شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مباحث قضايا
تدریس استاد
متن
40 مباحث قضايا 66
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
واقعيت در قضاياى لفظيه و معقوله
اساس در باب قضايا، واقعيت و قضيه محكيّه است. هر چه در رابطه با قضيه محكيّه باشد، درقضيه لفظيه و معقوله هم همان معنى در كار است. اشكالى مطرح هست كه نسبت در قضيه ملفوظههست، اما در قضيه محكيّه نسبت تحقق ندارد. اما اين اشكال صحيح نيست. قضيه لفظيه، نشاندهنده همان واقعيت است، بدون هيچ تغييرى و بدون هيچگونه اختلافى، و اگر اختلاف بين قضيهلفظيه و واقعيت در كار باشد، چه بسا كه قضيه كاذبه باشد. الفاظ، فقط عنوان مرآتيت و حكايتدارند، چه به صورت لفظ تصوّرى و چه به صورت جمله تصديقيه القاء بشوند. لفظ انسان بايدحكايت از تمام واقعيت انسان داشته باشد، لفظ زيد، مرآتِ براى تمام واقعيت زيد است. در جمله«زيدٌ انسان» هم همان واقعيت محكيّه را بايد نشان بدهد. لذا ما نمىتوانيم بين اين دو مرحله تفكيكبكنيم و بگوييم: در قضيه محكيه نسبت وجود ندارد، اما در قضيه ملفوظه نسبت وجود داشته باشد؟چه بسا كلام مشهور را هم حمل بر قضيه ملفوظه بكنيم و بگوييم كه آنها به حسبِ واقعيت، حرفنزدهاند.
اين مسأله را به اين صورت نمىتوان ملاحظه كرد، اين قضايا دنبال هم و مطابق با هم است، لفظ،حكايتِ همان واقعيت را مىكند و واقعيت به توسط لفظ در ذهن مخاطب و مستمع به همان گونه كههست ارتسام پيدا مىكند، و قضيه معقوله تشكيل داده مىشود. لذا هيچگونه اختلافى بين اين قضايادر مقام حكايت نمىتواند تحقق داشته باشد. قبل از شروع در بحث گفتيم كه اساسِ در اين قضايا، درمراحل ثلاثه، همان واقعيت مسأله است، آنها هم به دنبال همان واقعيت هستند. لذا اگر ما در واقعيت،نسبتى را ملاحظه نكرديم، ديگر معنا ندارد كه در قضيه لفظيه قائل به نسبت بشويم، يا در قضيهمعقوله مسأله نسبت را مطرح بكنيم.
(سؤال ... و جواب استاد): شما كه قبول كردهايد كه در واقعيت، نسبت وجود ندارد پس چارهاىنيست كه در قضيه لفظيه و معقوله هم اين معنا را قبول داشته باشيد.
ملاكِ حمل محمول بر موضوع در قضاياى حمليه و مراتب اتحاد
ملاكِ حمل محمول بر موضوع در قضاياى حمليه چيست؟ عبارت از همان چيزى است كهمرحوم آخوند(ره) در باب مشتق ذكر كردهاند، اگر چه از كلام مرحوم آخوند(ره) در بحث استعماللفظ و اراده نوع، استفاده مىشود كه حرف مشهور را پذيرفتهاند و مسأله تركّب قضايا من ثلاثةاجزاء، مورد قبول ايشان بوده است؛ ليكن در باب مشتق كأنّ از اين معنى، عدولِ كردهاند.
ايشان ملاك و مناط را در باب حمل عبارت از اتحاد و هوهويّت مىداند. هوهويت، هوىِ اولاشاره به موضوع است و هوىِ دوم اشاره به محمول است. مىگويد: اين موضوع و اين محمولاست، بين موضوع و محمول اتحاد و هوهويت تحقق دارد، منتهى چه اتحاد و چه هوهويتى؟هوهويت خودش مراتب و درجاتى دارد، نازلترين درجهاش هم كه عبارت از هوهويتِ در وجودخارجى است، در مقام حمل كفايت مىكند. اگر شما يك مرتبه از هوهويت پيدا كنيد، مصحّحتشكيل قضيه حمليه و حمل المحمول على الموضوع خواهد بود.
