• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين اللهم كل وليك الحجة ابن الحسن صلوات عليه و على ابائه فى هذه الساعة و فى كل الساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلا يا اباذر ان ربك عزوجل يباهد ملائكة بثلاث اثر رجلٌ فى ارض قصر فيأذن ثم يقيم ثم يصلى فيقول ربك للملائكه انظروا الى عبدى يصلى و لا يرئه غيرى فينظر السبعين الف ملك يصلون ورائه و يستغرون له الى الغد من ذالك اليوم و رجلٌ يوم من الليل فصلى وحده و سجد و نام و هو ساجد و يقول اللَّه تعالى انظروا الى عبدى روحه عندى و جسده ساجد و رجلٌ فى ذهت فرّ اصحابه و ثبت هو و يقاتل حتى يقتل».
    نثار روح امام راحل و شهداى والا مقام اسلام صلواتى ختم بفرماييد. بخش ديگرى است از مواعظ پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) به جناب ابوذر. مضمون اين بخش اين است كه خداى متعال بر ملائكه مباهات مى‏كند به واسطه سه نفر يا سه دسته از انسانها. حالا مباهات خداى متعال يعنى چى و چگونه بر ملائكه مباهات مى‏كند قدر متيقن اين است كه اين سه دسته از كسانى هستند كه مقامشان از مقام ملائكه برترى دارد و خداى متعال مقام اينها را براى ملائكه روشن مى‏كند كه اينها مقام عالى اى دارند.
    دسته اول يا به تعبير روايت، رجل اول، نفر اول، كسى است كه در يك بيابانى تنها باشد و هيچ كس او را نبيند وقت نماز فرا برسد، اذان بگويد و اقامه بگويد و نمازش را بخواند. خداى متعال به ملائكه مى‏فرمايد ببيند بنده من در جايى كه هيچ كس او را نمى‏بيند و از حالش اطلاع ندارد در مقام بندگى من بر آمده اول اذان نماز را گفته، بعد اقامه را گفته و بعد نماز واجبش را خوانده. خداى متعال به هفتاد هزار ملك امر مى‏فرمايد كه نازل بشوند و پشت سر او نماز بخوانند. و تا روز بعد براى او استغفار كنند و يستغرون له الى الغد من ذالك اليوم. مثلاً تا بيست و چهار ساعت. اين يكى از كسانى است كه خداى متعال به وجود آنها مباهات مى‏كند. فرد دوم كسى است كه نصف شب از بستر گرم بلند بشود و راحتى بستر و لذات خودش را كنار بگذارد و مشغول عبادت و مناجات با خدا بشود. بعد از اين كه سحر خيزى كرد، نماز شبش را خواند، نافله‏اش را به جا آورد سر به سجده بگذارد، آن قدر سجده را طول بدهد كه ديگر در همان حال سجده خوابش ببرد. خداى متعال به چنين فردى هم بر ملائكه مباهات مى‏كند. مى‏فرمايد نگاه كنيد بنده من در نيمه شب تاريك كسى او را نمى‏بيند بلند شد و بندگى كرد عبادت به جا آورد و آنقدر عبادت كرد كه ديگر خسته شد و خوابش برد. روح او پهلوى من است و بدنش در حال سجده روى زمين افتاده. به چنين كسى هم خداى متعال مباهات مى‏كند. نفر سوم كسى است كه با گروهى در جبهه جنگى شركت كرده، آن گروه شكست بخورند، فرار بكنند، در مقابل دشمن تاب مقاومت نياورند و فرار بكنند، او تنها بماند. با اين كه مى‏بيند دوستانش فرار كرده‏اند بماند و مقاومت كند و بجنگد تا كشته بشود. او هم ميتوانست مثل ديگران فرار كند و جان به سلامت ببرد ولى ترجيح داد كه در راه خدا به شهادت برسد. خداى متعال به وجود چنين كسى هم مباهات مى‏كند. چون در چنين حالى كه يك نفر در مقابل يك ستون دشمن قرار بگيرد، كسى هم يار و ياور نداشته باشد، ديگر مقاومت كردن واجب نيست. در صدر اسلام مقاومت يك نفر در مقابل ده نفر واجب بود. بعد تخفيف داده شده مقاومت يك نفر در مقابل دو نفر واجب بود. اما همه گذاشته‏اند رفته‏اند. لشكر دشمن سر جاى خودش است، او تنهاست. او هم مى‏تواند برود. بودنش هم ديگر نفعى ندارد. بالاخره كشته مى‏شود. ولى باز ترجيح مى‏دهد بماند و در مقابل دشمن خدا مقابله كند، آنقدر بجنگد تا به شهادت برسد. خداى متعال به وجود چنين شخصى هم مباهات مى‏كند.
