شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع الفاظ
تدریس استاد
متن
40 وضع الفاظ 41
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
كلى بگونه اهمال يا سريان
از اشكالى كه بر مرحوم آخوند(ره) شده بود، جوابى داده شد كه آن جواب، به نظر ما تمام نبود.جواب ديروز مبتنى بر اين بود كه بين كلىها فرق وجود دارد، كلى متأصل غير از كلى منتزع است،كلى متأصل چه تأصل جوهرى داشته باشد و چه تأصل عرضى، حكايت از افراد نمىكند، اما كلىمنتزع كه انتزاع از افراد شده است، حكايت از افراد مىكند؛ اما در جواب امروز بين كليات فرقى قايلنشده، بلكه چنين جواب مىدهد كه تمام كليات را با دو ديد مىتوانيم ببينيم و اين ملاحظهها و ديدهااثرش در باب حكايت و مرآتيت نسبت به افراد ظاهر مىشود يعنى روى يك ديد، عنوان حكايتوجود ندارد، روى ديد ديگر حكايت وجود دارد.
گاهى كلى را به نحو مهمله و جمود ملاحظه مىكنيم، اما گاهى همين طبيعت، به عنوان سريان وجريان در افراد ملاحظه مىشود. لذا مىبينيم كلمه سريان و جريان كه در مقابل ركود و جمود است،به كار مىرود. پس همين ماهيت و طبيعت انسان را دو طور مىشود ملاحظه كرد: يك وقت انسانمهمله و جمود طبيعت را ملاحظه مىكند، اما نه اين طبيعت را «بما أنه سارٍ فى الافراد و جارٍ فىالافراد» ملاحظه مىكند. اين دو نحو ملاحظه با هم فرق مىكند، شما اگر طبيعت را بطور مهململاحظه كرديد، معنا ندارد كه حكايت از افراد كند، اما اگر طبيعت را با وصف سريان و جريان در افرادملاحظه كرديد، آيا با اين وصف هم طبيعت حكايت از افراد نمىكند و نمىتواند مرآت براى افرادواقع شود؟ اين توضيح را من اضافه مىكنم كه در باب مطلق و مقيد، مشهور و مرحوم آخوند(ره)،مطلق را به طبيعت ساريه در افراد معنا مىكنند و مىگويند اگر مطلقى موضوع براى حكم واقع شد،معنايش اين است طبيعت با وصف سريان و جريان اين طبيعت در افراد موضوع واقع شده است، پسمعلوم مىشود كه وقتى كه مطلق به عنوان يك ماهيت ساريه و طبيعت جاريه ملاحظه شود، با افرادرابطه دارد و حكايت از افراد مىكند، مرآت براى افراد مىتواند واقع بشود. در نتيجه، پاسخ دهندهمىگويد: اگر ما وضع عام و موضوع له خاص را تصوير مىكنيم و امكان عقليش را مىپذيريم،مىتوانيم افراد را ملاحظه كنيم و از راه كلى مىتوانيم افراد را ببينيم، مشروط به اين كه كلى به نحوسريان وجريان در افراد ملاحظه شود.
نظر استاد در اهمال و سريان
آيا اين بيان مىتواند حل اشكال كند؟ اين بيان صحيح است يا اين بيان هم قابل قبول نيست؟ بااين كه ديروز هم اشاره كردم، مكرراً فرد را معنا بكنيم كه افراد يعنى چه؟ افراد يك كلى، واجد چهمزايايى بايد باشند تا افراد كلى قرار بگيرند؟ زيد و عمرو و بكر كه به عنوان افراد كلى انسان مطرحهستند، چرا ما به اينها افراد طبيعت انسان منطبق مىكنيم؟ چرا عنوان فرديت را به آنها مىدهيم؟
در تحقق عنوان فرد لازم است، اولاً طبيعتى كه اين فرد، فرد آن طبيعت است، در عالم طبيعتشباقى نمانده باشد، بلكه وجود پيدا كرده باشد، اگر طبيعت وجود پيدا نكند، معنا ندارد فرد تحقق پيدابكند. اولين مسألهاى كه در تحقق عنوان فرد مطرح است، وجود الطبيعه است. آن وقت اگر خواستيمافراد در نتيجه افراد طبيعت بايد سه مرحله و سه خصوصيت وجود داشته باشند: وجود الطبيعة، تكثروجود الطبيعة، الخصوصيات المشخصة و الخصوصيات الفردية. وقتى كه اين مقدمه روشن شد،مىآييم سراغ كسى كه اين جواب را داده است. شما كه مىگوييد: ما گاهى طبيعت را سارى و جارىدر افراد ملاحظه مىكنيم، سؤال اين است كه آيا در اين مقام كه شما ملاحظه مىكنيد، پايتان را ازمحدوده طبيعت و ماهيت بيرون مىگذاريد، يعنى علاوه بر طبيعت چيز ديگرى را تصور مىكنيد كهاز بحث ما خارج است؛ اما اگر شما نظرتان از محدوده طبيعت بيرون نمىرود، كجاى اين طبيعت،كلمه وجود مطرح است كه اولين مرحله تحقق فرد است؟ كجاى اين طبيعت، كلمه وجود مطرحاست؟