بالاترين مرتبه اتحاد و هوهويت جايى است كه اتحاد در وجود خارجى و در ماهيت و در مفهومباشد. مثل «الانسان انسان» «الانسان بشر» كه در تمام مراحل، بينشان اتحاد و هوهويت تحقق دارد،بين موضوع و محمول هم در وجود خارجى و هم در ماهيت و هم در مفهوم، اتحاد و هوهويتمطرح است. درجه دوم جايى است كه در عالمِ مفهوم، بينشان اتحاد و هوهويتى وجود ندارد، ليكندر مقام ماهيت، وجود خارجى، در اين دو مرحله بينشان اتحاد و هوهويت است، مثل «الانسانحيوان ناطق». مرحله سوم عبارت از همان اتحاد و هوهويتِ در وجود خارجى است، مثل حملشايع صناعىِ «زيد انسان» كه اتحاد و هوهويتش تنها در مرتبه وجود خارجى است. اين نازلترينمرتبه اتحاد و هوهويت است، براى اين كه اگر از اين مرحله هم گذشتيم ديگر مسأله اتحاد وهوهويت نمىتواند مطرح باشد.
وقتى كه قضيه «زيدٌ انسانٌ» تشكيل شد اگر به ملاكِ اتحاد و هوهويتِ خارجيه باشد اين قضيهحمليه در «زيدٌ انسانٌ» و «زيدٌ قائمٌ» كه نوع دوم از قضيه حمليه به حمل شايع صناعى بود، مسأله روشناست، در «الجسم ابيضٌ» بين جسم و ابيض اتحاد و هو هويت خارجيه مطرح است، لذا شمامىگوييد: جسم و أبيض نسبتشان مثلاً عموم و خصوص مطلق است، در اين جسم خارجى هر دوجمع شدهاند، عنوان أبيض و عنوان جسم تحقق پيدا كرده است، و اگر يك جايى عموم و خصوصمن وجه هم باشد در ماده اجتماعشان اتحاد وجودى مطرح است، مثل اتحادى كه شما بين صلاة وغصب مطرح مىكنيد، مسأله اجتماع امر و نهى روى همين معنا پيش آمده است، كه بين اينها اتحادوجودى تحقق پيدا كرده است. لذا در «الجسم ابيضٌ» يا «زيدٌ قائمٌ» هم همين معنا تحقق دارد.
مراد از قضاياى مؤوّله
اشكال در سنخ اخير است كه ديروز مطرح مىكرديم، مسأله در «زيدٌ فى الدار» و «زيدٌ علىالسطح» به چه صورت است؟ ما «على كلا التقديرين» مسأله را بررسى كرديم و در رابطه با انكارنسبت، هر دو فرض را ذكر كرديم، ولى اينجا جاى اين حرف است كه چرا نحويين اين سنخ از قضايارا به عنوان قضاياى مؤوّله مطرح كردهاند؟ در حقيقت نظر نحويين اين بوده است كه ما نمىتوانيم«فى الدار» را با قطع نظر از تعلّق به يك كائنٌ، مستقرٌ، ثابتٌ، محمولِ براى زيد قرار بدهيم، براى اينكه «فى» افاده ظرفيت مىكند، ظرفيت هم نسبتى با زيد ندارد، آنطور كه مشهور قائل هستند. پسهوهويت بين زيد و بين ظرفيت نمىتواند تحقق پيدا بكند. ظرفيت يك واقعيت سوم غير از زيد وم مجبور هستيم كه بگوييم: «فى الدار» نمىتواند به عنوان قضيه حمليه، حمل بر زيد بشود، «ما فىالدار» يا «من فى الدار» قابل حمل بر زيد هست، اما آن «فى الدار» كه به معناى ظرفيت است و «فى»دلالت بر ظرفيت مىكند، مثل معانى حرفيه، قابل حملِ بر زيد نيست، مگر هر محمولى مىتواند برهر موضوعى، حمل بشود؟ اگر بگوييد: «الجسم بياض» و جنبه مسامحهايش را كنار ببريد، مىگوييدكه بياض قابل حمل بر جسم نيست. چون بياض يك وجود عرضى است و جسم يك وجودجوهرى است، آيا بين وجود جوهرى و عرضى مىشود اضافه و نسبت تحقق پيدا بكند؟ بينشانحمل تحقق پيدا نمىكند. پس ما نمىتوانيم وجود عرضى را حملِ بر وجود جوهرى كنيم و بگوييم:«الجسم بياض»،
