شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 6
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. يا اباذر انّ شر الناس منزلةً عند اللَّه يوم القيامه عالمٌ لا ينتفع به علمه و من طلب علماً ليصرف به وجوهً ناس اليه لم يجد ريحاً جنه. يا اباذر من ابتغ العلم ليخضع به الناس لم يجد ريحاً جنه. يا اباذر اذا سئلتَ انا علمٍ لا تعلمه و فقل لا اعمله تنج من تبعته و لا تفت بما لا علم لك به تنج من عذاب اللَّه يوم القيامه. يا اباذر يطلع قومٌ من اهل الجنه على قومٍ من اهل النار. فيقولون ما ادخلكم النار و قد دخلن الجنة لفضل تعديبكم و تعليمكم فيقولون انا كنا نعمر بالخير و لا نفعل».
بخش ديگرى است از مواعظ رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به ابوذر كه محور اين بخش را علما تشكيل مىدهند. با بيانات مختلفى تحريص بر اين است كه عالم بايد به علمش عمل بكند. اگر به علمش عمل نكند چه آثار سوئى بر او مترتب مىشود و سرانجامش به كجا خواهد كشيد. اين بيانات آنقدر روشن است كه احتياج به توضيح ندارد. براى توضيح بيشترش من چند تا روايت ديگرى كه مضمونش مشابه اينها است آنها را برايتان قرائت مىكنم و براى اين كه بيشتر در اذهان بماند ترجمه مىكنم.
در جمله اول مىفرمايد بدترين مردم از لحاظ منزلت در روز قيامت عالمى است كه از علم خودش بهرهمند نشود. جهالى هستند در روز قيامت كه در جايگاه بدى قرار دارند. ولى آنها مسوليتشان به اندازه عالمى كه به علمش عمل نكرده نيست. آنها را هم خدا مؤاخذه مىفرمايد كه «هل لا تعّلمتم»؟ وقتى مىگويند چرا به وظايفتان عمل نكرديد مىگويند نمىدانستيم. مىفرمايند «هل لا تعّلمتم»؟ چرا نرفتيد ياد بگيريد؟ ولى نسبت به علما سختگيرى بيشترى است. چون آنها نمىتوانند بگويند نمىدانستيم. عالمى كه وظيفه خودش را دانست و عمل نكرد، حجت بر او تمام است و وضعش مشكلتر است. در روايتى دارد كه «يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر للعالم ذنبٌ واحد». ممكن است شخص جاهل هفتاد گناهش بخشيده بشود در حالى كه از عالم يك گناه هم بخشيده نشود. همين جا عرض بكنم كه نبايد توهم بشود كه پس خوب است ما از تحصيل علم صرف نظر كنيم براى اين كه روز به روز تكليفمان سنگينتر مىشود. بناست وضعمان از جهال هم بدتر بشود. اولاً كه كسى كه دنبال تحصيل علم نرود از او هم سوال مىكنند كه «هل لا تعّلمت»؟ ثانياً چرا ما جز آن علمايى باشيم كه عمل نمىكنند؟ سعى كنيم از عالمانى باشيم كه به علمشان عمل مىكنند و اولين و آخرين به مقام آنها غبطه مىخورند. در
اين جا چون اين حديث در فضل علم و عالم چيزى نفرموده و بيشتر تكيه روى عمل به علم است، بنده هم در اين جا چيزى عرض نمىكنم ولى همه آقايان اطلاع دارند در مجامع روايى ما بابهاى متعددى با عناوين مختلف در فضليت تحصيل علم است. كه حتى پرندگان هوا و وحوش بيابانها براى طالب علم و كسى كه تحصيل علوم حقه مىكند استغفار مىكنند. حتى ماهيان دريا.
حالا بگذريم از اين قسمت. تحصيل علم يك واجبى است كه خودش وظيفهاى است بايد عمل كرد، به دنبال او وظايفى مىآيد كه اگر آن آدم به آنها عمل بكند به سعادتهاى نامتناهى نائل مىشويم، البته اگر نكند هم تكليفش سخت است. اينها براى اين استكه ما سعى كنيم به علومى كه مىآموزيم عمل كنيم و تنها به يك سلسله مفاهيم ذهنى اكتفا نكنيم.