    خب از اين بخش روايت درس‏هاى زيادى ميشود گرفت. وقتى خداى متعال به وجود بعضى از انسان‏ها بر ملائكه مباهات مى‏كند معنايش اين است كه اين ارزش‏ها خيلى پيش خدا اهميت دارد. اگر چيزهاى ديگرى موجب كمال بيشترى براى انسانها ميشد قرب بيشترى به خداى متعال پيدا مى‏كردند اهميت بيشترى داشت، خداى متعال آنها را دوست مى‏داشت. وقتى مى‏خواهد بگويد فرشتگان ببينيد بندگان من در ميان انسانها به چه مقامى رسيده‏اند، اين بهترين ارزشهاى آنها را معرفى مى‏كند. در ميان هر سه چه آن كسى كه در بيابان تنهايى مشغول عبادت مى‏شود، اذان و اقامه مى‏گويد و نماز مى‏خواند يعنى نمازش را با آدابش مى‏خواند، حتى مستحباتش و اذان گفتن را هم رعايت مى‏كند. و آن كسى كه نيمه شب بلند مى‏شود با اين كه واجب نيست بر او راحتى بستر را رها مى‏كند و به عبادت خدا مى‏پردازد و آن كسى كه تنهايى در مقابل دشمن مقاومت مى‏كند تا به شهادت مى‏رسد.
    اين سه نفر، اين سه گروه چه ويژگيهايى دارند و چه جهت مشتركى دارند. كسانى هستند مثلاً اموالشان را در مقابل خدا انفاق مى‏كنند، حتى ايثار مى‏كنند، آن اندازه‏اى هم كه موجب حاجت خودشان است، آن را هم در راه خدا مى‏دهند. اما خدا نفرموده، اين روايت نفرموده كه خداى متعال به وجود اينها مباهات مى‏كند يا انواع عبادت‏هاى ديگرى كه ما در شرع مقدس داريم و همه‏اش ارزش است، همه‏اش موجب كمال است، در ميان اينها اين سه چيز چه خصوصيتى دارد؟ كه اينها موجب مباهات خداى متعال بر ملائكه مى‏شود.
    يك عنصرى كه در ميان همه اينها مشترك است و در بيان هم روى آن تكيه شده ين است كه مى‏فرمايد آن شخصى كه در بيابانى تنها باشد، كسى او را نبيند، بايستد و اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند. دومى مى‏گويد در نصف شب تنها بلند بشود در حالى كه كسى او را نمى‏بيند، مشغول عبادت بشود، سومى هم مى‏فرمايد در جبهه جنگ تنها بماند و به تنهايى بجنگد تا به شهادت برسد. ميان اين سه گروه آن جهتى كه مشترك است يكى تنها بودن است. اين چه خصوصيتى دارد كه وقتى انسان تنها انجام وظيفه مى‏كند اين قدر ارزش پيدا مى‏كند. خب ممكن است يك كسى در شهر، در مسجد محله شان، در مسجد جامع كه اين قدر ثواب دارد ديگر، نماز در نماز جامع صدها برابر نماز فرادا ثواب دارد. خدا نمى‏فرمايد من بر ملائكه مباهات مى‏كند آن كسانى كه در نماز جماعت شركت ميكنند با آن همه ثوابى كه دارد. اما آن كسى كه تنها در يك بيابانى ايستاده، اذانش را مى‏گويد، اقامه‏اش را مى‏گويد، نمازش را با آدابش مى‏خواند، اين موجب مباهات است. اين چه خصوصيتى در آن است؟ يا آن كسى كه در جبهه جنگ همه دوستان رفته‏اند. خب كسى ممكن است در ده‏ها جنگ شركت كند، آنقدر شجاعت و شهامت داشته باشد، افتخارات آفريده باشد، پيروزى‏ها آفريده باشد، اما تكيه مى‏كند روى كسى كه تنها مانده، همه رفته‏اند و او باز به وظيفه خودش ادامه مى‏دهد. اين چه خصوصيتى دارد اين تنها بودن كه باعث اين ارزش مى‏شود؟ آن چه به عقل قاصر بنده مى‏رسد اين است كه اين دو تا نكته مهم دارد. دو تا سرّ عظيم در آن است. يكى اين كه انسانها معمولاً تحت تأثير القائات و رفتار ديگران قرار مى‏گيرند. اين طبيعى است. يكى از ويژگيهاى روح آدميزاد است كه وقتى مى‏بيند يك عده‏اى به يك سمتى حركت مى‏كنند مايل است از همان سمت حركت كند. وقتى يك كارى را انجام مى‏دهند ديگران او هم ميل پيدا مى‏كند انجام بدهد.
