شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
موضوع علم اصول
تدریس استاد
متن
40 موضوع علم اصول 1
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
قبل از هر چيز بايد تشكر كنم از خداوند متعال كه تا حدّى به من شفا عنايت فرمود، به بركتادعيه شما دوستان و سروران و عموم مردم و بالاتر از همه شخص امام بزرگوار كه قطعاً مستجابالدعوة است، با اين كه چند ماه تحت معالجات غير صحيح و بلكه مضر در داخل و خارج از ايرانبودم، مع ذلك، خداوند لطف فرمود و من حيث لايحتسب و من حيث لايشعر راه صحيح رامشخص فرمود.
به هر حال، من از آقايان و سروران هم خيلى تشكر مىكنم كه مرا از دعا فراموش نكردند، بهعنوان تعارف نمىگويم، مثل آفتاب پيش من روشن است كه همين دعاها و توسلات مؤثر بود، لولااين مسائل معنوى، حالا من كه به جائى نمىرسيدم، اينها سبب شد كه خداوند عنايت كرد.
بالاخره اين توفيقى كه به من عنايت شده بايد سبب خير باشد، ما روحانيين معتقديم كه براىحيات، استقلالى وجود ندارد، بما هو زندگى نبايد به آن معتقد باشيم، ما زندگى را ان شاء الله خدمتبه اسلام مىدانيم و اگر به زندگى علاقمنديم، شايد براى اين باشد كه مىخواهيم بيشتر به اسلامخدمت كنيم و واقعيت هم همين است، اگر از زندگى اين مقدميت برداشته بشود، هيچ حقيقتى براىاين زندگى وجود نخواهد داشت.
در اين بحثى كه اين دوره مىخواهيم شروع كنيم ان شاء الله به مطالب لازم - از نظر خود مطلب ياابتلاى به آن - مىپردازيم. البته سعى مىكنيم كه نه مختصر باشد و نه مطول، به آن صورتى كه مرحومآقاى بروجردى (اعلى الله مقامه الشريف) تعبير مىكردند، مىفرمودند: علم اصول در اين اواخرتورم پيدا كرده است، ايشان كلمه تورم را در علم اصول به كار مىبردند.
متن درس
تبيين محل بحث
قبل از آنكه وارد مقاصد علم اصول بشوم، مطالبى را به عنوان مقدمه - به همان ترتيب مرحوممحقق خراسانى(ره) در كتاب كفايه - كه واقعاً سودمند هست، ذكر مىكنم:
يكى از مقدمات كه البته در كلام مرحوم محقق خراسانى(ره) به عنوان مقدمه مستقل مطرحنشده، بلكه مقدمه را چيز ديگرى قرار داده و در ضمن اشارهاى به اين مسأله كرده، آن هم براىنكتهاى كه ايشان لازم ديده كه آن نكته را بيان كند، موضوع علم است، نه موضوع علم اصول فقط؛موضوع هر علمى. مرحوم آخوند(ره) به طور ضمنى مىفرمايند: «موضوع كل علم ما يبحث فيه عنعوارضه الذاتية» ايشان در صدد بوده تفسير خاصى از عرض ذاتى بكند، لذا اين مسأله را به صورتضمنى بيان كردند وگرنه آنكه از نظر ايشان در اين مقدمه بوده، پرداختن به نسبت بين موضوع وموضوعات مسائل بوده كه ايشان مىفرمايند: اين نسبت، نسبت كلى و فرد و طبيعى و مصاديق است.
لكن ما قبل از آنكه به اين بحث برسيم، مباحثى را در رابطه با اصل موضوع علم بايد بررسىكنيم.
