شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 4
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«يا اباذر اياك ان تدرك كالسرعة عند الاطره فلا تقال الاطره و لا تمكن الرجعه و لا يحمدك من خلفت بما تركت و لا يعذرك من تقدم عليه بالمشتغلت به».
همانطور كه خاطر آقايان مستحضر است، روايت شريفهاى است از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به عنوان موعظه براى ابيذر بيان فرمودند. براى تبرك و تيمم و توسل به ائمه عصمت و طهارت هر شب چند جمله از اين روايت شريف را قرائت مىكنيم اميدواريم كه خداى متعال به بركت اين كلام و به بركت گوينده اين كلام دلهاى ما را از آلودگيها پاك كند و متوجه قرار بدهد. در قسمت اول اين حديث تأكيد بر تقويت ايمان و عقايد بود. قسمت دوم و سوم بيانات مشابه هم بود درباره غنيمت شمردن فرصت و قدردانى از عمر و نعمتهاى خدا كه خدا در اختيار انسان قرار داده. اين جمله هايى هم كه امشب به خواست خدا قرائت مىكنيم و صحبت مىكنيم در اطرافش دنباله همان بيانات است، يعنى همان هدف را با بيانات ديگرى و عبارات ديگرى دنبال مىفرمايند تا خوب در قلوب مومنين جايگزين بشود و تأثير خودش را ببخشد. وقتى انسان اعتقاد به خداى متعال و اعتقاد به قيامت پيدا كرد، طبعاً در صدد اين بر مىآيد كه كارى بكند كه در پيشگاه خداى متعال روسفيد باشد و در روز قيامت مورد عنايت او قرار بگيرد. ولى اين كار متوقف بر اين است كه آدم قدر اين عمرش را بداند و بداند كه چگونه اين عمر را صرف كند، لحظاتش را و ساعاتش را و ايامش را تا بتواند با آن هدف كه سعادت ابدى است نائل بشود. اين قسمتها همه تأكيد بر اين است كه قدر عمرتان را بدانيد. با شيوههاى مختلفى در بيان كه هر كدام بسيار ارزشمند و مؤثر است. يكى از اين شيوه هايى كه پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) در اين مقام انتخاب فرمودند براى توجه دادن به اهميت قدردانى از عمر و غنيمت شمردن فرصت اين است:
حاصل بيان است كه اگر انسان غفلت كند از اين كه سعادتش در چيست؟ چه كار بايد بكند و چه كار نبايد بكند و در اثر اين غفلت مبتلا بشود به يك لغزشى، به يك گناهى، اگر در اين حال گناه اجلش فرا برسد، آن وقت ديگر انسان عمر خودش را،
حيات خودش را، جوانى خودش را، نعمت هايى را كه خدا در اختيار او قرار داده، اينها را صرف يك كار گناهى بكند. در همان حالى كه مشغول گناه است،
اگر اجل فرا برسد، آن وقت چه خواهد شد؟ «اياك ان تدرك كالسرعة عند الاطره» بپرهيز از اين كه اجل تو فرا رسد آن حالى كه تو در حال لغزش هستى. آن وقتى كه پايت لغزيده و به گناه آلوده شدى، اگر همان جا،
اجل تو فرا رسيد، روح از غالب پرواز كرد، چه خواهى كرد؟ در آن حال نه مىتوانى جبران آن لغزش را بكنى، گذشت ديگر، عمرت تمام شد. اگر انسان در حال گفتن يك جملهاى است اجلش فرا رسد، آن جمله را نمىتواند تمام كند، همان جلمه ناقص مىماند. اگر مرتكب گناه هستى، همان حال اجل تو فرا رسيد، فرصت نمىدهند كه آن را جبران بكنى. آن لغزش براى تو ثابت خواهد ماند.
«و لا تمكن من رجعه». وقتى روح تو را گرفتند ديگر اجازه نمىدهند كه برگردى. هزارى بگويد «رب ارجعونى لعلى عمل صالحاً فى ما تركت». يك لحظه به من فرصت بدهيد. يك ساعت من را به دنيا بر گردانيد. يك ساعت، كسى توجه نمىكند. «كلاّ انّها كلمةٌ هو قائلٌ» حرفى است مىزند، نتيجهاى ندارد. پس اگر انسان وقتى خداى نكرده، فكر گناه به مغزش مىآيد و شرايط گناه براى او مهيا مىشود، اين مطلب را به خاطر بياوريد كه شايد در همين حال اجل من فرا برسد. اگر توجهى به اين مطلب بكنيد، حتماً دست از گناه مىكشيد.
