شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 25
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تعريف مرحوم نايينى بر علم اصول
بر تعريف مرحوم آخوند(ره) اشكالاتى وارد بود، متاخرين از اجلاّى تلامذه ايشان تعريفاتديگرى براى علم اصول ذكر كردهاند كه به نظر خودشان اين تعريفات خالى از اشكال است.
نقدهاى سهگانه تعريف پيشگفته
علم اصول عبارت است از علم به كُبرياتى كه اگر صغريات آنها انضمام به آن كبريات پيدا بكند،يك حكم الهى كلّى را استنتاج مىكنيم. علم به كبرياتى كه اگر صغريات آن كبريات، منضمّ به آنهاشود و قياسى تشكيل پيدا كند، نتيجهاى كه از تشكيل اين صغرى و كبرى مىگيريم، اين است كه يكحكم الهى كلّى به دست مىآوريم.
تعريف مرحوم محقق عراقى(ره) بر علم اصول
نبايد كلمه علم را در تعريف علم اصول يا ساير علوم به كار ببريم. اگر گفتند: علم نحو را تعريفبكنيد، ما نبايد بگوييم: علم نحو علم به مسائل علم نحو است، علم نحو همان مجموعه مسائل علمنحو است چه كسى عالم به آنها باشد يا عالم به آنها نباشد. با قطع نظر از اين مناقشه كه ايشان - تبعاً للمشهور - كلمه علم را در تعريف علم اصول آوردند وعرض كرديم كه نبايد ذكر شود، دو اشكال به تعريف ايشان وارد است:
1- اين تعريف يك سلسله از قواعد فقهيّه را شامل مىشود، نه همه قواعد فقهيه را. قواعد فقهيهدو جور است، از باب تشبيه، بعضى از نظر عمومى مثل نوع است در رابطه با ماهيات، يعنىمصاديقى كه در تحت آنها واقع شده، افراد و مصاديقند، داراى خصوصيات فرديهاند. اما يك سلسلهاز قواعد فقهيّه جنبه جنسى دارند و در تحت اين قواعد انواعى واقع هستند و آن انواع هم خودشانكليّت و عموميت دارند، منتهى در محدوده نوعشان. پس همانطورى كه حيوان كليّت دارد، انسانِواقع در تحت حيوان هم كليت دارد، منتهى اين كليتش كليت نوعيه است، آن كليتش كليت جنسيّهاست.
چون در تعريف مرحوم آقاى نايينى كلمه استنباط ذكر نشده، بلكه مسأله صغرى و كبرى و نتيجهذكر شده، فرموده است: علم اصول علم به كبرياتى است كه «لو انضمّ اليها صغرياتها يستنتج حكمالهىٌ كلى»، ما مىگوييم: آن سلسله از قواعد فقهيّه كه جنبه نوعى دارد، مشمول اين تعريف محققنايينى نمىشود، اما شامل يك سرى قواعد فقهيّه مىشود كه جنبه جنسى دارد و انواعى هم كه درتحت او واقع هستند، كليت نوعيه دارند. مثل قاعده «كل مايضمن بصحيحه يضمن بفاسده، كل عقديضمن بصحيحه يضمن بفاسده». يكى از انواعى كه در تحت اين كلى واقع شده است، بيع است، بيعخودش نوع است، هزاران مصاديق و افراد دارد، آن وقت از ايشان سؤال مىكنيم: اين تعريف شما آيابر قاعده «ما يضمن» صادق نيست؟ قاعده «ما يضمن» يك كبرايى است كه اگر صغراى آن به اوضميمه شود، استنتاج مىكنيم يك حكم الهى كلى را. مىگوييم: ما شك داريم كه بيع فاسد آيا در اوضمان هست يا نه؟ مىآييم اين صغرى را در كنار كبرى مىگذاريم، مىگوييم: «البيع يضمنبصحيحه» جاى ترديد نيست كه صغرى است، كبرى هم مىگويد: «كلما يضمن بصحيحه يضمنبفاسده» اين هم كبرى، نتيجهاى كه از اين صغرى و كبرى مىگيريم، حكم الهى كلى است كه «البيعالفاسد بجميع مصاديقه و افراده يضمن بفاسده».
شما كه در تعريف خودتان كلمه استنباط را ذكر نكرديد، اگر كلمه استنباط را به كار مىبرديد،نظرتان هست ما روى كلمه استنباط تكيه كرديم، گفتيم: مسأله كلى و مصداق جنس و نوع را نبايداسمش را استنباط گذاشت، استنباط يعنى چيزى را از چيز مغاير به دست آوردن و استنباط كردن،شما كلمه استنباط را به كار نگرفتيد، شما صغرا و كبرا مىخواهيد، نتيجهاى مىخواهيد كه حكم الهىكلّى باشد.
