• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره. يا اباذر حاسب نفسك قبل ان تحاسب فهو اهون الحسابك غدا و ظن نفسك قبل ان توظن و تجهز للارض الاكبر يوم تقرض لا تخفا على اللَّه خافيه».
    مواعظ پيغمبر اكرم به جناب ابوذر را مى‏خوانديم. به اين بخش رسيديم كه فرمود حساب خودت را بررسى كن قبل از اين كه به حساب تو رسيدگى كنند. و خودت را بسنج قبل از اين كه ديگران تو را بسنجند يا قبل از اين كه خداى متعال در روز قيامت تو را وزن كند و بسنجد. بعد فرمود «تجهز للارض الاكبر يوم تقرض لا تخفا على اللَّه خافيه». خودت را آماده كن براى آن روزى كه عرضه داشته مى‏شويد بر خداى متعال آن روزى كه هيچ چيز بر خدا پنهان نيست. اين جمله يك مقدارى احتياج به توضيح داشت كه اگر خداى متعال توفيق بدهد امشب در باره‏اش صحبت بكنيم. ما همه معتقديم كه خداى متعال همه جا حضور دارد و همه چيز را مى‏داند و مى‏بيند. ولى در روايات است كه در روز قيامت همه چيز به خداى متعال عرضه ميشود. «و برزوا للَّه جميعاً». همه چيز آشكار مى‏شود، علنى مى‏شود. پرده‏ها برداشته ميشود. مسلما اين برداشتن پرده‏ها نسبت به خدا نيست. خدا براى او هيچ وقت هيچ پرده‏اى وجود ندارد در مقابل چيزى. منتها ما در اين عالم كه هستيم توجه نداريم به آن حضور و هر قدر هم كه دقت كنيم آن چنان كه كاملاً بايد آشكار بشود برايمان آشكار نمى‏شود. چون عالم، عالم حجاب است. عالم مستوريت است. پرده روى كارها است. ما حقيقت خودمان را هم نمى‏بينيم و نمى‏يابيم. از چيزهايى كه در درون خودمان است غفلت داريم چه رسد به اين كه تمام هستى آشكار بشود در حضور خداى متعال و همه پرده‏ها برداشته بشود.
    به هر حال يكى از اوصاف روز قيامت اين است كه در آن روز اين پرده‏ها برداشته مى‏شود و اين حقايق كاملاً آشكار مى‏شود. آن روز است كه انسان درك مى‏كند كه آن چه دارد در نهادش است، آنچه در اعماق دلش است، آن چه در زوايا و خفاياى روحش است همه چيز آشكار شده و هيچ چيز مخفى اى وجود ندارد. آن وقت است كه متوجه مى‏شود عيوب خودش آشكار است در حضور خداى متعال. و اين بسيار مطلب شكننده و خرد كننده‏اى است. منتها ما درست نمى‏توانيم اهميت و عظمت اين مفر را درك كنيم مگر اين كه يك مقدارى ذهنمان را تلطيف كنيم با مثالهاى از يك مواردش شروع كنيم، تدريجاً سير كنيم و فكر كنيم و دقت كنيم تا يك مقدارى نزديك بشويم به اين كه اين مسئله چقدر مهم است. در رواياتى است كه وقتى ائمه اطهار (سلام اللَّه عليهم اجمعين) توجه مى‏كردند به اين مطلب كه در روز قيامت همه چيز آشكار خواهد شد و يوم الارض الاكبر است، گاهى سيحه مى‏كشيدند. خيلى منقلب ميشدند. امامان معصوم، اولياى خدا وقتى توجه پيدا مى‏كردند به اين مطلب حالشان منقلب مى‏شد. نمى‏توانستند زياد در اين باره فكر بكنند. ولى خب براى ما ساده است. مى‏گوييم بله، همه چيز در روز قيامت آشكار مى‏شود و هيچ تأثرى هم در ما پديد نمى‏آيد. سر مطلب اين است كه به يك تعبير بر دلهاى ما پرده‏هاى خيلى ضخيمى افتاده، البته اينها تعبير است. آن بينش معنوى و آن بصيرت قلبى اى كه خداى متعال در درون هر انسانى قرار داده و با فطرت خودش مطالبى را درك مى‏كند در اثر آلودگيها تاريك مى‏شود. چراغ فطرت كم سو مى‏شود. مثل خورشيدى كه ابرها جلوى آن را بگيرد. ابرها هم تفاوت مى‏كند. گاهى ابرهاى نازكى است، اندكى نور خورشيد از لاى ابرها عبور مى‏كند. گاهى آن چنان ابرها ضخيم و انباشته است كه مثل شب تاريك مى‏شود.
