شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 5
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تعريف موضوع علم از نظر منطقين
عرض كرديم كه منطقيين در تعريف موضوع علم مىگويند: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عنعوارضه الذاتية» و ديگران هم از منطقيين تقريباً تبعيت كردهاند و بايد ملاحظه كنيم كه اولاً مقصود ازعرض ذاتى چيست؟ و ثانياً نفس همين معنا كه «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» در اين كه مقصود از عرض ذاتى چيست؟ عرض كرديم كه خود عَرَض در منطق، مخصوصاً باتوجه به اين كه منطقيين چنين تعريفى كردهاند، عرض در مقابل ذات و ذاتيات استعمال مىشود،كليات خَمس سه تايشان ارتباط به ذات و ذاتيات دارد، نوع و جنس و فصل و دوتايشان عرضهستند، عرض عام و عرض خاص.
تقسيمات عرض
از همين جا يك تقسيمى براى عرض مشخص شد كه يك عرض عام داريم و يك عرض خاصداريم و مقصود از عرض خاص آن است كه تنها به همين معروض مورد نظر عارض مىشود، عرضعام آن است كه هم عارض اين معروض مىشود و هم عارض معروضات ديگر.
پس، يك تقسيم براى عرض به عنوان عرض خاص و عرض عام مطرح است، تقسيم ديگرى كهدر منطق شده است، عرض لازم و عرض مفارق است، عرض لازم آن است كه از معروض جدانمىشود، انفكاك بين او و بين معروض تحقق ندارد، اما عرض مفارق همانطورى كه از نامشپيداست، گاهى منفكّ از اين معروض مىشود. مثال: اگر سواد عارض جسم شد، اين طور نيست كهعروضش به صورت ضرورت و دائمى باشد، ممكن است اين سواد از اين جسم زائل شود، اينها بهعنوان تذكر است.
در عرض لازم باز يك تقسيمى كردهاند: لازم بيّن و لازم غير بيّن، لازم بيّن را باز يك تقسيمىبرايش كردهاند: لازم بيّن بالمعنى الاخص و لازم بيّن بالمعنى الاعم كه گاهى مورد نياز واقع مىشوندو بايد انسان به آن توجه داشته باشد، اما فعلاً به اين بحث ما ارتباطى ندارد.
تقسيم عرض به ذاتى و قريب
آن كه به بحث ما ارتباط دارد، يك تقسيم سومى است كه براى عرض شده است: «العرض اماذاتى و اما قريب»، عرض گاهى عرض ذاتى است و گاهى عرض غريب است. آن وقت براى اين كهموارد عرض ذاتى از عرض غريب روشن شود و در نتيجه معناى عرض ذاتى و عرض غريب روشنشود، صورى را ذكر كردهاند كه از نظر مشهور بعضى از اين صور بلا اشكال عرض ذاتى است وبعضى عرض غريب است و بعضى هم محل ترديد است كه آيا عنوان عرض ذاتى دارد يا عنوانعرض غريب دارد.
فرمودهاند: آنجايى كه عنوان عارض و معروض داريم، عنوان عرض در كار است كه در نتيجه ماعرض را حمل بر معروض مىكنيم و عارضِ بر معروض مىدانيم، هشت صورت در كار است كهاينها را اولاً بررسى كنيم و بعد ببينيم كه عرض ذاتى از اين هشت قسم كدام است، عرض غريب كداماست، آن مورد اختلافىاش كدام است؟
صور هشتگانه در عروض
اولين صورت اين است كه اگر عرضى داشته باشيم كه در عروضش نسبت به معروض هيچاحتياج به واسطه نداشته باشد يعنى وقتى كه اين محمول عارض را مىخواهيم حمل بر معروض وموضوع كنيم، علت را از ما نمىپرسند و نمىپرسند كه چرا اين عرض، عارض بر معروض شدهاست؟ به خاطر اين كه عروضش تقريباً بديهى است و چه بسا جزء لوازم ماهيتش باشد، مثل اين كهمىگوييم «الاربعة زوج». عنوان زوجيّت خارج از ماهيت اربعه است و اين طور نيست كه عنوانزوجيت جنس يا فصل يا نوع اربعه باشد، عرض است، لكن عرضى است كه در عروضش نسبت بهاربعه هيچ واسطه و علتى در كار نيست يعنى از ما نمىپرسند كه چرا «الاربعة زوجٌ؟»
اگر كسى به ذهنش آمد كه اينجا هم چرا دارد؟ لانها منقسم بالمتساويين. جوابش روشن است كهاين انقسام به متساويين همان معناى زوجيت است، خود زوجيت معنايش انقسام به متساوييناست، نه اين كه «الاربعة زوج لانها منقسمة بمتساويين». انقسام به متساويين همان معناى زوجيتاست، اگر كسى گفت: زوجيت معنايش انقسام به متساويين نيست، مىگوييم: ما كلمه «زوجٌ» رابرداشتنه و كلمه «انقسام بالمتساويين» را جايش مىگذاريم و مىگوييم: «الاربعة منقسمةبالمتساويين» محمول و عَرَض اين است. عروض انقسام به متساويين براى اربعه، اين ديگر نياز به وواسطه ندارد، بلكه لازم ماهيت اربعه است و غير قابل انفكاك از اربعه، در عين اين كه در ماهيتاربعه هم دخالتى ندارد. ماهيت اربعه، انقسام به متساويين نيست، براى اين كه شش هم انقسام بهمتساويين دارد، در حالى كه اربعه ماهيت خاص خود را دارد.