اگر بگوييد اين قضيه حمليه
ملاكِ در باب قضاياى حمليه موجبه و سالبه
اگر ملاكِ در باب قضاياى حمليه را عبارت از اتحاد و هوهويت قرار داديم، اين ملاك در تمامقضايا وجود دارد، منتهى هوهويت مراتب دارد، مرتبه نازلهاش هوهويتِ در وجود است و مرتبهكاملهاش هوهويتِ در وجود و ماهيت و مفهوم است. اين مرتبه كامله در قسم اول از حمل اولىذاتى، تحقق دارد. مرحوم آخوند(ره) در باب مشتق، معناى واقعيتِ در همه قضايا مثل قضيه ملفوظهو معقوله را بدون توضيح، ذكر كردهاند، در باب قضاياى موجبه به طور كلى همينطور است.
در قضاياى سالبه، هم همين معنا هست، ملاكِ در قضاياى موجبه اتحاد و هوهويت و درقضاياى سالبه، نفى اتحاد و هوهويت است. اشكال اين است كه در قضاياى حمليه موجبه چون پاىاثبات و ايجاب در كار است، ايجابِ اتحاد و هوهويت هم با هوهويت در وجود، هم با هوهويت دروجود و ماهيت، و هم با هوهويتِ در وجود و ماهيت و مفهوم مىسازد؛ اما در مقام سلب و نفى وقتىكه مىگويد: هوهويت وجود ندارد چون نفى، معنايش اين است كه اصلاً اثرى از هوهويت نيست.پس معنايش اين است كه در قضاياى سالبه وقتى كه نفىِ هوهويت مىكند يعنى اين كه هيچ يك ازمراحل نبايد تحقق داشته باشد. آيا اين فرق بين قضيه موجبه و سالبه است؟
هوهويت در قضيه سالبه
مسأله به اين صورت است كه اگر بجاى اين قضيه سالبه، قضيه موجبه تشكيل مىداديد،هوهويت در آن قضيه موجبه چطور بود؟ در سلب هم مسأله همين است، همان هوهويت را شماسلب مىكنيد. در مقام ايجاب از هوهويت برخوردار بود، در قضيه سالبه بايد توجه به هوهويتداشته باشيد، در «زيدٌ قائمٌ» بين زيد و قائم هوهويتِ در وجود خارجى مطرح است، اگر به جاى«زيدٌ قائم» گفتيد «زيدٌ ليس بقائم» اين «ليس بقائم» ديگر كارى به هوهويتِ ماهوى و مفهومى ندارد،آيا متكلم از بيان «زيدٌ ليس بقائم» هدفش اين است كه بين زيد و قائم اتحاد ماهوى تحقق ندارد؟يعنى ماهيت زيد غير از ماهيت قائم است؟ يا اين كه مىگويد: اتحاد وجودى تحقق ندارد؟ اگر شما بهجاى «زيدٌ ليس بقائم» قضيه موجبه «زيدٌ قائمٌ» را تشكيل مىداديد، روى مبناى هوهويت وجوديهپيش برويد، در سالبهاش هم مسأله همينطور است.
پس «زيدٌ ليس بقائم» معنايش اين است كه بين زيد و قائم اتحاد وجودى نيست، اما در «الانسانليس ببقرٍ»، اين «الانسان ليس ببقر» نمىخواهد نفى اتحاد بين انسان و بقر را در مقام وجود بيان كند.