نياز علوم به موضوع
اولين چيزى كه بايد بررسى بشود، اين است كه آيا هر علمى نياز به موضوع دارد؟ بر فرض آنكهاحتياج به موضوع مسلم شد، اين بحث پيش مىآيد كه آيا موضوع هر علمى بايد متصف به وحدتباشد؟ يعنى هر علمى يك موضوع بايد داشته باشد يا اين كه ممكن است هر علمى موضوعاتمتعدد داشته باشد؟ بحث سومى كه بايد بررسى بشود، تعريفى است كه براى موضوع علم شده كه:«موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» آيا واقعاً موضوع علم معنايش اين است؟مقصود از عوارض ذاتيه چيست؟ آيا عوارض ذاتيه به مفهومى است كه علماى گذشته معنا كردند؟يابه مفهومى است كه مرحوم آخوند(ره) در كفايه به آن اشاره نمودهاند؟
اينها بايد ان شاء الله ملاحظه بشود، ليكن از همين كه مرحوم آخوند(ره) به صورت ضمنى بيانمىفرمايند كه «موضوع كل علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» استفاده مىشود كه اين معنا يكمعناى مفروغ عنه است. در منطق هم كه شما ملاحظه مىكنيد، آنجا موضوع علم را «ما يبحث فيه عنعوارضه الذاتية» معنا مىكنند و بعيد نيست كه همين تسالمى كه تقريباً به حسب ظاهر از كلاممرحوم آخوند(ره) استفاده مىشود، تبعاً للمنطق است. منطقيان اين حرف را زدهاند و ديگران همپذيرفتهاند.
عبارت «ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية» معنايش اين است كه «العلم يحتاج الى الموضوع» وهم معنايش اين است كه «الموضوع واحد» و هم معنايش اين است كه آن موضوع واحد همان استكه «يبحث فيه عن عوارضه الذاتية». حال بررسى كنيم:
نظريه امام خمينى «ره» در باره احتياج علوم به موضوع
اما مسأله اصل احتياج علم به موضوع كه موضوع را سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (قدّس سره)مورد انكار قرار داده و فرمودهاند: ممكن است علم، موضوعى نداشته باشد، حال اين مطلب به چهصورت مىتواند تقرير شود؟ بيان استاد بزرگوار در اين رابطه چيست؟ ايشان بر حسب آنچه مقررتقرير كرده - و با اصل مطلب مرتبط است - مىفرمايند: اين طور نبوده كه از اول وقتى كه علوم تدوينمىشد، آمده باشند موضوعى مشخص كرده باشند و مدوِّن اصلى در رابطه با آن موضوعِ مشخصبحث كرده باشد، بلكه علوم در اصل تدوين - همانطورى كه تقريباً مسلم است - كاملاً ناقص و بسيطبوده و بر اثر مرور زمان تكامل پيدا كرده و به صورت فعلى رسيده است.
شاهد اين مسأله سخنى است كه شيخ الرئيس بوعلى سينا در رابطه با تدوين منطق از معلم اولنقل مىكند: ما آنچه را از گذشتگان در باره قياسها به ارث برديم، ضوابطى مجمل و مختصر بود،بدون اين كه خصوصياتش مشخص باشد و اما تفصيل شرايطى كه در قياسها معتبر است «ما كبدنا فيهأنفسنا» چيزهايى است كه خودمان زحمت كشيديم و شبها را به بىخوابى گذرانديم و به اين صورتدرآورديم. بعد هم مىفرمايد: ممكن است آنهائى كه در آتيه مىآيند، مباحث بيشترى را اضافه كننديا اگر به نقص و خللى در حرفهاى ما برخورد كردند، اين نقصها را جبران كنند.
پس ببينيد! گفتگويى نبوده است كه موضوعى را مطرح كنند و در باره عوارض ذاتيهاش بحثكنند.
اين تنها مطلبى است كه از ايشان به اصل بحث مىخورد، اما عرض كردم بعضى از فرمايشاتديگر ايشان مربوط به نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل است. ايشان مىفرمايند: ما قبولنداريم كه هميشه نسبت ميان موضوع علم و موضوعات مسائل، نسبت كلى و مصاديق باشد. گاهىنسبت ميان آنها نسبت كل و جزء است؛ مثل جغرافيا كه بعداً توضيحش را عرض مىكنم، بلكهمىفرمايند: گاهى موضوع علم با موضوعات مسائل يكى است، حتى مثل انسان و زيد هم نيست،مثل كلى و مصاديق، طبيعى و افراد آن هم نيست، مثل علم عرفان كه موضوعش اللَّه - سبحانه و جلّجلاله - است و تمام موضوعات مسائلش هم در باره اللّه است، ما در آنجا نمىتوانيم كلى و فرد،طبيعى و مصداق را تصور كنيم.
