شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 14
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
خلاصه نظريّه مرحوم آية الله بروجردى
مرحوم آقاى بروجردى (اعلى الله مقامه الشريف) در رابطه با بحث ما دو ادعا داشتند: يكى اينكه تمايز علوم به تمايز جامع محمولات مسائل است و ديگر اين كه مراد مشهور هم از اين كه تمايزرا به تمايز موضوعات مىدانند، مرادشان از موضوعات، جامع محمولات مسائل است.
ايشان پنج مقدمه براى اثبات دو مطلب افاده فرمودند كه دو مقدمه مربوط به مدعاى اول و سهمقدمه مربوط به مدعاى دومشان بود. تأييدى هم براى مدّعاى دوم ذكر كردند. چون بعيد به نظرمىرسد كه مقصود از موضوع در كلام مشهور همان جامع محمولات باشد، براى رفع اين استبعاد وتأييد مدعاى ثانى، مىفرمايند: شما نظرى به علم فلسفه كنيد، مىبينيد كه محمولات مسائل همه«موجود» و موضوعاتش مختلف است، «الله تعالى موجود، الجسم موجودٌ، الجوهر موجودٌ،العرض موجود» محمولات مسائل «موجود» است، در عين حال وقتى كه رجوع به موضوع علمفلسفه مىكنيم، مىگويند: موضوع علمِ فلسفه، وجود است.
از يك طرف موضوع را وجود قرار دادند و از طرف ديگر محمولات را موجود قرار دادند،معلوم مىشود كه مقصود از موضوع همان جامع محمولات است، والاّ اگر مقصود از موضوع، جامعبين موضوعات باشد، نبايد جامع بين موضوعات را وجود قرار بدهند، وجود، جامع بين محمولاتاست، چون همه محمولات عبارت از «موجود» است.
پس معلوم مىشود كه جامع بين محمولات همان موجود است و از جامع تعبير به موجود شدهاست. در نتيجه، هم مىتوانيم بگوئيم كه تمايز علوم به تمايز جامع محمولات است و هم مىتوانيمبگوئيم كه تمايز علوم به تمايز موضوعات است. براى اين كه موضوعات همان جامع بينمحمولات است.
نقد استاد بر كلام آيةاللَّه بروجردى
در كلام ايشان دو اشكال داريم. يك اشكال به بعضى از مقدماتى كه در كلام ايشان ذكر شده واشكال ديگرى به نتيجهاى كه ايشان مىخواهند بگيرند و تمايز را به تمايز جامع محمولات بدانند كهاساس حرف ايشان را هم همين معنا تشكيل مىدهد.
يك اشكال در مقدمه اولاى ايشان هست، نه نسبت به اصل مقدمه، اصل مقدمه اولى اين بود:وقتى كه مسائل هر علمى را ملاحظه مىكنيم، مىبينيم كه در مسائل هر علم، دو جهت ذاتى و دوحيثيّت ذاتيه و جوهريه تحقق دارد، يكى مغايرت مسائل اين علم با علوم ديگر و يكى مغايرت بامسائل همين علم در عين اين كه بينشان سنخيّت و تشابه تحقق دارد. «الفاعل مرفوع» يك مغايرتى با«الصلاة واجبة» دارد و يك مغايرتى با «المفعول منصوب» دارد، در عين اين كه با «المفعولمنصوب»، سنخيّت و تشابه هم دارد.
بعد فرمودند كه اين دو جهت از ذات مسائل بيرون نيست، مسأله غرض، مسأله مدوِّن، سايرجهاتى كه از محدوده مسائل خارج است، نقشى در اين معنا ندارند، اين در ذات خود مسائل است، تااينجايش را ما قبول داريم؛ اما اين كه مىفرمايند: مسائل موضوعات و محمولات است و اما نسبتهامعانىِ حرفى هستند و با ساير مسائل هم اشتراك دارند، يعنى از نظر نسبت امتيازى تحقق ندارد،ضمن اين كه به نسبت نبايد اعتنا كرد. چون نسبت معناى حرفى است و معناى حرفى، معناى تبعىغير ملتفت اليه بالاستقلال است.
