• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. يا اباذر من وافق قوله فعله و فداك الذى اصاب حظه و من خالف قوله فعله فانما يوبخ نفسه. يا اباذر ان الرجل ليحرم رزقه بالاذنب يصبه».
    مواعظ پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) است به حضرت ابوذر (رضى اللَّه عنه) كه بخشهايى از اين مواعظ را در جلسات گذشته مطرح كرديم. اميداوريم كه خداى متعال توفيق بدهد كه به اين كلمات نورانى گوش دل فرا بدهيم و از معنويات اين فرمايشات استفاده كنيم. هر قدر انسان بتواند خودش را آماده كند براى اين كه اين كلمات را از مصدر اصلى‏اش كه دارد ترقى مى‏كند بيشتر مى‏تواند در آن اثر بگذارد. كتاب و گوينده و نوار و اينها ابزارهايى است براى اين كه آن كلماتى كه در حدود چهارده قرن پيش از زبان مقدس پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) صادر شده به گوش ما برسد. كتاب و گوينده ابزارهايى است براى اين ايصال. نبايد به اينها جنبه موضوعيت داده بشود. وسيله‏ايست، شما بايد توجه كنيد به آن كسى كه دارد كه اين كلمات را مى‏فرمايد يا فرموده، الان به گوش شما برسد. هر قدر به اين معنا توجه داشته باشيد بهتر مى‏توانيد استفاده بكنيد. ارتباط قلبى بهتر فراهم مى‏شود، آمادگى براى درك نورانيت معنا بيشتر مى‏شود. جمله اول اين است كه «من وافق قوله فعله و فداك الذى اصاب حظه» عموم مردم وقتى صحبت از كارهاى خوب مى‏شود، تعريف مى‏كنند از كار خوب كه اين كار را بايد انجام داد، چقدر ارزش دارد، اهميت دارد، ثواب دارد. تأثير در تكامل انسان دارد. در مقام وصف عموم ماها توانايى داريم. اما چه اندازه گفتارمان با رفتارمان وفق مى‏دهد؟ خودمان در مقام عمل حاضر هستيم كه به آن چه مى‏گوييم عمل كنيم؟ در اين جا متأسفانه كم كسى است كه همه گفته‏هايش با همه كرده هايش با هم توافق داشته باشد. به اندازه درجه ايمان اشخاص توافق بين قول و فعلشان برقرار مى‏شود. آنهايى كه ايمانشان كامل‏تر است صادق‏تر هستند. رفتارشان مصدق گفتارشان است.
    مرحوم علامه طباطبايى (رضوان اللَّه عليه) مى‏فرمودند صدّيق كه مبالغه در صديق است به اين مناسبت است كه رفتار صدّيقين مصدّق گفتارشان است. راست گفتن يك وقت آدم يك لفظى را مى‏گويد كه مطابق با اعتقادش. اين صدق است. و هو صادق. صدّيق آن وقتى است كه نه تنها موافق اعتقادش باشد، موافق عملش هم باشد. آن هم نه در يك گفتار، بلكه در همه گفتارها. اين‏
    كه صديقين كسانى هستند كه تمام رفتارهايشان مصدق گفتارشان است. آن چه را مى‏گويند بر طبق آن عمل مى‏كنند. اگر كسى گفتار و رفتارش با هم توافق داشته باشد، خوش به حالش. فقد اصاب حظه. بهره خودش را گرفته.
    آن چه بايد دريافت كند، دريافت كرده. اما اگر كسى رفتارش با گفتارش موافق نيست، اين كى را بايد مذمت كنيم؟ كى را بايد ملامت كنيم؟ معناى اين كه گفتارى دارد، معناى اين است كه حق را دانسته چى است؟ مى‏داند چه بايد كرد؟ با اين كه مى‏داند وقتى عمل نمى‏كند كى را بايد ملامت كند؟ «فعله فانما يوبخ نفسه». جز خودش كس ديگر را نبايد ملامت كند. حجت براى او تمام شده، مى‏دانسته حق چيه. حتى به ديگران هم گفته كه اين كارها را بكنيد. اما خودش در مقام عمل كوتاه آمده. اين سخن بيش از هر چيز متوجه گويندگان است كه به ديگران سفارش مى‏كنند كه كارهاى خوب انجام بدهيد، اما خودشان معلوم نيست تا چه اندازه پايبند به گفتارشان باشند و در همه رفتارهايشان رعايت گفته‏هاى خودشان را بكنند. اين جاى بسيارى سرشكستگى براى امثال بنده دارد.
