• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. يا اباذر ان حقوق اللَّه جلتنائه اعظم من ان يقوم بها العباد. و ان نعم اللَّه اكثر من ان يحصى العباد و لكن انسوا و اسبحوا تابعين. يا اباذر انكم فى ممرّ الليل و النهار فى اجالٍ من قوسه و اعمالٍ محبوبه و الموت يأتى بغتتاً و من يزرع خيراً يشك ان يحصد خيرا و من يزرع شراً يوشك ان يحصد الندامه و لكل زارعٍ مثل ما زرع. يا اباذر لا يبسق دتيع بحظه و لا يدرك حريص ما لم يقدر له و من اعطى خيراً فان اللَّه اعطى و من وقى شراً وان اللَّه وقى‏».
    بخش ديگرى است از مواعظ رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به صحابى بزرگوار ابوذر رفارى. اميدواريم خداى متعال به بركت اين كلمات نورانى دلهاى ما را از آلودگى‏ها پاك و منزه بفرمايد و به نور علم و ايمان و معرفت منور كند.
    در اين بخش در واقع محور سخنان بيدار كردن حس مسوليت و اهميت انجام وظايف است. در قسمت‏هاى قبلى هر بخشى، هر چند جمله‏اى تقريباً محور مشخصى داشت. اين جملاتى كه تلاوت شد، مى‏توانيم محورش را بيدار كردن حس مسوليت بدانيم. بعد از اين كه انسان فهميد كه از عمرش بايد استفاده كند كه محور بخش اول از فرمايشان حضرت بود و فهميد كه براى حسن استفاده از عمر و وقت و فراغت بايد از علم بهره‏مند بشويم كه محور بخش دوم بود. حالا نوبت مى‏رسد به اين كه انگيزه فعاليت در فرد ايجاد بشود. مى‏داند بايد از عمرش استفاده كرد و مى‏داند كه اين فرصت‏ها ديگر بر نمى‏گردد. اما چگونه بايد انگيزه عمل ايجاد بشود در شخص؟ توجه به چه امورى باعث اين مى‏شود كه انسان را به كار و فعاليت وادارد و از تنبلى و وارفتگى نجات بدهد. يكى توجه به اين استكه انسان در اين عالم در مقابل خداى متعال وظايفى دارد كه بايد انجام بدهد و حقوقى خدا بر بندگانش دارد كه بايد اين حقوق را ادا كرد. انسان با قريحه عقلايى خودش مى‏داند كه اگر كسى بر او حقى دارد بايد حقش را ادا كرد. اين را همه انسان‏ها كه از نيروى عقل برخوردار هستند درك مى‏كنند. وقتى انسان توجه كند به اين كه بالاترين حقها مال خداى متعال است كه همه هستى مال اوست. چگونه ممكن است خدا حق خدا را فراموش كند؟ همه نعمتهايى كه از او برخودار است يا برخوردار مى‏شود از اصل حيات گرفته تا همه نعمتهاى ديگرى كه در عالم است از نعمتهاى مادى و معنوى، همه از نعمتهاى خداى متعال است. هر
    انسانى مى‏داند كه بايد در مقابل ولى نعمت انسان سپاس بگذارد، قدردانى كند. توجه به اين كه حقوق الهى بر انسان زياد است و نعمتهايى كه خدا به انسان داده اقتضاى اين را دارد كه در مقام شكرگذارى بر بيايد يكى از بالاترين انگيزه هايى كه مومن را وادار به كار و انجام وظايف مى‏كند. اين است كه در اولين جمله توجه داده مى‏شود به حقوق خداى متعال بر انسانها و نعمتهايى كه بر انسان‏ها عطا فرمودى. و اين كه انسان هيچ گاه نمى‏تواند از عهده شكر نعمتهاى خدا در بيايد و هيچگاه نميتواند حقوق الهى را درست ادا كند.
