شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 10
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
نظريّه مشهور در تمايز علوم و اشكالات بر آن
در مساله تمايز علوم، مشهور قائل به تمايز به موضوعات هستند و در اين كلام دو احتمالجريان دارد: يك احتمال - ظاهر كلام مشهور هم همين احتمال است - اين است كه مقصود ازموضوعات، موضوعات علوم است؛ يعنى همان چيزى كه مشهور قائل به ثبوت و وحدت آنشدهاند كه هر علمى داراى موضوع واحدى است و همين موضوع واحد موجب تمايز بين علوماست و در حقيقت ريشه اختلاف و تعدّد علوم، روى اين مبنا، همان تعدّد موضوعات و تغايرموضوعات علوم است.
علم نحو موضوعش كلمه و كلام است و علم فقه مثلاً موضوعش فعل مكلّف است و چون نفساين دو تا عنوان با هم هيچگونه ارتباطى ندارند و بينشان مغايرت تحقق دارد، همين سبب شده استكه علم فقه يك علمى باشد و علم نحو علم ديگرى باشد و تعدّد علم تحقق پيدا بكند.
روى اين احتمال، اشكالى به مشهور شده بود در رابطه با علم نحو و علم صرف و معانى و بيان كهقابل جواب است، به همان كيفيتى كه ملاحظه فرموديد.
مشهور، وحدت موضوع را از راه وحدت غرض بدست آوردند. گفتند: هر علمى داراى غرضواحد است و آن هدف شىء واحد است. اين غرض واحد به مقتضاى قاعده معروفه «الواحدلايصدر الاّ من الواحد» بايد يك علت و منشأ داشته باشد، مسائل مختلفه نمىتواند در غرض واحدنقش داشته باشد. بايد اين مسائل قدر جامعى و قدر مشتركى داشته باشند كه آن قدر مشترك تأثير دراين غرض كه معلول است، بكند. آنها قدر جامع را قدر جامع بين موضوعات گرفتند و آن را در رابطهبا غرض طرح كردند.
ما اين دليل را نپذيرفتيم و جوابهاى متعددى داديم؛ لكن روى مبناى خود مشهور، مىگوييم: بهاين ترتيبى كه خودتان بيان نموديد، آن چيزى كه شما را هدايت كرد به وحدت موضوع، عبارت ازوحدت غرض بود. پس بايد اساس را وحدت غرض قرار بدهيد، نه وحدت موضوع، چرا تمايزعلوم را به تمايز موضوعات مىدانيد؟ در حالى كه وحدت غرض شما را راهنمايى به وحدتموضوع كرد. وحدت غرض را كنار گذاشتيد، راهنما را پشت سر گذاشتيد و تمايز علوم را به تمايزموضوعات دانستيد. در حالى كه بر اساس طريقى كه خودتان پيموديد، مىبايست اصالت را براىوحدت غرض قائل شويد و تمايز علوم را به تمايز اغراض بدانيد، نه به تمايز موضوعات.
ممكن است در ذهن شما مطلبى بيايد كه غرض معلول است و موضوع به عنوان مؤثر و علّت،در دوران بين اين كه ما تمايز علوم را منتسب به معلول بكنيم يا منتسب به علت بكنيم، آيا بهتر ايننيست كه مسأله علت را در نظر بگيريم؟ آيا علّت تقدم و مزيّت بر معلول ندارد؟ با اين كه وحدتِغرض مشهور را هدايت كرده به وحدت موضوع، شايد روى اين جهت است كه وحدت موضوع راطرح كرده اند؛ لكن در عين حال، چون موضوع جنبه علّى دارد و غرض جنبه معلولى دارد، لذا بهتراين است كه ما مسأله تمايز علوم را به حساب علت بگذاريم، نه به حساب معلول.
به عبارت اصطلاحى: اين برهانى كه مشهور در راه اثبات موضوع و وحدت موضوع اقامهكردند، برهان انّ است، نه برهان لِمّ، يعنى از علت پى به معلول نبردند، بلكه از معلول پى به علتبردند. اگر از معلول پى به علت بردند، به چه حسابى تمايز را پاى معلول بگذارند؟ بايد پاى علتگذاشته بشود و ممكن است كه نظر مشهور روى همين نكته و روى همين جهت باشد.
