پنج شنبه 13 ارديبهشت 1403 - 21 شوال 1445 - 2 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس تفسير (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 7
متن
هفتمين درس از مباحث تفسير حديث معراج توسط حضرت آيت الله استاد مصباح.
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد محمد و آله الطاهرين يا احمد ان فى الجنة قصراً من لؤلؤةٍ فوق لؤلؤه و درّة فوق دره ليس فيها فصل و لا وصل فيه الخواص انذر عليهم كل يوم سبعين مره و يكلمهم كلما نظرت اليهم و عزيز فى ملكهم سبعين ضعفا و اذا تلبظ اهل الجنة بالطعام و الشراب تلبظ اولئك بذكرى و كلامى و حديثى قال يا رب ما علامة اولئك قال مسجونون قد سجدوا الستنهم من فهوق الكلام و بطونهم من بطون الطعام».
بخش ديگرى از اين حديث معراجى است. خطاب به پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) خداى متعال مىفرمايد حبيبم در بهشت قصرى است از در و لؤلؤ. قصرى كه از جواهرات بى نظير بهشتى ساخته شده و در آنها نه شكافى است، نه گيرهاى است و اين قصر مخصوص خواص است. فى الخواص. ويژگى اهل اين قصر كه بر ساير بهشتيان امتياز دارند اين است كه هر روزى هفتاد مرتبه به سوى آنها نگاه مىكنند. و هر وقت كه آنها نگاه مىكنند با ايشان سخن مىگويند. و در ملكشان و آن وسعتى كه در بهشت، آن فضايى كه در بهشت به آنها اختصاص داده شده، هفتاد برابر اضافه مىكنند. اين اختصاصاتى است كه من به آنها دادم. آنها هم يك ويژگى هايى دارند كه ساير اهل بهشت ندارند. ويژگى آنها اين است كه «و اذا تلبظ اهل الجنة بالطعام و الشراب تلبظ اولئك بذكرى و كلامى و حديثى». آن وقتى كه بهشتيان لذتشان از خوردن و آشاميدن است لذت اين خواصى كه در اين قصر سكونت دارند به ياد من و سخن و گفتار من است.
«قال يا رب ما علامة اولئك». اين كسانى كه در چنين باغى سكنى خواهند داده شد علامتشان در دنيا چيه؟ «قال مسجونون». علامتشان اين است كه زندانى هستند. بعد تفسير مىفرمايد. منظور از اين كه زندانى هستند اين نيست كه كسى آنها را زندانى كرده. بلكه خودشان زبانشان و شكمشان را در زندان قرار دادهاند. «قد سجدوا الستنهم من فضول الكلام و بطونهم من فضول الطعام». زبانشان را از سخن بيهوده حبس كردهاند. و شكمشان از غذاى بيهوده. چيزى كه براى آنها مفيد نيست نمىگويند و غذايى كه براى آنها مفيد نيست يعنى در راه تكامل آنها قرار ندارد باعث قوتشان بر عبادت و اطاعت نمىشود از آن غذا هم خوددارى مىكنند. اگر سخن مىگويند سخنى است كه براى رضاى خدا مىگويند. اگر خوراكى مىخورند باز خوراكى است كه براى رضاى خداست. براى انجام وظيفه است.
درباره خصوصيت قصرهاى بهشتى كه جمله اولى است پيداست كه ما از حقايق عالم آخرت تصور دقيق و روشنى نمىتوانيم داشته باشيم. آن جهان حقيقتش و ويژگى هايش با اين عالم خيلى فرق دارد. ما با ادراكات و تصورات و تخيلاتى كه داريم نمىتوانيم پى به حقيقت آن عالم ببريم كه چگونه است، چه شكلى است، چه رنگى است. براى اين كه آنچه ما تصور مىكنيم از رنگها و شكلها و خواص يك موجود چيزهايى است كه در اين عالم نمونهاش را ديدهايم و درك كردهايم و قطعاً نظام آن جهان صد در صد با نظام اين جهان متفاوت است. هيچ نمونهاى از آنها را ما در اين عالم نديدهايم و نشينيدهايم و احساس نكردهايم. ويژگى هايى كه در روايات و آيات ذكر شده در اين عالم يك شماى بسيار مبهمى از آن عالم براى ما تصوير مىكند. يك شباهتهاى بسيار محدودى كه مىتواند با اين عالم داشته باشد و از مقايسهاى كه ما با نعمتهاى اين جهان مىكنيم يك تصور مبهمى از آن عالم بدست بياوريم. وگرنه مدارك ما و مشاعر ما بسيار ضعيفتر از اين است كه حقيقت آن عالم را بتوانيم درك كنيم. به هر حال يكى از ويژگى هايى كه ذكر شده در آن عالم و ما درست نمىتوانيم تصور بكنيم اين است كه كاخى است از لؤلؤ و جواهرات ساخته شده و اين جواهرات به قدرى شفاف است كه هيچ ردهاى ندارد. ترك ندارد، بند بند نيست. يك پارچه جواهر شفاف تمام اين كاخ از اين جواهر ساخته شده. اين تعبيرى است كه در اين روايت از اين كاخ شده. اجمالاً يك مسكنى است بسيار عالىتر از آن چه ما فكر بكنيم.
