شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 7
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
در باره تفسير عرض ذاتى بيش از اين دو تفسير وجود ندارد شايد تفسير ديگرى هم باشد، لكنمهم و قابل بحث است، همين دو تفسير است.
يكى اين كه مقصود از عرض ذاتى همان است كه مشهور قائلند: «ما يلحق الشّىء لذاته أو لأمريساويه» كه اين سه صورت از آن هشت صورت را بلااشكال شامل مىشود. تفسير دوم، تفسيرمرحوم آخوند(ره) در كفايه است كه قبل از ايشان مرحوم حاجى سبزوارى(ره) هم اين مطلب رابيان كردهاند و چه بسا نقل شده كه خود مرحوم ملاصدرا(ره) هم در بعضى از نوشتههايش - غير ازاسفار - تصريح به اين معنا كردهاند.
متن درس
نقل نظريهاى از ملا صدرا و لازمه آن
عبارت ايشان اين است كه مقصود از عرض ذاتى آن است كه واسطه در عروض نباشد يعنىاسناد عرض به معروض، اسناد حقيقى باشد، اسناد واقعى باشد، نه اسناد مسامحى و مجازى.
لازمه بيان مرحوم آخوند(ره) اين است كه از آن صور هشت گانهاى كه ذكر كرديم، هفتصورتش داخل در عرض ذاتى است و تنها آن قسم اخير كه واسطه مباين باشد، و واسطه در عروضباشد مثل حركت سفينه كه به جالس سفينه اسناد داده شود، عرض غريب است. حالا ما كدام يك ازاينها را انتخاب كنيم؟
نقدى بر نظريه مشهور در عرض ذاتى
اشكالى بر مشهور وارد است و همين هم سبب شده كه مرحوم آخوند(ره) و آنهايى كه اينتفسير دوم را قائل شدهاند، از تفسير مشهور عدول كردهاند. اشكال اين است كه ما مىبينيم نوعمحمولات مسائل علم در رابطه با موضوع خود علم اين عنوان را پيدا مىكند كه آنها عارض نوعند وعرض نوع را شما بخواهيد به حساب جنس كه موضوع علم هست، بگذاريد، داخل در يكى از آنصور ثلاثه است، يعنى داخل در يكى از آن چند صورتى است كه مشهور قطعاً او را عرض غريبمىداند، زيرا عرض نوع نمىتواند ارتباط به جنس داشته باشد.
براى اين كه «ما يلحق الشىء لذاته أو لامر يساويه» نيست، نه اين است كه واسطهاى ندارد و نهاين است كه واسطه داخليه يا خارجيه مساوى است، بلكه واسطه نوع است و نسبت آن به جنس،عنوان اخص است و اگر واسطه اخص باشد، مشهور در واسطه اخص بلااشكال مىگويند كه عرضغريب است. چطور موضوع علم نحو را كلمه و كلام بدانيم و مسائل علم نحو را از قبيل «الفاعلمرفوعٌ و المفعول منصوبٌ» بدانيم؟
البته اين معنا كليت ندارد كه موضوعات مسائل نسبت به موضوع علم عنوان جنس و نوع داشتهباشد. گاهى عكس است و موضوع علم، اخص از موضوعات مسائل است كه اين را در رابطه باموضوع علم و موضوع مسائل بررسى كنيم، ولى چيزى كه الان به اين جا ارتباط دارد، اين است كه مامىبينيم گاهى موضوع مسائل، اعم از موضوع علم است. مثل علم كثيرى از مسائل آن اعم است ازموضوع علم. براى اين كه موضوع را شما ادله اربعه مىدانيد يا بالاتر كه اين را بعداً ان شاء الله عرضمىكتيم. اين هم يكى از مباحثى است كه بايد مطرح شود. به مناسبت اين كه بحث ما در اصول است،موضوع علم اصول را بايد ان شاء الله بررسى كنيم.
لكن شما هر چيزى را موضوع علم بدانيد، ادله اربعه با قطع نظر از دليليت، ادله اربعه با وصفدليليت يا موضوع علم اصول را همان طورى كه بزرگانى معتقد هستند، «الحجة فى الفقه»، آن چيزىكه در فقه مىتواند حجت و سند قرار بگيرد و حق با كدام يك از اينها است؟ يا احتمالات ديگرى كهبعد عرض مىكنيم.