توضيحى پيرامون برهان انّ و لمّ
در اين دو برهان كه از يكى تعبير به برهان انّ مىشود و ديگرى تعبير به برهان لمّ، در هر دو برهاننتيجهاى رابه دست مىآوريم. در يكى به علّت پى مىبريم، در يكى به معلول پى مىبريم. در يكىگمشده ما علت است و در ديگرى گمشده ما معلول است. در باب وحدت موضوع و وحدت غرضكه يكى جنبه عليّت دارد - البته عليتش را هم ما نپذيرفتيم، روى مبناى مشهور بحث مىكنيم - اماكداميك روشنتر و واضحتر است؟ كدام دست شما را گرفته و به ديگرى رسانده است؟ يكى از اينهامخفى بوده و شما به واسطه يك امر روشن، او را پيدا كرديد. آنجايى كه شما از راه معلول پى به علتمىبريد، معنا ندارد حساب را براى علت باز كنيد. از نظر برهانى معلول براى شما واضح و روشناست، منتهى شما از راه معلول واضح و روشن، پى برديد به علت، گمشدهاى به نام علت وجود داشتهكه از راه معلولِ واضح، به آن علّت مخفى پى برديد.
اما آنجايى كه برهان اِنّ تشكيل مىدهيم و از راه معلول پى به علت مىبريم، آن كه براى ما روشناست و مىخواهيم خصم را هم به وسيله آن قانع كنيم، عبارت از معلول است. وحدت غرضروشنتر است يا وحدت موضوع؟ شما از راه وحدت غرض، به كمك ادلّه ديگر، به موضوع ووحدت آن پى برديد؛ اگر از راه وحدت غرض، به اين معنا پى برديد، پس چرا در باب تمايز علوممسأله موضوع را مطرح مىكنيد؟ همين كه دست شما را گرفته و شما را هدايت كرده، ولو اين كههدايتش به اين نحو بوده كه معلولى بوده و علّت را به شما نشان داده، اما در مقام روشن بودن، علتبه روشنى معلوم نيست. پس شما كه از راه اين معلولِ روشن، مسأله وحدت موضوع را ثابت كرديد،بايد قائل بشويد به اين كه تمايز علوم به تمايز اغراض است، نه به تمايز موضوعات. لازمه بيانخودتان چنين مطلبى است.
(پاسخ سؤال:) كشف شده، ولى اوضح كدام است؟ در برهان، آن مقدمهاى روشن است كه شما رابه نتيجه مىرساند. يعنى وقتى كه مقايسه كنيد مقدمه را با نتيجه، از نظر وضوح، مقدمه روشن استبراى شما، نه اين كه برهان خطا رفته، نه اين كه برهان بديهى الانتاج نبوده است، لكن در عين حال چهبراى شما روشنتر است و دست شما را گرفته و به اين نتيجه رسانده، آن مقدمه است، ولو اين كه جنبهمعلولى داشته باشد.
(پاسخ سؤال:) براى من و شما معلول روشنتر است، ولى براى اولياء الله اينطور نيست. براى منو شما كه از طريق اثر پى به مؤثر مىبريم، اثر روشنتر از مؤثر است. اثر را به چشم خودمان مىبينيم.ولى براى اهلش اين حرفها نيست كه از اثر پى به مؤثر ببرند. آنها از راه ديگرى به خداوند تبارك وتعالى مىرسند.
(پاسخ سؤال:) روشنتر آن است كه شما را به گمشده خودتان رسانده است. اين يك مسألهوجدانى است، لازم هم نيست جايى اين حرفها را نوشته باشند، مسألهاى است كه خود انسان وقتىدقت كند، مىفهمد كه اينطور است.
توجيه آخوند(ره) پيرامون سخن مشهور در تمايز علوم
مرحوم محقق خراسانى(ره) در كفايه تمايز علوم را به تمايز اغراض مىداند كه بعداً ان شاء اللهبحث مىكنيم. بعد از آن كه در باره غرض صحبت مىكنند، مىفرمايند: «فانقدح أنّ تمايز العلومبتمايز الأغراض الباعثة على التّدوين». بعد به صورت نفى مىگويند كه «لا بتمايز الموضوعات و لابتمايز المحمولات» اين «لابتمايز الموضوعات» نفى حرف مشهور است. يعنى مىخواهند بگويند:اين كه مشهور تمايز را به تمايز موضوعات مىدانند، مسأله اينطور نيست.
