• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • ششمين درس از مباحث تفسير حديث معراج توسط حضرت آيت الله استاد مصباح.
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد محمد و آله الطاهرين لا وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره. يا احمد اقمتم لامر لعبد دخل فى الصلات و هو يعلم الى من يرفع يديه و قدّام من هو و هو ينعص».
    از روايت شريفى كه مربوط به معراج بود رسيديم به اين عبارت شريف كه خداى متعال خطاب به پيغمبر اكرم مى‏فرمايد تعجب دارم از كسى كه وارد نماز مى‏شود و مى‏داند كه دستش را به سوى كى دراز مى‏كند و مى‏داند كه در برابر چه كسى ايستاده و در آن حال چرت مى‏زند و بى حال و كسل است. اين عبارت اشاره به يك درد عمومى دارد كه همه ما يا اكثريت قريب به اتفاق ما كما بيش مبتلا هستيم به آن. و آن اين است كه حق نماز را درست ادا نمى‏كنيم. حالا الاختلاف مراتب. البته هر كسى ادبش بيشتر است بيشتر بايد توجه به نماز داشته باشد و اهميتش را بيشتر درك كند و حقش رابيشتر ادا كند. به هر حال همه ما اگر كسانى مثل من باشند كه سر تا پا تقصيرند ولى ان شاء اللَّه شما مثل من نيستيد. ولى همه ما در اين جهت شريكيم كه آن طور كه بايد و شايد حق نماز را ادا نمى‏كنيم. خودمان هم كما بيش اعتراف داريم. اما به صورت ابهام.
    مى‏دانيم نماز ما نمازى كه خدا مى‏خواهد و اولياى خدا مى‏خواهد نيست. آن آثارى كه در قرآن كريم و در روايات شريفه براى نماز ذكر شده بر نماز ما مترتب نمى‏شود. آن تضرع پيدا نمى‏شود. احتمالاً اينها را مى‏دانيم اما تفصيلاً شايد خيلى‏ها از ما توجه نداريم كه چقدر مقصر هستيم؟ چقدر عيب داريم؟ به هر حال به اندازه‏اى كه فرصت باشد در امشب يك مقدارى درباره اين مسئله صحبت مى‏كنيم. تا آن جا كه خداى متعال توفيق بدهد. ان شاء اللَّه كه هم براى گوينده و هم براى شنونده منشأ اثر عملى باشد و تنها به گفت و شنود اكتفا نكنيم.
    در اين باره چند كار بايد انجام بدهيم. اول درست فكر كنيم و زشتى كار خودمان را درست درك كنيم. مى‏دانيم نماز خواندن ما يك نماز زشتى است، معيوب است. اما درست نمى‏دانيم چقدر عيب دارد. فكر كنيم تا آن جا كه عقلمان مى‏رسد عيوب اين كار خودمان و زشتى اين نماز بى حال و بى حضور قلبمان را درك كنيم كه چقدر كار زشتى مى‏كنيم. و همينطور فكر كنيم كه اگر يك نماز خوبى مى‏خوانديم چقدر مى‏توانستيم از چند لحظه، چند دقيقه وقتمان بهره بگيريم و چه نتايج بزرگى را بدست بياوريم كه حالا كه توجه نمى‏كنيم و نماز را سرسرى مى‏خوانيم، چه منافع هنگفتى را از دست مى‏دهيم. چه ضررهايى مى‏كنيم. اين از يك طرف براى اين كه درست متوجه بشويم كه نمازمان چه عيوبى دارد. در مقابلش خوب است يك مقدارى در باره نماز اولياى خدا بيانديشيم كه آنها چه جور نماز مى‏خواندند. و مقايسه كنيم نماز خواندن خودمان را با نماز خواندن آنها. اين هم مؤثر است براى اين كه هر چه بيشتر بتوانيم عيب نماز خودمان را درك كنيم. وقتى ضعيف را با قوى، مريض را با سالم مقايسه بكنيم، بهتر مى‏فهميم كه اين پايه نمازش، پايه عيبش چه اندازه است. بعد از اين كه فهميديم كه چقدر نمازمان معيوب است و چقدر ضرر مى‏كنيم در اثر بى اعتنايى به نماز و يا كم اعتنايى به نماز تصميم داريم كه اين مرضمان را معالجه كنيم. براى اين كه بتوانيم از اين فضيحت و رسوايى نجات پيدا كنيم آن هم بايد يك كارهايى انجام بدهيم كه به اندازه‏اى كه فرصت بود اشاره‏اى مى‏كنم. البته اين جور مباحث بزرگان درباره‏اش كتابها نوشته‏اند. مثل اسرار الصلات مرحوم حاج جواد آقا، كتابهاى حضرت امام (رضوان اللَّه عليه) چيزى نيست كه در يك جلسه بشود حقش را ادا كرد. ما هم آنقدر، بنده گوينده را عرض مى‏كنم، آن قدر لياقت نداريم كه درباره نماز خيلى گرم بشوند يا خيلى صحبت بكنند. در همين اندازه‏اى كه در اين فرصت و مثل منى ساخته است يك چند جمله‏اى عرض مى‏كنم.