    «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم». اين چطور است كه به ديگران مى‏گوييد كه كار خوب انجام بدهيد اما موقعى كه موقع انجام خودتان مى‏شود فراموش مى‏كنيد. فراموش مى‏كنيد يعنى در عمل فراموش مى‏كنيد. و الا ممكن است آدم يادش هم باشد. و اين خيلى بدتر است كه آدم يادش هم باشد و در عين حال عمل هم نكند. وقتى به ديگران مى‏گوييد اين كار را بكنيد واقعاً دلسوزانه هم ممكن است بگوييد. واقعاً آدم دلش مى‏سوزد به يك كسى كه گناهى مى‏كند نصيحتش مى‏كند مى‏گويد آتش جهنم است، بدبختى است، دست بردار، ول كن، رها كن، آدم دوستش را واقعاً ممكن است خيلى صميمانه و دلسوزانه نصيحت كند كه اين كار را نكن. اما يك وقت مبتلا بشود خودش آن عمل را انجام بدهد. چطور موقعى كه خودش مى‏خواهد انجام بدهد، آن نصيحت‏ها را فراموش مى‏كند، آيا ديگران را بيشتر از خودش دوست مى‏دارد؟ اين باور كردنى است كه يك كسى دلش براى ديگران بيشتر از خودش بسوزد؟ «اللَّه اللَّه فى اعز الانفس عليكم و احب‏ها اليكم». شما خودتان را از همه بيشتر دوست ميداريد. اگر ديگران را هم دوست ميداريد به خاطر اين است كه به شما خدمتى مى‏كنند. وسيله لذت و رفاه و سعادتى براى شما فراهم مى‏كنند. چون از معانست با آنها، گفتگوى با آنها، نشست و برخاست با آنها لذت مى‏بريد دوستشان مى‏داريد. پس آنها را هم براى خودتان ميخواهيد. اصل خودتان هستيد. آنوقت چگونه است كه موقع سعادت و شقاوت كه مى‏رسد خودتان را فراموش مى‏كنيد؟ دلتان نمى‏سوزد به حال خودتان كه به بدبختى بيفتيد؟ چطور براى ديگران دلسوزى ميكنيد، اين دلسوزى را براى‏
    خودتان انجام نمى‏دهيد؟ خيلى جاى تأسف است و متأسفانه امثال بنده كسانى هستند كه مشمول اين عتاب هستند كه «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم».
    يا در بعضى از مصاديقش «يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون». البته آن در يك مورد خاصى بود در اين مورد مخصص نيست. «لم تقولون ما لا تفعلون»؟ «كبر مقطاً عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون». خيلى موجب خشم خدا ميشود كه شما چيزى را بگوييد كه خودتان عمل نمى‏كنيد. اگر نمى‏دانستيد و نمى‏فهميديد، خب جاى عذرى بود. اما اين كه مى‏گوييد دليل اين است كه خودتان مى‏فهميد. اهميتش را درك مى‏كنيد. پس چه عذرى داريد در اين كه عمل نمى‏كنيد. كبر مقطاً عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون». پس اگر كسى گفتارش و رفتارش با هم توافق ندارند يعنى مى‏گويد حرف خوب اما در عمل كوتاه مى‏آيد جز خودش را نبايد ملامت بكند. «فانما يوبخ نفسه». خودش را توبيخ مى‏كند، خودش را سرزنش مى‏كند.