    «انّ حقوق اللَّه جلتنائه اعظم من ان يقوم بها العباد». حقوق الهى خيلى بالاتر از آن است كه انسانها بتوانند آن حقوق را ادا كنند. وظايفشان را در مقابل حقوق الهى انجام بدهند. وقتى آدم اين را دانست، اگر تمام عمر را صرف انجام وظايفش و اداى حقوق الهى بكند، كم است چون هيچ وقت نمى‏تواند آنها را انجام بدهد. هميشه بايد خودش را بدهكار ببيند ولو هيچ گناهى نكرده. ولى حق الهى به گردن اوست بايد ادا كند. اين جور نباشد كه انسان فرى به شيطان بخورد و خيال كند كه هميشه طلبكار هم است از خدا. مثلاً آنهايى كه موفق هستند به اجتناب از معاصى مى‏گويند الحمدللَّه ما گناهى كه نكرديم. خدا ما را براى چى ببرد به جهنم؟ اين موجب غفلت انسان مى‏شود، موجب غرور مى‏شود. توجه كنيد به اين كه آن قدر خدا، خدا حق به گردن شما دارد كه اگر تمام عمرتان را صرف اين كنيد كه وظايفتان را نسبت به حقوق الهى انجام بدهيد هرگز نخواهيد توانست. نعمتهايى كه خدا به شما داده، اگر تمام عمرتان را صرف شكر نعمتهاى خدا بكنيد، هرگز از عهده‏اش بر نمى‏آييد. خود خداوند مى‏فرمايد «و ان تعدّوا نعمت اللَّه و لا تحصوا». حالا گيرم نعمتى باشد كه آدم بتواند احصا كند، يك نعمتش را شما فكر كنيد كه مى‏خواهيد حقش را ادا كنيد. در آن دعا آمده كه حتى اگر من بخواهم شكر يك نعمت را به جا بياورم نمى‏توانم. حتى اگر براى شكر آن نعمت به همين اكتفا كنم كه بگويم الحمدللَّه. باز هم از عهده اين شكر نمى‏توانم. چرا؟ براى اين كه اگر براى يك نعمت بگويم الحمدللَّه، خود گفتن اين الحمد للَّه توفيقى است از خدا. نعمتى كه او به من داده. خود گفتن اين الحمدللَّه را اگر ما تا قيامت بنشينيم بگوييم الحمدللَّه از عهده‏اش بر نمى‏آييم. براى اين كه هر بارى كه بگوييم الحمدللَّه باز يك نعمت ديگرى است از خدا. آن وقت چگونه از عهده نعمت‏هاى بيشمارى كه تمام خلائق از شمارش كردن آنها عاجز هستند از عهده آنها ما بتوانيم بر بياييم. توجه به اين مطلب كه نعمتهاى خدا بيشمار است، حقوق خداى متعال بر انسان بيشمار است، هميشه انسان را در حال يك شكستگى قرار ميدهد، در حالى كه هميشه مى‏داند كه بدهكار است. ولو هيچ گناهى هم نداشته باشد. همين كه حق كسى را ادا نمى‏كنى مى‏شود بدهكارى ديگر.
    پس فكر نكنيد مى‏توانيد شما حق خدا را انجام بدهيد. مى‏توانيد شكر نعمتهاى خدا را بگذاريد. سعى كنيد هميشه يك حالت توبه و انابه و خضوع و خشوع و اعتراف به تفسير داشته باشيد. اين بالاترين چيزى است كه انسان مى‏تواند در مقام شكر نعمت خدا انجام بدهد، اعتراف تقصير در شكرگذارى و ادا كردن حق الهى.
    «و ان نعم اللَّه اكثر من ان يحصى العباد». پس شما نمى‏توانيد احصا كنيد نعمت‏ها را. «و لكن انسوا و اسبحوا تابعين» سعى كنيد هميشه در حال توبه باشيد، اعتراف به گناه و توبه از تقصير در مقام انجام وظايف. اين يك نكته كه انسان را وادار مى‏كند به كار كردن، كار كردنى كه مصونيت از غرور داشته باشد. چون بزرگترين آفت انسان اين است كه تا تنبل است كه تنبل است، تا فكر زندگى دنياست و راحت‏طلبى كه هيچى، تازه آن وقت كه مى‏آيد در مسير صحيح و انجام وظايف مبتلا به غرور مى‏شوى. بله، مردم قدر نعمتهاى خدا را نمى‏دانند، ما موفق هستيم. مردم در حال گناه هستند، ما محفوظ هستيم. خودش را مقايسه مى‏كند به كسانى كه گنهكار هستند و مبتلا غرور مى‏شود. اين است كه در عين حالى كه بايد انگيزه كار بوجود بيايد بايد طورى باشد كه مبتلا به غرور هم نشود و اين بزرگترين درس تربيتى است كه از كلمات اهل بيت بدست مى‏آيد. ملاحظه بفرماييد در همين بيان در عين حالى كه تشويق به تلاش مى‏شود، تشويق به كار مى‏شود كه هيچ لحظه‏اى بيكار نباشيد، انجام وظايف بايد بكنيد، حقوق خدا بر شما خيلى سنگين است، اما هم در همين جمله و هم در جملات بعد طورى بيان ترتيب داده شده و نتظيم شده كه انسان مبتلا به غرور هم نشود. حالا جملات آخرى كه مى‏آيد و مى‏خواند مى‏بينيد كه چقدر اين دستورات حكيمانه داده شده و چقدر حساب شده اين بيانات ايراد شده.
