• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين اللهم كل وليك الحجة ابن الحسن صلوات عليه و على ابائه فى هذه الساعة و فى كل الساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلا يا اباذر يكفى من الدعا مع البر ما يكفى الطعام من الملح يا اباذر مثل الذى يدعوا بغير عمل كمثل الذى يرمى بغير وتر. يا اباذر ان اللَّه يصبح بصلاح العبد ولده و ولد ولده و يحفظه فى دوريته و دورحوله ما دام فيهن».
    روايتى است كه از پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) در پاسخ درخواست موعظه براى جناب ابوذر بيان فرمودند. قسمتهايى از آن را تا به حال توفيقى بوده قرائت كرده‏ايم به اين بخش رسيديم. بدون شك يكى از مظاهر عبوديت دعا كردن و از خدا چيز خواستن است. در اين زمينه هم آيات زياد داريم و هم روايات و بحثهاى مفصلى هم انجام گرفته كه نمى‏خواهيم به آنها حالا بپردازيم. انگيزه انسان براى دعا چيه؟ چرا تأكيد شده براى دعا كردن، اجمالش اين است كه مسير تكامل انسان بندگى است و يكى از مظاهر بندگى هم اين است كه انسان در مقابل پيشگاه الهى عرض حاجت كند و رفع حاجتش را از خدا بخواهد. ولى مردم در مراحل بندگى و مقامات بندگى متفاوتند. نيازهايشان هم فرق مى‏كند. آن كسانى كه در مراتب اوليه معرفت و ايمان و تكامل در عبوديت هستند نيازهايشان همان نيازهاى مادى و دنيوى است. وقتى از خدا هم چيز بخواهند دعاهايشان هم در حول و حوش همين نيازهاى طبيعى و دنيويشان دور مى‏زند. تأمين روزى، روزى واسع، فرزند خوب، همسر خوب، خانه خوب، وسائل زندگى، امثال اين چيزهاست ديگر. البته براى شخصى كه در مراتب نازل ايمان باشد همين‏ها را هم خوب است كه از خدا بخواهد. يعنى نشانه اين است كه ايمان به خدا دارد. خدا را قادر مى‏داند بر اين كه اين نيازمنديهاى او را تأمين كند و دست حاجت پيش بندگان او دراز نمى‏كند و از خداى خودش نيازمنديهايش را مى‏خواهد. در صورتى كه واقعاً اين نياز را از خدا بخواهد، خدا هم نيازمنديش را تأمين مى‏كند. ولى متأسفانه خيلى از دعاها است كه دعاى حقيقى نيست. يعنى درخواست از خدا نيست. آدم وقتى يك حاجتى را دارد دنبال كسانى مى‏رود كه بتوانند اين حاجت را برطرف كنند. اگر پول مى‏خواهد دستش پيش كسانى دراز است كه بتوانند پول به او برسانند. يا كسب و كارى بكند كه پول در بياورد. مومن ابتدا دلش متوجه خداست و از او مى‏خواهد و توسل به اسباب را فقط به عنوان انجام وظيفه متوسل مى‏شود به اسباب.
