شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 5
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين».
در چند جلسه گذشته، بخشهايى از مواعظ پيغمبر اكرم (صلى اللَّه على و آله و سلم) براى ابوذر را تلاوت كرديم و توضيحاتى در اطراف چند جملهاش عرض كرديم. چون اين قسمت هايى كه چند جلسه اخير خوانديم به هم مربوط بود تقريباً حول يك محور بود، اينها را يك جمع بندى بكنيم ببينيم از مجموع اينها چه مطالبى بدست آمد. خاطرتان است كه اول يك جملهاى را فرموده بودند رأس به اين روايت كه عرض كرديم اين كليد سير الى اللَّه است. كسى كه بخواهد به سوى خدا حركت كند و به قرب الهى نائل بشود كليدش عبادت با توجه است. اين را ابتداءً بيان فرمودند بعد شروع كردند به مواعظى. اول تأكيد بر تقويت ايمان و عقايد بود. بخش اول از فرمايشات پيغمبر اكرم محورش اين بود كه نسبت به عقايدت حساس باشد و ايمانت را نسبت به اين امور تقويت كن. مبدأ، معاد بعد نبوت و ولايت. بعد مواعظى را ذكر فرمودند كه محورش اين بود كه قدر عمرت را بدان. يا به تعبير ديگر فرصت را غنيمت بشمار. اين يك تعبير ديگر است. اين يك كلمه است. در چند جلسهاى كه صحبت كرديم روايات، عباراتى بود كه به صورتهاى مختلف، با اسلوبهاى مختلف اين نكته را تقويت مىكرد و تأكيد مىكرد. آن طور كه بررسى كرديم شايد به هشت بيان اين نكته مورد تأكيد واقع شده.
اول توجه دادن به اين كه از بهترين نعمتهايى كه خداوند متعال به انسان فرموده، نعمتهايى است كه اصلاً توجهى به وجود اين نعمتها و ارزش اينها ندارند. و طبعاً وقتى توجهى به وجود اين نعمت نداشت، قدرش را هم نمىداند. دو تا نعمت است كه كمتر اصلاً مردم توجه مىكنند كه چنين چيزى هم است واين هم نعمت است. يكى سلامتى، يكى هم فراغت بال. تا آدم مريض نشود توجه پيدا نمىكند كه سلامتى هم يك چيزى بود كه از دست رفت. آن وقت مىفهمد كه چه نعمتى داشتيم و رفت. آن وقتى كه آدم سالم است، توجهى ندارد كه يك چيزى به نام سلامتى دارد، با اين كه چقدر ارزشمند است.
و همينطور فراقت بال. تا آدم فارغ البال است، گرفتار نيست، نمىفهمد چه نعمت بزرگى در اختيار دارد. در هر راهى كه بخواهد مىتواند صرف كند، اولويتها را مىتواند رعايت كند اگر بخواهد. اما وقتى گرفتار شد آن وقت مىبيند عجب نعمتى داشته، از دستش رفت. اين يك بيان بود كه ابتدا فرمودند
«نعمتان مقبونٌ فيهما كثيرٌ من الناس الصحة و الفراغ». اين يك شيوه بيان بود براى اين كه توجه بدهد كه همه شما كما بيش از اين دو نعمت بر خوردار هستيد و الا مقبون مىشويد مفت از دستتان مىرود.