خلاصه صورت اول عروض
پس، يك مورد از هشت مورد اين است كه در عروض عارض بر معروض هيچ واسطهاى در كارنيست، بلكه خودش عارض معروض مىشود، من دون واسطة. اين يك مورد و بعد مىرسيم كدامذاتى است و كدام قريب است.
صورت دوم و سوم
مورد دوم و سوم اين است كه عروض عَرض، نسبت به معروض با وجود يك واسطه است و آنواسطه، داخليه است يعنى چيزى كه دخالت در ماهيت معروض دارد، و جزء ماهيت معروض است،آن جزء الماهية واسطه شده است كه اين عرض عارض معروض شود.
وقتى كه جزء الماهية را در نظر مىگيريم، مىبينيم كه هيچ ماهيتى بيشتر از دو جزء ندارد، يكجزئش عبارت از جنس است كه از آن تعبير به جزء اعم مىكنيم و يك جزئش عبارت از فصل استكه از آن تعبير به جزء مساوى مىكنيم.
اما در باب ماهيت، ديگر نمىتوانيم جزء اخص تصور كنيم، چطور مىشود چيزى در ماهيتچيزى دخالت داشته باشد، مع ذلك اخص از آن چيز باشد؟ اگر اخص از آن چيز است، معنايش ايناست كه آن چيز بدون اين جزء هم امكان پذير است. اگر امكان پذير است، چطور در جزئى به عنوانجزئيت در ماهيت مطرح است؟
ماهيت مركب از جنس و فصل است. فصل عنوانش عنوان جزء مساوى است: «كل انسان ناطق وكل ناطق انسان» و جنس عنوانش جزء اعم است: «كل انسان حيوان و ليس كل حيوان بانسان بليوجد حيوانٌ و لا يكون انساناً» پس، اين طور نتيجه مىگيريم كه اگر واسطه، واسطه داخليه شد، ما دوجور واسطه داخليه بيشتر نمىتوانيم تصور كنيم.
يكى اين كه چيزى عارض انسان شود، بعد از ما بپرسند كه چرا اين چيز عارض انسان شدهاست؟ ما در مقام علت بگوييم: «لانه حيوان».
دوم اين كه چيزى عارض انسان شود و از ما بپرسند كه چرا عارض انسان شده است؟ در جواببگوييم: «لانه ناطق».
مثال: در باب جزء اعم، فرض كنيد مثل راه رفتن، اين راه رفتن و مشى «يعرض الانسان، الانسانماشٍ» اگر بپرسند چرا؟ نمىگوييم: «لانه ناطق» بلكه مىگوييم: «لانه حيوان» و مشى، عارض حيوانمىشود و حيوان اتصاف به مشى پيدا مىكند و حيوان معروض براى مشى واقع مىشود. پس اگرپرسيدند: «الانسان ماشٍ» اين چه عرضى هست و چه چيز در عروض اين عرض نقش دارد؟ درجواب مىگوييم: اينجا واسطه داخليه به نام جنس و حيوان در عروض اين عرض نقش دارد كه«الانسان ماش لانه حيوان».