    ولى به هر حال به هر اندازه‏اى كه دل متوجه به خدا بشود و رفع نياز را از خدا بخواهد همين هم موجب تكامل انسان است. باعث اين ميشود كه اين ايمانش تقويت بشود. توجهش به خدا بيشتر باشد. همين كه چند لحظه‏اى از وقتش را صرف توجه به خدا مى‏كند همين باعث كمالش است. ما نمى‏دانيم كه توجه به خدا كردن چه كيميايى است حتى ولو به اين عنوان باشد كه آدم يك نياز مادى زندگى اش را از او بخواهد. همين توجه كردن هم در تكامل روح انسان مؤثر است. مرحوم استاد علامه طباطبايى (رضوان اللَّه عليه) از استادشان مرحوم آقاى قاضى، استاد اخلاقيشان مرحوم حاج ميزرا على قاضى، نقل مى‏كردند كه ايشان مى‏فرمودند گاهى خداى متعال مدتى يك بنده‏اى را مبتلا مى‏كند گرفتاريهاى سختى تا يك يا اللَّه بگويد. آن يك يا اللَّه گفتن براى روح او مؤثر است. نورانى مى‏كند او را. اما اين شخص غافل است. جز به اين وسيله كه مبتلا بشود به گرفتارى اين يا اللَّه را نمى‏گويد. خدا مبتلايش مى‏كند آنقدر كه اين يا اللَّه را بگويد. توجه به خدا پيدا كند. از اين جا آدم مى‏تواند بفهد كه توجه به خدا كردن چقدر در نورانيت دل و تعالى روح انسان مؤثر است. اگر انسان در حالاتى هم كه راز و نياز چندانى نمى‏كند در حال عادى است، آن وقت‏ها هم توجه داشته باشد هر لحظه‏اى چقدر
    مى‏تواند در مسير كمال پيش برود ولو اين كه خودش نمى‏فهمد. و نبايد هم درست بفهمد. چون اين عالم، عالم امتحان است. اگر همه چيز آثارش كاملاً روشن باشد، امتحان به خوبى انجام نمى‏گيرد بايد خيلى از چيزها مخفى باشد. عالم غيب است. عالم خفا است. تا امتحان به صورت كامل انجام گيرد.
    به هر حال گاهى هم آدم آثار خوبى از اين چيزهايى مى‏بيند ولى آن آثار كامل درست براى ما روشن نيست. بنابراين دعا حتى براى نيازهاى مادى هم اگر باشد همين كه توجه به خدا پيدا مى‏كند اقرار مى‏كند به عبوديت خودش نسبت به خداى متعال و ربوبيت خدا همين اندازه توجه هم براى كمال روحش مؤثر است. چه رسد به اين كه مراتب معرفت و ايمانش بالاتر باشد دعاهاى ديگرى بكنيم. دعا تنها براى امور مادى اش نباشد. براى امور معنوى اش باشد. اگر دعا مى‏كند، دعا بكند كه خدا توفيق عبادت به او بدهد. توفيق تحصيل علم به او بدهد. توفيق خدمت به خلق خدا به او بدهد. توفيق اجتناب از گناهان به او بدهد. اين دعا را بكند. بلكه بالاتر دعا براى خلق خدا بكند. براى دوستان و همسايگانش، براى ذوى الحقوقش، براى اساتيدش، براى همدرس هايش، براى استقا و اخوانش تا برسد براى همه مومنين و مومنات بلكه براى همه خلق خدا. كسى نظرش به رحمت واسع الهى باشد، خدا مى‏خواهد كه خدا همه بندگانش را هدايت كند. البته آنهايى كه لياقت داشته باشند و عنادى با خدا و راه حق و حقيقت نداشته باشند. اين در مرتبه دوم است كه كسانى معرفتشان بالاتر است دعا كردنشان براى امور معنوى است.
    كسان ديگرى هستند كه آنقدر توجه به خدا و توجه به ذكر خدا دارند آن وقت هايى كه مانع از انجام واجباتشان نمى‏شود كه هر وقت مى‏خواهند دعا كنند همان اشتغال به تسبيح و تمجيد خداى متعال آنها را از دعا كردن باز مى‏دارد. وقتى مى‏خواهند دعا كنند به ياد صفات جواديه و جلاليه خدا مى‏افتند، به مدح و ثناى الهى مى‏پردازند. هر چى مدح مى‏كنند سير نمى‏شوند. ديگر جايى نمى‏ماند براى اين كه براى خودشان چيزى بخواهند. عاشقى كه در مقابل معشوقش واقع مى‏شود و شروع به ستايش او مى‏كند ديگر جايى نمى‏بيند كه از او درخواستى براى خودش بكند. ولى حتى براى چنين كسانى كه به اين پايه‏هاى معرفت هم رسيده باشند باز هم احساس مى‏كنند كه خداى متعال دوست دارد كه در تمام اندامهايش و در تمام مراتب وجودش آثار عبوديت ظهور پيدا بكند. همانطور كه سر آثار عبوديتش اين است كه روى خاك گذاشته بشود، صورت را آدم روى خاك مى‏گذارد، اين طرف صورت، آن طرف صورت به عنوان تضلل در پيشگاه الهى، از چشم اشك شوق يا اشك خوف جارى مى‏شود به عنوان تضلل در پيشگاه الهى، دل مى‏لرزد از احساس عظمت الهى، و همينطور ساير اعضا و جوارح، زبان هم بايد آثار تضلل خودش را صادر كند. يكى از آثار عبوديتى كه بر زبان ظاهر مى‏شود اين است كه از مولاى خودش چيزى بخواهد. اين نشانه عبوديتش است. وقتى انسان توجه پيدا مى‏كند به اين كه خداى متعال دوست دارد كه سراسر وجودش بندگى باشد، آثار بندگى از همه اعضا و جوارحش به همه قواى باطنى و ظاهرى اش ظهور كند. يكى اش همين است كه از زبانش هم اظهار عجز و تضلل و درخواست، گدايى، نشانه ذلت است ديگر در پيشگاه الهى. آن كسانى كه مزه‏اش را مى‏چشند مى‏دانند كه خود اين گدايى كردن چه آقايى است و چه لذتى دارد.