عرض مىكنيم: ضمن اين كه موضوع و محمول در مسأله، قوام مسأله است و مسأله بدونموضوع و محمول نمىشود، لكن آنچه در اصل تحقق و تشكيل مسأله دخالت دارد، ايجاد ارتباطبين موضوع و محمول است، انسان مىداند كه زيد در عالم وجود دارد، مىداند كه قائم هم در عالموجود دارد، اما وقتى كه مخبر مىگويد: «زيد قائم» آنكه براى مخاطب مجهول است و آنچه را كهمتكلم در مقام افاده اوست، ايجاد ارتباط و به تعبير مرحوم آخوند(ره) در كفايه بيان هوهويّت بينزيد و قائم است.
در خبرها، در نسبتها، در مسائل، آنچه دخالت اصلى دارد و قوام مهم مسأله را تشكيل مىدهد،نسبت بين محمول و موضوع است. چرا مسأله «الفاعل مرفوع» را تشكيل دادهاند؟ آيا ما جهل داشتيمبه فاعل؟ نه، جهل داشتيم به اين كه مرفوعى در علم نحو وجود دارد؟ نه، پس چه چيزى براى مامجهول بوده؟ آن ارتباط بين مرفوعيت و فاعليت است: «كون الفاعل مرفوعاً كان مجهولاً و مقصوداًمن عقد مسألة كل فاعل مرفوعٌ». در «كل فاعل مرفوع» اين را مىخواهند بيان كنند، همانطورى كه اين كه دائم گفته مىشود معانى حرفيه مورد نظر نيستند، كسى به آنها اعتنا ندارد و استقلالندارند، ان شاء الله در معانى حرفيه اين معنا را بيان مىكنيم كه نوع افادهها و تفهيم و تفهّم روى معانىحرفيه دور مىزند، مثلاً معانى حرفيه را مىخواهد تفهيم كند، مىگويد: من از سفر آمدم، ديشب،ساعت فلان، اين اضافهها همه معانى حرفيه است و همهشان هم مقصود به تفهيم و افهام است و اينكه ايشان مىفرمايد: اين نسبت در همه مسائل وجود دارد «الفاعل مرفوع» كى نسبتش در «المفعولمنصوب» وجود دارد؟ آيا مىخواهيد بگوئيد: هر دو مبتدا و خبرند؟ همانطورى كه «الفاعل مرفوع»مبتدء و خبر است، «المفعول منصوب» هم مبتدء و خبر؟!» اين را مىخواهيد بگوئيد؟ مگر هر مبتداو خبرى يك مفاد دارند؟ يك مبتدا و خبر «زيد قائم» است، يك مبتدا و خبر «عمرو جالس» است،اينها دوتا مطلب است، ولو اين كه از نظر مبتدا و خبر بودن يكى هستند، «الفاعل مرفوع» با «المفعولمنصوب» هر دو مبتدا و خبرند.
