• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 وضع الفاظ 51

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    اشكال ترادف معناى اسمى و حرفى و پاسخ آخوند(ره)

    در جواب از اين اشكال كه لازمه بيان شما اين است: بين اسم و حرف ترادف تحقق پيدا كند والبته بنا بر اين كه ترادفى در عالم وجود داشته باشد كه بعضى منكر اين معنا هستند. پس «من» و«ابتداء» مترادف هستند. لازمه ترادف اين است كه استعمال هر يك در مكان ديگرى بايد جايز باشد،در حالى كه مى‏بينيم در مواردى استعمال كلمه ابتداء شده است كه اگر حرف به كار برود، باطل است‏و بالعكس. پس اين تالى فاسد را چه جواب مى‏دهيد؟ مرحوم آخوند(ره) جواب داده‏اند كه دواحتمال در جواب ايشان جريان دارد: يكى مسأله اشتراط واضع بود كه واضع در ضمن وضع، چنين‏شرطى و چنين تعهد و الزامى را آورده است، در مواردى كه مفهوم ابتدا مستقلاً ملاحظه بشود، كلمه‏ابتداء و اسم به كار برده شود و در مواردى كه اين مفهوم «وصفاً للغير و حالة للمتعلَّق» ملاحظه‏مى‏شود، كلمه «من» به كار برده شود و اين اشتراط واضع است كه ما را محدود كرده است. مانمى‏توانيم «من» را به جاى ابتدا يا ابتدا را به جاى «من» بكار ببريم.

    بيان استاد و نقد پاسخ آخوند(ره)

    استعمال بر سه قسم است: استعمال حقيقى و استعمال مجازى و استعمال غلط. استعمال «من» به‏جاى ابتدا و بالعكس، از قبيل استعمال سوم است، يعنى استعمال غلط و باطل است. ماهيت شرط،التزام در ضمن التزامِ ديگر است و اگر شرط از بين برود، آن طور نيست كه آن التزام اول هم از بين‏برود. لذا در باب معاملات، اگر تخلف شرط واقع شد، غايت امر اين است كه خيار تخلف شرط پيدامى‏شود، اما معامله باطل نمى‏شود، معامله به قوت خودش باقى است، و به اصطلاح، مسأله شرط،مسأله تعدد مطلوب است، يعنى «مطلوبٌ فى ضمن مطلوب آخر» اما اگر اين شرط تخلف شد ورعايت نشد، اصل مسأله به هم نمى‏خورد، گرچه معامله هم باشد، با اين كه «المؤمنون عندشروطهم» دارد، مع ذلك تخلف موجب بطلان معامله نخواهد بود.
    اگر فرض كرديم كه واضع، چنين شرطى كرده است، اگر تخلف كرديد، در مواردى كه بايد كلمه«ابتدا» استعمال كنيد، فرضاً كلمه «من» استعمال كرديد، آيا بايد بگوييم كه اين استعمال باطل است؟چرا باطل است؟ مگر خلاف شرط رفتار كردن موجب بطلان و عدم صحت مى‏شود؟ تخلف نبايدموجب بطلان استعمال شود، همانطورى كه در باب معاملات موجب بطلان معامله نمى‏شود، با اين‏كه بايع هم ضمن اصرار فراوان اين شرط را مطرح كرده است، مع ذلك تخلفش «لايوجب البطلان».اينجا هم اگر تخلف شرط واضع تحقق پيدا كرد، ما چرا بگوييم كه اين استعمال باطل است؟ حتى اگرمقام اين استعمال را از استعمال مجازى هم پست‏تر بدانيم. براى اين كه در استعمال مجازى استعمال‏صحيح است، منتهى مجاز است، مجاز كه استعمال غلط نيست.

