• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • دومين درس از مباحث تفسير حديث معراج توسط حضرت آيت الله استاد مصباح.
    «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره. يا محمد وجلت محبتى للمتحبين فيه و وجبت محبتى للمتعجبين فيه و وجبت محبتى للمتناسبين فيه و وجبت للمتوكلين عليه و ليس لمحبتى غاية و لا نهايه كلما ووعت لهم علناً رفعت لهم علما اولئك الذين بذلوا و المخلوقين بنذرى اليهم و لم يرفع حوائج الى الخلق بطونهم خفيفة من الحلال نفقتهم فى الدنيا ذكرى و محبتى و لواعى عنهم».
    همانطور كه خاطر برادران عزيز مستحضر است بنا بر اين بود كه آن حديث قدسى كه در شب معراج به پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) وحى شده بود مورد بحث و گفتگو قرار بدهيم و تاحدى كه خداى متعال توفيق مى‏دهد در اطراف فقرات اين حديث شريف گفتگوهايى داشته باشيم. در اين فقره‏اى كه قرائت كردم در اين قسمت از حديث شريف مى‏فرمايد محبت من، خطاب به پيامبر اكرم است. خداى متعال مى‏فرمايد محبت من ثابت است و قطعى است براى چهار دسته از مردم. اول كسانى كه همديگر را به خاطر من دوست داشته باشند. دوم كسانى كه به خاطر من دست از دوستى و ارتباط به كسانى كه من نمى‏پسندم بر دارند و رابطه شان را با دشمنان من قطع كنند. سوم كسانى كه به خاطر من رابطه با يكديگر برقرار كنند. اگر كدورتى بين آنها است آن را ناديده بگيرند، رفت و آمد داشته باشند، پيوند و اتصال و ارتباط بين آنها برقرار باشد و چهارم كسانى كه بر من توكل داشته باشند.
    اولين دسته‏اى كه در اين قسمت از حديث شريف به آنها مژده رحمت الهى داده شده كسانى هستند كه يكديگر را به خاطر خدا دوست مى‏دارند. اولاً اين بيان در مقام بر انگيختن افراد است به سوى كارهايى كه موجب سعادتشان و تقربشان به سوى خداى متعال ميشود براى كسى برانگيزندگى دارد كه علاقه به محبت خدا داشته باشد. وقتى به او مى‏گويند محبت ما براى چنين كسانى ثابت است. اگر بى تفاوت باشد مى‏گويد خب ثابت باشد به من چه؟ وقتى شخص برانگيخته مى‏شود از اين بيان كه دنبال اين باشد كه ببيند چه كار بايد كرد تا خدا به او محبت داشته باشد. خدا او را دوست بدارد. اين اندازه بايد معرفت داشته باشد كه بداند محبت خدا خيلى ارزش دارد. در صدد اين باشد كه كارى كند كه خدا او را دوست بدارد. مورد محبت خدا قرار بگيرد. نمى‏داند چه كار كند كه محبت خدا به او تعلق بگيرد. آن وقت به او مى‏گويند اگر يكى از اين چهار دسته باشى، مورد محبت خدا خواهى بود. چنين كسى اين جملات براى او بسيار ارزنده است. اگر كسانى واقعاً درك كرده باشند اهميت محبت خدا را، ارزش اين جملات براى آنها از ارزش كسى كه در بيابان راهى را گم كرده و زاد و توشه‏اش از بين رفته و مشرف به مرگ است و منتظر اين است كه نان و آبى به او برسد و راهنمايى او را به راه هدايت كند، ارزش اينها براى او بيشتر خواهد بود. چرا؟ براى اين كه آن كسى كه مشرف به مرگ شده آخرش اين است كه اين زندگى چند روزه دنيا را از دست مى‏دهد و آرزويش اين است كه چند روز ديگر زنده بماند. راه را پيدا كند، به زن و بچه‏اش برسد، به دوستانش برسد. چند روز ديگر زنده باشد. شما اين را مقايسه كنيد با ارزش محبت خدا كه اگر خدا به كسى محبت داشته باشد چه اندازه ارزشش بيش از چند روز زندگى دنيا و نان و آبى خوردن در اين عالم است؟
