شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 40
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين. اللهم كل وليك الحجة ابن الحسن صلوات عليه و على ابائه فى هذه الساعة و فى كل الساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلا. يا اباذر ان من اجلال اللَّه تعالى اكرام بشيئة مسلم و اكرام حملت القرآن العاملين و اكرام سلطان المقسط يا اباذر ما عمل من لم يحفظ لسانه يا اباذر لا تكن اياذاً و لا مدحاً و لا تباناً و لا نمايا».
قسمتى از مواعظ پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به جناب ابوذر است. در هفته قبل بخشى از اين مواعظ را كه مربوط به مسئله زبان و آفات زبان بود تلاوت كرديم و تا آن جا كه خداى متعال توفيق داد در اطرافش صحبت هايى را داشتيم. اين چند جملهاى را هم كه امشب تلاوت كردم بيشتر مربوط به موضوع زبان است در بين جملهاى واقع شده كه به حسب ظاهر ارتباطى با ما قبل و ما بعدش ندارد. احتمالاً هم در نقل تقديم و تأخيرى شده باشد. به هر حال آن دو جملهاى كه مربوط به زبان است اول دنبال مطالب گذشته در دنباله آنها توضيح مىدهم و بعد به آن جمله ديگر مىپردازم.
دو تا بيان در اين جا است كه اهميت مواظبت براى سخن گفتن را به زبان ديگرى، با بيان ديگرى توضيح مىدهد. همه اينها به خاطر اين است كه انسان توجه داشته باشد كه زبان را آزاد نگذارد كه هر چه دلش خواست بگويد، هر چه به زبانش آمد بيان بكند. قفل و بند داشته باشد زبانش. منتها چون سخن گفتن براى انسان خيلى راحت است، بعضى وقتها انگيزههاى خاصى است موجب پرگويى يا بد گويى مىشود اين است كه به صورتهاى مختلف سفارش شده است كه مواظب زبان باشيد، رهايش نكنيد. يكى از اين تعبيرات اين است. اگر كسى زبانش را حفظ نكند، عملى به جا نياورده است. ما عمل من لم يحفظ لسانه. شايد نكتهاش اين باشد كه آن چنان زبان موجب آفاتى در روح انسان و در روح زندگىاش مىشود و مفاسدى را به بار مىآورد كه ساير اعمال را كه انجام بدهد اينها را از بين مىبرد. چون مىدانيم كه هم به حسب آيات كلمه قرآن و هم به حسب روايات متواتر اعمال انسان در هم ديگر اثر مىگذارد. گاهى آدم يك كارى را انجام مىدهد، كار بعدى مىآيد آن كار قبلى را عوض مىكند. تأثيرى در آن مىگذارد. اثرش را از بين مىبرد. چه اثر خوب و چه اثر بد. شايد آقايان در كتابهاى كلامى و عقايد هم خوانده باشند بحثى تحت عنوان احباط و تكوير كه گاهى عملى عمل سابق را حبط مىكند، ضايعش مىكند، بى فايدهاش مىكند. و گاهى بر عكس عمل بعدى نفس عمل قبلى را جبران مىكند. تكفرير ناميده مىشود. حالا اين در همه اعمال است يا نه، بحثهايى است كه بحثهاى كلامى است، اين جا نمىخواهيم مطرح بكنيم.
