• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين اللهم كل وليك الحجة ابن الحسن صلوات عليه و على ابائه فى هذه الساعة و فى كل الساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلا. يا اباذر ما من رجل يجعل جبهزه فى بغئةٍ من بقاء الارض الا شهدت له بها يوم القيامه و ما من منزلٍ ينزله قوم الا باصبح ذالك المنزل يصلى عليهم او يلعنه. يا اباذر مادنا الصباح و لا رواح الا و وقاع الارض تنادى بعضها بعضاً يا جار هل مرّ بك ذاكر للَّه تعالى او عبدٌ وضع جبحته عليك ساجداً للَّه فمن قائلة لا و من قائلة نعم فاذا قالت نعم احتضت و انشرحت وترى ان له الفضل على جارتها».
    دنباله روايت شريفى بود كه پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به حسب اين نقل مباحثى را به جناب ابوذر بيان فرموده بودند. مضمون اين قسمتى كه قرائت كرده‏ام اين است كه اگر كسى پيشانى اش را روى زمين بگذارد براى سجده خداى متعال آن بخش زمين براى او روز قيامت شهادت خواهد داد. و هر جايى كه مردمى وارد بشوند در ان جا، آن قطعه زمين يا براى آنها دعا خواهد كرد يا براى آنها لعن خواهد فرستاد. بستگى دارد به اين كه در آن زمين چه كارى انجام بدهند. بعد مى‏فرمايد هيچ صبح و شامى نيست مگر اين كه بخش‏هاى زمين همديگر را صدا مى‏زنند، هر قطعه‏اى، قطعه ديگر را صدا مى‏زند كه آيا كسى كه ذاكر خدا باشد بر تو عبور كرد؟ آيا كسى بر روى تو سجده خدا كرد؟ بعضى از قطعه‏هاى زمين مى‏گويند بله، بعضى مى‏گويند نه. آن زمينى كه جواب مثبت مى‏دهد اين داراى افتخار خواهد بود. به تعبير روايت تكان مى‏خورد، انشباب پيدا مى‏كند از هم باز ميشود به خاطر اين افتخارى كه نصيبش شده.
    قسمتهاى ديگرى از اين روايت هم اين مضامين را دارد شاهد بر اين كه زمين يا درختان يا ساير موجودات بى جان و بى شعورى كه ما آنها را بى شعور مى‏دانيم، اينها دركهايى دارند و اعمال ما را درك مى‏كنند و در روز قيامت شهادت مى‏دهند. در همين عالم هم گاهى براى كسانى كه اعمال خير انجام مى‏دهند دعا مى‏كنند يا لعن مى‏فرستند. بار ديگر هم در همين روايت يك همچين مضمونهايى بود كه يك توضيحى عرض كرديم. عرض كرديم كه بزرگان و علما در تفسير اين گونه آيات و روايات، در قرآن هم آيات زيادى به اين مضمون داريم. تقريباً سه نظريه دارند. يكى اين كه اين تعبيرات يك تعبيرات كنايى است. معناى حقيقى اش مراد نيست. و هر موردى را متناسب با خودش به معناى تعويلى براى آن ذكر مى‏كنند در واقع. شايد اكثر مفسرين مشيشان در باره اين گونه از آيات و روايات به اين صورت است كه بعضى ديگر نقطه مقابلش معتقدند كه نه اين موجودات واقعاً شعور دارند و درك مى‏كنند. تسبيح خدا مى‏گويند. خشيت الهى دارند. حقيقتاً اين درك‏ها را دارند منتها ما درك نمى‏كنيم. مضمون آن شعر معروف كه:
    ما سميعيم و بصيريم و هوشيم‏
    با شما نامحرمان ما خاموشيم اينها معناى حقيقى اين آيات و روايات را اخذ مى‏كنند و مى‏گويند همين درخت، همين زمين، همين قطعه سنگ، همان سنگريزه، همان ريگ، تمام اينها شعور دارند و تسبيح خدا مى‏گويند. «كلٌ قد علم صلاته و تسبيحه». البته اين آيه درباره پرندگان است. ولى «انّ شى‏ءٍ يسبح الا بحمده» هم داريم. «ولكن لا تفقهون تسبيحا». يك دسته هم اين نظريه را دارند. عرفا و فيلسوفان عارف مشرب مثل صدر المتألهين و شاگردانش بعضى از شاگردانش اين نظر را دارند كه واقعاً موجودات شعور دارند و درك دارند. يك دسته هم يك نظر سومى را قائل هستند و آن اين است كه اين موجودات غير از اين صورت مادى كه در اين عالم دارند يك صورت ملكوتى هم دارند. درك در واقع مال آن صورت ملكوتى و باطنيشان است. آن صورت است كه در روز قيامت ظهور پيدا مى‏كند و شهادت مى‏دهد ما در اينعالم آن صورت را درك نمى‏كنيم كه‏
