شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 23
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
بحث در باره تعريف مشهور و دو اشكالى بود كه مرحوم آخوند(ره) بر تعريف مشهور كردهاند.اشكال دوم اين بود: اصول عمليهاى را كه در شبهات حكميه جارى مىشوند، نمىتوان از مسائل علماصول خارج كرد. ما نمىتوانيم بگوييم كه بحث از استصحاب به طور كلى بحث اصولى نيست،بحث از اصالة الحلية و اصالة التخيير بحث اصولى نيست، با اين كه يك قسمت مهم از علم اصول رااينها گرفتهاند.
متن درس
تفاوت اصول عمليه در شبهات موضوعيه و حكميه
ديروز عرض كرديم كه اينها بين شبهات موضوعيه و شبهات حكميه فرق قائل شدند و اصولعمليهاى را كه در شبهات موضوعيه جارى مىشود، جزء مسائل فقهى مىدانند، اما اصول عمليهاىرا كه در شبهات حكميه جارى مىشود، جزء مسائل علم اصول مىدانند. فرقى بين اينها به اينصورت فعلاً عرض مىكنيم تا در جاى خودش اين مسأله بيشتر تحقيق بشود و آن فرق اين است كهاصول عمليهاى كه در شبهات موضوعيه جريان پيدا مىكند، در رابطه مستقيم با خود مكلف است،خود مقلد مكلف اصل عملى را در شبهات موضوعيه جارى مىكند، البته فتوا را مجتهد مىدهد،مجتهد مىگويد كه اگر حالت سابقهاى مشخص بود و بعد شما شك در بقاى آن حالت سابقه كردى،استصحاب جارى بكنيد، اين كلى را مجتهد بيان مىكند، اما در مقام اجرا و پياده شدن اين كلى درشبهات موضوعيه، خود مقلد و مكلف است كه مثلاً لباسش را ملاحظه مىكند و مىبيند اين لباساول صبح نجس بوده است و حالا شك مىكند در اين كه تطهير كرده است يا نكرده، يقين و شكى كهموضوع در «لاتنقض اليقين بالشك» است، در شبهات موضوعيه به خود مقلد ارتباط دارد يعنىمقلدى كه يقين كرد به نجاست لباس در حال سابق و شك كرد در بقاء نجاست، اين مقلد مجرى وپياده كننده «لاتنقض اليقين بالشك» است.
همينطور در اصالة الحلية، اگر مقلدى مردد شد كه آيا اين مايع خمر است يا ماء است؟ اين شكمقلد در شبهه موضوعيه است، چه بسا مجتهد ترديدى ندارد، چه بسا مجتهد علم دارد بأنه خمرٌ ياعلم دارد بأنه ماءٌ، اما اين مقلد است كه اگر شك كرد، به دستور مجتهد قاعده حليّت را پياده مىكند واصالة الحلية را در اينجا اجرا مىكند. پس در شبهات موضوعيه، يقين و شك مقلد مطرح است ومُجرى اصل عملى عبارت از مقلد است، اما در شبهات حكميه، اگر مقلدى شك كرد در اين كه نمازجمعه واجب است يا نه، آيا خودش حق دارد تمسك به استصحاب كند؟ اگر يك مقلدى شك كرد كه«شرب التّتن حلال او حرام» آيا خودش حق دارد كه «اصالة الحليّة» را پياده كند؟ نه، اينجا ديگرمربوط به مجتهد است، يقين و شك مجتهد نقش دارد، مجتهدى كه يقين دارد به اين كه نماز جمعهدر عصر حضور واجب بوده و در عصر غيبت شك دارد كه وجوب باقى هست يا نه؟ كه البته معناىشك اين است كه ادله را بررسى كرده باشد، روايات را ملاحظه كرده باشد و از راه روايات و آيات بهجايى نرسيده باشد و مسأله به صورت مشكوك در نزد مجتهد باقى بماند، اينجاست كه مجتهد«لاتنقض اليقين بالشك» را پياده مىكند و استصحاب را در اينجا پياده مىكند.