يك شيوه بيان ديگر اين بود كه نعمتهاى ديگرى كه آدم دارد اگر توجه داشته باشد به اين كه اينها هميشگى نيستند آن وقت قدرش را مىدانيم. مىگويد تا هست قدرش را بدانيم. اما چون غفلت مىكنيم كانه فكر مىكند اين نعمتها هميشگى باقى خواهند بود. پس با يك شيوه ديگرى توجه دادند به اين كه بدانيد، توجه داشته باشيد، اين نعمت هايى كه داريد اينها هميشگى نخواهد بود. يكى از اينها هم نعمتى است كه قطعاً از دست شما خواهد رفت و با رفتن او همه نعمتهاى ديگر هم از بين رفت. و آن حياتتان. تا زنده هستيد نعمتهاى ديگر هم مىتواند باشد و از آن استفاده كنيد. اگر حيات از بين رفت ديگر جاى استفاده از ساير نعمتها هم باقى نمىماند. بعضى نعمتهايش هم هست كه آن در حالى كه حيات داريد قطعاً از بين خواهد رفت. براى همه است و آن جوانى است. اگر آدم زنده هم بماند، عمر نوح هم بكند بالاخره پير خواهد شد و در حال پيرى نعمت جوانى وجود نخواهد داشت. آن استفادههايى را كه از جوانى ميتوانيد بكنيد، نيرو، نشاط، توان كار، توان فكر، توان عبادت، اينها را غنيمت بشماريد، براى اين كه روزى از دستتان خواهد رفت. نعمتهاى ديگرى هم است كه معمولاً از بين مىرود، هميشگى نيست. سلامتى، كى است كه اول تا آخر عمرش سالم باشد؟ نادر توى ميليونها آيا يك نفر پيدا بشود كه هيچ وقت مريض نشود. كى است كه گرفتارى پيدا نكند. و ساير نعمتها، آنها هم مظنون قريب به يقين است كه آنها هم از بين خواهد رفت. پس «اغتنم خمساً قبل خمس» تا اين نعمتها از دست نرفته، تا مرگ فرا نرسيده، تا پيرى نيامده، تا مرض نيامده، تا گرفتارى و فقر نيامده، قدر اين نعمت هايى را كه داريد بدانيد. اين هم يك شيوه بيان بود براى توجه دادن به اين كه آدم از عمرش و از نعمتهايش استفاده كند.
بيان ديگرى بود مبنى بر اين كه اين نعمت هايى كه از دست مىرود، يك وقت آدم مىدانست كه كى اينها از بين مىرود، خب اين را فقط معلوم است اين نعمت را ده سال دارم، پنجاه سال دارم، اين پنجاه سال است، امروز نشد، فردا از آن استفاده مىكنم. ولى از دست رفتن نعمتها وقت معينى ندارد. درست است آدم فكر مىكند اگر زنده باشم، مثلاً تا سى سال ديگر جوانم يا تا بيست سال ديگر جوانى ام باقى مىماند. بگو از كجا باقى باشى. اگر زنده باشم، فردا سالم هستم. تا هم جايش هم آدم نمىتواند بگويد. ولى خب از كجاست كه فردا زنده باشد كه سالم باشد. و ساير نعمت معلوم نيست كه كى از بين مىرود. توجه به اين كه در آن اندازهاى هم كه باقى بماند، اگر بماند، معلوم نيست
وقتش كى است. ما نمىتوانيم اطمينان پيدا كنيم كه اين نعمتها باقى باشد. گيرم عمر انسان هم صد سال باشد. گيرم پنجاه سالش هم در كمال سلامتى و نشاط باشد اما تو مىدانى كه اين عمر براى تو باقى است؟ اگر آدم مىتوانست خب آن وقت مىتوانست بگويد كار امروزم را فردا انجام مىدهم مثلاً. ولى تو كه نمىدانى. نمىدانى كه اين نعمتها كى از دست تو مىرود. پس به چه اطمينانى قدر اين عمرت را نمىدانى و صرف چيزهاى لازمتر نمىكنى؟ اولويتها را رعايت نمىكنى؟ بياناتى بود كه ناظر به اين مطلب بود. «كم من مستقبلٍ يوماً لا يستكمله» چه بسا كسى كه به استقبال روز برود، صبح را زنده باشد، اما نتواند روز را كامل كند، به ش نمىرسد. يا بيان ديگرى، صبح كه از خواب بر مىخيزى، فكر اين نباش كه شب هم زنده هستى، شب كه مىخوابى فكر اين نباش كه فردا هم زنده هستى. فكر كن همين، اين براى تو ضررى ندارد. اما اگر فكر كنيم كه فردا هستم و حالا كارم هر چى عقب ماند فردا مىكنم، چه بسا فردايى در كار نبود. اين قدر انسانها بودند كه به اميد فردا زندگى كردند و فردايى براى آنها نبود. از كجا تو نباشى؟ اين هم يك بيان. توجه به اين كه اين نعمتها آن چه بطور عادت دوام هم دارد تا يك مدتى اما براى تو معلوم نيست تا كى دوام داشته باشد. مجهول بودن عَمَد نعمتها؛