    تسبيحش را هم نمى‏شنويم و آثار شعور را هم در آن نمى‏بينيم. ولى اين صورت وجود دارد و در آن عالم ظهور خواهد كرد و اين حقايقى را كه درك مى‏كند بروز خواهد داد، شهادت خواهد داد. به هر حال نص قرآن كريم است كه در قيامت حتى پوست بدن شهادت مى‏دهد. زبان شهادت مى‏دهد. دست و پا شهادت ميدهد. اينها تا دركى نداشته باشند كه شهادت معنا ندارد. البته آن دسته اول آنها را هم يك توجيهى مى‏كنند. مى‏گويند وقتى آنها ظهور پيدا كردند در آن عالم در حالى كه اين عمل روى آنها انجام گرفته همين شهادتشان است. به هر حال ما نمى‏توانيم در مقابل، چون همه نظر خاصى را ابراز بكنيم اين است كه نقل اين سه قول مى‏كنيم شايد نظر سوم اقرب به قبول باشد. العلم عند اللَّه.
    به هر حال آن چه است از همه اين روايات و آيات استفاده مى‏شود اين است كه يك نحو شعورى به اينها نسبت داده مى‏شود نه تنها يك شعور تكوينى ثابت نه، در اثر حوادثى هم كه در آنها واقع مى‏شود تأثر پيدا مى‏كنند. در آنها اثر مى‏گذارد. درك جديدى براى آنها پيدا ميشود. اگر عبادت روى زمين انجام بگيرد، خوشحال مى‏شود و افتخار مى‏كند و اگر معصيت روى زمين انجام بگيرد، آن زمين صاحب معصيت را لعن مى‏كند. اجمالاً بايد اين را پذيرفت كه در عالم حقايق مجهولى است كه ما درك نمى‏كنيم و ما اتيتم من العلم الا قليلا. خيلى حقايق در اين عالم است كه ما سر در نمى‏آوريم. مقدارى از اين حقايق را وحى پرده بردارى كرده. انبيا عظام (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) و ائمه اطهار (سلام اللَّه عليهم) براى ما بيان كرده‏اند و ما هم متعبديم به فرمايشات آنها و بايد خيلى شاكر باشيم كه اين حقايق را بيان فرموده‏اند كه اگر آنها بيان نمى‏كردند، عقل ما به آنها نمى‏رسيد. و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون. ما به عقل ناقص خودمان كى مى‏توانيم به اين حقايق پى ببريم؟
    حالا معناى اين آيات و روايات به خصوص چى است، اين هم هنوز براى ما مجهول است دقيقاً نمى‏توانيم نظر قاطعى بدهيم ولى قاطع را مى‏فهميم، غير از آن چه ما مى‏فهميم فهميدنيهاى زيادى است. دانستنى‏هاى زيادى است كه ما غافليم يا راهى براى شناخت آنها نداريم. اولين درسى كه اين جا مى‏گيريم بايد بدانيم كه اگر هزاران علوم مختلف را بياموزيم و همه معلومات بشرى را در خودمان جمع كنيم معلومات ما در مقابل مجهولات چيزى به حساب نمى‏آيد. نبايد مغرور بشويم. چه رسد به اين كه كيست كه همه معلومات بشرى را جمع كند و همه‏اش را بداند؟ هر كسى يك بخش جزئى اى، يك قطره‏اى از يك درياى بيكران علم نصيبش ميشود. اين ديگر افتخارى ندارد، غرور ندارد. دوم اين كه بايد ما توجه داشته باشيم كه اگر ما خيال مى‏كنيم كه در يك عالمى زندگى مى‏كنيم كه كسى ما را نمى‏بيند و يا در خلوتى كارى انجام مى‏دهيم كه كسى نمى‏فهمد و اينها، اين جور نيست. حالا گيرم كه زمينش نفهمد، فرشتگانى كه موكل بر اعمال ما هستند، آنها كه درك مى‏كنند كه. كسان ديگرى هستند كه بر اين عوالم تسلط دارند. طبق عقايد ما شيعيان نور ائمه اطهار (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) در همه جهان حضور دارد. كما بيش همه به اين معنا معتقديم كه ما مراتب حضور را يكسان درك نمى‏كنيم. وجود مقدس ولى عصر (صلوات اللَّه عليه) آن چنان حضور دارد بخصوص در محافل شيعيان كه هر كسى هر جا سلامى عرض بكند او جوابشان را ميدهند. منتها ما گوشمان سنگين است نمى‏شنويم. استقاثه‏اى بكند مى‏شنود و جواب مى‏دهد. كى است