به هر حال در اين جا مىفرمايد شخصى كه عالم باشد و به آن عمل نكند در روز قيامت منزلتش از همه پستتر است و بوى بهشت را نمىشنود. بعد يكى از مصاديق آن كسانى كه عالم هستند و از علمشان بهره نمىبرند يكى دو تا از اين مصاديقش كه بيّنتر است، مصداقهاى روشنترى است خود پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) بيان مىفرمايد. يك وقتى شخصى تحصيل علم كرده چه بسا در ابتدا هم نيتش خير بوده، قصد خدمت به دين داشته، قصد داشته كه وظايفش را بهتر بشناسد و عمل كند، بعد شرايطى براى او پيش آمده كه موفق به عمل نشده. ولى كسانى هستند كه از ابتدا، هنگامى كه مشغول تحصيل علم مىشوند از ابتدا وضعشان مطلوب نيست. كارشان خراب است. آنها كسانى هستند كه انگيزه تحصيلشان انگيزه خدايى و الهى و مطلوب نيست. نه تنها اخلاص در تحصيل ندارند بلكه نيتهاى بدى دارند. يكى از اينها كسى است كه تحصيل علم بكند براى اين كه توجه مردم را به خودش جلب بكند. محبوبيت پيدا كند، شهرت پيدا كند. اين از اولى كه شروع به تحصيل مىكند در حال انحراف است، در حال سقوط است، در سرازيرى دارد پيش مىرود. هر چى سريعتر برود به سقوط نزديكتر خواهد شد. مىفرمايد «من طلب علماً ليصرف به وجوهً ناس اليه» تحصيل علم مىكند تا توجه مردم را به خودش جلب بكند. شهرت پيدا كند، محبوبيت پيدا كند. اگر به اين انگيزه تحصيل كند «لم يجد ريحاً جنه».
يك مصداق ديگرش. بدتر از اين «من ابتغ العلم ليخضع به الناس» نه تنها براى اين كه مورد توجه قرار بگيرد، محبوبيت پيدا كند، شهرت پيدا كند، بالاتر، مىخواهد سوء استفاده كند از علم و به وسيله دانشى كه مىاندوزد مردم را فريب بدهد، گول بزند، از آنها سوء استفاده كند، بدوشدشان، منحرفشان كند. براى اين كه احتياج دارد به معلوماتى. به خاطر اين مقاصد سوء اصلاً تحصيل علم مىكند. اين ديگر تكليفش روشن است. تا اين جا اين دو سه جمله براى
اين بود كه اهميت عمل كردن به علم، تصحيح نيت، كه تحصيل علم را به چه نيتى انجام بدهيد. مواظب باشيد اين نيتهاى شيطانى در دلتان پيدانشود كه درس مىخوانيم كه بله، بعد از مدتى مىشويم حجة الاسلام، بعدش هم مىشويم آيت اللَّه، بعدش هم آيت اللَّه العظمى مثلاً يا فيلسوف كبير يا نمىدانم مفسر شهيد يا نمىدانم چنين و چنان، شهرتى پيدا مىكنيم، مردم به ما احترام مىگذارند، اينها انگيزههاى شيطانى است. آيا كسانى كه مردم مىشناسندشان و به آنها احترام مىگذارند حتماً پيش خدا عزيزتر از ديگران هستند. آيا حتماً آنها به وظايفشان عمل مىكنند. آيا حتماً اينها سعادتمند خواهند شد؟ چه بسا كسانى كه اولاً شهرت كاذبى پيدا كردند، ثانياً شهرتى پيدا كردهاند به واسطه معلوماتشان اما به وظايفشان عمل نكردند، در دنيا مشهور و محبوب مىشوند اما در آخرت سر افكنده. ملاك اين است كه آدم پيش خدا عزيز باشد نه پيش مردم.