پس در حقيقت، استصحاب در شبهات حكميه راهى است براى تشخيص و به دست آوردنحكم الهى، اما در شبهات موضوعيه، چون مُجرى خود مكلف مقلّد است، حكم الهىاش «لاتنقضاليقين بالشك» است، منتها اجرا كننده عبارت از مقلد است.
اشكال دوم آخوند(ره) بر تعريف مشهور
بالاخره نظر مرحوم آخوند(ره) اين است: استصحابى كه در شبهات حكميه جارى مىشود،جزء مسائل علم اصول است، اصالة الحلية كه در شبهات حكميه جارى مىشود، جزء مسائل علماصول است، بنا بر اين، تعريف را كه مشهور براى علم اصول ذكر كردهاند، شامل اصول عمليهاى كهجزء مسائل علم اصول است، نمىشود. چرا؟ چه فرق مىكند كه حكم وجوب نماز جمعه را انساناز روايت استنباط كند يا از استصحاب به دست بياورد؟ آنجا كه از روايت به دست مىآورد، چطورتعريف مشهور شامل مىشود، اما آنجا كه از استصحاب به دست بياورد، شامل نمىشود؟ پس نقطهحساس در اشكال مرحوم آخوند(ره) اين است كه وجوب نماز جمعه، اگر از راه روايت به دستآمد، تعريف مشهور شامل مىشود، اما اگر از راه استصحاب به دست آمد، چون اين يك اصل عملىجارى در شبهه حكميه است، تعريف مشهور شاملش نمىشود. چرا؟
چرايش را بعضى از تلامذه مرحوم آخوند(ره) در حاشيه كفايه - كه طبعاً از خود مرحومآخوند(ره) گرفتهاند - مىگويند: معناى عبارت مشهور «القواعد الممهدة لاستنباط الاحكامالشرعيه» اين است كه ما يك سرى قواعد داريم و يك سرى احكام الهيه داريم و اين احكام الهيه را ازاين قواعد استنباط مىكنيم. نفس كلمه استنباط همان طورى كه در تعبيرات خود ما هم اين كلمهاستنباط در جاهاى مخصوصى به كار گرفته مىشود و استعمال مىشود، معنايش اين است كه شيئىاز شىء ديگرى استنباط بشود يعنى بين مستنبط و مستنبط منه مغايرت تحقق داشته باشد، والاّ اگركسى مثلاً نسبت به انسان سوء خلقى داشته باشد، انسان نمىگويد: من استنباط مىكنم كه شما نسبتبه من سوء خلق داريد، از چه چيز استنباط مىكنيد؟ سوء خلق كه مطلب روشنى هست، بايد يكمسأله ديگرى باشد كه از آن مسأله سوء خلق استنباط بشود يعنى دو جهت و دو شىء و تغاير بايدمطرح باشد.
پس معناى كلمه «استنباط» اين است كه احكام شرعيه غير اين قواعد است، اين قواعد يك چيزىاست و حكم الهى استنباط از اين قاعده مىشود، والاّ حكم الهى نفس اين قواعد نيست يا بعضى ازجهات ديگرى هم كه عرض مىكنم، نبايد در آن وجود داشته باشد. كلمه «استنباط» در اين تعريفمشهور مخصوصاً با اين كه قبل از او كلمه قواعد ذكر شده است و بعد از او كلمه احكام شرعيه ذكرشده است، معنايش اين است كه اين قواعد «يستنبط منها حكم شرعى».پس اين قواعد غير حكمشرعى است، مغاير با حكم شرعى است، يعنى دو چيز هستند كه احدهما از ديگرى استنباط مىشود.
