• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 موضوع علم اصول 11

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    نظريه مرحوم محقق خراسانى(ره) در تمايز علوم

    بحث ما در تمايز علوم بود. يكى از آراء و نظرياتى كه در اين باب است، نظريه مرحوم محقق‏خراسانى(ره) صاحب كفايه (اعلى الله مقامه) است كه مى‏فرمايند: تمايز موضوعات به تمايزاغراض است. با اين كه در اصل مسأله موضوع علم، ايشان با مشهور موافقت كردند و همان راهى راكه مشهور براى نياز هر علمى به موضوع و وحدت آن طى كرده‏اند، همان راه را هم مرحوم محقق‏خراسانى(ره) طى كرد؛ فقط در معناى عرض ذاتى مخالفتى با مشهور داشتند. اما در مسأله تمايزعلوم، ايشان مخالفت با مشهور كردند و تمايز را به تمايز اغراض مى‏دانند و البته قبل از ايشان هم‏افرادى قائل به اين معنا شده‏اند و نقل شده كه اوّل كسى كه اين حرف را قائل شده، مرحوم مير سيدشريف جرجانى است. ايشان تمايز را به تمايز اغراض دانسته و بعد از او جماعتى از ايشان تبعيّت‏كردند كه مرحوم محقق خراسانى (اعلى الله مقامه) از آنهاست.
    راهى را كه ايشان براى اثبات اين معنا ذكر كردند، تقريباً از صدر و ذيل كلامشان با دقّت اين معنااستفاده مى‏شود. يكى اين كه حرف مشهور بنا بر عقيده ايشان مستلزم اشكال بود. آن اشكالى كه‏ديروز ملاحظه كرديد كه در يك جمله كوتاهى فرمودند: روى حرف مشهور لازم مى‏آيد كه هر بابى،بلكه هر مسأله‏اى يك علم مستقلّ و علم جداگانه‏اى شود. پس چون حرف مشهور به نظر ايشان‏مستلزم اين اشكال بود، لذا در اينجا ايشان تبعيت از مشهور نكردند و از آنها جدا شدند.
    اما يك جهت ديگرى هم از صدر كلام ايشان استفاده مى‏شود كه اصلاً نفس العلم با قطع نظر ازتمايزش، عبارت از چيست؟ علم النحو نه تعريف علم نحو، نه موضوع علم نحو، نفس علم النحوعبارت از چيست؟ ما به چه مى‏گوييم علم نحو؟ به چه مى‏گوييم: علم فقه؟ ايشان مى‏فرمايد: هرعلمى عبارت از يك سلسله مسائل متعدّده و متكثّره و متشتّته است، لكن اين مسائل يك جامع‏مشترك دارد كه همه اينها در دخالت داشتن و تأثير در آن غرضى كه علم براى آن غرض تدوين شده،مشترك هستند. مسائل علم نحو فراوان و متشتت، ولى در عين حال يك قدر مشتركى حاكم بين‏مسائل علم نحو است كه تمامى اين مسائل در مدخليّت داشتن در آن غرضى كه علم نحو براى آن‏غرض تدوين شده، مشترك هستند. علم نحو براى غرض «صون اللّسان عن الخطأ فى المقال»تدوين شده است، همه اينها در اين هدف مشترك هستند.
    گرچه ايشان اين را براى معناى علم بيان مى‏كند، لكن همين بيان مقدمه‏اى است كه ما رامى‏رساند به اين كه تمايز علوم به تمايز اغراض است. چرا؟ براى اين كه اگر جامع مشترك بين‏مسائل علم، دخالت داشتن اين مسائل در غرضِ تدوين باشد، معنايش اين است كه آن چيزى كه‏مى‏تواند همه مسائل علم را زير پوشش خودش قرار بدهد و به عنوان قدر جامع مطرح باشد، فقطمسأله غرض است. از خارج هم كه پيش اينها تقريباً مسلم است كه بر هر علمى يك غرض بيشترترتب پيدا نمى‏كند، همانطورى كه براى موضوع، وحدت قائل هستند، براى غرض هم وحدت قائل‏هستند، لذا مى‏گفتند: «الواحد لا يصدر الاّ من الواحد»، غرض واحد پيش اينها مطرح است. يعنى معناندارد كه يك علمى دوتا غرض داشته باشد، سه‏تا غرض داشته باشد. اگر غرض واحد شد و تنهاحافظ مسائل علم زير پوشش واقع شدن اين غرض شد، پس لامحاله تمايز علوم به تمايز اغراض‏خواهد بود. براى اين كه هر چه در اين علم نقش دارد، و در حفظ وحدت مسائلِ آن نقش دارد، غرض‏است، غرض هم «لايكون الاّ واحداً، فكلّ علم له غرضٌ واحد».
    پس، مسأله اغراض علم را از علوم ديگر جدا مى‏كند، و به عبارت ديگر: چون در كلام مرحوم‏آخوند(ره) اما عمده طرف ديگرش است، اگر مسأله‏اى زير پوشش اين غرض قرار نگرفت، «ليس من‏مسائل هذا العلم»، پس معلوم مى‏شود كه هر چه هست و نيست، در رابطه با غرض است. آن كه زيرپوشش غرض قرار مى‏گيرد، من مسائل هذا العلم، آنكه زير پوشش اين غرض قرار نمى‏گيرد، ليس‏من مسائل هذا العلم.
    پس نتيجه اينطور شد كه ملاك در اتصاف يك مسأله‏اى به اين كه مسأله علم نحو باشد، آن‏ارتباطى است كه بين اين مسأله و بين غرض علم نحو در كار است. اذا كان الارتباط، مسأله نحويه‏است. اذا لم يكن الارتباط خارجٌ عن النحويّة. پس معلوم مى‏شود هر چه اساس كار است، مربوط به‏غرض است. اگر زير پوشش غرض قرار گرفت، داخل در علم مى‏شود و اگر زير پوشش غرض قرارنگرفت، خارج از علم مى‏شود. لذا در كلام مرحوم آخوند(ره) جنبه اثباتى هم وجود دارد. نه اين كه‏فقط اشكال بر مشهور و نفى كلام مشهور باشد.