در بعضى از روايت در باره مساكن بهشتى است كه خشتى از طلا است و خشتى از نقره. در باره بعضى از قصرهايش اين ويژگىها را داريم. بعضى از جاها است كه درونش از بيرونش پيداست. كافى است كه ما بدانيم كه آن چه از كاخهاى عظيم جهان ساخته شد و خواهد شد در برابر آنها يك كوخى بيشتر نيست. آن وقت در ميان همه مساكن بهشتى كه پستترين آنها هزاران بار از بهترين كاخهاى دنيا بهتر است پستترينش، هزاران بار از كاخهاى، بهترين كاخهاى دنيا بالاتر است، در ميان آنها يك كاخ ممتازى است. مال خواص است. اهل اين كاخ طورى نيستند كه دلخوشيشان به طعامها و شرابهاى بهشتى باشد. با اين كه طعامها و شرابهاى بهشتى بسيار ارزندهتر از اطعمه و اشربه دنياست و كسانى كه همت بلندى دارند چشم از لذايذ دنيا مىپوشند، لذايذ غير حلالش، غير جايزش براى اين كه به آن لذايذ اخروى و اطعمه و اشربه بهشتى برسند. ولى در ميان بهشتيان كسانى هستند كه توجهى به طعام و شراب ندارند. حالا طعام و شراب بهشتى هم چقدر امتياز دارد بر طعام و شراب دنيا آنهم سر جاى خودش.
در قرآن كريم مىفرمايد «و الصفاهم ربهم شراباً طهورا يسقون من رحيق مختوم خطامه مسك و فى ذالك فى اليتنافس المتنافسون». نوشابههاى بهشتى آن چنان است كه خداى متعال مىفرمايد خوب است درباره چنين چيزى به رقابت بپردازيم. خود بهشتيان هم در اين كه اين جامهاى بهشتيان را از دست ولدان مخلدين بگيرند بر يكديگر سبقت مىگيرند. به هر حال آن نعمت طعام و شراب هم نعمتى است كه قابل تصور براى ما نيست كه چه اندازه لذتش بيش از طعام و شرابهاى دنياست. در عين حال به آن نعمت عظميم الهى است و خدا براى بندگان خاص خودش، بندگان شايسته خودش قرار داده ولى يك دسته از بهشتيان هستند كه توجهى به آن طعام و شراب هم ندارند. «اذا تلبظ اهل الجنة بالطعام و الشراب تلبظ اولئك بذكرى و كلامى و حديثى». لذت اين دسته خواص به طعام و شراب بهشتى نيست. بلكه به ياد خدا و سخن خدا و گفتگوى با خداست. مگر چه لذتى دارد كه از آنها چشم پوشى مىكنند؟ اين با اين كه لذت طعام و شراب بيشتر است آنها صرف نظر مىكنند يا نه، چيزى در ذكر خدا و كلام و سخن گفتن با خدا يافتهاند كه ديگر با آن اعتنايى ندارند به لذايذ زندگى؟