    به هر حال آن كسانى كه در مقامات بالاى معرفت هم هستند به اصطلاح به مقام جمع الجمع هم كه برسند يك همچين چيزى را احساس مى‏كنند كه بايد دعا كنند، يعنى بندگى خودشان را در زبان هم ظاهر كنند. اين دعا كردن‏ها خودش موضوعيت دارد. يعنى اظهار بندگى است. خودش عبادت است. ولى به هر حال محتواى دعا اين است كه انسان چيزى از خدا مى‏خواهد و مى‏خواهد كه اجابت كند اين خواسته را. نه تنها همين پاسخ نداى او بدهد، او بگويد يا اللَّه، او هم بگويد لبيك. اين بزرگترين لذت است براى كسى كه مزه محبت خدا را چشيده كه با خدا مناجات كند بگويد يا اللَّه او هم بگويد لبيك. اما به هر حال دعا كردن و چيز خواستن محتوايش اين است كه از او چيزى مى‏خواهد كه به او عطا كند. به حسب‏
    اين مراتب مختلف معرفتى كه دارد هر چه مى‏خواهد وقتى خدا به او عطا مى‏كند كه اولاً در اين خواستش فقط توجه به او داشته باشد. دلش متوجه كس ديگرى و چيز ديگرى نباشد. اگر گرسنه‏اش هم است، نان هم مى‏خواهد مى‏گويد «رب انى بما انزلت الى من خير فقير». حضرت موسى ابن عمران على نبينا و آله و عليه السلام) وقتى از مصر فرار كرد و وارد مدين شد تا سر آن چاه براى دختران شعيب آب كشيد آن قدر گرسنه بود و آنقدر گرسنگى كشيده بود كه به حسب آن چه در روايات آمده، در نهج البلاغه هم اشاره شده سبزى گياههاى بيابانى را كه تناول كرده بود در شكمش پيدا بود. چيز ديگرى جز گياه بيابان نخورده بود. آنقدر لاغر شده بود و سبزى پوست شكمش پيدا بود. در چنين حالى مى‏گويد «رب انى بما انزلت الى من خير فقير». احساس فقر در پيشگاه الهى، خدا از او مى‏خواهد كه بنده فقرش را اظهار كند. اگر انسان ساير اعمالش اعمال شايسته‏اى باشد، در مسير بندگى باشد، همه ارگانهاى وجوش هماهنگ بندگى، بنده وار پيش برود، بر زبانش هم وقتى آثار دعا ظاهر مى‏شود به نتيجه مى‏رسد. تضادى با ساير اندامها و ساير قوايش ندارد. وقتى از خدا چيز مى‏خواهد كانّه تمام وجودش سوال است. در چنين حالى رحمت الهى هم به تمام وجودش شامل مى‏شود. «اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداعى اذا دعانى». اگر از من واقعاً چيزى بخواهد من همان جا حاضرم و پاسخشان را مى‏دهم. اين است كه خيلى احتياج ندارد به اين كه آدم زياد دعا كند، دعاهاى مفصل بكند، صبح، ظهر، شب، ايام زيادى، ساعات زيادى را صرف اين كارها بكند تا آن نيازش را از خدا بگيرد. اگر تمام وجودش هماهنگ باشد يك «رب انى بما انزلت الى من خير فقير» كه بگويد دختران شعيب بر مى‏گردند و پيام مى‏آورند كه پدر ما تو را دعوت كرده است كه پاداشت را بگيرى. هم زندگى مادى اش تأمين مى‏شود، هم فرزندش، هم زن و فرزند پيدا مى‏كند، هم آسايش و آرامش پيدا مى‏كند، معونه‏اى ندارد.