مسئله ديگر اين كه نكته ديگرى يا بيان ديگرى كه وجود داشت و به آن وسيله توجه داده شده بود به اين كه آدم قدر عمرش را بداند و فرصت را غنيمت بشمارد اين بود كه گيرم تو فردا زنده باشى و سلامتى هم داشته باشى، جوانى ات هم محفوظ باشد، مشكلى هم براى تو پيش نيايد. مگر فردا تكاليف خاص خودش را ندارد؟ اگر فردا باشى مثل امروزت است، امروز چطور تكاليف خاصى دارى بايد انجام بدهى؟ اگر فردا هم بود آن هم يك تكاليف خاصى دارد. حالا سلامتىات هم محفوظ بود، توفيقت هم بود، هيچ مانعى هم براى انجام نبود، خب تكاليف فردا را بايد انجام بدهى. توامروز بايد كار خود امروز را انجام بدهى، اگر فردايى هم بود، فردا هم وظايف خودش را خواهد داشت. به چه دليلى، و به چه حجتى و به چه وجهى تو كار امروز را مىاندازى براى فردا؟ اگر فردايى هم باشد، آن هم كار خودش را دارد. اين براى اين كه مجسمتر باشد، شما فرض كنيد آدم روزهاى كه گردنش است را نگيرد بگويد ماه رمضان كه بيايد مىگيرم. خب ماه رمضان كه بيايد بايد روزه خودش را بگيرى. مىشود روزه امسال را بياندازد ماه رمضان سال ديگر. اگر ماه رمضانى زنده بودى تو، آن وظيفه خودش راخواهد داشت، آن روزه خودش را بايد بگيرى. كار امروز را نمىشود آنروز بكنى. وظايفى كه امروز گردنگير آدم شده نمىتواند امروز ترك كند كه فردا به جا بياورد. اگر فردا بود، فردا هم وظايف خودش را خواهد داشت. پس تكليف امروز را امروز عمل كن نگذار براى
فردا. اين هم بيان ديگرى بود براى اين كه فرصت را غنيمت بشمار، كار امروز را به فردا مفكن.
بيان ديگرى اين بود كه اين عمرى را كه تو دارى و دارى از دست ميدهى، سرمايهاى است كه بايد با او كسب كنى. ببين اين كه از دستت مىرود چى جايش مىآيد؟ اگر با اين عمر چيزى كسب كردى كه ارزشش بيش از اين عمر باشد، در معاملهات رفق كردى، موفق هستى، ربحت تجارةٌ، اما اگر اين عمر را دادى در مقابلش چيزى گرفتى كه ارزش اين عمر را نداشت، خب ضرر كردى. اما ضرر بالاتر اين است كه نه تنها بااين عمر كسب نكردى، چيزى بدست نياوردى، استحقاق عذاب هم پيدا كنى. عمر را از دست دادهاى يك سرمايه گرانبهايى. چيزى هم در مقابلش نگرفتى كه ارزش عمر را داشته باشد؟ بلكه عذاب هم براى خودت خريدى. اين خسارت مضاعف است. اگر آدم عمر را از دست مىداد، حالا چيزى نه ضرر مىكرد، نه منفعت، اين هم مقبون بود. «من ساقا يوماه فهو مقبون». كسى كه دو روزش مثل هم باشد، مقبون است. براى اين كه بايد پيشرفت بكند آدم نبايد در جا بزند كه، زندگى را، عمررا دادهاند به ما براى اين كه ترقى كنيم. نه براى اين كه در يك جا توقف كنيم. پس اگر توقف كرديم، امروز و ديروزمان يكسان بود، قدمى جلوتر نگذاشتيم، فهو مقبونٌ اما اگر امروزمان بدتر از ديروزمان بود فهو ملعونٌ. عمر را از دست داده آدم، چيزى بدست نياورده، عذاب هم براى خودش خريده، به دست خودش.