اگر اين عبارت به تنهايى بود كه «لابتمايز الموضوعات» همان احتمال اول را كه ظاهر كلاممشهور است، مطرح مىكرديم؛ اما تعبير ايشان اين است: «لابتمايز الموضوعات و لابتمايزالمحمولات». اين محمولات از كجا آمده است؟ آيا غير از محمولات مسائل هر علمى، چيز ديگرىمىتواند باشد؟ آيا بر حسب آنچه در كفايه است، كسى نيامده قدر جامع بين محمولات بنابر اين، موضوعات هم كه در رديف محمولات قرار مىگيرد، چارهاى ندارد جز اين كه مقصودموضوعات مسائل باشد، والا معنا ندارد كه در موضوعات، مقصود ما موضوع علم باشد كه «لهوحدةٌ» و محمولات، محمولات مسائل باشد. كسى ادعاى وحدت بين محمولات و قدر جامع بينمحمولات را نداشته است!! وقتى كه مىفرمايد: «لابتمايز الموضوعات و لا بتمايز المحمولات»معلوم مىشود كه ايشان نظر به اين معنا داشته كه كلام مشهور كه تمايز را به تمايز موضوعاتمىداند، مقصودش موضوعات مسائل است، نه آن قدر جامع كه داراى وحدت است و او جامع بينموضوعات مسائل است. اين يك قرينه در كلام مرحوم آخوند(ره) كه من ديروز اشاره كردم كه دركلام ايشان قرائنى وجود دارد كه كلام مشهور را بر خلاف آنچه كه ظاهر كلام مشهور است، معناكرده است.
پس، يكى اين كه موضوعات را در مقابل محمولات قرار داده، در حالى كه در باب محمولات،غير از محمولات مسائلِ علم، چيز ديگرى نداريم و ظاهر اين است كه مراد از موضوعات در مقابلمحمولات، همان موضوعات مسائل است، نه قدر جامعش.
بر اشكال مرحوم آخوند(ره) به مشهور
قرينه مهمتر اشكالى است كه مرحوم آخوند(ره) به مشهور كرده كه اين اشكال فقط با احتمالدوّم جور در مىآيد؛ اما با احتمال اول در كلام مشهور ناهماهنگ است. اشكال اين است: (اين اشكالرا بر هر دو كرده، هم تمايز موضوعات، هم محمولات كه ما بعضى محمولات را متعرض مىشويمفعلاً در موضوعات بحث مىكنيم) اگر تمايز علوم به تمايز موضوعات باشد، لازم مىآيد كه هربابى، بلكه هر مسألهاى علم مستقل باشد. «الفاعل مرفوعٌ علمٌ مستقل و المفعول منصوب علمٌ آخرمستقل و المضاف اليه مجرورٌ علم ثالث مستقل». اين اشكال اگر بخواهد به مشهور توجه پيدا بكند،اگر مقصود مشهور از موضوع، موضوع علم باشد و بگويد كه اين موضوع «الكلمة و الكلام» است كهعلم نحو را از علم فقه جدا مىكند. لازمهاش اين است كه «الفاعل مرفوعٌ» يك علم مستقلى باشد؟چطور لازمهاش اين است كه «المفعول منصوبٌ» يك علم ديگرى باشد؟ ما به مسائل اصلاً كارىنداريم، ما قبل از اين كه به مسائل برسيم، روى وحدت موضوع مسأله را حل كرديم. گفتيم: علم نحوموضوعش كلمه و كلام و علم فقه موضوعش فعل مكلّف است، اين دو تا موضوع با هم متغايرند وهيچ ارتباطى با هم ندارند. كلمه و كلام چه ارتباطى به مسأله فعل مكلف دارد؟ اگر مشهور اينجورى بخواهند مسأله را مطرح كنند، كجا لازم مىآيد كه «الفاعل مفعول» يا «المفعول منصوب» يكمسأله مستقلى باشد؟اين حرف چه ارتباطى به اين معنا دارد؟
اما اگر بخواهيم اين حرف را بزنيم كه ما تمايز را به تمايز موضوعات مسائل مىدانيم، ايشانمىگويد: اگر تمايز را به تمايز موضوعات مسائل مىدانيد، به موضوع علم و به غرض كار نداريد،وقتى كه ما محور را فقط موضوعات مسائل قرار داديم، نه به موضوع علم كه قدر جامع است، كارداريم و نه به وحدت غرضى كه مترتب بر مسائل علم نحو مىشود، كارى داريم، ما به خود «الفاعل»و به خود «المفعول» و به خود «المضاف اليه» كار داريم. اگر به خود اينها كار داريد، اينها عناوينمتعدده هستند، اينها متغايرند، پس بايد مسأله «الفاعل مرفوع كان علماً مستقلاً، و المفعول منصوبٌعلماً آخر مستقلاً» و هكذا كل مسألةٍ به عنوان يك علم مستقلى مطرح شود.