كه بيابان گمشده كسى وقتى صدايش مى‏زند او مى‏آيد راهنماييش مى‏كند. درمانده‏اى را شفا ميدهد، علاج مى‏كند. اگر نمى‏شنيد، اگر حضور نداشت، چطور در قعر يك بيابانى يا در عمق يك جنگلى يا ته دريايى كسى امام زمانش را صدا مى‏زند او مى‏شنود و جوابش را ميدهد و علاج دردش را مى‏كند. اينها نشانه اين است كه نور امام همه جا حضور دارد. درك مى‏كند، ما را مى‏بيند. منتها چون همه مردم نمى‏توانند اين حقيقت را درك بكنند، اگر اين مطالب براى آنها گفته بشود مبتلا به غلو مى‏شوند به صورتهاى ديگرى بيان شده كه مثلاً نامه اعمال شما به امام عرضه ميشود. خب آنها هم است. سر جاى خودش ولى بيش از آن هم است.
    در روايات داريم كه ملائكه اعمال انسان را وقتى مى‏نويسند مثلاً شامگاه اين را به عرش مى‏برند و به پيشگاه الهى عرضه‏
    مى‏كنند. مگر خداى متعال حضور ندارد كه ببرند آن جا به او عرضه بكنند. او يك دستگاه خاصى است، تركيبات خودش را دارد. آن منافاتى ندارد با اين كه خداى متعال همه جا حضور دارد. به هر حال اين عالم، عالم كور و كر و لال نيست. در عالم هستى چشم‏هاى بينايى وجود دارد. گوشهاى شنوايى است. يا آن طور كه اين آيات و روايات ظاهرش است حتى زمين و درخت و پرندگان هم شعور دارند و مى‏فهمند، ما غافليم يا اگر اينها هم نباشد لا اقل فرشتگان هستند، موكل اعمال هستند آنها مى‏بينند. بالاترش نور مقدس امام زمان (صلوات اللَّه عليه) است. و بين اينها شايد مراتبى از اوتاد باشند كه ما آنها را نمى‏شناسيم. و بالاخره فوق همه ذات مقدس حق تبارك و تعالى و انت على كل شى‏ءٍ شهيد. توجه داشته باشيم كه ما در يك عالمى زندگى نمى‏كنيم كه همه جا خاموش و بى شعور و بى‏درك است. كسانى هستند كه همه چيز را مى‏بينند و درك مى‏كنند ولو ما آنها را درك نكنيم. اگر توجهى به اين مطلب كنيم بيشتر حواسمان را جمع مى‏كنيم در رفتارمان. در بعضى از جاها، در بعضى از حالات بيشتر خجالت مى‏كشيم. آن شرم و حيا مانع ما مى‏شود كه بعضى از اعمال زشت را انجام بدهيم. اگر بدانيم كه اين اعمال ما در زمين ثبت ميشود و روز قيامت آشكار ميشود شرممان مى‏آيد، آن مانع از اين مى‏شود كه آن عمل را انجام بدهيم. بالاخره هر جا بخواهد انسان گناهى اليعاذ باللَّه مرتكب بشود، بالاخره زمينى است، ديوارى است، هوايى است، وقتى توجه داشته باشد كه صورت اين اعمال در اين موجودات ثبت مى‏شود و روزى اينها آشكار خواهد شد. اگر فرض كنيد، فرضاً من عرض مى‏كنم، اگر شما وقتى در يك حالتى يك عكسى از شما گرفته‏اند، شما خوشتان نمى‏آيد كه كسى شما را در آن حالت ببيند. اما يك كسى اين عكس را گرفته از شما. اگر به هر قيمتى باشد اين عكس را از او مى‏گيريد محو مى‏كنيد چون كه مبادا يك روزى آشكار بشود و شما را در حالى كسى تصور كند كه نمى‏خواهيد در آن حال شما را ببيند. اين طور نيست؟ كى دوست دارد كه در يك حالى يك عكسى از او گرفته باشند كه باعث شرمش بشود؟ كسى نمى‏خواهد در آن عالم باشد. اينهايى كه مى‏روند عكس مى‏گيرند سعى مى‏كنند يك قيافه جالبى داشته باشند معمولاً مى‏گويند لبخند بزنيد. يعنى يك حالتى باشد كه وقتى اين عكس را يك كسى مى‏بيند خوشش بيايد. اگر در يك حالتى عكسى از آدم گرفته بشود كه وقتى ديگران ببيند مايه رسوايى است كى دوست دارد كه اين عكس وجود داشته باشد؟ اگر ما بدانيم كه در هر حالى عالم دارد از ما عكس مى‏گيرد، زمين، آسمان، درخت، در و ديوار و اينها محبوس خواهد ماند و روز قيامت آشكار خواهد شد. توجه داشته باشيم به اين سعى مى‏كنيم كه كارهايى از ما سر بزند كه اگر عكسش گرفته مى‏شود، كه البته گرفته مى‏شود، ما در يك حالت زشتى ازمان عكس بردارى نشود.