    «يا اباذر ان الرجل ليحرم رزقه بالاذنب يصبه». بيان ديگرى است براى تشويق مردم براى ترك گناه. در جلسه گذشته چند نوع بيان براى وادار كردن انسان و انجام وظايف و ترك گناهان در همين مواعظ آمده بود. اين هم يك بيان ديگرى است. توجه دادن به آثار بدى كه در همين دنيا براى انسان دارد و موجب محروميت هايى كه براى او مى‏شود. هر كسى را بايد به يك زبانى متوجهش كرد بر حسب معرفتش. اگر به مقام محبت رسيده باشد، بايد بگويند چگونه عاشق مخالفت معشوقش را بكند؟ كسى كه ديگرى را دوست مى‏دارد، سعى مى‏كند به يك صورتى بدست بياورد كه او چى مى‏خواهد. ولو او هيچى نگويد. امرى نكند، اشاره‏اى نكند. كنايه‏اى نگويد. اين تلاش ميكند براى اين كه يك جورى بدست بياورد كه او چى مى‏گويد. تا او را انجام بدهد. مگراين جور نيست؟ آن وقت چگونه ممكن است محبوب انسان صريحاً به او بگويد اين كار را بكن يا اين كار را نكن. مبادا آن كارى بكنى، كسى كه ادعاى محبت مى‏كند مى‏تواند مخالفت بكند؟ اين بهترين راهى است كه كسانى كه بهره‏اى از محبت خدا و اولياى خدا دارند با توجه به اين مطلب خودشان را از گناه باز ميدارند. همينطور توجه به اين كه گناه مغبوض اهل بيت (سلام اللَّه عليهم اجمعين) است. اين ايام متعلق به فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) است. تولد اين بانوى عظمى را به عزيزان و همه علاقه‏مندان به اين خاندان تبريك و تهنيت عرض مى‏كنم و از خداى متعال درخواست مى‏كنيم كه همه ما را مشمول عنايات و بركات و انوار اين خانواده مخصوصاً حضرت فاطمه (سلام اللَّه عليها) كه اصل اين شجره طيبه هستند قرار بدهد ان شاء اللَّه.
    اگر توجه بكنيم ما در يك همچين ايامى به اين كه مايى كه اين قدر علاقه داريم‏
    به فاطمه زهرا و راست هم مى‏گوييم، مگر محبت دروغى هم مى‏شود؟ ما كه محبت داريم، وقتى نام فاطمه زهرا (سلام اللَّه عليها) مى‏شنويم دلمان روشن مى‏شود، وقتى ياد مصائبش مى‏افتيم بى اختيار اشك از چشممان حلقه مى‏زند اينها كه دروغ نمى‏شود كه. با توجه به اين معنا بايد آن چه محبوب ما دوست مى‏دارد، آن را انجام بدهيم. اگر چيزى آنها موجب نفرتشان است، موجب اشمئزازشان است، موجب بغضشان است، اگر ما محبت داريم نبايد آنها را انجام بدهيم. و هيچ چيز بيشتر موجب نفرت آنها از گناه نخواهد شد. گناه مثل يك جيفه گنديده‏اى است كه آن كسانى كه چشم بينا و حس باطنى قوى داشته باشند بوى عفونتش را از دور درك مى‏كنند. اگر ما دوست داريم اهل بيت را، مى‏خواهيم به آنها نزديك بشويم، چگونه مى‏توانيم خودمان را آلوده كنيم به چيزهايى كه موجب تعزى آنها بشويم؟ اگر آدم مى‏خواهد برود ديدار دوستى، سعى مى‏كند دهنش بوى سير بدهد يا مثلاً غذايى بد بويى يا يك چيز بد بويى يا متعفنى استفاده كرده باشد؟ يا سعى مى‏كند بدنش تميز باشد، عطر مى‏زند، پهلوى دوستش كه مى‏رود او متعفن نشود، ناراحت نشود، صدور گناه از ما باعث اين مى‏شود كه وجود ما متعفن بشود. اگر دوست داريم آنها را و مى‏خواهيم به آنها نزديك بشويم، مى‏خواهيم ارتباط پيدا كنيم، بايد روحمان آن آلودگى را نداشته باشد تا آنها رغبت بكنند تا ارتباط با ما برقرار بكنند.