    اين حالت گو اين كه يك عاملى است كمك مى‏كند به اين كه انسان وقتى ديد كسانى را كه راه خير مى‏روند از آنها تبعيت بكند، ولى به هر حال نشانى از يك ضعف هم دارد. خدا اين عامل را در روح آدم قرار داده براى اين كه كسانى كه ضعيف هم هستند به تبعيت از افراد صالح راه خوب را انتخاب كنند. اما اولاً چنين افرادى گاهى از يك جوى كه غير سالم هم است اثر مى‏پذيرند. و به هر حال خودشان استقلال در تصميم ندارند. نه در شناختشان استقلال دارند، نه در عملشان. در شناختشان هم باز دو وجه است. شناخت احكام الهى و وظايف شرعى است، حكم خدا را نمى‏دانند. گاهى موضوعاتش را درست تشخيص نمى‏دهند. البته چنين كسانى وظيفه شان اين است كه كسى كه خودش حكمى را نمى‏داند، از عالم‏
    سوال كند. ملاك اصلى تقليد هم همين است ولى اين فرق دارد با اين كه كسى زحمت بكشد و خودش استنباط كند و حكم الهى را از منابع اصليش استنباط كند و بشناسد. اين شناخت استقلالى غير از شناخت تقليدى است. در موضوعات هم همينطور است. به خصوص موضوعات اجتماعى. همه درست موضوعات احكام اجتماعى را نمى‏شناسند و ناچار از آن كسانى كه مى‏شناسند تبعيت كنند كه در اين جهت مضموم هم نيست. ولى به هر حال فرق مى‏كند با آن كسى كه خودش اهل شناخت باشد و چراغى در دست داشته باشد كه ديگران را هم راهنمايى كند. ولى مهم‏تر در مقام تصميم‏گيرى و عمل است. گاهى آدم حكم را مى‏داند، موضوع را هم مى‏داند، حالا يا ان اجتهادٍ يا ان تقليدٍ ولى در مقام عمل اگر تنها باشد معلوم نيست اقدام كند. اگر رفيق داشته باشد، چرا. مخصوصاً اگر رفيق‏ها زياد باشند. اما تنها كه باشد زورش مى‏آيد آدم. حالا مثالهاى متعددى. شما مى‏توانيد از زندگى روزمره تان پيدا كنيد. مثلاً شب جمعه، يك مجلس دعاى كميلى باشد ما طلبه‏ها
    كه در مدرسه هستيم يا آن وقتى كه بوديم وقتى مى‏بينيم دسته دسته طلبه‏ها دارند مى‏روند كه در يك مجلس دعاى كميلى شركت مى‏كنند ما هم اشتياق پيدا مى‏كنيم، همراهى مى‏كنيم مى‏رويم. اما يك شب تعطيلى باشد مثلاً مسافرت رفته باشند، كسى نباشد، خودمان بايد بنشينيم در حجره تنها، دعاى كميل بخوانيم زورمان مى‏آيد. اين جور نيست؟ كارهاى خير ديگرى، وقتى آدم مى‏بيند ديگران دارند اقدام مى‏كنند، آنها هم تشويق مى‏شوند. اما وقتى خودش تنهايى تصميم بگيرد كشش ندارد، بهانه‏اى در مى‏آورد، خوابم ميآيد، خسته‏ام، كسلم. بايد لباس بشورم، چنين و چنان، به هر حال اقدام نمى‏كند آدم. اين ضعف اراده است. و يك مقدار اگر بى پرده‏تر بگوييم اين ضعف ايمان هم است. اگر واقعاً اين كار ارزش دارد وقتى ديگران انجام ميدهند، وقتى ديگران انجام نمى‏دهند، ديگر ارزش ندارد؟ من كه هر شب جمعه در دعاى كميل، در مجلس دعاى كميل شركت مى‏كردم چرا امشب كه مجلسى نيست خودم نخوانم؟ و همينطور ساير اعمال.