    احتمال دوم در بيان آخوند(ره)

    (اين احتمال دقيق‏تر از حرف اول است، و لو اين كه از كلمات بعضى از محشّين استفاده مى‏شودكه نظر مرحوم آخوند(ره) همان احتمال اول است، ليكن به نظر مى‏آيد كه اين احتمال دوم بيشترمورد نظر مرحوم آخوند(ره) بوده است). ايشان نمى‏خواهد مسأله تعهد و شرط واضع را مطرح كند،مسأله اصلاً به باب شرط ارتباطى ندارد، مسأله اين است كه واضع ملاحظه كرده كه بين مفاهيم‏اختلاف وجود دارد، يك سرى مفاهيم روى اصالتى كه دارند، اصلاً نمى‏توانند به عنوان وصفِ كسى‏واقع شوند، حالت غير واقع شوند. مثلاً مفهومِ انسان مفهومى نيست كه «وصفاً للغير و حالة للغير»باشد، انسان يك ماهيتى است كه جنس و فصلى دارد، ماهيت و وجودى دارد، اصالت دارد. اينجاواضع لفظ انسان را به عنوان وضع عام و موضوع له عام براى مفهوم انسان وضع مى‏كند، ترديدى هم‏ندارد.
    اما وقتى كه واضع در بين مفاهيم به مفهومى مثل ابتداء مى‏رسد، مى‏بيند كه اين مفهوم با مفهوم‏انسان فرق دارد، فرقش اين است كه اين مفهوم را دو نوع مى‏شود لحاظ كرد و از نظر نيازِ استعمالى‏هم هر دو نوعش مورد نياز است، نه اين كه فقط مسأله لحاظ باشد، از نظر نياز استعمالى مى‏بيند كه‏هر دو نوعش مورد نياز است. يك نوع اين است كه اين مفهوم مستقلاً ملاحظه شود، هيچگونه‏اضافه‏اى به غير نداشته باشد، هيچگونه «وصفاً و حالة للغير» نباشد، ابتداء را در مقابل انتهاء ملاحظه‏كند، نه ابتداءِ مضاف به فلان و انتهاى مضاف به فلان، نفس ابتداء در مقابل انتهاء. يك وقت نيازاستعمالى به همين كيفيت است كه اين مفهوم را مستمع در مقام استعمال مى‏خواهد مستقلاً ملاحظه‏كند و يك وقت نمى‏خواهد اين را مستقلاً ملاحظه كند، بلكه مستعمِل مى‏خواهد به عنوان اضافه به‏متعلَّق، وصف براى سير و اضافه به بصره لحاظ كند، والاّ روى مفهوم الابتداء مستقلاً هيچ نظرى‏ندارد. واضع وقتى كه به مفهوم ابتداء مى‏رسد، مى‏بيند كه اين مفهوم قابل دو نوع لحاظ است و از نظرنياز استعمالى هم هر دو نوعِ نياز براى مستعملين وجود دارد، مى‏گويد كه من اسم ابتداء و لفظ ابتداءرا وضع كردم براى همين مفهوم، موضوع‏له، همين مفهوم است، اما در يك شرايط و محدوده خاصى‏و آن محدوده آنجايى است كه نظر مستعمِل در رابطه با اين مفهوم يك نظر استقلالى باشد. يعنى دررابطه با نياز اول، در اين شرايط من لفظ ابتداء را براى مفهوم الابتداء وضع كردم و در شرايط ديگرآنجايى كه نظر مستعمِل در رابطه با اين مفهوم يك نظر آلى و «حالة للغير و وصفاً للغير» است، آنجاكلمه «من» را براى همين مفهوم وضع كردم. پس موضوع له در هر دو مفهوم الابتداء است، هم لفظالابتداء و هم كلمه «من»، اما جاهايشان فرق دارد، شرايطشان فرق مى‏كند، نه اين كه واضع چيزى‏شرط كرده باشد، واضع حدّ را مشخص كرده و گفته: در اين محدوده لفظ الابتداء و در آن محدوده‏لفظ «من»، اما در چه استعمال بشود؟ در مفهوم كلى ابتداء، از نظر موضوع له و مستعمل فيه هيچ‏فرقى ندارند، اما هر كدام براى محدوده خاصى وضع شده‏اند.
    اين تعبير بهتر از مسأله شرط و تعهد است و نحوه تعبير مرحوم آخوند(ره) هم در اينجا و هم درباب مشتق، كه به مناسبت، بحث حروف را مورد اشاره قرار مى‏دهد، به اين صورت است كه اگر شمالفظ «من» را به جاى ابتداء استعمال كرديد يا بالعكس «هذا ليس استعمالاً فى غير ما وضع له»، يعنى‏مستعمل فيه آن غير ما وضع له نيست، «بل هو استعمالٌ بغير ما وضع له»، اختلافشان در كلمه «فى» وكلمه باء است كه استعمال «من» در مكان «الى» يا بالعكس، اين از نظر مستعمل فيه هيچ فرقى‏نمى‏كند، ليكن اين به غير ما وضع له است، يعنى به غير آن نحوى است كه واضع وضع كرده است.واضع ابتداء را در يك محدوده و «من» را در محدوده ديگرى وضع كرده است. شما مى‏خواهيد كه«من» را در محدوده ابتداء يا ابتداء را ببريد در محدوده «من»، «هذا استعمالٌ بغير ما وضع له» يعنى به‏غير كيفيتى كه لفظ به آن كيفيت وضع شده است كه آن عبارت از محدوده خاص و شرايط خاص‏است.