خب اين كه آلوده شدن به اين گناه نمىتوانى جبرانش بكنى. فرصت نمىدهند كه برگردى در دنيا و توبه كنى. اين كه گذشت. حالا گيرم در اين دنيا، در اين كارى كه كردى، در اين گناهى كه مرتكب شدى، گيرم يك سودى هم عايد تو شد، پولى گيرت آمد فرض كنيد. و اين را براى ورثه ات جا گذاشتى. معامله حرامى انجام دادى و سودى كردى و ماند براى ورثهات. آيا ورثه از اين پولى كه تو براى آنها گذاشتهاى، از اين ارثى كه براى آنها گذاشتهاى و مىخورند، خيلى در باره تو ستايش مىكنند و طلب آمرزش مىكنند كه باباى ما اين گناه را كرد و اين پول را براى ما گذاشت يا نه، آنها وقتى از اين مال حرام استفاده مىكنند دنبال لذت خودشان هستند و يادشان نيست كه تو بودى و چه كردى و اين از كجا فراهم شد. «لا يحمدك من خلفت بما تركت» آن كسانى را كه پشت سر خودت جا گذاشتى، آن ورثهاى را كه باقى گذاشتى، آنها تو را ستايش نمىكنند به واسطه آن تركهاى برايشان به جا گذاشتى. گو اين كه اگر ستايش هم مىكردند براى تو فايدهاى نداشت. ستايش آنها به چه درد تو مىخورد؟ «و لا يعذرك من تقدم عليه بالمشتغلت به» تو كه از اين دنيا مىروى، به سوى كى مىروى؟ بر كى وارد مىشوى؟ رجوع الى اللَّه است. به سوى خدا مىروى. وقتى بر خدا وارد مىشوى، آيا تو را به واسطه اين لغزشت، به واسطه اين گناهت معذور مىداريم. مىگويند اين كارى را كه تو كردى معذور بودى، يا نه
حجت برايت تمام بود، عذرى نداشتى؟ گناهى كه تو آگاهانه انجام ميدهى، مىدانى كه گناه است وانجام مىدهى، وقتى خدا را ملاقات مىكنى، چه عذرى دارى؟ مىگويند چرا اين گناه را كردى، خودت را به اين روز انداختى؟ اين آتش را به جان خودت زدى؟ جوابى ندارى بدهى، عذرى ندارى. عذر قابل قبولى نخواهى داشت. «و لا يعذرك من تقدم عليه» آن كسى كه، «يا تَقدم عليه» نمىدانم ضبطش چيه؟ آن كسى كه، تَقدِم شايد باشد، آن كسى كه تو بر آن وارد مىشوى، قدوم پيدا مىكنى بر او،
وقتى لغزش تو را مىبيند، عذر تو را قبول نمىكند.
«يا اباذر، كن على عمرك اشح منك على درهمك و دينارك». كسى كه زحمتى كشيده و پولى فراهم كرده، خب پول جمع كردن هم كار آسانى نيست. اگر كسى سالها زحمت كشيده، فرض بفرماييد يك ميليون تومان پس انداز كرده. يك كسى دوستت، رفيقت بيايد بگويد آقا من اين، من احتياج دارم، اين پول را بده به من. راحت به او مىدهى؟ نه، هزار عذر مىآورى كه من چقدر بدهكارم، كجا بايد چه كار بكنم، ته دلت اين است كه من اينها را با هزار زحمت تهيه كردم، مفت بدهم به تو كه چى؟ تو هم مىخواهى، برو زحمت بكش، پيدا كن. وقتى پولى را با زحمت پيدا كردى، خيلى قدر اين را مىدانى، بخل مىورزى به اين كه زود اين را بايد از دست بدهى. حالا در راه خوب هم باشد. ولى آسان آدم اين را از دست نمىدهد. بخل مىورزد به آن چه فراهم كرده است. خب اين پول براى تو بيشتر ارزش دارد يا حياتت، عمرت؟ همه مىدانند، همه چيز را آدم براى حيات خودش مىخواهد، اگر حياتش به خطر بيفتد هزاران برابر آن چه دارد حاضر است صرف كند، اگر مىداشت، تا عمرش باقى بماند. زنده بماند. خب يك همچين سرمايهاى كه هر قدر روى آن قيمت بگذارى كم است، عمرى كه ما داريم، هر ساعتش چقدر مىارزد؟ شما حساب بكنيد اگر چقدر مىداشتى، حاضر بودى بدهى كه اين حيات باقى بماند. ممكن است حالا ما سر تا پايمان چيزى نيرزد، يك آدم آسمان جول به او بگويند چى مىدهى كه زنده بمانى، خب چيزى ندارد كه بدهد. اما فرض كن يك ميلياردرى بودى، معادن طلا و نقره كجا مال تو بود. معادن نفت خليج فارس مال تو بود، معادن طلا و عرض كنم كه برليان مال تو بود، اگر همه اينها را مىداشتى، اگر مشرف به مرگ بودى، مىگفتند بايد اينها را بدهى تا زنده بمانى. مىدادى يا نمىدادى؟ آدم اينها را مىخواهد كه از آن استفاده كند. وقتى خودش نباشد چه فايدهاى دارد؟
پس ارزش عمر تو خيلى بيش از اينهاست. اگر همه روز زمين پر از طلا و نقره و جواهرات باشد، و مال آدم باشد و مشرف به مرگ باشد، بگويند اگر مىخواهى زنده بمانى بايد نصف اينها را بدهى. مىدهد يا نمىدهد؟ شايد اگر
همهاش را هم بگويند بده، حاضر باشد بده. پس عمر انسان هر لحظهاى از آن بيش از تمام اين ثروتهاى روى زمين ارزش دارد. آن وقت چطور اين ثروت نفيس و گرانبها را مفت مىدهى و اى كاش مفت بود، صرف مىكنى كه به جاى آن عذاب بخرى. باز اگر مفت بود باز هم يك چيزى بود. اين عمر را صرف مىكنى و به جاى آن عذاب ابدى براى خودت مىخرى. اين كار عالقانه است. اگر نگه دارى ثروت و درهم و دينار كار عاقلانهاى است آن وقت بر باد دادن عمر در لاى هوسهاى زود گذر مىتواند كار عاقلانهاى باشد؟
پس «يا اباذر كن على عمرك اشح منك على درهمك و دينارك». آن بخلى كه نسبت به اموالت دارى كه آنها را به زودى از دست نمىدهى، خيلى تنگ مىگيرى، حفظشان مىكنى، بايد اين بخلت نسبت به مالت، به حياتت و عمرت بيشتر باشد، اين حيات را مفت از دست نده. براى خاطر دلخواه اين و آن يك كسى از تو بخواهد تو بروى كمكش بكنى در كار لغوى، چه رسد به اين كه در راه گناهى تو، به خاطر دلخواهى او عمر خودت را صرف كنى، چى گيرت آمد؟ هيچى، رفيقم خوشحال است. همسرم خوشحال است، بچهام خوشحال است. حالا يك وقت است خوشحالى كسى را به خاطر خدا مىخواهد. مسرور كردن برادر مومنى است، تلاش در راه قضا حوائج مومنى است به خاطر خشنودى خدا، چون خدا گفته اين كار را انجام مىدهم. آن حسابش جداست. مالت را مفت ندادى، در مقابلش رضاى خدا گرفتى كه از همه جهان ارزشش بيشتر است. اما صرفاً به خاطر دوستم، رفيقم دلش خوش بود من اين كار را بكنم كردم، يا خودم دلم مىخواهد يا زن و بچهام مىخواستند. ولى خدا راضى نبودها. صحيح است، عاقلانه است اين ثروت عمر را كه هر لحظهاى اين قدر قيمت دارد اين را مفت در مقابل دلخواه اين و آن بدهى. پس بخل بورز بر عمرت، مفت از دست نده.
«يا اباذر هل ينتظر احدٌ الا غناً متقيناً او فقراً منسياً او مرضاً مفسداً او حرماً مفنداً يا مقعداً او موتاً مجهزاً». دنباله همان سفارشاتى است كه درباره غنيمت شمردن فرصت است. يك قسمت لسانش اين بود كه فرصتها را غنيمت بشمار. عمرت را، جوانى ات را، سلامتى ات را، نيرويت را، يك قسمت هم اين بود كه كار امروز را به فردا نفكن. اين هم دنبال همان مطالب است. تعقيب همينها، اين مطالبى هم كه امشب خوانديم باز تأكيد همان مطالب گذشته است تقريباً. اين هم يك بيان ديگرى.