آيا وقتى كه در ماهيت انسان، حيوان ناطق را ملاحظه مىكنيد، حيوان ناطق تمام ملحوظشماست يعنى غير از حيوان ناطق چيز ديگرى را لحاظ نمىكنيد؟ اگر تمام ملحوظ شما حيوان ناطقاست، كجاى اين حيوان ناطق، وجود نوشته شده كه شما از دريچه حيوان ناطق وجود را ببينيد؟ مگرسرتاپاى فلسفه اين معنا را ثابت نمىكند كه «نسبة الماهية الى الوجود و العدم على السويّة» ماهيتحيوان ناطق، نه با وجود قوم و خويشى دارد و نه با عدم دشمنى دارد، ماهيت حيوان ناطق نسبتش بهوجود و عدم على السواء است و لذا ممكن الوجود در وچودش نياز به علت دارد، اگر خود ماهيت،اضافهاش به وجود بيش از اضافهاش به عدم بود، وجود ماهيت ممكن نياز به علت نداشت. اين كهممكن الوجود نياز به علت دارد، براى اين است كه ماهيت نسبتش به وجود و عدم على السواء است.
پس، اولين قدم در باب تحقق فرديت، مسأله وجود است كه خارج از دايره ماهيت است و معناندارد كه شما با تصور معناى انسان، وجود در ذهنتان بيايد يعنى از دريچه انسان وجود را ببينيد،ممكن است وجود را مستقلاً تصور كنيد، ممكن است وجود را در كنار تصور ماهيت مستقلاًملاحظه كنيد، اما بحث اين است كه از ماهيت مىخواهيد وجود را ببينيد، از آينه ماهيت مىخواهيدوجود را ببينيد؟ وجود چه اختصاصى به ماهيت دارد كه شما از دريچه ماهيت وجود را ببينيد، وجودو عدم نسبتش به ماهيت على السواء است و اين مطلبى است كه خود مرحوم آخوند(ره) مكرر دركفايه ذكر مىكنند، ولو اين كه در جاى ديگرى مىبينيم كه ايشان برداشت خوبى از اين مطلب فلسفهنداشتند، ليكن مطلبى كه در فلسفه است، اين است كه «الماهية من حيث هى هى ليست الا هى» يعنىماهيت در عالم ماهيت فقط خودش است، «لاموجودة» يعنى وجود در دايره ماهيت نيست، «ولامعدومة» عدم در دايره ماهيت نيست، «لا مطلوبة و لا غير مطلوبة» نه طلب در داخل دايره ماهيتاست و نه غير طلب داخل در دايره ماهيت است. ماهيتى كه اينطورى است، شما چطور مىتوانيد ازدريچه اين ماهيت، افراد اين ماهيت را تماشا كنيد؟ در حالى كه اولين قدمش لنگ است، اولين قدمتحقق فرديت مسأله وجود، بعد هم تعدد الوجود بلحاظ افراد، بعد هم خصوصيات فرديه ومشخصات فرديه است. آن وقت شما همه اينها را در ماهيت مىبينيد، در حيوان ناطق وجود رامىبينيد، تعدد وجود را مىبينيد، خصوصيات فرديه و مشخصات فرديه رامىبينيد! آيا معقول استكه چنين چيزى تحقق پيدا كند؟
آن مؤيدى را كه در باب مطلق و مقيد عرض كردم، جوابش همين است و ان شاء الله در بابمطلق ما اين معنا را ذكر مىكنيم كه اصلاً مطلق به معناى سريان در افراد و جريان در افراد معنا ندارد،مطلق يك معناى ديگرى دارد كه «تمام الموضوع هو الماهية»، آن وقتى كه تمام الموضوع ماهيتشد، عتق رقبة تمام الموضوع است. اگر شما رقبه كافره را آزاد كرديد، چون عتق الرقبة است، كافىاست، مسأله كفر در آن مطرح نيست، اگر رقبه مؤمنه را آزاد كرديد، چون عتق الرقبة است، كافىاست. اين معناى مطلق است. پس سريان و جريانى كه اينجا ذكر شده، قابل قبول نيست.