لذا بيانى كه ايشان در مقدمه اولى ذكر مىكنند و پاى نسبت و اضافه را كنار مىكشند و مسألهتمايز را در محدوده موضوع و محمول مطرح مىكنند، اين حرف (پاسخ سؤال:) به نحو واحد يعنى همه مبتدا و خبر هستند، آيا بين مبتدا و خبرها تمايز نيست؟پس «الله موجود» با «انا قائم» يكى است، براى اين كه نسبتش يكى است، شما از نظر نسبت وقتى كهبخواهيد بگوئيد: همه مبتدا و خبرند، پس يكى هستند، پس «انا قائم» با «الله تعالى موجود» يكىاست! نسبت هم در همه مسائل يكى نيست، نسبت تشكيل دهنده جهت اصلىِ هر مسأله است و اينمتغاير با نسبت در مسأله ديگر است، ولو اين كه هر دو مبتدا و خبرند، همانطورى كه شما مىگوئىموضوعات فرق دارد، در حالى كه همه موضوعند، چطور به نسبت كه مىرسيد، نسبتها با هم فرقندارند؟ براى اين كه همه مبتدا و خبرند، يكى «الفاعل مرفوع» است، يكى «الله تعالى موجود»، هر دومبتدا و خبرند، در موضوع و محمول متغاير، اما در نسبت يكى! چطور شد در موضوع و محمولمتغاير شدند و در نسبت يكى شدند؟ اساس تغاير بين اين دوتا را همان نسبت تشكيل مىدهد،«نسبة الوجود بالله غير نسبة المرفوعية الى الفاعل» است، ولو اين كه هر دو مبتدا و خبر باشند. پس،بيان ايشان كه از اول مسأله تمايز را روى موضوعات و محمولات محدود كنيم و پاى نسبت را بهطور كلى كنار بكشيم،
نقد دوم بر تمايز علوم به تمايز موضوعات
اما اين كه در مقدمه دوم، تمايز بين مسائل هر علمى را به تمايز موضوعاتِ مسائل بدانيم و درنتيجه، تمايز بين مسائل اين علم با علوم ديگر را در رابطه با محمولات بدانيم، فرمودند: در فلسفه،تمام محمولات «موجودٌ» است و موضوعاتش با هم فرق دارد. در بعضى از علوم هم مثل علم نحو بهابوابى برخورد مىكنيم كه اين ابواب، مسائل متعدد دارد، لكن مسائل متعدد هر بابى، محمولشواحد است، مثل باب مرفوعات، مىگوئيد: «الفاعل مرفوع، المبتداء مرفوع، نائب الفاعل مرفوع،الخبر مرفوع» چند تا مسأله تشكيل مىدهيد كه همه اينها خبرش «مرفوعٌ» است. بعد فرمودند كه ايندليل بر اين است كه ما محمولات مسائل را در رابطه با تمايز بين خود مسائل نمىتوانيم لذا چاره نداريم كه از آن دو جهتى كه در مسأله وجود دارد به نام موضوع و محمول، موضوعشرا به حساب تمايز بين مسائل خود علم بگذاريم، بگوئيم: «الله تعالى موجود متمايز من الجسمموجود» براى اين كه موضوعش دو تاست، «متمايز عن الجوهر موجود» براى اين كه دو موضوعاست. مىگوئيم: آيا همه علوم اينطور است؟ اگر ما علمى پيدا كرديم كه عكس فلسفه باشد، شما چهمىگوئيد؟ به جاى اين كه در محمولات متحد باشد، در موضوع متحد باشد، مثل علم عرفان كه همموضوع آن و هم تمامى موضوعات مسائلش «الله تعالى» است. شما كه تمايز بين مسائل هر علمى رادر رابطه با خودش، به موضوعات مىدانيد، در علم عرفان مسأله را چطورى حل مىكنيد؟ بگوئيم:فلان مسأله عرفانيه كه موضوعش الله است، با مسأله ديگر كه موضوعش الله است، آيا تفاوتش بهتفاوت موضوع است؟ الله در اين مسأله با الله در آن مسأله -نعوذ بالله- فرق مىكند؟ اينطور نيستكه شما فقط علم فلسفه را ملاك همه علوم قرار دهيد. ما متعاكس با علم فلسفه، علم عرفان را داريم،علم فلسفه تمام محمولاتش يكنواخت است، اما علم عرفان تمام موضوعاتش يكنواخت است.تمايز بين مسائل عرفان را كه به موضوعات است، با توجه به اين كه همه موضوعات يكى است،چطورى حل مىكنيد؟ اين هم اشكالى كه به مقدمه دوم مربوط است.