    دو نكته قابل توجه در سخن آخوند(ره)

    1 - مقصود از اين غرض واحد، عبارت از غرضِ تدوين است، يعنى آن هدفى كه اين علم براى‏آن هدف تدوين شده و تشكّل پيدا كرده است، مسائلى كنار هم گذاشته شده و به تعبير بعضى ازبزرگان مركّب اعتبارى تحقق پيدا كرده، مقصود ايشان غرض تدوين است، نه غرض تعلّم و متعلّم،كه آيا متعلِّم در مقام تعلّم تشخيص بدهد كه كدام مسأله فقهى است، كدام اصولى است؟ نه، مسأله‏قبل از رسيدن به اينها مطرح است، مسأله در همان حالى كه علم مى‏خواهد تدوين شود و تشكّل پيداكند و اين مركّب اعتبارى به نام علم نحو، به عنوان علم مطرح شود، چه چيز سبب شد كه علم نحو،علم معانى و علم فقه را تدوين كنند؟ اولاً غرض، عبارت از غرضِ تدوين است.
    2 - آيا علم قبل از آنكه تدوين شود، يكون علماً؟ يا اين كه با تدوين، علم تحقق پيدا مى‏كند؟ باتدوين علم محقق مى‏شود، والاّ قبل از آنكه تدوين شود، ما مجموعه مسائل نداريم كه از آن به علم‏نامگذارى بكنيم. يعنى وقتى كه مسائل علم نحو مدوَّن شد، آن وقت مى‏گويند: «هذا علم النحو». لذاكه ايشان غرض را، غرض تدوين مى‏داند. مى‏گويد: جامع مشترك بين مسائل علم اين است كه اينهادر غرضِ تدوين اشتراك دارند، قبل از آنكه تدوين تحقق پيدا كند، ديگر نه غرضى هست و نه‏مجموعه مسائل است كه بگوييم: اين مجموعه مسائل دخالت در تحقق اين غرض تدوين دارند.
    پس از كلام ايشان نكاتى استفاده مى‏شد، يكى دليل بر اثبات اين كه تمايز علوم به تمايز اغراض‏است و ديگرى اين كه مقصود از غرض، غرض تدوين است و ديگرى اين كه تا تدوين تحقق پيدانكند و اشتراك مسائل در غرض تدوين محقق نشود، اصلاً علم نحو تحقق ندارد. چون علم عبارت‏از مجموعه است، عبارت از اين مركب اعتبارى است و اين مركب اعتبارى با تدوين تركيب و تشكّل‏پيدا مى‏كند.