لذا در ذهن كسى نيايد كه ما «كل خمر حرام» را مىخواهيم داخل در تعريف مرحوم محقق نايينىكنيم، نه در «كل خمر حرام» وقتى كه شما قياس تشكيل مىدهيد، مىگوييد: «هذا خمرٌ و كلّ خمرحرام، فهذا حرام»، «هذا حرام» حكم الهى كلى نيست، لذا ما اين را بر مرحوم محقق نايينى اشكالنمىكنيم. اما بيع يك حكم كلى دارد، همانطورى كه بيع صحيح يك حكم كلى دارد، بيع فاسد همهمينطور است. مىگوييم: «البيع يضمن بصحيحه» قاعده ما يضمن مىگويد: «و كلّ ما يضمنبصحيحه يضمن بفاسده» نتيجه اين غير «هذا حرام» در خمر است. نتيجه اين است: «فالبيع يضمنبفاسده» كه حكم كلى الهى است و از اين صغرى و كبرى استنتاج مىشود.
پس اين تعريف، بر اين سرى از قواعد فقهيه كه جنبه جنس دارد و آنهايى كه در تحتش واقعهستند، انواعى هستند كه اين انواع هر كدامشان جهت كليّت و جهت عموميت در او وجود دارد،صادق است.
2- ظاهر تعريف اين است كه قواعد اصوليّه همان كبرياتى است كه اگر ما صغرى را به او ضميمهكرديم، فورى حكم استنتاج مىشود، ديگر نياز به يك قاعده و مسأله ديگر ندارد. فقط عنوان اينقواعد عنوان كبرويت است، صغرى هم كه به او ضميمه شد، به دنبالش حكم الهى كلى استنتاجمىشود. سؤال مىكنيم: آيا اين مسائلى كه ما آن روز ذكر كرديم، «صيغة الامر، هيئة افعل هل هىظاهرةٌ فى الوجوب ام لا»؟ از مسائل مهمه علم اصول هست يا نه؟ كسى نمىتواند در اين ترديد كندكه بحث اوامر و نواهى از نظر دلالت بر وجوب و حرمت، جزو مسائل علم اصول نيست، ولو اين كهعنوانش عنوان مباحث الفاظ است، ولو اين كه ممكن است در علوم ديگر هم از او بحث بشود، امااين مانع از اين نيست كه اين جزو مباحث علم اصول هست، اما نمىخواهيم بگوييم: منحصراًهست، ممكن است در لغت هم اين يك مسألهاى باشد. اما مسأله اصوليه بودنش بدون اين كه اثباتشىء نفى ما عدا بكند، در جاى خودش مسلم است.
حالا از ايشان مىپرسيم: قياس شما چنين است: «هيئة افعل ظاهرةٌ فى الوجوب» اين كبرى،صغرايش اين است كه مثلاً روى نماز يك هيئت «افعل» آمده، خداوند فرموده: «أقيموا الصلاة» آنصغرى را به اين كبرى كه ضميمه كرديم، نتيجه چه مىشود؟ اگر شكل اول تشكيل دهيم كه حد وسطدر صغرى محمول باشد و در كبرى موضوع و بديهى الانتاج هم باشد، مىگوييم: «الصلاة معروضةلهيئة افعل» اين صغرى، و «هيئة افعل ظاهرةٌ فى الوجوب» نتيجه اين است كه هيئت افعلى كه روىنماز آمده، ظهور در وجوب دارد. مگر ظهور در وجوب حكم الهى است؟ حكم الهى وجوب نمازاست، نه ظهور در وجوب، شما مجبوريد كه چيز ديگرى هم ضميمه كنيد، بعد از اين كه مىگوييد:«و هيئة افعل ظاهرةٌ فى الوجوب» بگوييد: «و كل ظاهر حجة» كه يك مسأله اصولى ديگرى است. آنوقت نتيجه بگيريد وجوب نماز ظهر را در حالى كه ظاهر تعريف ايشان اين است كه حالت انتظارندارد، قاعده اصوليه كبرى است، صغرى كه به او ضميمه شد، بدون حالت انتظار يك حكم الهى كلىاستنتاج مىشود.