آنچه به اين جهت مربوط مىشود يك جملهاى است كه در آخر آمده چه بسا در اصل حديث جلوتر بوده و الا اين جا جا به جا شده. روى نسخههاى حديث هم كمابيش با هم احتلاف داريم. اين جمله چون با اين جا مناسبتر است اول اين را مىخوانيم «يا اباذر يطلع قومٌ من اهل الجنه على قومٍ من اهل النار». يكى از صحنههايى كه در از قيامت در قران كريم هم تصوير شده اين است كه بهشتيان اشراف پيدا مىكنند جهنميان را مىبينند. با آنها گفتگو مىكنند. حالا چه جور است كه بهشتيان اشراف پيدا مىكنند جهنميان را مىبينند بسته به تعبير است كه بهشت در يك جاى بلندى است، جهنميها در يك چاله گودى هستند آنها اشراف پيدا مىكنند مىبينند. به هر حال يك جورى است كه بهشتيان جهنمىها را مىبينند و مىتوانند با آنها صحبت كنند. صداشان مىزنند. البته اينها مقامات آنها را نمىبينند. لذايذ آنها را درك نمىكنند. ولى بهشتيان آنها را مىبينند و با آنها صحبت مىكنند. صداشان مىزنند فلانى، فلانى، شما بوديد كه ما را به راه راست هدايت كرديد. ما را موعظه و نصيحت كرديد. شما بوديد كه به ما تعليم داديد، استاد اخلاق بوديد، موعظه كرديد، حديث گفتيد، ما به واسطه راهنماييهاى شما بهشتى شديم، چطور شد شما خودتان در جهنميد؟
«يطلع قومٌ من اهل الجنه على قومٍ من اهل النار. فيقولون ما ادخلكم النار»؟ چى موجب اين شد كه شما جهنمى بشويد؟ «و قد دخلن الجنة لفضل تعديبكم و تعليمكم» ما به بركت تعليمات شما و راهنماييهاى شما بهشتى شديم. چه طور شد خود شما جهنمى شديد؟ «فيقولون انا كنّا نعمر بالخير و لا نفعل». ما مىگفتيم اما عمل نمىكرديم. به شما مىگفتيم كار خوب بكنيد، اما عمل نمىكرديم. به شما مىگفتيم نافله بخوانيد، خودمان نمىخوانديم. به شما
غيبت نكنيد، خودمان مىكرديم. «كنّا نعمر بالخير و لا نفعل» اين سر اين شد كه ما آمديم اين جا و شما رفتيد آن جا. شما گوش كرديد و عمل كرديد، به آن نتيجه رسيديد. ما با همه علومى كه داشتيم عمل نكرديم به اين سرنوشت مبتلا شديم. اين هم سرنوشت نهايى كسانى كه به علمشان عمل نمىكنند و به چنين رسوايى و حسرتى مبتلا مىشوند. من فكر مىكنم چنين كسانى به آن حسرتى كه به آن مبتلا مىشوند. من فكر مىكنم چنين كسانى آن حسرتى كه به آن مبتلا مىشوند عذابش خيلى بالاتر از آن عذاب جهنمى است كه مىسوزند. عذابهاى روحى خيلى بيشتر از عذابهاى جسمانى سوزنده است. شماطت دشمن خيلى بيشتر از كتك خوردن مىسوزى. آدم احساس مىكند كسانى به واسطه او رفتهاند بهشت او مىتوانست به عمل كردن به اينها درجات عالىترى را كسب كند. حالا به اين مهلكه افتاده در اين چاله، آنها مىآيند تماشايش مىكنند، در حالى كه آنها رفتهاند به بهشت متنعم شدهاند اينجا بايد معذب باشيم. اگر هيچ عذابى نبود جز اين محروميت از نعمت هايى كه تربيت شدگان به آنها به آن رسيدهاند و خود مربى محروم شده. اگر هيچ عذابى غير از اين نبود، براى آنها كافى بود.