    اما وقتى دل وقتى دعا مى‏كند، دعا هم مى‏خواند، دعاهاى طولانى، مفصل اما توجه به جاهاى ديگر هم است. آنها زود اثر نمى‏كند. تيرها زود به نشانه نمى‏خورد. اگر اعمال شايسته انسان داشته باشد و روحش آمادگى داشته باشد دعايش هم زود اثر مى‏كند. شايد هم علتش اين است كه اگر كسانى اعمال ناشايست داشته باشند اصلاً موفق نمى‏شوند آن توجه تام را به خداى متعال پيدا كنند. چون اعمال ناشايسته دلبستگى به خدا مى‏آورد. بلكه دلبستگى به چيزهايى مى‏آورد كه مقبوض خداست. در چنين حالى چگونه در پيشگاه الهى راه پيدا مى‏كند؟ اما كسانى كه كارشان شايسته است، از آلودگيها پاك شده‏اند، توجه خالص مى‏توانند به خداى متعال پيدا كنند، آن جا كه توجه تام بود پاسخ هم آماده است. شايد به اين مناسبت باشد كه در اين روايت مى‏فرمايد كسى كه اعمال بر دارد دعا كردن به اندازه نمك غذايى براى او لازم است. براى غذا چقدر نمك مى‏ريزيم؟ براى زندگى او هم به اندازه نمكى لازم است. دعا مثل يك نمكى است براى او. بيشتر احتياجى نيست. لزومى ندارد مشت مشت نمكى بخورد. اين در صورتى است كه وجودش متناسب باشد. غذاى آماده سالمى باشد، يك كمى نمكش كه مى‏زنند اين ديگر خيلى خوش طعم و جالب مى‏شود. مطلوب ميشود، نتيجه خودش را مى‏بخشد. «يا اباذر يكفى من الدعا مع البر ما يكفى الطعام من الملح». همان اندازه كه نمك براى غذا لازم است، كافى است، كسى هم كه اعمال بر دارد، اعمال نيك دارد، همين اندازه دعا براى او كافى است. اما كسانى كه كارهايشان شايسته نيست در مقام خدمت به ديگران نيستند، مال برشان كم است دعاى زياد هم معلوم نيست چندان برايشان مفيد واقع بشود. اثرش كم است.
    بيان ديگرى در همين زمينه مى‏فرمايند دنبالش، باز بر وضوح مطلب مى‏افزايد «يا اباذر مثل الذى يدعوا بغير عمل كمثل الذى يرمى بغير وتر». كسانى كه فقط دعا مى‏كنند اما وظايفشان را درست انجام نمى‏دهند. او واقعاً دعا مفيد است و پيش خدا هم، از خدا چيز مى‏خواهد، راست هم ميگويد، دروغ نمى‏گويد. واقعاً از خدا چيز مى‏خواهد. ولى در ساير مواقف آن جايى كه بايد عبوديت از او ظهور پيدا كند در چشمش، در گوشش، در دستش، در پايش، نه آن جاها كوتاه مى‏آيد. آن‏
    جاها در واقع بندگى شيطان مى‏كند. يا بندگى نفس مى‏كند. چنين كسى باز هم نبايد مأيوس باشد. باز هم خدا اكرم از اين است كه كسى به در خانه او بيايد واقعاً و ردش بكند و هيچ پاسخ به او ندهد. اما خيلى فرق دارد با آن كسى كه تمام كارهايش را هم آثار عبوديت در او ظاهر است. همه وجودش در مسير بندگى است.