نقد سوم: مراد از جامع محمولات و پاسخ آن
ايشان فرمودند كه مقصود مشهور از موضوع همان جامع محمولات است و مؤيدى هم ذكرفرمودند. اولاً: اگر ما از مشهور پرسيديم كه موضوع علم نحو چيست؟ چه جوابى مىدهند؟ آيا«الكلمة و الكلام» با قطع نظر از آن حيث اعراب و بناء، آن خصوصياتش را كارى نداريم، اين «الكلمةو الكلام» به عنوان موضوع علم نحو را مگر مشهور ياد ما ندادند؟ «الكلمة و الكلام» در رابطه بإے؛خخظظ«الفاعل مرفوع» چه حسابى دارد؟ آيا «الكلمة و الكلام» جامع بين مرفوعات است؟ جامع بينمرفوعات و منصوبات و مجرورات است يا جامع بين فاعل و مفعول و مضاف اليه است؟ اگر شمامىگوئيد كه مراد مشهور از موضوع، جامع محمولات است، مىگوئيم: خودشان به ما گفتند:موضوع علم نحو كلمه و كلام است، كلمه و كلام در رابطه با «الفاعل مرفوع» چه حسابى دارد؟ آيا«الكلمة و الكلام» جامع بين «الفاعل و المفعول و المضاف اليه» است يا جامع بين «المرفوع والمنصوب و المجرور» است؟ آنچه جامع بين مرفوع و منصوب و مجرور است، «كيفية آخر الكلمة»است، اما آنچه جامع بين «الفاعل و المفعول و المضاف اليه» است، «الكلمة و الكلام» است.
پس خود مشهور، كلمه و كلام را به عنوان موضوع علم نحو به ما معرفى كردهاند، در حالى كه ماوقتى اين را مقايسه مىكنيم با مسائل علم نحو، مىبينيم «الكلمة و الكلام» هيچ ارتباطى به مرفوع ومنصوب و مجرور ندارد، بلكه جامع بين موضوعات مسائل است، نه جامع بين محمولات مسائل.
تأييدى را كه ذكر كردند اين است كه ما مىبينيم در علم فلسفه محمول «موجودٌ» است، در حالىكه موضوع علم فلسفه هم وجود است. چطور مىشود هم محمول «موجود» باشد و هم موضوع علمفلسفه «وجودٌ» باشد؟ از اينجا كشف مىكنيم آنچه را موضوع قرار مىدهند، همان جامع بينمحمولات مسائل است، والاّ موضوعات كه عبارت از جسم و عرض و جوهر و امثال ذلك است، امااين كه محمولات عبارت از «موجود» است و وجود را هم موضوع فلسفه قرار دادند، اين را چگونهبايد حل كرد؟
در رابطه با اصالة الوجود و اصالة الماهية دو قول داريم: يك قول: «انّ الوجود عندنا اصيل» است.يك قول هم آنكه مىگويد: «دليل من خالفنا عليل» يكى اصالة الوجود، ديگرى اصالة الماهيّة. اينسؤال پيش مىآيد كه اگر شما موضوع علم فلسفه را عبارت از وجود مىدانيد، آيا كسى كه اصالةالماهية قائل است، خارج از دائره علم فلسفه بحث مىكند يا در داخل دائره علم فلسفه؟ چطورمىتوانيد به اصالة الماهوى بگوئى: موضوع علم فلسفه عبارت از وجود است؟ او مىگويد: منوجود را يك امر اعتبارى مىدانم، آيا امر اعتبارى به عنوان موضوع يك علمى كه بحث از حقايقاشياء مىكند، قرار گرفته است؟ پس چطور مىشود كه ما از يك طرف موضوع را وجود قرار دهيم واز طرف ديگر در رابطه با واقعيتها، افرادى باشند كه قائل به اصالة الماهية هستند و وجود را يك امراعتبارى محض تلقى مىكنند؟ لذا بايد يكى از دو كار را كرد يا همين حرفى را كه خود ايشان مىزند،ما در فلسفه پياده كنيم، بگوئيم كه مسائل فلسفه ولو اين كه به صورت «الله تعالى موجود» است، مثل«الجسم موجود» است، لكن واقع مسأله عكس اين است، بايد بگوئيم: «الموجود» به معناى «الواقعهو الله، الموجود هو الجسم، الموجود هو الجوهر، الموجود هو العرض» اگر اينطور شد، نتيجه اينمىشود كه موضوع علم فلسفه، جامع بين موضوعات مسائل است، نه جامع بين محمولات.