    اشكالات به مرحوم آخوند(ره) در قبول تمايز اغراض

    اشكالاتى به مرحوم آخوند(ره) شده و يا امكان توجه دارد كه اين اشكالات را بايد بررسى‏بكنيم، ببينيم وارد است، وارد نيست، يا بين آنها فرق است.

    اشكال اول بر آخوند(ره) در تأخير غرض از علم و پاسخ آن

    شما مى‏گوييد: غرض از علم نحو «صون اللّسان عن الخطأ فى المقال است، آيا نفس مسائل اين«صون اللّسان» را اقتضا دارد؟ نفس وجود اين مسائل در كتاب سيوطى «يصون اللّسان عن الخطأ فى‏المقال» يا بايد كتاب سيوطى وجود داشته باشد، طلبه‏اى بايد اين كتاب را تعلّم كند و آشنا شود به‏مسائل علم نحو، بعد هم در مقام عربى صحبت كردن، رعايت كند مسائل علم نحو را، مقيّد به‏مراعات مسائل علم نحو باشد؟ آن وقتى كه مى‏خواهد بگويد: «جاءنى زيد» و خودش را مقيّدمى‏بيند به مسائل علم نحو، آنجا ديگر اشتباه نمى‏كند، آنجا ديگر خطاى فى المقال ندارد، آنجا ديگربه جاى «جاءنى زيد، جاءنى زيداً» نمى‏گويد.
    در نتيجه، اين «جائنى زيدٌ» صحيح كه فائده علم نحو است، اين چند مرحله از علم نحو تأخّردارد. علم نحوى باشد، تعلّم شود، تقيّد به مراعات ضوابط علم نحو در مقام گفتار هم باشد، آن وقت‏آدم مى‏گويد: «جائنى زيد»، والاّ هر مرحله‏اى لَنگ باشد، انسان «جائنى زيدٌ» نمى‏گويد. كتاب نحونباشد، «جائنى زيد» نمى‏گويد، انسان مسائلش را تعلم نكند، «جائنى زيد» نمى‏گويد، مقيّد به‏مراعات ضوابط نحو نباشد، «جاءنى زيد» نمى‏گويد.
    پس، مستشكل مى‏گويد: آن غرضى كه مترتّب بر علم نحو است، چند مرحله از خود علم تأخّردارد، در حالى كه در مسأله تمايز علوم در رديف خود مسائل بايد تمايز تحقق پيدا بكند، خود كتاب‏سيوطى تمايز از كتاب شرح لمعه داشته باشد، خود مسائل علم نحو تمايز از مسائل فقه داشته باشد.مسأله تمايز را شما بايد در رتبه خود علم و در رديف خود علم يا قبل العلم بررسى كنيد؛ اما اينطورى‏كه شما تمايز را به تمايز اغراض مى‏دانيد، اغراض چند مرحله تأخّر دارد، چند مرحله بعد از خودعلم است، چند مرحله بعد از مسائل علم است. چيزى كه بعد از مسائل علم است، چطور مى‏تواند درمسأله تمايز نقش داشته باشد؟ اين اشكال به مرحوم آخوند(ره) شده است.
    جوابش اين است كه شما بين علّت غائيّه در مقام خارج و علّت غائيّه در مقام ذهن را خلط كرديد. اما شما كه غرض خارجى و علّت غائيّه را به وجود خارجى‏اش مطرح مى‏كنيد، اين وجودخارجى تأخّر دارد، ما كارى به وجود خارجى نداريم، كارى به آن مرتبه متقدمه كه همان باعث‏تدوين و محرّكه بر تدوين است، نداريم. لذا نفس همين تعبير و بيان مرحوم محقق خراسانى(ره)خودش جواب از اين اشكال است.