    تشبيهش به اين است. يك كسى مى‏خواهد يك هدفى را بزند. مثلاً به دشمن مى‏خواهد تير بزند. يك وقت با همين دستش مى‏خواهد تير پرتاب كند، اين بردش خيلى كم است. چقدر آدم مى‏تواند همينجورى دست به تير بگيرد و پرتاب كند، تيرهاى چوبى كه سابق مى‏زدند البته. اين چه اندازه مى‏تواند پرتاب كند يك تير را. تا اين كه كسى كمان داشته باشد، يك كمان قوى اى، اين تير را به وسيله كمان پرتاب كند. آن كسى عمل ندارد و دعا مى‏كند مثل كسى است كه بى كمان تير اندازى مى‏كند. خيلى بردش ضعيف خواهد بود. اما كسى كه كمان دارد، مى‏تواند تير را درست به هدف بزند و سريع نتيجه بگيرد. «مثل الذى يدعوا بغير عمل» دعا مى‏كند اما عمل خير ندارد. از بندگى فقط همين را دارد. دعا كردن را بلد است. «كمثل الذى يرمى بغير وتر». مثل كسى است كه بى كمان تير اندازى مى‏كند. بردش خيلى كم است. اثرش خيلى ضعيف است. خب اينها در واقع با اين كه موقعيت دعا را در زندگى انسان نشان مى‏دهد كه بايد مثل نمكى باشد در ميان غذا، انسان بايد زندگى اش سراسر انواع بندگى خدا باشد، در همه شؤون نسبت به خودش، نسبت به خانواده‏اش، نسبت به همسايگان، نسبت به جامعه، نسبت به كل خلق خدا. همه‏اش بايد آثار بندگى در او ظاهر باشد. خير بندگان خدا را در همه چيز بخواهد. ضمناً دعا هم بايد بكند. اين هم يك اثر بندگى است كه بايد از زبانش ظاهر بشود. آن اندازه‏اى هم كه مربوط به دلش است، آن خواست و توجه، آن هم از دل بايد ظهور پيدا بكند.
    ضمن اين كه اين مطلب را بيان مى‏فرمايد ضمناً نشان مى‏دهد كه اگر كسى كار نيك داشته باشد، اعمال صالحه داشته باشد چقدر به اهدافش هم زود مى‏رسد. براى اين كه وقتى دعا مى‏كند مثل كسى است كه با كمان تير اندازى ميكند زود ميرسد به هدف. مثل كسى است غذايش آماده است فقط يك نمكى مى‏خواهد. نمكش را هم كه بزند ديگر كار تمام است. غذا آماده است. اين نشان مى‏دهد كه اعمال نيك كمك مى‏كند به اين كه انسان به خواسته هايش هم برسد. حالا خواسته‏هاى هر كسى عرض كردم متفاوت است. آن كسانى هم كه در مراتب عالى عبادت هستند بالاخره خواسته شان اين است كه آن چه خدا به آنها داده دوام پيدا كند، لااقل اين را ميخواهند و مى‏دانند كه خدا بايد بدهد، هيچ كس ديگر نمى‏تواند. آنهايى هم كه در مراتب پايين هستند مثل امثال ما فكر شكم، لباس و دامن و مسكن و اين حرفها هستند، خب آنها را هم حوايجشان را خدا مرحمت مى‏كند. اگر بخواهد همين‏ها را هم تحقق پيدا كند آدم بايد سعى كند كه وظايف ديگرش را هم درست انجام بدهد. در واقع يك تشويقى است براى اين كه همه چيز آدم اصلاح بشود و وظايفش را درست انجام بدهد تا خواسته هايش هم تأمين بشود. زودتر به اهدافش برسد. خدا دعايش را هم زود مستجاب كند چه نسبت به خودش، چه نسبت به ديگران، چه نسبت به حوايج دنيوى، چه نسبت به حوايج اخروى و معنوى.