به هر حال توجه به اين نكته هايى كه در اين حديث شريف آمده، كافى است كه ما از اول نيتمان را تصحيح كنيم، تحصيل علممان براى خدا و براى انجام وظيفه باشد و بعد هم آنچه را كه مىآموزيم عمل كنيم. اگر از حالا كه هنوز گرفتاريمان زياد نشده، فراغتمان نسبتاً بيشتر است، سعى كنيم آن چه مىآموزيم عمل كنيم. اين ملكهاى مىشود كه بعدها معلومات بيشترى هم كه پيدا مىكنيم بتوانيم به آنها عمل كنيم. اما اگر از اول بنا را بر سهل انگارى بگذاريم، حالا اينش كه مهم نيست. ترك شده عيب ندارد. فردا هم يكى ديگر، پس فردا هم يكى ديگر، نهايتاً ملكه عصيان در ما قوى خواهد شد و آن وقت ديگر مبارزه با آن مشكل خواهد بود.
ضمناً يك دستور العملى هم به اهل علم مىدهند كه آنها بسيار آموزنده و كار ساز است براى ما. آن هم بايد از حالا تمرين كنيم. يكى از آفتهاى بسيار مهمى كه شخص عالم به آن مبتلا مىشود اين است كه خجالت مىكشد كه بگويد نمىدانم. اشخاص جاهل خب راحتند. وقتى چيزى از آنها مىپرسند مىگويند نمىدانم. اما وقتى كه عمامه سرش گذاشت بعداً و در اجتماع به عنوان عالم شناخته شد ديگر زورش مىآيد بگويد نمىدانم. وقتى يك چيزى مىپرسند نمىداند مىخواهد يك جورى توجيه كند، يك جوابى به هر حال بدهد، سرهم كند. ولو درست هم نمىداند كه درست است يا نيست ولى زورش مىآيد كه سوال را بى جواب بگذارد. خجالت مىكشد كه مردم يك سوالى از او بكنند بگويد من نمىدانم. مىگويند عجب عالمى هستى. پس چه جور
عالمى هستى كهنمى دانى. خب بگويد من هم يك عالمى هستم كه نمىدانم. در بين اين سخنان تأكيد بر اين است كه اگر چيزى از شما سوال كردند و نمىدانيد بگوييد نمىدانم. مگر ما سند داريم كه همه چيز را بدانيم؟ آن كسيكه همه چيز مىداند خداست و به هر كس او از علوم خودش افاضه بفرمايد. ساير مردم و ما اتيتم من العلم الاّ قليلا. هر كسى يك قطرهاى از درياى معلومات دارد. مگر بنا شده كه هر كس هر چيزى همه چيز بداند؟ ياد خيرى بكنيم از علامه طباطبايى (رضوان اللَّه عليه) شبهاى پنج شنبه و جمعه جلساتى داشتند كه عدهاى از دوستان و شاگردان خدمتشان مىرسيدند كه بحثهايى، گاهى فلسفى بود، گاهى بحثهاى ديگرى بود مطرح مىكردند. قبل از شروع جلسه، قبل از اين كه همه دوستان جمع بشوند يا در بين راه گاهى ما خدمتشان مىرفتيم سوالاتى داشتيم عرض مىكرديم. يك شب در بين راه كه در خدمتشان مىرفتيم من يك سوالى كردم فرمودند نمىدانم. سوال فلسفى از استاد فلسفه، سوال ديگرى كردم باز خيلى صاف راحت گفتند نمىدانم. در آن شب قبل از شروع جلسه من چند تا سوال فلسفى كردم جواب يك يك اينها اين بود كه من نمىدانم. بعد از اين كه مىگفتند نمىدانم، يك تأملى مىكردند و بعد مىگفتند حالا ببينيد اين طور مىشود گفت؟ جوابى كه چه بسا با هزار زحمت آدم مىبايست بدست بياورد ايشان با راحتى بيان مىفرمودند اما به اين صورت حالا ببينيد اين طور مىشود گفت؟ آن شب كه اين چند تا سوال كردم ايشان فرمودند معلومات ما را بايد، مجهولات ما را بايد با معلومات بارى تعالى مقايسه كرد. ما چيزى نمىدانيم. معلومات ما همچين قابل توجه نيست كه بگوييم چيزى مىدانيم. مجهولات ما، بايد گفت مجهولات ما به اندازه معلومات خداست. و الا دانستههاى ما چيزى نيست كه بتوانيم ارزشى براى آن قائل بشويم بگوييم چه كميتى دارد؟ آنهايى كه تربيت شده مكتب انبيا و اولياى خدا بودند اين جورى بودند. چه بسا آن جوابى كه مىدادند از آن چيزهايى كه ما به آن اطمينان داريم خيلى اطمينان بخشتر بود. ولى چون علم يقينى آن وقت نداشتند اول مقيد بودند به اين كه بگويند نمىدانم. اين يك مبارزه با نفس بود. جهاد بود. اول نفس را سركوب مىكند، طغيان نكن. نمىدانم، تو آرام باش، آن وقت اگر مطلبى به ذهنشان آمد در حدى كه يقينى باشد جواب قطعى مىدهند و گرنه با ترديد و تأمل و ببنيد اين جور مىشود گفت.... آنهايى كه خود سازى مىكردند بعد از شصت هفتاد سال باز اين جورى بودند. آن وقت ما چهار تا كلمه، چهار تا اصطلاح كه ياد مىگيريم توى شهر خودمان كه برويم يا دوستانمان سوالى از ما بكنند زورمان مىآيد بگويند نمىدانم. خب آقا نمىدانم. تمرين كنيد، عادت بدهيد خودتان را كه راحت بگوييد نمىدانم. بعد اگر چيزى مظنون بود بگوييد ظن اين دارم كه اين جور
باشد، علم ندارم. اين را راحت بگوييد، خودتان را راحت كنيد. توى دردسر نياندازيد.
پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به ابوذر مىفرمايند «يا اباذر اذا سئلتَ انا علمٍ لا تعلمه و فقل لا اعمله» وقتى نمىدانى بگو نمىدانم. بگو نمىدانم تا «تنج من تبعته». اگر گفتى مسوليت دارد برايت. گفتى مىدانم مسوليت دارد برايت.
اما وقتى گفتى نمىدانم راحت بنشين. ديگر مسوليتى ندارى. «و لا تفت بما لا علم لك به» چيزى را كه نمىدانى بيخود فتوا نده. فتوا حالا لزوم ندارد كه حالا حتماً در مسائل فقهى باشدها. فتوا يعنى جواب سوال دادن. «و لا تفت بما لا علم لك به تنج من عذاب اللَّه يوم القيامه». اگر مطلبى بگويى كه نمىدانى، آن مطلب غلط بود، مسوليت دارد، باعث گمراهى كسى مىشوى، باعث اين مىشوى كه يا عمل كنند يا معتقد بشوند به يك چيزى و به هر حال منحرف بشوند. چرا بى جهت يك كسى را به اشتباه و انحراف مىاندازى؟ بگو نمىدانم هم خودت را راحت كنى و هم از عذاب و مسوليتش نجات پيدا كنى. در همين مضمونها چند تا ديگر روايت انتخاب كردم تا فرصت داريم چند تا ديگرش را بخوانم. در اين زمينه روايت خيلى فراوان است. در اصول كافى، بحار، اين كتاب عوالم است. روايتهايش مشترك است. ولى اين كتاب دم دستم بود، اين را آوردم.