فالجمله اين را مىدانيم كه گاهى كارهاى خوب كارهاى بد گذشته را جبران مىكند، ان الحسنات يذهبن السيئات. و گاهى بر عكس كارهاى بد بعدى كارهاى خوى قبلى را از بين مىبرد. اين تأثير و تأثر بين اعمال خود انسان وجود دارد. تا انسان در اين دنيا است بين اين اعمالش هم اين تأثير و تأثرها است. به عنوان تشبيه مثل اين كه خانه دل و خانه روح را انسان مثل يك اتاقى تشبيه كند كه گاهى تاريك است و نورى مىآيد مىتابد. اين تاريكى اش را از بين مىبرد. گاهى روشن است بادى مىوزد و اين چراغ را خاموش مىكند. تا انسان در اين عالم است روحش در معرض اين تحويل و تحولات است. اين طور نيست اگر اين كار خوبى كرد اين تأثيرش تا ابد باقى بماند. ممكن است بعد ضايع بشود و بر عكس. به هر حال اين يك اصل كلى است و بر اساس اين اصل گاهى بعضى از گناهان زبانى است كه كارهاى خوب گذشته را از بين مىبرد. يا مانع مىشود از اين كه كارهاى خوب بعدى قبول بشود. از اين دسته هم داريم. كارهايى است كه اگر خداى نكرده انسان
مرتكب بشود به حسب روايات چهل روز نمازش قبول نمىشود و حتى بيشتر. اين عبارت مفادش اين است كه اگر كسى مواظب زبانش نباشد و هر چى به زبانش آمد بگويد اين عملى برايش باقى نمىماند. يعنى زبان مىتواند آنقدر تأثير داشته باشد در كارهاى گذشته كه همه اعمال گذشته را باطلش كند. اين يك هشدار بزرگى است براى انسان كه اين عضو كوچولوى در دهان را خيلى سبك نشمارند. مواظب باشد كه هر چى به زبانش آمد نگويد. تأمل كند حرفى را كه مىخواهد بزند ببيند اين حرف چه اثرى دارد؟ آيا خدا راضى است يا نه؟ آيا تأثيرش خوب است در روح انسان يا تأثيرى بدى دارد؟ بعد چند تا از نمونههاى گفتارهاى ناپسند و چيزهايى كه اثر سو دارد را بيان مىفرمايد. چندتايش را انگشت مىگذارند روى آن مىگويند اين كار را نكن. اينها طبعاً به خاطر اهميتى است كه انسان دارد و در معرض ابتلاى به اين صفات و اين عيوب هم است.
اولش عيب جويى. البته در باره هريك از اينها اگر بخواهيم تفصيلاً صحبت كنيم آنطور كه مثلاً علماى اخلاق بحث كردهاند يا بزرگان بحث طولانى مىشود ما دلمان مىخواهد كه همين مواعظ پيغمبر اكرم را با يك توضيحات مختصرى بگذرانيم. بسيارى از مردم هستند كه روى انگيزههاى خاصى، روى جهات روحى مخصوصى در صدد عيب جويى از ديگران بر مىآيند. عمدهاش احساس حقارت است. وقتى آدم خودش كمبود دارد، شخصيتش حقير است، پست است، سرمايهاى ندارد، نمىتواند ببيند كه ديگران داراى كمالاتى هستند. مىخواهد كمالات ديگران را لكه دار كند، خدشه دار كند. مىگردد در زندگى آنها يك نقطههاى ضعفى پيدا مىكند و اين را مطرح مىكند. از هر كسى صحبت مىشود به جاى اين كه نقطههاى روشن زندگى اش را بيان بكند، اين طبعاً منظور مومنين است، صبحت از كفار و منافقين كه در مجالس مومنين نمىشود. آنها كه بشود كه شعار مگر بر آمريكا سر ميدهند كه حسابش روشن است. صحبت اين است كه وقتى ذكر مومنين مىشود در مجالس مومنين اين آدم چگونه بر خورد مىكند؟ وقتى ذكر مومنى مىشود بعضىها هستند طبق آداب اسلامى سعى مىكنند آثار خوبش را، صفات پسنديدهاش را بيان مىكنند. بعضى هم نقطه مقابلش سعى مىكنند يك نقطههاى منفى اى كه از او سراغ دارند اشتباهاتى، لغزشهايى كه از او سر زده اينها را مطرح كنند و حتى گاهى پا از اينها فراتر هم گذاشته مىشود و چيزهايى هم مشتبه يا مشكوك به صورت يقينى مطرح ميشود و گاهى خداى نكرده به تهمت هم كشيده مىشود.