    حقيقتش اين است كه ما نبايد طمع اين را هم داشته باشيم كه ارزش محبت خدا را درست بفهميم چه چقدر ارزش دارد. به خاطر اين كه ما عظمت خدا را نمى‏دانيم تا ارزش محبت او را بدانيم. براى تقريب به ذهن اگر شما چند نفر را در نظر بگيريد كه هر كدام مقام اجتماعيشان، ارزش وجوديشان از ديگرى بيشتر است. فرض كنيد سه نفر را در نظر بگيريم. يكى يك شخص عامى عادى است. بقال سر كوچه است مثلاً حالا توهين به بقال نشود، منظورم اين است كه يك شخص‏
    عادى است در حد معرفت زيادى ندارد. كمال زيادى ندارد يك شخص كاملاً عادى است. يكى است نه، يك شخص تحصيل كرده و چيز فهمى است. يكى هم فرض كنيد در بالاترين مقامات اجتماعى است كه ما تصور مى‏كنيم. اگر اين سه نفر شما را دوست بدارند ارزش دوست داشتن آنها را چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟ براى محبت كداميك از اينها بيشتر ارزش قائليد؟ طبعاً براى ان كسى كه مقام عالى‏ترى دارد. چقدر ارزش محبت او را بالاتر مى‏دانيد؟ به اندازه‏اى كه عظمتش بيشتر باشد. شخصيتش بالاتر باشد. به همان اندازه‏اى كه عظمت آن شخص بيشتر است، براى محبت او شما ارزش بيشترى قائليد. خب حالا اگر جاى اين شخص كسى باشد كه عظمتش بى نهايت است. بلكه فوق بى نهايت است. فوق ما لا يتناه من ما لا يتناه. اين را چگونه مى‏شود مقايسه كرد با ساير محبت‏ها كه ببينيم محبت خدا چقدر ارزش دارد؟ چند برابر محبت ديگران ارزش دارد؟ بايد گفت بى نهايت به توان بى نهايت. اگر چنين چيزى تعبير صحيح باشد در اين قضيه. فوق ما لا يتناه بما لا يتناه. يعنى با هيچ معيارى و با هيچ مقياسى قابل سنجش نيست كه اين چه اندازه ارزش دارد محبت خدا نسبت به يك مخلوقى. مخلوقى كه هر چه دارد از اوست، از خودش هيچى ندارد و سر تا پا عيب است، سر تا پا نقص است. خدا چگونه به اين شخص محبت دارد؟ اين محبتش چقدر ارزش دارد؟
    اگر تا حدى در اين باره بيانديشيم كه محبت خدا چقدر ارزش دارد؟ چقدر آدم تلاش مى‏كند در اين دنيا براى اين كه محبت اشخاصى را جلب بكند؟ كسانى كه يك مقدار همتشان بلند است تنها به اين كه يك نان و آبى براى اين عالم فراهم بكنند اكتفا نمى‏كنند. افراد بلند همت در صدد اين هستند، البته در بين كسانى كه در دنيا هستند، بلند همتانشان سعى مى‏كنند در دل مردم جاى داشته باشند، ديگران به آنها محبت داشته باشند. يعنى حب جاه دارند در واقع. كسانى كه اهل آخرت هستند بايد از اينها فراتر بروند. يعنى كسى را پيدا كنند كه محبتش بيش از محبت همه مردم بيارزد تا حاضر باشند محبت همه را فدا كنند براى محبت او و چنين كسى را مى‏شناسند. منتها در باره‏اش فكر نمى‏كنند. توجه ندارند كه اين چقدر عظمت دارد. رابطه با او چقدر ارزش دارد؟ و براى جلب محبت او چقدر بايد سرمايه گذارى كرد؟