    در درس، در مباحثه، در مطالعه، آدم در مدرسه كه است وقتى مى‏بيند شب چراغها روشن است تا ساعت يازده، دوازده مطالعه مى‏كند، آن هم اشتياق پيدا مى‏كند، مطالعه‏اش را ادامه مى‏دهد، اما يك شب چراغها خاموش باشد، كسى نباشد، مدرسه تعطيل باشد، تنهايى بيشتر تا ساعت يازده، دوازده مطالعه كند كشش ندارد. و خيلى چيزهاى ديگر، مثالهاى متعددى كه شما الحمد للَّه همه‏مان طلبه هستيم من اين مثالها را از زندگى طلبگى زدم. و الا در زندگى روزمره همه جور مثالى مى‏شود پيدا كرد. در رفتارهاى اجتماعى، سياسى و غيره.
    اين نقطه ضعف است. چنين كسانى وقتى ديگران مى‏روند نماز جمعه آنها هم مى‏روند. وقتى ديگران مى‏روند دعاى كميل آنها هم ميروند، خوب است. اما اينها مايه مباهات نيستند. آن كسى مايه مباهات است كه وقتى هيچ كس ديگر هم نرود، او برود. وظيفه‏اش را تشخيص داد كه بايد اين كار را انجام بدهد، نگاه نكند ببيند كى مى‏آيد، كى نمى‏آيد، چه كار دارم من. خدا از من مى‏خواهد كه اين كار را بكنم. حالا همراهى هم دارم، نعم المطلوب، ندارم، تنها. مگر تنها بودن از ارزش كار مى‏كاهد؟ اين قدرت اراده، قوت اراده، يا بفرماييد تعبير دقيقتر قوت ايمان را باورش باشد كه اين كار را بايد انجام داد. خواه ديگران انجام بدهند، خواه ندهند. اين اهميت دارد. استقلال در نظر، استقلال در تصميم‏گيرى. آدم منتظر نباشد ببيند ديگران چه مى‏كنند. چرا اين را انتخاب مى‏كنند؟ چى مى‏گويند ما هم همان را بگوييم. اگر وظيفه ات را تشخيص دادى و مى‏دانى اين راه مرضى خداست خب بايد عمل كنى، خب ديگران بكنند يا نكنند.