اما مثال براى آن فرض ديگرش، چيزى عارض انسان بشود براى خاطر فصلش، مثل اين كهمىگوييم: «الانسان عالمٌ». مىپرسند كه چرا؟ مىگوييم: «لانه ناطق» و ناطق به معناى صحبت كردننيست، ناطق به معناى درك كليات است. «الناطق اى المدرك للكليات». آن وقت
وجه اشتراك پنج قسم از عروض
اما فروض بعدى كه عبارت از پنج قسمت است، اين پنج قسمت در يك جهت مشترك هستند كهواسطهاى كه نقش دارد در اين كه عرض را عارض بر معروض بدانيم، واسطه خارجيه است، يعنى نهجنس براى معروض است و نه فصل براى معروض است، بلكه امرى است خارج از ذات و ذاتياتماهيت و معروض، لكن در عين حال واسطه شده است كه اين عرض، عارض بر اين معروض بشود.پس، اين پنج قسم اخير در اين جهت مشتركند كه واسطه، واسطه خارجيه است. حالا اقسامشانچطور است؟
واسطه خارجيه، يك وقت مساوى با معروض است از نظر آن بحثى كه در منطق ملاحظه كرديدكه دو كلى را كه با هم مىسنجند، يك وقت اين است كه بينشان تساوى است و گاهى دومى اعم ازاولى است گاهى دومى اخص از اولى است و گاهى دومى مباين با اولى است.
پس، چهار تا از اين پنج تا عبارت از اين عنوان است كه يك وقت واسطه خارجيه در عين اين كهخارج از ماهيت است، مع ذلك از نظر مصداق و افراد با معروض مساوى است يا اعم است يا اخصاست يا مباين. در مباينش هم ما دو قسم براى مباين قائل مىشويم كه در نتيجه پنج قسم مىشود..
مثالهاى صور پنجگانه عروض
اما آن جايى كه يك عرضى عارض معروض مىشود «بوساطة واسطة خارجية مساويةللمعروض فى الصدق»، همين مثال معروفى است كه مىگوييد: «الانسان ضاحك» بعد سؤالمىكنند كه چرا «الانسان ضاحك»؟ مىگوييد: «لانه متعجب» اين متعجب داخل در ماهيت انساننيست، خارج از ماهيت انسان است، لكن در مقام نسبت سنجى وقتى كه اين «متعجبٌ» را با انسانملاحظه مىكنيم، مىبينيم كه بينشان تساوى وجود دارد. «كل ما صدق عليه انه انسان يصدق عليه انهمتعجب و كل من يصدق عليه المتعجب يصدق عليه الانسان» واسطه خارجيه است، اما از نظرنسبت، تساوى با معروض دارد و در عين حال وساطت هم دارد.
اين مثالهايى را كه ما مىزنيم، اگر گاهى در بعضى از اين مثالها هم مناقشهاى به نظر كسى برسد،فقط مناقشه در مثال است، وگرنه اصل مسأله به قوّت خودش باقى است، اين يك واسطه.
اما آنجايى كه واسطه، واسطه خارجيه و اعم باشد، مثل اين كه در «الانسان ماش» گفتيم كه «ماشٍ»عنوان عرض دارد، اين «ماش» اگر به عنوان واسطه مطرح شد، گفتيم تعب و خستگى بر انسانعارض شده است، اين تعب و خستگى را براى انسان حمل مىكنيم و واقعاً انسان است كه خستهشده و تعب براى او پيش آمده است، اما واسطهاش چيست؟ مثل اين كه شما به رفيقتان مىگوييد:امروز پاى من خيلى درد گرفت، مىگويد: چرا؟ مىگوييد: براى اين كه ما يك فرسخ راه رفتيم. اينيك فرسخ راه رفتن واسطه شده است بر اين كه تعب و خستگى و درد عارض انسان يا پاى انسانشود، در حالى كه اين واسطه عنوان مشى يك واسطه خارجيه اعم است يعنى اختصاص به انسانندارد و حيوان هم اگر زياد راه برود، همين حالت تعب و خستگى برايش پيدا مىشود، آن هم اتصافبه مشى دارد و كثرت مشى براى او هم ايجاد تعب و خستگى مىكند.
پس، اگر گفتيم: «الانسان وقع عليه التعب و الألم لانه ماشٍ» اين مشى، «واسطة خارجية اعم منالانسان لانه يوجد فى سائر افراد الحيوان» اين را واسطه خارجيه اعم تعبير مىكنيم.
