و موجب شده كه نه تنهامعنا در وجود تابع لفظ باشد، بلكه در تمام نشآت و مراحل حتى مرحله ماهية لفظ، با آن باشد. اگر درمرحله ماهيت، كلمه فى نفس الامر اما وجود مربوط به عين و خارج است، لفظ وجود، حقيقتى دارد و معنى به تبع آن حقيقت پيدامى‏كند. بعد بصورت (ان قلت) به ايشان اشكال مى‏كند: آيا اين معنايى كه شما براى وجود لفظى‏كرديد و وجود انشايى را تطبيق بر آن كرديد، اختصاص به جمل انشاييه دارد؟ مگر در جمل خبرى‏لفظ را در معنى استعمال نمى‏كنيد؟ مگر در جمل خبريه بين لفظ و معنى ارتباط وجود ندارد؟ مگرآنجا معنى به تبع لفظ تحقق پيدا نمى‏كند؟ پس فرق بين جمل انشايى و جمل خبريه چيست؟ كه شماجمل انشاييه را به معناى وجود انشايى مى‏گيريد، وجود انشايى را هم به معناى وجود لفظى گرفتيد،معنايى كه شما براى معناى وجود لفظى مى‏كنيد، در تمام صيغ و جملات خبريه و انشاييه تحقق‏دارد.

    ارتباط جمل خبريه با جمل انشائيه

    ايشان در جواب از اين اشكال، اين حرف را تصديق مى‏فرمايد. در اصل وجود لفظى، جمل‏خبريه و انشائيه مشترك با هم هستند. اما يك اضافه‏اى در جمل خبريه وجود دارد كه هدف متكلم،اين است كه حكايت از يك واقعيتى بكند. «بعت» انشايى و «بعت» اخبارى در اصل وجود لفظى كه‏مرحوم آخوند(ره) به تعبير ايشان از آن تعبير به وجود انشايى مى‏كند، فرقى ندارند. فقط «بعت»خبرى اضافه دارد كه متكلم مى‏خواهد حكايت از آن بيع گذشته، و بيع يك ماه قبل داشته باشد. اما درجمله انشايى اين اضافه وجود ندارد. پس امتياز جمله خبريه از جمله انشاييه، در رابطه با اين اضافه‏است.
    بعد در آخر كلامِ خودشان تصريح مى‏كنند، به اين كه اگر مفرد است مثل كلمه انسان، كه وجودلفظى دارد، در آن هم انشاء به اين معنى است. منتهى فرقش اين است كه كلمه انسان، با جمل انشائيه‏اين اختلاف را دارد، كه جمل انشائيه «يصح السكوت عليها» است، اما مفردات «لا يصح السكوت‏عليها». اما در اصل حقيقت انشاء، حتى كلمه انسان هم عنوان انشايى دارد، براى اين كه با لفظ، ماهيت‏انسان، به عنوان وجود لفظى بتحقق عرضى و تحقق تبعى تحقق پيدا مى‏كند. منتهى عنوانش «لايصح‏السكوت عليها» است كه آنرا از جمل انشائيه جدا مى‏كند.
    ايشان بعد مى‏فرمايد: كلام مرحوم محقق خراسانى(ره)، حتماً بايد حمل براين معنا بشود، اگرحمل بر اين معنا نشود «يكون غير متصور»، فردا ان شاء الله ما دو حرف با ايشان داريم.

    تمرينات

    رابطه نفس الامر و واقعيت در وجود انشائى چگونه است
    مراد از تشخّص و جزئيت در وجود انشائى چيست اشكالات آن را بيان كنيد
    آيا ميان وجود انشائى و اعتبار ملكيت تلازم هست
    اشكال مرحوم محقق اصفهانى(ره) بر كلام مرحوم آخوند(ره) را توضيح دهيد