شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع الفاظ
تدریس استاد
متن
40 وضع الفاظ 49
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ثمره بحث از چگونگى وضع حروف
مشهور بين علماى عربيت و ادبيت در باب حروف، وضع عام است و موضوعله خاص كه درنتيجه مستعملفيه هم خاص خواهد بود؛ لكن مرحوم آخوند(ره) معتقدند كه وضع حروف ماننداسماء است، يعنى در مراحل وضع و موضوعله و مستعمل فيه، معنا عموميت دارد و به هيچ وجهجزئى و خاص نيست.
اين بحثى كه در باب حروف مطرح است، خيلى دامنه دار و مفصل است و علاوه بر اين درپرورش ذهن كاملاً موثر است، بدون ثمره هم نيست، در بعضى از مباحثى كه در آينده با آنها مواجههستيم، امكان دارد كه ثمرهاى در رابطه با وضع حروف داشته باشيم. از مباحثى كه مىتواند به اينجاارتباط پيدا كند، مسأله واجب مشروط است كه آيا شرط در واجب مشروط - همانطورى كه مشهورمعتقدند - به هيأت رجوع مىكند: «أكرم زيداً ان جائك» كه «مجىء» در رابطه با هيأت «أكرم» است،يعنى وجوب مقيد به مجىء است يا - همان طور كه شيخ انصارى(ره) معتقدند - شرط به ماده «اكرم»ارتباط دارد، يعنى اكرام مقيد به مجىء است، نه اين كه وجوب مقيد به مجىء باشد؟ اگر شرط به مادهبخورد كه معناى اسمى است، اكرام يك معناى اسمى است و اطلاق دارد كه اطلاقش قابل تقييد استو مىتواند «ان جائك» مربوط به اطلاق معناى اكرام باشد؛ اما اگر قيد را به هيأت بزنيم كه معناىحرفى دارد، اين بحث پيش مىآيد كه اگر معناى حرفى يك معناى عامى باشد، قابل تقييد هست، امااگر معناى جزئى باشد، نمىشود تقييدش كرد.
ترتّب اين ثمره هم خالى از اشكال نيست، گرچه فى نفسه مسأله مهمى است. اگر قيد در «اكرمزيداً ان جائك» به ماده بخورد، ماده معناى اسمى و عموميت دارد، اكرام هم مىشود مثل ابتدا كه اسممن الاسماء و قابل تقييد است و اما اگر به هيئت بخورد، قابل بحث است كه آيا هيئت را كه معناىحرفى است، مىشود مقيد كرد يا نه؟ اگر معناى حرفى، معناى عام باشد، بلا اشكال قابل تقييد است؛اما اگر جزئى شد، قابليت تقييدش محل اشكال است
همين طور در باب مفاهيم هم ثمراتى راجع به ادات شرط است كه از حروف هستند، آيا اداتشرط اطلاق دارند يا نه؟ پس اينطور نيست كه بحث حروف فقط جنبه علمى داشته باشد، در مباحثآينده هم بعضى از ثمرات ترتب پيدا مىكند، لذا بايد اين بحث را با دقت بررسى كرد.
بررسى نظريّه مرحوم آخوند(ره) پيرامون وضع حروف
مرحوم آخوند(ره) در مقابل مشهور دو حرف دارد: يكى جوابى كه از مشهور دادهاند و ديگرىآنچه خودشان اختيار كردهاند كه كلامشان خيلى روشن نيست و احتمالاتى در باره كلام ايشانمطرح است.
جواب آخوند(ره) از مشهور اين است كه مىفرمايد: خاص يعنى جزئى و تشخص مساوق باوجود است، خصوصيت همراه با وجود تحقق پيدا مىكند، پس مىتوانيم به جاى كلمه خاص، كلمهجزئى را بگذاريم و بگوييم: موضوعله در باب حروف جزئى است. آنگاه از مشهور مىپرسيم كهمقصود شما از اين جزئى كلام جزئى است؟ دو جور جزئى بيشتر نداريم، يكى جزئى خارجى وديگرى جزئى ذهنى. «الموجود اما أن يكون موجوداً فى الخارج و اما أن يكون موجوداً فى الذهن».لذا جزئى يا خارجى است يا ذهنى، براى انسان كه دارى يك مفهوم كلى است، دو جور جزئىمىتوانيم تصور كنيم. يكى افراد خارجيه و مصاديقى كه در خارج وجود دارند، اينها جزئياتخارجيه انسان و مفهوم انسان است و اما جزئيات ذهنيهاش همان تصور مفهوم انسان است.