«روى ان امير المومنين صلوات اللَّه و سلامه عليه انه حدت ان النبى (صلى اللَّه عليه و آله و سلم)» از امير المومنين نقل شده كه ايشان از پيغمبر اكرم نقل فرمودند «قال العلماء رجلان» عالمان دو دسته هستند. «رجلٌ عالمٌ اخذٌ بعلمه فهذا ناجٍ» عالمى كه به علمش عمل مىكند نجات پيدا مىكند. «رجلٌ تارك بعلمه فهذا هالك و انّ اهل النار ليتعذون من رحين العالم تارك العلمه». يكى از مصيبتهاى جهنم مصيبتهايى است كه از ناحيه همنشينهاست. عذاب جهنم سرجايش، آب جوشان سر جايش، غذاهاى متعفن، يكى از عذابها، عذابهايى است كه از ديگران مىرسد. بوى بد ديگران. اهل جهنم از بوى بد عالمى كه تارك علم خودش است اذيت مىشوند. «ليتعذون من رحين العالم تارك العلمه و ان اشد اهل النار نادامتاً و حسرتاً رجلٌ دعا عبداً الى اللَّه سبحانه فستجاب له و قبل منه و عطاء اللَّه فادخله اللَّه جنه». عالمى آمد، ديگرى را دعوت كرد. اطاعت خدا كرد، رفت به بهشت. اما خود اين عالم «فاَدخل الداعى يا اُدخل الداعى النار بتركه علمه». خودش به علمش عمل نكرد و جهنمى شد. اين حسرتش روز قيامت از همه بيشتر است. آن مضمونى كه عرض كردم من خيال ميكنم شايد از همين روايت ديده بودم به ذهنم آمد كه عذاب حسرت اين شخص از عذاب آتشى كه مىسوزد به آن سختتر است.
«اوحى اللَّه تبارك و تعالى الى داود عليه السلام». اين از احاديثى است كه از نقل قول خداى متعال به انبياى ديگر است. يعنى يك سنخ از احاديث قدسى است. «اوحى اللَّه تبارك و تعالى الى داود عليه السلام انّ اهون ما انا صانعٌ بعالمٍ غير عالمٍ به غيره اشدّ من سبعين العقوبه». كمترين عقوبتى كه به عالم بى عمل مىكنند از هفتاد عقوبت سختتر است. كمترين عقوبتشان. «الاخرج من قلبه حلاوة ذكره». عالم بى عمل از ياد خدا لذت نمىبرد. آن قدر اين نعمت اعظم است كه آدم از ياد خدا لذت مىبرد. كسى كه به علمش عمل نمىكند اين مزه را نمىچشد، اين ذائقهاش كور است. اين درك در او پيدا نمىشود كه ياد خدا كردن هم لذت دارد، شيرين است. «انّ اهون ما انا صانعٌ» اين كارى است كه با عالم بى عمل مىكنند. «ان اخرج من قلبه حلاوة ذكره».
خب حالا گاهى است كه آدم خيال مىكند كه عالم با عملى است، با اخلاص درس خوانده، حالا هم به وظيفهاش عمل مىكند. خب به حمد للَّه ما هم موفق هستيم درس اخلاقى داريم و موعظهاى مىكنيم و طلاب و علما اين جا حضور مىيابند و بالاخره اين جا مشغوليم، توفيق داريم، موفق هستيم الحمدللَّه. بايد محك بزنيم واقعاً اينها براى خداست يا اينها دكان است؟ در روايات يك علائمى ذكر شده براى آن كسانى كه علماً للَّه تحصيل مىكنند و به علمشان عمل ميكنند. علائمى دارد. يكى از علائمش اين است: اگر علم براى رضاى خدا باشد، هر چه علم بيشتر مىشود رغبت به دنيا كمتر مىشود. اين يك محك. هر كسى دل خودش را بيازمايد. ببنيد امروز كه تحصيل مىكند از ديروز رغبتش بيتشر شده يا كمتر؟ امسال از سال گذشته رغبتش به دنيا كمتر شده با بيشتر؟ آن وقت مىفهمد كه اين علمش براى خدا بوده يا نبوده. ان النبى (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) من ازداد فى العلم رشداً فلم يزدد فى الدنيا زهداً لم يزدد من اللَّه الاّ بعدا». كسى كه رشد علمى اش بيشتر شد، اما زهدش كمتر شد، حالا نمىفهمد كمتر شد، مىگويد زهدش بيشتر نشد، اگر به موازات ازدياد علم،
ازدياد زهد نبود، جز دورى از خدا اين علم نتيجهاى نخواهد داشت. آن وقتى علم ناقع است كه هر چى علم بيشتر مىشود بى رغبتى به دنيا بيشتر بشود. ممكن است آدم در دستش خيلى چيزها باشد، اما تعلق نداشته باشد. اين مطلب را بارها بحث كرديم. منظور از زهد اين نيست كه آدم چيزى نداشته باشد، در اختيارش نباشد. منظور اين است كه دلبستگى نداشته باشد. اگر بى رغبتتر شد با ازدياد علم اين به خدا نزديك شد. اما اگر با ازدياد علم علاقهاش به دنيا هم بيشتر شد، معلوم مىشود اين تحصيل براى خدا نيست به خدا هم نزديك نخواهد شد.