اين حالت كه آدم دوست داشته باشد كه نقطههاى ضعف ديگران را بيان بكند و متأسفانه كسانى كه مبتلا به اين عادت هستند كم نيستند. هر كسى هم خودش را مىتواند خوب آزمايش كند ببيند كه وقتى صحبت يك برادر مومنى مىشود، دوستى مىشود مخصوصاً اگر يك رقابتى در كار باشد، دوست دارد آن جا مدحش كند يا دوست دارد نقطههاى ضعفش را، يا با اما و ليت و لعل، با اشاره و اينها بفهماند كه بالاخره اين شخص هم يك نقطههاى ضعفى دارد. حالا من نمىخواهم بگويم. تمايل خودش به چى است؟ ميل قلبى اش اين است كه وقتى صحبت از يك رفيقش ميشود، دوستش مىشود دلش ميخواهد صفات خوبش را بگويد تعريف كند از او يا دلش مىخواهد كه نقطههاى ضعفش را بيان بكند، عيب جويى كند از او؟ عرض كردم گاهى آدم حالا يك انگيزههايى دارد براى اين كه يك خوبى از يك كسى نقل كند، آنها استثنايى است. يك انگيزه هايى هم دارد كه گاهى عيوب ديگران را بيان كند به عنوان مقام مشورت است يا چيزهايى ديگرى است. آنها استثنائات است. اما به طور طبيعى، وقتى صحبت از يك مومنى ميشود، آدم دوست دارد حسن هايش را بگويد تعريف بكند از او، تجليل بكند، او را در چشم مردم محترمش كند، بزرگش كند، يا دلش مىخواهد كوچكش كند؟ اين بسيار صفت بدى است. ريشهاش هم حسد است. ريشه اصلى اش احساس حقارت است. اگر آدم سرمايهاى داشته باشد و سرمايه اصلى ما ارتباط با خداست. ايمان است. مومن سرمايهاى جز ايمان نمىشناسد. اگر آدم چنين سرمايهاى داشته باشد يك عظمتى در روح خودش احساس مىكند كه در مقابل او همه عظمتها چيزى نيست. بگذار
همه ديگر عظمت داشته باشند. ضررى به ما نمىزند. او وصل به يك درياى بى كران عظمت است، غرق در آن التزاز و التحاج است. حالا ديگران هم يك چيزكى در دنيا كسى به آنها احترام بگذارد يا نگذارد به كجا بر مىخورد؟ و چه بهتر كه انسان مومنى را احترام كند تا اين كه خدا از او راضى بشود، به آن تقربش افزوده بشود. اما آنهايى كه در خود كمبود مىبينند. چيزى ندارند. سرمايهاى ندارند. خودشان سرمايه خودشان را به اين مىبينند كه مردم به آنها چقدر احترام مىگذارد. همين كه امروز گفته مىشود شخصيت اجتماعى. اصلاً شخصيت را به اين موقعيت اجتماعى مىدانند كه ديگران درباره شان چه قضاوت مىكنند. اين را سرمايه خودشان مىدانند. اگر ديگران تعريف كنند خودشان را ثروتمند مىدانند. اگر ديگران از آنها مذمت كنند برشكسته مىبينند خودشان را، اى واى ديگر همه چيز تمام شد. مردم بد بين هستند. اما مومن اصلاً اعتنايى ندارد به اين كه ديگران چى مىگويند.