شاهدى ديگر بر عدم صحت نظريه مشهور
لكن بحث اين است كه شما در مباحث الفاظ، در باب اوامر و نواهى، مهمترين بحث در باباوامر اين است كه صيغه افعل «هل تدل على الوجوب أم لاتدل و صيغة النهى هل تدل على الحرمة أولا تدل على الحرمة؟» آيا مقصود شما از اين صيغة الامر و صيغة النهى كدام صيغه امر است؟ اگر صيغهامرى است كه در كتاب و سنت است، پس چرا شما در اين باب به لغت تمسك مىكنيد؟ اين رابهترين دليل قرار مىدهيد كه «صيغة افعل وضعت لافادة الوجوب، وضعت للدلالة على الوجوب»چرا به بناء عقلا تمسك مىكنيد و مىگوييد: اگر مولايى به عبدش گفت: «أدخل السوق» عبد از آناستفاده وجوب مىكند.
معلوم مىشود كه اين صيغه امرى كه شما در مسأله اصوليه موضوع قرار دادهايد، اختصاصى بهصيغه امرى كه در ادله اربعه واقع شود، ندارد. در حقيقت يك بحثى است كه به يك معنا هم به لغتارتباط پيدا مىكند و هم به بناء عقلاء ارتباط پيدا مىكند. بناء عقلاء چه ارتباطى به ادله اربعه دارد؟ اگركتاب و سنت هم نبود، صيغة الامر دلالت بر وجوب مىكرد، لغت اين مسأله را در باره صيغه امرهمين طور در باب صيغه نهى مطرح كرده.
پس مىبينيم كه اين مسائل با اين كه از مسائل مهم اصول است، لكن در عين حال موضوع آن، دررابطه با ادله اربعه عنوان نوعيت و اخصيت ندارد، بلكه عنوان اعميّت دارد. يعنى اگر صيغة الامرمعروض وجوب شد، اوامرى كه در ادله اربعه واقع شده به عنوان اين كه عرض اعم، عرض اخصهم هست، شما مسأله را بايد بررسى كنيد.
(پاسخ سؤال:) بحث شما در صيغة الامر است، آيا قيدى همراه آن است و وقتى شما صيغة الامررا مطرح مىكنيد، يك محشّى مثلا بايد بنويسد كه «اى الامر الواقعة فى الكتاب و السنة» يا صيغة الامردلالت بر وجوب مىكند يا نه؟ صيغة النهى دلالت بر حرمت مىكند يا نه؟ يك بحث كلى مىكنيد؟يكى از مصاديق اين بحث كلى، اوامر واقعه در كتاب و سنت است. وقتى كه صيغه امر دلالت بروجوب كرد، ما مىگوييم: اوامرى هم كه در كتاب سنت واقع شده، روى همين ملاك و همين منوالدلالت بر وجوب مىكند.
نقد و بررسى نظريه محقق خراسانى(ره)
پس بحث كلى است، لكن موضوع علم اصول ادله اربعه است. بالاتر از اين ها بحثهاى عقلىاست. در بحثهاى عقلى كه ديگر خيلى مسأله روشن است. وقتى كه شما بحث مقدمه واجب را بهعنوان يك مسأله عقليه مطرح مىكنيد، آيا وجوب بين ذى المقدمه و بين مقدمه، محكوم به ملازمهعقليه هست يا نه؟ آيا عقل حكم مىكند به اين كه اگر ذى المقدمه واجب شد، مقدمه واجب است؟مسأله عقلى كه مربوط به خصوص كتاب و سنت نيست، اين يك مسأله عقلى كلى است.
اگر مولا گفت: «كن على السطح» و كون بر سطح را ايجاب كرد، آيا عقل مىگويد كه بين اينوجوب و بين وجوب نصب سُلّم ملازمه تحقق دارد يا ندارد؟ اين چه اختصاصى به نماز و وضودارد، يك بحث كلى و عقلى است، منتها اين بحث كلى وقتى كه ثابت شد، شما در باب شرعيات و درباب ادله اربعه هم از بحث كلى استفاده مىكنيد و مىگوييد حالا كه بين وجوب ذى المقدمه ووجوب مقدمه ملازمه تحقق پيدا كرد، پس اگر خداوند تبارك و تعالى نماز را واجب كرد، ما وجوبغيرى وضو و ساير شرايط را از اين امر متعلق به ذى المقدمه استفاده مىكنيم.