در جانب اثبات مىگوييد: «الانسان حيوانٌ ناطق» ملاكِ در اين قضيه حمليه اتحادِ من حيثالماهيه است، به مفهوم و وجود كارى نداريد، ولو اين كه لازمه اتحاد در ماهيت، اتحاد در وجود همهست، اما كارى به اتحاد در وجود نداريد، مىگوييد: «الانسان حيوانٌ ناطق»، و نظير اين در قضيهسالبه «الانسان ليس بحيوانٍ ناهق» معنايش اين است كه بين انسان و «حيوانٌ ناهق» اتحاد وجودىنيست؟ يا اين كه اين سنخش، سنخ آن قضيه اتحاد ماهوى است، همانطورى كه معناى «الانسانحيوان ناطق»، اتحاد من حيث الماهيه است معناى «الانسان ليس بحيوان ناهق» اين است كه اين دوماهيت يكى نيست، يعنى ماهيتِ انسان غير از ماهيت حيوان ناهق است، اتحاد با آن ندارد. پس در«زيد ليس بقائم» بر ملاك «زيد قائم» و در «الانسان ليس بحيوان ناهق» روى ملاكِ «الانسان حيوانناطق» بايد پيش برويم، و حتى در آنجايى كه اتحاد در مفهوم در كار است اگر گفتيد: «الانسان انسانٌ»روى اتحاد در مفهوم، مىتوانيد بگوييد: «الانسان ليس بحيوان ناطق»، يعنى اتحاد در مفهوم ندارند،اگر شما اين قضيه سالبه را روى اين ملاك تشكيل داديد و گفتيد: «الانسان ليس بحيوان ناطق»، يعنىبين اينها اتحاد مفهومى وجود ندارد. هيچ مانعى ندارد، كما اين كه اگر عكسش را گفتيد: «الانسانحيوان ناطق» روى ملاك اتحاد در مفهوم، اين قضيه غلط و باطل است.
اگر براى اتحاد در مفهوم مثال «الانسان حيوان ناطق» را بيان مىكرديم، شما اعتراض مىكرديد ومىگفتيد: در اين قضيه، انسان با «حيوان ناطق» اتحاد مفهومى ندارد، فقط اتحاد ماهوى دارد. پسملاك در باب قضاياى سالبه كه مقابل قضاياى موجبه است، سلب اتحاد و هوهويت است، اما كدامهوهويت و كدام اتحاد؟ آن اتحادى كه اگر اين قضيه سالبه تبديل به قضيه موجبه مىشد واجد آناتحاد و هوهويت بود. «زيدٌ ليس بقائم» اگر تبديل به «زيدٌ قائمٌ» مىشد چه اتحاد و هوهويتى در آنوجود داشت؟ «زيدٌ ليس بقائم» هم نفى اين اتحاد و هوهويت را مىكند، و الاّ اگر كسى «زيدٌ ليسبقائم» را تشكيل بدهد و بخواهد بگويد: مفهوم زيد غير مفهوم قائم است، ماهيت زيد غير ماهيتقائم است، «زيدٌ ليس بقائم» براى اين هدف نيامده است، در مقابل «زيدٌ قائمٌ» است، «زيدٌ قائمٌ»مىخواهد حكايت از اتحاد و هوهويتِ در وجود بكند و «زيدٌ ليس بقائم» هم نفى اتحاد و هوهويتِدر وجود خارجى مىكند.
پس ملاكِ در قضاياى سالبه با توجه به همان ملاكِ در قضاياى موجبه است و به همان كيفيتى كهعرض كرديم. بحث قضايا را به همين جا خاتمه مىدهيم، و سراغ مسأله خبر و انشاء مىرويم و اينمطالب را به عنوان مقدمه آنها بحث كرديم. ان شاء الله.
تمرينات
فرق واقعيت در قضاياى لفظيه و معقوله را توضيح دهيد
ملاكِ حمل محمول بر موضوع در قضاياى حمليه و مراتب اتحاد را بيان كنيد
ملاكِ در باب قضاياى حمليه موجبه و سالبه چه فرقى دارد
چگونه هو هويت در قضيه سالبه تبيين مىشودF = lts12 St=’R’>
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...