    اول اين كه نماز ما چقدر معيوب است؟ نماز چى است اصلاً؟ نماز اين است كه عبدى در مقابل خداى جهان بايستد و عرض عبوديت كند و در ضمن نيازهاى خودش را از او بخواهد كه يكى از مستحبات نماز دعا كردن است. اصل نماز اين است كه در حضور پروردگار جهان، انسان بايستد و حضور خودش را درك بكند و حضور خدا را نسبت به خودش و آن چه وظيفه عبوديت است در مقام چنين حضورى ادا كند از خضوع و خشوع آن چه لازم است اين حضور عند اللَّه است. ولى ما مى‏بينيم كه موقعى كه به نماز مى‏ايستيم توجه ما معطوف به ساير مسائل مى‏شود. كمتر دلمان در نماز است. گاهى مسائلى كه ما داريم مال ده‏ها سال بيشتر بوده، به خاطرمان است. گاهى چيزى را گم كرده‏ايم توى نماز يادمان مى‏آيد و بالاخره يك وقت متوجه مى‏شويم نماز مى‏خوانديم كه داريم مى‏گوييم السلام عليكم و رحمة اللَّه. آن وقت مى‏فهميم داشتيم نماز مى‏خوانديم.
    اين حالت كه ما روى به خدا بايستيم و توجه نداشته باشيم كه در مقابل كى ايستاده‏ايم و چى مى‏گوييم بسيار حالت بدى است كه خداى متعال اين را از علائم منافقين در قرآن كريم ياد كرده است. «و لا يقربون الصلات الا و هم كُسرى‏». منافقين از علائم نفاقشان اين است كه با حال كسالت وارد نماز مى‏شوند. با حال سستى، بى حالى، بدون نشاط، بدون توجه. ما بايد پناه ببريم از خدا كه در نفاق باشيم و شريك باشيم با منافقين در آن چه از آثار نفاق است. راستى هم اگر كسى معتقد است خداى عظيم الشأن حضور دارد و او در برابرش ايستاده، چگونه ممكن است توجهى به او نداشته باشد. اين قدر اين كار زشت است كه در يك روايتى كه نقل شده خداى متعال در حديث قدسى ديگرى به حسب نقل مى‏فرمايد آيا آن كسى كه نماز مى‏خواند و دلش در نماز نيست نمى‏ترسد صورت او را مسخ كنم به صورت حمارى؟ آن قدر اين كار زشت است كه كسى كه توجه به نماز ندارد مستحق اين است كه به صورت الاغى مسخ بشود كه اين انسان نيست. چگونه ممكن است انسان در مقابل يك شخصيت عظيم الشأن انسانى واقع بشود و به او هيچ توجهى نكند و دلش جاى ديگرى باشد. چه رسد به اين كه در مقابل خداى جهان آفرين بايستد. خدايى كه همه هستى از اوست. همه خوبى‏ها از اوست. همه نعمت‏ها از اوست. در مقابل او بايستد آن اندازه اعتنا نكند كه اگر در مقابل يك انسان متعارفى مى‏ايستاد. اگر انسان در مقابل يك انسان ديگرى بايستد بخواهد با او صحبت كند، هيچ وقت پشتش را به طرف او مى‏كند؟ هيچ انسان عاقلى با يك انسانى كه هم رديف خودش است مى‏آيد با او حرف بزند، موقع حرف زدن پشتش را بكند طرف او؟ اگر چنين كارى بكند عقلا به او چه مى‏گويند؟ اين را عاقل حساب مى‏كنند؟ يا مى‏گويند ديوانه است، اين انسان نيست؟ خدا متعال جسم نيست كه صورت ما طرف او باشد. ارتباط با خدا، مواجه شدن با خدا با دل است. اگر دل ما طرف خدا باشد، مثل اين است كه رو به انسان ايستاده‏ايم. در مقام مواجه وقتى با يك كسى داريم حرف مى‏زنيم، رويمان را به طرف او مى‏كنيم. چون او جسمانى است يك طرف بدن ما با او مواجه خواهد بود. اما موجودى كه جسمانى نيست احاطه بر همه جا دارد چگونه ما رو به او مى‏ايستيم، رويمان را به طرف چى مى‏كنيم؟ كى مواجه هستيم با او؟ آن وقتى كه دل ما به سوى او باشد. دل داشتن به سوى خدا مثل رو داشتن به سوى يك انسان ديگرى است كه آدم با او حرف مى‏زند.