    دل انسان هم مثل يك چراغدانى مى‏ماند كه در درونش يك شعله‏اى از نور الهى قرار داده شده هر قدر انسان فطرى‏تر باشد، آلودگى اش به گناهان و تعلقات دنيايى كمتر باشد، اين چراغ پرفروغ‏تر است. مطالب را بهتر درك مى‏كند. آن وقت بايد تأثرات و حالاتى كه در او پديد بيايد خيلى راحت‏تر پيدا مى‏شود. ولى وقتى دل آلوده باشد، پرده‏ها فضاى دل را فرا گرفته باشد، پرده‏هاى گناهان، پرده‏هاى آرزوها، آمال، تعلقات دنيا، اين چراغ دل كمسو مى‏شود. آن وقت آن حالاتى هم كه بايد در انسان پديد بيايد آن حالات هم كمرنگ مى‏شود گاهى هم اصلاً كانّه هيچ تأثرى براى انسان پيدا نميشود. اين حالت را معمولاً ميگويند حالت قسوت دل، قساوت دل.
    خداى متعال در قرآن كريم بعضى از امت‏هاى پيشين را وصف فرموده به اين صفت. بخصوص بنى اسرائيل را «ثم قست قلوبكم و هى كالحجارة او اشدّ قسوه». به بنى اسرائيل خطاب مى‏فرمايد كه بعد از اين كه آيات الهى بر شما نازل شد، پيغمبران براى شما آيات و بينات را بيان كردند، شما را تربيت كردند، بعد در اثر مرور زمان و تراكم گناهان دلهاى شما قساوت پيدا كرد. بعد خود قرآن مى‏فرمايد تشبيه مى‏كند، مى‏گويد دلهاى شما مثل سنگ شد، بلكه از سنگ هم سخت‏تر. خب براى ما در اين عالم وقتى مى‏خواهيم مثال بزنيم به چيز سختى، به سنگ مثال مى‏زنيم. خداى متعال مى‏فرمايد همين سنگهاى سختى كه در اين عالم است گاهى مى‏شكند. گاهى صخره‏هاى سنگ شكاف بر ميدارد و از لاى آن شكافها آب جارى مى‏شود. «ان من الحجارة لما يشقق يخرج منه الماء». سنگ هم گاهى مى‏شكافد و آب از آن جارى مى‏شود. ان منها لما يحلط من خشية اللَّه. سنگهايى است كه از خشيت الهى سقوط مى‏كند. اما دلهاى شما از سنگ هم سخت‏تر است. هيچ نمى‏شكند. هيچ آبى از اين چشم‏هاى شما جارى نميشود. پس دلهاى شما از سنگ هم سخت‏تر است. حالا در اين مورد نمى‏خواهم وارد بشوم كه قساوت فرد در اثر چى حاصل ميشود، عللش چيه و چگونه مى‏شود رفع كرد، شايد در همين مواعظ گاهى جاى مناسب‏ترى باشد كه در اين زمينه بيشتر صحبت كنيم. به هر حال دل انسان بايد طورى باشد كه در يك مواردى تأثر پيدا بكند. يك حالات خاصى در او پديد بيايد. گاهى حالت خوف، گاهى خشيت، گاهى اميد، گاهى شوق، ولى وقتى دل مى‏ميرد، وقتى دل خاموش مى‏شود، مثل سنگ مى‏شود، بى تفاوت مى‏شود، آن جايى كه بايد تأثر پيدا كند ، نمى‏كند. تأثرات دنيوى پيدا ميشود اما آن جايى كه بايد تأثر حقيقى پيدا كند از آن چه مى‏بايد در انسان اثر كند تأثيرى نمى‏كند. اين حالت دلمرده‏گى است. حالت اين است كه روح انسانى انسان مرده.
    اين تعبيرات هم باز از خود قرآن است. «انك لا تسمع الموتا» آدم‏هاى مرده را كه تو نمى‏توانى شنوا كنى. نمى‏توانى شنوا كنى كه بشنوند حقايق را. چرا قرآن را كه مى‏شنوند در آنها اثر نمى‏گذارد مال اين است كه مرده‏اند. انتظارى نداشته باش كه در اينها اثر كند. «لينذر من كان حياً» قرآن نازل شده كه كسانى را انذار كند و متأثر كند كه زنده باشند. اگر روح مرده باشد، اگر قلب مرده باشد كه تأثيرى نمى‏كند در آنها. قرآن خاصيتش اين است كه وقتى به گوش اهلش مى‏رسد حالشان منقلب مى‏شود. «اذا ذكر اللَّه و جلت قلوبهم». در وصف خود قرآن، قرآن مى‏فرمايد «كتاباً متشابهاً مثانى التعشرُّ منه جنود الذين امنوا». قرآن طورى است كه وقتى قرائت مى‏شود كسانى كه اهل ايمان هستند وقتى صداى قران، نواى قرآن به گوششان مى‏رسد، كلمات قرآن را مى‏شنوند پوستشان خشعليله پيدا مى‏كند، موى بر اندامشان راست مى‏شود. اغشعرار آشنا هستند آن حالتى كه آدم گاهى در اثر يك تأثراتى موى بر اندامش راست مى‏شود. بدنش دون دون مى‏شود. اين را مى‏گويند اغشرار. تغشعر منه جنود الذين امنوا. كسانى كه ايمان دارند در مقابل شنيدن آيات قرآن حالشان اينطوراست. «ثم تليل قلوبهم و الجنودهم الى ذكر اللَّه». ابتدا اين حالت انفعال در آنها پيدا مى‏شود و بعد دلشان نرم مى‏شود با ذكر خدا.