    «يا اباذر انكم فى ممرّ الليل و النهار فى آجال المنقوصه و اعمال محفوظه و الموت يأتى بغتتاً». يكى از بياناتى كه انسان را مى‏تواند به كار وادار كند، انگيزه فعاليت و انجام وظيفه در انسان ايجاد كند، توجه به اين نكته هاست كه عمر شما در حال سپرى شدن است، بخواهيد و نخواهيد هر نفسى كه مى‏كشيد ازعمر شما كم مى‏شود. نمى‏توانيد اين چرخ زمان را نگه داريد. يك لحظه‏اى نمى‏توانيد متوقفش كنيد. هر نفسى كه مى‏كشيد، هر چشم به هم زدن، هر لحظه‏اى را كه حساب بكنيد، اين دارد از عمر شما كم مى‏شود. بنابراين مواظب باشيد كه اين سرمايه را مفت از دست ندهيد. نه تنها اين سرمايه خود به خود دارد كم مى‏شود هر كارى هم انجام بدهيد اين كارها محفوظ است و حسابش را بايد پس بدهيد. «انكم فى ممر الليل و النهار» ما در يك جهانى زندگى مى‏كنيم، در يك نشئه‏اى زندگى مى‏كنيم كه نشئه گذر است. بقا، ثبات، دوام با
    اين نشئه سازگارى ندارد. دو لحظه‏اش با هم جمع نمى‏شود. تا يك لحظه نگذرد لحظه ديگر نمى‏آيد. اين نشئه، نشئه مرور است، نشئه عبور است، نشئه گذر است. غير از نشئه قيامت است و نشئه ثبات. دائماً در حال مرور هستيد. «فى ممر الليل و النهار». در نشئه‏اى هستيد كه روز و شب بر شما مى‏گذرد. «فى آجال المنقوصه» در اين جهان دائماً اجل شما كاهش مى‏يابد «و اعمال محفوظه» اما هر كارى كه انجام مى‏دهيد اينها محفوظ است. اين جور نيست كه عمر شما كه سپرى شد و نابود شد، اعمالى هم كه در اين جهان انجام داديد اين‏ها هيچ شد و ديگر مسئوليتى نسبت به آنها نخواهيد داشت، نابود شد ديگر. نه اعمال باقى مى‏ماند. حالا اين‏ها يك بحث فلسفى دارد، حالا در مقام بيان اين چيزها نيستيم كه چگونه است اعمال باقى مى‏ماند ولى عمر آدم مى‏گذرد؟ به هر حال چون اعمال ارتباط با روح انسان دارد و ارتباط با خداى متعال دارد، جورى است كه آنها باقى خواهد ماند. ولى عمر اين جهانى خواهد گذشت. در عين حالى كه ما در يك نشئه‏اى زندگى مى‏كنيم كه عمر ما دائماً دارد مى‏گذرد، اما از يك طرف ارتباط داريم با يك نشئه‏اى كه اعمال ما در آن نشئه محفوظ خواهد ماند. «و الموت يأتى بغتتاً». هيچ كس هم نمى‏داند كه تا كى زنده است و اجلش كى فرا مى‏رسد. اين هم از نعمتهاى خداست. چون اگر مى‏دانستيم كه اجل ما كى مى‏رسد، بيشتر مبتلا به غرور مى‏شديم. البته اگر كسانى آن قدر ظرفيت داشته باشند كه بدانند و ندانند براى آنها مساوى است، آنها انجام وظيفه خواهند كرد. اگر چنين كسانى باشند خدا ممكن است به آنها بفهماند كه اجل شما كى فرا مى‏رسد.