البته اين فرمايش ايشان نمىتواند اصل احتياج به موضوع را از بين ببرد، اين در ارتباط با مطلبديگرى است كه تقريباً مرحله چهارم بحث ما قرار مىگيرد. حضرت امام فرمايش ديگرى دارند كهآن هم در رابطه با مرحله سوم بحث ماست. مىفرمايند: ما قبول نداريم كه «موضوع كلّ علم ما يبحثفيه عن عوارضه الذاتية» است. براى اين كه وقتى سراغ علم فقه - كه نزديكترين علوم به شماست -برويد، از شما بپرسند كه موضوعش چيست؟ مىگوئيد: فعل مكلف.
ايشان مىفرمايند: خيلى از مباحث فقه به فعل مكلف ارتباط ندارد. آيا كتاب الارث جزء كتابهاىفقهى هست يا نه؟ كتاب الارث به كجاى فعل مكلف ارتباط دارد؟ اگر پدرى مُرد، پسرش چقدر ارثمىبرد، دختر او چقدر ارث مىبرد، در صورت افتراق چقدر و در صورت اجتماع چقدر؟ اين بهكجاى فعل مكلف ارتباط دارد؟ يا مثلاً در باب نجاسات (اعيان نجاسات نه احكام نجاسات) شما دوسال بحث مىكنيد: «الكافر نجس، الكلب نجس، الدم نجس، المنى نجس». آيا «الدم نجس»موضوعش فعل مكلف است يا محمولش؟ همينطور در باب مطهرات و بخشى ديگر از مسائلفقهى.
آيا اين بيان، احتياج به موضوع را نفى مىكند؟ يا اين بيان نفى مىكند كه «موضوع كل علم مايبحث فيه عن عوارضه الذاتية» است؟
(پاسخ سؤال:) موضوع مسائل چيست؟ شما در اعيان نجاسات بحث مفصلى مىكنيد كه «المنىنجس» منى فعل مكلف است؟ «الدم نجس» فعل مكلف است؟ اين خودش مسأله فقهى است. آيا«الدم نجس ليست بمسألة فقهية أم مسئلة فقهية؟» الدم كه به فعل مكلف نمىتواند ارتباطى پيدا بكند.
پس، آنكه از بيان استاد بزرگوار ارتباط به اصل مطلب يعنى به مرحله اول بحث (اصل احتياج بهموضوع) ارتباط پيدا مىكند، نافى آن اصل نيست. يعنى اگر بعداً دليلى بر اصل احتياج به موضوعاقامه كرديم، آيا اين با فرمايش امام (ره) كه علوم در اصل تدوين در كمال نقص بوده و مدوِّن اصلىموضوعى را در نظر نگرفته و بيان نكرده منافات و معارضه پيدا مىكند يا آن دليل با اين بيان منافاتندارد؟
در تدوين اصلىِ علم منطق گرچه ذكر موضوع نشده، اما آيا مسائلى كه در آن مدوَّن ابتدائى به كاررفته، مباحث غير منطقى هم بوده يا مباحث مجملى از منطق بوده است؟ چندى پيش يكى ازدوستان، جزوهاى در اصول فقه از شيخ مفيد (عليه الرحمة) در اختيار من گذاشت كه در مجموع مناول الاصول الى آخر الاصول سه صفحه بيشتر نبود، اما حالا مىبينيد كه دورههاى ده جلدى و دوازدهجلدى پيدا كرده است، اگر اصول در تدوين اصلى آن سه صفحه بوده، اما حالا ده جلد شده، آيامعنايش اين است كه در ابتدا احتياجى به موضوع نداشته؛ يعنى خوب بوده يك مسأله فقهى هم آنجامطرح شود، يك مسأله فلسفى هم آنجا مطرح شود يا اين كاستىها و افزودگىها، بيان و عدم بيان،نقصان و كمال نمىتواند اصل احتياج به موضوع را نفى كند؟
بنا بر اين، مىتوان گفت كه اين بيان ايشان نمىتواند اصل احتياج به موضوع را نفى كند، لكنلقائل أن يقول كه شما چه دليلى داريد كه هر علمى احتياج به موضوع دارد؟
دليلى كه مشهور اقامه كردهاند بر اين كه موضوع بايد واحد باشد، اگر تمام باشد، هم اصل احتياجبه موضوع را ثابت مىكند و هم اعتبار وحدت موضوع را. اين دليل مىتواند هر دو جهت را اثباتكند، به عبارت روشنتر اگر ما دليلى اقامه كنيم كه احتياج به موضوع را مستقيماً ثابت كند، در مرحلهدوم بايد بحث كنيم كه آيا اين موضوع مورد احتياج، بايد واحد باشد يا ممكن است كه متعدد باشد؟اما اگر دليلى بر اصل وحدت موضوع اقامه كرديم، احتياج به موضوع را هم ثابت مىكند.