يك مقدار اگر بخواهيم به ذهنمان نزديك بشود، باز كنيم قضيه را اگر در ميان سفرهاى انواع طعام هايى باشد كه هر كدام لذتش بيش از ديگرى است. فرض كنيم ده رقم غذا است كه هر كدام لذت بخشتر از ديگرى است. يعنى لذت ديگرى را دارد مع الاضافه. اگر يكى را شما تناول كنيد مثلاً ده درجه لذت دارد. دومى را كه تناول كنيد بيست درجه و سومى اش سى درجه و همينطور، آيا شخص عاقلى مىآيد با وجودى كه صد درجه لذت به او مىدهد صرف نظر بكند بدون هيچ منجه ديگرى و آن غذاى كم لذتتر را تناول كند؟ اين حماقت است. مگر اين كه يك رجحان ديگرى داشته باشد. حالا اگر چيزى باشد كه لذتش از خوردن و آشاميدن بيشتر باشد. احتياج شديدى هم به خوردن و آشاميدن نباشد، طبعاً آن چيزى را كه لذتش بيشتر است انتخاب خواهد كرد. حالا چقدر بيشتر است؟ حالا شما چندين برابر در ذهنتان تصور كنيد. هزار برابر. ده هزار برابر. اما اگر غذاى سفره هزاران برابر لذتش بيش از چيز ديگرى است. آدم غذا را صرف نظر كند يا هر لذت ديگرى كه لذت زيادى داشته باشد و قناعت كند به يك چيز پستى. اين كار عقلايى نيست ديگر. هيچ عاقلى همچين كارى را نمىكند. اين خواصى كه در قصر كذايى بهشت هستند و خدا به اينها يك مقام ممتازى عطا فرموده، يعنى اينها شعورشان نمىرسد كه غذاهاى بهشتى، نوشابههاى بهشتى چقدر لذت دارد؟ خبر ندارند از لذتش؟ قطعاً دارند و بالاخره از آنها هم تناول كردهاند. اما چرا صرف نظر مىكنند از آنها؟ هيچ علتى ندارد جز اين كه آن لذتى كه از كلام و حديث الهى مىبرند بيش از لذتى است كه از طعام و شراب بهشتى مىبرند. نه طعام و شراب دنيوى.
چگونه است كه چنين لذتى بيشتر است. براى اين كه يك مقدار باز به ذهن ما آشنا بشويد مىشود در اين جا بحثهاى عقلى هم مطرح كرد ولى براى اين كه از وضع مجلسمان و بحثمان خارج نشود فقط اشارهاى مىكنم. موقعى كه آدم
احتياجى به غذا ندارد، شكمش سير است، احتياجى به غذا ندارد اگر يك غذايى لذيذى تناول كند هيچ لذتى از آن مىبرد؟ يا اين نه تنها لذتى نمىبرد بلكه حالت تهوع هم پيدا ميكند. موقعى آدم از غذا لذت مىبرد كه بدنش احتياج به غذا دارد، گرسنهاش است، گرسنگى علامت احتياج بدن است. كى آدم از يك ليوان آب خنك لذت مىبرد؟ وقتى كه خيلى تشنه باشد. قطعاً همه شما برايتان شرايطى پيش آمده كه گاهى از يك لقمه نان يا يك استكان آب چندين برابر بيش از لذت شرب آبليموى خنك توى يخچال بردهايد. كى بوده؟ آنوقتى بوده كه خيلى تشنه بودهايد. چه بسا آدم از يك لقمه نان جوى خشك آن قدر لذت ببرد كه از چلو كباب آن لذت را نبرد. كى؟ آن وقتى كه خيلى گرسنهاش است. لذت هايى كه براى ما حاصل مىشود در واقع يك حالات نفسانى است كه در اثر تأمين نيازمندىهاى بدن، اين لذتهاى حسى را مىگويم براى ما پيدا مىشود. از رابطهاى كه بين روح و بدن است وقتى نيازهاى بدن تأمين شد روح هم لذت مىبرد. لذت اصلش مال روح است ديگر.