    خب حالا با توجه به اين مقدمه وقتى كه ما اهميت محبت خدا را به وجهين شناختيم. يعنى فهميديم كه نمى‏شود ارزشش را شناخت. فوق آن چيزى است كه ما بتوانيم درك كنيم. اين هم خودش يك نوع معرفتى است. كما اين كه ذات الهى را به همين عنوان مى‏شناسيم كه فوق آن است كه ما كنه او را بشناسيم. خود اين هم يك نوع معرفتى است. اقلاً در جعل مركب نمى‏ماند. وقتى اين معنا را درك كرديم بايد همت بلندى داشته باشيم كه چنين امر عظيم و ارزشمندى را به هر قيمتى است به دست بياوريم. حالا كه ارزش محبت خدا فوق بى نهايت است، بايد يك كارى كنيم چنين امر عظيم و ارزنده‏اى را كه با هيچ چيز قابل مقايسه نيست اين را جلب كنيم، چه كار كنيم؟ خداى متعال بر ما منت گذاشته راههايى را معين كرده. اگر اين كارها را بكنيد من شما را دوست خواهم داشت. در همين حديث مطالب ديگرى هم بعدها خواهد آمد كه اگر چه كارى بكنيد من شما را دوست دارم. و وقتى كه دوستتان مى‏دارم آن وقت چه طور مى‏شود. چه آثارى دارد آن دوستى. اولين دسته از كسانى كه مورد محبت خدا واقع ميشوند كسانى هستند كه كارى انجام مى‏دهند و صفتى دارند كه با محبت خدا تناسب دارد. سنخيتى دارد با محبت خدا و آن اين است كه آنها اهل محبتند. كسانى كه خودشان اهل محبت هستند و نسبت به همديگر محبت دارند، با يك شرط محبوب خدا مى‏شوند. خودشان معنى عاطفه را درك كرده‏اند. معنى مهر ورزيدن را مى‏فهمند چيه؟ لذت محبت را مى‏چشند. و نسبت به ديگران چنين محبت متقابلى را دارند. اگر اين محبت متقابلشان يك شرط داشته باشد حتماً اينها مورد محبت خدا قرار مى‏گيرند. خدا آنها را دوست خواهد داشت و آن شرط اين است كه اين محبت ورزيدن نسبت به همديگر در راه خدا باشد. براى او باشد. المتهابين فىّ. تمام مطلب سر اين كلمه فىّ است. در دنيا خيلى كسانى هستند كه به هم محبت دارند. اما غالب اين محبت‏ها، غالب قريب به تمام. غالب اين محبت‏ها بر سر امور دنيوى است. محبتى است به كسى دارد به خاطر خدمتى كه به او كرده. احسانى كه كرده. يا محبتى با
    او برقرار مى‏كند، رابطه‏اى با او برقرار مى‏كند براى اين كه بعداً از او استفاده كند. يا حسنى، كمالى، جمالى دارد به خاطر او علاقه به او دارد و متقابلاً هم اين يكى به واسطه يك صفتى اين يكى را رسانده. ملاك اين محبت‏ها امور دنيوى است. يا مال است، يا جمال است، يا كمال است. يك صفت اخلاقى است. اما گاهى محبت‏ها است كه فرع يك محبت بالاترى است. چون انسانى داراى فضيليت بندگى خداست، خدا شناس است، تقوا دارد، ايمانش قوى‏تر است، به خاطر همين ايمانش و معرفتش و تقوايش او را دوست دارد كسى. اگر اين جورى شد كه ملاك محبت متقابل، ملاك طهاب دوست داشتن يكديگر ايمان شد، اين ارتباط پيدا خواهد كرد با محبت خدا. چرا؟ براى اين كه وقتى دو نفر همديگر را دوست مى‏دارند به خاطر خدا معنايش اين است كه در درجه بالاتر هر دو به خدا محبت دارند. خدا را دوست دارند اين است كسانى كه با خدا ارتباط دارند، آنها را هم دوست دارند. اگر يك دوستى متقابلى براى خدا و در راه خدا شد، معنايش اين است كه اين دوستى قوامش به اين است كه هر دو خدا را دوست ميدارند. چون او را دوست مى‏دارند هر كس با او بيشتر ارتباط داشته باشد، او را بيشتر دوست دارند. همانطور كه در محبت‏هاى عادى وقتى شما يك كسى را دوست داريد هر بيشتر با او ارتباط دارد، هر كس با او نزديكتر است، او را بيشتر دوست مى‏دارد، فرض كنيد يك شخصى را وقتى دوست مى‏داريد فرزند بلاواسطه‏اش را دوست‏تر داريد تا كسانى كه با چند واسطه با او نسبت دارند. اشيايى كه با او نسبت دارد و تماس دارد با او را بيشتر دوست داريد تا آن اشيايى كه با چند واسطه با او ارتباط دارند. اين يك رابطه طبيعى است كه اگر محبت به كسى يا چيزى تعلق گرفت به متعلقات او هم سرايت مى‏كند، الاقرب فى الاقرب.
