شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع الفاظ
تدریس استاد
متن
40 وضع الفاظ 45
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
نقد بيان محقق عراقى(ره) در وضع عام و موضوع له خاص
بيانى را كه از محقق عراقى(ره) نقل كرديم كه معناى جديدى در باره وضع عام و موضوع له عامبود و بر اين مبنا، مطالب زيادى را ايشان در اصول مبتنى كردهاند. آيا اين بيان صحيح است يا نه؟ درحقيقت دو قسمت اين بيان، بايد ملاحظه شود.
اين كه ايشان مىفرمايند كه هر فردى از افراد انسان، داراى حصه و سهمى است از انسان و افرادمتعدده به تعدد خودشان، داراى تعدد حصص، سهمهاى مختلف و حصههاى متعدد هستند، آيا اينمعنا انسانى را كه به عنوان محمول در «زيدٌ انسانٌ» قرار مىدهيم، آيا در معناى آن انسان، تصرفىمىكنيم يا انسان به همان معناى واقعى خودش اتحاد وجودى با زيد پيدا مىكند؟ اگر در باره زيد بهعنوان فرد انسان، معتقد باشيم كه «زيدٌ حصة و سهم من الانسان» اگر مسأله حصه را در رابطه با افرادانسان بپذيريم، در «زيد انسان» آيا قضيه به همين صورت است؟ چون معناى «زيدٌ انسانٌ» يعنى زيدبا معناى حقيقى لفظ انسان، اتحاد در وجود دارد. يعنى زيد در خارج، همان انسان كامل است، همانانسان موضوعله لفظ زيد است. اين كه در منطق مىگويند: «كلى طبيعى يوجد به وجود افراده»معنايش اين است كه اگر فردى از افراد كلى طبيعى در خارج تحقق پيدا كرد، تمام كلى طبيعى است،تمام انسان است، او تمام معنايى است كه لفظ انسان براى او وضع شده است. كلى طبيعى، يعنى «ماوضع له لفظ الكلى الطبيعى بأجمعه و بتمامه و بكماله و يوجد به وجود فرد ما» زيد اگر در خارجوجود پيدا كرد، انسان كامل در خارج تحقق پيدا كرده است. اگر عمرو علاوه بر زيد تحقق پيدا كرد،دو انسان كامل تحقق پيدا كردند. اگر بكر علاوه بر زيد و عمرو، در خارج وجود پيدا كرد، سه انسانكامل در خارج تحقق پيدا كرده است.
«زيدٌ و عمروٌ انسانان لاحصتان من الانسان» دو انسان هستند، دو انسان كامل هستند، يك فردآينه تمام نماى كلى طبيعى است، اين نشان دهنده مجموعه كلى طبيعى است. اينطور نيست كه اگريك كلى طبيعى، افراد متعددى داشته باشد، بگوييم: همه اين افراد بايد جمع بشوند تا كلى را نشانبدهند. لازمه حصه التزام به چنين معنايى هست كه اگر بخواهد انسان كامل تحقق پيدا كند، انسانكامل يعنى مجموعه حصص، مجموعه سهمها مثل ساير موارد؛ با اين كه ما اين مطلب را نه مىتوانيمملتزم بشويم و نه در منطق اين مسأله مورد قبول واقع شده است، اين يك مسأله مسلمى است كه«زيدٌ تمام الانسان، عمروٌ تمام الانسان، بكرٌ تمام الانسان» و قضيه حمليّه «زيد انسانٌ» هيچگونهتجوزى در آن راه پيدا نمىكند و لازم نيست كه ملتزم به مجازيّت شويم.
ما معتقديم: آنكه اتحاد وجودى با زيد پيدا مىكند، همان ما وضع له لفظ الانسان است و به تعبيرديگر همان انسان كامل كه مسأله حصه در او مطرح نيست. اما اگر ما ملتزم به حصه بشويم، بايد درمعناى «زيدٌ انسانٌ» بگوييم: «زيدٌ حصة من الانسانٌ» و «عمروٌ انسان» يعنى: «عمرو حصة منالانسان» والاّ اگر كلمه حصه در كار نيايد، هيچگونه اتحاد وجودى بين انسان كامل و بين زيدنمىتواند تحقق پيدا كند.
پس پيرامون يك شعبه كلام ايشان در رابطه با كلّى طبيعى و فرد، نحوه ارتباط بين كلى طبيعى وفرد، نمىتوانيم افراد را به عنوان حصص مطرح كنيم. هر فردى يك كلّى كامل است، بدون وصفكليّت. يعنى ذات كلى و انسان كامل با قطع نظر از مفهوم كليّت كه جاى مفهوم كليّت ذهن است و ماهم تعبير به كلى طبيعى مىكنيم، همان ذات كلى طبيعى مراد و مقصود ماست. پس يك قسمت ازسخن ايشان به هيچ وجه نمىتواند مورد قبول واقع شود.