بيان ديگر اين كه ممكن است آدم فكر كند اگر امروز گناهى كردم، بعد توبه مىكنم. با اين كه حالا خسارت كردم، فردا جبرانش مىكنم. اين يكى از دامهاى بزرگ شيطان است. مىگويد مگر خدا راه توبه را براى روى انسان باز نكرد، الطائب من الذنب كمن لا ذنب». امروز گناه مىكنى مسئلهاى نيست، فردا توبه مىكنى. در اين بيانات به اين نكته توجه شده كه آيا تو مىدانى كه موفق به توبه مىشوى؟ تو مىدانى كه از اين گناه كه فارق شدى زنده مىمانى تا توبه بكنى، شايد در حال معصيت اجلت فرا رسيد؟ احتمال نمىدهى؟ امكان ندارد؟ اگر كسى در همان حالى كه مشغول معصيت است و اگر در همان حال اجلش فرا برسد آن وقت چه خاكى بر سر بريزد، كى مىخواهد توبه كند؟ بله راه توبه باز است. و اين مايه اميد همه گناهكاران است اما در صورتى كه آدم موفق بشود به توبه. چه بسا كسانى كه قبل از اين كه گناهشان تمام بشود از دنيا رفتند. آن وقت چگونه مىتوانى اميدوار باشى كه جبران اين گناه را بكنى؟
يك بيان ديگرى كه باز در همين عبارات شريفه بود اين بود كه ارزش عمر را مقايسه كرده بود با ارزش ثروتى كه آدم اندوخته. فرمود: «كن على عمرك اشح منك على درهمك و دينارك». وقتى شما زحمت كشيديد يك پولى را فراهم
كرديد، سرمايهاى اندوختيد، هر چى آدم بيشتر زحمت كشيده باشد، قدرش را بيشتر مىداند. پولها را زود از دست نمىدهد، بىخودى خرج نمىكند. مفت نمىبازد پول را. تويى كه براى پولت بخل مىكنى و اين را در هر راهى صرف نمىكنى و به هر كسى نمىدهى كه مبادا فردا محتاج بشوى، چطور اين فكر را روى عمرت نمىكنى؟ مگر ارزش عمرت كمتر از ارزش پولت است؟ اين پول هر چه باشد در سايه صرف عمر بدست آوردهاى. خود عمرى كه مىتوانى با آن اين گونه سرمايهها و چيزهاى ارزشمندتر از پول را بدست آورى چرا آن را مفت از دست مىدهى؟ پول را حاضر نيستى مفت از دست بدهى، ولى عمر را حاضرى مفت بدهى. اين چه منطقى است؟ شخص عاقل چگونه به خودش اجازه مىدهد كه پولش را نگه دارد اما اجازه نمىدهد كه، اجازه مىدهد كه عمرش هدر برود. اما اجازه نمىدهد كه پولش هدر برود. عمر عزيزتر است يا پول. پس حالا كه يك همچين سرمايهاى دارى كه خيلى عزيز است نگذار از دست برود. چگونه نگذارم؟ به اين كه صرف كار صحيح بكنم. و الا عمر كه دارد مىرود، نمىشود نگهش داشت. شما يك آن مىتوانيد زمان را نگه داريد كه نگذرد؟ يك آن. اين كه دست شما نيست. دارد مىرود. بخواهيد يا نخواهيد دارد مىرود. قدر دانستنش اين است كه صرف يك كارى كنيد كه آن باقى بماند براى شما. صرف چيزى كه خدا راضى باشد. او بپسندد. موجب ثواب اخروى و ابدى باشد. اگر نشد باختهايد. عمر از دست رفته، چيزى هم جايش نيامده. اين هم يك بيان. مقايسه عمر با ثروت. همان طور كه ثروتتان را اجازه نمىدهيد مفت از دست برود، ثروتتان را هم نگذاريد مفت از دست برود. حالا كه دارد مىگذرد سعى كنيد با اين عمر چيزى را بدست بياوريد كه جايش باقى بماند. اين هم يك بيان.
بيان آخرى اين بود كه شما ممكن است فكر كنيد الان ما گرفتارى هايى داريم. يك شرايطى داريد كه براى كار كردن و تلاش كردن مساعد نيست. ممكن است آدم فكر كند كه مثلاً حالا فصل تحصيل است، موقع كار است، كار تحصيلى است، آدم نمىتواند به كارهاى ديگر بپردازد. تابستان است، آدم فكر مىكند فصل گرماست خيلى نمىشود كار كرد. زمستان است، مىگويد فكر سرماست، حالا فصل وقت كار كردن نيست. بگذار هوا بهار بشود، يك قدرى بهتر بشود، ان وقت كار كنيم. همان چيزهايى كه در قرآن از قول منافقين نقل كرده. وقتى مىگفتند تابستان برويد جنگ، مىگفتند حالا هوا گرم است نمىشود. زمستان مىگفتند، مىگفتند حالا سرد است نمىشود. مثلاً بهار مىگفتند، مىگفتند حالا فصل كار و كسب است، حالا وقتش نيست. پاييز مىگفتند، مىگفتند حالا وقت زراعت است. بهانه جويى؛ اين تصويرهاى شيطان است هميشه به آدم القا مىكند كه حالا وقت كار نيست يا وقت