    اگر كسى به خدا علاقه داشت،هر كه پيش خدا مقرب است به او هم علاقه خواهد داشت. اين اثر تكوينى محبت است. نمى‏شود آدم به يك كسى محبت داشته باشد، به آثارش و متعلقاتش محبت نداشته باشد. اگر كسى به خدا محبت داشت، به هر كس كه به خدا نزديك‏تر است بيشتر محبت خواهد داشت. و لذا چنين كسانى در درجه اول محبتشان به وجود مقدس پيامبر اكرم و ائمه اطهار (سلام اللَّه عليهم اجمعين) خواهد بود. صلواتى بفرستيد. و بعد به كسانى كه از شيعيان نزديك‏تر به آن‏ها باشند و راه آنها را بهتر پيموده باشند و دستورات آنها بهتر اطاعت كرده باشند تا ارتباط نزديك‏ترى با خدا برقرار كرده باشند. هر كس در دلش چنين محبتى را نسبت به يك بنده‏اى از بندگان خدا احساس مى‏كند كه يك كسى را دوست دارد فقط به خاطر اين كه بندگى خدا را مى‏كند. چون آن شخص پرهيزگار است. خدا دوستش مى‏دارد. اين بسيار بايد به خودش اميدوار باشد. يعنى همين محبت به بندگان خدا، به دوستان خدا، يك وسيله‏اى است كه انسان را خواه ناخواه به راه خدا مى‏كشاند و با آن چه او را از خدا و از دوستان خدا باز مى‏دارد دور مى‏كند. چون طبعاً وقتى آدم يك كسى را دوست مى‏دارد مى‏خواهد به او نزديك باشد، او هم متقابلاً به او محبت داشته باشد. طبيعى‏ترين چيزى كه يك انسانى از محبوب خودش انتظار دارد و آرزو دارد كه او اين امر را داشته باشد اين است كه او هم نسبت به اين محبت داشته باشد. اگر از محبى، از عمق دلش سوال كنيد كه چه آرزويى داريد؟ خواهد گفت، اگر به زبان قال نگويد به زبان حال خواهد گفت تنها آرزوى من اين است كه محبوب من به من محبت داشته باشد.
    بر اين اساس است كه اولاً در قرآن كريم راه اين كه انسان محبوب خدا بشود را به طورى كلى بيان فرموده «و ان كنتم تحبون اللَّه فتبعونى يحببكم اللَّه». اگر خدا را دوست داريد، از دستورات من، از راه من پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد. نمى‏شود كسى خدا را دوست داشته باشد. نخواهد كه خدا او را دوست داشته باشد. اگر خدا را دوست داريد، حتماً دلتان مى‏خواهد كه خدا شما را دوست داشته باشد. حالا كه دوست ميخواهد كه خدا شما را دوست داشته باشد راهش راه پيغمبر اكرم است. آن راهى كه او رفته برويد تا خدا شما را دوست داشتهباشد. پايتان را بگذاريد جاى پاى او تا همانطوريكه خدااو را دوست مى‏دارد، حبيب اللَّه است، شما هم وقتى پيروى او را مى‏كنيد شعاعى از محبتى كه خدا به پيغمبر اكرم داده به شما هم بتابد. او حبيب مطلق است، همه چيزش محبوب اللَّه است. قبل از هر كس و قبل از هر چيز.
