• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 موضوع علم اصول 19

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تبيين بحث پيرامون موضوع علم اصول

    بعد از بحث از تمايز علوم، بحث در باره موضوع علم اصول واقع مى‏شود. اينجا تقريباً يك‏مطلب مسلم بين اصوليين است كه علم اصول موضوع دارد و آنهايى كه معتقد بودند، ممكن است‏بعضى از علوم موضوع نداشته باشد و مى‏فرمودند ما قبول نداريم كه هر علمى نياز به موضوع داشته‏باشد، در عين حال در علم اصول معتقدند كه موضوع دارد. براى اين كه آن چيزى كه مورد نفى آنهاواقع مى‏شود، نياز هر علمى به موضوع است، اما ممكن است علم نياز به موضوع نداشته باشد، لكن‏در عين حال موضوع داشته باشد. لذا اصل اين معنا در خصوص علم اصول مورد تسالم است، يعنى‏همه قائل هستند كه علم اصول با آن ارزشى كه دارد و با آن مدخليتى كه در رابطه با فقه دارد، داراى‏موضوع است؛ اما در باره اين كه موضوعش چيست، آراء و نظريات مختلف است.
    آيا موضوع علم اصول يك معناى مشخص است يا موضوع علم اصول يك شى‏ء مبهمى است كه‏ما از راه اشاره به او اشاره مى‏كنيم. مثلاً مى‏گوييم آن كه جامع بين موضوعات مسائل علم اصول قرارمى‏گيرد، اما آن جامع كدام است؟ ممكن است نتوانيم عنوانى براى آن

    نظر مشهور پيرامون موضوع علم اصول و نقد دوگانه آن

    مشهور و نيز مرحوم محقق قمى صاحب كتاب قوانين عقيده‏شان اين است كه موضوع علم‏اصول عبارت است از ادله اربعه آن هم با حفظ دليليت اين ادله، يعنى ادله اربعه بوصف كونها ادلة و باحفظ كونها ادلةً موضوع علم اصول است. اينجا اولين سؤالى كه به ذهن انسان مى‏آيد، با توجه به آن‏چيزى كه مشهور در رابطه با كلى موضوعات علوم مطرح كردند كه هر علمى موضوعى دارد وموضوع هر علمى هم شى‏ء واحد است، (لذا وقتى مراحل بحث را ما در ابتدا عنوان مى‏كرديم،مى‏گفتيم يك مرحله اين است كه آيا هر علمى نياز به موضوع دارد يا نه؟) بر فرضى كه نياز به‏موضوع داشته باشد، آيا موضوع اتصاف به وحدت دارد يا ممكن است يك علم موضوعات متعدده‏داشته باشد؟
    مشهور، در اين دو مرحله نظرشان اين بود كه هر علمى نياز به موضوع دارد و موضوع هر علمى‏هم اتصاف به وحدت دارد، يك شى‏ء موضوع علم است، يك عنوان موضوع علم واقع مى‏شود.چطور اينجا مشهورى كه وحدت براى موضوع قائل هستند، به علم اصول كه مى‏رسند، مى‏گويندموضوع علم اصول ادله اربعه است؟! آيا ادله اربعه وحدت دارد؟ ادله اربعه، كتاب و سنت، عقل واجماع، هر كدام يك موضوع مستقل و يك عنوان مستقلى هستند. آن وقت مشهور اينها را به عنوان‏موضوع علم اصول معرفى كردند، پس، از مشهور مى‏پرسيم: شما كه اين ادله اربعه را بوصف كونهااربعه موضوع علم اصول قرار داديد، چرا در باب كلى مسأله مى‏گفتيد: «موضوع كل علم امرٌ واحد» وموضوع را متصف به وحدت مى‏دانستيد؟ اگر بگويند: ما ادله اربعه را به عنوان اين كه چهار دليل‏است و تعدد دارد، موضوع قرار نمى‏دهيم، بلكه يك قدر جامع بين ادله اربعه را در نظر مى‏گيريم.مثلاً قدر جامعش «الحجة فى الفقه» است، آنچه در فقه مى‏تواند دليل واقع شود، آنچه مى‏تواند در راه‏استنباط حكم الهى سند قرار بگيرد، پس «الحجة فى الفقه» شى‏ء واحد و به عنوان قدر مشترك بين‏ادله اربعه موضوع علم اصول قرار مى‏گيرد.
    در پاسخ مى‏گوييم: اگر اينجور مسأله را توجيه كنيد، اشكال ما كنار مى‏رود، لكن يك اشكال‏ديگر باقى مى‏ماند كه چرا شما همين عنوان را موضوع قرار نداديد؟ چرا در كتابهايتان تصريح‏مى‏كنيد كه موضوع علم اصول ادله اربعه است؟ ذكر ادله اربعه و تصريح به ادله اربعه كار را يك‏قدرى مشكل مى‏كند. اگر قدر جامع را موضوع قرار دهيد، همان عنوان قدر جامع را بياوريد، نه اين‏كه آن عنوان مشترك را كنار بگذاريد و به جاى او عنوان متعدد را كه معنايش تكثر است بياوريد. پس،چرا شما آن عنوان واحد را كنار گذاشتيد و عنوان ادله اربعه را به عنوان اربعه مطرح مى‏كنيد؟
    بالاخره چنين سؤالى ابتداءً به نظر مى‏رسد كه اگر موضوع چهار تاست، شما كه در باب موضوع‏وحدت را قائل بوديد. اگر موضوع واحد است، چرا عنوان واحد را در موضوع علم اصول ذكرنكرديد و عنوانى كه ظهور و صراحت در تعدد دارد، عنوان موضوع قرار داديد؟