    اگر دلمان را از خدا بگردانيم يعنى حواسمان توى نماز نباشد، مثل اين استكه پشتمان را كرده‏ايم به يك كسى داريم با او حرف مى‏زنيم. آيا كسى كه با خداى جهان مواجه ميشود خدا به او لطف فرموده، اجازه داده بيايد در حضور او. بايستد در حضور او سخن بگويد. با او درد دل كند، مناجات كند، آن وقت به جاى اين كه اين فرصت را مغتنم بشمارد، در مقام شكر اين نعمت بر بيايد كه به او اجازه داده شده است كه به حضور او بيايد. افراد شخصيت‏هاى بزرگ مگر به اين سادگى مى‏شود به حضورشان رفت. مگر اجازه مى‏دهند كه هر كسى به حضور آنها بيايد؟ اين خداى عظيم الشأن است كه از فرط محبتش به همه انسانها اجازه داده كه هر وقت ميخواهند بروند به طرف او. در را باز گذاشته است. ما بايد از اين فرصت غنيمت بشماريم، با تمام وجود رو به طرف او كنيم. تمام توجهمان به سوى او باشد. ولى متأسفانه در بسيارى از اوقات آن‏
    چه توجه نداريم به خداست. به همه چيز مى‏پردازيم، به همه چيز فكر مى‏كنيم آن چه درباره‏اش فكر نمى‏كنيم درباره آن كسى است كه رو به او ايستاده‏ايم و واقعاً جاى تعجب است كه چطور آدم معتقد به خدا است و معتقد است كه رو به او ايستاده حالا اگر يك كسى اعتقاد نداشته كه خدايى است، اگر اعتقاد نداشت به اين كه دستش را به سوى خداى خودش دراز مى‏كند، اعتقاد نداشت به اين كه خدا حضور دارد و او را مى‏بيند، وقتى بى اعتنايى هم ميكرد، خب چندان زشت نبود چون اعتقادى نداشت. اما كسى كه معتقد است و اين جور رفتار مى‏كند خيلى زشت است. لذا تعبير روايت هم اين استكه «عجبت». مى‏دانيم كه خداى متعال تعجب نمى‏كند از چيزى. اين حالات نفسانى، تعجب، حزن، خوف، و ساير احساساتى كه براى انسان دست ميدهد اينها حالاتى است كه مخصوص موجودات مادى است. موجوداتى كه تعلق به ماده دارند. خداى متعال منزه است از اين كه از چيزى تعجب كند يا بترسد يا اندوهى داشته باشد. از بس جاى تعجب دارد اين تعبير به زبان ما به كار رفته كه من تعجب مى‏كنم. خداى متعال مى‏فرمايد كه چطور بنده مى‏آيد روى به من مى‏ايستد اما نشاط ندارد. توجه ندارد. خيلى جاى تعجب است. ولى متأسفانه اين امر عجيب را همه ما كما بيش به آن مبتلا هستيم و جاى سوال دارد كه چرا ما اين جورى هستيم؟
    و يكى از جوابهايش اين است كه از بس نماز مهم است و تأثير در سعادت انسان دارد شيطان تمام همش را صرف مى‏كند تا ما را از نماز مقبول، از نماز مؤثر محروم كند. انواع خواطف را به ذهن ما القا مى‏كند، تا دل ما در نماز حاضر نباشد. البته ريشه‏اش از خود ماست. شيطان تسلطى بر هيچ كسى ندارد. ماييم كه شيطان را راه مى‏دهيم. اجازه مى‏دهيم كه به قلبمان وارد بشود. اجازه داده‏ايم و با آن انس گرفته‏ايم و رفيقمان است. سر و كارمان دائماً با اوست. خب طبعاً در موقع نماز هم ما را مشغول مى‏كند. اول اين كه بيانديشيم كه چقدر اين كار زشت است. براى اين قسمت همين بس كه مطلب را حقش اين است كه چندين جلسه درباره‏اش صحبت بشود كه بى توجهى در نماز چقدر كار زشتى است. دوم در اين كه فكر كنيم كه با اين نماز بى توجه چه سعادتى را از دست مى‏دهيم و چه زيانى را متحمل مى‏شويم. بهترين راهى كه خدا براى تقرب انسان و تكامل انسان قرار داده نماز است. به خاطر عنايتى كه خدا به تكامل انسان بر انسان واجب كرده. خدا احتياجى به نماز ما نداشت. اين كه اين نماز را واجب كرده در هر روز پنج مرتبه حتماً مى‏بايست در هر شرايطى هستيم، اگر نتوانيم تمام شرايط نماز را هم رعايت كنيم، ادنى ما يمكن. حتى فقها فرموده‏اند كسى كه در دريا دارد غرق ميشود با همان توجه قلبى اش هم شده، حرف نمى‏تواند بزند، نمى‏تواند رو به قبله باشد، ساير شرايط نماز را هم نمى‏تواند رعايت كند. اما حتى فتوا داده‏اند بعضى‏ها كه آن جا توجه قلبيش را در دلش بگذراند. چرا اين قدر اهتمام شده به امر نماز كه لا تسقط بحالٍ، در هيچ حالى نماز ساقط نمى‏شود. به خاطر اين كه بيش از هر چيز براى تكامل و سعادت ما مؤثر است. الصلاة خير موضوعٍ. و الى آخر آن چه درباره اهميت نماز وارد شده.