    هر اندازه‏اى شما با او ارتباط داشته باشيد آن محبتى كه خدا به او دارد شعاعش به شما هم مى‏تابد. يعنى هم ميشويد از متعلقين و مرتبطين با او. پس يكى از راهها كه به يك معنا مى‏شود گفت راه اصلى و كلى اين است كه آدم سعى كند خودش را به پيامبر اكرم نزديك كند. چون محبوب مطلق خداست. و شايد بشود كه محبت‏هاى ديگر خدا همه در سايه محبتى است كه به اين محبوبش دارد. البته اين معنايى است خيلى بلند ولى شايد گزاف نباشد. چون تمام كمالات موجودات امكانى در آن موجودى كه از همه كامل‏تر است جمع است و طبعاً چنين موجودى ابتداءً و قبل از هر چيز و اصالتاً از محبت و توجه خدا قرار مى‏گيرد.
    به هر حال اين يك راه كلى است از جمله چيزهايى كه مصداق واقع ميشود براى اتباع رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) تهاب فى اللَّه است كه مومنين پيروان اين محبوب و حبيب اللَّه به همديگر محبت داشته باشند. اما محبتى كه فىّ باشد. المتهابين فى. تمام راز مسئله همين يك كلمه است. بايد سعى كنيم كه ما ديگران را دوست داشته باشيم. اما بر اساس رابطه شان با خدا. براى اين كه اين كار انجام بگيرد اول بايد شناسايى بكنيم، ببينيم چه كسانى رابطه شان با خدا نزديك‏تر است. بيشتر اتباع حبيب اللَّه مى‏كنند؟ كارى كه مرضى خدا است بيشتر انجام مى‏دهند؟ صفتى كه مرضى خدا است بيشتر اينها كسب كرده‏اند؟ اين‏ها را شناسايى كنيم. بعد سعى كنيم رابطه با اين‏ها برقرار كنيم. كارى بكنيم كه به آنها محبتمان بيشتر باشد. چون هر چى انسان محبتش بيشتر باشد محبت خدا هم به او بيشتر خواهد شد. به همان ملاكى كه اصلش موجب محبت خدا مى‏شود، تكاملش هم، ازيادش هم موجب ازياد محبت خدا خواهد شد و از آن طرف بايد سعى بكنيم كه آن چيزهايى كه ملاك محبت‏هاى دنيوى است، جاذبه هايى كه فقط مربوط به اين جهان است، لذت هايى مربوط به همين عالم، موجب محبت ميشود سعى كنيم اينها را حتى المقدور از دلمان دور كنيم. اگر بر سر امور دنيوى و لذت‏هاى دنيوى و ملاك‏هاى كمال و جمال دنيوى به همديگر محبت پيدا كنيم اين دل ما از اين محبتى كه از سنخ محبت دنيوى است پر مى‏شود و ديگر كم كم جاى براى محبت فوق دنيوى و محبت الهى باقى نمى‏ماند. بايد سعى كنيم ،البته به طور طبيعى است، انسان هر چيزى كه داراى كمالى باشد، علاقه پيدا مى‏كند، ولى اگر چيزى كامل‏تر را شناخت و توجهش را به او جلب كرد ديگر امور پايين‏تر كم كم از دلش مى‏رود.
    دو چيزى كه ملاك محبت است را شما در نظر بگيريد يكى معيارش قوى‏تر باشد. اول شما فرض كنيد به يك گلى علاقه داريد، بعد يك گل زيباترى پيدا كنيد، خيلى از آن زيباتر باشد. ديگر كم كم آن گل اول از نظرتان مى‏افتد. براى اين كه آدم محبت‏هاى دنيوى از دلش برود و جا براى محبت‏هاى الهى باز بشود بايد بشناسد آن كمالى كه بالاتر از دنيا و امور دنيا است. بداند منشأ همه اين كمالات اين است كه همه كمالات را به صورت بى نهايت باور كند. هر چه شما فرض كنيد موجب محبت مى‏شود آن كمال و آن جمال به طور بى نهايت در او وجود دارد. پس بايد يك كارى كرد كه آدم محبتش نسبت به او بيشتر باشد. يكى از راههايى كه آدم محبت نسبت به خدا بيشتر بشود اين است كه محبتش را به اولياى خدا و به دوستان خدا بيشتر كند. يك طورى عرض بكنم، ما به خاطر اين كه به هر حال ابتداى معرفتمان از راه امور مادى است و تعلقاتمان هم در آغاز خلقت و در اوايل پيدايش اين جهانى مان به امور ماديمان تعلق مى‏گيرد. خواه ناخواه اين جورى است. حالا استثناً يك افراد معصومى باشند كه از آغاز هم توجهشان به ما فوق اين عالم باشد ولى محبت‏هاى ديگرى هم داشته باشند، آنها استثنايى است. ما خودمان را مى‏گوييم.
