شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 21
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
نظريه مرحوم آقاى بروجردى پيرامون موضوع علم اصول
مرحوم آقاى بروجردى روى آن مبناى كلى كه در رابطه با كلىِ موضوع هر علمى داشتند (كهنظريه ايشان را مفصلاً عرض كرديم، با قطع نظر از اشكالاتى كه بر كلام ايشان وارد بود) مىفرمودند:موضوع هر علمى عبارت است از جامع بين محمولات مسائل آن علم. محمولات را بايد در نظربگيريم و يك جامعى بين محمولات به عبارت روشنتر: نفى و اثبات فرق نمىكند، كسى «حجةٌ» بگويد يا «ليس بحجة» بگويد يا مثلاًدر بحث حجيت ظواهر كتاب، مىگوئيم: «ظاهر الكتاب حجةٌ ام لا؟» اصولى قائل به حجيت ظواهركتاب است، اخبارى قائل به عدم حجيت ظواهر كتاب است. در باب استصحاب مىگوئيم:«الاستصحاب هل هو حجة مطلقا او فى بعض الموارد او ليس بحجة اصلا؟».
پس، در يك سرى از مسائل علم اصول، عنوان حجيت مطرح است، در يك سرى ديگر، گرچهكلمه «حجة» در آن ذكر نشده است، لكن آن هم واقعش به «حجة» بر مىگردد. مثلاً وقتى مىگوئيم:«ما وُضِع له» هيئت افعل چيست؟ در حقيقت يك بحث لغوى نداريم، نمىخواهيم ببينيم كه از نظرلغت، من حيث هو لغة موضوع له هيئت افعل چيست، در حقيقت بايد عنوان بحثمان اين باشد كه«هيئة افعل هل هو حجة على الوجوب ام لا؟» اگر مولا گفت: «اقيموا الصلاة» و مطلب را در قالبهيئت افعل بيان فرمود، آيا اين هيئت افعل، حجت بر وجوب هست يا نه؟ گرچه در تعبير و در شكلاصولىاش ما به اين صورت مطرح نكرديم، لكن باطن مسأله در هيئت افعلى كه به عنوان مسألهاصوليه بحث مىشود، اين است كه «هيئة افعل هل هو حجة على الوجوب ام ليست بحجة علىالوجوب؟» در باب لا تفعل و هيئت نهى هم همين حرف را مىزنيم: «هل هو حجة على التحريم امليست بحجة على التحريم؟»
در باب مشتق هم مىگوئيم: آيا مشتق، حقيقت در خصوص متلبس به مبدأ فى الحال است ياحقيقت در اعم از متلبس و منقضى ما انفقى است؟ در متلبس كه بحثى نيست، بحث در منقضى است،بايد اينطورى بحث كنيم كه آيا مشتق نسبت به ما انقضى حجةٌ ام لا؟ اگر مشتق اعم باشد، نسبت بهمنقضى هم حجت است و اگر اختصاص به خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال داشته باشد، ديگرنسبت به منقضى ليس بحجة. زيرا مجاز كه حجيت ندارد، در صورتى كه فاقد قرينه و خالى از قرينهباشد. پس در باب مشتق هم مىتوانيم مسأله را به حجة برگردانيم، بگوئيم: محمول عبارت از حجةاست. در باب برائت شرعيه كه مىگوئيم: در صورت احتمال تكليف، احتمال وجوب يا حرمت، آياوجوب تحقق دارد يا ندارد؟ در واقع بحث به اين بر مىگردد كه آيا احتمال عقلائىِ تكليف، «هل هوحجة على المكلف ام ليس بحجة؟»
