شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع الفاظ
تدریس استاد
متن
40 وضع الفاظ 42
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
وضع خاص و موضوع له عام و امكان تصوير عقلى آن
قسم چهارم از اقسام وضع، وضع خاص و موضوع له عام است، يعنى واضع در هنگام وضع،معناى جزيى و خاصى را تصور كند، لكن لفظ را در برابر آن معناىِ خاص وضع نكند، بلكه در مقابلمعناى عامى كه اين خاص، فرد آن عام است، وضع كند. آيا اين امكان دارد يا نه؟
محقق خراسانى(ره) و كثيرى از تلامذه ايشان، اين معنا را كاملاً انكار كرده و گفتهاند كه غيرمعقول است. اين تعقل ندارد كه خاص مرآت و طريق براى شناسايى عام قرار بگيرد. لكن خودمرحوم آخوند(ره) نسبت مىدهند به بعض الاعلام - مقصود ايشان از بعض الاعلام، ظاهراً مرحوممحقق رشتى، صاحب كتاب بدايع الاصول است كه از اجلاى تلامذه مرحوم شيخ انصارى (اعلى اللهمقامه الشريف) بود - كه ايشان فرمودهاند: همانطورى كه وضع عام و موضوع له خاص در حقيقت ما بايد دليل دو طرف را ملاحظه كنيم، هم دليل آنهايى كه مىگويند: اين معناغيرمعقول است، وضع خاص و موضوع له عام امكان ندارد و دليل آنهايى كه مىگويند: ممكن است.
جزئى و خاص، فقط محدوده خودش را حكايت مىكند و نشان مىدهد. يك فرد و يك مصداقفقط حكايت از معناى شخصى خودش مىكند، حكايت از محدوده مشخص خودش دارد، چطورمىشود كه حكايت از كلى كند و مرآت براى كلى واقع شود، چيزى كه محدود است، يك وجود، آنهم با خصوصيات فرديه و با عوارض مشخصه، نمىتواند از غير محدوده معناى خودش حكايتكند و همان تعبيرى كه در منطق ذكر كردهاند كه «الجزئى لا يكون كاسباً و لا مكتسباً» اگر بخواهيميك مقدارى دقيقتر و بازتر اين مطلب را بررسى كنيم، بيانى كه مرحوم محقق عراقى(ره)، آن مردبزرگ در كتابشان دارند، (على ما فى تقريراته، آن تقريراتى كه مرحوم شيخ محمد تقى بروجردىتقرير كرده و به نظر من در فن تقرير، شايد كمنظير باشد) ايشان مسأله را قدرى بازتر كرده است.
گاهى خاص را مبهماً تصور مىكنيد، زيد را تصور مىكنيد، اين خيلى واضح است كه تصورزيد، تصور انسان نيست، براى اين كه زيد با انسان، مفهوماً مغايرت دارد، و لو اين كه «زيدٌ انسانٌ»قضيه صادقهاى است. اما «زيدٌ انسانٌ» يعنى «زيدٌ متحدٌ مع الانسان فى الوجود الخارجى». به عبارتروشنتر: اين قضيه حمليه، حمل شايع صناعى است، والاّ از نظر مفهوم اين دو تا متغاير است، «مايفهم من زيد غير ما يفهم من الانسان و ما يفهم من الانسان غير ما يفهم من زيد». اگر زيد را تصوركرديد، نمىتوانيم بگوييم تصور زيد، تصور انسان است با مغايرت مفهومى كه بين اين دو تا تحققدارد. پس اگر خاص را به صورت عنوان زيدى تصور كرديد، به تعبير ايشان واضح است كه حكايتاز عام ندارد.
اما اگر زيد را كنار گذاشتيد و به جاى عنوان زيد «الانسان المتحيّز و المتخصص بخصوصياتالزيدية» را لحاظ كرديد، اين فرد است، الانسان المتخصص بخصوصيات الزيدية، همان زيد است،اما با اين عنوان شما تصورش كرديد. در حقيقت، مىتوان مسأله را دو گونه ملاحظه كرد: گاهى تقيّدانسان را به خصوصيات ملاحظه و تصور مىكنيد، گاهى تقيّد را از دايره تصور بيرون مىكنيد. اگرتقيّد وارد دايره تصور شد، ايشان مىفرمايد: «الانسان المتخصص بخصوصيات الزيدية» مغاير باانسان است. همانطورى كه خود زيد، تغاير مفهومى با مفهوم انسان دارد، انسان متقيد به خصوصياتزيديه هم با مفهوم انسان متغاير است.