پس نتيجه اين طور شد كه ما گاهى برخورد مىكنيم به اين كه بعضى يا قسمت مهمى از مسائليك علمى، اين طور نيست كه عنوان نوعيت نسبت به موضوع داشته باشد، بلكه مسأله
خلاصه نقد امام خمينى(ره)
آيا كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) و حاجى سبزوارى(ره) (اعلى الله مقامهما الشريف)بلااشكال است؟ اگر ما عرض ذاتى را به معناى عدم الواسطة فى العروض معنا كنيم و تمامى آنهشت قسمت را به استثناى قسم اخير داخل در عرض ذاتى بدانيم. اشكالاتى كه به مشهور گفته شد،روى اين مبنا برطرف مىشود. زيرا چه موضوعات مسائل اعم باشد و چه موضوعات مسائل اخصباشد، هم عرض اعم بنابر اين تفسير عرض ذاتى است و هم عرض اخص.
اشكال ديگرى بر نظريه مرحوم آخوند(ره) وارد است كه از كلام سيدنا الاستاذ الاعظم امام(قدس سرّه) استفاده مىشود كه مىفرمايند: مسأله اين است كه ما بعضى از علوم داريم كه نسبت بينموضوع علم و موضوعات مسائل، نه اخص است و نه اعم، بلكه نسبتش، نسبت جزء و كل است، نهجزئى و كلى و فرد و مصداق، بلكه جزء و كل، مثل علم جغرافيا. موضوع علم جغرافيا زمين است، ازعوارض و خصوصيات زمين بحث مىكند، كجا كوه دارد، كجا رودخانه دارد، كجا جنگل دارد، كجاشنزار است، از اين قبيل مسائلى كه در علم جغرافيا مطرح است. موضوع مجموعه اين علم به نظرايشان عبارت از زمين است، زمين يعنى بمعناه الوسيع، زمينى كه همه كشورها را شامل مىشود،همه اراضى را مىگيرد، همه قطعات زمين را در سراسر زمين مىگيرد، اما وقتى كه مىآييم سراغمسائل جغرافيا و موضوعات مسائل جغرافيا مىبينيم كه بحثها اين جورى است كه مثلا زمين ايرانفلان خصوصيات در آن است. كوههايى كه در ايران واقع شده، عبارت از چند كوه است،خصوصيات اين كوهها عبارت از چيست، رودخانههايى كه در ايران واقع شده، عبارت از فلانرودخانههاست. مثلا زمين فلان استان ايران حاصلخيز به تمام معناست. از اين قبيل مسائلى كه درعلم جغرافيا در رابطه با ايران بحث مىشود.
اينجا اين سؤال پيش مىآيد: آيا خصوصيات و ويژگيهايى كه براى زمين ايران تحقق دارد، شمااين را بخواهيد نسبت بدهيد به موضوع كلى جغرافيا و هو مطلق الارض، ارض به معناه الشامللجميع الاراضى كه الان هست در سراسر جهان، معنايش اين است كه يك ارضى را كه براى جزءثابت است، براى يك قسمت از ارض ثابت است، اين ارض را نسبت به مجموع بدهيد. آيا ايننسبت على سبيل الحقيقه است يا على سبيل المجاز است؟ قاعدةً على سبيل المجاز است وعلاقهاش هم مثلا علاقه جزء و كل است و اگر آن شرايط در اينجا وجود داشته باشد و اگر اصلا چنيناسنادى صحيح باشد و ممكن است بگوييم چنين اسنادى باطل است. براى اين كه آن علاقه جزء وكل در باب مجاز يك شرايطى دارد كه چه بسا آن شرائط اين جا تحقق نداشته باشد.
نگرشى دقيق بر طرح مسأله و تشريح معناى عرض
اين اشكال به مرحوم آخوند(ره) وارد است: شما براى فرار از اشكالات وارد بر مشهور، راهديگرى را در تفسير عرض ذاتى قائل شديد، اين راه شما آن اشكالات وارد بر مشهور را حل مىكند؛اما اشكال ديگرى را به شما متوجه مىكند و در نتيجه شما هم در علومى مثل علم جغرافيا نمىتوانيدمسأله را حل كنيد. زيرا اينجا واسطه در عروض است، نه عدم الواسطة فى العروض.