اما قسمت دوم، بيان شما مسأله را براى ما روشن نكرد، شما به اصالة الوجود قائل شديد و گفتيد:وجود را در خارج در افراد ملاحظه مىكنيم، لفظ انسان هم، براى آن واقعيّت وضع شده و حكايت ازآن واقعيّت وجوديه مىكند، مىگوييم: آن واقعيّت وجوديه چيست؟ شما مىگوييد: وجود سِعى ومنتشر در افراد و وجود منبسط بر افراد. از شما سؤال مىكنيم: فرض كنيد يك كلى داريم كه هزار فرددر خارج بيشتر ندارد و نخواهد داشت. الان چند تا واقعيّت خارجيه داريم؟ اين هزار فردى كه درخارج تحقق دارد، آيا واقعيّت خارجيّه عبارت از همين هزارتاست؟ اگر بگوييد: واقعيّت خارجيّههمين هزارتاست، مىگوييم: پس آن موضوع له لفظ انسان كه به عنوان قدر جامع بود و قدر جامع همبه قول شما داراى حقيقت و واقعيّت است، او كجاست؟ اگر بگوييد: موضوع له لفظ انسان ماهيّتاست، كه فرض اين است كه شما اصالة الماهية را كنار گذاشتيد، روى مبناى اصالة الوجود پيشآمديد.
سؤال مىكنيم: آيا با وجود هزار فرد، هزار واقعيّت داريم يا بيش از هزار واقعيّت داريم؟ اگربگوييد: ما بيش از هزار واقعيّت نداريم، مىگوييم: آن واقعيتى كه لفظ انسان به عنوان يك وجودسعى منتشر در افراد، براى او وضع شده است، كجاست؟ و اگر بگوييد: اينجا كه هزار فرد وجود دارد،هزار و يك واقعيت داريم، همانطورى كه كلام ايشان دلالت مى كند، هزار فرد به عنوان هزار واقعيتفردى مطرح است، يك واقعيّت هم به عنوان جامع و آنچه كه به نحو سعه و انتشار منتشر در افراداست. پس اگر هزار فرد وجود دارد، واقعيّت هزار و يك واقعيّت است. هزار واقعيتش در رابطه باافراد، يك واقعيّت هم در رابطه با آن قدر جامع واقعيّت دار كه موضوع له لفظ انسان است.
اگر شما اين مطلب را ملتزم شويد، عين همان چيزى است كه رجل همدانى ملتزم شد. شما بهصراحت گفتيد كه مسأله طبيعى، مسأله أب و اولاد نيست، بلكه مسأله آباء و اولاد است، يعنى به عددكل ولدٍ أب تحقق دارد. اما اضافه بر ولد ديگر ابى وجود ندارد. اگر هزار ولد وجود دارد، در دامن اوهزار اب وجود دارد. اما در كنارش يك اب اضافى كه خالى از ولديّت و فرديّت باشد، وجود ندارد.لازمه اين كه شما مىگوييد: در كنار هزار فرد، هزار و يك واقعيّت وجود دارد، اين است كه آن يكواقعيّت به منزلة الاب لهذه الاولاد است و أبى است كه ديگر لايكون ولد، «اب محض خال عن البنوةو الولدية»؛ اگر مسأله چنين است، شما و از فرار كرديد، خودتان از اين حرف رجل همدانى دورىجستيد، شما مسأله آباء و اولاد را مطرح كرديد، نه مسأله أب واحد و اولاد متعدده را.
آنجا كه هزار فرد وجود دارد، آيا هزار واقعيّت است يا هزار و يك واقعيت؟ اگر بگوييد: هزارواقعيّت است، مىگوييم: واقعيّت جامعى كه لفظ انسان بر او وضع شده است، كجاست؟ اگر بگوييد:هزار و يك واقعيّت است، بر خلاف مبناى اصالة الوجود است.
