• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 انشاء و اخبار 70

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    حقيقت انشاء و دخالت لفظ در آن

    در اشكال به اعتبار نفسانى در انشاء عرض كرديم كه بايد در دو مرحله بحث كنيم: يك بحث اين‏بود، در مواردى كه انشاء به لفظ تحقق پيدا مى‏كند، آيا لفظ هم دخالت در حقيقت انشاء دارد؟ يا اين‏كه تنها به عنوان «مبرز عما فى النفس» و «حاكى عما فى النفس» مطرح است؟ حقيقت انشاء، همان‏اعتبار نفسانى و قلبى است. در اين مرحله به اين نتيجه رسيديم كه لفظ در انشاءات لفظيه هم، كاملاًنقش دارد. در حقيقت، جزئى از تحقق انشاء و مؤثر در آن است. بعد از فراغ از اين مرحله بحث دراين است كه حقيقت انشاء چيست؟
    در رابطه با حقيقت انشاء، مطلبى به مشهور نسبت داده شده و مطلب ديگرى را مرحوم‏آخوند(ره) در كفايه اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: اين بحث را در فوائد(رساله‏اى است كه در ذيل‏حاشيه ايشان بر رسايل چاپ شده است) تحقيق كرديم. اولين فايده مربوط به صيغه امر و نهى است،به مناسبت صيغه امر و نهى، تحقيقى در رابطه با حقيقت و ماهيت انشاء بيان كرده‏اند. اين بيان خاصى‏است غير از آنچه كه مشهور قائل هستند. مطلب سومى را مرحوم محقق كمپانى(حاج شيخ محمدحسين اصفهانى(ره))، در بحث اتحاد طلب و اراده، ذكر مى‏كنند، و كلام مرحوم محقق خراسانى(ره)را حمل بر آن معنا مى‏كنند.
    اولاً اين نظرات ثلاثه را ملاحظه كنيم و ببينيم اختلاف اين نظرات در چيست؟ ثانياً ببينيم كدام‏يك به ذهن ما مى‏رسد. مشهور مى‏گويند: انشاء اين است كه انسان لفظ را در معناى خودش استعمال‏كند، يعنى لفظ در انشاءات لفظيه دخالت دارد، به داعى اين كه اين معنى، در ظرف خودش تحقق پيدابكند، مثلاً قبل از اين كه به «انشاء البيع» برسيم، ببينيم ملكيت چيست، و در چه عالمى تحقق دارد؟ايشان مى‏گويد: كارى نداريم كه ملكيت از كجا پيدا شده، چون اسباب مختلفى براى تحقق ملكيت‏وجود دارد. گاهى ملكيت، به واسطه يك عامل اختيارى است، مثل مسأله حيازت، «مَن حازَ شيئاًمَلِكَهُ»، حيازت، براى تحقق ملكيتِ شى‏ء مباح، سببيت دارد، اگر كسى كنار دريا رفت و ماهى گرفت‏و حيازت كرد، بما ان اين ماهى امر مباح، و جايز است كه حيازت بشود، و حيازت هم مؤثر درملكيت است، به حيازت ملكيت تحقق پيدا مى‏كند. گاهى هم يك عامل غير اختيارى نقش در تحقق‏ملكيت دارد، مثل مسأله ارث، كسى كه مورّث او بميرد، «بالارث، يصير مالكاً»، حالا لتمام التركه، درجايى كه وارث منحصر باشد، يا يك قسمت از تركه، در جايى كه وارث غير منحصر باشد. گاهى هم‏ملكيت به انشاء تحقق پيدا مى‏كند، «انشاء البيع، انشاء الصلح، انشاء الاجاره»، و امثال ذلك.
    با قطع نظر از اين علل و عواملى كه در ايجاد ملكيت نقش دارد، واقعيت ملكيت، امر اعتبارى‏است.
    يعنى: ملكيت يك امر است كه عقلاء و شارع آن را اعتبار مى‏كنند و الا ما باذاء خارجى نمى‏توانيم‏براى ملكيت مشهور مى‏فرمايند: ملكيت، به حيازت حاصل مى‏شود، «سبب تحقق الملكيه الحيازة»، امامسببش يك امر اعتبارى است. اگر اين ملكيت به موت تحقق پيدا كند، «سبب الملكيه، موت‏المورث» پس «موت المورث» يك واقعيت و حقيقت است، منتهى در عالم اعتبار، تحول ايجادمى‏كند، وارث را مالك مى‏كند.
    اما آنجايى كه «بعت» مى‏خواهد سبب براى ملكيت بشود، مشهور مى‏گويند: حقيقت آن بيشتر ازاين نيست كه لفظ «بعت» را در معناى خودش كه همان فروختن است استعمال كنيم، لكن داعى وانگيزه ما، از استعمال لفظ «بعت» در معناى خودش، اين است كه سبب ديگرى غير از آن اسباب‏حيازت و موت و امثال ذلك، براى اعتبار عقلاء و شارع تحقق پيدا كند.