به هر حال اينهايى كه اين كمبودها را دارند. يا در علم يا در كمالات ديگر، مادى، معنوى، در بدن، در روح، در عقل، انواع كمالاتى كه است، كسانى كه كمبود دارند نمىتوانند ببينند كه ديگران از آنها برترى داشته باشند. آن وقت در صدد بر ميآيند كمالات ديگران را زير سوال ببرند. خدشه دار كنند. اين عيب جويى است. روح عياب بودن. عيب جو بودن. نقطه ضعف از ديگران گرفتن. البته به حدى مىرسد كه سعادت دنيا و آخرت انسان را به خطر مىاندازد. كسى كه درصدد باشد كه عيبى از مومنى ببيند و بفهمد و جايى نقل بكند مورد غضب الهى قرار ميگيرد و كسى كه مورد غضب الهى قرار بگيرد ديگر سعادت را نخواهد ديد. اين يك لا تكن عياباً و لا مداحاً، بعضى ديگر اشخاصى هستند متملق، چابلوس. نقطه مقابل اينها هستند. اينها هم باز سرچشمهاش ضعف روحى و احساس حقارت است. مىخواهند خودشان را به يك كسى ببندند، نظر ديگرى را به خودشان جلب كنند، شروع مىكنند از ديگران ستايشهاى بى جا كردن. گاهى است كه آدم نقطههاى ضعف نقطههاى كمال مثبت مومنين را نقل مىكند براى اين كه مردم قدر آنها را بدانند، آبروى آنها محفوظ باشد، خدا از آنها راضى باشد، ولى كسانى هستند به خاطر يك انگيزههاى نفسانى بى جهت ديگران را ستايش مىكنند تا توجه او را جلب كنند تا از ناحيه او كمكى به آنها بشود. حالا يا كمك مادى يا متقابلاً نون قرضش ميدهند تا آنهم به موقع خودش يك نانى به سفره آنها بگذارد. آنها هم تعريف از اينها مىكنند.
اين روح تملق و چابلوسى هم، اين هم يك نوع از زشتترين صفات انسان است كه هيچ با ايمان به خدا سازگار نيست. آدم روزى خودش را، سرنوشت خودش را به دست ديگران ببيند براى اين كه آنها به او خيرى برسانند شروع كند به چابلوسى كردن و مداحى كردن. و منشأ روحى و روانى اين صفت هم همينجور كه عرض كردم براى اين است كه براى خودش چيزى نمىبيند. خودش دست خالى است، ضعف دارد، مىخواهد خودش را وابسته كند به ديگران از ناحيه مداحى و چابلوسى ديگران به او خيرى برسد يا در اجتماع موقعيتى پيدا بكند.
روايتى است كه مىفرمايد «احص التراب فى وجوه المداحين». كسانى كه چابلوس و ستايشگر هستند خاك به صورتشان بپاشيد. اين تعبير در باره مومن و مسلمان خيلى كم شده. خب البته اگر اين متملق كافر باشد يا منافق باشد كه از اول نشسته پاك است. حسابش جداست. اين كسانى هستند كه به ظاهر مسلمانند و مومنند و در جامعه ايمانى زندگى مىكنند و اين صفت بد را دارند كه چابلوسى ديگران را مىكنند. پيغمبر اكرم و به حسب روايتى ديگر امير المومنين (صلوات اللَّه عليهم) نقل شده كه به صورت اينها خاك بپاشيد. نگذاريد اين صفت در جامعه رواج پيدا بكند. حتى كسى مثل امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) كه مجمع همه صفاتى خوبى انسانى در حد فوق توان انسانهاى عادى بودهاند مظهر جلال و جمال الهى بودهاند، اجازه نمىدانند كه كسى در حضورشان مداحى بكنند. در نهج البلاغه است. حالا من عبارتش را يادم نيست. يك كسى در حضور امير المومنين شروع كرد به تعريف كردن. بله شما چنين هستيد و چنان هستيد، حضرت نگذاشتند حرفش را تمام كند. فرمودند ساكت. من از خدا مىخواهم كه من را فوق آن چه تو مىپندارى قرار