بيان استاد پيرامون تحقق كلى طبيعى در خارج
ممكن است كه شما سؤال كنيد: بالاخره اصالة الوجود را شما قبول داريد يا نه؟ اگر اصالةالوجودى شديد، مسأله افراد را در رابطه با كلى طبيعى چگونه حل مىكنيد؟ با توجه به اين كه مسألهكلى طبيعى با افراد، مسأله حصص نيست، مسأله اين است كه «كل فرد تمام الكلى الطبيعى، الزيدانسان كامل لا حصة من الانسان و عمرو انسان آخر كامل ايضاً لا حصة من الانسان». پس از يك طرفما اين مطلب را قائل هستيم، از طرفى ما قائل به اصالة الوجود هستيم. معناى اصالة الوجود اين استكه شما غير از اين افراد، براى چيزى نمىتوانيد واقعيّتى قائل باشيد. هزار فرد، هزار واقعيّت. دررابطه با كلى طبيعى چطور؟ هزار انسان، هزار واقعيّت انسان. پس هم هزار فرد است و هم هزارواقعيّت انسان است، يعنى هزار انسان كامل است و غير از هزار، واقعيّتى نداريم. معنايش اين نيستكه بيش از هزار واقعيّت را قائل هستيم.
ما مىگوييم: هر فردى واقعيّت انسانيّت را دارد و از طرفى خصوصيّات فرديه و عوارض فرديهرا دارد. در واقعيّت انسانيّت، انسانها مشترك هستند و در بين عوارض و خصوصيّات فرديّه مغايرتو تباين تحقق دارد. لذا اگر در مقايسه با كلى حساب كنيم، مىگوييم: «زيدٌ و عمروٌ انسانان» اما اگر درمقايسه با خصوصيّات فرديّه ملاحظه كنيم، بينشان مغايرت و مباينت كامل تحقق دارد. پس اينطورنيست كه اگر اصالة الوجود را قائل شويم، راهى غير از مسأله حصصى كه ايشان بيان كردند، نداشتهباشيم. هم واقعيّت مال وجود است و هم كلى طبيعى در خارج به وجود فرد وجود پيدا مىكند و هرفردى، تمام كلى طبيعى و داراى عوارض فرديّه و عوارض مشخصه است و هيچ تالى فاسدى بر اينمعنى ترتب ندارد.
لذا اين طور نيست كه اگر ما اصالة الوجودى شديم، بايد معناى ديگرى در باره وضع عام وموضوعله عام قائل شويم! همان معناى معروف و مشهور را قائل مىشويم و در جاى خودشمىتوانيم اصالة الوجودى باشيم.
تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه وضع عام و موضوع له عام ممكن است، وضع خاص و موضوعله خاص هم ممكن است و بر خلاف تفصيل مرحوم آخوند(ره)، عقيده ما اين شد كه وضع خاص وموضوع له عام هم امكان دارد، لكن عكسش امكان ندارد.
تبيين امكان وقوعى اقسام چهارگانه
در مقام سوم در اين بحث مىكنيم كه اين اقسام ممكنه در مقام دوم، آيا وقوع هم دارد يا ندارد؟ آيامصداق دارد يا ندارد؟ براى اين كه امكان دارد كه يك شىء ممكنى در خارج وقوع نداشته باشد، درعين اين كه امكان دارد. در رابطه با وضع عام و موضوع له عام هيچ مناقشهاى نيست كه وقوع دارد ومثالش اسماء اجناس است. رجل، مرأة، انسان، حيوان اما وضع خاص و موضوع له خاص، ممكناست بگوييد كه وقوعش جاى ترديد نيست، اعلام شخصيّه مثل زيد و عمرو و بكر و حسن و تقى وعباس، وضعشان خاص و موضوع لهشان خاص است، يعنى واضع و نامگذار معناى جزئى را درنظر گرفته است و لفظ زيد را براى آن معناى جزئى وضع كرده است. مىگوييم: اينها 1 - موجود ذهنى، با وصف وجودش در ذهن، مباين با موجود خارجى با وصف وجودش در خارجاست. براى اين كه و ذهن خارج، قسيم يكديگر هستند، مثل انسان و بقر مىمانند. همانطورى كهانسان و بقر، قابل اجتماع نيستند، امكان ندارد كه موجود در ذهن و موجود در خارج با هم جمعشوند و وصف وجود در ذهن و وجود در خارجشان محفوظ بماند. در بينشان مغايرت و تباين كاملتحقق دارد.
2 - وجود ذهنى عبارت از تصور شىء و التفات نفس است و در وجود ذهنى دو تا ملحوظ داريم،يك ملحوظ بالذات داريم و يك ملحوظ بالعرض. ملحوظ بالذات، آن صورت ذهنى و نقشى استكه شما از آن شىء متصور در ذهن مىآوريد، آن شىء متصور كلى باشد يا جزئى، در اين جهت فرقنمىكند كه آنچه نفس شما به او توجه دارد و مورد ملاحظه نفس شماست، اولاً و بالذات، آن صورتذهنيّهاى است كه از آن متصور در ذهن شما مرتسم است و منتقش است و آن شىء به عنوان ملحوظبالعرض مطرح است. اين يك قاعده كلى است در باب وجودات ذهنيه كه دو ملحوظ دارد. ملحوظبالذات و ملحوظ بالعرض.