معناى حجت
با توجه به اين نكتهاى كه ايشان در معناى حجت بيان مىفرمايند كه معناى حجت آن نيست كهشيخ (ره) در اول كتاب رسائل بيان فرموده و حجت را عبارت از حد وسط منطقى گرفته است.حجت يعنى آن چيزى كه مولا مىتواند به استناد او گريبان عبد را بگيرد و عبد مىتواند به استناد او ازموافقت تكليف مولا شانه خالى كند؛ «الحجة ما يحتجّ به المولى على العبد و ما يصح الاحتجاج بهللعبد على المولى». وقتى مىگوئيم: «هيئة افعل حجة على الوجوب» معنايش اين است كه روزقيامت خداوند به استناد هيئت افعل در «اقيموا الصلاة» گريبان مكلف را مىگيرد، مىگويد: مگر مننگفتم: «اقيموا الصلاة» مگر من در ضمن هيئت افعل، صلاة را مأموربه قرار ندادم؟ اين معناى حجتاست. از آن طرف، وقتى مىگوئيم: «اصالة البرائة حجةٌ» يعنى عبد مىتواند در مقابل مولا به اصالةالبرائة تمسك كند، مىتواند بگويد چون عقل مىگويد: عقاب بلابيان قبيح است، لذا صرف احتمالتكليف، نمىتواند بر مولا به عنوان يك حجت مطرح باشد، روز قيامت نمىتواند خداوند بگويد:چون تو احتمال تكليف مىدادى، پس حجت بر تو تمام است. عبد در مقابل مىگويد: چون عقاببلابيان قبيح بود، لذا احتمال تكليف نمىتواند تكليف وجوبى يا تحريمى را گردن عبد تحميل كند.
با توجه به اين معناى حجت، مىتوانيم بگوئيم: «اصالة البرائة حجة» يعنى «يصح للعبدالاحتجاج بها على المولى» يا در موارد دوران بين محذورين كه عقل حكم به تخيير مىكند،مىتوانيم بگوئيم: «اصالة التخيير حجة» يعنى يك طرفش را شما اختيار كنيد، همين كفايت مىكند،اگر در طرف مقابل تكليف وجود داشته باشد، مولا نمىتواند آن تكليف را به شما تحميل كند. لذااكثر بلكه همه مسائل اصوليهاى هم كه عنوان «حجة» در آنها مطرح نيست، آنها هم به «حجةٌ»برمىگردد.
موارد استثنا
اما برخى از مسائل، از علم اصول خارج است و جزو مبادىِ علم اصول است، يكى مسأله مقدمهواجب است كه بحث در ملازمه بين وجوب ذىالمقدمه و وجوب مقدمه است. يكى مسأله امر بهشىء مقتضىِ نهى از ضد است كه آنجا هم به حكم عقل برمىگردد.
بالاخره مرحوم آقاى بروجردى مىفرمايد: چون محمولاتِ مسائل علم اصول را «حجةٌ»تشكيل مىدهد، مىتوانيم همين جامع را به عنوان «الحجة فى الفقه» و به عنوان اين كه ما موضوع هرعلمى را جامع بين محمولات مسائل مىدانيم، خيلى صريح و روشن بگوئيم: موضوع علم اصولعبارت است از «الحجة فى الفقه» و هيچ اشكالى هم ندارد، هم مبناى اصلىِ ما محفوظ است و هم دراينجا با توجه به اين جهاتى كه عرض شد، كلى «الحجة فى الفقه» مىتواند جامع بين محمولاتمسائل قرار بگيرد.