پس هر قدر نياز ما به يك چيزى بيشتر باشد، وقتى تأمين مىشود لذت بيشترى مىبريم. تجربه هم همين را نشان مىدهد ديگر. وقتى گرسنهتر هستيم بيشتر غذا مىخوريم. وقتى تشنهتريم بيشتر غذا مىخوريم. چون نياز ما در آن وقت بيشتر است. نياز انسان به چى بيشتر است؟ بدن ما نياز به طعام و شراب دارد، اين يك نياز مادى است؟ حيوانى است. بلكه از حيوانى هم پايينتر است. اگر مىشد اسمش را بگذارند مىگفتيم نباتى مثلاً. ولى انسانيت انسان كه به معدهاش نيست. وقتى خالى مىشود يا بدن مواد غذايى اش تحليل مىرود آن وقت نياز انسانى پيدا كند. اين يك نياز جسمانى حيوانى است. ولى به همين اندازه كه نياز بيشتر باشد، وقتى تأمين شد لذت بيشترى دارد. آيا هيچ نيازى براى انسان بالاتر از خداى خودش است؟ تمام نيازها به وسيله يكى از نعمتهاى كوچك خدا تأمين مىشود. همه اينها، همه عالم هستى وجودش با يك اراده خداست. با يك كلمه خداست. تمام عالم هستى. «انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون». همه اين جهان با يك اراده خدا با يك تعبير سادهتر همه كس فهمى با يك كلمه كن، با يك امر خدا موجود است. همين كه اين امر برداشته بشود خدا ديگر امر نكند كه كن، همه چيز معدوم مىشود. هيچ مىشود. هيچ. نه اين كه عالم براى معدوم شدنش بايد يك كلنگى برداشت و خرابش كرد. با يك مواد منفجرهاى بايد گذاشت منفجرش كرد تا معدوم بشود. اگر خدا اراده نكند كه عالم باشد، همان اراده نكردن همان است و نيست شدن كل عالم همان. همه اين عوالم هستى وجودشان ظهور اراده خداست. ارادهاش كه برداشته بشود، هيچ. ما به اين مظاهر اراده الهى از آسمان و زمين و خورشيد و آب و ساير چيزهايى كه از اينها پديد مىآيد نيازهايى داريم كه همه اين نيازها هم به امر خداست و به اراده او بسته است. وقتى نياز ما به يك لقمه نانى كه در اين نظام آفرينش يك سر سوزنى هم حساب نمىشود، برطرف مىشود ما خيلى لذت مىبريم. نياز ما به آن كسى كه تمام عالم هستى با يك اراده او موجود است چقدر است؟ چقدر احتياج به خدا داريم؟ اگر هر لحظه احتياج به هوا داريم، يعنى احتياج به خدا داريم كه هوا براى ما خلق كند و در اختيار ما بگذارد. اگر احتياج به غذا داريم يعنى احتياج به خدا داريم كه خدا غذايى خلق كند كه وجود آن غذايى كه خلق كرده ادامه بدهد تا ما بتوانيم استفاده كنيم و صدها و هزارها نياز ديگرى كه در بدن ما و روح ما است. تازه نيازى كه با انس با ديگران داريم، با دوستانمان و لذتى كه مىبريم از معانست و معاشرت با اشخاص مختلف با جهات مختلف همه اينها اگر بخواهد اين نيازها تأمين بشود يعنى خدا بايد اين موجودات را بيافريند، به وجودشان ادامه بدهد به صورتى كه ما هم بتوانيم از آنها استفاده كنيم. پس همه نيازها در واقع نياز به خداست. ديگران ابزارهايى هستند، مظاهرى هستند. اسبابى هستند. وسائلى هستند كه وجود همه اينها هم وابسته به اراده خداست.
حالا اگر شما همه نيازهاى زندگى شخص خودتان را از آغاز وجودتان تا آخر وجودتان بياييد با ارقام نجومى اينها را تحت عدد در بياوريد. ببينيد چند عدد ما نياز داريم. يك واحدى براى آن در نظر بگيريد. همه نيازهايتان را شماره كنيد. از
آن لحظهاى كه ما به وجود آمدهايم، به هوا، به غذا، به خوراك، به مادر، به پدر، به دوست، به همسايه، به خانه، به لباس، به مسكن الى آخر. ببيند چقدر احتياج داشتيم. اگر يك انسانى بتواند با ابزارهاى خيلى پيشرفته علمى، با كامپيوترهاى پيشرفته محاسبه بكند كه يك رقم عجيب نجومى بدست بياورد تازه همه اين نيازهاى نياز به يك اراده كن الهى است. به يك فعل خدا. كه آن فعل يك جلوه محدودى از ذات بينهايت خداست. پس هر قدر ما فكر بكنيم و به مغزمان فشار بياوريم و عقلمان را به كار بياوريم و خيالمان را تقويت كنيم و اعداد و ارقام كبير درست بكنيم ميزان نياز خودمان را به خدا نمىتوانيم حساب بكنيم كه چقدر است.