پس، اگر شما «الانسان المتخصص بخصوصيات الزيدية» را تصور كرديد، معنايش اين نيستكه شما انسان را تصور كرديد، شما يك چيز مغايرى را تصور كرديد و اگر تقيّد و صفت را كنارگذاشتيد، گفتيد كه ما كارى به تقيّد و تخصص به خصوصيات زيديه نداريم، اين ديگر خاص نيست،اين از محل بحث بيرون مىرود. محل بحث اين است كه آيا تصور خاص تصور عام هست يا نه؟ اگرشما در «الانسان المتخصص» عنوان تقيّدش را كنار گذاشتيد، معنايش اين است كه تصور خودتان راروى انسان متمركز كردهايد. اگر تصور روى انسان متمركز شد، وضع عام و موضوع له عام است و ازبحث ما خارج است. پس آن كه داخل در بحث است، قسمى است كه تقيّدش را ملحوظ كنيد و اگرتقيّدش را لحاظ كرديد، مغايرت تحقق پيدا مىكند و اگر مغايرت تحقق پيدا كرد، ديگر حكايت ومرآتيت كنار مىرود.
عدم امكان وضع خاص و موضوع له عام و نقد آن
«أدل دليلٍ على امكان شىء وقوعه فى الخارج» اگر چيزى در خارج واقع شد، محكمترين دليل برامكان و بر معقوليت اين شىء است. ما خارجاً مىبينيم اين معنا وقوع دارد، براى وقوعش دو مثالذكر مىكنم.
1 - كسى كه صنعتى يا اتومبيلى را اختراع كرده، بعد از آن كه از آن فارغ شد و در خارج يكاتومبيلِ مشخصِ و معينِ جزيى به وجود آورد، جلوى مخترَع خودش ايستاده و مىخواهدنامگذارى كند، اما براى چه نامگذارى مىكند، براى خصوص همين كه به دست خودش ساخته شدهو الان در كنار اوست. لذا در مقام نامگذارى، نام براى خصوص اين مخترَعِ موجود فى الخارج وضعنمىكند، كنار مخترع خودش ايستاده و آن را تماشا مىكند، مخترع خودش را تصور مىكند، اما نام رابراى كلى اتومبيلها قرار مىدهد، نام براى اين مخترع و متشابهات او قرار مىدهد. اينجا وضع خاصو موضوع له عام است. براى اين كه متصور و ملحوظ، يك معناى جزيى و خاص است، اما نامگذارىدر برابر يك معناى عام است و همين دليل بر امكان اين مسأله است، ديگر نبايد دنبال دليل ديگرىبراى امكان برويم.
2 - كسى كه لفظ حيوان را براى كلى حيوان وضع كرده، مثلاً برخورد كرده به يك شبحى دربيابانى، ديده عجيب اين شبح متحرك است، حركتش هم حركت ارادى است و حساسيت هم در آنوجود دارد، فكر مىكند كه اين شبح كه خودش تنها نيست، پس با ملاحظه اين شبحى كه يك موجودخارجى مشخص است، و خصوصياتِ حساسيت و متحرك بالاراده هم در آن وجود دارد، لفظحيوان را براى كلى حساس، متحرك بالاراده وضع مىكند.
پس، يك شبح خاصى را ديده، متصور و ملحوظ و مشاهدش، يك امر جزئى و موجود خارجىاست، لكن لفظ حيوان را براى خصوص اين وضع نكرده است، بلكه براى كلى حساس متحركبالاراده وضع كرده است. در حقيقت، متصور جزئى است، لكن موضوع له، يك معناى كلى است. دراين دو مثال، مسأله اينطور نيست. اينجا دو تا تصور وجود دارد، دو تا لحاظ تحقق دارد، كسى كه كنارماشينِ مخترع خودش ايستاده، مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: ما اين را انكار نداريم، هيچ مانعى ندارد، اين مسأله كه در كنارتصور جزئى، يك تصور دومى به وجود بيايد و به دنبال تصور دوم، لفظ براى همان متصور ثانىوضع بشود؛ لكن اين اسمش وضع خاص نشد، اين اسمش وضع عام و موضوع له عام است. براىاين كه هم متصور كلى است و هم موضوع له كلى است. منتهى جرمش اين است كه قبل از تصور اينمتصور، جزئى را هم تصور كرده، تصور جزئى كه مانعيت ندارد، آن كه شرطيت دارد، تصور كلىاست كه در اينجا محقق است، اما به تصور و لحاظ ثانوى، به انتقال از تصور جزئى به تصور كلى. پسدو مثالى كه به عنوان دليل براى اينها ذكر شده است، دليليت ندارد و حق همان است كه خاص،نمىتواند ارايه كننده عام باشد و حكايت از عام كند، حكم قسم چهارم استحاله است.