در پاسخ كسى كه مىگويد: شما لفظ زيد را براى چه چيزى وضع كرديد، مىگوييد: براى جزئى،يعنى موجود. براى اين كه موجوديّت مساوق با جزئيّت و تشخص است. آنگاه سؤال مىكند: براىموجود ذهنى و آن ملحوظ بالذات كلمه زيد را وضع مىكنيد يا براى موجود خارجى كه عبارت از آنملحوظ بالعرض است؟ به عبارت روشنتر، آيا لفظ زيد براى اين موجود در خارج وضع شده استكه موجوديّت در خارج مساوق با جزئيّتش است يا لفظ زيد براى آن صورتى كه از اين موجودخارجى در ذهن شما مرتسم و منتقش است، وضع شده است؟ هر دو اشكال دارد. اگر بگوييد: لفظزيد را براى اين ملحوظ بالذات وضع كرده است، براى اين صورت مرتسمه در نفس وضع كردهاست، به موجود خارجى ديگر نمىتوانيد زيد بگوييد، پس «زيد موجود فى الخارج» غلط است.براى اين كه بر اساس مقدمه اولى، موجود ذهنى مباين با موجود خارجى است.
اگر براى ملحوظ بالعرض و موجود خارجى وضع شده است، مىگوييم: جهت منطقى قضيهحمليه «زيدٌ موجودٌ فى الخارج» چيست؟ جهت بعضى از قضايا ضرورت است و بعضى ديگرامكان و برخى فعليت است كه از اولى به قضيه ضروريه و از دومى به قضيه ممكنه و از سومى بهقضيّه مطلقه تعبير مىكنند. «الانسان حيوانٌ ناطق» قضيه ضروريه است، حيوان ناطق بودن براىانسان ضرورت دارد، يعنى «لايمكن الانفكاك بين الانسانية و بين الحيوان الناطقية» و «الانسانموجودٌ» قضيه ممكنه است. وجود براى انسان ضرورت ندارد، «يمكن أن يتصف الانسان بالوجود ويمكن أن لا يتصف الانسان بالوجود». اما جهت «زيد موجود» چيست؟ ناچاريد بگوييد: جهتشامكان است. براى اين كه همانطورى كه وجود براى انسان ضرورت ندارد، براى زيد هم ضرورتندارد. زيرا زيد هم يكى از مصاديق انسان است.
پس «زيدٌ موجودٌ» قضيه ممكنه است، از شما سؤال مىكنيم: زيد را براى ما معنا كنيد، اگر زيد،يعنى اين موجود خارجى، مىگوييم: اين موجود خارجى، وجود خارجى هم جزئش هست يا نه؟اگر بگوييد: جزئش نيست، پس معنا جزئى نشده است. اگر جزئش شد، زيد يعنى «هذا الشىءالموجود فى الخارج». اگر شما به جاى زيد، قضيه حمليّه را اينجورى تشكيل دهيد، به جاى «زيدموجود فى الخارج» گفتيم: «هذا الشىء الموجود فى الخارج موجود فى الخارج» اين ممكنه است ياضروريه بشرط المحمول؟ در هر قضيه حمليّه، اگر تقيّد به محمول را در ناحيه موضوعش اخذكرديد، ضروريه مىشود. اگر شما گفتيد كه «زيدٌ قائمٌ» اين قضيه ممكنه است، اما اگر گفتيد: «زيدٌالقائم قائمٌ» قضيه ضروريه است. براى اين كه «زيد القائم» مىشود غير قائم باشد. «زيدٌ القائم» براىزيد، قيام ضرورت ندارد، اما براى زيد مقيد به قيام، قيام ضرورت دارد و اصطلاحاً اين را ضروريهبشرط المحمول مىگويند.