    يك راه ديگرى باز براى تشويق به اعمال خير بيان مى‏كنند. خب همه اعمال خير آثار واقعى و پاداشهاى حقيقى آنها در عالم آخرت ظاهر ميشود. اين دنيا دار كار كردن است و پاداش در آخرت است. اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل. اين جا بايد كار كرد، آن جا پاداشش را گرفت. الدنيا مزرعة الاخره. اين جا بايد كاشت، آن جا بايد درو كرد، برداشت. ولى خداى متعال از آن الطاف بى نهايتى كه دارد آثار اعمال خير را يك مقدارى، يك نمونه‏اى از آن را در همين دنيا هم به نيكوكاران مى‏دهد. براى اين كه مشوق باشد كه بيشتر كارهاى خير انجام بدهند. در مقام انجام وظيفه بر بيايند. آن كسانى كه به مراتب عاليه كمال رسيده‏اند، آنها ديگر احتياج به اين تشويق‏ها ندارند. هر چى هم اين آثار را ببيند بر يقينشان افزوده نمى‏شود. «لو كشف الغطا مزدت يقين». پرده اين عالم هم كه برداشته بشود چيزى بر يقين آنها افزوده نمى‏شود. ولى به هر حال همه كه به آن مراتب نمى‏رسند. آن كسانى كه كما بيش در حجابهايى هستند احتياج به يك مشوقاتى دارند. اين‏
    مشوقات باعث اين مى‏شود كه بيشتر در مقام بندگى خدا بر بيايند و بيشتر راه مسير تكامل را طى بكنند. از جمله مشوقات اين است كه غير از اين كه خدا به نيكوكاران آثار خيرى در دنيا مى‏دهد و بركات اين جهان را بيشتر بر آنها نازل مى‏كند، به حوايجشان بيشتر ميرسند، دعاهايشان بيشتر مستجاب مى‏شود «ولو ان اهل الغرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض». كسانى كه اهل تقوا باشند بركات آسمان در همين دنيا بيشتر بر آنها نازل ميشود. علاوه بر همه اينها يك نوع ديگر از آثار اعمال خير است كه ديگر فوق همه اينهاست. آدم هيچ توقع ندارد كه آثار خيرش اينقدر در همين دنيا نتيجه داشته باشد. و آن اين است كه كسانى كه اهل بندگى خدا هستند خدا در اين عالم خودشان را حفظ مى‏كنند. خانواده‏شان را حفظ مى‏كند. فرزندانشان را حفظ مى‏كند. نوه‏ها و فرزند فرزند آنها را هم حفظ مى‏كند. اهل محله و شهرشان را هم حفظ مى‏كند به بركت آنها. البته حفظ كردن مراتبى دارد. بلاهايى را از آنها دفع مى‏كند. توفيقاتى به آنها مى‏دهد. حد و اندازه‏اى كه شعاع وجود اين‏ها گسترده باشد. همه مومنين شعاع وجودشان يكسان نيست. كسانى هستند كه ارتباطشان فقط با زن و بچه شان است. كسانى هستند كه به اهل محلشان و همسايه هايشان هم دسترسى مى‏كنند. كسانى هستند كه با اهل شهرشان يا حتى با اهل كشورشان ارتباط دارند.
    همه ما مى‏دانيم كه امام راحل رضوان اللَّه عليه) چه ارتباطى با همه كل مردم اين ايران بلكه با كل مسلمانان دنيا داشت بلكه ساير مستضعفين هم. بركت وجودش گسترده بود، از يك شهر و يك كشور فراتر مى‏رفت. خدا به بركت آنها هزاران نفر، ميليونها نفر را مشمول عنايت خودش قرار داده. نه تنها خود او را خدا حفظ مى‏كند، بركت به او مى‏دهد، دعايش را مستجاب مى‏كند، بلاها را از او دور مى‏كند، اينها شامل ديگران هم مى‏شود. فرزندانش، فرزندان فرزندانش، و همسايگان و اهل محلش. اينها از چيزهايى است كه توجه مى‏دهد به اين كه راه خدا رفتن و اطاعت خدا كردن چه كيمياى گرانبهايى است. كه حتى آثارش از قلمروى وجود خود فرد و خانواده‏اش هم فراتر مى‏رود. آيا جا ندارد كه انسان به جاى اين همه زحماتى كه مى‏كشد به اميد اين كه نتيجه‏اى بدهد، آيا بدهد يا ندهد، اين همه كسانى كهكار مى‏كنند، تجارت مى‏كنند، كسب مى‏كنند، همه شان به نتايج دنيوى كه مطلوبشان است نمى‏رسند. اميدى دارند، گاهى ضرر هم مى‏كنند. به جاى اين همه، تازه آن وقت كه موفق بشوند مگر چى مى‏شود؟ چقدر چيز گيرشان مى‏آيد؟ آخر آخرش اين است كه يك چند روزى در دنيا خوش بگذرانند. آن وقت به جاى اين ارزش ندارد كه آدم لحظات عمرش را صرف كارهايى بكند كه نه تنها خواسته‏هاى دنيوى اش بلكه خواسته‏هاى اخروى اش هم تأمين مى‏شود. نه تنها بركاتش در وجودش خودش بلكه در زن و فرزندش تا نوه و نتيجه هايش هم شامل مى‏شود تا همسايگان اهل شهر و كشورش را هم در بر مى‏گيرد. چه كارى پر منفعت‏تر و سود آورتر از بندگى خدا.