    اشكال دوم بر آخوند(ره) در عملى بودن اغراض

    اشكال ديگرى كه ممكن است بشود، كما اين كه از تفصيل بعضى از اعلام استفاده مى‏شود، آياعلوم از نظر اغراض، يك نوع اختلاف اينطورى دارند كه كثيرى از علوم، اغراضشان اغراض عملى وخارجى است، همان غرض متأخّر، اغراض مخصوص است. فرض كنيد علم فقه را وقتى كه انسان‏خواند، تا خواند «صلاة الجمعه واجبة» مى‏رود پشت سر امام مى‏ايستد نماز جمعه مى‏خواند، تافهميد فلان شى‏ء محرّم، آن را ترك مى‏كند يا علم نحو «صون اللسان عن الخطأ فى المقال» را افاده‏مى‏كند، عملاً آدم به جاى «جائنى زيداً» «جاءنى زيدٌ» مى‏گويد. اين يك اثر عملى و غرض عملى‏است كه مترتب بر علم نحو است. كثيرى از علوم همين‏طور است كه آثارشان آثار عمليه واغراضشان اغراض خارجيه محسوسه است.
    اما بعضى از علوم داريم كه غرضشان فقط آشنايى به مسائل آن علم است، اما اثر عملى ديگر برآنها ترتّب پيدا نمى‏كند، فقط اثرش آشنايى به مسائل آن علم است، مثل علم فلسفه. در تعريف فلسفه‏مى‏گويند: آن علمى است كه انسان را آشناى به حقايق و واقعيّات مى‏كند. اما اثر عملى‏اش چيست؟اثر عملى خارجى بر فلسفه ترتب پيدا نمى‏كند، بلكه تنها اثر علمى دارد يا علم جغرافيا، كسى كه‏جغرافيا مى‏خواند، تاريخ مى‏خواند، اثر علم تاريخ فقط آشنايى به تاريخ است، آشنايى به مسائل وحوادث گذشته است. كسى كه علم جغرافيا مى‏خواند، اثرش اين است كه مى‏داند كه مثلاً فلان‏رودخانه در كجاى اروپا واقع شده، فلان كوه در فلان كشور واقع شده، اما بر نفس جغرافيا، بما أنّه‏علم جغرافيا، اثرى از نظر عمل ترتب پيدا نمى‏كند. همين مقدار كه انسان آشنا مى‏شود به‏خصوصيات اراضى و مسائلى كه در رابطه با اراضى است. سؤال اين است كه: اگر تمايز علوم را به‏تمايز اغراض بدانيم، بايد بين اين دو سنخ غرض، فرق قائل بشويم و بگوييم: اگر از سرى اول باشدكه غرضها غرضهاى خارجى و حقيقى و عملى است، تمايزش به تمايز اغراض است، اما اگر از سرى‏دوم باشد، چنين نيست. آيا در مسأله تمايز علوم به تمايز اغراض، بين اين دو غرض فرق وجوددارد؟