اگر آدم اين نيرويى را كه دارد، اين فرصتى را كه دارد، صرف انجام وظيفهاش نكند، تنبلى كند، اين كارى را كه مىبايست انجام بدهد، ندهد. يا كارى كه نمىبايست بدهد، انجام بدهد. وقتى به او بگويند پاشو مثلاً وظيفه ات را انجام بده يا آن كارى را كه ترك كرده انجام بده، مىگويد خب، بعداً وقت زياد است.
فردا. درست مانده مطالعه كن، خب حالا يك قدرى بخوابيم استراحت كنيم، يك ساعت ديگر. امشب نشد، فردا. و همينطور در كارهاى ديگرى. اين كه تنبلى مىكنيم و كار را عقب مىاندازيم و يا به يك كار بى ارزشترى مىپردازيم يا خداى نكرده به گناهى مىپردازيم، انتظار چى مىكشيم. مثلاً اگر پولدار هستى، انتظار مىكشى كه گرفتارى هايى كه در اثر پولدارى برايت فراهم شده، با رفتن ثروتت آن گرفتارىها هم برود و آن وقت مبتلا بشوى به فقر و ندارى و تهى دستى. انتظار چنين فقرى را مىكشى؟ آيا واقعاً فكر مىكنى، وقتى كه ثروتت از بين رفت تو مثلاً گرفتارىهاى زندگى ات از بين رفت، آن وقت حتماً تو آدم خوبى مىشوى؟ كليتى دارد؟ يا برعكس اگر فقير هستى، مىگويى صبر مىكنم تا پولدار بشوم، آن وقت عبادت خدا مىكنم. حالا گرفتار زندگى هستيم نمىشود درس خواند. يك قدرى سر و سامانى به وضع زندگى بدهم، سال ديگر ان شاء اللَّه مىپردازيم به درس خواندن. خيال مىكنى وقتى پولدار شدى آنوقت كارت درست مىشود؟ توجه داشته باش به آن غنايى كه انتظارش را مىكشى گاهى طغيان آور است. نه تنها كمك راهت نمىشود بيشتر موجب طغيانت مىشود. «ان الانسان ليطغى ان رئاه استغنى». طبيعت توانگرى اين است كه آدم غافل مىشود. حالت طغيانگرى پيدا مىكند، غرور پيدا مىكند. اگر انتظار ثروت مىكشى كه آدم خوبى بشوى. توجه داشته باش كه ثروت هميشه آدم را خوب نمىكندها، يك وقت هم مىبينى اين غنايى كه در انتظار آن هستى موجب طغيان تو بشود. يا حالا گرفتارى مالى دارى، مىگويى حالا سرمان خلوت بشود، يك قدرى از اين معاملات و گرفتارىها و اينها راحت بشويم، آن وقت آخر پيرى مىنشينيم زندگى پارسايانهاى را پيشه مىكنيم. ساده زندگى مىكنيم، قناعت مىكنيم. حالا اين گرفتارىهاى مالى نمىگذارد. خب چه بسا وقتى اين گرفتارىهاى مالى تسويه شد و گرفتار فقر شدى، آن فقر بيشتر تو را به گناه بكشاند و باعث اين بشود كه اهدافت را و كمالاتت را فراموش كنى اصلاً. آن چنان توجه تو به ندارى و تهى دستى جلب بشود و نداشتن اين نعمتها موجب ناراحتى ات بشود كه ديگر ياد امور معنوى و تكاملات روحى ات نيفتى. «هل ينتظر احدٌ الا غناً متقيناً». اگر انتظار غنا مىكشيد، گاهى غنا طغيان آور است. اگر انتظار فقر مىكشيد، گاهى فقر نسيان آور است. «او فقراً منسياً». اگر سالم هستيد، مىگويد آدم وقتى يك چيزى اش باشد، سردردى، چيزى داشته باشد، آن وقت ياد خدا مىافتد. در سلامتى آدم قدر نعمت خودش را نمىداند. گاهى ديدهايد آدم وقتى يك ناراحتى دارد بيشتر به ياد خدا مىافتد، توسلى، دعايى، چيزى. ولى اين هم كليت ندارد. گاهى مرض پدر آدم را در مىآورد. «او مرضاًمفسداً». جوانى مىگويى وقتى اين جوانى تمام شد و اين شر و شورهاى جوانى آن وقت
مىپردازيم به عبادت. توجه داشته باش، گاهى پير مىشود كه آدم زمينگير مىشود، نيروهايش از دست مىرود. درست است كه اين شورها و جهالتهاى جوانى كم مىشود، شهوتها يك مقدار كاهش پيدا مىكند ولى از آن طرف توان انسان هم كم مىشود. «او حرماً مفنداً يا (نسخه ديگرى مقعداً)». پيرى كه انسان را زمين گير مىكند. «او موتاً مجهزاً» يا منتظر است كه فردا مرگ فرا برسد و رو به قبله ات بكنند. انتظار چنين چيزهايى مىكشى.