    اشكال صاحب فصول بر مشهور

    كلام صاحب فصول (عليه الرحمه ) ناظر است بيشتر به كلام مرحوم محقق قمى و در كتاب‏فصول اصولاً بيشتر توجه به كلمات مرحوم محقق قمى و اشكالات بر كلام مرحوم محقق قمى‏است. ايشان به مشهور و صاحب قوانين كه در يك خطاند، اعتراض كرده است: شما كه موضوع راعبارت از ادله اربعه بوصف كونها ادلة و مع حفظ كونها ادلة قرار مى‏دهيد، از شما سؤال مى‏كنيم: چراشما مى‏گوييد كه آيا ظاهر كتاب حجيت دارد يا ندارد؟ يك بحث مهمى كه شما در علم اصول مطرح‏كرديد، مسأله ظاهر الكتاب است، اگر ظاهر الكتاب موضوع علم اصول هست و يكى از مصاديق‏موضوع علم اصول است، موضوع علم اصول كه الكتاب نيست، موضوع علم اصول كتاب بوصف‏كونه حجتاً است، آن وقت در باره «كتاب بوصف كونه حجة» مى‏شود بحث كرد كه آيا حجيت دارد ياندارد؟ ذات كتاب را بايد مورد بحث قرار داد كه ظاهر الكتاب هل هو حجة ام لا؟ آيا اين مسأله‏اصوليه هست يا نه؟
    خلاصه اين كه: يا بايد ملتزم شويد كه اين «ليست مسألة اصولية» يا اگر ملتزم شويد كه مسأله‏اصوليه است، در موضوعش عنوان حجيت اخذ نشده. همينطور در باب اجماع همه مباحث اجماع‏روى اين دور مى‏زد كه «الاجماع هل هو حجة ام لا» اين اجماع در موضوع علم اصول هست يا نه؟يكى از ادله اربعه، اجماع است. مى‏گوييم: كدام اجماع؟ مى‏گوييد: اجماع بوصف كونه دليلاً، در باره‏اجماع بوصف كونه دليلاً كه نمى‏شود بحث كرد كه هل هو دليل ام لا؟» اين ضروريه به شرط محمول‏است. اگر قيد حجيت در موضوع اخذ شده باشد، معنا ندارد كه بگوييم: «الاجماع الذى هو حجة، هل‏يكون حجة ام لا؟» با اين كه يك بحث مهمى از اصول را همين مسائل اجماع تشكيل مى‏دهد.همينطور در باب خبر واحد كه يك بحث مهم علم اصول است و در فقه ثمره بسيار چشمگيرى دارد،مسأله بحث حجيّت خبر واحد است. در بحث حجيت خبر واحد مى‏گوييد كه «خبر الواحد هل هوحجة ام لا؟» مى‏پرسيم: اين خبر واحد كدام يك از ادله اربعه است؟ مى‏گوييد: سنت است. مى‏گوييم:سنت تنها كه موضوع نيست، سنت بوصف كونها دليلاً است، پس بايد در باب خبر واحد هم مسأله رااينطورى مطرح كنيم كه «خبر الواحد الذى هو حجة، هل يكون حجة ام لا؟» آيا مى‏شود در باب خبرواحد كه بحث مهم اصولى است، بگوييم: «خبر الواحد الذى هو حجة، هل يكون حجة أم لا»؟