    اين است كه شيطان سعى مى‏كند كه ما را محروم كند. لاغوينهم اجمعين و لعزتك لاغوينهم اجمعين، آن كينه و دشمنى ذاتى كه شيطان با بنى آدم دارد سعى مى‏كند از بهترين چيزها آنها را محروم كند. چيزهاى ديگر را چندان به آن اهميت نمى‏دهد. هر چه مهم‏تر است بيشتر تلاش مى‏كند كه آن را از دستشان بگيرد. انسان با دو ركعت نماز خواندن مى‏تواند كارى بكند كه تمام گناهان گذشته‏اش آمرزيده بشود. اگر يك نماز با حال درستى بخواند، يك نماز دو ركعتى، حتى يك نماز نافله‏اى اگر اين را درست بخواند، اين باعث آمرزش گناهان گذشته‏اش آمرزيده مى‏شود. چرا؟ براى اين كه نمى‏شود نمازى با حال خواند و در آن توبه نباشد. كسى بفهمد در مقابل كى ايستاده، نمى‏شود كه از كارهاى بدش پشيمان نشود و تصميم نگيرد كه اعاده نكند، تكرار نكند اين را. اين باعث آمرزش مى‏شود. روايتى است از امير المومنين ظاهراً (صلوات اللَّه عليه) يا رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) يا از هر دو كه فرمودند مثل نماز مثل يك حمامى مى‏ماند كه دم در خانه است. چشمه آب گرمى. آن وقت‏ها كه حمام منزل و اينها نبود. «كمثل حمة على زاد الرجل» حمامى، آب گرمى، چشمه آب‏
    گرمى دم در خانه، خانه‏ها هم يك اتاق محدود محقرى بوده ديگر كه انسان مى‏تواند روزى پنج مرتبه توى اين آب گرم خودش را شستشو بدهد. مى‏فرمايد اگر كسى روزى پنج مرتبه توى حمام خانه‏اش شستشو بكند ديگر چركى به بدنش باقى مى‏ماند؟ تعبير امام است. اگر ما بدانيم نماز چيه و درست از آن استفاده كنيم، ديگر آلودگى براى ما باقى نمى‏ماند. قدرش را نمى‏دانيم. همين جور سرسرى مى‏گيريم و فايده‏اى هم ندارد.
    پس نكته دوم اين كه در باره اهميت نماز و آثار خوبى كه دارد بيانديشيم تا ببينيم با اين نمازهاى بى حال و بى حضور قلبى كه مى‏خوانيم چه سرمايه هنگفتى را از دست ميدهيم. خودمان را محروم مى‏كنيم از چه بركاتى. اگر يك دو ركعت نمازش بتواند تمام گناهان آدم را بيامرزد بقيه نمازها را كه آدم خوب بخواند چه خواهد شد؟ انسان را به بالاترين درجات قرب الهى مى‏رساند. خب بعد از اين كه اين دو تا را فهميديم و پى برديم به اين كه تا به حال چقدر خيانت كرده‏ايم. نماز را اين جورى ميخوانديم. بر اثر اين فكر كردن، آن حال ندامتى كه پيدا مى‏شود حال حسرتى از اين كه آدم كه منافع كلانى را از دست داده، اگر شما يك اسكناس صد تومانى را توى جيبتان باشد گم بكنيد، حواستان پرت مى‏شود كه صد تومان از من گم شد. اگر يك گوهر گرانبها، يك انگشتر قيمتى داشته باشد كه صد هزار تومان بيارزد، شب خوابتان نمى‏برد. صد هزار تومان از دست داده‏ام. ديگر كجا پيدا مى‏شود انگشتر به اين خوبى؟ آن وقت يك دو ركعت نمازى كه به تمام منافع و لذايذ دنيا ارزش داشته باشد و اى كاش مى‏دانستيم كه اولياى خدا در نماز چه چيزهايى بدست مى‏آورند. متأسفانه عقلمان نمى‏رسد. بعضى از بزرگان مى‏فرمودند شايد مضمونش در روايت هم باشد، يادم نيست من ولى به ذهنم مى‏آيد كه در روايت هم اشاره به اين مطلب است. مى‏فرمودند اگر سلاطين آدم بدانند كه نماز خواندن چه لذتى مى‏تواند داشته باشد دست از سلطنتشان مى‏كشند و مى‏آيند كارى مى‏كنند كه بيايند دو ركعت نماز خوب بتوانند بخوانند. گوينده‏اش گزافه گو نبود. كسى بود كه بارها امام تأكيد كرده بودند كه از ايشان استفاده بشود. ايشان مى‏شناختند. او چنين ادعايى را داشت. البته نمى‏گفت كه من چنين لذتى را برده‏ام. ولى پيدا بود لحن كلام كه اين مطلب را درك كرده.
    ما چقدر تلاش مى‏كنيم شبانه روز تا لحظاتى لذتى برايمان حاصل بشود؟ حالا از خوراك، پوشاك، يا مسئله ديگرى، گاهى سالها زحمت مى‏كشيم، مقدمات فراهم مى‏كنيم تا به يك لذتى برسيم. آن آقا مى‏فرمود لذاتى كه تمام سلاطين كه همه وسائل لذت براى آنها فراهم است يك جا در نظر بگيريد با لذتى كه براى يك بنده مومن در نماز ممكن است پيدا بشود. اين لذت بر آنها بس است. آنها سرشان نمى‏شود كه نمى‏آيند. دل به آن لذت‏هاى مادى بسته‏اند. نمى‏دانند كه با چه لذتهاى طرف هستند. اين هم يكى از نكته هايى است كه اگر فكر بكنيم آن وقت مى‏فهميم كه چقدر ضرر ميكنيم. به هر حال بعد از اين افكار در اين دو زمينه بايد تصميم بگيريم يك راهى برايمان پيدا بشود كه پشيمان بشويم از اين از دست دادن سرمايه‏ها و اين منافع و اين لذت‏هاى آنى، تصميم بگيريم كه بعد از اين تا حدى تدارك كنيم. گذشته كه گذشت. چه كار كنيم كه آينده ديگر به اين مفتى اين همه منافع را از دست ندهيم؟ در اين زمينه براى اين كه بتوانيم از نمازمان بهتر استفاده كنيم بايد ما چند تا كار انجام بدهيم. چيزهايى است كه در روايات ديگر سفارش شده. علما و بزرگان و علماى اخلاق توصيه فرمودند كه آنها هم يا با تجربه دريافته‏اند يا از روايات ديگر استفاده كرده‏اند. اينها نكته هايى است كه هر كدامش ميلياردها تومان ارزش دارد. منتها چون مفت به دستمان مى‏رسد و رسيده قدرش را نمى‏دانيم. هر يك دانه روايتى كه در كتابهاى مجامع روايى است هر كدامش از همه ثروت‏هاى دنيا بيشتر ارزش دارد. ولى خب مفت به دستمان رسيده.