روى همين معنا، اگر خبر واحد دلالت بر وجوب نماز جمعه كرد، اگر مجتهد بگويد: مناستنباط كردم از راه قول زراره كه حكم الهى وجوب نماز جمعه است، مثال روشنى بزنم: اگر مولا گفت: «اكرم كل عالم» به يك نحو عام اكرام هر عالمى را واجب كرد،شما برخورد كرديد به زيد عالم، اينجايى كه به زيد عالم برخورد مىكنيد، لذا در بحث قياس هم وقتى شما صغرى و كبرى تشكيل مىدهيد و شكل اول را
تعريف آخوند(ره) در تعريف علم اصول
مرحوم آخوند(ره) براى فرار از اين دو اشكال، تعريف ديگرى كردهاند: «هو صناعة يعرف بهاالقواعد التى يمكن ان تقع فى طريق الاستنباط او ينتهى اليها فى مقام العمل» علم اصول فن و صناعتىاست كه به وسيله آن فن و صناعت، قواعدى در اختيار انسان قرار مىگيرد كه به نحو مانعة الخلو،يكى از اين دو خصوصيت را بايد داشته باشد: يا قواعدى باشد كه در راه استنباط حكم خدا و درطريق استنباط حكم شرعى بتواند قرار بگيرد - نظير آنچه كه مشهور گفتند - يا قواعدى كه در طريقاستنباط واقع نمىشود، به وسيله آن قواعد ما حكم الهى را استنباط نمىكنيم، لكن قواعدى است كهبه عنوان آخرين چاره و آخرين راه در مقام عمل، مجتهد به آنجا مىرسد كه ديگر غير از اين راه وچارهاى ندارد، ولو اين كه استنباط به آن معنايى كه ما عرض كرديم، مطرح نيست.
بايد قواعد يكى از دو خصوصيت و مزيت را واجد باشد يا امكان وقوع در طريق استنباط يا اگرامكان وقوع در طريق استنباط ندارد، مجتهد به عنوان آخرين مرحله در مقام عمل، دست توسل بهدامن او دراز مىكند «او التى ينتهى اليها فى مقام العمل» يعنى بعد از او ديگر چيزى نيست، آخرين راهو آخرين چاره در مقام عمل دست زدن به آن قاعده و توسل به آن قاعده است.
حالا كه اين دو خصوصيت را براى قواعد بيان كردند، به نظر ايشان آن دو اشكالى كه به مشهوركردند، ديگر به تعريف ايشان وارد نيست. نه ظن انسدادى بنا بر حكومت و نه اصول عمليهاى كه درشبهات حكميه جارى مىشود، هر دو در اين تعريف مرحوم آخوند(ره) وارد است. اما ظن انسدادىبنابر حكومت، روى حرفى كه گفتيم، چون منظور استنباط قطعى است و در ظن انسدادى كه نه حكمواقعى قطعى داريم و نه حكم ظاهرى قطعى داريم، اين از تعريف مشهور خارج است، اما در تعريفمرحوم آخوند(ره) داخل است. براى اين كه ظن انسدادى بنابر حكومت، در جايى كه مقدمات دليلانسداد تمام باشد، آخرين چاره است، اگر ظن انسدادى را هم كنار بگذاريم، به چه چيز دست بزنيم؟از چه راهى موقعيت عملى خودمان را بتوانيم تشخيص بدهيم و در مقام عمل چه كار بايد بكنيم؟ ازكجا حكم را به دست بياوريم؟ لذا ظن انسدادى اين خصوصيت دوم را پيدا مىكند كه «التى ينتهىاليها فى مقام العمل».
همينطور استصحاب در وجوب نماز جمعه كه مجتهد چه موقع سراغ استصحاب مىرود؟ آنوقتى كه تمام ادله را زير و رو كند، از كتاب و روايات نتواند حكم نماز جمعه را به دست بياورد وبيچاره شود، آخرين چيزى كه مىتواند مجتهد دست به دامن او دراز كند، «لاتنقض اليقين بالشك»است كه اگر آن هم كنار رفت، ديگر چيزى نيست كه مجتهد به وسيله او حكم نماز جمعه را به دستبياورد. روايات و آيات هم كه نتوانستند حكم نماز جمعه را
اشكالات امام خمينى«ره» بر تعريف آخوند(ره)
آيا اين تعريف فى نفسه اما آن اشكالى كه به مرحوم آخوند(ره) وارد است و خيلى مهم نيست، اين است كه كلمه صناعتمربوط به علوم عمليه است، صناعت را در نجارى و آهنگرى به كار مىبرند، اينها كه آثار عمليهمشهوده و آثار خارجيه ملموسه دارد، كلمه صناعت در اينها به كار مىرود. علم اصول كه آهنگرىنيست كه انسان كلمه صناعت را در آن به كار ببرد، در تعبيرات روز هم كه مىگويند علم و صنعت،صنعت در يك محدوده خاصى تعبير مىشود، اما اسم علم اصول را صناعت بگذاريم، صحيحنيست.