اما مثال خارجيه اخص، اين مثالش يك دقتى لازم دارد كه اگر چيزى عارض نوع شود، وساطتنوع در آن مدخليت داشته باشد، لكن ما بخواهيم حمل بر جنس كنيم، البته حمل بر جنس، نه بهصورت قضيه كليّه، بلكه به صورت قضيه مهمله حمل بر جنس كنيم. اگر گفتيم: حيوان داراىبصيرت خاصى هست، داراى روشنى خاصى هست. از ما بپرسند: چرا؟ بگوئيم: «لانه انسان». شمادر ذهنتان مىآيد كه باز ما از دائره عرض خارج مىشويم، مسأله انسان و حيوان را مطرح كرديم؛ نه،نكتهاش اين است كه وقتى كه انسان را شما ملاحظه مىكنيد، حيوان به عنوان جزئيت در انسان نقشدارد، اما اگر حيوان را ملاحظه كرديد، انسان در رابطه با حيوان چه نقشى دارد؟ آيا انسان و حتى فصلِانسان، اين جزء ماهيت حيوان است؟
شما اگر ناطق را عارض بر حيوان كرديد و گفتيد: «الحيوان ناطق» اين سؤال منطقى پيش مىآيدكه آيا حمل ناطق بر حيوان در «الحيوان ناطقٌ» ذاتى است يا عرضى است؟ جواب: عرضى است. براىاين كه ذاتى آن است كه در ماهيت حيوان دخالت داشته باشد و در جنس و فصل حيوان دخالت داشتهباشد و آيا ناطق در جنس و فصل حيوان دخالت دارد؟ ناطق به عنوان جنيست براى حيوان مطرحاست، به عنوان فصل براى حيوان مطرح است و اگر ناطق در رابطه با ماهيت انسان عنوان ذاتى وجزئيت پيدا كرد، معنايش اين نيست كه در رابطه با ماهيت حيوان هم اين نقش را دارد، ناطق در بارهانسان فصل است و در باره حيوان هيچ كاره است و هيچ دخالتى در ماهيت حيوان ندارد.
پس، اگر چيزى به وساطت ناطق، عارض بر حيوان شد، در مقام عنوان مىگوييم: «واسطةخارجية أخص من المعروض» در عين اين كه واسطه خارجيه است، از معروض اخص است يعنىدر مقام نسبت سنجى، وقتى كه ما ملاحظه مىكنيم: «كل ناطق حيوان، اما ليس كل حيوان ناطق» پساگر چيزى به واسطه ناطق، عارض حيوان شد، واسطه خارجيهاى است كه اخص از معروض است،هم اتصاف به واسطه خارجيه بودن دارد و هم به عنوان اخصيّت مطرح است.
توضيحى پيرامون واسطه در ثبوت و عروض
اما آن مثالى كه مباينت در كار باشد، واسطه مباين با معروض باشد كه معناى مباينت، اين نيستكه در ماهيت معروض دخالت ندارد، معناى مباينت اين است كه هيچ فردى را در عالم نمىتوانيدپيدا كنيد كه مصداق هر دوى اينها قرار گيرد، مثل آب و آتش، آب و آتش بينشان تباين كلى وجوددارد و هيچ فردى از مصاديق آب، نار بر او منطبق نيست و هيچ فردى از مصاديق نار، آب بر او انطباقندارد. حالا مثالش را عرض كنيم.
شما آب را مىگذاريد روى آتش و آن اتصاف به حرارت پيدا مىكند، چه چيزى اتصاف بهحرارت پيدا كرده است؟ آب اتصاف به حرارت پيدا كرده و حرارت را كسب كرده است، اما علت اينكه آب اتصاف به حرارت پيدا كرده است، مجاورة النار است، اين است كه آب را روى آتش و يا درجوار او قرار داديد و اين مجاورت اقتضا كرد كه آب اتصاف به حرارت پيدا كند.
اينجا عرض كرديم دو جور تصور مىشود، اينجايى كه واسطه خارجيه مباينه تحقق دارد، گاهىمثل همين مثال كه واسطه خارجيه مباينه، حقيقةً عرض را براى معروض ايجاد مىكند و معروض دراتصاف به عرض هيچ گونه مجاز و مسامحهاى در آن وجود ندارد. وقتى كه شما آب را از مجاورتآتش برداشتيد، صدق مىكند كه «هذا الماء حارٌّ حقيقةً» و آثار حرارت بر اين ماء منطبق و مترتباست و گاهى در حقيقت اين واسطه خارجيه مباينه، مثل نقش دلال را در ايجاد ارتباط بين عرض ومعروض دارد، اين نار آمد و اين كار را كرد، اين آب قبل از مجاورت نار، هيچ گونه اتصاف به حرارتنداشت، لكن الان كه اين مجاورة النار تحقق پيدا كرد، سبب شد كه بين آب و حرارت ارتباط تحققپيدا كند؛ اما ارتباط واقعى و حقيقى. وقتى كه شما «الماء حار» مىگوييد، هيچ گونه نبايد عنايت ومجاز و مسامحهاى در اين حمل و عروض در نظر داشته باشيد.