    يكى از كارهايى كه مى‏بايست كرد اين است كه قبل از نماز لحظاتى را آدم به فكر كردن و توجه كردن صرف كند. چند دقيقه قبل از نماز خودش را آماده بكند، از كارهاى ديگر دست بكشد، در مسجد يا در مصلى منزلش يا اتاق خلوتى حواسش را جمع خودش بكند. دلش را ديگر از افكار و خيالات گوناگون تا آن جايى كه ممكن است براى او تخليه بكند. براى هر كسى تا يك حدى ممكن است. يك دقيقه، دو دقيقه يك مقدارى خودش را آماده كند، حضور قلب پيدا كند،
    حواسش را جمع خودش بكند. چيزهاى ديگر را فراموش بكند. مخصوصاً اگر آن دو مطلب اول را كه عرض كردم ذكر كرده باشد و پشيمان شده باشد از اين كه چه منافعى را از دست داده، و تصميم گرفته باشد كه جبران بكند. وقتى آدم احساس ضررى كرد، آن وقت سعى مى‏كند كه حواسش را جمع كند كه جلوى ضرر را هر جا كه بگيرى منفعت است. همين انگيزه‏اى مى‏شود براى اين كه آدم بتواند يك مقدارى حواسش را جمع كند.
    چند لحظه قبل از نماز آدم افكارش را تا حدى كه مى‏تواند، هر اندازه‏اى كه برايش ميسر است كنترل كند. توجهش را به يك نقطه، به جاى نمازش، به جاى سجده‏اش جلب بكند. يا يك جاى خلوتى است كسى مثلاً متوجه او نمى‏شود مى‏تواند به يك حالت سبكى بنشيند، فشارى بر بدنش وارد نشود و كاملاً بتواند تمركز داشته باشد. بعد در اين لحظات درباره چند چيزى بيانديشد. يك همان اندازه‏اى كه مى‏تواند تصور بكند و به خودش بقبولاند كه در حضور خداى متعال است. همه ما مى‏گوييم در حضور خدا هستيم. عالم محضر ربوبى است. ولى اين لقلقه لسانى بيش نيست. دلمان باور ندارد. امتحان كنيد. شما اگر در اتاق نشسته باشيد، يك وقت معتقديد كسى نيست در اتاق، كسى شما را نمى‏بيند. يك جور رفتار مى‏كنيد. اگر توجه داشته باشيد كه حتى بچه‏اى در اتاق است دارد به شما نگاه مى‏كند. رفتارتان عوض ميشود. توجه داشته باشيد يك انسانى مثل خودتان دارد به شما نگاه مى‏كند. حواستان را جمع مى‏كنيد. اگر آدم باورش باشد كه در حضور خداست و خداى متعال او را مى‏بيند، توجه دارد به او، به اين مطلب اگر توجه بكند، متمركز بشود در اين جهت، سعى مى‏كند هر چه مى‏تواند به اين مطلب بيشتر دقت كند. من در حضور خدا هستم، كسى دارد من را مى‏بيند. اين باعث اين مى‏شود كه اين هرزگى دل و اين سو و آن سو رفتن يك مقدار كنترل بشود. آدم وقتى در حضور كس ديگرى خودش را مى‏بيند، آنقدر دلش آزاد نيست كه به هر سو برود، به هر طرف توجه بكند، هر چه دلش مى‏خواهد در اطرافش فكر كند. يك مقدارى تأثير مى‏گذارد در توجهاتش. مخصوصاً وقتى توجه بكند در حضور خداست. خدايى كه با نمازش مى‏گويد اللَّه اكبر. خدا از همه چيز بالاتر است. اگر در مقابل يك شخص متعارفى باشد آدم چه اندازه حواسش را جمع مى‏كند، چه برسد در مقابل كسى كه اكبر من اليوسع.