    نظر مشهور در وعاء اعتبار در انشاء و اشكال استاد

    پس از «بعث» انشايى، مى‏خواهيم براى تحقق ملكيت در وعاء مناسب خودش، كه عبارت ازاعتبار است، و اعتبار هم قيامش به معتبر است، استفاده كنيم. فرضاً در باب نكاح، كه زوجه متصدى‏خواندن صيغه عقد است، مى‏گويد: «انكحتك نفسى» اين «انكحتك نفسى» را در همان معناى«انكحتك نفسى» استعمال مى‏كند، نه به هدف حكايت از گذشته، نه به هدف اين كه شما را در جريان‏يك واقعيت، گذشته قرار بدهد، به داعى اين كه اين انكحت زمينه براى تحقق زوجيت در وعاءمناسب با زوجيت بشود، وعاء مناسب با زوجيت، همان وعاء اعتبار است براى اين كه غير از مسأله‏اعتبار، هيچگونه واقعيت در زوجيت او تحقق ندارد.
    دو اشكال در اين كلام مشهور هست: يكى از آنها مسلم الاشكال است، يكى هم كالاشكال است.
    اول - لازمه بيان مشهور اين است كه اگر در يك موردى بايع و مشترى بدانند كه اين معامله بيع،نقشى در تمليك و تملك ندارد. يا زن و شوهر مى‏دانند كه صيغه نكاح نقشى در تحقق زوجيت‏ندارد، چون در باب بيع، بايع غاصب است، و عين مغصوبه را با علم به غصبيت مى‏فروشد و فرضاًمشترى هم در جريان اين مطلب هست. يا درباب نكاح فرض كنيد كه زن نعوذ بالله شوهر دارد، باانشاء، زوجيت با زوج ثانى مى‏كند. در اين موارد، مى‏دانيم «البيع باطلٌ»، «النكاح باطل» اما وقتى كه‏غاصب، به مشترى مى‏گويد: «بعتك هذه الدار المغصوبه» آيا انشايى تحقق پيدا كرده يا نه؟ لكن‏عقلاء و شارع ترتيب اثر نداده‏اند؟ اگر اصلاً انشايى تحقق پيدا نكرده، پس غاصب كه «بعتك هذه‏الدار مغصوبه» مى‏گويد، مثل شخص خواب است، اين خلاف وجدان و واقعيت است. همانطور كه‏بايعِ مالكِ عين با «بعتك» انشاء البيع مى‏كند، غاصب هم «انشاء البيع» مى‏كند. از نظر انشاء البيع، فرقى‏بين غاصب و غير غاصب نيست. فرق در اين است كه بيع اين باطل است، معناى بطلان اين نيست كه«انشاء البيع» نكرده، بلكه عقلاء و شارع به اين بيع، ترتيب اثر نمى‏دهند. تعريفى را كه مشهور براى‏انشاء ذكر كرده‏اند، تحقق پيدا نمى‏كند، آنها مى‏گفتند كه «انشاء، استعمال