خب اين نياز اگر تأمين بشود و البته ما درك بكنيم، هم نيازش را و هم تأمين شدنش را، آن وقت خواهيم دانست كه از خدا چقدر مىشود لذت برد. عالىترين لذت هايى كه ما در دنيا داريم يك نمود بسيار ضعيف نسبت به آن موجود بى نهايت هستى است كه ما سر تا پا نياز به او هستيم. اگر مىفهميديم چقدر نياز داريم و اگر مىفهميديم كه اوست كه اين نياز ما را برطرف مىكند آنچنان لذتى از اين رفع نيازهايمان مىبرديم كه ديگر لذتهاى ديگر پيش ما اصلاً قابل اعتنا نبود. بهشتيان، آنهايى كه خواصند، آن جا هستند اين دو چيز را خوب فهميدهاند. فهميدهاند كه نيازشان همه به خداست و در آن جا خدا اين نيازشان را برطرف مىكند. چه جور؟ «انظر اليهم كل يوم سبعين مره». خدا نگاه مىكند به بندهاش مگر اين لذتى دارد؟ از دو راه مىتوانيم به اهميت اين مطلب پى ببريم. يكى اين كه وقتى قرآن كريم مىخواهد بدترين بندگان را معرفى كند كه خيلى پست هستند، منافق هستند، لجوج هستند، بالاترين جنايتها را مرتكبت شدهاند، هيچ زير بار حق نمىروند. ايمان به خدا نمىآورند، بزرگترين ظلم را كه شرك است مرتكب شدهاند به ساحت مقدس الهى توهين كردهاند، اينها را قرآن وقتى مىخواهد بفرمايد كه چقدر عذاب سختى دارد، مىفرمايد «لا يكلمهم اللَّه و لا ينظر اليهم يوم القيامه». اينها به قدرى دورند از رحمت خدا كه خدا با اينها سخنى نخواهد گفت. و نظرى به سوى آنها نخواهد افكند. خيلى بد است. «لا يكلمهم اللَّه و لا ينظر اليهم يوم القيامه». از اين جا بايد بفهميم كه سخن نگفتن خدا و نگاه نكردن خدا به بندگان عجب عقوبت بزرگى است. اين از هزارها مار و عقرب بهشتى گزندهتر است. به چه دليل؟ به همين دليل كه عرض كردم قرآن چنين مردم پستى را عقوبتشان را اين تعيين مىكند كه «لا يكلمهم اللَّه و لا ينظر اليهم يوم القيامه».
خب اين مشكل دو تا شد. چه جور ميشود كه اين عذاب از همه سختتر است؟ باز ناچاريم يك مقدارى به همين امور زندگى خودمان بيانديشيم تا اين كه تا يك حدودى بفهميم كه اين چه جور عذابى است و بر عكسش اگر خدا با كسى سخن بگويد و به او نگاه بكند چه نعمت بزرگى است و چه رحمتى؟ اتفاقاً اين مطلبى است كه بچهها هم درك مىكنند. منتها ما بچههاى شصت هفتاد ساله درست آن را درك نمىكنيم. دو تا بچهاى كه با هم دوست هستند توى مدرسه، توى خانه، همبازى هستند. به هم علاقه دارند، به هم انس دارند. اگر يكى از اينها بخواهد خيلى آن يكى را اذيت بكند، يكى از آنها مثلاً كار بدى انجام داده، اين مىخواهد مؤاخذهاش كند. بالاترين كارى كه يك همبازى با يك همبازى ميكند اين است كه با او قهر مىكند. وقتى خيلى دعوايشان شد، خيلى بدش كه آمد با او قهر مىكند. يعنى چى قهر مىكند؟ يعنى «لا يكلمه و لا ينظر اليه». با او مواجه مىشود نگاه توى صورتش نمىكند. سرش را مىكند آن ور. اين مىخواهد با او حرف بزند. هر چى مىآيد با او حرف بزند جوابش نمىدهد و بچه هايى كه با هم انس دارند بدترين عقوبت برايشان همين است. حاضر است خوردنى هايش را بيايد به او بدهد، اسباب بازيهايش را به او بدهد، التماس بكند، دستش را ببوسد، پايش را ببوسد كه آشتى كن. هر قدر انس بيشترى داشته باشد، اين عذاب براى او دردناكتر است. متأسفانه بزرگتر كه مىشود آدم به جاى اين كه احساسات لطيفش رشد بكند، امثال بنده اداركات حيوانىمان روز به روز رشد مىكند. مىگويد اون نگاه نمىكند، نكند به جهنم. برو غذايت را بخور. بيا خودم شيرينى به تو بدهم. براى ما خيال مىكنيم شيرينى و غذاى خوب و اسباب بازى و اينها خيلى بهتر از آن مهربانى و آن نگاه مهربانانه و دوستانهاى است كه دوستى به
دوستش مىكند. ما اشتباه مىكنيم. آن بچه با فطرت خودش مىفهمد كه آن نگاه مهربانانهاى كه دوستش به او مىكند از همه اينها لذتش بيشتر است. يك سخنى كه از روى مهربانى با او مىگويد از همه اين اسباب بازىها و خوردنىها و آشاميدنىها براى او لذيذتر است. و لذاست كه حاضر است همه اينها را بدهد تا او با او حرف بزند.