نظر استاد پيرامون امكان وضع خاص و موضوعله
در دوره گذشته، جواب مرحوم آخوند(ره) و تلامذه ايشان را پذيرفتيم؛ اما با دقت زيادى كه دراين مسأله كرديم، استحاله اين قسم روشن نيست، بلكه عكس تفسير مرحوم محقق خراسانى(ره) رامىخواهم قايل شوم، يعنى مىخواهم بگويم: نمىشود از عام، افراد را ديد و تماشا كرد، اما از خاصمىشود عام را ملاحظه كرد و حتماً هم مىشود، چرا؟ براى اين كه اين بيانى كه مرحوم محققعراقى(ره) داشتند كه زيد با انسان تغاير مفهومى دارد. بعضى معتقدند كه انسان و حيوانٌ ناطق هممغايرت مفهومى دارند و حملشان حمل اولى ذاتى نيست، اما در عين حال مىتواند انسان بگويد: مااز دريچهِ انسان، نمىتوانيم حيوان ناطق را ببينيم. از راه انسان نمىتوانيم حيوان ناطق را ببينيم، و لواين كه حملشان حمل اولى ذاتى نباشد؛ اما لازمه اين كه حمل، حمل اولى ذاتى نيست، لازمه اين كهيك نوع مغايرتى وجود دارد، اين نيست كه عنوان مرآتيت و حكايت در آن وجود نداشته باشد ومخصوصاً اگر ما عنوان زيد را برداريم، به جايش «الانسان المتخصص بخصوصيات الزيدية»بگذاريم. اگر تقيّد را لحاظ كرديد، آيا معنايش اين است كه اين طرف تقيّد لحاظ نشده يا لازمه لحاظتقيّد اين است كه از اول طرفين را شما بايد لحاظ كرده باشيد؟ شما بايد انسان را لحاظ كرده باشيد،خصوصيات زيديه را لحاظ كرده باشيد، وقتى كه گفتى «الانسان متخصص بخصوصيات الزيدية» وتقيّد هم در آن مطرح است، آيا مىشود كه ما اين عنوان را تصور كنيم و انسان را تصور نكرده باشيم؟نه به تصور جداگانه و نه به تصور ثانوى.
اگر من به شما گفتم: رقبهِ مؤمنه، رقبهِ متقيده به ايمان، شما مىتوانيد بگوييد: معناى رقبه در ذهنمن نيامد؟ براى اين كه رقبه مطلق است و شما رقبه مقيده به ايمان گفتيد. آيا اين حرف صحيح استكه چون شما تقيّد را در اينجا مطرح كرديد، عنوان رقبه در ذهن نيامد و هيچگونه تصورى در ناحيهرقبه نداريم؟ اين حرف اصلاً حرفى نيست كه انسان بتواند بپذيرد. حرفى است كه وقتى كه كلى بهعنوان موصوف، به عنوان متقيّد مطرح شد، چه بر لسان متكلم و چه در ذهن مستمع، معنا ندارد كهعنوان كلى متصور نباشد و اين معنا معقول نيست.
مسأله را مقدارى عميقتر بحث كنيم. اولين مرحله فرديت، وجود ماهيت است، دومين مرحله،خصوصيات فرديه است. اما سؤال اين است كه قبل از مرحله اول كه عبارت از وجود است، آياماهيت اين فرد (صرف الوجود و صرف الخصوصيات) مطرح نيست؟ ماهيت اين فرد مورد ملاحظهواقع نمىشود؟ وقتى مىخواهيد زيد را معنا كنيد، معنايش اين است كه «ماهية الانسان الموجودةالمتخصصة بخصوصيات الزيدية،» در رأس قضايا ماهية الانسان واقع شده است.