    اين يك راه است براى كسانى كه داراى روح عاليى هستند. مرتبه عاليى از كمال انسانى را دارند. شرافت روحى دارند. به اين پايه رسيده‏اند كه واقعاً محبت خدا و اهل بيت را عزيز بشمارند. دلشان نخواهد كارى بكنند كه محبوبشان متعزى بشود. اگر كسانى به اين حد نرسيده‏اند. خب بايد به آثار بد گناه توجه بكنند. به اين كه به خودشان بر مى‏گردد. يا نتايج شوم اخرويش، عذابهايى كه مبتلا مى‏شوند، محروميتهايى كه از سعادت‏هاى ابدى پيدا مى‏كنند يا آثار دنيوى اش. بالاخره آن چه انسان را وادار به كارى مى‏كند يا واردار به تركى مى‏كند، خوف و رجا است. اميد به اين كه منفعتى به او برسد يا از ضررى در امان بماند. پس يكى از راهها اين است كه آدم را توجه بدهند به آثار شوم گناه در آخرت. عذابهايى كه بر او مترتب مى‏شود. و محروميتهايى كه از سعاتهاى اخروى پيدا مى‏كند. اگر كسانى ايمان به آخرتشان هم ضعيف باشد، نزديك‏ترين راهى كه ممكن است انسان را از گناه باز بدارد، توجه دادن به آثار شومى است كه در همين دنيا دارد. آخرت كانّه نسيه است، دور است. با اين كه اين بينش اسلامى نيست. بر عكس آخرت نزديك است. «انهم يرونهم بعيداً و نرئه قريبا». ولى خب وقتى ايمان ضعيف است، آن اثرى كه امور اين دنيا در زندگى انسان دارد، در انگيزه‏هاى آدم دارد، امور اخروى ندارد. كمرنگ‏تر است. خب به همچين كسى بايد توجه داد كه چه ضررهايى در همين دنيا به‏
    انسان متوجه مى‏شود وقتى مرتكب گناه ميشود. يكى از ضررهاى دنيوى اين گناه اين است كه از سعادتهاى همين جهان محروم مى‏شوى. تعبير اين روايت اين است كه «ان الرجل ليحرم رزقه بذنب يصيبه». از رزقش محروم مى‏شود به واسطه گناهى كه مرتكب شده. خب رزق يك مصداق روشنى دارد. همين خوراك و پوشاك و همين چيزهاست ديگر. و اعتقاد همه ما اين است كه روايات فراوانى داريم كه خداى متعال براى هر جنبنده‏اى رزقى مقرر فرموده. اين تقديرات گاهى تقديرات حتمى است و گاهى تقديرات معلق است، تغيير مى‏كند، كم و زياد مى‏شود. در اثر بعضى اعمال خير باعث اين مى‏شود كه روزى انسان فراوان بشود. بعضى اعمال شر باعث اين مى‏شود كه روزى انسان كم بشود. از جمله چيزهايى كه باعث اين مى‏شود كه روزى اش كم بشود آدم، گناه است. «ليحرم رزقه بذنب يصيبه». به واسطه گناهى كه مرتكب مى‏شود از رزقى محروم مى‏شود.