نقد مرحوم اصفهانى(ره) بر تعريف پيشگفته
بر حسب آنچه در تقريرات ايشان به قلم مرحوم آقاى شيخ محمد تقى بروجردى (رضوان اللهعليه) كه از نظر تقرير نويسى شايد متخصصترين فرد در تقرير نويسى ايشان باشد، بسيار روان ومسائل را بدون هيچ كم و زياد، روشن بيان كرده است. ايشان در ابتداى كلامش، همان تعريفمرحوم آخوند(ره) را ذكر كردهاند، فقط با يك فرق كه كلمه استنباط را ندارد، مىفرمايند: قواعدى كهراه را براى انسان باز مىكند كه انسان تشخيص حكم بدهد. بعضى از قواعد اصوليه هست كه نهخودش در راه تشخيص حكم نقش دارد، نه وظيفه عمليه مكلف را بيان مىكند، بلكه عنوان سومىدارد كه كيفيّت تعلّق حكم را به موضوعش مشخص مىكند. مباحثى كه در عام و خاص، مطلق و مقيدداريم، ناظر به اين است كه آيا اين حكم به نحو عموم تعلق به موضوع گرفته يا به نحو خصوص، بهنحو مطلق تعلق به موضوع گرفته يا به نحو مقيّد؟ كيفيّت تعلق حكم به موضوع را بررسى مىكنيم واين مباحث را جزو مباحث علم اصول مىدانيم، اما مبحث مشتق را خارج از مسائل علم اصولمىدانيم و همينطورى كه در مقدمه ذكر شده، معنايش اين است كه اين در مسائل علم اصول واردنيست. بحث مشتق يك بحث لغوى محض است، آيا مشتق حقيقت در خصوص متلبس است ياحقيقت در اعمّ از ما انقضى و متلبس است؟ اين بحث، نه حكم را مشخص مىكند و نه كيفيت تعلّقحكم به موضوع را؛ بلكه مثل ساير عناوينى است كه در موضوعات احكام واقع شده و ما بايد به لغتمراجعه كنيم، شما به لغت مراجعه مىكنيد و معناى صعيد در آيه تيمم را به دست مىآوريد. به همينلغت هم بايد مراجعه كنيد كه اگر موضوع حكم، يك مشتقى باشد، آيا اين مشتق حقيقت درخصوص متلبس است يا اعمّ از ما انقضى و متلبس؟ چطور در باب صعيد به لغت مراجعه مىكنيد كهآيا صعيد خصوص تراب خالص است يا مطلق وجه الارض است؟ به همين لغت هم مراجعهمىكنيد براى تشخيص معناى لغوى مشتق، اما مباحث عام و خاص، مطلق و مقيد ارتباط با حكمدارد، كيفيت تعلق حكم را به موضوع مشخص مىكند كه آيا به نحو عموم است يا به نحو خصوص،به نحو اطلاق است يا به نحو تقييد؟ در حقيقت، صدر و ذيل كلامشان را كه بررسى كنيم سهخصوصيّت و سه مزيّت در رابطه با قواعد اصوليه مطرح كردهاند و در دوتاى اول، با حذف كلمهاستنباط، تقريباً عين تعريف مرحوم آخوند(ره) است.
نقد امام راحل«ره» بر تعريف محقق عراقى(ره)
آيا اين سه مزيت جامع دارد يا ندارد؟ اگر جامع دارد، بايد همان جامع در تعريف اخذ شود و اگرجامع ندارد كه حقاً هم جامع ندارد، آن وقت شما بايد ملتزم به تعدّد عرض در رابطه با علم اصولشويد، مگر اين كه ايشان بگويند: مانعى ندارد كه ما ملتزم به تعدّد عرض بشويم.
تذكر استاد پيرامون چگونگى درس خواندن
سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (دام ظله) دو اشكال به حرف ايشان دارد:
1 - در تمامى مباحث عام و خاص تعلق حكم به موضوع بيان نمىشود، در آن قسمتهايى كه اينرا بيان مىكند، حق با شماست، اما ما در مباحث عام و خاص مباحثى هم داريم كه هر چه انسان فكركند، بين آن مباحث و مبحث مشتقى كه شما خارج از علم اصول مىدانيد، نمىشود فرق گذاشت.مثل اين كه شما در باره الفاظ عموم بحث مىكنيد كه آيا لفظ «كل هل وضعت للدلالة على العموم والاستغراق ام لا؟، الجمع المحلّى باللام، هل يدلّ على العموم ام لا؟ المفرد المعرّف باللام هل فيه دلالةعلى العموم ام لا؟» اين مسائل با مسأله مشتق چه فرق مىكند؟ آيا آن كسى كه بايد متصدى اين معناباشد، غير از لغت است؟ لغت بايد بگويد كه كلمه كل «وضعت فى الدلالة على الاستقرار»همانطورى كه لغت بايد بگويد كه مشتق وضعت مثلاً «للدلالة على الاعم من المتلبس و المنقضى».
همينطور در باب مطلق و مقيّد، آيا الف و لام چند تا معنا دارد؟ چه خصوصياتى در معناى الف ولام هست، الف و لام وارد بر مفرد با الف و لام وارد بر طبيعت چه فرقى مىكند؟ اينها مسائلى استكه هر چه انسان فكر كند نمىتواند بين آن و مبحث مشتقّ فرق قائل شود.
2 - بر اساس تعريف ايشان، بعضى از قواعد فقهيّه هم داخل مىشود. براى اين كه آن قواعدفقهيه هم، راه براى تشخيص حكم است. از كجا به دست بياوريم كه در بيع فاسد، ضمان تحقق دارد؟از راه قاعده «كلّما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده».
تمرينات
تعريف مرحوم نايينى بر علم اصول را بيان كنيد
نقدهاى سهگانه تعريف پيشگفتهرا بيان كنيد
تعريف مرحوم محقق عراقى(ره) بر علم اصول را بيان كنيد
نقد مرحوم اصفهانى(ره) بر تعريف پيشگفته را بيان كنيد
نقد امام راحل بر تعريف محقق عراقى(ره) را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...