    روايتى است از امام باقر (صلوات اللَّه عليه) به جابر ابن يزيد جعفى فرموده‏اند. جابر مى‏دانيد از اصحاب سرّ ائمه اطهار است. داستانهايش را همه شنيده‏ايد، چه بسا بارها هم روى منبر و جاهاى ديگر گفته باشم. يكى از روايات جابر، جابر كسى است كه مى‏گويد پنجاه هزار روايت امام باقر به من فرمود كه يكى از آنها را براى كسى نقل نكرده‏ام. و گاهى دلم تنگ ميشود، سينه‏ام تنگ مى‏شود روم چاهى مى‏كنم و سر توى چاه مى‏كنم، اين هم دستور خود امام بود، عرض كرد گاهى من سينه‏ام تنگ مى‏شود نمى‏توانم من اينها را در خودم نگه دارم. چه كنم؟ فرمود چاهى بكن، سرت را در چاه كن، بگو «قال‏
    المحمد ابن على الباقر كذا». يك قدرى سبك مى‏شوى. يكى از روايات خيلى پر مغزى كه جابر نقل كرده براى ما و بسيار روايت ارزنده‏اى است اين روايت است كه امام به او فرمودند «و اعلموا يا جابر انك لن تنال ولايتنا». هرگز تو به مقام ولايت ما نائل نمى‏شوى مگر اين كه حالت اين جورى باشد، چه جورى؟ «حتى و لو اجتمع عليك اهل مثلك و قالوا انك رجلٌ سوء يا رجل سوءٍ لم يحزنك ذالك». اگر همه اهل شهرت جمع بشوند بگويند مرده باد جابر هيچ ناراحت نباش. «و لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انك رجلٌ صالح لم يسرك ذالك». اگر يك روز هم همه اهل شهر جمع‏شدند و گفتند زنده باد جابر، خوشحال نشوى. حرف ديگران در تو اثر نگذارد. «ولكن اعرض نفسك على كتاب اللَّه». خودت را بر قرآن عرضه كن. اگر ديدى رفتارت آن جورى است كه قران مى‏پسندد، خدا را شكر كن كه چنين توفيقى به تو داده، خوشحال باش از اين كه خدا به تو چنين توفيقى داده، نه مردم مى‏گويند زنده باد. و اگر ديدى رفتارت موافق قرآن نيست، آن وقت محزون باش به خاطر اين كه خدا از تو خشنود نيست. نه به خاطر اين كه مردم از تو ناراضى هستند. ملاك خوش آمدن و ناخوشايندى بايد قرآن باشد. بايد دستورات خدا باشد. ببين كه خدا از تو راضى است يا نيست. مردم هر چى مى‏خواهند بگويند؟ نه در تشخيصت تابع ديگران باش، خودت فكر كن، عقل دارى، قرآن در اختيارت است، حديث در اختيارت است. فكر كن از آنها استنباط كن. وقتى چيزى را فهميدى ديگر كار نداشته باش كه ديگران چه چيزى مى‏گويند. تو وظيفه خودت را عمل كن. وقتى چيزى را تشخيص دادى كه وظيفه است، ديگر منتظر نباش كه ديگران كمك بكنند به تو حتى اگر در جبهه جنگ همه رفته‏اند، تو تنها مانده‏اى و مى‏دانى كه وقتى ادامه بدهى كشته مى‏شوى، اما اگر خدا راضى است همين كار را بكن. عرض كردم در چنين حالتى مقاومت واجب نيست ولى رضايت خدا بيشتر در اين است. خدا دوست دارد كسى كه چنين شهامتى داشته باشد. به دشمنان نشان بده كه ما تنها هم كه هستيم دست از هدفمان و از راهمان بر نمى‏داريم. اين ارزش دارد.
    اين يك نكته كه خداى متعال، اولياى دين، دوست دارند كه انسان مومن در تشيخصش و در عملش، در شناختش و در رفتارش، شناختش هم چه شناخت حكم، چه شناخت موضوع، و در رفتارش استقلال داشته باشد، متنظر نباشد كه ديگران چى مى‏گويند او هم بگويد. همرنگ جماعت شو. البته اين جا نبايد توهم بشود كه آدم هميشه بايد شاد باشد، بر خلاف ديگران رفتار كند، خب اين كه احمقانه است. منظور اين است كه براى تصميم‏گيرى اش منتظر ديگران نباشد. براى تشخيصش منتظر نباشد كه ببيند ديگران هم همفكر او هستند يا نيستند. تو وظيفه خودت را ببين چيه، تشخيص بده. ديگران هم هستند، نعم الوفاق و يا معنايش اين نيست كه وقتى آدم يك چيزى را تشخيص داد و بعد فهميد اشتباه كرده گردن گيريش بشود و بگويد نه، مرغ يك پا دارد. چون من اين را پيشاً گفتم همين است تا آخر. اين هم خلق بسيار ناپسندى است. انسان بايد همواره، در افكارش، در رفتارش تجديد نظر كند شايد اشتباه كرده ديگر. اگر فهميد اشتباه كرده با كمال شهامت بگويد اشتباه كرده. ديگر لجبازى كردن كه چون من گفته بودم از حرفم بر نمى‏گردم اين كار آدم مومن نيست. هر چه تشخيص، وقتى فهميد حق است، همان را بايد عمل كند. اين يك نكته.