استراحت است يا وقت انس گرفتن با دوستان است يا وقت تفريح است يا چيزهاى ديگرى كه آدم را باز بدارد از كارهايى كه اولويت دارد. اين از دامهاى بزرگ شيطان است. شما در مقابلش بايد اين فكر را بكنيد كه از كجا در آينده وضعم بهتر از حالا باشد. گيرم من حيات داشتم، عمرم باقى بود، جوانى ام باقى بود، سلامتى باقى بود، از كجا كه حال من و توفيقم براى انجام عبادت بهتر از حالا باشد. مىگوييد وقتى پولدار شدم بهتر مىشود، چه بسا كسانى كه پولدار شدند و آن ثروت موجب طغيانشان شد. كسالت دارى، مريضى، سردرد دارى، ضعف مزاج دارى، چيزهاى، امراض عمومى كه طلاب دارند، ضعف گوارش، ضعف اعصاب. مىگوييم هر وقت بهتر شد درس مىخوانم، عبادت مىكنم، خب شايد فردا بدتر شد، و شايد وقتى سلامتى پيدا مىكنى، آن وقت بيشتر غافل بشوى. چه بسا كسانى كه در حال مريضى حالت عبادت و انس با خدا بيشتر دارند تا حالت سلامتى، وقتى سالم شدند، غافل ميشوند، سرمست مىشوند، مغرور مىشوند، فراموش كار مىشوند. پس هميشه دم را غنيمت بشمار، همينى كه هستى، همينى كه دارى، قدر همين را بدان، معلوم نيست فردا براى تو مناسبتر باشد از حالا، اين قسمت آخرى بود كه «هل ينتظر احدٌ الا غنىً متقياً». انتظار فردا مىكشيد. آخر انتظار چى مىكشيد، از كجا فرداتان بهتر از امروز و آمادهتر براى كار باشد از امروز. ممكن است فردا ثروت بيايد اما همراه طغيان، ممكن است فقر بيايد همراه با فراموشى. آنقدر گرفتار بشويد كه وظايف را فراموش كنيد، تحصيل را، عبادت را، همهاش آدم فكر پرداخت قرضهايش و قسط هايش و اين حرفها باشد. ديگر حضور قلب براى آدم نمىگذارد.
بله بعضىها هستند از فقر بهتر مىتوانند استفاده كنند. بعضيها هستند از ثروت مىتوانند استفاده كنند. در آن روايتى كه سال گذشته خوانديم و روايات مشابهش به اين نكته توجه داده شده بود كه آن مربوط به تدبير الهى است كه صلاح چه بندهاى را چى بداند. ما وظيفه مان اين است كه آن چه را داريم قدرش را بدانيم. همينى كه هستيم فكر كنيم اين بهترين است. اگر سلامتى داريم، فكر كنيم براى ما سلامتى بهترين است. از اين سلامتى قدردانى كنيم. اگر مرض داريم، بگوييم فكر اين مرض براى ما بهترين است. الان حال توجه و توسلمان بيشتر است. و همنيطور حالات ديگر. اگر انسان آن چه را دارد قدرش را دانست توفيقش براى چيزهاى ديگر بيشتر مىشود، نعمت هايش هم افزايش پيدا مىكند. اما اگر از آن چه دارد قدر دانى نكرد و هميشه انتظار حال بهتر و شرايط مساعدتر را كشيد، هيچ وقت به آن جا نخواهد رسيد. شيطان فرى به او مىدهد از كارهاى خودش بازش مىدارد، آن آرزوها هم تحقق نخواهد يافت.
پس با اين هشت بيانى كه عرض كردم ملاحظه مىفرماييد، رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به ابوذر با بيانات مختلف، با شيوههاى مختلف اين نكته را خوب كاشتند در ذهنش و به وسيله بيان او به سايرين تا روز قيامت، كسانى كه لياقت داشته باشند، فكر كنند در اين مطالب و استفاده كنند و فقط به مفاهيم ذهنى آن اكتفا نكنند. خوب تبيين كردند با انواع و اقسام اسلوبها و بيانات كه قدر عمرت را بدان، رعايت اولويتها را بكن. ببين در هر لحظهاى چه كارى بهتر مىتوانى انجام بدهى كه خدا بيشتر راضى باشد. موجب ثواب اخروى بيشترى باشد. حالا هر كسى طبق معرفتش. يك كسى طالب ثواب است. يك كسى خوف از عقاب است، يكى كسى طالب راضى خداست. اين بستگى دارد به پايه معرفت ما. اما هر كدام دنبالش باشيم، ببينيم كدام كار است كه آن را بيشتر نتيجه مىدهد. آن را رعايت كنيم. اولويتها را در كارهايمان در نظر بگيريم. عمرمان را بيهوده صرف چيزهايى نكنيم كه بعد موجب پشيمانى بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...