در اين عالم ما چون انسمان با همين شكم است و با مقدمات و مأخراتش، توجه نداريم به اين كه ما چه نيازهايى داريم و چه لذتهايى براى انسان ميسر است و ما از آن غافليم. خودمان را تنزل دادهايم در حد يك گربه، در حد يك، جسارت مىكنم بعضى از حيوانات ديگر. لذتمان خوردنى، آشاميدنى و لذتهاى جنسى. غافليم از اين كه لذتهاى انسانى چه چيز و چقدر لطيفتر و شريفتر و لذت بخشتر است. اگر آنها مقدار كمى از آن نصيب آدم بشود همه اينها را ديگر فدا مىكند. صرف نظر مىكند. متأسفانه همين لذتهاى مادى است كه ما را سرگرم مىكند و باز مىدارد از اين كه آن لذتهاى بالاتر را اصلاً بچشيم، درك كنيم، اهميت بدهيم و غيره تا برسيم به اين كه اصلاً وجود ما سر تا پا نياز به خداست و رابطه با خدا بزرگترين لذت را براى انسان مىآفريند. همين دلبستگىهاى مادى و توقل در ماديات روح انسان را در حد حيوانيت تنزل مىدهد. به جاى اين كه روز به روز اوج بگيرد و به ملكوت نزديكتر بشود و با لذتهاى فرشتگان آشنا بشويم، بلكه از آنها هم آن چنان كه اولياى خدا ترقى ميكنند، از آنها هم بالا مىزنند كه فرشتگان مىشوند خادمشان. به جاى اين كه اين مسير تكامل و ترقى را طى كنيم روز به روز توى ماده بيشتر فرو مىرويم. مثل حيوانى كه بيشتر در گل فرو مىرود. اگر بخواهيم از اين حالت پستى نجات پيدا كنيم، از اين ذلتى كه خودمان به سر خودمان آوردهايم بايد سعى كنيم اين دست و پايمان را از گل يك قدرى بكشيم بيرون. اين توقلى كه در ماديات پيدا كردهايم، دلبستگى هايى كه به لذايذ حيوانى پيدا كردهايم اينها كم مىشود. مىدانيد شما آدم به هر چه بيشتر توجه بكند، بيشتر انس بگيرد، لذت از آن بيشتر براى او پيدا ميشود. هر قدر انس آدم كمتر بشود توجه آدم كمتر بشود به يك چيزى، لذتش هم كمتر مىشود. كسانى كه دائماً فكر خوراك هستند، فردا يك خوراك لذيذترى پيدا كنيم، مىشنوند فلان غذايى در فلان جا ساختهاند كه خيلى مزههاى لذيذى دارد، فوراً برگرديم آن را پيدا كنيم. هر روز توجه به مطعومات و مشروبات وقتى بيشتر بشود، لذايذ انسان منحصر مىشود در همين جا. ديگر وراى اينها را نمىبيند، درك نمىكند.
خب متقابلاً اگر بخواهد انسان خودش را از اينها نجات بدهد، بايد از اين لذايذ مادى يك قدرى صرف نظر كند. كمتر تلذذ ببرد از ماديات تا انسش به ماديات كمتر بشود آنوقت توجه به ماوراى ماده و لذايذ فوق مادى و حيوانى هم پيدا بكنيم. اين خواص كسانى هستند كه در آخرت هم توجه به طعام و شراب بهشتى ندارند. التذاذشان به ياد خداست، به شنيدن سخن خداست. به اين كه مىفهمند خدا به آنها نگاه مىكند، توجه دارد. خدا با آنها قهر نيست. لذتشان همين است كه آثار رغبت خدا را بر خودشان مشاهده كنند كه خدا به آنها نگاه مىكند، عنايت دارد. با آنها حرف مىزند. احوالپرسيشان مىكند. حالا در قسمتهاى بعدى اين حديث خواهد آمد كه خدا چگونه با بندشانش سخن مىگويد و احوالپرسى مىكند.