    ماها طورى است كه اول امور مادى جلب توجهمان را مى‏گيرد. بخواهيم و نخواهيم لذايذ مادى، جمال مادى، كمالات مادى است كه توجه انسان را جلب مى‏كند و به آن علاقه‏مند مى‏شود. اگر بخواهيم محبتمان را تقويت كنيم، از مسيرى كه با امور محسوس ارتباط دارد بهتر مى‏توانيم اين كار را انجام بدهيم. يعنى اگر بخواهيم همين جورى محبتمان به خدا بيشتر بشود خيلى مشكل است. خيلى بايد تلاش بكنيم تااين كه محبتمان به كمالات خدا بيشتر بشود تا به او محبت‏
    بيشترى پيدا بكنيم. اما اگر از يك فرمول استفاده كنيم مى‏توانيم از راه سادترى به اين نتيجه برسيم. و آن مرفول اين است كه بين محبت خدا و محبت به اولياى خدا يك رابطه‏اى است كه هر كدامش تقويت بشود در ديگرى اثر ميگذارد. يعنى اگر ابتدا انسان محبتش نسبت به خدا زياد بشود محبتش به اولياى خدا هم زياد خواهد شد. وقتى بداند كه اينها محبوب خدا هستند و ولى خدا هستند آنها را بيشتر دوست خواهد داشت. عكسش هم است. اگر يك ولى خدايى را اجمالاً به خاطر اين كه مى‏داند آدم خوبى است، محبوب خداست. سعى كند محبتش را به او زياد بكند. اين آسانتراست. چون انسان را آدم مى‏بيند. مى‏تواند در امور، در كمالاتى كه دارد آثارش را ببيند. توجه مادى بيشتر به او داشته باشد تا به او محبت بيشتر پيدا كند. اگر محبتش نسبت به اولياى خدا هم بيشتر بشود نتيجتاً محبتش به خود خدا هم بيشتر خواهد شد. يعنى يك رابطه زيگزاگ است. همانطور كه رابطه بين ايمان و عمل است. هر چه ايمان قوى‏تر باشد، عمل ارزشمندتر مى‏شود. انگيزه براى انجام اعمال صالح بيشتر مى‏شود و برعكس هر چه آدم اعمال صالح را بيشتر انجام بدهد بر ايمانش افزوده ميشود. اين رابطه متقابل بين ايمان و عمل است. عين اين رابطه با شبيه اين رابطه بين محبت خدا و محبت اولياى خدا هم است. اگر محبت خدا زيادتر شد، محبت انسان به اولياى خدا هم زياد مى‏شود. بر عكسش هم. اگر محبتش به اولياى خدا زياد شد محبتش به خود خدا هم بيشتر خواهد شد. به عنوان يك تشبيهى محبت به خدا مثل محبت به يك درخت و ريشه يك درخت است. محبت به اولياى خدا هم مثل محبت به شاخ و برگها است. همانطور كه وقتى اگر يك درخت را همه شاخ و برگهايش را بزنند، كم كم خود آن درخت هم خشك ميشود. ديگر تنفس نمى‏كند. به وسيله برگهاست كه تنفس مى‏كند. همه شاخ و برگهاى آن درخت را بزنند ممكن است خود آن درخت هم خشك بشود. و از آن طرف اگر ريشه درخت را بزنند، شاخ و برگهاى آن خشك مى‏شود.