براى تأييد حرفم يك مثالى در ذهنم آمد. (گرچه مقدارى هم جنبه مضحكى دارد) خدا به كسىبچهاى مىدهد، اسمش را مىگذارد على، اين را شما گفتيد: وضع خاص و موضوع له خاص است،يعنى خصوص همين موجود خارجى را ملاحظه كرده، لفظ هم در مقابل او وضع كرده است. درمعناى خاص هم مىگوييد كه حكايت از عام نمىكند، اگر بگوييم معناى خاص حكايت از عامنمىكند، معنايش اين است كه انسانيتِ اين مولود در تسميهاش دخالت ندارد. در حالى كه اگر كسىبه شما اعتراض كرد، گفت: آقا چرا اسم پسرت را على گذاشتى؟ شما در جواب مىپرسى، پس چهبگذارم؟ گفت: چرا اسم پسرت را اتومبيل نگذاشتى؟ شما چه جواب مىدهيد؟ مىگوييد: مگر كلمهاتوموبيل راروى انسان مىگذارند، اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه در نامگذارى على، درمرحله اول انسانيت مطرح است، مرحله دوم، وجود و سپس خصوصيات مولود شماست، والاّ اگرخصوصيت انسانيت ملحوظ نيست، شما در معناى خاص كه عام را تصور نكرديد. شما كهمىگوييد: معناى خاص حكايت از عام نمىكند. اگر حكايت نمىكند، پس معنايش اين است كهانسانيت اين مولود، هيچگونه نقشى در تسميه اين مولود نداشته و اگر مىگوييد كه نقش داشته، ازكجا آمده است؟ چطورى اين را تصور كرده؟ آيا دو تصور در اينجا مطرح است يا يك تصور؟ اينمولود خارجى را نامگذارى مىكند، دو تا تصور ندارد، اگر شما مىگوييد: تصور معناى جزئى،مغاير با تصور معناى عام است، پس معنايش اين است كه حيثيت انسانيت اين مولود هيچگونهنقشى در تسميه اين مولود نداشته! در حالى كه هم حيثيت انسانيت نقش دارد و هم وجود نقش داردو هم تخصص به خصوصياتى كه شما در مولودتان ملاحظه مىكنيد و دو تا تصور هم نبوده، يعنىكسى كه مولودش را تصور مىكند، همين مولودش را تصور كرده، نه اين كه از تصور او، يك تصورديگرى در كنارش پيش آمده و عنوان تصور كلى پيدا كرده است.
خاص مرآت عام است، غير از اين هم چارهاى نيست. براى اين كه خاص همان عام با اضافهاست. اما عام مرآت براى خاص نيست، عام ماهيت است، ماهيت كارى به وجود ندارد، ماهيت كارىبه خصوصيات فرديه ندارد، ماهيت مرحلهاش قبل الوجود و قبل از تخصص به خصوصيات است.اما خاص مراحل را طى كرده، «ماهية و وجودٌ و تخصصٌ بالخصوصيات الفردية». آيا در معناىخاص، غير از اين به ذهن شما مىآيد؟ اگر خاص ماهيت و وجود و تخصص بالخصوصيات الفرديةباشد، چطور ما مىتوانيم بگوييم خاص مرآت براى عام نيست؟ چطور مىشود اصلاً كسى چنينحرفى را بزند، نه به تصور مستقل، به نفس همان تصورى كه متعلق به خاص است.
در دوره گذشته جواب مرحوم آخوند(ره) را پذيرفتيم، ولى هر چه روى اين موضوع من دقتكردم، ديدم حرفى كه مرحوم محقق رشتى كه واقعاً هم محقق كم نظيرى است، كتابهايى كه ايشاننوشته فقهاً و اصولاً، به قدرى دقيق و قابل استفاده است كه انسان تعجب مىكند) به نظر من حرفتمامى آمد. ولو اين كه در قسم سوم من با ايشان موافق نيستم، چون ايشان همه اقسام اربعه را متصورو ممكن مىداند، لكن به نظر من بايد امكان اين قسم را بپذيريم.
پس، چهار قسمى را كه ما ذكر كرديم، تا به حال به اين صورت در آمد كه دو قسم اولش، امكانداشت و قسم سوم را ما نپذيرفتيم، قسم چهارم هم به نظر من امكان دارد. آن دو قسم اول را كه ما ازدايره بحث خارج كرديم، اين البته به حسب بادى نظر بود، لكن بعضى از اشكالات هم در رابطهِ باوضع عام و موضوع له عام و وضع خاص و موضوع له خاص مطرح است كه به بعضى از ايناشكالات و جواب از اين اشكالات بپردازيم ان شاء الله تا نتيجهگيرى كلى در اين رابطه داشته باشيم.