    خب ما كه اين همه تلاش مى‏كنيم براى اين كه رزق و روزى بدست آوريم اگر بدانيم كه رزقى براى ما مقدر است كه البته بايد با تلاش خودمان بايد حاصل بشود، يا گاهى هم بدون تلاش هم خدا ارزاقى براى كسانى مى‏رساند، ولى بدانيم وقتى اين گناه را انجام مى‏دهيم، با همه تلاشى كه مى‏كنيم به آن رزق مقدر خودمان هم نخواهيم رسيد. اين گناه خرابش مى‏كند، سلسله اسباب را در هم مى‏ريزد. فرمولها عوض ميشود. حالا چه جور مى‏شود ما كه درست آشنا نيستيم. قرآن به ما مى‏فهماند كه غير از اين اسباب ظاهرى كه شما مى‏بينيد با مسبباتش، يك روابط ديگرى هم در كار است، و ما اصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت ايديكم (حالا اگر عين عبارت را درست نخوانده باشم مضمونش اين است). هر مصبتى كه در اين عالم به شما مى‏رسد فبما كسبت ايديكم معلول كارهايى است كه خودتان انجام مى‏دهيد. البته نه هر كارى را كه انسان انجام بدهد نتيجه‏اش را خواهد ديد، فيعفوا ان كثير. خيلى‏هايش را خدا مى‏بخشد. بعضى هايش را نتيجه‏اش را در همين عالم نصيب انسان مى‏كند ليذيقهم بعض ما عملوا لعلهم يرجعون. براى اين كه تنبعى باشد. اين رابطه است، حالا اين گناهى كه من مى‏كنم چه ارتباطى دارد با آن مصيبتى كه حاصل مى‏شود، بعضى جاها، بعضى از رابطه هايش قابل درك است. فرض كنيد بعضى از گناهانى كه موجب بعضى از دردها مى‏شود. بيماريها مى‏شود، اينها تا يك حدودى قابل درك است. ولى اين رابطه‏ها منحصر به اين رابطه‏هاى مخصوص نيست. گاهى آدم يك گناهى ميكند، يك آثارى بر او متربت مى‏شود كه هيچ باور نمى‏كند كه آن با اين مربوط است. از رزقى محروم مى‏شود. رزقى آماده بود، غذايى فراهم شده بود، آماده شده بود، موقع كشيدن يك هو زد ريخت يا يك چيز كثيفى ريخته شد در آن، اصلاً باطل شد. غير قابل استفاده شد. رزق آمده تا
    در خانه آدم، تا توى سفره، موقع خوردن آن محروم مى‏شويم. حالا اين رزق را توسعه بدهيد از خوراكيها به چيزهاى ديگرى. انواع نعمتهاى دنيا اينها همه رزق است ديگر. خانه رزق است، ماشين رزق است، استاد رزق است. كتاب رزق است، همه اينها، هر چه آدم از آن استفاده ميكند، رزق است. محروميت از اينها در بسيارى از موارد مال ارتكاب به گناه است. حالا اگر بيشتر توسعه بدهيم، رزق را به رزق‏هاى معنوى هم توسعه بدهيم. هر چه موجب تكامل روح ما مى‏شود، آن هم رزقى است. علم هم رزقى است، ايمان هم رزقى است. حتى عبادتهايى كه توفيق عبادت هم رزقى است. اين كه آدم توفيق پيدا كند كه عبادت انجام بدهد، اين هم رزقٌ رزقه اللَّه. گاهى ارتكاب گناه موجب اين مى‏شود كه آدم محروم مى‏شود از انجام عبادتى.
    در روايت است كه ممكن است انسان در اثر گناه موفق به نماز شب نشود. تلاش هم مى‏كند، ساعت هم كوك مى‏كند. خودش را هم آماده مى‏كند، موقعى هم كه بايد بلند شود، يك هو خوابش مى‏برد يا حالش را ندارد، منصرف ميشود. نمى‏فهمد چطور شد. غذا زياد خورده بودم امشب؟ نه. خستگى بدنى زياد داشتم، نه. بيدار نشدم، خب ساعت را هم كوك كردم و بيدار هم شدم. پس اين چطور شد كه محروم شدم. حالش نبود، غافل شدم. اين عقوبت آن گناه است. اين ارتباطاتى كه در آيات و روايات فراوان است و اگر بخواهد آدم بررسى كند، كتابهايى بايد در اين زمينه نوشت. بعضى از آقايان ديده‏اند، كتابهايى نوشته‏اند رابطه اعمال و نتايجى كه بر آن مترتب مى‏شود. «حفظهم اللَّه ان شاء اللَّه و احفظهم لما يحب و يرضى» كار جالبى است. رواياتى كه بيان مى‏كند رابطه اعمال را با نتايجش. نتايجى كه در دنيا يا در آخرت بر آن مترتب مى‏شود. توجه به اين معنا هم يكى از عواملى است كه مى‏تواند انسان را از گناه باز بدارد. فكر كند كه اين گناهى كه من مى‏كنم گاهى موجب اين مى‏شود كه تلاش هايى كه كردم براى اين كه آن خانه را بخرم يك دفعه صاحبخانه منصرف بشود. قولنامه هم كرديم. پول هم داديم و چنين و چنان. بهم خورد. هزار دل بسته بوديم و زحمت كشيده بوديم، نمى‏دهم. اى بابا آخر اين همه صحبت كرديم و... خانواده گفته‏اند.... بهم خورد. محروميت از يك رزقى است. و چيزهاى ديگرى. هزارها نمونه دارد در زندگى ما. اگر فكر كنيم مى‏فهميم كه چه چيزهايى مقدر شده بود به لب لب رسيده بود و تحقق پيدا نكرده بود. اين بود كه بسيارى از بزرگان وقتى يك ناراحتى براى آنها پيش مى‏آمد، فوراً مى‏نشستند فكر مى‏كردند كه چه كار خطايى كرده‏اند. يكى از بزرگان و استادهاى اخلاق در تهران شنيدم يك وقت توى كوچه داشته بود مى‏رفته بود. يك حيوان به او لگد زده بود. نشسته بود همان جا كنار كوچه سر به فكر گذاشته بود كه من چه كارى كرده بودم كه بايد اين كتك را بخورم، تا پيدا
    كرده بود. همان جا وسط كوچه نشسته بود.