نتيجه اين مىشود كه ما اين قسم را نمىتوانيم از مرحوم آخوند(ره) بپذيريم، يعنى اساساشكال در رابطه با اصل تصوير وضع عام، موضوع له خاص است، معناى كلى را تصور كند و لفظ رادر مقابل افراد قرار بدهد، موضوع له را عبارتِ از افراد قرار بدهد، اين قابل تصور نيست. بله، اگر دركنار تصور عام، يك تصور ديگرى از راه ديگرى نسبت به افراد پيدا بكند، مانعى ندارد لفظ را براىافراد وضع بكند؛ اما اين ديگر اسمش وضع عام نخواهد شد، معناى وضع عام، يعنى صرفاً كلى راتصور كرده باشد، صرفاً طبيعت را ملحوظ و متصور خودش قرار داده باشد. معنا ندارد كه ملحوظطبيعت باشد و موضوع له عبارت از مصاديق و افراد باشد. تا به حال نتيجه بحث اين است: فرضى راكه مرحوم آخوند(ره) تصوير كردند، براى ما غير قابل تصور است. راجع به عكسش باز مسايلىداريم كه آنها را ان شاء الله عرض مىكنيم، شايد از باب احتمال است، شايد در عكس اين مسأله ماقائل به امكان عقلى شديم كه نتيجه
عدم امكان تصوير عقلى در وضع عام و موضوع له خاص
اما فعلاً آنكه محل بحث ماست، وضع عام و موضوع له خاص است كه از نظر امكان عقلى غيرقابل تصور است و ما نمىتوانيم امكان عقلى اين را بپذيريم. نتيجه مىخواهيم بگيريم، اگر ما فرضكرديم كه وضع عام، موضوع له خاص بنابرين، از شما سؤال مىكنيم: يك لفظى كه موضوعله متعدد دارد، شما بر حسب اصطلاح بايداز آن تعبير بكنيد به مشترك لفظى، براى اين كه فرق بين مشترك معنوى و مشترك لفظى همين استكه در مشترك معنوى، موضوع له يك معناست، قدر جامع و قدر مشترك، اما موضوعله در مشتركلفظى معانى متعدده دارد، مثل كلمه عين كه هفتاد و چند معنا دارد يعنى يك موضوع له او عين باكيهاست، يك موضوع له او عين جاريه است، يك موضوع له او نمىدانم عين فلان، به عدد معانى عين،موضوع له متعدد است و در نتيجه اشتراك لفظى در كار است.
فرض امكان تصوير عقلى و نقد بر آن
اگر وضع عام و موضوع له خاص را تصوير كرديد، آيا نبايد اينجا اشتراك لفظى تحقق پيدا كند؟يعنى بايد يك لفظ معانى متعدده داشته باشد، آن هم نه هفتاد تا معنا، هفتاد ميليارد معنا، به حسبتعدد افراد. اگر افراد طبيعت صد ميليارد بودند، بايد صد ميليارد معناى موضوع له داشته باشد، يعنىبايد يك مشترك لفظى پيدا كرده باشيم كه صد ميليارد داراى معناست. اگر شما بگوييد كه در بابعين، معانى بينشان تغاير تحقق دارد، عين باكيه كجا و عين جاريه كجا؟ چشم كجا، چشمه كجا، امااينها همه افراد يك طبيعتند، اينها مصاديق يك ماهيتند و علاوه در عينى كه اشتراك لفظى وجود دارد،تعدد وضع هم وجود دارد، يعنى واضع يك مرتبه روى كرسى وضع نشسته كلمه عين را براى عينباكيه وضع كرده، دفعه ديگر روى كرسى وضع نشسته و كلمه عين را براى عينِ جاريه وضع كرده، درحقيقت هفتاد مرتبه روى كرسى وضع نشسته و كلمه عين را براى هفتاد معنا وضع كرده. اما درمانحن فيه، اولاً معانى موضوع له كه عبارت از افراد است، افراد يك طبيعت و ماهيتند و ثانياً، وضعىكه تحقق پيدا كرده، يك وضع بوده است، در وضع عام و موضوع له خاص تعدد وضع نداريم،موضوع له متعدد است، والاّ واضع يك مرتبه روى كرسى وضع مىنشيند و با وضع عام و موضوع لهخاص لفظ را در برابر افراد يك ماهيت وضع مىكند. پس دو تا فرق بين ما نحن فيه و بين مسأله عينوجود دارد.