بدهد. آنهايى كه تو مىگويى معلوم نيست چقدر تو معتقدى به اينها كه در من است. ولى آن چه تو مىگويى من از خدا مىخواهم كه من را از آن چه تو مىگويى نه به آن چه تو معتقدى، اعتقادت كه معلوم نيست تا چه اندازه باشد، تو اين چرب زبانىهايى را كه مىكنى، يا اين مداحى هايى را كه مىكنى من از خدا ميخواهم كه من را از اين بالاتر قرار بدهد. اما اجازه هم نمىدهم كه تو كه در حضور من شروع بكنى به تعريف كردن و اين روح تملق را در جامعه اسلامى رواج بدهى. اين باعث اين مىشود كه حالا امروز به من تملق بگويى. فردا به كس ديگرى، به يك حاكمى، به يك شخصيتى و بالاخره همه انسانها كه معصوم نيستند. كسانى هم هستند كه گول همين مداحىها و تملقها را مىخورند و كم كم خيال مىكنند كه يك مقدارى از آنها هم راست است و اين آفت بزرگى است كه آدم براى كسانى آنها را اقراء به جهر كند. آن وقت ديگر آقا بله، بله قربان، بله قربان كم كم ديگر خودش باورش مىشود، مىگويد اگر صد تايش دروغ است، يكى از آنها ممكن است راست باشد حالا. يك قدرى باروش مىشود. و همين باعث اين ميشود كه از حالت اعتدال خارج بشود. خودش را بيش از آنچه است بداند و بگمارد و اين آفات بزرگى است. اين است كه اسلام اجازه نمىدهد كه آدم نسبت به ديگران متملق باشد. دو تا آفت بزرگ دارد. هم روح آن شخص تملق گو را پست مىكند، اين شخص بايد خودش را ببازد تا اين كه اين تملقهاى بى جا را بگويد. و خدا هيچ وقت راضى نيست كه مومن عزت نفسش از بين برود. اين بايد خيلى تنزل كند تا اين جور شروع كند به تملق گويى از ديگران. اين آفت براى خود اوست. و آن كسى كه مورد تملق قرار مىگيرد در اثر همين تملق گوييها گاهى خودش را مىبازد. خيال مىكند بله، واقعاً حالا يك چيزى شده است كه مردم به او احترام مىكنند و تملق مىگويند. اين براى هر دو طرف ضرر دارد.
اين هم يكى از آفات بزرگ زبان است كه روى آن تكيه مىشود نه عيب جو باش، نقطههاى ضعف مردم را پيدا كنى و باز كنى، آبروى مردم را بريزى، خدا نخواسته كه آبروى اشخاص ريخته بشود. حتى آن عيوبى كه واقعاً در آنها است، خدا دوست نمىدارد كه آنها آشكار بشود. خدا ميخواهد پرده روى عيوب مومنين باشد تا در دنيا بتوانند با هم با محبت زندگى كنند. و الا خودش ميتوانست اسرار مردم را فاش كند. از صفات بزرگ خدا ستار العيوب است. اجازه نمىدهد عيب همديگر را بلكه حتى به مومن اجازه نمىدهد كه گناه خودش را براى ديگران بگويد. آبروى خودش را حق ندارد بريزد. اين قدر خدا خواسته مومن محترم باشد. آن وقت اجازه بدهد كه مردم روى از سر بيهودگى و ياوه گويى بنشينند آبروى ديگران را بريزند. هرگز اجازه نمىدهد. يا نقطه مقابلش. چيزهايى كه نيست در ديگران از سر تملق و چرب زبانى بيان كند. اين افراط و تفريط هر دويش ضرر دارد. مومن بايد معتقد باشد. صفات خوب ديگران را بگويد اما همان اندازه كه است و در جهت خير و مصلحت. نه به عنوان اين كه قصد اين داشته باشد كه نفعى عايدش بشود و يا از حد اعتدال تجاوز بكند. اين افراط و تفريط نسبت به عيوب ديگران يا خوبيهاى ديگران.