كسانى كه در آخرت اين جورند كه در آن جا هم توجهى به لذايذ بهشتى از قبيل مطعومات و مشروبات ندارند كسانى هستند كه در اين دنيا توجهى نداشتهاند وگرنه اگر در اين جا انسشان با مطعومات و مشروبات بود همين مطلب ثبات پيدا مىكرد و در عالم آخرت هم خواسته آنها همين مطعومات و مشروبات اخروى بود. «و اطعوا به متشاباً». لذتهايى كه در آخرت به افراد داده مىشود مسامخ با حالات دنيويشان است. كسانى كه اين جا تعلق به لذتهاى مادى داشته باشند اگر اهل بهشت شدند، آن جا هم نعمتهاى خوراكى و آشاميدنى لذيذ برايشان مىآورد. آنهايى كه در اين جا علاقه به مسكن خوب دارند اما صرف نظر كردهاند از مسكن حرام، محروميت كشيدهاند چون دسترسى به مسكن حلال پيدا نكردهاند، ولى دوست داشتهاند مسكن حلال را، در آخرت هم خدا مسكنهاى خوبى به آنها مىدهد.
دلبستگى هايشان به هر چه است آن جا از همان سنخ به آنها ميدهند يا به عبارت ديگر نعمت براى همان كسى، براى هر كسى همان چيزى است كه دوست دارد. اگر چيزى به او بدهند كه نمىفهمد، مزهاش را درك نمىكند، قدرش را نمىداند، اين كه براى او نعمت نمىشود. براى هر كسى نعمت همان چيزى ميشود كه به آن علاقه دارد. فيها ما تشبيه الانفس. هر كس هر چه مىخواهد. آنهايى كه مطعومات و مشروبات مىخواهند آن جاهم مطعومات و مشروبات بهشتى به آنها مىدهيم. كسانى كه در دنيا لذتشان لذت خوراك و آشاميدنى بوده اما اقتصاده كردن بر حلال، اجتناب كردن از حرام، خدا در آخرت مطعومات و مشروبات اخروى و بهشتى به آنها مىدهد.
پس آنهايى كه در آخرت لذتشان به اين است كه خدا با آنها حرف بزند، اينها در دنيا چه جور بودهاند؟ اينها كسانى بودهاند كه در اين دنيا هم دل به مطعومات و مشروبات نبستهاند. نه تنها از روى زهد و توجه يا به خاطر اين كه مرتكب حرام نشوند غذايى نخوردهاند نه، غذاى حلالى هم كه براى آنها ميسر بود دل به آن نبستهاند. چرا؟ براى اين كه يك لذت ديگرى را دنبال آن مىگشتند. بويى از يك غذاى لذيذترى برده بودند كه ديگر به اين غذاهاى كم بو و كم رمق عنايتى نداشتهاند. اين طعام روحشان بود كه با توجهاتى الهى و با سخن خدا تعيين مىشد. اين جا هم دنبال همين مىگشتند. منتها اين جا در حدى نبودهاند كه در همين عالم هم خدا با آنها سخنى بگويد و سخن خدا را بشنوند. انبيا در همين عالم هم صلاحيت اين را پيدا ميكنند كه خدا با آنها سخن بگويد و «و كلم اللَّه موسى تكليما». ولى مومنينى هستند كه اين جا را دوست دارند مىخواهند از سخن گفتن با خدا لذت ببرند، ولى خب لياقت اين كه خدا با آنها سخن بگويد را ندارند. كسانى كه در اين جا فكر اين هستند كه با خدا سخن بگويند ديگر عشقى ندارند به اين كه با مردم سخنهاى بيهوده بگويند. مىنشينند گپ بزنند حرف مفت، چرند. اينها علاقه شان به اين است كه با خدا سخن بگويند. اگر شما در يك مجلسى باشيد كه بزرگترين شخصيت كشور وجود داشته باشد، يك آدم بى تربيت، بى سر و بى پاى بى شعورى هم آن جا است. شما دوست داريد با آن شخصيت والا صحبت بكنيد و معاشرت داشته باشد و معانست داشته باشيد يا با يك آدم بىشعور احمق بى سر و بى پايى؟ كسى كه در اين عالم همتش آن قدر بلند است كه مىخواهد با خدا سخن بگويد آن ديگر لذتى نمىبرد كه با اين و آن بنشيند حرف مفت بزند. اينها خيلى شأنشان از اين بالاتر است. ديديد مردمى هستند، كسانى هستند وقتى يك جايى مىنشينند منتظر هستند سر حرف باز بشود، از مشرق و مغرب با هم ببافند، از آسمان و ريسمان، هر چه آمد بگويند. اگر نگويند انگار در يك حبس تاريك محبوسى هستند. زير شكنجه قرار گرفتهاند. هستند كسانى كه، كسانى هستند كه اگر غذايى دم دستشان باشد و ممانعتى نباشد از كسى و خجالتى نكشند بدون هيچ توقفى مىروند سراغش و هر چه هست مىخورند. رفتند در يك اتاقى كه يك ظرف شيرينى را آن جا گذاشتهاند. حالا كسى هم نيست، خجالتى هم نمىكشند. حالا خيلى هم متقى باشند مىدانند حرام نيست. «لا جناح عليكم ان تأكلوا من بيوتهم ابائكم الى آخر». خب وارد مىشوند مىبينند هست، ميوهاى، شيرينى اى، بدون اين كه فكر چيزى باشند اول مىروند سراغ ظرف ميوه و ظرف شيرينى. اين طبعش اين جورى است. توجهش به همين است. خيلى اگر هنر كند غذاى حرام نمى خورد. اما كسانى هستند وقتى وارد يك جايى مىشوند، جاى خلوتى پيدا مىكنند، يك نفس راحتى مىكشند، ديگر مانعى اين جا نداريم كه با خدا مناجات كنيم، وقتى توى اجتماع هستيم يا اشتغال به وظايف اجتماعى مانع مىشود از اين ه توجه كامل پيدا بكنيم به مناجات با خدا بپردازيم، يا براى اجتناب از ريا و صمعه و اين حرفها خود دارى مىكنيم. وقتى يك جاى خلوتى پيدا كرديم آن جاست كه مىتوانيم با معبودمان انس بگيريم. خوراك چيه؟ پوشاك چيه؟
آنهايى كه در دنيا اين جورى باشند در آخرت هم در چنين جايى خواهند بود. آن جا هم توجهى به طعام و شراب بهشتى هم ندارند. اين است كه وقتى پيامبر اكرم سوال مىفرمايد كه «و ما علامة اولئك»؟ اين خواصى كه در اين قصر كذايى هستند در دنيا چه علامتى دارند؟ مىفرمايد «قد سجدوا الستنهم من فضول الكلام و بطونهم من فضول الطعام». زبانشان
حرف بيهوده نمىزند. شكمشان هم غذاى بيهوده نمىخورد. اگر حرف مىزنند حرفى است كه خدا پسند است. خدا خوشش مىآيد كه آن حرف را بزنند. چون او خوشش مىآيد مىگويند. اگر غذايى تناول مىكنند نه به خاطر اين است كه خوشمزه است، به خاطر اين كه خدا خوشش بيايد. او فرموده اگر خانه دوستت رفتى، روزه هم هستى و مىدانى كه دوستت دوست دارد كه از غذايش تناول كنى، نگو روزهام، از غذاى او تناول كن. اين ثوابش از روزه هم بيشتر است. وقتى مىدانى كه خدا اين جور دوست دارد، غذاى دوستش را مىخورد. چون مىداند او خوشش مىآيد و چون او خوشش مىآيد خدا خوشش مىآيد. اما غذاى حلالى كه در خانه خودش هم است هيچ مانعى نيست توجهى به آن ندارد.
ان شاء اللَّه كه خداى متعال همتى به ما بدهد كه از سر اين لذتهاى حيوانى بگذريم و قدرى با لذتهاى معنوى و الهى آشنا باشيم.
پروردگارا تو را به مقام و منزلت اوليا و خواص بندگان خودت دلهاى ما را به نور ايمان و معرفت منور كن. به ما همتى بده كه از اين تعلقات پست دنيوى و حيوانى چشم بپوشيم. به ما توفيق بده كه به وظايفمان بيشتر عمل كنيم. روح حضرت امام را با انبيا و اولياى خودت محشور بفرما. ايشان را در همان قصر خواص سكنى بده. ارواح شهداى ما را با شهداى كربلا محشور بفرما. در اين شب عزيز همه را ميهمان فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) قرار بده. دست ما در دنيا و آخرت از دامان حضرت زهرا كوتاه نفرما. عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما.
«و الحمد للَّه رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...