    به هر حال اين اوصافى است كه در قرآن آمده، در روايات آمده، از بزرگان و علما نقل شده ما هم نمونه‏اش را در خودمان نمى‏بينيم. يا خيلى ضعيف. يا خيلى ضعيف. باز خود قرآن در وصف خودش مى‏فرمايد «لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللَّه». اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى‏كرديم، كوه از هم مى‏شكافت و حالت خشوع و نرمى‏
    پيدا مى‏كرد. كوه نرم مى‏شد اگر اين قران را مى‏شنيد. اما كسانى كه اهلش نيستند قرآن را مى‏شنوند و هيچ اثرى در دل آنها نمى‏گذارد. اينها نشانه اين است كه ما بيمار هستيم. دلهاى ما مرده. چراغ فطرت خاموش شده يا كم سو شده. بايد فكر علاج بيفتيم. يا بايد در ايمان خودمان شك بكنيم چون مى‏فرمايد «التعشرُّ منه جنود الذين امنوا»، كسانى كه ايمان دارند در مقابل آيات قرآن اين حال را پيدا مى‏كنند. يا ما بايد ايمان نداشته باشيم يا اليعاذ باللَّه درباره صحت اين آيه شك بكنيم. اين آيه كه غلط نيست ايمان ما مثل لا ايمان شده، آنقدر ضعيف. دلهاى ما آنقدر سخت شده در مقابل اينها تأثرى پيدا نمى‏كند. اين مطلق تأثرات معنوى است كه بايد در انسان پيدا بشود. انواع مختلفى داريم. خوف و خشيت يكى از آن است. شوق به نعمتهاى الهى و رضاى الهى و ديدن جلوه‏هاى الهى يك قسمش است. آنهايى كه اهل محبت خداى متعال هستند دلهايشان پرپر مى‏زند براى مشاهده تجليات الهى. آثار لطف و محبت الهى. ما در خودمان اينها را احساس نمى‏كنيم. از جمله حالاتى كه در دلهاى بيدار، براى دلهاى زنده پيدا ميشود يكى حالت پشيمانى است، يكى حالت خجالت است. حالت حيا است.
    آنچه مورد بحث امشب ماست به حسب آن چه در اين روايت منقول آمده موضوع حيا است. حيا يك حالت، يك انفعالى است كه در انسان پديد مى‏آيد. آن وقتى كه احساس كند كه يك نقصى و عيبى از او ظهور پيدا كرده براى كسى كه براى او احترام قائل است. هر چند اين نقص و عيب اختيارى هم نباشد. اما همين كه احساس كند يك عيبى از او ظهور پيدا كرده در مقابل يك كسى كه محترم است، درك مى‏كند عيب او را حالتى براى انسان پيدا مى‏شود بالفطره اسمش حالت شرم. حتى بچه‏ها، بچه‏هاى چهار پنج ساله هم همينطور. اگر يك حركتى از آنها سر بزند در مقابل كسانى كه معتقدند اين حركت زشت است، خود بچه هم اين را فهميده كه زشت است. حتى اگر غير اختيارى هم باشد حالت شرم در او پيدا مى‏شود. صورتش سرخ ميشود، خجالت مى‏كشد. گاهى پا مى‏شود از مجلس فرار مى‏كند. يك حركتى از بچه در حضور كسانى سرزده بى اختيار هم، اما مى‏فهمد كه اين چيز زشتى بوده. ديگران مى‏فهمند كه اين كار زشتى كرده. در همان عالم بچگى‏اش، به همان اندازه كه مى‏فهمد اين كار زشتى است حالت شرم و خجالت براى او پيدا مى‏شود. رنگش سرخ مى‏شود، سرش را پايين مى‏اندازد. فوراً مى‏خواهد از آن مجلس بلند شود ديگر او را نبينندش. گاهى ممكن است مدتها از چشم كسانى كه در آن مجلس بوده‏اند غايب بشود و ديگر در حضور آنها نيايد. خجالت مى‏كشد. يك بار در اين مجلس آن حركت از او سرزده، زشت بوده، حالا من دوست ندارم مثالها را خيلى عريان عرض بكنم. مى‏توانيد اين جور تصورات را براى خودتان داشته باشيد كه يك بچه‏اى در يك مجلسى يك كارى بكند كه خجالت زده بشود. چه جور ممكن است بشود مثلاً؟ شايد براى خود ماها در مراحل مختلفى اتفاق افتاده باشد، يك وقت در يك مجلسى يادمان بيايد، البته اتفاق افتاده اما بستگى دارد ما چقدر يادمان مانده باشد. يادش آمده باشد.