جواب مىدهيم كه قبول داريم، ولى اين فرقها فارق نيست. آيا در اشتراك لفظى اين معنا نقشدارد كه واضع ده مرتبه روى كرسى وضع نشسته باشد؟ آيا در اشتراك لفظى اين معنا نقش دارد كهمعانى موضوع له، بايد ماهيات مختلفه باشند، يكى عين باكيه باشد و ديگرى عين جاريه يا آن كه دراشتراك لفظى نقش دارد، اين است كه موضوع له تعدد داشته باشد؟ موضوع له تغاير داشته باشد وافراد هم تغاير دارند. افراد و لو اين كه يك جهت جامع به نام طبيعت دارند، اما در عين حال، متغاير باهم هستند. زيد متغاير با عمرو است، عمرو متغاير با بكر است، براى اين كه زيد، عبارت از انسانموجودِ با خصوصياتِ فرديه خودش است و عمرو هم عبارت از انسان موجود با خصوصيات فرديهعمرو است و اين دو تا مجموعه با هم متغاير است، اين دو تا مجموعه غير قابل اجتماع است.
اگر شما موضوع له را عبارت از مصاديق و افراد بدانيد، چارهاى نداريد جز اين كه يك مشتركلفظى به اين كيفيت پيدا بكنيد كه لفظى در يك وضع، براى صد ميليارد معناى متغاير، به عدد تعددافراد وضع شده باشد، بايد اين معنا را ملتزم شويد. البته التزام به اين معنا امتناع عقلى ندارد، كسىنمىگويد اين معنا عقلاً ممتنع است، چه مانعى دارد كه ما يك مشترك لفظى به اين كيفيت هم داشتهباشيم. لكن اين را نمىشود انكار كرد كه اين با ذهن انسان نمىخواند. بعيد مىآيد در ذهن انسان كهما يك مشترك لفظى داراى صد ميليارد معنا باشيم، كما اين كه بعداً كه ان شاءالله مسأله وضع حروفو معانى حرفيه را بحث مىكنيم، نظر مرحوم آخوند(ره) اين است كه حروف، مثال براى وضع عام وموضوع له خاص است. علاوه بر اين كه امكانش را ايشان قايل شده، وقوعش را هم قايل شده و درباب حروف همين معنا را پياده كرده، يعنى كلمه «مِنْ» همين دو تا حرف، مِن، «ميم و نون» از بابوضع عام و موضوع له خاص است. موضوع له جميع مصاديق كلى ابتداء، در هر رابطهاى و در هرموردى است.
لازمه حرف اين است كه ما بگوييم شما كلمه عين را به رخ ما نكشيد كه هفتاد تا معنا دارد، هفتادتا معنا چيست؟ ما كلمه «مِن» را براى شما ذكر مىكنيم كه به نحو اشتراك لفظى براى صد ميليارد ابتداوضع شده، هر چه ابتدا شما در خارج تحقق پيدا بكند، ابتداى مطالعه، ابتدا رفتن، ابتدا خوابيدن،ابتداى خوردن، ابتدا بيدار شدن، هر چه شما ابتدا در عالم تصور مىكنيد، به عنوان موضوع له كلمه«مِن» به نظر مرحوم آخوند(ره) مطرح است.
عرض كردم اين امتناع عقلى فى نفسه ندارد كه ما در باب مشترك لفظى چنين فرضى را تصوركنيم، اما مستبعد به ذهن انسان است و اين استبعاد اصل مطلب را تأييد مىكند كه اصلاً بايد دور وضععام و موضوع له خاص را را قلم گرفت. اصلاً در باب حروف نبايد بحث كنيم كه وضع عام و موضوعله خاص است يا نه، قبل از اين كه به مرحله وقوع برسيم، در امكان دورش را قلم مىگيريم،مىگوييم: وضع عام و موضوع له خاص غير قابل تصور است، شما نمىتوانيد از دريچه كلى افراد راببينيد، شما نمىتوانيد حيوان ناطق را راه به وجود و تعدد وجود و خصوصيات فرديه قرار بدهيد،مسايل وجود و مراحل بعدى از دايره و محدوده ماهيت بيرون است و ماهيت سر سوزنى اضافهاشبه وجود، بيش از اضافه به عدم نخواهد بود، والاّ دليل بر اين كه ممكن نياز به علت دارد، بايد كناربرود و بالنتيجه اين هم يك مبعدى هست كه عرض كرديم كه صرفاً جنبه مبعدى دارد و تأييد مىكندكه ريشه مطلب خراب است و نوبت به اينجا نمىرسد كه ما مجبور باشيم به چنين مشترك لفظى تنبدهيم و يك مشترك لفظى صد ميليارد معنا دار را قبول كنيم.
تمرينات
بررسى كلى بگونه اهمال يا سريان را توضيح داده و آن را در پاسخگويى به اشكال برمرحوم آخوند(ره) ارزيابى كنيد
وضع عام و موضوع له خاص آيا امكان تصوير عقلى دارد يا نه
فرض امكان تصوير عقلى و نقد بر آن را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...