نقدى بر نظريه پيشين
ليكن، اگر در آن مسائل به آن ترتيبى كه گذشت كلمه «حجة» را پياده كرديم، چرا اينجا پيادهنكنيم؟ چرا مسأله مقدمه واجب را به مسائل علم اصول مربوط نكنيم و او را داخل در مبادى بدانيم؟همين مسأله ملازمه را ما مىتوانيم اينطورى مطرح كنيم، چون حجتى كه ما مىگوئيم: لازم نيست كهتنها حجت شرعيه باشد، حجت عقليه در باب اصالة البرائة مطرح بود، اينجا اينطورى مىگوئيم: آياوجوب ذىالمقدمه حجة على وجوب المقدمه ام لا؟ اگر مولا ذى المقدمه را واجب كرد، اينوجوب ذىالمقدمه حجت بر وجوب مقدمه هست يا نه؟ اگر اينجورى مطرح كرديم، عين همانمسائل مىشود، منتها «حجةٌ عقلاً» عقل حكم مىكند به حجيت، بنا بر اين كه ملازمه ثابت باشد يا درمسأله امر به شىء مقتضى نهى از ضد هم همين حرف را مىزنيم، مىگوئيم: «الامر بالازالة هل هوحجة على النهى عن الصلاة ام لا؟» آيا اين تعبير ناصحيح است يا صحيح؟ «الامر بالازالة هل هو حجةعلى تحريم الصلاة ام لا؟» اينجا هم همان كلمه «حجةٌ» را به همان كيفيتى كه در ساير مسائل مطرحاست، مىتوانيم بياوريم.
لذا روشن نيست كه ايشان به چه علتى اين مسائل را از مسائل علم اصول خارج مىداند و داخلدر مبادى مىكند؟ اينجا هم به همين شكلى كه شما در باب امر و نهى مطرح مىكرديد، قابل طرحاست.
نظريه امام خمينى«ره» پيرامون موضوع علم اصول
امام بزرگوار هم بعد از اين كه بر مرحوم آقاى آخوند(ره) تعيير مىكنند كه كسى نمىتواندبگويد: ما موضوع علم اصول را نمىدانيم كه چيست و يك شىء مبهم بدون عنوان و بدونخصوصيتِ روشن است، ايشان هم همين بيان را دارند: چه اشكالى دارد كه ما موضوع علم اصول راهمين «الحجة فى الفقه» قرار بدهيم؛ منتها چون ايشان آن مبنا را از مرحوم آقاى بروجردى بطور كلىنپذيرفتند كه موضوع، جامع بين محمولات مسائل است، بلكه نظرشان همان جامع بين موضوعاتمسائل است، آن وقت مىفرمايند: از يك طرف مىخواهيم موضوع را «الحجة فى الفقه» قرار بدهيم،از يك طرف مىبينيم در مسائل علم اصول، حجة محمول قرار گرفته است، نه موضوع، ما هم كهنظرمان اين نيست كه جامع بين محمولات را موضوع بدانيم، ما جامع بين موضوعات را موضوعمىدانيم، ايشان مىفرمايند: اينجا يك مسائل واقعىِ تكوينى نيست، مثل زيد و قائم نيست كه زيد راما مجبوريم به عنوان موضوع فرض كنيم و قائم را به عنوان محمول، زيد را به عنوان موضوع فرضكنيم و قائم را به عنوان عرضى كه بر او عارض شده، اينجا امور اعتبارى است، در امور اعتباريه، چهفرق مىكند كه شما بگوئى: «خبر الوحد حجة» و چه بگوئى: «الحجة خبر الواحد؟» خبر الواحد رامعروض حجيت قرار دهى يا خبر الواحد را عارض حجت قرار دهى، هم قضيه «خبر الواحد حجةٌ» بلكه يك مؤيدى دارد كه شما اگر حجت را موضوع قرار بدهيد، بهتر از اين است كه حجت رامحمول قرار بدهيد و آن مؤيد اين است: هر كسى كه با اصول و فقه برخورد مىكند، مىداند كهخداوند تبارك و تعالى، احكام و مقررات و قوانينى دارد و براى اين احكام و مقررات و قوانين،حججى در اختيار قرار داده، وگرنه نمىشود كه خدا احكام و مقرراتى داشته باشد، اما اين احكام ومقررات خالى از حجت و دليل باشد، راهنمايى به طرف اين احكام و مقررات نداشته باشيم.