فرض كنيد: وقتى مستعمِل مىخواهد لفظ انسان را استعمال كند، استعمال نياز به تصور لفظ ومعنا دارد، همين كه معناى انسان را تصور كرديد، يك وجودى از انسان در ذهن شما تحقق پيدامىكند، بطورى كه اگر براى بار دوم تصور كرديد، يك وجود ثانوى تحقق پيدا مىكند و اگر براى بارسوم تصور كرديد، يك وجود سوم، بطورى كه اگر يك متكلمى مثلاً در سخنرانى خودش، بيستمرتبه كلمه انسان را بكار برده باشد، بيست تا وجود ذهنى انسان در ذهنش تحقق پيدا كرده است، تاآدم مىخواهد لفظ را به عنوان حكايت از معنا مطرح كند، معنا در ذهن مىآيد، تا معنا در ذهن آمد،مثل اين مىماند كه در خارج آمده است. همانطورى كه وجودات خارجيه مفهوم انسان تكثر و تعدددارند، وجودات ذهنيه اين مفهوم هم به تناسب استعمال، تكثر و تعدد پيدا مىكند. اگر متكلمى دريك سخنرانى ده مرتبه كلمه انسان را استعمال كرد، ده وجود ذهنى از مفهوم انسان تحقق داده است.
خلاصه اين كه: اين دو وجود متباين با هم هستند، يعنى نمىشود موجود فى الخارج بوصفوجوده فى الخارج، در ذهن تحقق پيدا كند و موجود فى الذهن بوصف وجوده فى الذهن، در خارجتحقق پيدا كند. وجود ذهنى و وجود خارجى دو نوع از وجود هستند. همانطورى كه دو نوع امكانندارد در يك جا متحد شوند، اين دو وجود هم همينطور.
بررسى احتمالهاى دوگانه، خصوصيت خارجيه يا ذهنيه
خصوصيتى كه در معناى موضوعله حروف ذكر مىشود، آيا خصوصيت خارجيه است يا ذهنيه؟
احتمال اول: اگر بگوييد كه خصوصيت خارجيه است، اولاً بايد معناى خصوصيت خارجيه شما كه امسال كتاب جديدى از فقه را شروع كرديد، اين ابتداى تحصيلتان يك واقعيت است، نهاين كه يك امر اعتبارى باشد. بچه شما كه براى اولين سال به م پس، اگر واضع، در مقام وضع لفظ «من» كلى الابتداء را ملاحظه كرد، اما لفظ را براى مصاديقخارجيه ابتدا وضع كرد، هر كجا كه ابتدا هست، آنجاهايى كه شما كلمه «مِن» را مىتوانيد به كارببريد، تمام اينها ابتداى خارجى است. اگر اين طور باشد، چه اشكالى دارد؟ مرحوم آخوند(ره)مىفرمايند: اشكالش اين است كه ما مىبينيم گاهى كلمه «مِن» در اوامر بكار مىرود و در مقام دستورمولا بكار مىرود، چيزى كه در مقام دستور مولا بكار برود، نمىشود خارجيت داشته باشد،نمىشود جزئى باشد، هميشه كلى است، چون ماًموربه است، حتى قيودش هم متعلق كلى امرمىتواند واقع شود، والاّ جزئى خارجى تا قبل از آن كه وجود پيدا كند، اصلاً جزئى نيست و وجودندارد، بعد از آن هم كه وجود پيدا كرد، نمىشود مأموربه باشد.
همانگونه كه در «الصلاة واجبة» گفتيم: صلاتى كه موضوع براى وجوب واقع شده، اگر صلاتموجود در خارج باشد كه نمىتواند واجب باشد، زيرا در خارج تحقق دارد. خارج ظرف سقوطتكليف است، نه ظرف ثبوت تكليف، هميشه تكليف آنجايى است كه در خارج چيزى نيست و باتكليف مىخواهند در خارج تحقق بدهند به مأموربه.
اما اگر مأموربه در خارج وجود دارد، ديگر امر و ايجاب معنا ندارد. بايد مأموربه وجود نداشتهباشد و مولا از طريق امر راه پيدا بكند براى تحقق مأموربه در خارج. اين نتيجه مىدهد كه مأموربه درعالم تعلق امر حتماً بايد كلى باشد، براى اين كه اگر جزئى شد، معنايش اين است كه در خارج است وچيزى كه در خارج است، نمىشود متعلق امر و نهى باشد. پس هر كجا كه پاى تكليف مطرح شد، اينمسأله كليت دارد، يعنى مأموربه بايد كلى با قيودش باشد، اما نمىشود مأموربه جزئى يا مقيد بهجزئى خارجى باشد كه مقيد به جزئى خارجى هم همان حكم جزئى خارجى را دارد.