پس، اگر گفتيد: زيد يعنى «هذا الشىء الموجود فى الخارج» اين قيد موجوديّت در خارج همدخالت در معناى زيد دارد كه بايد داشته باشد، والاّ جزئى نيست، قضيه «زيد موجود فى الخارج،قضية ضرورية». براى اين كه زيد، يعنى «هذا الشىء الموجود فى الخارج موجود فى الخارج» كهقضيه ضروريه است و نمىتوانيم آن را قضيه ممكنه قرار دهيم، در حالى كه مسلم است كه «زيدموجودٌ» مثل «الانسان موجودٌ» مىماند، همانطورى كه «الانسان موجود» قضية ممكنة و جهتشامكان است، زيدٌ موجودٌ هم جهتش امكان است». پس چگونه اين قصه را حل مىكنيد كه از يكطرف مىگوييد: موضوع له زيد موجود خارجى به وصف وجود در خارج است، از طرف ديگر هممىگوييد: اين قضيه ممكنه است.
از طرفى مىتوانيم بگوييم كه زيد پيش از 70 سال نبود، اگر زيد عبارت از اين شىء مقيّد بهموجوديّت در خارج است، شىء مقيّد به موجوديّت در خارج امتناع دارد كه عدم براى او تحققداشته باشد. جانب وجود ضرورت دارد و جانب عدم امتناع دارد. اگر براى موجود ذهنى باشد، پس«زيدٌ موجودٌ فى الخارج» دروغ است و اگر براى موجود در خارج باشد، بايد «زيد موجود» قضيهضروريه بشرط المحمول باشد، در حاليكه نيست. اين مسأله را چگونه حل كنيم؟
به عبارت علمى: اين جزئيتى كه در معناى زيد قائل هستيد، آيا جزئيّت خارجيّه است يا جزئيّتذهنيّه؟ جزئيّت خارجيه آن اشكال را دارد، قضيه ممكنه را ضروريه مىكند و جزئيّت ذهنيهاش همسبب بطلان «زيد موجود فى الخارج» است. پس معناى وجود زيد چيست؟
پاسخ استاد به شبهه اعلام شخصيّه
در رابطه با حل اين اشكال بايد بگوييم: زيد براى معناى جزئى وضع نشده است. براى كلى وضعشده است كه مصداقش منحصر به فرد است. در بعضى از الفاظ داريم، ولو اين كه به صورت اضافهاست، واجب الوجود، اين اضافه است، مثل يعنى مضاف و مضاف اليه دارد، واجب الوجود يكمفهوم كلى دارد. اگر از شما بپرسند كه «ما معنى واجب الوجود» يك معناى كلى مىكنيد، اما مصداقاين معناى كلى در خارج يك فرد بيشتر نيست و هو الله تبارك و تعالى كه مفهوم كلى است، ولىمصداق منحصر در شخص است. در اعلام شخصيّه مىگوييم: در موضوع له لفظ زيد، وجود نقشندارد، نه وجود خارجى و نه وجود ذهنى. در موضوع له جزئيّت نقش ندارد؛ لكن عناوينى درموضوع له مجتمع است كه كلى است، اما وقتى مىخواهد پياده شود، غير از اين مصداق خارجىنمىتواند، مصداق داشته باشد، اما معنايش اين نيست كه اين مصداق خارجى به عنوان جزئيّتموضوع له است. مثلاً كسى كه خداوند به او اولين فرزند را مىدهد و پسر هم هست، بگوييم كلمهزيد براى عنوان فرزند ذكور متصفِ به اوليّتِ مع كون أبيه فلان، وضع شده است، اين عنوان كلىاست. كلمه وجود در آن نيست، نه وجود خارجى و نه وجود ذهنى، اما همين كلى در خارج غير ازاين موجود خارجى نمىتواند مصداق داشته باشد.
پس، اعلام شخصيّه مصداق وضع خاص و موضوع له خاص نيست. براى اين كه خصوصيّت يادر ضمن وجود خارجى است يا در ضمن وجود ذهنى و هر دو مواجه با اشكال است. مرحله تصورو امكانش در جاى خودش محفوظ است، اما خارجاً وقوع ندارد، مثال نمىتوانيم برايش پيدا كنيم،مثال را به عنوان اعلام شخصيه مطرح كردند، با اين حسابى كه كرديم اعلام شخصيه نتوانست مثالوضع خاص و موضوع له خاص واقع شود. در نتيجه اين شبهه در اينجا قوى است و راه فرار از اينشبهه هم نيست، جز اين كه مسأله را روى عناوين كليه ببريم، ولو اين كه مصاديقش انحصار به فرددارد.
تمرينات
نقدهاى دوگانه استاد بر بيان محقق عراقى(ره) را توضيح دهيد
بيان استاد پيرامون تحقق كلى طبيعى در خارج را توضيح دهيد
امكان وقوعى وضع عام، موضوع له عام را وضع خاص، موضوع له خاص را توضيحدهيد
پاسخ استاد به شبهه اعلام شخصيّه را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...