و لا تباناً. از قبيل همين عيب جويى اين است كه انسان زبانش نيش دار باشد. بعضىها هستند از همان منشأ روحى كه عرض كردم سعى مىكنند كه اگر يك جايى بايد حرف كسى را نقل بكنند يا درباره كسى سخنى بگويند اين حرف را نيش دار بزنند. گزنده. ظاهر حرف هم ممكن است كه يعنى محتواى كلام، محتواى حقى هم ممكن است باشد، اما اين را در يك لباس زننده و گزنده بيان مىكنند كه وقتى شنونده مىشنود ناراحت مىشود. شما ممكن است با يك كسى كه بحث مىكنيد فرض كنيد در بحث درسى تان اگر يك اشتباهى مىكند ممكن است اين را به يك زبان خيلى نرمى به او حالى كنيد كه آقا شما اين جا را اشتباه گفتهايد. اين عبارت را غلط خواندهايد. اين مطلب را درست بيان نكردهايد. با نرمى و ملاطفت و با ادب براى او بيان بكنيد كه اين جا حرف شما درست نبوده. ولى ممكن است اين حرف را در يك لفافهاى گزندهاى به طرف بزنيد. نيش دار. با كنايه، حالا با تعبيرات مختلفى كه مىشود در هر موردى به كار برد. اين امر صفت بدى است. اگر آدم مىخواهد كسى را به عيب خودش متوجه كند اصلاحش كند، بايد به يك زبانى بگويد كه در او اثر كند. نه اين كه بر
آفتش بيافزايد. يك كسى اگر اشتباهى كرده و شما بخواهيد حالى اش كنيد، اين اشتباهش را رفع كنيد اگر جورى بگوييد كه او بيشتر سر لج بيفتد اين ميشود اشتباهش دو تا. يكى اشتباه اول را مرتكب شد، يكى هم لج مىكند مىگويد نخير. همين است كه من گفتم. تو نمىفهمى. اين داريد شما او را مىاندازيد در يك سراشيبى ديگرى. پس نمىخواهيد او را اصلاحش كنيد. اگر مىخواهيد واقعاً اصلاحش كنيد، خدمتى به او كنيد. وقتى يك حرف غلطى زده، يك كار نادرستى كرده، يك جورى بايد به او بگوييد كه اين بيشتر سر لج نيفتد. به يك زبانى بگوييد، به يك طورى بيانش بكنيد كه براى او قابل قبول باشد.
كسان ديگرى هستند نه، گاهى به عنوان امر به معروف و نهى از منكر هم يك جورى صحبت مىكنند كه نه تنها طرف را اصلاح نمىكند، او را به معروف وادار نمىكند به يك منكر ديگرى هم مبتلا مىكند. اين كار درستى نيست. اين جور نباشيد كه بخواهيد ديگران را نيش بزنيد. مثل عقرب نباشيد كه بخواهيد بگزيد كسى را. سعى كنيد با مهربانى نقطههاى ضعفى هم اگر ديگران دارند جورى بيان بكنيد كه او در صدد اصلاحش بر بيايد. به هر كه بگوييد تو غلط كردى، تو اشتباه كردى، نمىفهمى، هيچ كس خوشش نمىآيد. شما خودتان را بگذاريد جاى طرف. اگر يك كسى بيايد با شما با اين لحن صحبت بكند شما مىپذيريد؟ اگر جز معصومين كسانى باشند يعنى مثل معصومين كسانى باشند كه از اين حرفها خيلى به آنها بر نخورد. آدميزاد هر كسى باشد توهين به او بشود، حرف بدى به او بزنند، ناراحت ميشود. او هم در مقام جواب گويى بر مىآيد. خيلى آدم متقى اى باشد، سكوت بكند و برود. و الا ترتيب اثرى به حرف طرف ديگر نمىدهد. آن وقت شما چگونه توقع داريد با حرف نيش دار طرف را وادار كنيد به اصلاح. اين نمىشود. پس نيش زدن را رها كنيد. آدم نيش زنى نباش. لا تباناً. و لا ممارياً. اين از آفت هايى از است امثال بنده زياد به آن مبتلا مىشوند. در مقام بحث