(البته من حرف ايشان را توضيح مىدهم) همانگونه كه كلمه «من» در مقام اخبار در «سرت منالبصرة الى الكوفة» استعمال مىشود، در مقام انشاء و تكليف هم مولا مىتواند به عبدش بگويد كه«أيّها العبد سر من البصرة الى الكوفة» سير از بصره تا كوفه را مىتواند ماًموربه قرار دهد. اگر «مِن»دلالت بر ابتداى خارجى مىكند و «الى» دلالت بر انتهاى خارجى دارد، يك سير مقيد به امر خارجىحتماً بايد در خارج تحقق داشته باشد. اگر چيزى مقيد به امر خارجى شد، همانطورى كه امرخارجى در خارج تحقق دارد، آن مقيد هم بايد تحقق داشته باشد. آن وقت، آيا سير موجود در خارج،مأموربه مولاست يا بايد امر به عنوان كلى تعلق بگيرد؟ به ماهيت متعلق بشود، به مفهوم تعلق بگيردو تعلق امر به مفهوم، سبب شود كه مكلف مأموربه را در خارج ايجاد كند.
آن وقت، «سر من البصرة الى الكوفة» را چطورى معنا مىكنيد؟ آيا به حسب استعمال مىشودبين اين دو فرق گذاشت؟ بگوييم: «سرت من البصرة الى الكوفة» آيا كسى مىتواند اين حرف را بزند يا انصافاً و وجداناً همانطور كه انسان در مقام اخبار مىگويد:«سر من البصرة الى الكوفة» در مقام انشاء هم به فرزندش مىتواند بگويد: «سر من قم الى تهران» وبلكه در مقام اخبار هم باز مسأله دو جور است: گاهى انسان اخبار از گذشته مىكند، «سرت منالبصرة الى الكوفة» در اخبار از گذشته كه حكايت از ماوقع مىكند، از خصوصياتى كه در سير ازبصره الى الكوفه مطرح بوده خارجاً، حكايت مىكند، يعنى اگر سيرش از فلان دروازه بود، در زمانخاص بود، توأم با خصوصيات ديگر بود، مانعى ندارد كه در اخبار از گذشته با كلمه «من» اشاره بهتمام آن خصوصيات داشته باشد.
اما اگر اخبار از آينده شد، شما به رفيقتان مىگوئيد: من در آينده از قم مىخواهم بروم. رفيقتانمىگويد: كجا؟ مىگوييد: هنوز تصميم به رفتن جايى را نگرفتهام، مىپرسد چه روزى مىخواهىبروى؟ مىگويد: آن را هم تصميم نگرفتهام مىگويد: با چه كسى مىخواهى بروى جواب مىدهيد:آن هم معلوم نيست.
اين تعبير اما تا زمانى كه حركت نكرديد و هيچ گونه تصميمى هم روى خصوصيات حركت نداريد، فقطتصميمتان اين است كه در آينده از قم حركت كنيد، آيا اين تعبيرتان كه بگوييد: «انى أسير من قم فىالمستقبل» صحيح است؟ استعمال كلمه «من» هم
جزئيت خارجيه در معانى حروف
بعد مرحوم آخوند(ره) مىفرمايد: از اين كه مىبينيم اين استعمالات همه صحيح و حقيقتاست، مىفهميم كه جزئيت خارجيه در معناى مِن و الى مطرح نيست، براى اين كه جزئيت خارجى بامقام امر و تكليف نمىسازد و با اخبار از مستقبل، در آنجايى كه خصوصياتش روشن نيست و موردتصميم واقع نشده، هيچ گونه سازش ندارد.
احتمال دوم : اگر خصوصيت ذهنيه و جزئيت ذهنيه در موضوعله نقش دارد، اولاً بايد روشنشود كه كلمه «مِن» براى چه چيزى وضع شده است. اگر كلمه «من» را واضع براى «ابتداء» وضع كرده،نه ابتداى مفهومى و نه ابتداى ماهيتى و نه ابتدايى كه در خارج پيدا كرده است، بلكه ابتدايى كه شما اورا لحاظ كرده باشيد، يعنى وجود ذهنى ابتدا؛ لكن در مناسبت با معناى «مِن» خصوصيت ديگرى هممطرح است، يك وقت خود ابتدا را ملاحظه مىكنيد، به سير و بصره هيچ كارى نداريد، نفس مفهومابتدا؛ اما گاهى ابتدا را به عنوان اين كه وصف سير است، اضافه به بصره دارد، حالت براى حركتاست، ابتدايى كه «لوحظ وصفاً للغير، آلة و حالة للغير»، پس موضوعله «مِن» عبارت است از «الابتداءالذى لوحظ حالة للغير» ابتدايى كه خودش اصالت ندارد، ابتدايى كه وجود ذهنى به او داده شده،موضوعله «من» است و شايد از كلمات نحويين هم همين معنا استفاده مىشود، اين كه مىگويند:«الحرف ما دلّ على معنى فى غيره» اين كلمه «فى غيره» ظاهرش اين نيست كه خود معنا خود به خودوصف غير است، يعنى از اوصاف اين معنا به حسب واقع، اين است كه ظرفش عبارت از سير است،«فى غيره» يعنى معنايى را كه در رابطه با غير لحاظ مىكنيد و با ديد ذهنتان او را به عنوان وصف وحالت غير مىبينيد.