اللفظ فى المعنى» است به‏داعى اين كه معنا در عالم و در وعاء اعتبار، تحقق پيدا بكند. او مى‏داند كه عقلاء بر اين ملكيت وزوجيت، آثار بار نمى‏كنند. آيا با علم به اين كه از دايره اعتبار عقلاء و شارع خارج است، باز هم‏مى‏تواند، بگويد: «بعت»، به داعى اين كه عقلاء و شارع اعتبار ملكيت كنند؟ «متيقنٌ» كه اين از دايره‏اعتبار عقلايى و شرعى بيرون است.
    دوم - بنابر حرف مشهور دايره انشاء بايد محدود به امور اعتباريه باشد. دايره انشاء از وعاء اعتبارنبايد تجاوز كند، لازمه‏اش اين است كه طلب حقيقت و واقعيتى دارد كه اراده قائمه به نفس انسان‏است و يك واقعيت ذهنيه هم دارد، كه عبارت از تصور مفهوم طلب، مثل تصور مفهوم انسان است.همانطور كه با تصور مفهوم انسان، يك واقعيت براى مفهوم انسان تحقق پيدا مى‏كند، طلبى كه‏واقعيت خارجيه و ذهنيه دارد، آيا در رابطه با طلب، روى تفسير مشهور، انشاء معنا دارد يا معنى‏ندارد؟
    مشهور مى‏گويند: معناى انشاء اين است كه شما لفظ را در معنى استعمال كنيد، به قصد اين كه‏معنا در عالم اعتبار تحقق پيدا بكند. طلب در عالم اعتبار معنى ندارد تحقق پيدا بكند، چون يك‏وجود واقعى دارد كه اراده قائمه به نفس است. يك وجود ذهنى دارد كه تصور مفهوم طلب است. امايك وجود اعتبارى هم ماهيت طلب دارد كه با گفتن صيغه «افعل»، بخواهيم در عالم اعتبار آن طلب راموجود كنيم. بنابر حرف مشهور، معنا ندارد. اما ممكن است ملتزم بشوند كه ما انشاء را در باب طلب‏اصلاً قبول نداريم. معنا ندارد كه مفهوم انسان را انشاء بكند، ممكن است مشهور بگويند: كه ما طلب‏را هم مثل انسان بدانيم كه يك وجود خارجى به نام زيد دارد، طلب هم وجود واقعى دارد كه اراده‏قائمه به نفس است. وجود ذهنى هم دارد كه تصور مفهوم طلب است. اصلاً ما قبول نداريم كه طلب‏قابليت انشاء داشته باشد. لذا اين كالاشكال على المشهور است.
    اگر مفهوم طلب، قابليت انشاء داشته باشد، تعريف مشهور بر انشاء طلب، صادق نيست، اما اگرمفهوم طلب مثل مفهوم انسان از قابليت انشاء خارج باشد، ديگر اين اشكال به مشهور واردنمى‏باشد.