اكنون دليل مشهور را عنوان مىكنيم، شما در اطراف آن دقت بفرمائيد كه تمام است يا نه؟ و آيادليل ديگرى هم هست كه بتواند اصل احتياج به موضوع را از آن به دست آورد؟
متن دليل مشهور در لزوم نياز علوم به موضوع
دليل مزبور دو مقدمه لازم دارد: يك مقدمهاش تقريباً روشن است و آن اين كه «كل علم يترتبعليه غرض و فائدة» هر علمى فائدهاى بر آن مترتب و براى تحقق غرضى تدوين شده است. مثلاًعلم نحو غرضش اين است كه انسان را از خطاى در مقال باز دارد. علم منطق غرضش اين است كهانسان را از خطاى در فكر باز دارد و به او بياموزد كه چطور قياس را بايد ترتيب دهد تا نتيجه بر آنمترتب شود. علم اصول غرضش اين است كه انسان قدرت بر استنباط احكام الهى پيدا كند، علم طبهم غرضش اين است كه مردم را از دردها و كسالتها نجات دهد. پس هر علمى يترتب عليه غرض وفائدة.
مقدمه دوم كه قاعدهاى فلسفهاى است دو طرف دارد، يك طرفش مىگويد: «الواحد لايصدر الامن الواحد» طرف دومش مىگويد: «الواحد لايصدر منه الا الواحد». بخش مورد نياز دليل مشهوراين است كه «الواحد لايصدر الا من الواحد» شىء واحد، اثر واحد بايد حتماً از واحد صادر شود،وگرنه اگر دو شىء متباين باشند و بين آنها هيچ جهت جامع مشتركى وجود نداشته باشد، نمىتواننددر يك امر تأثير گذارند.
مرحوم آخوند(ره) همه جاى كتاب كفايه به اين مسأله به صورت يك وحى منزل تمسكمىكند. اگر ديديد كه شمس در حرارت تأثير مىگذارد و نار هم تأثير در حرارت مىگذارد، بدانيد كهحتماً بين شمس و نار يك جهت جامع و قدر مشتركى وجود دارد و اگر بين شمس و نار هيچ گونهجهت مشتركى وجود نداشته باشد، معنا ندارد كه هر دوى آنها در يك شىء تأثير كنند، مگر آنكهبگوئيد بين حرارتهايشان تباين وجود دارد و اگر حرارت را شىء واحدى قرار داديد، حتماً بايد دراينجا مؤثر در حرارت را همان جهت جامع و قدر مشترك فرض كنيد.
در اين مقدمه و در اشكالاتى كه ممكن است متوجه اين دليل باشد، دقت بفرمائيد.
تمرينات
نظريه امام خمينى «قده» در باره موضوع علوم را توضيح دهيد
آيا نظريه امام خمينى«ره» با اصل احتياج علوم به موضوع منافات دارد
دليل مشهور در لزوم نياز هر علمى به موضوع را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...