    اما براى ماها كه دائماً سوء استفاده مى‏كنيم از عمرمان و هى تصويف مى‏كنيم، عقب مى‏اندازيم كارها را، اگر بدانيم عمر ما چقدر است اين خلاف حكمت است. حكمت الهى اقتضا مى‏كند كه ما هميشه نگران باشيم شايد يك لحظه ديگر اجل ما فرا برسد و از اين ندانستمان باعث اين مى‏شود كه بيشتر استفاده كنيم از عمرمان. «و من يزرع خيراً يشك ان يحصد خيرا» اين در واقع بيان ديگرى است از آن آيه شريفه قرآن كه در روايت آمده «احكم آيةٍ فى كتاب اللَّه من يعمل مثقال ذرةٍ خيراً يره و من يعمل مثقال ذرةٍ شراً يره». اين هم در واقع تصويرى است از همان. «و من يزرع خيراً يشك ان يحصد خيرا» كسى كه دانه خوبى بكارد، محصول خوبى درو خواهد كرد. «و من يزرع شراً يوشك ان يحصد الندامه و لكل زارعٍ مثل ما زرع». هر كس هر چيزى كه بكارد همان را درو خواهد كرد. مثل همان را برداشت خواهد كرد.
    خب حالا اگر با اين بيانات انسان بيدار شد و انگيزه كار و فعاليت و انجام وظيفه در او پديد آمد، غفلت زدايى شد از دلش. در صدد بر آمد كه لا اقل تا آن جا كه مى‏تواند حقوق خدا را ادا كند، نعمت‏هاى خدا را شكر گذارى كند و
    وظايفش را انجام بدهد. چيزى كه او را تهديدش مى‏كند، همان است كه اشاره كردم ابتلاى به غرور. اين را چه كارش بايد كرد؟ يا اباذر، دو تا اين جا، يعنى دو تا آفت بزرگ انسان دارد. يكى اين كه نيازهاى زندگى وادارش كند كه برود دنبال خواسته‏هايش و تأمين نيازمنديهايش، از انجام وظايفش باز بماند. يكى اين كه وقتى در مقام انجام وظايف بر مى‏آيد مبتلا به غرور بشود و غرور آتشى است كه اعمال را مى‏سوزاند. بايد يك كارى كرد هم جلوى آن عذرها و بهانه‏ها گرفته بشود، خيلى اين در ذهنمان مى‏آيد كه اگر بخواهيم برويم دنبال وظايف الهى و اجتماعى مان، البته وظايف اجتماعى كه از طرف خدا بيان شده، باعث اين مى‏شود كه زندگيمان مختل باشد. اين عذر در ذهن خيلى‏ها است كه پرداختن به زندگى دنيا يك ضرورتى است كه نمى‏شود از آن پرهيز كرد و اين‏ها مانع مى‏شود از انجام وظايف الهى. چه كار بايد كرد جلوى اين عذر را بايد گرفت، يعنى وسوسه شيطانى است. بهترين چيزى كه در اين مرحله، در مقابل اين وسوسه شيطانى، در مقابل اين آفت انسان را تقويت كند، توجه به اين است كه خداى متعال براى هر كسى روزى اى مقرر فرمود. مسئله قضا و قدر و تقدير روزى، بحثهاى زيادى دارد، يك بار ديگر هم، سال گذشته هم به مناسبتى در باره قضا و قدر و رضاى به قسمت الهى بحثهايى شد، اشاراتى. جاى تكرار آن بحثها نيست. چون بحث اصلاً مجلس ما براى استفاده از كلمات اهل بيت است و درمقام اتعاذ و پند گرفتن. در مقام تعليم نيست اين مراتب. آنها هم بياناتى است كه خودشان دارند ائمه اهل بيت (سلام اللَّه عليهم اجمعين) و در ابواب ديگرى بيان فرموده‏اند و ضبط شده، بايد آنها هم رسيدگى بشود. اجمالاً يكى از تعاليمى كه در كتاب و سنت آمده و توجه به آنها براى انسان در بسيارى از جاها براى انسان مفيد است، توجه به مقدر بودن روزى است. حالا مقدر بودن يعنى چى؟ آيا معنايش اين استكه تلاش نكنيد براى روزى، يا نه بايد تلاش كرد، چگونه بايد تلاش كرد، اجمال الطلب يعنى چى؟ اينها عرض كردم بحثهايى است كه اگر واردش بشويم آن چه شأن مجلس ما است، خارج ميشويم. ولى همه مى‏دانيم. اين مطلبى است كه در روايات بسيار روى آن تأكيد شده. در نهج البلاغه موارد بسيارى ملاحظه مى‏فرماييد. راجع به مقدر بودن روزى بحث شده.