    ولى خب ما در ابتداى كار نمى‏توانيم عظمت خدا را درك كنيم. ما يك مفاهيمى است، يا الفاظى است كه مى‏بينيم ،خدا بزرگتر از هر چيز است. يا بزرگتر از وصف شدن است. اما يعنى چه؟ چه جور خدا بزرگ است؟ چقدر عظمت دارد؟ عظمت خدا چقدر بيش از عظمت انسانهاى متعارف است و انسانهاى عظيم؟ نمى‏توانيم درست بفهميم. ذهن ما ظرفيت مقايسه‏اش را ندارد. لياقت دركش را ندارد. ولى مى‏شود با يك وسائلى يك مقدارى آدم سعى بكند كه به عظمت خدا توجه پيدابكند. در روايتى است ظاهراً اين روايت زينب عطاره است از رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله). خانم عطر فروشى بود مى‏آمد خدمت پيغمبر اكرم براى حضرت عطر مى‏آورد. يك دفعه سوال كرد كه من مى‏خواهم عظمت خدا را بشناسم چه كار بايد بكنم؟ چيزى شبيه اين تعبير، حالا من عين عبارت يادم نيست. پيغمبر اكرم فرمودند تو عظمت خدا را نمى‏توانى بشناسى، سعى كن عظمت مخلوقات را بشناسى. اگر عظمت مخلوقات را بشناسى، آمادگى نسبى براى تو پيدا مى‏كند كه آن وقت بگوييد آفريننده اين عالم عظيم كه با يك كن همه اين عالم را بوجود آورده او چه عظمتى دارد. بعد حضرت براى او توضيح دادند كه تو در اين عالم بيابانهاى پهناور، درياهاى وسيع را ديده‏اى، اين زمين، كره زمين كه صدها برابرش را هم تو نديده‏اى، در مقابل آسمان مثل يك حلقه‏اى است كه در بيابانى افتاده «كحلقة ملاقات فى فلات». همين كره زمين نسبت به جوى كه ما مى‏بينيم آنقدر كوچك است كه مثل يك حلقه انگشترى كه در يك بيابان بى كرانى بيفتد. چه نسبتى دارد؟ پس اول خب است درباره وسعت زمين و بزرگى كوهها و وسعت درياها و اين حرفها يك مقدار بيانديشيم كه همين كره زمين ما چقدر بزرگ است. حالا هر كس هر چه ديده. هر چى ذهنش گنجايش دارد كه وسعت زمين و عظمت كوهها و اينها را تصور كند. بعد ببينيد كه نسبت به اين كره زمين نسبت به اين خورشيدى كه در منظومه ما
    است يك چيزى شبيه يك دانه آلبالو است به يك پرتغال بزرگ مثلاً يا يك انار بزرگ. اين زمين با اين عظمت نسبت به خورشيد يك همچين نسبتى دارد. حالا اگر فرض كنيد خورشيد به اندازه يك مثلاً پرتغالى باشد و زمين به اندازه يك آلبالويى باشد ما در اين زمين چه كاره هستيم؟ چه نسبتى داريم؟ و اگر ما خورشيد را به اندازه مثلاً يك پرتغال فرض بكنيم خورشيدهايى است و ستارگانى است كه از هندوانه‏هاى بزرگ هم بزرگتر است. حالا اگر زمين ما به اندازه دانه آلبالو باشد. خورشيدها و ستارگانى باشد كه از هندوانه‏هاى بزرگ باشد، فرض كنيد يك دريايى يا يك صحرايى كه ميلياردها چنين هندوانه‏هاى بزرگى در آن شناور هستند. هيچ هم به هم بر نمى‏خورند. زمين ما به اندازه يك دانه آلبالو در بود، ميلياردها هندوانه‏هاى بزرگ و خيلى بزرگتر از آنها در يك فضايى شناور باشند، ما يك، زمين ما يك دانه آلبالو است ما هم انسانهايى هستيم ببينيد نسبت به اين زمين آلبالو چه نسبتى داريم؟
    آن وقت اگر آشنايى نداريد با فيزيك و با هيئت جريده و فاصله بين كهكشانها كه بين دو تا كهكشان گاهى ميليونها سال نورى فاصله است. نورى هر ثانيه‏اش سيصد هزار كيلومتر را طى مى‏كند، يك سال چقدر مى‏شود. چه وسعتى را بايد باشد، فضايى را بايد طى كند. آن وقت چه فضايى بايد باشد كه يك ميليون سال طول مى‏كشد كه يك شعاع نور از اين جا حركت كند به آن جا برسد. چه وسعتى؟ و حالا اين چيزهايى است كه كمابيش بشر به آن پى برده. بالاتر از اين‏ها چه خبر است خدا مى‏داند. تازه اينها تزيينات سماء دنياست. بعدش چه خبر است آسمانهاى بالاتر هيچ كس نمى‏داند. هيچ حدسى هم نمى‏تواند بزند. اين وسعت و عظمت جهان است. جهانى كه ما مى‏شناسيم كه سالهاست بشر شناخته.
    اولاً ما در اين مجموعه جهان چه موقعيتى داريم؟ چى هستيم؟ ثانياً اين خدايى كه اين جهان را با يك كن آفريده، كن هم ما مى‏گوييم كن، احتياج به كن ندارد. او چه عظمتى دارد؟ با اراده او جهان پديد آمده، با اراده او باقى است و اگر اراده نكند همه چيز فانى است. او چه عظمتى دارد؟ يك مقدار آدم تا اندازه‏اى كه ذهنش وسعت دارد، فكرش كار مى‏كند، سعى كند عظمت الهى را براى خودش با اين مثالها و تقريب‏ها تا يك حدى نزديك به فرض بكند. آن وقت ببيند كه «قدّام من هو عجبت لعبد دخل فى الصلاة و هو يعلم الى من يرفع يديه و قدام من هو»؟ جلوى چه كسى؟ در مقابل يك همچين عظمتى جا دارد كه آدم به فكر نان و آب و لباس و خانه و مسائل ديگر باشد. مگر كل وجود انسانها چيه؟ كل اين كره خاكى با درياهايش و معادنش و كوههايش چيه كه ما حالا خدا را بگذاريم، پشت بكنيم به او اليعاذ باللَّه برويم سراغ شكم و لباس و خانه و زن و بچه و... اين كار آدم عاقل است؟ اين انسان است؟ اين يكى از چيزهايى كه مى‏تواند كمك بكند به اين كه انسان يك مقدارى حضور قلب داشته باشد.