ممكن است حرف بهترى بزنيم كه بگوئيم: موضوع علم فلسفه وجود نيست و اينهائى كهموضوع علم فلسفه را وجود قرار دادهاند، چون قائل به اصالة الوجود هستند و واقعيت را منحصر بهوجود ديدند، موضوع علم فلسفه را وجود قرار دادند، والاّ موضوع علم فلسفه، واقعيت است. كسىكه قائل به اصالة الوجود است، واقعيت را منحصر به وجود مىداند و كسى كه قائل به اصالة الماهيةاست، واقعيت را منحصراً در رابطه با ماهيّت مىداند و اگر ما واقعيّت را موضوع فلسفه قرار داديم،مىتوانيم بگوئيم كه موضوعات مسائل فلسفه، مصاديق اين واقعيت هستند، جسم يك واقعيتاست، عرض يك واقعيت است، جوهر يك واقعيت است و همينطور واقعيتهاى ديگرى كه در كاراست. عنوان واقعيت را جامع بين موضوعات مسائل فلسفه بگيريم و چارهاى هم نداريم، براى اينكه اگر وجود گرفتيم، لازمهاش اين است كه قائلين به اصالة الماهية تمام حرفهايشان خارج از دائرهفلسفه باشد و ما نمىتوانيم ملتزم به اين معنا شويم.
(پاسخ سؤال:) كسى كه موضوع علم فلسفه را وجود مىداند و از طرفى قائل به اصالة الماهيةاست و معناى اصالة الماهية هم اين است كه وجود يك امر اعتبارى است، آيا موضوع علم فلسفه رايك امر اعتبارى مىداند؟! اين فلسفهاى كه اين قدر فرياد مىزند كه بحث از واقعيات و حقايقمىكند، موضوعش يك امر اعتبارى است يا اين كه بگوئيم: اصلاً از بحث فلسفه بيرون است، اصلاًقول به اصالة الماهية «قول خارج عن دائرة الفلسفة؟» ممكن باشد يا هرچه مىخواهد باشد، آيا اينممكن به نام انسان، وجودش از نظر قائلين به اصالة الماهية اعتبارى هست يا نه؟ آيا اين وجودموضوع علم فلسفه مىتواند واقع شود؟ نمىشود موضوع علم فلسفه قرار بگيرد. لذا بايد توجيهشود، چارهاى نيست؛ يا بايد مقصود از وجود، واقعيت باشد كه واقعيت را اصالة الوجودى درمحدوده وجود مىبيند و اصالة الماهوى در محدوده ماهيت، يا بايد همانطورى كه بعضى از بزرگانفلاسفه هم قائل شدند، مىگويند: مسائل فلسفه عكس اين معناست، «الله تعالى موجود» مسألهفلسفى نيست، بلكه «الموجود هو الله» است. به اين ترتيب توجيه كنيم، والاّ همينطورى نمىشودبگوئيم: زيد چه چيزى گفت و عمرو چى گفت. اين دو تا قابل جمع نيست كه موضوع را وجودبگيريم و يكى از اقوال هم اصالة الماهية است و براى وجود هم هيچ اعتبار واقعى قائل نباشد.
اينها اشكالات نقضى و مقدماتى و تأييدى به كلام مرحوم آقاى بروجردى است، ولى دو اشكالاساسى بر كلام ايشان داريم كه بنياد كلام ايشان را متزلزل مىكند.
تمرينات
خلاصه نظريّه مرحوم آية الله بروجردى «ره» را بيان كنيد
اشكال اول، استاد بر كلام ايشان را توضيح دهيد
اشكال دوم، بر تمايز علوم به تمايز موضات در كلام ايشان را توضيح دهيد
مراد از جامع محمولات و مؤيد آن را در كلام مرحوم آقاى بروجردى شرح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...