    نكته ديگر مسئله اخلاص است. آن كسى كه تنها در يك بيابانى نماز مى‏خواند، ديگر شائبه ريا در آن نيست. براى كى نماز مى‏خواند؟ نه كسى او را مى‏بيند، نه كسى است كه داستان تو را براى ديگران نقل بكند، ديگر آن جور نماز خواندن تنهايى در يك بيابان اين شائبه ريا ندارد. اخلاص اين عمل بيشتر خواهد بود. آدم وقتى در حضور جمع نمازش را با آداب بخواند جاى اين است كه شيطان وسوسه كند، و بالاخره شيطان خيلى قوى است و هر قدر آدم پهلوان هم باشد، ممكن است در مقابل شيطان قوى اى شكست بخورد، ممكن شائبه ريايى در قلبش پيدا بشود. خوشش بيايد از اين كه ديگران ببينند و بشوند اما تنها در يك بيابان خشك بى آب و علفى پا شود اذان بگويد، اقامه بگويد، اين ديگر ريا بر نمى‏دارد. همينطور كسى كه نصف شب بلند شده، يا توى اتاق تنهايش يا يك مسجد تنهايى مشغول عبادت شده و آن قدر
    سجده‏هاى طولانى كرده كه در سجده خوابش برده، اين ديگر ريا در آن نيست. كسى نيست در آن نصف شب توى گوشه مسجدى يا توى گوشه اتاقى وضع او را ببيند و ببيند چرا خوابش برده. همينطور كسى هم كه در ميدان جنگ تنها مانده، ديگر دوستان هم نيستند كه بر گردند بگويد عجب شهامتى به خرج داد. كى ميداند چى شد؟ دشمنان كه نمى‏آيند فضليت او را نقل بكنند، دوستان هم كه همه رفته‏اند. اين عمل ديگر شائبه ريا ندارد. شائبه خود نمايى در آن نيست. چنين كسى ديگر انتظار ندارد كه بعد عكسش را بزنند بگويند فلانى شهيد راه حق، نمى‏دانم چنين و چنان كرد. كسى خبر ندارد از او. پس اين تنهايى‏ها كه روى آن تكيه شده، اين خصوصيت را هم دارد. مشترك بين اين سه چيزى كه مايه مباهات است نهايت خلوص است. عمل، چنين عملى ديگر شائبه ريا ندارد. ممكن است ما اعمال داشته باشيم فى حد نفسه ثوابش خيلى زياد. همانطور كه عرض كردم نماز خواندن در جماعت آن هم در مسجد جامع شهر ثوابش را ملائكه هم نمى‏توانند حساب كنند به حسب روايات. ولى معلوم نيست كه آن نماز با اين نماز كسى كه تنها در يك بيابان بلند شد و اذانش را گفت، اقامه‏اش را گفت، خلوصش يكسان باشد.
    اگر آن شخص چنين خلوصى هم داشت، اهلاً و سهلاً حنيئاً له. اما شيطان رها نمى‏كند. شاهدش همين است. يكى از شواهدش همين است كه وقتى آدم تنها باشد زورش مى‏آيد. نماز همان نماز است. عبادت همان عبادت است. وقتى ديگران باشند او هم همراهى مى‏كند. وقتى تنها باشد زورش مى‏آيد. مال اين است كه اراده آن چنان قوى نيست. انگيزه درونى قوى نيست. بايد يك كمك خارجى هم داشته باشد. اين ماشينش را بايد هولش هم بدهند. خودش راه نمى‏رود. با آن ماشينى كه خودش هر وقت بخواهد راه برود خيلى فرق دارد.