    پاسخ صاحب فصول از اشكال خودش

    تنها راه حل اشكال اين است كه اين وصف «كونها حجة» را از موضوع علم اصول برداريم،بگوييم موضوع علم اصول ذوات ادله اربعه است. خود كتاب لابوصف كونها حجة، سنت لابوصف‏كونه حجة، خود عقل و اجماع لابوصوف كونهما حجتين. وصف حجيت و دليليت را قيد براى‏موضوع علم اصول قرار ندهيم، موضوع علم اصول ذات الكتاب باشد. اگر ذات الكتاب شد، شمامى‏توانيد در بحث ظواهر كتاب بگوييد كه «ظاهر الكتاب حجة ام لا، الاجماع حجة ام لا؟» خبر واحدحجيت دارد يا نه؟

    نقد آخوند(ره) بر پاسخ پيشگفته

    اين راه فرار صاحب فصول مسأله را حل نمى‏كند، باز هم اشكال به طرز ديگرى بروز مى‏كند.فرض كنيد ما مثل صاحب فصول موضوع علم اصول را ذوات ادله اربعه مى‏دانيم نفس كتاب، نفس‏سنت، نفس اجماع و عقل و قيد حجيت و دليليت را در كنار موضوع قائل نمى‏شويم اصلاً، لكن‏سؤالى از صاحب فصول مى‏كنيم: آيا اين سنتى كه شما به عنوان يكى از ادله اربعه موضوع علم اصول‏قرار داديد، مقصود شما از اين سنت چيست؟ دو معنا در رابطه با سنت مطرح است:
    1 - قول واقعى معصوم، تقرير واقعى معصوم است كه به حسب اصطلاح از آن به سنت محكيّه‏تعبير مى‏كنيم يعنى آن چيزى را كه روايات حكايت مى‏كند، روايات عنوان حاكى دارد و آن محكى‏واقع مى‏شود، وقتى كه زراره نقل مى‏كند كه امام صادق (ع) فرمود: «صلاة الجمعة واجبة» اينجا حاكى‏و محكى داريم. در روايت زراره عنوان حكايت و حاكى مطرح است و آنچه را حكايت مى‏كند، به آن‏منقول و محكىّ مى‏گوييم كه آن عبارت از فرمايش امام صادق (ع) است. آيا كلمه سنت عبارت ازسنت محكيّه است؟ كارى به حكايت زراره نداريم، سنت يعنى قول امام صادق (ع)، يعنى فعل امام‏صادق يعنى تقرير امام صادق (ع).
    2 - يك معناى عامى كه هم سنت محكيّه را شامل مى‏شود و هم سنّت حاكيه را شامل مى‏شوديعنى هم بر فرمايش امام صادق عنوان سنت منطبق است و هم بر روايت زراره كه جنبه حكايت دارد،عنوان سنت منطبق است و سنت هر دو را شامل مى‏شود. «له مصداقان له معنى عام يشمل السنةالمحكية و السنة الحاكية».