    تا بالاخره موقعى كه مى‏خواهد به نماز بايستد سعى كند دعاهايى كه براى ورود در نماز وارد شده آنها را بخواند، با حضور قلب توجه داشته باشد. دعايى است در اصول كافى است وارد شده كه قبل از ورود در نماز آن دعا را بخوانيد. وقتى كه هم كه نماز تمام شد يك دعاى ديگرى است. آن را من مى‏گويم خودتان برويد پيدا كنيد. كتاب دعاى اصول كافى در آن جا وارد شده. امام مى‏فرمايد كسى كه قبل ورود اين دعا را بخواند. بعد از ورود هم اين دعا را بخواند در روز قيامت در بهشت با ما خواهد بود. دعاى بسيار شريف و پر معنايى است و كسانى كه تجربه كرده‏اند مى‏گويند براى حضور قلب هم در نماز خيلى مؤثر است. در حين نماز سعى كند جملاتى را كه مى‏خواند اول معنايش را در ذهن تصور كند، بعد لفظش را ادا كند. يادم مى‏آيد مرحوم حاج جواد آقاى تبريزى در كتاب اسرار الصلاتشان به اين موضوع سفارش مى‏كنند. خب طبيعى است كه آدم وقتى مى‏خواهد حرف بزند اول معنا را در ذهن تصور مى‏كند بعد حرف مى‏زند. اول كه لفظ نمى‏گويد كه لفظ مى‏گويم و معنا ز خدا مى‏طلبم. يك چيزى مى‏خواهد بگويد يك لحنى را مى‏گويد. بايد بداند چى ميخواهد بگويد. ما عادت كرده‏ايم، لقلقه زبان شروع مى‏كنيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم، همينطور خود به خود اتوماتيك مى‏آيد السلام عليكم. ولى اگر سعى كنيم كه هر جمله‏اى را اول معنايش را تصور كنيم. بعد لفظ را در معنا به كار ببريم. البته‏
    مطلب را توجه دارند آقايان كه قرائت حمد را بايد به قصد حكايت كلام اللَّه آدم بخواند نه به قصد خطاب. خب توجه داشته باشيد ولى اين منافات ندارد كه اين به معناى اياك نعبد را كه مى‏دانيد چيه؟ معنايش را توجه كند، لفظ را استعمال در معنا كنيد. قاطى در معنا قرار بدهيد.
    هر اندازه بتواند جملات را با اين توجه ادا بكند كمك مى‏كند براى حضور قلبش. شايد اوائل يك مقدارى كندتر بشود نماز. فرض كن اگر ركعتى يك دقيقه طول مى‏كشيده، مثلاً بشود دو دقيقه حداكثر. يك نماز چهار ركعتى مجموعاً بايد بشود هشت دقيقه وقت بگيرد. خيلى وقت زيادى است؟ براى رفتن به حضور خدا. ولى بعدها حتى اين اندازه هم وقت نمى‏گيرد. ملكه‏اش مى‏شود. همينطور كه حالا ملكه‏اش شده الفاظش را بخواند بعد ملكه‏اش مى‏شود كه توجه به معنا هم پيدا كند. اين هم يكى از چيزهايى است كمك مى‏كند براى حضور قلب.