    نقد پاسخ دوم آخوند(ره) در جابجا كردن محدوده استعمال

    اين استعمال بغير ما وضع له است، شما دنبال اين صغرى مى‏خواهيد بگوييد: استعمال بغير ماوضع له باطل است؟ چون ان قلت اين حرف را مى‏زد، واقعيت مسأله هم همين است، اين را مإے؛خخظظنمى‏توانيم انكار كنيم كه استعمال «ابتداء» در مكان «من» يا بالعكس باطل است، از بطلانش‏نمى‏توانيم صرف نظر كنيم، ليكن بحث اين است كه اين بيان ايشان آيا مى‏تواند اثبات بطلان‏استعمال را هم كند؟ بگويد: حالا كه استعمال بغير ما وضع له است، پس كبرايش اين است كه‏استعمال بغير ما وضع له باطل است. چرا باطل است؟ استعمال بغير ما وضع له آيا مقامش پست‏تر ازاستعمال فى غير ما وضع له است؟ در باب استعاره و مجاز كه استعاره هم نوعى است از مجاز، منتهى‏علاقه‏اش علاقه مشابهت است، شما كلمه اسد را در رجل شجاع استعمال مى‏كنيد، (بعداً كه ان شاءالله به بحث مجازات برسيم، اصلاً قبول نداريم كه مجاز، استعمالِ در غير ما وضع له باشد، امامشهور و خود مرحوم آخوند(ره) مى‏گويند: مجاز و «منه الاستعارة» استعمالِ فى غير ما وضع له‏است)، عقيده شما هم اين است كه موضوع له اسد حيوان مفترس است، معناى مجازى مستعمل فيه‏در آن رجل شجاع است. كسى از شما نپرسيد كه بين انسان و اسد مگر مغايرت بالنوع تحقق ندارد؟مگر شما نمى‏گوييد: اسد و انسان متباين بالذات هستند؟ مگر بين انواع هر جنس تباين مطرح‏نيست؟ انسان و بقر متباين هستند، با اين كه اسد و رجل شجاع متباين هستند، اما وجود علاقه‏مشابهت است، آن هم نه مشابهت در جميع خصوصيات، بلكه مشابهت در شجاعت، همين مقدارارتباطِ بين رجل شجاع و اسد، مجوّزِ اين شده كه شما لفظِ اسد را در مباينش كه عبارت از رجل‏شجاع است، استعمال كنيد، غاية الامر مجازاً، اما استعمال مجاز كه باطل نيست، اين همه مجازات درلغت وجود دارد.
    مرحوم سيد رضى ظاهراً كتابى به عنوان «المجازات فى القرآن» نوشته است: پس استعمال‏مجازى نه تنها باطل نيست، بلكه فصحاء توجه كامل به استعمالات مجازيه دارند. وقتى كه استعمال‏مجازى را تحليل مى‏كنيم، مى‏بينيم كه با اين همه مباينتها و مغايرتها، مع ذلك به صِرف وجود علاقه‏مشابهت، استعمال مجازى مجوّز پيدا مى‏كند و صحيح مى‏شود. حالا كلمه «من» و ابتداء رامى‏سنجيم، مى‏گوييم: اينها كه اصلاً موضوع له‏شان يكى