    از صاحب فصول سؤال مى‏كنيم: مقصود شما از سنتى كه جزء ادله اربعه قرار داديد، كدام است؟اگر مقصود شما سنت محكيّه باشد يعنى قول الامام و فعل الامام و تقرير الامام، در بحث حجيت خبرواحد شما از چه چيز بحث مى‏كنيد؟ آيا بحث حجيت خبر واحد با آن اهميت مى‏شود از مسائل علم‏اصول نباشد؟ كسى نمى‏تواند اين معنا را ادعا كند كه بحث حجيت خبر واحد ليس من مسائل علم‏الاصول، در بحث حجيت خبر واحد، موضوع چيست؟ خبر زراره است كه نه مصداق كتاب است ونه مصداق سنت است. چون فرض بر اين است كه شما سنت را به معناى سنت محكيه معنا مى‏كنيد،سنت را به معناى قول و فعل و تقرير امام معنا مى‏كنيد، اجماع و عقل هم كه نيست. پس اين بحث‏حجيت خبر واحد با اين كه از مسائل مهم علم اصول است، «لايبحث عن شى‏ء من الادلة الاربعه.»
    علاوه بر آن، در باب تعادل و ترجيح كه بحث مى‏كنيد از دو روايت متعارض، پس از تبيين معناى‏تعارض، مى‏گوييد: اگر يكى ترجيح داشته باشد، بايد ذو الترجيح اخذ شود، اگر ترجيحى در كار نبودو تماثل بود، قاعده اقتضاى تساقط مى‏كند، اما اخبار علاجيه حكم به تخيير مى‏كنند؛ موضوع بحث‏در كتاب تعادل و ترجيح روايتان متعارضتان است، اين روايتان متعارضتان جزء كتاب است يا جزءسنت محكيّه است يا جزء عقل است يا جزء اجماع است يا اين كه بحث تعادل و ترجيح اصلاً به‏بحث اصول ارتباط ندارد؟ اصلاً اين بحث را بايد از دايره مسائل علم اصول خارج كنيم.
    پس مرحوم آخوند(ره) به صاحب فصول مى‏فرمايد: اگر مقصود شما از سنت، سنت محكيه‏باشد، التزام به اين كه موضوع علم اصول ذوات ادله اربعه است، نمى‏تواند حل اشكال كند. براى اين‏كه در باب خبر واحد اين گرفتارى هست و در باب تعادل و ترجيح كه موضوعش روايتان‏متعارضتان است، اين گرفتارى هست.
    مرحوم شيخ انصارى(ره) با اين كه قبل از مرحوم آقاى آخوند(ره) و استاد ايشان است، ولو اين‏كه تلّمذ مرحوم آقاى آخوند(ره) پيش شيخ انصارى(ره) در يك مدت قليلى بود، شايد يكى دو سال‏بيشتر نبود، ولى شيخ انصارى(ره) به عنوان استاد آخوند(ره) مطرح است، لذا مى‏بينيد در كفايه هم‏هر وقت مرحوم آخوند(ره) از شيخ بزرگ انصارى(ره) تعبير كند، به شيخنا العلامه تعبير مى‏كند،يعنى استاد ما، ولى شيخ انصارى(ره) متأخر از صاحب فصول است، در حقيقت بين صاحب فصول‏و بين مرحوم آخوند(ره) از نظر زمان فاصله واقع شده است، ايشان در بحث حجيّت خبر واحد دركتاب رسايل، يك توجيهى از كلام صاحب فصول كرده است كه اگر آن توجيه صحيح باشد، اين‏اشكال مرحوم آخوند(ره) به صاحب فصول وارد نيست.