    يك امر ديگرى كه كمك مى‏كند به حضور قلب سفارشى است كه پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) به ابوذر فرموده. اگر اشتباه نكنم من حالا حافظه‏ام وفا نمى‏كند. يقين ندارم. در ذهنم آن است كه از وصاياى پيغمبر اكرم به ابوذر است. شايد هم روايت ديگرى باشد يادم نيست. ولى اين مضمون قطعاً در روايات ما است كه فرمودند «اذا صليت فصل صلات مبدع». وقتى مى‏خواهيم نماز بخوانيم فرض كنيم آخرين نماز است. مى‏دانى تا كى زنده هستى؟ ميدانى آيا به نماز ديگرى موفق مى‏شوى يا نه؟ نمى‏دانى. خب چه ضرر دارد. فرض كن اين آخرين نماز است. اگر آدم مى‏دانست كه همين به اندازه اين دو ركعت نماز خواندن بيشتر عمرش باقى نمانده. چقدر سعى مى‏كرد حواسش را جمع كند. اين دو ركعت نماز را هر بهتر مى‏تواند بخواند. خب شما هر روز همين را فرض كنيد. چه مى‏داند آدم بعدش هست يا نيست. چه بدى دارد اين فرض را بكند؟ اگر اين كار را بكند باعث اين مى‏شود باز يك قدرى بهتر بتواند در مقابل شيطان مبارزه كند و او را براند از خودش. اين لحظات آخر را ديگر ما بگذار از عمر خودمان استفاده كنيم. «اذا صليت فصل صلات مبدع». اين هم بسيار مؤثر است براى اين كه آدم بتواند حضور قلبش را حفظ كند و البته بعد از نماز هم زود آدم نرود سراغ يك كار ديگرى .و اگر فرض بفرماييد شما با يك دوستتان قرار ملاقاتى داريد. نيم ساعت با او ملاقاتى داشته باشيد. دوستيد، بعد از سالها به هم رسيده‏ايد. حالا مى‏خواهيد از حضور او استفاده كنيد. آيا وقتى دقيقه آخر تمام شد فوراً از جايتان مى‏پريد و ميرويد ديگر. بدون خداحافظى، بدون اين كه بعداً ديگر شما را كى مى‏بينيم. چى شد. همين جورى تمام. آن كسى كه در نمازش مى‏گويد «السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته» مى‏پرد مى‏رود دنبال يك كار ديگرش. اين مثل اين است كه تا به حال پيش خدا حبسش كرده بودند. منتظر بود كه زودتر در اين قفس باز بشود و اين بپرد. خب چه خبر است، حالا چند دقيقه بعد از نماز چه عيبى دارد يك دستى بلند كند، يك دعايى بكند. به نفع خودش است آدم.
    باز روايتى كه نقل شده من حافظه‏ام وافى نيست. البته اين اختصاص به نماز واجب ندارد. اين مباحث بسيار شيرينى است. كه خداى متعال مى‏فرمايد «من احدث و لم يتوضع فقد جفا». اگر كسى وضويش باطل بشود و تجديد وضو نكند، به من جفا كرده. «من احدث و توضع و لم يصلى ركعتين فقد جفا». اگر وضو گرفت و دو ركعت نماز نخواند باز هم بى وفايى كرده. جفا كرده. «من احدث و توضع و صلى ركعتين و لم يبعنى فقد جفا» وضو گرفت و نماز خواند، هيچى هم از خدا نخواست. اگر باز هم دعا هم نكند باز هم به من جفا كرده. اما من احدث و توضع و صلى ركعتين و دعانى و لم اجبه فقد حفوته». اما اگر بنده‏اى اين كارها را كرد و نماز هم خواند و بعدش هم دعا كرد اگرمن دعايش را بپذيرم من جفا كرده‏ام. و شأن خداى متعال خيلى اجلّ از اين است كه به بنده ضعيف بيچاره محتاجش جفا كند. پس يكى از چيزهايى كه باعث اين مى‏شود كه آدم دعايش مستجاب بشود، باعث قرب الى اللَّه بشود. باعث اين ميشود كه مورد عنايت الهى قرار بگيرد اين است كه هر وقت محدث ميشود، به حال حدث باقى نماند، وضو بگيرد. هميشه دائم الوضو باشد. اگر وضو گرفت، دو ركعت نمازى هم بخواند، يك دعايى هم بكند. يك كلمه دعا مى‏تواند بكند كه يك عالم توى آن منافع باشد.
    دعا براى مغفرت، براى خير دنيا و آخرت. براى توحيد. دعا بكند كه خدايا من را از چشم خودت نيانداز. عنايت خودت را از من بر ندار. اگر عنايت خدا شامل حال آدم باشد چيزى كم نمى‏آورد. وقتى يك همچو گوهرى را بشود به اين آسانى بدست آورد. مگر چقدر طول مى‏كشد. يك وضو گرفتن و دو ركعت نماز و يك دعا. چقدر طول مى‏كشد؟ به راحتى آدم بتوند كارى بكند كه خدا مى‏فرمايد اگر من دعا تو را مستجاب نكنم جفا كرده‏ام در حق تو. كسانى كه عمل كرده‏اند مدعى هستند بسيار مؤثر است مداومت در اين كار كه آدم بعد از وضو دو ركعت نماز بخواند و دعا بكند. اين دعا رد نمى‏شود. حالا زود مستجاب بشود يا دير. آنش دست خداست اما رد شدن ندارد. آن بستگى دارد به اين كه مصلحت انسان چى باشد. اميدواريم كه خداى متعال به بركت اوليا و دوستان خودش به همه ما عنايت بفرمايد. به ما توفيق بدهد كه از نماز گزارانى باشيم كه خدا نمازآنها را مى‏پسندد.
    پروردگارا تو را به اولياى خودت قسم مى‏دهيم روح پر فتوح امام بزرگوار و همه اساتيد و بزرگان و علما و پايه گزاران حوزه‏هاى علميه، متألفين كتابها، حافظين آثار اهل بيت آنها را با پيغمبر اكرم و اهل بيت محشور بفرما. به ما توفيق بده كه از ميراثى كه براى ما گذاشته‏اند حداكثر استفاده را ببريم. اين ميراث را براى آيندگان حفظ كنيم. شكر گزار نعمت‏هاى تو باشيم. ما را از نماز گزاران واقعى محسوب بفرما. در ظهور ولى عصر تعجيل بفرما. همه ما را از خدمتگزاران راستين آستان آن حضرت قراربده.
    «و الحمد للّه رب العالمين»