بحث اخلاقى
بحث اخلاقى
اين روايت از كتاب برگزيدهِ اصول كافى است و سندش هم بسيار صحيح است. «محمد بنمسلم عن أبى عبدالله (ع) قال قال امير المؤمنين (ع): انّ علامة الراغب فى ثواب الاخره، زهده فىعاجل زهرة الدنيا، اَما انّ زهد الزّاهد فى هذه الدّنيا لاينقصه مما قسّم اللّه عزّ و جلّ له فيها و ان زهد وانّ حرص الحريص على عاجل زهرة الدّنيا لايزيده فيها و انْ حرص، فالمغبون مَن حرم حظه منالاخرة».
امير المؤمنين (ع) مسأله كلى را بيان مىكند كه علامت اين كه انسان نسبت به ثواب آخرت وپاداشهاى الهى در روز قيامت علاقمند و مشتاق است، عدم دلبستگىاش به شئون دنيوى است، دنياشئونات و جهات مختلفى دارد كه در اين روايت هم از آن تعبير به «زهره» شده، يعنى گلستان وباغستانى است كه خيلى فريبنده و جذاب است، انواع و اقسام حيات انسانى در آن وجود دارد، يكىطالب پول زياد است، يكى طالب مقام است، يكى طالب شهوات ديگر، يكى طالب خوردن واستراحت كردن است، تمام اين زينتها در دنيا وجود دارد. اگر انسان نسبت به اينها دلبستگى نشان داد،اين دليل بر اين است كه نسبت به ثواب آخرت، رغبتى نمىتواند داشته باشد. اما اگر زهدى در اينرابطه داشته باشد، اين علامت اين است كه نسبت به ثواب آخرت كمال رغبت و علاقه را دارد.
پس زهد علامتِ اشتياق به آخرت است. گويا افراد در رابطه با دنيا اشتباهى دارند. براى اين كهخيال مىكنند، آنهايى كه در دنيا زهد مىورزند، نصيبشان از دنيا كم است و آنچه را كه خداوندبرايشان تقسيم كرده، به آنها نرسيده؛ اما آنهايى كه به دنيا حرص مىورزند، گويا با دست خودشانبيش از آن مقدارى را كه خداوند برايشان تقسيم و مقدر كرده، به دست مىآورند.
در حقيقت، اين كثرت و قلّت را مربوط به خودشان مىبينند، اگر كسى زهد نشان داد، مثل كسىكه سر سفره نشسته و غذا نمىخورد، يعنى خودش را از سفره آماده محروم مىكند و اگر كسىحرص نشان داد، ده برابر آن انسان از آن سفر استفاده مىكند؛ اين يك تخيل و اشتباه است.
هر چه هم انسان در دنيا زهد به خرج بدهد، نمىتواند كمتر از آن مقدارى كه خداوند تقسيمكرده و مقدر كرده، از اين دنيا لذت ببرد. هر چه هم انسان اعمال زهد كند، بالاخره همانى است كهخدا به او مقدر كرده، اگر مقدر كرده مثلاً يك زندگى متوسطى داشته باشد، هر چه اعمال زهد بكند،نمىتواند درجه پايين را در خارج ايجاد كند و در مقابل براى حريص، اگر خداوند زندگى متوسطىرا مقدر كرده باشد، هر چه اعمال حرص كند، هر چه فعاليت و دوندگى بيش از حد داشته باشد، بهبالاتر از آن مقدر نمىتواند برسد. نتيجه اين مىشود كه زهد محروميت خارجى نمىآورد و حرصلذت بيش از مقدارى كه تقسيم شده، براى انسان ايجاد نمىكند يعنى زهد و حرص نه دست انسان راكوتاه مىكند و نه به بهره بيشترى مىرساند.
تمرينات
امكان تصوير عقلى وضع خاص و موضوع له عام را شرح دهيد
بيان مرحوم آخوند(ره) و محقق عراقى(ره) را پيرامون عدم امكان وضع خاص وموضوعله عام توضيح دهيد
بيان محقق رشتى را پيرامون عدم امكان وضع خاص و موضوعله عام توضيح دهيد
نقد آخوند(ره) بر سخن محقق رشتى را بيان كنيد
نظر استاد پيرامون امكان وضع خاص و موضوعله عام را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...