پس، نفس همين اشكالى كه مرحوم آخوند(ره) به مشهور مىكند، در ضمن يك جمله كوتاه كه«و الا لكان كلّ بابٍ بل كلّ مسألةٍ من كلّ علمٍ، علماً عليحدة» اين دليل بر اين است كه مرحومآخوند(ره) حرف مشهور را روى احتمال دوم معنا كرده است. ايشان خيال كرده است مشهور كهتمايز را به تمايز موضوعات مىدانند، مقصودشان تمايز موضوعات مسائل است، آن هم روى خودموضوعات مسائل تكيه كردهاند و به موضوع علم و وحدت غرض هم كارى ندارند.
بدين جهت اشكال پيش مىآيد كه «الفاعل مرفوعٌ» موضوعش به عنوان «الفاعل» چه ارتباطى با«المفعول و المضاف اليه» مىتواند داشته باشد؟ شما كه به موضوع علم كارى نداريد، به وحدتغرض هم هيچگونه نظرى نداريد. پس اين بيان، يعنى اين اشكال مرحوم آخوند(ره) به مشهور،دليل بر اين است كه حرف مشهور را ايشان اينجورى معنا كردهاند.
جواب اشكال مرحوم آخوند(ره)
مشهور در پاسخ مىگويند: شما اشتباه كرديد، ما چه موقع چنين حرفى زديم كه شما يك چنينتالى فاسدى بر حرف ما بله، اين اشكال مرحوم آخوند(ره) در رابطه با محمولات به هر حال اگر كسى قائل شود كه ظاهراً قائل مشخصى هم نداشته باشد، بلكه صرف احتمالاست، چون مرحوم آخوند(ره) مسأله موضوعات را پيش كشيدند، محمولات را هم به عنواناحتمال پيش كشيده، والا آن يك حرف ديگرى است بعد مىگوييم.
محمولات به اين صورتى كه در كلام مرحوم آخوند(ره) مطرح است، قائلى هم برايش ذكرنشده است، بلكه مجرّد احتمال است، آن هم نه به عنوان جامع بين محمولات، بلكه نفسمحمولات.
ايشان مىفرمايد: اگر كسى تمايز را به تمايز محمولات بداند، يعنى نفس محمولات، لازمهاشاين است كه «الفاعل مرفوع» يك علم مستقلى باشد، «و المفعول منصوب» يك علم مستقل ديگرباشد. براى خاطر اين كه محمولات فى أنفسها بينشان جامعى تحقق ندارد و على فرض تحقق، آنجامع ملاحظه نشده است و مسأله غرض هم كه بنا بر اين قول مطرح نيست.
كلام بزرگان پيرامون موضوع علم و وحدت آن
پس، از بحثهاى ما در باب تمايز علوم تا به حال روشن شد كه فعلاً حرف مشهور قابل قبولنيست. مگر اين كه بگوييم: بعضى از بزرگان اصلاً حرف مشهور را يك معناى ديگرى كردند كه بهحسب ظاهر از حرف آخوند(ره) خيلى دورتر و بعيدتر است كه آن را بعداً ان شاء الله مىگوييم. فعلاًاين دو احتمالى كه در كلام مشهور است، يكى ظاهر كلام آنان است و يكى توجيه مرحوم آخوند(ره)كه اشكال بر اساس آن دو، قابل جواب است و صحيح نيست و همين طور احتمال دوم كه تمايز را بهتمايز نفس محمولات، يعنى محمولات با تعدّدش، محمولات با تكثرش بدانيم، اين هم حرف غيرصحيح است.
لكن آراء و نظرات ديگرى در باب تمايز علوم وجود دارد كه از جمله نظريّه خود مرحومآخوند(ره) است كه تمايز را به تمايز اغراض مىداند و بعضى از آراء و نظرات ديگر كه ان شاء اللهآنها را هم بايد ملاحظه كنيم.
تمرينات
اشكال دوم بر نظريه مشهور در تمايز علوم را توضيح دهيد
برهان انّ و لمّ را توضيح دهيد
مراد از تمايز علوم به محمولات را توضيح دهيد
اشكال مرحوم آخوند(ره) بر نظريه مشهور را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...