    در همين حديث چند جا، در آينده هم راجع به اين باز اشاراتى شده. اين جا هم به اين بيان اشاره شده كه اگر كسى كندى كند در تحصيل روزى اش، سهم روزى او را كسى ديگرى نخواهد برد. و اگر كسى زياد حرص بورزد و تلاش كند كه سهم روزى بيشترى بدست بياورد آن چه مقدر نشده به آن نخواهد رسيد. توجه به اين براى اين انسان در اين جهت مفيد است كه اين كفه را در مقابل وسوسه شيطانى تقويت كنيم كه وقتى شيطان ميخواهد در مقابل انجام‏
    وظيفه او را باز بدارد، بگويد فعلاً برو نان و آبت را تهيه كن، بگويد، به شيطان بگويد خفه شد، اخصع، روزى مقدر است. روزى من را كس ديگرى نمى‏خورد. اطمينان داشته باشد به تقدير الهى و اين كه روزى او را كس ديگرى نخواهد خورد. اما آن كسانى كه اين را آنها بهانه قرار مى‏دهند براى تنبلى، آن بيان ديگرى در مقابلشان دارد. براى هر دردى دوايى بايد تهيه كرد. دواهاى بسيار مفيد براى هر مرضى خوب نيست. براى يك مريض ممكن است دواى بسيار خوبى باشد اما براى او مضر باشد. براى كسى كه در معرض اين است كه شيطان اين جور وسوسه‏اش بكند. دنبال انجام وظايف نرو براى اين كه زندگى ات مختل مى‏شود. يك همچين كسى بايد به او گفت روزى او مقدر است، كس ديگر سهم روزى تو را نخواهد خورد.
    «يا اباذر لا يبسق دتيع بحظه» كسى كه كندى دارد در تحصيل روزى حظ او را كس ديگر نمى‏برد. سبقت نمى‏گيرند بر حظ او ديگران. «و لا يدرك حريص ما لم يقدر له». در مقابل كسى هم خيلى تلاش مى‏كند براى بدست آوردن روزى، او هم بيش از آن چه براى او مقدر شده، به آن نخواهد رسيد. در اين زمينه داستانها و بحثها و اينها زياد است ولى عرض كردم اين را بايد به عنوان يك اصل موجود در نظر داشته باشيم كه اجمالاً قضا و قدرى داريم، روزى هم مقدر است، اما اين معنايش صلب تكليف از تحصيل روزى نيست. و معنايش اين نيست كه آدم بيكار بنشيند و بگويد خدا روزى من را از آسمان مى‏فرستد. آن چه مقدر شده مى‏رسد. آنها يك معناى ديگرى است. بايد در جاى خودش بحث بشود. اجمالاً توجه به اين كه تقدير روزى داريم براى چنين كسانى مفيد است در مقابل وسوسه شيطانى كه فكر نكنند اگر بروند دنبال وظايف واجبشان آنوقت از گرسنگى خواهند مرد. زن و بچه‏اش از گرسنگى مى‏ميرند. نه اين جورى نيست. شما هم به روزى خودتان خواهد رسيد. كسى در مقام بندگى خدا باشد، خدا اكرم از اين است كه او را بگذارد و از گرسنگى او را هلاك كند.
    اين يك نكته. نكته ديگر اين كه حالا كه در مقام انجام وظيفه بر آمديد، عبادت مى‏كنيد، اجتناب از معاصى مى‏كنيد، فكر نكنيد كه حالا خيلى مهم شديد، هر كار خيرى كه از دستتان بر بيايد اين اصلش مال خداست. خداست كه توفيق آن عمل خير را به شما داده. اگر از يك گناهى اجتناب مى‏كنيد باز خداست كه توفيق اجتناب از گناه را به شما داده. از خيرات عالم هر چه به شما مى‏رسد، تكويناً و بدون تلاش شما باز خداست كه اين خيرها را به شما مى‏رساند. از.... و امثال اينها گفته شده، مقدمه‏اى باشد براى اين كه انسان توحيد افعالى را درك بكند. اشاره‏اى است به اين توحيد افعالى و نكته‏اى كه براى شخصى كه در مقام عمل بر مى‏آيد دارد، حكمتى كه توجه به توحيد افعالى براى چنين كسى دارد.
    براى اين كه ما از آفت غرور و عجب و امثال اينها محفوظ بمانيم، بهترين حس پناه بردن به توحيد افعالى است. توجه به اين كه هر چه هست از خداست، به ما چه؟ اگر كار خيرى كرديم، خدا توفيق داده به ما و او طلبكار است. اگر اجتناب از گناهى كرديم باز به توحيد خدا بوده، اگر يك لحظه ما را به خودمان وابگذارد از كوچكترين گناهان نمى‏توانيم اجتناب كنيم.