مىنشينيم با مقايسههاى دو به دو كه مىكنيم گاهى يك چيزى را مىفهميم اشتباه كردهايم ولى پايمان روى بيل مىماند. گردنمان بار ميشود. مىگوييم نه، من درست گفتهام. عبارتى را غلط خواندهايم، مىگويد نخير همانجورى است كه من گفتهام. و در صدد توجيه بر مىآييم. اين ادامه پيدا مىكند، طرف مىگويد نه آقا اين همچين بود. باز شما يك خلاصه مطلب نادرست ديگرى را بيان مىكنيد براى رفو كردن آن حرف قبلى تان. اين حالت، حالت مراء است كه آدم در صحبت كردن بخواهد حرف ناحقى را به كرسى بنشاند. براى اين كه اين صفت در روح انسان، اينها از خود خواهى است. يعنى هيچ كس نمىخواهد بگويد كه من اشتباه كردهام. اين را كسر شأن خودش مىداند. با اين كه مىفهمد كه اشتباه كرده است نمىخواهد ديگران باور كنند كه او اشتباه كرده است. خودش كه مىداند اشتباه كرده است. مخصوصاً وقتى طرف براى او توضيح داد ولى يكدندگى مىكند مىگويد نخير، همين است كه من گفتهام. اين حالت باز كه از خودخواهى سرچشمه مىگيرد و آدم خيال مىكند كه عيب بزرگى است براى او كه بگويند اشتباه كرده است. اين هم بسيار صفت بدى است و براى اهل علم بخصوص آفتى است كه زياد براى آنها اتفاق مىافتد. مخصوصاً در جلسه بحث يك شخص ثالثى هم ناظر باشد. نه تنها حس مىكند كه در مقابل هم مباحثهاى اش آدم شكست خورده و حرف غلطى زده و آبرويش مثلاً ريخته، وقتى يك شخص ثالثى هم است كه دارد مىشنود. اين بيشتر آدم داعى پيدا مىكند كه بگويد نخير من درست گفتهام، طرف غلط گفته است. و مخصوصاً و بالاخص اگر يك موردى هم باشد كه بالاخره در زندگى اش بناست كه يك اثرى هم داشته باشد. اينها منشأ اين ميشود كه آدم تن به حق ندهد و ناحق را بر حق ترجيح بدهد و به مقام سخن گفتن و آفات بزرگى براى اين مترتب بشود. براى اين هم بايد مبارزه كرد. اولاً آدم بايد خودش به خودش بقبولاند كه انسان خواه، ناخواه دچار اشتباه، لغزش ميشود. اين جور كه همه انسانها بتوانند يا همه يا لا اقل بعضى غير از معصومين كسى كه خودش را از هر گونه اشتباهى مصون بداند. بالاخره آدميزاد است. يك چيزى را غفلت مىكند، اشتباه مىكند، اشتباه نقل مىكند، اشتباه معنا مىكند، اين يك چيز عجيبى نيست. براى همه اتفاق مىافتد. غير از حضرات معصومين براى سايرين
اين اشتباهات پيش مىآيد و چون چيزى است كه براى همه انسانها پيش مىآيداين يك عيب تلقى نمىشود. البته آدم بايد سعى كند كه كمتر اشتباه كند مخصوصاً در بحث مطالعه بكند كه كمتر اشتباه بكند. ولى بالاخره خواه ناخواه اشتباهاتى پيش مىآيد. آدم نبايد اين را يك عيب بزرگى براى خودش تلقى كند و فكر كند كه حالا كه من اشتباه كردهام برشكست شدهام. ديگر آبرويم ريخت. نه، يك اشتباهى شده. ثانياً سعى كنيد كه با اين روحيه مبارزه كنيد. اين كه آدم بخواهد عيب خودش را بپوشاند مخصوصاً تعمد داشته باشد كه وقتى فهميد اشتباه كردهاند سريعاً بگويد كه آقا من اشتباه كردهام. حق با شماست. شما درست فرموديد. دفعه اول آدم سختش است. آن وقت هم مباحثهاش دارد بحث مىكند آن گفت، بگويد نخير آقا تو درست مىگويى. من اشتباه كردم. دفعه