    «يا اباذر ان اللَّه يصبح بصلاح العبد ولده و ولد ولده» نه تنها خود شخص را كارش را اصلاح مى‏كند، روبه راه مى‏كند، فرزندانش را هم بلكه فرزندان فرزندانش را هم، پشت در پشت آنها از بركات پدرشان واجدادشان بهره‏مند مى‏شوند. «و يحفظه فى دوريته» در خانه كوچك خودش، يا محله كوچك خودش بلكه در شهر بزرگ و در مجتمع كبير ديگران را هم مشمول بركات او قرار مى‏دهد. «يحفظه فى دوريته و دورحوله ما دام فيهن». خانه هايى كه اطرافش هستند و محله هايى كه اطرافش هستند آنها هم حفظ مى‏شوند به بركت يك فرد صالح در يك محله، در يك شهر، وجود يك بنده شايسته باعث اين ميشود كه يك شهر گاهى از بلاها در امان بمانند. بركات آسمانى بر آنها نازل بشود. يك دعا مى‏كند شامل بركاتش شامل اهل شهر مى‏شود. شامل اهل كشور مى‏شود. ما كه نمى‏دانيم چه بلاهايى از ما دفع مى‏شود به دعاى چه كسانى. و اگر توفيقاتى نصيب ما مى‏شود گاهى به دعاى چه كسانى است؟ چه بسا پدران ما كارهاى خيرى كرده‏اند كه اينها اثرش اين شده كه خدا به ما اين توفيقات را بدهد. چه بسا اساتيد و بزرگانى در حق ما دعا مى‏كنند. همسايگان و دوستانى، مومنينى هستند نيمه شب‏ها دعا مى‏كنند. «اللهم اغفر للمومنين و المومنات» دعا مى‏كنند خدايا به همه مومنين به همه‏
    مسلمين بركت نازل كن، بلا از آنها دور كن. به دعاى همان نيمه شب يك بنده صالحى در پيشگاه خدا مى‏كند خدا بلاها از شهرى، از مردمى دفع مى‏كند. ما خبر نداريم. نمى‏دانيم اين بركت‏ها از كجاست؟ نعمتها از كجاست؟ چه بلاهايى به وسيله چه وسائلى از ما رفع مى‏شود، دفع ميشود. ولى خداى متعال هم در قرآن كريم بيان فرموده و هم در روايات است كه خدا به بركت كسانى نعمتهايى به ديگران عطا مى‏كند و به بركت آنها بلاهايى را از مردمى دفع مى‏كند.
    پروردگارا تو را به مقام انبيا و اوليا و بندگان شايسته ات قسم مى‏دهيم به بركت بندگان خوبت ما از گناهان حفظ بفرما. توفيق انجام وظايف و عبادات و خدمت به خلقت و آنچه موجب رضاى خشنودى تو است به همه ما عنايت بفرما. مقام امام راحل عالى است متعالى بفرما. مراجع بزرگوار و اساتيد مخصوصاً مرجع عظيم الشأنى كه اخيراً از ميان ما رخت بر بسته‏اند حضرت آيت اللَّه العظمى اراكى را با مواليشان با ائمه اطهار محشور بفرما. بزرگانى كه هستند همه را در زير سايه امام عصر حفظ بفرما. مقام معظم رهبرى سايهشان را بر سر همه ما حفظ بفرما. عاقبت امر ما ختم به خير بفرما.
    «و الحمد لله رب العالمين»