    به هر حال بار ديگر از رو اين روايت را بخوانيم و از نورانيتش استفاده بكنيم. «يا اباذر ان ربك عزوجل يباهد ملائكة بثلاث نفر». پروردگار تو به واسطه سه نفر بر ملائكه مباهات مى‏كند. «رجلٌ فى ارض قصر» كسى كه در يك بيابان خشك بى آب و علفى تنهاست «فيأذن ثم يقيم ثم يصلى». با اين كه تنهاست وسط بيابان، بلند مى‏شود اذان مى‏گويد، بعد هم اقامه مى‏گويد، بعد هم نمازش را ميخواند. نمى‏گويد حالا كه كسى نيست نمازمان را قدر واجبش را اكتفا كنيم. باز هم اذان مى‏گويد. نمى‏گويد اذان مال نيست اذان بشنود. براى كى اذان بگويم؟ دستور شرع است. در مقام اطاعت بندگى است. چنين كسى خداى متعال در باره‏اش مى‏فرمايد «فيقول ربك للملائكه انظروا الى عبدى». خدا به فرشتگان مى‏فرمايد نگاه كنيد اين بنده من «يصلى و لا يرئه غيرى»، آن نكته‏اى كه عرض كردم، لا يرئه غيرى. نكته‏اش مال همين جاست. در حالى چنين عبادتى را با اين آداب انجام مى‏دهد كه هيچ كس هم نمى‏بيند. سرش در اين لا يرئه غيرى است. «فينظر». خدا وقتى به ملائكه مى‏فرمايد هفتاد هزار ملك را مى‏فرستد «فينظر السبعين الف ملك يصلون ورائه» كه پشت سرش نماز بخوانند. «و يستغرون له الى الغد من ذالك اليوم». تا فرداى آن روز هم براى او استغفار كنند. حالا ممكن است او تا فردا آن جا نماند. ولى اين فرشتگانى كه از آسمان آمده‏اند، اين هفتاد هزار ملك شبانه روز براى او استغفار مى‏كنند. اين يكى. مايه مباهات. دوم: «رجلٌ قام من الليل». پاره‏اى از شب را برخيزيد «فصلى وحده». عنصر وحدت باز تكيه شده. تنهايى نصف شب بلند شود سحر خيزى كند. نماز شبش را بخواند. «فسجد» بعد از نماز به سجده برود، آن قدر طول بدهد كه «و نام و هو ساجد» در همان حال سجده خوابش ببرد. «و يقول اللَّه تعالى انظروا الى عبدى» خداى متعال به فرشتگان مى‏فرمايد به اين بنده من نگاه كنيد. «روحه عندى» چون مى‏دانيد هر كسى در حال خواب خداى متعال روحش را ميگيرد، «الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها». آدم در حال خواب هم خداى متعال روحش را مى‏گيرد. اين شخصى كه خواب رفته خدا روحش را ميگيرد. روحش پهلوى خداست. مخصوصاً كسى كه درحال عبادت خدا روحش را بگيرد. بدنش هم در حال سجده است. «روحه عندى و جسده ساجد». اين نفر سوم «و رجلٌ فى ذهت». در ميدان جنگى است. «و فرّ اصحابه» همه يارانش فرار كرده‏اند. «و ثبت هو» اما او باقى مانده، مقاومت كرده، «و يقاتل حتى يقتل». آنقدر ادامه‏
    ميدهد به قتال و جهادش تا به شهادت ميرسد. چنين كسى هم مايه مباهات بر ملائكه است.
    پروردگارا تو را به آن بندگانى كه به آنها نظر لطف و عنايت دارى، به آن دوستانت، به آن بندگان شايسته ات تو را قسم مى‏دهيم در اين شبهاى عزيز كه در پيش است به بركت آنها گوشه چشمى به همه ما بفرما. به بركت مولود امروز حضرت جواد الائمه صلوات اللَّه عليه و على آبائه و على ابنائه الطاهرين بر ما جود بفرما و ما را، همه ما را مشمول مغفرت و رحمت خودت قرار بده. حوائج شرعيه همه ما و همه ملتمسين دعا را به بركت جواد الائمه بر آورده بفرما. روح امام راحل با انبيا و اوليا محشور بفرما. مقام معظم رهبرى سايه شان را بر سر همه ما مستدام بدار. عاقبت امر ما ختم به خير بفرما.
    «و الحمد لله رب العالمين»