• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 موضوع علم اصول 18

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تمايز علوم به تمايز روشها و متدهاى بحث

    در باب تمايز علوم، نظريه جديدى ارائه شده است كه تمايز علوم را به تمايز روشها و شيوه‏ها واسلوبها و به تعبير آنها متدهاى بحث قرار بدهيم و بگوييم كه همين تغيير روش و تغيير اسلوب،موجب تعدد و تمايز علوم مى‏شود، ولو اين كه موضوع علوم واحد باشد و در يك موضوع بحث‏كنند؛ اما چون روش و اسلوب بحث متفاوت است، سبب تمايز شود. از باب مثال گفته‏اند كه درمسأله انسان شناسى، گاهى از روش تعقّلى و برهان و استدلال استفاده مى‏شود و شناخت انسان را دررابطه با فلسفه و در رابطه با عقل ملاحظه مى‏كنيم، اسم آن را انسان شناسى فلسفى يا به تعبير ديگرعلم النفس گذاشته‏اند كه در رابطه با نفس انسان از جهات عقلى و برهانى بحث مى‏كند. ولى اگر ماانسان را از ديدگاه آيات و روايات بررسى كنيم، نظر منابع دينى را در باره انسان بخواهيم ببينيم كه‏چيست، چون روش بحث فرق كرده است، مسأله برهان و استدلال كنار رفته است و به جاى او آيات‏و روايات و منابع مذهبى جايگزين شده است، ما مى‏توانيم اين را به عنوان علم ديگرى به حساب‏بياوريم و اسم ديگرى مثل انسان شناسى دينى به او بدهيم.
    پس، موضوع با موضوع انسان شناسى فلسفى يكى است، هر دو در رابطه با انسان بحث مى‏كنند،ليكن در فلسفه، روش برهان و استدلال مطرح است و در دين، منابع دينى، آيات و روايات مطرح‏است. چون روشها فرق مى‏كند، موجب تمايز مى‏شود كه دو علم داشته باشيم. يكى را انسان شناسى‏فلسفى و ديگرى را انسان شناسى دينى اسم بگذاريم و باز همين انسان شناسى را اگر از راه تجربه وآثار باقيه از انسانهاى اوليه مورد نظر قرار داديم، اين روش سومى مى‏شود كه اين روش سوم سبب‏مى‏شود كه علم سومى به وجود بيايد و نام سومى به نام انسان شناسى مثلاً جسمانى يا مثلاً انسان‏شناسى زيستى كه در زيست شناسى مورد نظر قرار مى‏گيرد، پيدا كند.
    پس، ما سه علم داريم كه هر سه موضوعش انسان است، لكن چون روشها فرق مى‏كند، سبب‏تمايز و اختلاف علوم مى‏شود و همينطور در مسأله خداشناسى، يك وقت خداشناسى در فلسفه‏مطرح است كه از راه برهانِ علت و معلول و امثال ذلك شناخت تحقق پيدا مى‏كند، اما همين‏خداشناسى وقتى كه در عرفان مطرح مى‏شود، از راه كشف و شهود شناخت تحقق پيدا مى‏كند.
    پس، با اين كه موضوعِ بحث، خداشناسى و خداوند است، مع ذلك چون راهها و روشها واسلوبها متفاوت است، ما حكم مى‏كنيم كه تمايز و تعدد به روش و اسلوب تحقق پيدا مى‏كند،اسلوب بحث عقلى غير از اسلوب بحث كشف و شهود است، غير از اسلوب بحث آيات و روايت وغير از اسلوب بحث تجربه است، پس تمايز به اين حاصل مى‏شود.

    نقدهاى نظريّه پيشگفته نقد يكم



    نقد دوّم

    اگر مى‏خواهند ضابطه كلى در باب تمايز علوم بدهند كه محل بحث ما هم همين است،نمى‏خواهيم بين علوم مشابهه، ايجاد تمايز كنيم، علومى كه هيچ شباهتى به هم ندارند، علم نحو باعلم فلسفه مشابه هم نيستند، مع ذلك مى‏خواهيم ببينيم تمايزشان به چيست؟ ما يك ضابطه كلى درباب تمايز علوم مى‏خواهيم به دست بدهيم، آيا اين حرف شأن نزولش همين است كه ما در آن بحث‏مى‏كنيم كه يك ضابطه كلى مى‏خواهد در باب علوم به ما بدهد يا اين كه در محدوده علوم مشابهه(علومى كه بينشان مشابهت هست) مى‏خواهد يك تمايزى را بيان كند؟ دو احتمال بيشتر نيست.
    اگر مقصودشان اين باشد كه ضابطه كلى در باب تمايز علوم به دست بدهد، علوم مشابهه يا غيرمشابهه باشد، تالى فاسدش اين است كه انسان شناسى و خدا شناسى از ديدگاه عقل، علم واحد است.براى اين كه در هر دو روش عقلى به كار برده شده است، هر دو در روش برهان و استدلال متحدند،روش در هر دو يكى است، شما هم كه مى‏گوييد: تمايز به تمايز روش است، اينجا انسان و خدا را ازديدگاه عقل بررسى مى‏كنيم، آيا مجبوريم در يك علم قرار بدهيم؟ چون هر دو را از راه عقل‏مى‏خواهيم بدست بياوريم.
    پس، شما كه قاعده كلى بيان مى‏كنيد، از شما مى‏پرسيم: خداشناسى از نظر عقل با انسان شناسى‏از نظر عقل دو علم هستند يا يك علم؟ اگر بگوييد: يك علم هستند كه خلاف بداهت صحبت‏كرده‏ايد، اگر بگوييد: دو علم هستند، روش كه واحد است، هر دو مسأله تعقل و برهان و استدلال‏است. اگر به عنوان ضابطه كلى بخواهيد اين مسأله را مطرح كنيد، علوم مشابه و غير مشابه در نظرشما فرق كند، ملاك در تمايز، اختلاف در روش بحث باشد، پس بايد هر مسأله‏اى را كه شما ازديدگاه عقل مى‏سنجيد، علم واحد باشد.
    ولى من بعيد مى‏دانم كه آنها چنين ادعايى داشته باشند، مورد كلام آنها مطلق علوم نيست، بلكه‏علوم مشابهه است، انسان شناسى از ديدگاه عقل يا از ديدگاه آيات و روايات يا از راه تجربه باشد،اينها علوم مشابهه هستند، اما انسان شناسى با خدا شناسى علوم مشابهه نيستند، اين يك موجودممكن فانى است، او واجب الوجود بالذات باقى است، اين همه فضائلش عرضى است، او تمام‏كمالاتش ذاتى است، هيچ مشابهتى با هم ندارند، انسان شناسى كجا، خدا شناسى كجا؟
    پس، اين - تمايزعلوم مشابه - گوشه‏اى از بحث ماست. براى اين كه ما تمايز علوم را بطور كلى ودر سطح وسيع بررسى مى‏كنيم، اينها يك گوشه‏اى را مورد نظر قرار داده‏اند كه تمايز بين علوم مشابه‏است.