    پاسخ از اشكال دوّم عملى بودن اغراض

    به نظر نمى‏رسد كه هيچ فرقى وجود داشته باشد. چه فرق مى‏كند آن غرضى كه باعث بر تدوين‏علم نحو شده با غرضى كه باعث بر تدوين علم جغرافيا شده، اين غرضها با هم متفاوت است، اين‏غرضها با هم تمايز دارد. آن غرض يك غرض عملى است و اين غرض يك غرض علمى است. اگربخواهيد تعبير بهترى كنيد، اين است كه در اينها هم غرض واقعى وجود دارد، منتهى «واقعيّة كلّ‏شى‏ء بحسبه»، واقعيّت هر چيزى به حساب خودش است. آيا وقتى كه مى‏گوييم: «زيدٌ عالمٌ» و به‏حسب واقع هم عالم است، از يك واقعيتى برخوردار نيست؟ واقعيت علم به اين است كه در جاى‏خودش و در ظرف خودش تحقق داشته باشد. مگر شما نمى‏گوييد: يكى از اقسام وجودات وجودذهنى است، آيا وجود ذهنى يعنى وجود دروغى؟! يا واقعيت دارد؟ منتهى واقعيّت وجود ذهنى به‏اين است كه در ذهن تحقق پيدا بكند، در ظرف خودش تحقق پيدا بكند، نه اين كه واقعيت وجودذهنى اين است كه تبدّل به وجود خارجى پيدا بكند. وجود خارجى واقعيّتش به تحقق در خارج‏است، وجود ذهنى هم واقعيتش به تحقق در ذهن است، هر دو در واقعيت اشتراك دارند.
    پس، اينطور نيست كه اگر چيزى فرضاً براى ما خارجيت محسوسه نداشت، ما بگوييم: «هذاليس له واقعية»، بعد از آن كه هر دو در واقعيت مشترك هستند، هم غرض عملى واقعيت دارد، هم‏غرض علمى واقعيت دارد. اگر تمايز علوم به تمايز اغراض شد، ديگر فرقى بين غرض عملى وغرض علمى به نظر ما

    تحليلى پيرامون تمايز علوم به تمايز اغراض

    بحث در اين جهت است كه اصل تمايز علوم به تمايز اغراض يكى اين كه: بايد براى هر علمى، غرض واحد قائل بشويم. اگر كسى پيدا شد و گفت: ما دليل‏نداريم كه هر علمى بايد غرض واحد داشته باشد، ممكن است كه علمى دو غرض داشته باشد، چه‏دليلى داريد كه هر علمى بايد غرض واحد داشته باشد؟ اگر كسى در اين مرحله مناقشه كرد، حرف‏مرحوم آخوند(ره) به طور كلّى از بين مى‏رود. براى اين كه اگر فرض كرديم علمى امكان دارد دوتاغرض داشته باشد، ديگر «ما معنى تمايز العلوم بتمايز الاغراض؟»
    ديگرى اين كه: ممكن است كسى وحدت غرض را هم قائل بشود، همينطورى كه اينها قائل‏هستند، اما بگويد: قبل الغرض، يك جهت تمايزى بين علوم وجود دارد كه با وجود آن نوبت به‏غرض نمى‏رسد؛ يعنى آن تقدم بر غرض دارد، مسأله تمايز در آن رابطه حل مى‏شود و ديگر مجالى‏براى غرض باقى نمى‏ماند.
    در اين دو جهت، مخصوصاً در جهت دوم تأمل كنيد، چون جهت اول قدرى «كالمتسالم عليه‏بينهم» است كه براى هر علمى يك غرض قائل شدند، اما براى جهت دوم كه قبل از آنكه به غرض‏برسيم، در رتبه متقدمه بر غرض، جهت امتيازى تحقق دارد يا اين كه حتماً بايد روى پايه غرض،تمايز تحقق پيدا كند؟ احتياج به توجه بيشترى دارد.

    تمرينات

    نظريه مرحوم محقق خراسانى(ره) در تمايز علوم را بيان كنيد
    اشكال اول بر نظريه آخوند(ره) در تأخر غرض از علم و پاسخ آن را توضيح دهيد
    اشكال دوم بر نظريه آخوند(ره) در عملى بودن اغراض و پاسخ آن را توضيح دهيد