    اگر ما باورمان باشد كه بين اين اعمال و چيزهايى كه به ما مى‏رسد رابطه‏اى است آن وقت بيشتر حواسمان را جمع مى‏كنيم. پس اين هم خودش يك عاملى است براى بازداشته شدن از گناه. «ان الرجل ليحرم رزقه بالذنبه يصيبه». من نمى‏دانم چقدر حرف زدم، آقايان خسته شدند يا ادامه بدهم. نگاه به ساعت نكرده بودم. حالا يك چند سطر ديگرى. يك سطر ديگرى مى‏خوانيم. «يا اباذر ذعما لست منه فى شى‏ء و لا نتفق فى ما لا يعنيك و اخزن لسانك كما تخزن و رقّك». مى‏توانيم اين مطلب را متمم همان بياناتى كه در مقام باز داشتن از گناه است حساب بكنيم و اين بيان، اگر آدم تصميم گرفت كه از گناه اجتناب كند، بايد حريم قائل بشود. «و من يحم حول الحماء او شكاً يوقع فيه». آدم لب مرز كه مى‏رود يك دفعه پايش مى‏لغزد و مى‏افتد. اگر مى‏خواهيد سقوط نكنيد، توى دره نيفتيد دور بشويد، يك قدرى فاصله بگيريد. هنوز زمينى كه مانده به پرتگاه يك قدرى از آن فاصله بگيرد، از آن دور بشويد تا مبادا پايتان بلغزد. وقتى آدم خيلى نزديك شد و لب مرز رسيد، يك دفعه مى‏افتد.
    پس اگر مى‏خواهيد از گناهان اجتناب كنيد از حول و حوش‏ها و مقدماتش هم بايد اجتناب كنيد. حواستان را جمع كنيد، بعضى مباحات را هم ترك كنيد تا به گناه نيفتيد. اگر مى‏خواهيد چشمتان نگاه به نامحرم نكند آن نگاه حرام. به بعضى از محرم‏ها هم نگاه نكنيد. يك قدرى حريم بگيريد. اگر مى‏خواهيد گوشتان موسيقى حرام نشود، بعضى از موسيقى هايى را هم كه احياناً اگر جايز هم است، احتياتاً آن را هم گوش نكنيد. اگر مى‏خواهيد دروغ نگوييد، غيبت نكنيد به چيزهايى كه مشكوك الكذب و مشكوك الغيبه هم هستند نزديك نشويد، چه لزومى دارد؟ خب آدم اگر بخواهد خيلى حريم بگيرد خيلى سخت مى‏شود راه زندگى. همه مباحات را كه احتمال دارد منجر به گناه بشود ترك كنيم. خيلى سخت مى‏شود براى آدم. مخصوصاً براى كسانى كه اول كارشان است. حالا تازه مى‏خواهد گناه را ترك بكند بيايد خيلى فاصله بگيرد مباحات را هم ترك كند. خيلى مشكل است. البته كسانى كه در مقام تكامل نفس بر مى‏آيند خواه ناخواه بايد اين مرحله را طى بكنند ترك ما لا يعنى، ترك لغو، «قد افلح المومنون الذينهم فى صلاتهم خاشعون و الذين هم لزكوة فاعلون و الذين هم ان الغو مقرضون». اگر انسان بخواهد به فلاح و رستگارى برسد، به كمال برسد بايد چيزهايى كه به دردش نمى‏خورد رها كند. حرفى كه فايده ندارد نزند. گيرم مباح هم است. به چه دردى مى‏خورد؟ وقتى گفتى چه طور مى‏شود؟ كارى كه هيچ فايده‏اى ندارد نكند. نيرويى كه صرف ميكند، صرف يك كارى بكند كه مفيد باشد. مى‏خواهى حرف بزنى، هيچ حرف گفتنى ندارى، خب ذكر خدا بگو. صلوات بفرست. «اللهّم صلّ على محمدٍ و آل‏