يعنى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين فرمايشاتشان خطرهايى كه در آينده براى انسان پيش مىآيد آنها را مجسم مىكند. تو اين قدر فكر اين نباش كه كار امروز را بيانداز به فردا. شايد فردا به يكى از اين چيزها مبتلا شدى. آن وقت گرفتارى ات بيش از حالا است. اگر منتظر هستى تا فرصتى پيش بيايد تا كارى انجام بدهى، توجه داشته باش كه آينده ممكن است آبستن اين چيزها باشد. اگر ثروت باشد، ثروت طغيان آور. اگر فقر باشد، فقر دست و پا گير. اگر سلامتى باشد،
سلامتى سر مستى آور. اگر مرض باشد، مرض زمين گير كننده، اين است كه كار امروز را به فردا نيانداز. منتظر فردا نشو. فردا معلوم نيست كه وضعت چه جورى باشد. در بيانات قبلى مىفرمود معلوم نيست فردا مردهاى يا زندهاى. در اين بيان مىفرمايد فردا معلوم نيست امكاناتت براى كار بيشتر از حالا باشد. وضعت بهتر از حالا باشد. تصويف نكن، هى بگو فردا مىكنم ان شاءاللَّه شرايط بهترى پيش بيايد، درس مىخوانم، يا كارى مىكنم، همين حالا آن چه الان دارى غنيمت بشمار. معلوم نيست وضعت در آينده بهتر از حالا باشد.
و به هر حال در هر، براى هر كسى خطر مرگ است. شايد فردا مردى، زنده باشى، ممكن است عامل فتنه و انحراف برايت پيش بيايد. تعبيرى كه در اين جا شده «اوّدجّال». مگر انتظار دجال مىكشى؟ كلمه دجال به معنى شديد و فتنهانگيز و اينهاست. در روايت آخر الزمان به عنوان يك شخص خاصى كه در آخر الزمان ظهور پيدا مىكند مطرح شده. بعضى احتمال دادهاند كه اين جنبه نوعى دارد، شخص خاصى نيست. منظور هر فريب كار گول زنندهاى است. مراتب دارد. اشخاص مختلفى هستند، كسانى كه در جامعه مطرح بشوند و ديگران را گول بزنند اينها از مصاديق دجال است. حالا چه شخص خاصى باشد يا جنبه نوعى داشته باشد ،يكى از خطرهايى كه در آينده انسان وجود دارد كه كسانى در جامعه ظهور پيدا بكنند كه يا آن دجال خاص و موجب اين بشوند كه انسان را گمراه بكنند. طورى بشود آن چنان حق را با باطل قاطى بكنند و به باطل لباس حق بپوشانند كه آدم نتواند تشخيص بدهد حق وباطل را. پس تا حق را مىشناسيد همان اندازهاى كه اين را مىشناسى آن را غنميت بشمار. به لوازمش ملتزم شو مبادا فردايى بيايد كه اين معرفت و اين
هدايت از دست تو برود. «فانه شرّ غائب ينتظر». بدترين غائبى كه انتظارش كشيده مىشود اين است كه بيايد انسان را گمراه بكند. اين بدترين بلا است. «وسعب الساعه». يا منتظر قيامت هستى. «و الساعة عدها و امر». مصيبت قيامت بزرگتر و تلختر است. پس چه انتظارى دارى؟ انتظار مرگ، انتظار قيامت؟ انتظار كسى بيايد تو را گمراه كند، انتظار اين كه نعمتها از دستت برود، سلامتى، جوانى، پولت، چه انتظارى مىكشى؟ حالا كه صحيح نيست هيچ يك از اين انتظارها پس سلامتى و جوانى ات را قدر بدان، دم را غنيمت بدان، همين لحظهاى كه در اختيار تو است اين را صرف كارى كن كه مىبايست بكنى.«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...