    پس باز چه در مقام اطاعت و چه در مقام اجتناب از خدا، باز به خدا بدهكاريم. بر مى‏گردد به اصل مطلب كه نعمت‏هاى خدا بيشمار است و انسان نمى‏تواند حق نعمتهاى خدا را به جا بياورد. بنابراين وقتى تازه دو ركعت نماز هم مى‏خوانيم باز هم بايد خودمان را بدهكار ببينيم كه خدايى باز هم تويى كه توفيق انجام اين عبادت را به ما دادى و ما از اداى اين حق تو و سپاس اين شكر تو هم عاجزيم. «يا اباذر لا يبسق دتيع بحظه و لا يدرك حريص ما لم يقدر له» اين يك دارو براى كسانى كه مورد وسوسه شيطان قرار مى‏گيرند كه اگر بروند دنبال انجام وظايفشان از روزى وا مى‏ماند. دوايش ايناست كه توجه پيدا كن به اين كه روزى مقدر است و روزى تو را ديگرى نخواهد خورد. درد ديگر ابتلاى به عجب و غرور، دوايش «و من اعطى خيراً فان اللَّه اعطى» به هر كس خيرى داده بشود چه خير يعنى نعمتهاى ظاهرى و چه خيراتى كه در، از نظر اعمال انسان عائدش مى‏شود، توفيق براى انجام يك عبادتى، «فان اللَّه اعطى» خداست كه اين خير را به انسان عطا كرده. «و من وقى شراً» كسى كه از شرى محفوظ بماند باز تلاش خودش نيست. تنها تلاش او باعث اين نشده كه از شر محفوظ بماند. در واقع اصل اين فضل مال خداى متعال است، «و من وقى شراًوان اللَّه وقى‏».
    پس يكى توجه به تقديرات الهى و يكى توجه به اين كه اصل نعمت ما از خداست، جامع هر دويش همان توحيد افعالى است. توجه به توحيد افعالى درد تمام، درمان تمام دردهاى اخلاقى است. اگر انسان اين معرفت را در خودش تقويت كند و خداى متعال باز به او توفيق بدهد كه او را درك كند. و توجه داشته باشد، بسيارى، حالا اگر بگويم تمام شايد من همه‏اش را احصا نكردم، مبالغه‏آميز باشد. تا اندازه‏اى كه عقلم مى‏رسد، در دردهايى كه انسان دارد با توحيد افعالى دوا مى‏شود. هم تنبلى‏ها و سستى‏ها، هم بهانه هايى كه براى واماندن از روزى و نيازمنديهاى زندگى است، هم آفتهاى معنوى و اخلاقى از قبيل عجب و غرور و ساير چيزها. با توحيد افعالى نه زمينه براى حسد باقى مى‏ماند، نه زمينه براى كبر باقى مى‏ماند، نه براى حقارت، نه براى تحقير. نه آدم احساس حقارت مى‏كند، چون بنده خداست، به او انتصاب دارد، كسى كه انتصاب به خدا دارد كه حقير نيست. نه احساس كبر مى‏كند، كسى كه در مقابلش عظمت خدا را مى‏بيند چيزى نيست كه بزرگى بفروشد، بر كى‏
    مى‏خواهد بزرگى بفروشد، همه چيز مال خداست. و بسيارى از نعمتهاى ديگر. خوف از كى بترسد. وقتى احساس، ايمان داشته باشد به اين كه همه چيز، همه قدرتها بدست خداست، هيچ موجودى بدون اذن خدا، خدا نمى‏تواند كارى انجام بدهد، خب از كسى نمى‏ترسد. فقط از خدا مى‏ترسد. وقتى بداند كه سر چشمه همه خيرات در دست اوست. هيچ خيرى به هيچ كسى بدون اذن او نمى‏رسد، به هيچ كس ديگر دل نمى‏بندد، اميدوار نمى‏شود. اميدش فقط به خداست. و الى آخر. اين است كه اگر سعى بكنيم ما اين معرفت راتقويت بكنيم، از آيات و روايات، از بحثهايى كه در روايات وارد شده، يا علما و بزرگان بيان فرمودند اين معرفت را تقويت كنيم، كليد بسيارى از مشكلات ما، اگر نگوييم همه‏اش بدست مى‏آيد.
    «و الحمد لله رب العالمين»