    محمد». اگر حرف مفيدى دارى براى كسى بزنى، بسيار خب، امر به معروف، نهى از منكرى، نصيحتى، ذكر يك مطلب آموزنده‏اى، بسيار خب، اگر هيچى نداشتى، دلت هم مى‏خواهد حرف بزنى، ذكر خدا بگو. چه لزومى دارد كه آدم حرف نامربوط بزند. ولى خب اگر بخواهد دقيقاً اين را رعايت بكند، در همه چيزها، در گفتنى‏ها، در شنيدنيها، الى آخر. خواب به اندازه ضرورت باشد، كلام به اندازه ضرورت باشد. تمام مسائل لباس و چيزهاى ديگرى، اين خيلى مشقت دارد. اين است كه بعضى از چيزهايش را روى آن تكيه مى‏كنند كه اين طور چيزها را سعى كنيد حتى مباحاتش را هم كم استفاده كنيد. چون ممكن است شما را به گناه بكشاند. از آن جمله اين دو سه چيزى است كه در اين جا ذكر شده. به طور كلى اول مى‏فرمايد «دعما لست منه فى شى‏ء» چيزى كه به تو مربوط نيست رهايش كن. يك وقت آدم ارتباط به او دارد. يك نفع دنيوى براى او دارد. يك نفع اخروى دارد. كارى است مربوط به او. اما نه در همه كارى فضولى بكند، نخود هر آشى بشود، خب براى چى؟ «دعما لست منه فى شى‏ء» چيزى كه با تو مربوط نيست خب رهايش كن. ولى خب اين در همه چيز اگر آدم بخواهد خيلى مشكل مى‏شود. دو چيز است كه خيلى مهم است. روى اين آدم حساسيت داشته باشد، يك مقدارى سعى كند حتى مباحاتش را هم مرتكب نشود يكى لا نتطق فى ما لا يعنيك. اين زبان خيلى كار دست آدم مى‏دهد. يك كلمه از دهن صادر مى‏شود چه نتايجى در همين دنيا و چه وبالهايى در آخرت دارد. اين است كه بسيار در روايات سفارش شده كه اين زبان را نگه داريد، چيزى كه مربوط به شما نيست، حرفى كه لازم نيست، نزنيد. و الا آدم وقتى زبانش باز شد، ديگر كنترلش مشكل است. يك وقت هم مى‏بينى به دروغ مى‏كشد، به غيبت مى‏كشد، يك وقتها به استهزا مى‏كشد، به صخريه مى‏كشد و به چيزهايى كه، ساير آفاتى كه مربوط به زبان است. اما وقتى يك قدرى جلوى آن را مى‏گيرى، همه حرفى نمى‏زند، در امان مى‏ماند. لا نتطق فى ما لا يعنيك. حرف نا مربوط نزن. چيزى كه به تو مربوط نيست در باره آن صحبت نكن. اينى كه بزرگان خيلى اهتمام داشتند به اين كه حتى المقدور سكوت بكنند. حرفهايى كه نتيجه‏اى ندارد نزنند. بعد مى‏فرمايد كه پولت را چطور نگه مى‏دارى؟ قايم مى‏كنى؟ سكه‏هايت را، سكه‏هاى طلايت را، وَرِق، تنها وَرَق نيست. اسكناس، آن وقتها كه اسكناس نبوده. ورق يعنى پول. پول طلا. سكه. توى داستان اصحاب كهف هم است كه اين ورق را ببريد با آن غذايى تهيه كنيد. وقتى از خواب بيدار شدند. اين سكه‏هاى طلايى كه به زحمت به دست آورده‏ايد چطور نگه مى‏داريد، توى يك كيسه‏اى، در كيسه را هم مى‏بندى، مى‏گذارى در يك صندوقچه‏اى، صندقچه را هم يك جا قائم مى‏كنى، زبانت را هم اين جورى نگه دار. خدا هم در و بست براى آن گذاشته‏