نقدى بر نظريه فلاسفه و منطقيين
پس چه بايد كرد؟ تفسير مشهور به آن صورت ايراد دارد، تفسير مرحوم آخوند(ره) به اينصورت ايراد دارد و مهمتر از اينها چيزى كه مسأله را مشكلتر مىكند، اين است كه ما در باره عرضذاتى و عرض غريب بحث مىكنيم، اينجا «لقائل أن يقول» كه «ثبّت العرش ثمّ انقش». اول در بارهعرض صحبت كنيم، ببينيم آيا محمولات مسائل در تمامى علوم نسبت به موضوع علم واقعاً عرضاست؟ كار نداريم به دو قسمى كه براى عرض به عنوان ذاتى و قريب مطرح است. اول خود مَقسَمبايد حسابش روشن شود. اين جا به نظر من مشكلتر از آن اشكالاتى است كه بر عرض ذاتى و قريببر نظريّه مشهور و مرحوم آخوند(ره) شده است، قبل از اين كه نوبت به آن مراحل برسد، در خودعرض بايد دقت بشود.
اين تفسير «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» مربوط به منطق و فلسفه است.سؤال مىكنيم: عرضى كه در كلام منطقى بحث مىشود و عرضى كه در كلام مثل ملاصدرا(ره) بحثمىشود، آيا آن عرض يك واقعيّت است؟ هيچ ترديدى نيست كه اگر منطقى يا فيلسوف تعبير بهعرض كرد، يعنى آن موجودى كه واقعيت و حقيقت دارد، ما به ازاء خارجى دارد، لكن استقلال دروجود ندارد، خودش نمىتواند سرپا بايستد و در وجودش نياز به معروض و نياز به محل دارد.
بياض در رابطه با جسم، عرضى است كه روى آن بحث مىشود. براى اين كه بياض يك واقعيتاست و ما به ازاء خارجى و واقعى دارد، لكن بياض استقلال در وجود نمىتواند داشته باشد، هميشهبايد عارض جسم بشود و نياز به آن دارد. در كلام اينها مسأله اين طور است، شما وقتى كه اين حرفرا به علوم اعتباريه مىكشانيد، مثل فقه و اصول و نحو و صرف و امثال ذلك چه جورى مىتوانيدعرض را در آنجا پيدا كنيد؟
نظريه استاد در باره تعريف موضوع علوم و عرض
اشكالى به منطقيين و فلاسفه شده است. بعضى از علوم داريم كه واقعيت محض است، مع ذلكعرض به اين معناى منطقى در آنها وجود ندارد. علوم واقعيهاى داريم كه واقعتر از آن علومنمىتوانيم داشته باشيم، اما در عين حال عرض به آن معنا در آنها نيست. مثل علم عرفان و كلام كه دررابطه با الهيات بحث مىكنند: «الله تعالى عالمٌ، هل هى مسألة كلامية ام لا؟» واقعيتى از اين بالاتر وبهتر ما نمىتوانيم داشته باشيم، در حالى كه علم عين ذات خداوند است و كسى نمىتواند از اين علمدر رابطه با ذات الهى تعبير به عرض كند. بگوييم در «الله تعالى عالم» بحث از عوارض خداوندمىكنيم! آيا كسى به خودش اجازه مىدهد چنين تعبيرى را در باره صفات ذات خداوند قائل شود؟در آنجا عرض اصلا معنا ندارد. لذا به منطقيين و فلاسفه و حتى به استاد علامه طباطبائى(ره) كهديروز عرض كرديم ايشان خيلى مصرّ بودند كه همه اين مسائل در علوم برهانيه است، مىگوييم: آياعلم كلام «ليس علماً برهانيّاً أم علم برهانى؟» اگر علم برهانى اين است، آيا بحث از عوارض در علمكلام يا عرفان مطرح است يا نه؟
تمرينات
نظريه ملا صدرا در تعريف عرض ذاتى و قريب را توضيح دهيد
علت عدول مرحوم آخوند(ره) از نظريه مشهور در تعريف عرض ذاتى و قريب چيست
نظريه مرحوم محقق خراسانى(ره) در تعريف عرض ذاتى و قريب را توضيح دهيد
نظريه فلاسفه و منطقيون در عرض را همراه نقد استاد بيان كنيد
نقد امام خمينى(ره) بر نظريه محقق خراسانى(ره) را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...