است، شما معتقد هستيد كه از نظر موضوع‏له هيچ فرقى بين ابتداء و «من» وجود ندارد، استعمالشان هم در همان معناى موضوع له است، درتمام مراحل ثلاثه اينها اتحاد به تمام معنا دارند، فقط اختلافشان در محدوده وضع است، آيا اين‏مجرّدِ اختلاف در محدوده وضع سبب بطلان استعمال است يا اين كه اگر اينجا را با مسأله اسد ورجل شجاع مقايسه كنيم، بايد بگوييم: همانطورى كه در آنجا استعمال صحيح است، اينجا به طريق‏اولى صحيح است. منتهى شما اسمش را استعمال حقيقى نگذار، شايد يك عنوان سومى هم پيدابشود، برزخ بين استعمال حقيقى و استعمال مجازى. اما بالاخره نمى‏توانيم مقام اين را پست‏تر ازاستعمال مجازى بدانيم و بگوييم: استعمال مجازى صحيح است، اما لفظ «من» را حق ندارى كه جاى‏ابتداء به كار ببرى، اين باطل است. چرا باطل است؟ با اين كه اينها همه چيزشان با هم متحد است، درمراحل ثلاثه بينشان اتحاد تحقق دارد.
    عمده اشكالى كه به مرحوم آخوند(ره)، چه روى اين احتمال و چه روى احتمالى كه قبلاً گفتيم،وارد مى‏شود، اين است كه اين استعمالاً به غير ما وضع له را قبول داريم، «اما اذا كان الاستعمال بغير ماوضع له، فالاستعمال باطلٌ؟» به چه مناسبتى باطل است؟ پس در حقيقت نتيجه اين مى‏شود كه راه‏حل و بيان مرحوم آخوند(ره) با توجه به اين مسأله، مسلّم است كه استعمال «من» در مكان ابتداءباطل است و استعمال ابتداء در مكان «من» باطل است و در آن هيچ مناقشه‏اى نيست، اما راهى كه‏ايشان طى كرده‏اند، ما را به اينجا نمى‏رساند و اين نتيجه را نمى‏دهد كه استعمال هر يك در مكان‏ديگرى محكوم به بطلان باشد.

    نقض استقلالى بودن معناى اسمى و تبعى بودن معناى حرفى

    دو اشكال ديگر به مرحوم آخوند(ره) شده كه لطيف است و ما در آن دوره كه بحث مى‏كرديم،ظاهراً آن دو اشكال را پذيرفتيم، اما دقت كرديم، ديديم هيچ كدام بر ايشان وارد نيست، در آنها يك‏مغالطه خيلى مخفى بكار رفته است.

    عدم ارتباط استعمال در معنا به طريقيت و موضوعيت


    تمرينات

    اشكال ترادف معناى اسمى و حرفى و پاسخ آخوند(ره) را بيان كنيد
    نقد پاسخ آخوند(ره) در ترادف معناى اسمى و حرفى را بيان كنيد
    احتمال دوم در بيان آخوند(ره) و نقد آن را توضيح دهيد
    موارد نقض بر استقلالى بودن معناى اسمى و تبعى بودن معناى معناى حرفى را بيان‏كنيد