به دنبال اين مىفرمايند: شما مىگوييد: «صناعة يعرف بها القواعد» پس اينجا «ما يعرف» و«يعرف بها» داريم، دو چيز داريم: چيزهايى شناخته مىشود و چيزهايى به سبب او شناخته مىشوند.آن چيزهاى اول «صناعة يعرف بها»، پس اين صناعت وسيله معرفت «يعرف بها» است، «يعرف» چهچيز است؟ القواعد، ما سؤال مىكنيم: اين قواعد چيست؟ اين قواعد مگر غير از مسائل علم اصولاست؟ آيا قواعدى كه «يمكن أن تقع فى طريق الاستنباط او التى ينتهى اليها فى مقام العمل» غير ازمسائل علم اصول است؟ نه، در حالى كه شما كه اين مسائل علم اصول را خارج از علم اصول كرديد.براى اين كه مىگوييد: علم اصول آن صناعت است، آن «يعرف بها» علم اصول است، اما اين قواعديعرف است، پس يعرف خارج از علم اصول است، پس قواعد خارج از علم اصول است، بايدبگوييم: تمام اين قواعدى كه در علم اصول مطرح شده است، اينها علم اصول نيستند، اينها «يعرفبعلم الاصول» هستند، والاّ علم اصول آن صناعت و فنى است كه «يعرف بها القواعد» در حالى كه مادر علم اصول از اين قواعد بحث مىكنيم، آيا اين اشكال وارد است، ولى خيلى چشمگير نيست و اهميت ندارد. اما اشكال دوم ايشان: اينتعريف شما بر بعضى قواعد فقهيه صادق است، شما مىخواهيد قواعد اصوليه را بيان كنيد، مابعضى از قواعد فقهيه داريم كه آنها هم در طريق استنباط واقع مىشوند، مثل قاعده «كل ما يضمنبصحيحه يضمن بفاسده» كه در مكاسب در مسأله مقبوض به بيع فاسد ملاحظه كردهايد. يك قاعدهفقهيهاى است كه هر عقدى كه در صحيح آن عقد، ضمان به مسمى وجود داشته باشد، در فاسدش همضمان به مثل و قيمت واقعى تحقق دارد. اين يك قاعدهاى است كه «يمكن أن تقع فى طريقالاستنباط» اگر بيع فاسد شد و ما شك كرديم كه در مقبوض به بيع فاسد، ضمان تحقق دارد يا نه؟فورى مىآييم سراغ قاعده «كل ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» و مىگوييم از راه اين قاعدهاستنباط مىكنيم حكم بيع فاسد و مقبوض به بيع فاسد را. پس اين تعريفى كه شما براى قواعداصوليه كرديد، شامل بعضى از قواعد فقهيه مىشود. اين اشكال بر مرحوم آخوند(ره) وارد نيست.براى اين كه اينجا حساب، حساب كلى و فرد است، شما اگر يك بيع فاسدى داشتيد و حكمش را ازقاعده كل ما يضمن به دست آورديد، كلمه استنباط صدق نمىكند، اينجا تطبيق كلى بر فرد است،اينجا به دست آوردن حكم فرد از طريق روشن بودن حكم كلى است، اينجا هم شما مىگوييد: «البيعيضمن بصحيحه و كل ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده، فالبيع يضمن بفاسده».
تمرينات
تفاوت اصول عمليه در شبهات موضوعيه و حكميه را بيان كنيد
اشكال دوم آخوند(ره) بر تعريف مشهور را بيان كنيد
تعريف مرحوم آخوند(ره) در تعريف علم اصول را توضيح دهيد
اشكالات دوگانه امام خمينى(ره) بر تعريف مرخوم آخوند(ره) را بيان كنيد
پاسخ استاد از نقد دوم امام خمينى(ره) را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...