    كه روى زبان دو تا دندانك هم گذاشته. لاى دنداى لب‏ها را گذاشته. اين زبان را نگهش دار. حفظش بكن. محزونش بكن. آن جور كه پولت را قائم مى‏كنى، مى‏گذارى توى كيسه درش را مى‏بندى، بعد هم مى‏گذارى در يك صندوقچه، صندوقچه را هم يك جا قائم مى‏كنى، اين زبان را اين جورى نگهش دار. سعى كن آزاد نباشد كه هر چه مى‏خواهد بگويد. خيلى كار دستت مى‏دهد. درست است كه آدم اولى كه شروع مى‏كند به حرف زدن، چه بسا حرف مباحى است، اشكال ندارد. و اولاً يك نيرويى صرف كردى بى فايده. كه چى؟ ثانياً همين حرف لغو كمك كمك تو را مى‏كشاند به مشبهات به مكروهات و نهايتاً به محرمات و گناهان كبيره. مگر چه قدر فاصله دارد آن وقتى كه آدم حرف در باره ديگران دارد نقل مى‏كند تا برسد به غير از آن؟ چقدر فاصله دارد. اما فاصله است بين يك امر مباح با يك گناه كبيره‏اى كه از هفتاد زنا، گناهش بيشتر است. طبق آن روايت، آن هم زناى با محارم، آن هم در خانه كعبه. همين زبان دو تا كلمه حرف مى‏زند، آدم هيچ اهميتى هم به آن نمى‏دهد.
    يك وقت ديدى شد غيبت. پس براى اين كه آدم در اين چاله، توى اين چاه نيفتد، يك قدرى بايد فاصله بگيرد، مرز را بايد نگه دارد. حرف بيفايده هم نزند. آن چيزى كه احتمال مى‏دهد به غيبت برسد، از آن خودددارى كند تا كم كم به غيبت نرسد كارش. ساير محرمات هم همين طور است. اگر آدم بخواهد خاطر جمع بشود كه به گناه مبتلا نمى‏شود يك قدرى بايد فاصله بگيرد، مباحات نزديكش را هم بايد ترك كند تا اين كه به آن گناه آلوده نشود. همانطور كه عرض كردم چشمش را آدم از بعضى از مباحات هم دور كند به همه چيز هم نگاه نكند، خب چه لزومى دارد كه آدم هر جا مى‏رود نگاه بكند ببيند چى چى است و كجاست؟ به آن چيزى كه احتياج دارى نگاه بكن. وقتى آدم عادت كرد كه به هر جا وارد مى‏شود به هر چيز نگاه بكند، كم كم به گناه هم مى‏افتد. اما سعى كند به آن جا كه احتياج دارد نگاه كند. آن وقت كمتر مبتلا به گناه مى‏شود.
    پروردگارا تو را به مقام فاطمه زهرا (سلام اللَّه) قسم مى‏دهيم كه به بركت اين سيده نساء عالمين گناهان ما را در امشب بيامرز. همه ما را مشمول شفاعت اين شفيعه كبرى قرار بده. در دنيا و آخرت دست ما را از دامان ايشان كوتاه مفرما. امام راحل (سلام اللَّه عليه) را امشب ميهمان حضرت زهرا قرار بده. شهداى مارا همه را امشب ميهمان حضرت زهرا قرار بده. عاقبت همه ما را هم ختم به خير بفرما. مقام معظم رهبرى و خدمت گذاران به انقلاب را در پناه خودت حفظ بفرما.
    «و الحمد لله رب العالمين»