    كلام آخوند(ره) در وجود انشائى

    مرحوم محقق خراسانى(ره) در اولين فايده، از كتاب (الفوائد)مى‏فرمايد: ما غير از وجودخارجى و ذهنى و لفظى و كتبى، كأنّ وجود پنجمى داريم كه وجود انشايى است، هر گاه لفظ «بعت»را، در همان معناى «بعت»، استعمال كنيد، لكن هدفتان اين است كه، آن معنا، به نفس همين «بعت»وجود پيدا بكند، در چه عالمى بايد تحقق پيدا بكند؟ ايشان به جاى (واقع) كلمه «نفس الامر»مى‏گذارد. «نفس الامر» معنايى اعم از واقع است. لفظ «بعت» در معناى خودش استعمال مى‏شود،لكن به داعى اين كه اين معنا، كه عبارت از تمليك و ملكيت مشترى است، به وجود انشايى، وجودپيدا كند. وجود انشايى چيست؟ وجود انشايى مثل ملكيت و زوجيت كه امر اعتبارى قائم به معتبراست، اين خاصيت را دارد، خودش يك امر اعتبارى است. اين كه مى‏گوييد: «بعت»، «وجود انشايى‏ملكيت المبيع بالاضافه الى المشترى» تحقق پيدا مى‏كند. اينطور نيست كه هميشه مسأله ملكيت به‏دنبال وجود انشايى تحقق پيدا كند و اعتبار ملكيت پيدا شود. در «بيع الغاصب لنفسه» افتراقشان است‏در «بيع الغاصب لنفسه»، وجود انشايى ملكيت المبيع للمشترى تحقق پيدا كرده است، اما اعتبارملكيت تحقق ندارد، عقلاء و شارع اعتبار ملكيت نمى‏كنند. اما در وجود انشايى اعتبار مى‏كنندمى‏گويند: يك واقعيت است، به عنوان «نفس الامر» نه به عنوان اين كه يك ماباذاء خارجى داشته‏باشد.
    وقتى بايع، بعتك و مشترى عالم به غصبيت «قبلت» مى‏گويد، وجود انشايى ملكيت تحقق پيدإے؛ككظظكرده است، مى‏فرمايد: اين وجود انشايى، علاوه بر اين كه در مسأله «بيع الغاصب لنفسه» تحقق دارد،در بعضى از مفاهيمى كه داراى واقعيت خارجيه و واقعيت ذهنيه هم هست، راه دارد. مثلاً در باب‏طلب مى‏فرمايد: طلب يك واقعيت خارجيه دارد كه اراده قائمه به نفس است. يك واقعيت ذهنيه داردكه عبارت از تصور مفهوم طلب است. اما وجود انشايى براى مفهوم طلب تحقق دارد، صيغه افعل هم‏معنايش همين وجود انشايى طلب است. اينطور نيست كه وجود انشايى طلب، هميشه مسبوق به‏اراده قائمه به نفس باشد، گاهى تخلف پيدا مى‏كند. شخصى كه صيغه افعل بگويد و در قلبش اراده‏ندارد كه اين مأمور به در خارج تحقق پيدا بكند، فرضاً مثل اوامرى كه در باب امتحان صادر مى‏شود،وجود انشايى طلب، از وجود واقعى طلب انفكاك پيدا مى‏كند. در قلب مولى، هيچ وجود واقعى براى‏طلب، وجود ندارد، اما وجود انشايى طلب كه مفاد و معناى صيغه افعل است، تحقق پيدا مى‏كند. پس‏بنابر بيان مرحوم آخوند(ره)، اشكال اول كه به مشهور متوجه بود، و اشكال دوم كه كالاشكال بود،كنار مى‏رود. انشاء دايره وسيعى پيدا مى‏كند، هم در باب معاملات انشاء است در آنجا هيچگونه‏واقعيتى تصور نمى‏شود ملكيت و زوجيت و امثال اينها، واقعيت ندارند و هم در مسأله انشاء مطرح‏است هم در مثل طلب، و امثال طلب «تمنى»، «ترجى» و امثال ذلك، اينها با اين كه در جاى خودشان‏واقعيت هستند، ولى از وجود انشايى هم سهم دارند، يعنى: انشاء در رابطه با مفهوم طلب هم مى‏آيد.البته لازمه‏اش اين نيست كه هر ماهيتى داراى واقعيت خارجيه و ذهنيه بود، بايد طلب سراغ او بيايد!انشاء ماهيت انسان، امر باطل و غير معهود و غير قابل تصور است، اما بعضى از مفاهيم در عين اين كه‏واقعيت خارجيه و ذهنيه دارند، اين انشاء درآنها راه پيدا مى‏كند.
    كلام مرحوم آخوند(ره) و مرحوم محقق كمپانى در حاشيه كفايه، در بحث اتحاد طلب و اراده، راملاحظه بكنيد تا ببينيم كدام يك از اينها بايد انتخاب بشود. ان شاء الله.

    تمرينات

    حقيقت انشاء و اقوال در آن را بيان كنيد
    نظر مشهور در وعاء اعتبار در انشاء را توضيح دهيد
    اشكالات استاد بر نظر مشهور را بيان نمائيد
    كلام آخوند(ره) در وجود انشائى چيست