    اين بيانات اين فايده را به حال ما دارد كه حواسمان را جمع كنيم و بدانيم كه اطراف ما كسانى حاضر و ناظر هستند و از اعمال ما اطلاع پيدا مى‏كنند. چه فرشتگانى كه مى‏نويسند و چه زمينى كه روى آن عملى انجام مى‏گيرد و چه ساير موجودات.
    مطلب سومى كه مهم است و آن اهم اشيا است اين است كه اين قطعات زمين كه با هم صحبت مى‏كنند يا به هم افتخار مى‏كنند سر چى افتخار مى‏كنند؟ وقتى مى‏گويند قطعات زمين با هم صحبت مى‏كنند، اين از آن مى‏پرسد، چى مى‏پرسد؟ مى‏پرسد آيا كسى بر تو عبور كرد كه به ياد خدا باشد. «هل مرّ بك ذاكر للَّه تعالى او عبدٌ وضع جبحته عليك»؟ دو چيز را سوال مى‏كند، آيا كسى بر تو عبور كرد كه دلش متوجه خدا باشد؟ آيا كسى سرش را به عنوان تعظيم به پيشگاه الهى بر روى تو گذاشت؟ كار خير، خيلى زياد است. اما آن چه موجب مباهات يك قطعه زمين بر يك قطعه ديگر مى‏شود، اين است كه كسى به ياد خدا بر روى آن باشد. اين راز و رمزى دارد. يعنى در پيشگاه الهى آنچه ارزش دارد اصالتاً توجه به اوست. همه چيز ديگر وقتى ارزش پيدا مى‏كند كه اين روح در آن دميده شده باشد. كارهاى خير آنوقتى ارزش دارد كه قربت الى اللَّه انجام بگيرد. اين جور نيست؟ قربت الى اللَّه كى ميشود؟ آن وقتى كه آدم به ياد خدا باشد. كسى كه غافل است از اين كه خدايى است يا نيست چگونه كارش را قربت الى اللَّه انجام ميدهد؟ و اگر كار قربت الى اللَّه نباشد فقط به خاطر
    ارضاى عاطفه باشد يا براى دلخوشى مردم باشد يا به هر نيت ديگرى پيش خدا ارزشى ندارد. پس آن چه اصالتاً ارزش دارد فقط و فقط ياد خداست. توجه انسان به اوست. آن چيزى است كه انسان را با ابديت، با بى نهايت، مربوط مى‏كند. ساير چيزها در سايه ياد خدا ارزش پيدا مى‏كند. بدون ياد خدا آنها ارزش ندارد. حقيقت كمال انسان فقط در سايه توجه به خدا حاصل مى‏شود. اگر اين معنا بود مثل يك روحى است كه در همه اعمال انسان دميده مى‏شود، به آنها هم ارزش ميدهد. اگر آن نبود، به آنها هم يك جسم، يك جسد بى روحى خواهد بود. كار خير، خيلى زياد است. در بين كارهاى خيرى كه ما مى‏شناسيم، يكى از بهترينش، يا به تعبير بعضى از روايات بهترين آنها جهاد در راه خدا و شهادت است. ديگر بالاتر از اين كه سراغ نداريم. اگر كسى جهادش براى خدا نبود. بدون توجه به خدا با انگيزه ديگرى بود، چه ارزشى دارد. شنيده‏ايد آن روايت را كه يكى كسى آمد در يكى از ميدان‏هاى جنگ خيلى خلاصه پهلوانى كرد و جنگ نمايان كرد و كشته شد، يكى عرض كرد نزد رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) اين شخص آقا چه مقامى پيش خدا دارد؟ حضرت نگاه كردند..... آقا اين چه جنگ برابرى كرد، اين خيلى فداكارى كرد تا به شهادت رسيد. بر حسب نقلى كه شده فرمود هذا شهيد الحمار. اين الاغش را گم كرده بود، دنبال الاغش مى‏گشت. براى اين كه الاغش را بدست بياورد جنگيد. در راه الاغش كشته شد. هر كشته شدنى آن كمال را براى انسان نمى‏آورد. درست مثل كشته شدنى كه شهداى عزيز ما با عشق الهى در جبهه‏ها حاضر مى‏شدند. نذر مى‏كردند كه به شهادت برسند. چهل تا شب جمعه و چهارشنبه مى‏آمدند مسجد جمكران، آرزويشان اين بود كه شهادت نصيبشان بشود. اين جور شهادت.... اين توأم با عشق الهى است.
    اما چنين نيست كه هر كسى هر جا هر عمل خيرى انجام داد ولو كشته شدن در جبهه جنگ باشد اين بالاترين مقام مى‏شود. بستگى به نيت و انگيزه‏اش دارد. اگر براى خداست و توام با ياد خداست ارزش خواهد داشت به اندازه‏اى كه ياد خدا در دل نفوذ كند و حضور دارد و محبت و معرفت خدا در دل وجود دارد. اگر بدون معرفت، بدون توجه به خدا باشد جسدى است بى روح. به همين دليل است كه وقتى قطعات زمين از همديگر سوال مى‏كنند نمى‏گويند كسى روى تو جهاد كرد يا نكرد، كسى روى تو انفاق كرد يا نكرد، مى‏پرسد كسى ياد خدا بود و عبور كرد؟ اگر گفت باشد جهادش هم جهاد مى‏شود. نمازش نماز مى‏شود. انفاقش انفاق ميشود. همه چيزش عبادت است. تحصيل علمش هم مى‏شود عبادت. درسش هم ميشود عبادت، گفت و شنيدنش هم ميشود عبادت. اما اگر اين نباشد هيچ كدام از اينها عبادت نيست..... پس آن چه مهم است توجه به خدا و حضور در پيشگاه الهى است. سراسر قرآن را وقتى شما نگاه مى‏كنيد كدام صفحه‏اى است كه راجع به ذكر و تسبيح و سجده و امثال اينها سخنى نداشته باشد؟.... در حال خواب، در بستر، ياد خدا باشيد، در همه حال، در همه حال، به معناى تمام كلمه در همه حال.
    روايتى نقل شده كه موسى ابن عمران (على نبينا و آله السلام) در حال مناجات عرض كرد كه پروردگارا من برخى از حالات دارم كه شرم مى‏كنم در آن حال توجهى به تو داشته باشم و ذكر تو بگويم. شايد منظور قضاى حاجت و امثال اينها بود. خطاب شد «ان ذكرى حسن على... »...... خدا راضى نمى‏شود زندگى ما حتى يك لحظه‏اش بى عبادت بگذرد. چون تنها....
    پس بايد سعى كنيم تمرين كنيم كه دلمان در هر حال توجه هر چند ضعيف به خداى متعال داشته باشد. اين كيمايى است كه مس‏ها را...
    يا اباذر ما من رجل يجعل جبهزه فى بغئةٍ من بقاء الارض». هيچ كس نيست كه پيشانى اش را در يك قسمتى از زمين روى خاك بگذارد و سجده كند «الا شهدت له بها يوم القيامه» مگر اين كه زمين براى او در روز قيامت شهادت خواهد داد. بزرگانى بوده‏اند، چند تايشان را ما ديده بوديم. سعى مى‏كردند در يك مسجدى كه باشند در قسمت‏هاى مختلفش نماز بخوانند. هميشه يك جا نماز نمى‏خواندند. فرمودند در روز قيامت شهادتهايشان زياد باشد....