اول سختش است. اين كه دوباره وقتى گفت مىبيند چقدر شيرين است. هيچ عيبى ندارد. آخر من هم آدميزاد هستم. اشتباه كردم. اين جا شما درست فهميديد. خب يك جايى هم است كه شما اشتباه مىكنيد من درست مىگويم. حالا اين جا كه من اشتباه كردهام و شما تذكر دادهايد بايد تشكر هم بكنم كه شما من را از اشتباه در آوردهايد. مسئلهاى نيست. خيلى هم خوب كارى كردهايد، از شما متشكرم. اين را بايد تعمد داشته باشيد. صرف اين كه حالا طرف گفت اين جور است، ما هم سكوت كرديم به اين اكتفا نكند. اگر مىخواهد اين روحيه در او شكسته بشود و از اين حالت مراء و جدال و آفت مصون بماند سعى كند كه نقطه مقابلش را ببيند. آن جايى كه اشتباه كرد صريحاً بگويد بله من اشتباه كردهام، طرف مىفهمد بگويد عجب خوب شما مىفهميد. توجه نداشتم به اين مسئلهاى كه شما فرموديد. احسنتم، خيلى خوب درك كرديد شما. يكى دوبار آدم اين كار را بكند مىبيند چقدر اين برخورد شيرين هم است. نه تنها آدم احساس كمبودى هم نمىكند، مشكلى ندارد، بلكه زندگى شيرين، برخورد مناسب، تفاهم لطيف و باعث مىشود كه اصلاً در دل طرف جا باز كند. بيشتر به حرف آدم اعتماد بكند. اگر كسى در مقام اين باشد كه حرفهاى اشتباهش را هم رفو بكند و سرپوش بگذارد روى آن، اين ديگران به حرف او اعتماد نمىكنند. آن وقت كه خيلى حرف حسابى مىزند مىگويند شايد اين هم از قبيل همان حرفهايش باشد. اما وقتى ديدند كه يك جايى كه اشتباه مىكند بگويد كه آقا من اشتباه كردم، شما درست مىفرماييد، اين بعد براى حرفهاى ديگرش بيشتر به او اعتماد مىكنند. ميدانند كه اين سرسرى حرف نمىزند. هم موقعيت اجتماعى اش بهتر مىشود، البته مومن نبايد به اين چيزها دل ببندد، اما اين آثار را دارد. هم موقعيت اجتماعى اش بهتر ميشود هم محبوب مىشود. محبوبيتش بيشتر مىشود. مورد اعتماد بيشتر واقع مىشود هم خودش از آن اخلاق زشت و مهلك نجات پيدا مىكند اما آنى كه بايد به آن دل بست اين است كه خدا از او راضى باشد. ملائكه به او بگويند آفرين. ديگران بگويند آهان، ديدى چرا اشتباه كرد. خب باشد. اگر خدا از آدم راضى باشد، فرشتگان خدا آدم را تحسين بكنند بگذار ديگران بخندند. انگيزه مومن بايد رضاى الهى باشد. اينها هم ديگر منافع جنبى اش است.
بله، اينها دنباله همان مسائلى بود كه مربوط به آفات زبان بود كه قسمتى اش را در جلسه قبل خوانديم، يك قسمتى اش را هم حالا خوانديم متأسفانه وقت گذشت ديگر آن جمله معترضهاى كه اين جا بود ان شاء اللَّه در جلسه آينده.
پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم مىدهيم كه ايمان ما را از هر گونه آفات شك و شرك حفظ بفرما. زبان ما را و دست و پاى ما و همه اندامهاى ما را در راه اطاعت خودت به كار بگير. توفيق شناختن حق و انجام وظيفه به همه ما مرحمت بفرما. روح امام راحل را با انبيا و اوليا محشور بفرما. سايه مقام معظم رهبرى بر سر ما مستدام بدار. خدمتگزاران به نظام اسلامى را در خدمت به اسلام موفق بدار. عاقبت ما ختم به خير بفرما.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...