پس اگر جزئيتى كه در معناى موضوع له «مِن» و «الى» نقش دارد، جزئيت ذهنيه است كه ما از آنتعبير به لحاظ مىكنيم، چون جزئى ذهنى همان تصور و لحاظ است، منتها نه لحاظ مطلق، بلكه«لحاظه حالة و وصفاً للغير»، مرحوم آخوند(ره) روى اين فرض چند اشكال دارد:
1 - ما اين حرف را پذيرفتيم، مولا دستور داد: «سر من البصرة الى الكوفة» آيا دستورش قابلامتثال هست يا نه؟ بله قابل امتثال است. امتثالش به چه چيزى تحقق پيدا مىكند؟ به اين كه مأمور ومكلف از بصره به جانب كوفه حركت كند، والاّ اگر همينطور بنشيند و رو به قبله تسبيح با دستبگرداند، امتثال «سر من البصرة الى الكوفة» نمىشود.
پس «سر من البصرة الى الكوفة» اولاً قابل امتثال است، اين تكليف به ممتنع نيست و ثانياً امتثالشبه خارجيت دادن حركت از بصره است به كوفه. آن وقت اين سؤال پيش مىآيد كه مأموربه به چهامتثال مىشود؟ به اين امتثال مىشود: آن را كه شما در خارج مىآورى، عين همان باشد كه مأموربهاست. اگر صلات شما در خارج عين همان مأموربه بود، هذا محقق للامتثال. پس اينجا هم بايدعينيت در كار باشد، بايد اين حركت خارجيه از بصره عين همان مأموربه باشد. در حالى كه روىبيان شما، نه تنها عين مأموربه نيست، بلكه مباين با ماًموربه است، چرا؟ براى اين كه مأموربه معناىمقيد به وجود ذهنى است و امتثال يك معناى خارجى است و بين ذهن و خارج تباين است، لايعقلكه مقيد به وجود ذهنى منطبق بر موجود در خارج بشود و لايعقل كه مقيد به وجود خارجى منطبق بروجود ذهنى شود! مأموربه مقيد به امر ذهنى باشد و اما امتثال عبارت از وجود خارجى شود! چطوروجود خارجى با مأموربه تطبيق مىكند؟ چطور مأموربه مقيدِ به امر ذهنى منطبق بر موجود درخارج مىشود؟
2 - (در حقيقت شبيه اشكال نقضى است و خيلى اهميت ندارد) چرا مسأله لحاظ در باب حروفبه عنوان يك قيد مطرح شد، اما در اسماء مطرح نشد؟ فرق بين مفهوم ابتدا و معناى مِن اين است كهمعناى مِن به قول شما «الابتداء الذى لوحظ حالة للغير» در معناى اسم هم اينجورى باشد، «الابتداءالذى لوحظ مستقلا». براى اين كه آن فصلى كه معناى اسم را از معناى حرف جدا مىكند، هماناستقلاليت و حالة للغير بودن است، در حرف جنبه وصفى مطرح است و اما در اسم جنبه استقلالمطرح است.
فارق حقيقى بين معناى حرف و معناى اسم استقلاليت و تبعيت است. شما چيزى ديگرى هماضافه كرديد كه لحاظ هم مدخليت دارد، چرا در اسم لحاظ مدخليت نداشته باشد؟ همين لحاظى كهدر حروف مىآوريد، در اسماء هم بياوريد، يعنى شما مىگوييد: لفظ ابتدا «وضع للابتداء الذىلوحظ مستقلاً» و من «وضع للابتداء الذى لوحظ حالة للغير» اما به معناى اسم كه مى رسيد، آن رامطرح نمىكنيد؟
تمرينات
ثمره بحث از چگونگى وضع حروف را بيان كنيد
جواب حلى و نقضى آخوند(ره) از كلام مشهور در وضع حروف را بيان كنيد
چگونه جزئيت خارجيه در معانى حروف، مفهوم پيدا مىكند
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...