    پس وقتى شاخ و برگهاى هم به واسطه نور و هوا قوى‏تر ميشوند خود درخت هم قوى ميشود. از آن طرف وقتى ريشه درخت از مواد غذايى زمين استفاده مى‏كند، ريشه كه قوى‏تر شد، شاخ و برگ‏ها هم قوى‏تر ميشود. يك رابطه متقابل بين ريشه و با شاخ و برگ است. محبت اولياى خدا شاخ و برگ محبت خداست. اگر اينها را تقويت كنيم، محبت خدا قوى مى‏شود. اگر محبت خدا هم قوى شد، اثرش اين ميشود كه محبت به اولياى خدا هم قوى ميشود. اما كدامش براى ما آسان‏تر است؟ كسبش؟ آيا زودتر مى‏توانيم محبتمان را به اولياى خدا زيادتر كنيم يا زودتر ميتوانيم محبتمان را به خود خدا زيادتر كنيم؟ چون ما اولياى خدا را مى‏بينيم با چشم، يا صدايشان را مى‏شنويم و يا آثارشان را مى‏بينيم مى‏توانيم كمالاتشان را تصور كنيم، به ذهن ما نزديك‏تر هستند. بيشتر در باره شان مى‏توانيم فكر كنيم. بيشتر در باره شان مى‏توانيم توجه داشته باشيم چون سنخيت بيشترى با ما دارند. اگر از اين راه وارد بشويم، راه آسان‏ترى پيموده‏ايم. خود شما مى‏توانيد در خودتان اين تجربه را داشته باشيد كه وقتى مثلاً صفات خدا را ذكر مى‏كنند، همه صفاتها كماليه است و موجب محبت مى‏شود. آيا اين‏ها بيشتر محبت شما را، آن علاقه شما را بيشتر مى‏كند يا وقتى فضائل مثلاً پيغمبر اكرم، ائمه اطهار، امام حسين، ولى عصر (سلام اللَّه عليه) اينها را ذكر مى‏كنند آثارشان را، معجزاتشان را، صفات خوبشان را، محبت هايى كه به ديگران داشته‏اند، اينها را ذكر مى‏كنند كدامش زودتر موجب برانگيختن محبت شما، شور شما، شوق شما مى‏شود. شايد اكثر مردم محبتشان به اولياى خدا زودتر رشد مى‏كند تا محبتشان به خود خداى متعال؟ تا آن جا كه بعضى‏ها گفته‏اند اصلاً محبت ورزيدن به خدا معنا ندارد. بعضى از افراد خام خيال كرده‏اند كه محبت اصلاً به خدا تعلق نمى‏گيرد. چون ديده‏اند كه با ذكر صفات كماليه خدا و اينها همچين شور و شوقى در اينها پيدا نمى‏شود. خيال كرده‏اند محبت به خدا همان محبت به اوليايش است. ولى اين جور نيست. اين هست كه ما محبت اولياى خدا را زودتر مى‏توانيم كسب بكنيم. به افق ما نزديك‏تر است. بيشتر سنخيت دارد با ما. چون انسان هستند، هم افق ما هستند در حدى، گو اين كه مرتبه اولياى خدا با مرتبه انسان‏هاى عادى قابل مقايسه نيست. ولى به هر حال توجه به آنها و توجه كردن به كمالات آنها
    براى ما آسان‏تر است. همينطور خدمت كردن به آنها، خدمت كردن به دوستانشان براى ما سهل‏تر است اين است كه از اين راه اگر وارد بشويم نتيجه اين مى‏شود كه محبت ما نسبت به خدا هم بيشتر مى‏شود. از اين جمله ما استفاده مى‏كنيم. يكى از بهترين و ساده‏ترين راههايى كه آدم مى‏تواند محبت خدا را كسب كند اين است كه به دوستان خدا محبت كنيم. هر قدر عملاً بيشتر با دوستان خدا رابطه مودت و محبت برقرار كنيم، باعث اين مى‏شود كه محبتش به نسبت به خدا هم بيشتر بشود. اما به شرط اين كه آن دوستان خدا را از آن حيثيتى كه دوست خدا است دوست بداردها. نه به خاطر مقامشان،
    نه به خاطر ثروتشان، نه به خاطر جمالشان يا آثار دنيوى ديگرشان. فقط به آن حيثيتى كه ارتباط با خدا دارند. نشانه‏اش هم اين است كه اگر بداند يك كسى ارتباطش با خدا بيشتر است، او را بيشتر دوست خواهد داشت.