پس، اين مقدار مسلم است، براى انسان مجهول نيست كه «ان لله تعالى احكاماً و قوانين ومقررات،» و براى اين احكام و قوانين حجتهايى در اختيار گذاشته شده، منتها تعينّات اين حجتمجهول است اين حجت خبر واحد است يا ظواهر كتاب است؟ اين حجت مانعة الجمع نيست،نمىدانم هيئت افعل است يا هيئت لا تفعل است؟ در حقيقت، آنچه مشخص است اصل وجودالحجة و ثبوت الحجة است و آنچه نامعلوم است و ما در مسائل اصول مىخواهيم به آن برسيم و ازطريق علم اصول مشخصش كنيم، عبارت از تعينّات اين حجت است، مصاديق اين حجت است،افراد اين حجت است كه آيا اين حجت در ضمن خبر واحد تعيّن دارد؟ قائلين به حجيت خبر واحدمىگويند: بله و منكرين حجيت خبر واحد مىگويند: نه. آيا اين حجت در ضمن ظاهر الكتاب تعيّنپيدا مىكند؟ آنهائى كه قائل به حجيت ظواهر كتاب هستند، مىگويند: بله و اخباريها مىگويند: نه،حجت الهى در ضمن ظواهر كتاب نمىتواند تعيّن پيدا بكند، ظواهر كتاب چيزى نيست كه روزقيامت مولا بتواند به آن احتجاج بكند يا عبد در مقابل مولا انگشت روى ظواهر كتاب بگذارد و او رايك حجتى بر مخالفت تكليف واقعى قرار بدهد.
بعد هم تشبيه مىكنند به چيزى كه در كلام قبلىِ مرحوم آقاى بروجردى بود و در اينجا در كلامامام بزرگوار هم هست كه ما مىبينيم در فلسفه، موضوع علم فلسفه وجود يا موجود بما هو موجوداست، در حالى كه وقتى با مسائل فلسفه برخورد مىكنيم، مىبينيم اين موجود جنبه محمولى دارد،نه جنبه موضوعى، از اينجا مىفهميم كه اين ظاهر قصه است، باطن قصه عكس اين است، گرچه شمادر فلسفه به «الجسم موجود» برخورد مىكنيد، اما باطنش اين است كه «الموجود جسم ام لا؟الموجود جوهر ام لا؟ الموجود عرض ام لا؟» همانطورى كه در فلسفه، مسأله به اين گونه است، درباب علم اصول هم ما اينطورى مسأله را فرض كنيم.
پس، مرحوم آقاى بروجردى و امام بزرگوار در اين جهت مشتركند كه موضوع را «الحجة فىالفقه» مىدانند، ليكن مرحوم آقاى بروجردى روى مبناى خودشان كه موضوع جامع بين محمولاتاست، امام بزرگوار هم با قلب مسأله و عكس آن موضوع جامع بين موضوعات است.
نظر استاد در موضوع علم اصول
نكتهاى به ذهن من رسيده، ببينيد اين اگر گفتيم: «زيد انسانٌ» صرف اين كه محمول ما «انسانٌ» است، اقتضا نمىكند كه بگوئيم: «انسانٌ»مصداق انسان است، چون كلمه انسان در محمول ما هست، و انسان هم طبيعى انسان است، پس«انسانٌ» مصداق انسان است، اما «زيد» هيچ كاره است. آيا مسأله اينطورى است؟ يا اين كه زيد هممصداق انسان است، بلكه مصداق روشن انسان است. اما واحد من افراد الطبيعه كه يك شىء مبهمىاست، اين خودش عنوان كلى است كه يجرى فيه الابهام. وقتى كه شما در «زيد انسانٌ» اين مطلب راملاحظه كرديد، اولاً به مرحوم آقاى بروجردى عرض مىكنيم: ما جامع بين محمولات رانمىپذيريم، ما جامع بين موضوعات را مىخواهيم. امام بزرگوار مجبور شدند كه مسأله را قلبكنند، بگويند: «خبر الواحد حجة» با «الحجة خبر الواحد» فرق نمىكند، مسأله اصوليه هم در واقعش«الحجة خبر الواحد» است. مىگوئيم: داعى نداريم اين راه را طى كنيم، مىگوئيم: «خبر الواحد حجة»منتها اين «حجةٌ» غير از آن «الحجة فى الفقه» است، اين تنوين دارد، اين «واحدٌ من مصاديق الحجة»است، مثل همان «انسانٌ» است، اما در «الحجة فى الفقه» كه به عنوان موضوع علم اصول مطرحمىشود، آن طبيعىِ حجت و كلىِ حجت است.