«قال رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) من تعلم علماً مما يبتغى به وجه اللَّه
لا يتعلمه الا ليصيب به غرقاً من الدنيا لم يجب غرفى الجنه يوم القيامه». يك وقت آدم دنبال علمى مىرود كه وسيله نان در آوردن است. خب علوم مادى دنيوى است. اين توقعى نيست كه از اين علوم آدم فقط رضاى خدا بخواهد. هيچ اشكالى ندارد كه آدم تحصيل علوم دنيوى بكند براى اين كه پول توى آن در بياورد. حالا بستگى دارد به اين كه آن پول را براى چى بخواهد. ولى اين علم رابياموزد براى اين كه پول در بياورد. اين اشكالى ندارد. چندان مذمتى ندارد. بستگى دارد به اينكه عرض كردم آن پول را براى چى بخواهد. اما كسى، چيزى كه فقط براى آخرت وضع شده، براى معنويات وضع شده، آدم برود آن را ياد بگيرد به خاطر دنيا. اين خيلى سرزنش دارد. علم دنيا را آدم بياموزد براى دنيا، آن آنقدر سرزنش ندارد. اما علم دين را بياموزد براى اين كه پول در بياورد. يعنى خدا و پيغمبر و امام را بفروشد با پول، معنايش اين است كه ديگر. اين خيلى پستى مىخواهد. خيلى آدم بايد بدبخت باشد. پول مىخواهى آقا برو علم دنيا را ياد بگير. برو صنعت ياد بگير. زحمت بكش پول دربياور. چرا دين را وسيله دنيا قرار مىدهى؟ اين مال اين استكه ارزش دين را درك نكردهاى. الياذ باللَّه اعتقادى ندارد به ارزشش. اگر مىدانست كه چه ارزشى داردكه به اين مفتى نمىفروخت.
مىفرمايد «من تعلم علماً مما يبتغى به وجه اللَّه عزوجل» از چيزهايى كه شأنش اين استكه به خاطر خدا اينها تحصيل بشود. چنين علمى كه بايد براى رضاى خدا كسب كرد و در راه خدا خرج كرد، چنين عملى را براى اغراض دنيوى تعلم بكنى. «لا يتعلمه الا ليصيب به غرقاً من الدنيا». چنين كسى است كه بوى بهشت را نمىشنود. آن قدر نسبت به نعمت خدا ناسپاسى كرده، اين نعمت عظيمى كه وسيله سعادت همه انسانها الى الابد است اين را وسيله شكم قرار داده. وسيله رفاه دنيوى قرار داده. اين مستحق اين استكه بوى بهشت نشنود. يك روايت ديگر هم بخوانم و مرخصتان كنم، مزاحمتان نباشم خيلى.