    توجيه شيخ بر نظريه صاحب فصول

    شيخ مى‏فرمايد: در بحث حجيت خبر واحد همين طورى كه در كتابها عنوان شده است، مسأله رااينجورى طرح نمى‏كنيم كه «خبر الواحد حجة ام لا، خبر العادل حجة ام لا؟» اگر اينجورى طرح كنيم،(كأنّ اشكال مرحوم آخوند(ره) در ذهن مرحوم شيخ بوده است) اين اشكال بر صاحب فصول وارداست، اما طرح مسأله در باب حجيت خبر واحد را به اين صورت مى‏كنيم: موضوعش را خود سنت‏قرار مى‏دهيم، همان سنت محكيه، قول الامام، فعل الامام قرار مى‏دهيم كه يكى از ادله اربعه است ودر باب خبر واحد نمى‏گوييم: روايت زراره حجة ام لا؟ مى‏گوييم قول الامام (ع) اين موضوع «هل‏يثبت بخبر زراره ام لا يثبت؟» فرمايش امام آيا به نقل و حكايت زراره ثابت مى‏شود يا نمى‏شود؟ اگرطرح مسأله اينطورى بود، بحث از ادله اربعه است. براى اين كه موضوعش قول الامام است و قول‏الامام سنت محكيه است. مى‏گوييم: قول الامام الصادق (ع) هل يثبت بخبر زراره ام لا يثبت به؟».
    اين توجيه را مرحوم شيخ در رابطه با بحث حجيّت خبر واحد ذكر كرده است، در باب تعادل وترجيح ايشان چنين فرمايشى ندارند، لكن لازمه اين توجيه اين است كه در باب تعادل و ترجيح هم‏ما مسأله را اينجورى مطرح بكنيم. براى اين كه فرقى نمى‏كند، اگر شما در باب حجيت خبر واحدموضوع را قول الامام قرار داديد و بحث را در اين رابطه مطرح كرديد كه «قول الامام هل يثبت بالخبرالواحد ام لا؟» در باب تعادل و ترجيح بايد اينجور بگوييد كه «قول الامام (ع) بأىّ الخبرين‏المتعارضين يثبت؟» قول امام به كدام يكى از اين دو خبر متعارض ثابت مى‏شود تا در جواب‏بگويند: اگر ترجيحى داشته باشند، قول امام به آن خبر ذى الترجيح ثابت مى‏شود و اگر ترجيحى دركار نباشد و ما به قاعده اخذ كنيم، به هيچ كدام ثابت نمى‏شود و اگر بر طبق اخبار علاجيه، مسأله‏تخيير را مطرح كرديم، بگوييم به هركدام كه شما دلتان بخواهد ثابت مى‏شود، هم مى‏توانى به اين‏روايت قول امام را ثابت كنى و هم به روايت ديگر.

    پاسخ مرحوم آخوند(ره) از توجيه شيخ

    متأسفانه اين دفاع شيخ انصارى(ره) از صاحب فصول تمام نيست يعنى اشكال بر صاحب‏فصول، به قوت خودش باقى است. آيا مقصود شيخ انصارى(ره) از اين كلمه «يثبت» در «قول الامام‏هل يثبت بخبر الواحد أم لا» ثبوت واقعى است يا ثبوت تعبدى؟ ثبوت واقعى به معناى ثبوت‏تكوينى و حقيقى و خارجى است. اما ثبوت تعبدى، اگر زراره گفت: امام صادق (ع) فرمودند كه نمازجمعه واجب است، با اين كه خود شما به دو گوش خودتان از امام صادق نشنيديد، فقط زراره اين‏معنا را از امام صادق (ع) نقل مى‏كند، معناى ثبوت تعبدى اين است كه بر شما واجب است به اين‏روايت زراره ترتيب اثر بدهيد، بر شما واجب است كه نماز جمعه بخوانيد و اين نقل و حكايت‏زراره براى شما وجوب ترتيب اثر در مقام عمل مى‏آورد؛ اما واقعاً امام صادق فرموده است؟ درثبوت تعبدى كارى نداريم كه واقعاً امام صادق (ع) فرموده باشند. خلاصه اين كه: آيا مقصود شما ازثبوت، ثبوت واقعى است يا ثبوت تعبدى؟ هر دو اشكال دارد كه ان شاء اللَّه فردا عرض مى‏كنيم.

    تمرينات

    نظر مشهور را پيرامون موضوع علم اصول بيان كنيد
    نقدهاى دوگانه استاد بر نظر مشهور را بيان كنيد
    اشكال صاحب فصول بر نظر مشهور و پاسخ مربوطه را بيان كنيد
    نقد آخوند(ره) بر پاسخ پيشگفته را بيان كنيد
    توجيه شيخ بر نظريه صاحب فصول را بيان كنيد
    پاسخ مرحوم آخوند(ره) از توجيه شيخ را بيان كنيد