    و حالا بعد در همين حديث مى‏آيد كه يكى از شؤون محبت به خدا محبت به فقرا است. چون اينها محروميت دارند. از همه چيز دستشان خالى است. حتى از چيزهايى كه موجب تعلق خاطر در امور دنيوى هم ميشود غالباً فقرا محرومند. يك، تأكيد شده به اين كه سعى كنيد به فقرا محبت كنيد. دوستانتان را افراد فقير و تهى دست قرار بدهيد. اينها انگيزه محبت در آنها، انگيزه محبت‏هاى دنيايى در آن كمتر است. آدم به اميد اين كه يك روزى از آنها استفاده كند با آنها دوست نمى‏شود. اميدى ندارد به اين. پس اگر آدم سعى كند با انسانهاى ديگر رابطه محبت برقرار كند اما بر اين اساس ،كسانى كه بيشتر دوست خدا هستند. اين باعث اين مى‏شود كه محبتش به خدا بيشتر بشود. وقتى محبتش به خدا بيشتر شد، ارتباطش را با خدا بيشتر خواهد كرد، تقرب به خدا بيشتر پيدا مى‏كند. در نتيجه خدا هم بيشتر به او محبت خواهد داشت.
    پس «وجلت محبتى للمتحبين فيه». يك حديث ديگر هم براى شما بخوانم و من چند تا ديگر حديث از اين كتاب نقل كرده بودم بخوانم مى‏ترسم ديگر خسته بشويد. مخصوصاً امشب كه دير هم شروع شد. حديثى است در اصول كافى كه سندش هم معتبر است. يك وقت‏ها ديده‏ام، تازگى‏ها مراجعه نكرده‏ام. مضمون حديث اين است كه «اذا كان يوم القيامه». وقتى قيامت بر پا مى‏شود، در صحراى محشر حساب كتابها بررسى مى‏شود و مردم بايد بروند يعنى در عرصه حساب قرار بگيرند. هنوز به حساب مردم رسيدگى نشده قبل از اين كه معطل بشوند در صحنه محشر كه معطلى آن جا خودش گرفتارى عظيمى است، يك گروهى صدايشان مى‏زنند و اينها در ميان مردم جمع مى‏شوند و يك مسيرى را انتخاب مى‏كنند و ندا داده مى‏شود كه الى الجنه. الى الجنة بغير حساب. برويد به سوى بهشت بدون حساب. شما اهل، احتياجى به حساب و معطلى محشر نداريد. مردم نگاه مى‏كنند مى‏بينند از هر گوشه‏اى يكى دو نفر، از اين طرف و آن طرف. اينها جمع شدند و همه بدون حساب اينها دارند مى‏روند به بهشت. تعجب مى‏كنند اينها چه مقامى دارند، اينها كى هستند. سوال مى‏كنند آيا اينها پيغمبرانند؟ ملائكه جواب مى‏دهند نه. مى‏گويند اوصياى پيغمبرانند؟ نه. اينها كى هستند؟ چه كار كرده‏اند كه موجب اين شده كه بدون حساب و بدون معطلى در آفتاب محشر و آن گرفتارى‏ها اينها بى حساب بروند بهشت. جواب داده مى‏شود «هولاء المتحابون فى اللَّه». اينها كسانى هستند كه به خاطر خدا به همديگر محبت داشتند. پس نزديكترين راه، شيرين‏ترين راه، شيرين‏ترين كارى كه بدون زحمت آدم مى‏تواند آن راه را طى بكند، نزديك‏ترين وسيله‏اى كه آدم مى‏تواند به آن توسل بكند و برسد به سعادت و محبت خدا را بدست بياورد اين است كه به دوستان خدا محبت پيدا بكند و به خاطر اين كه دوست خدا هستند.

    «و الحمد لله رب العالمين»