به اصطلاح علمى، از اين تعبير مىكنند كه وساطت نار در عروض حرارت براى ماء، وساطت درثبوت است و از آن به اصطلاح واسطه در ثبوت تعبير مىشود.
اما يك واسطهاى داريم كه اين ديگر قسم هشتم است از همين دو قسم واسطه مباين، آن واسطهدر عروض است، واسطه در عروض معنايش اين است كه اين عرض حقيقةً مال خود واسطه است،اصلاً واسطه معروض اين عرض است. واسطه اتصاف به اين عرض پيدا مىكند، لكن روى يكارتباطى كه بين واسطه و بين معروض تحقق دارد، شما مجازاً و عنايةً اين عرض را نسبت بهمعروض مىدهيد، اما حقيقةً اين عرض مال واسطه است و نسبتش به معروض به عنوان مسامحهاست.
مثل اين كه اگر ماشينى حركت كرد و در او انسانهايى به عنوان مسافر نشستند، گاهى مىگوييد كهماشين در حركت است و متحرك است و گاهى مىگوييد كه انسانهايى كه در ماشين هستند، متصفبه تحرك هستند. لكن كدامشان حقيقت است و كدامشان مجاز است؟ و اصالت در اين اسناد با كداميك از اين دو است؟ اصالت در اسناد مربوط به ماشين است كه شما سوار او هستيد و در اونشستهايد، اما ارتباط حالّ و محل، روى ارتباط ركوبى كه بين راكب و مركوب تحقق دارد، سببمىشود كه عنوان تحرك را به راكب هم نسبت بدهند يعنى اين نسبت غلط نيست، اما هر چيزى كهغلط نشد، معنايش اين نيست كه به نحو حقيقت و به نحو واقعيت است، بلكه به صورت عنايت ومسامحه و تجوّز اين اسناد واقع مىشود.
پس، در حقيقت قسم واسطه خارجيه مباينه هم به دو صورت تقسيم شد: يكى واسطه در ثبوت ويكى واسطه در عروض.
يك نكتهاى را بايد اينجا توجه داشته باشيد كه اين واسطه در عروض، فقط در واسطه خارجيهمباينه تصور مىشود، وگرنه آنجايى كه واسطه مساوى يا اعم يا اخص يا جزء اعم يا جزء اخصباشد، آنجا ديگر عنوان واسطه در عروض نداريم، كما اين كه در قسم اول هم كه اصلاً واسطهاى دركار نبود. مثل «الاربعة زوج» كه ديگر جاى اين حرف نيست كه ما تعبير به واسطه در عروض ياواسطه در ثبوت كنيم.
خلاصه اقسام هشتگانه
پس، اين هشت قسم كه يك قسم عدم الواسطه بود، دو قسم واسطه داخليه بود و پنج قسم همواسطه خارجيه، مجموعه قضاياى حمليه كه در باب عرض و معروض تشكيل داده مىشود، اينصور هشتگانه است. اكنون بايد حساب كنيم و ببينيم آيا از اين صور هشتگانه كدام ذاتى است، كدامقريب است و كدام مختلف فيه است؟ و تفسيرى كه مرحوم آخوند(ره) با يك جمله در كتاب كفايه بهآن اشاره كردهاند كه «العوارض الذاتية اىْ بلا واسطة فى العروض» كه لازمه اين بيان ايشان، اين استاز اين هشت قسم، يك قسم فقط عرض غريب است و اين واسطه در عروض است و هفت قسمديگر به نظر ايشان عرض ذاتى است. ببينيم چرا مرحوم آخوند(ره) اين معنا را ذكر كردند و آن چيزىكه داعى و محرك ايشان براى تفسير عرض ذاتى با كلمه «اىْ بلا واسطة فى العروض» شده است،چيست؟
تمرينات
عرض خاص و عام، لازم و مفارق را توضيح دهيد
عرض ذاتى و قريب را توضيح دهيد
مراد از واسطه در عروض و واسطه در ثبوت چيست توضيح دهيد
صور هشتگانه عروض عرض بر معروض را با ذكر مثال توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...