پس، آيا خبر الواحد به عنوان مصداق الحجة فى الفقه اقواست يا حجةٌ؟ اصلاً چيزى كه مايهبىتوجهى شده همين است، چون ديدهاند آنجا كلمه الحجة است، اينجا هم وقتى كه بحث شده«خبر الواحد حجة» است، گفتهاند: اين حجت مصداق آن حجت است. نه، اينجا «حجةٌ» مطرح استو معناى آن واحد من مصاديق الحجة است، مثل «انسانٌ» است. همانطورى كه در «زيد انسانٌ» هيچمانعى نيست كه زيد مصداق انسان باشد، بلكه مصداق روشن انسان، زيد است، وگرنه «انسانٌ» گرچهمصداق است، اما مصداق روشن نيست، مثل «جائنى انسانٌ» است و ما اين «الحجة فى الفقه» را كه بهعنوان موضوع علم اصول مطرح مىكنيم، واقعش حجتهاى متعين و روشن است، نه حجت مبهم.مثل اين كه بگوئيم: «الحجة الواضحة فى الفقه، الحجة المتعينة فى الفقه» اگر كلمه «الحجة المتعينة» رااستعمال كرديم، آيا مصداق «الحجة المتعينة» خبر الواحد است يا حجةٌ است؟ حجةٌ مصداق الحجةالمتعينة نيست، آنكه مصداق الحجة المتعينة است، خبر الواحد است، آنكه مصداق الحجة المتعينةاست ظاهر الكتاب است، آنكه مصداق الحجة المتعينة است، استصحاب است و محمول ما حجةٌ باتنوين نكره است، يعنى احد الحجج، واحد الحجج، واحد الحجج كه تعيّن ندارد، نكره مبهم است،براى ما روشن نيست.
پس، اگر در موضوع علم، همان جامع بين موضوعات مسائل را فرض كنيم، مسأله را بهمحمولات نكشانيم و از طرفى هم قلب مسائل علم اصول نكنيم، در فلسفه هم هر جهتى هست، به مانمىتواند خيلى ارتباطى پيدا كند. چون اين هم به حسب ظاهر مشكل مىآيد كه انسان بيايد تماممسائل علم اصول را موضوعش را ببرد جاى محمول، محمولش را بياورد جاى موضوع و مسألهعكس در آن قائل بشود. ما موضوع را الحجة فى الفقه قرار مىدهيم، بحث هم به همين صورتهائىكه در علم اصول مطرح است، حتماً هم بايد اينطور باشد. براى اين كه: آن «الحجة فى الفقه» گرچهكلمه متعينه همراهش نيست، لكن در باطن، اراده تعين شده است، يعنى آن حجت روشن، آن حجتمشخص «خبر الواحد» است، نه اين كه «حجةٌ» باشد. ده سال هم كه كلمه «حجةٌ» را تكرار كنيد، انسانرا به تعيّن نمىرساند.
لذا به نظر مىرسد كه موضوع علم اصول همين عنوان الحجة فى الفقه است و با اين چيزى كه بهنظر من آمد، هيچ نيازى نيست به اين كه ما اينطرف و آن طرف بزنيم و مسائل را به هم بزنيم به همينصورت مسأله خيلى روشن مىشود.
تمرينات
نظريه مرحوم آقاى بروجردى پيرامون موضوع علم اصول را توضيح دهيد
معناى حجت را بيان كنيد
نظريه مرحوم امام خمينى(ره) را پيرامون موضوع علم اصول توضيح دهيد
نظر استاد را پيرامون موضوع علم اصول توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...