    نقد سوّم



    مختار استاد در تمايز علوم

    همين جا هم تمايز به تمايز اغراض است. براى اين كه غرضِ فيلسوف و فلسفه از انسان شناسى‏غير از غرضى است كه آيات و روايات از انسان شناسى دارد و غير از غرضى است كه تجربه از انسان‏شناسى دارد، فلسفه مى‏خواهد انسان شناخته شود ولو يك يهودى بيايد انسان را بشناسد، اما آيات وروايت مى‏خواهد انسان شناخته شود تا طريق براى دست آوردن خداوند و مذهبِ حق قرار بگيرد.غرض فلسفه غير از غرض آيات و روايات است و غير از غرضى است كه علوم تجربى موردنظرشان است.
    اگر بپذيريم كه تمايز به تمايز موضوعات نيست، به چه دليل تمايز به روشهاست؟ شايد به‏اغراض يا به محمولات است. قدر مسلم اين است كه اغراض با هم فرق مى‏كند، غرض عرفان اين‏نيست كه آدم يقين به يك مسأله پيدا كند، غرض عرفان اين است كه آدم ببيند آنچه را كه مى‏خواهد،اما غرض فلسفه اين است كه شما يقين كنيد ولو اين كه يقين با برهان باشد، نه با كشف و شهود.
    پس، انسانى كه اهل برهان و استدلال است، نمى‏تواند اينطورى استدلال كند: حالا كه تمايز علوم‏به تمايز موضوع نيست، پس به تمايز روشهاست. اين همه احتمالات ديگر در باب تمايز علوم به‏كجا رفت؟ دليل شما هم آن احتمالات را نفى نمى‏كند.

    فرق سنخيت با عنوان جامع

    اصلاً موضوع را هم واحد نمى‏دانيم، براى اين كه اگر موضوع ابعاد مختلفى داشته باشد، اگر هربعدش را موضوع يك علمى قرار دادند، مستلزم اختلاف در موضوع است. در كتابهايى كه‏مى‏نويسند، مى‏گويند: عدالت از ديد امام على، اين موضوعتان را مشخص كرد، اگر كسى گفت:عدالت از ديدگاه كمونيست، آيا اين دو يك موضوع‏اند؟ نه، دو موضوع است، ولو اين كه هر دو درباره كلمه عدالت بحث مى‏كنند، اما عدالت از ديدگاه على و اسلام غير از عدالت دروغين از ديدگاه‏كمونيست است، همين قيد، موضوع را دو تا مى‏كند. معناى انسان شناسى در فلسفه اين است:رسيدن به انسان از طريق تعقّل كه اين خود يك موضوع است، موضوع ديگر رسيدن به انسان ازمنابع مذهبى است كه موضوع آخرى است و موضوع سوم رسيدن به انسان از راه تجربه است. پس،مجرد اين كه كلمه انسان در اينجا تكرار شده است، شما خيال كرديد موضوع واحد است، اينطورنيست. «لنا أن ندّعى» كه تمايز به تمايز موضوعات است و مواردى كه مى‏گوييد، موضوعش فرق‏مى‏كند، حتى در باب خداشناسى، گاهى از طريق فلسفه است، اين غير از خداشناسى از طريق كشف‏و شهود است و حتى غير از خداشناسى از طريق علم كلام است، گرچه هر سه هم خداشناسى است.

    تمرينات

    چگونگى تمايز علوم به تمايز روشها و متدهاى بحث را توضيح دهيد

    نقدهاى سه گانه نظريّه پيشگفته را بيان كنيد
    مختار استاد را در باب تمايز علوم بيان كنيد
    فرق نظريه مرحوم آقاى بروجردى (قده) با نظريه حضرت امام(قده) در تمايز علوم‏چيست
    فرق سنخيت با عنوان جامع را بيان كنيد