دنباله همين روايت پيغمبر اكرم براى ابوذر در يك روايت ديگرى يك قسمتى دارد كه آن قسمت هم خيلى تكان دهنده است. «يا اباذر من اوتى من العلم (همينها را هم نقل فرموده در اين جا هم از مكارم الاخلاق و مجموعه ورام نقل كرده ايشان، يطلع قوم من اهل الجنه الى قوم من اهل النار كه در آن روايت بود اين جا هم نقل شده دنبالش مىفرمايد) من اوتى من العلم ما لا يبطيه». اين خيلى عجيب است. اگر كسى علمى بياموزد كه اين علم او را به گريه وا ندارد، «و حقيقٌ ان يكون قد اوتى علم ما لا ينفعه». اين از آن علمهايى است كه سودى به حالش نمىبخشد. بعد استشهاد مىفرمايد امام به قرآن كريم، ببينيد چقدر لطيف. اين براى ما خيلى عجيب است. يعنى چه آدم علم موجب گريه بشود. گريه كار پيرزنهاست. عالم هم گريه مىكند. آن هم علم موجب گريهاش
بشود؟ خيلى عجيب است. «ان اللَّه نعت العلماء فقال جل و عز» بر حسب اين روايت پيغمبر اكرم مىفرمايند كه خداى متعال علما را اين طور توصيف مىفرمايد «ان الذين اوتى العلم من قبله اذا يتلىعليهم (احتمال دارد اين نسخه غلط باشد اذا تتلى عليهم اياتنا بايد باشد على الظاهر، شايد هم اين جور باشد من درست نمىدانم، حالا آيهاش را ملاحظه بفرماييد، در سوره اسرا است آيهاش) يخرّون للاذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا ان كان بعد ربنا لمفعولا و يخرّون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا». پيغمبر اكرم مىفرمايند در قرآن حاملين علم اين جور معرفى شدهاند. «ان الذين اوتى العلم» حالشان اين است كه وقتى آيات ما بر آنها قرائت مىشود اينها با روى مىافتند روى زمين. شما هيچ وقت در عمرتان يك همچين حالى برايتان اتفاق افتاده؟ براى بنده كه نيفتاده كه وقتى آيات الهى رابشنود آدم بى اختيار بيفتد روى زمين و صورتش را و زرخش را بگذارد روى زمين. «يخرّون للاذقان سجداً». «يخرّون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا». اين علامت علمى است كه خدا او را صاحب علم مىداند. علم خدايى اين طورى است. اگر علمى موجب اين شد كه خشوع آدم زياد نشود، برعكس قساوتش زياد بشود، با اين معيارى كه خدا در قرآن مىفرمايد اين علم، علم خداپسندى نيست. چنين كسى كه خدا الذين اوتى العلم نمىداند. نكتهاى است كه به حسب اين روايت پيغمبر اكرم از قران كريم استفاده كرده است. «ان الذين اوتى العلم من قبله» معلوم ميشود كه علم اين خاصيت را دارد. بايد اين جورى باشد. اگر كسانى داراى علم هستند وقتى آيات خداوند را مىشنوند بايد يك همچين حالى به آنها دست بدهد. اگر يك همچين حالى به انسان دست نمىدهد، حال خشوع، حال گريه، وقتى قرآن مىشنود گريهاش نمىگيرد، اين معلوم مىشود علم در دلش نيست. در زبانش است فقط.
در روايت ديگرى است علم دو جور است. علومى است در زبان و علومى است در دل. آنى كه در دل است، اثرش ظاهر مىشود، موقعى كه آيات الهى را مىشنود حالت خشوع پيدا مىكند، به گريه مىافتد، اما علمى كه بر زبان است، بر زبان مىآيد و مىرود، در دل راه پيدا نمىكند، اثرى هم نمىبخشد.
پروردگارا تو را به مقام صديقه كبرى (سلام اللَّه عليه) قسم مىدهيم دلهاى ما را جاى علم نافع قرار بدهى. آلودگىهاى دنيا از دلهاى ما برطرف بفرمايى. معرفت و محبت خودت و اولياى خودت به ما مرحمت بفرمايى. امام راحل ما با انبيا و اوليا محشور بفرما. در امشب ايشان ميهمان حضرت زهرا قرار بده. سايه مقام معظم رهبرى بر سر ما مستدام بدار. همه ما را در تحصيل علم نافع و عمل به وظايف مستدام بدار.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...