    بنده يادم مى‏آيد حركاتى مثلاً چهل سال بيشتر، پنجاه سال بيشتر از من سرزده در حضور كسانى الان هم كه يادم مى‏آيد خجالت مى‏كشم. آن طرف ديگر يادش هم نيست يا از دنيا هم رفته اما وقتى تصور مى‏كنم پنجاه سال پيشتر مثلاً در سن ده سالگى در فلان مجلسى يك حرفى زدم كه بى جا بود، نمى‏بايست بگويم. نامناسب بود. الانش خجالت مى‏كشم. حالا موارد خاصى يادم مانده. صدها و هزارها مورد اتفاق افتاده، همانش كه يادم مانده حالا هم كه يادم مى‏آيد خجالت مى‏كشم. اين يك حالت فطرى انسان است. خدا قرار داده در انسان، اين مانع بشود از اين كه تكرار بشود عيوب، اين حالت يكى از نعمت‏هاى بزرگ خداست وقتى آدم اين حالت براى او پيدا ميشود مواظب است ديگر آن كار زشت از او سر نزند. يكى از بهترين عوامل براى جلوگيرى از گناه و تكرار كارهاى زشت همين حالت شرم و حيا است.
    در روايات از حيا خيلى تعريف شده. و همه شما زياد خوانده‏ايد و شنيده‏ايد، در اين زمينه نمى‏خواهم خيلى تفصيل بدهم اجمالاً وقتى آدم بداند كه عيوبى دارد. اين عيوبش اگر در حضور كسى ظاهر بشود كه نمى‏خواهد به آن عيوبش‏
    اطلاع پيدا كند اين حالت شرم پيدا مى‏كند. هر قدر اين عيب بزرگتر باشد شرم انسان بيشتر است. هر قدر آن شخصى كه مى‏بيند شريفتر باشد، عظمتش بيشتر باشد، باز شرم انسان بيشتر خواهد بود. يك كار زشتى را آدم مثلاً اگر مشهور باشد بچه‏اى ببيند يك مقدار خجالت مى‏كشد اگر يك جوانى ببيند بيشتر خجالت مى‏كشد، اگر يك شخص خيلى شريفى، بزرگى آن حالت را ببيند خيلى مرتبه شرم و حياى انسان بيشتر مى‏شود. گاهى آنچنان حالتى پيدا ميشود كه آدم دلش مى‏خواهد همان جا در زمين فرو برود. ديگر اين شخص نبيد او را، نباشد كه ببيند او را. اين قدر ناراحت مى‏شود. با اين مقدمات اگر فكر كنيم كه اولاً گناهان چقدر زشت است. گناه بنده در مقابل خداى متعال، تخلف از عوامل كسى كه تمام هستى از اوست. هر نعمتى است از اوست. آن وقت او براى تكامل خود اين بنده، براى اين كه به سعادت بيشترى برسد، دستور داده كه اين كار را بكن، اين كار را نكن. احتياج هم به اينها نداشته. فقط براى خود او، به خاطر خود او اين دستورات را داده. آن وقت بيايد در مقابل، در حضور او عين آن چيزى را كه دستور داده، انجام بدهد، ترك كند. اين كارى را كه گفته نكن، آن را انجام بدهد. اگر اين را حسابش بكنيم بسيار كار زشتى است. خيلى زشت است. خيلى زشت است. خيلى از آن كارهايى كه مى‏توانيم در دنيا فكر كنيم كه در مقابل يك كسى انجام مى‏دهيم زشت و شرم آور است اين خيلى از آنها بزرگتر است.
    حالا يك وقت است كه آدم در عمرش يك مرتبه اين كار را انجام مى‏دهد. يك بار در مقابل يك شخصى يك كارى را انجام داده تا آخر عمرش هر وقت يادش مى‏آيد خجالت مى‏كشد. اگر دو بار شد چطور؟ اگر صد بار شد چطور؟ اگر هزار بار شد چطور؟ اگر هر روز شد، هر شب شد، اگر چند دفعه توبه كرد، عهد بست، دوباره عهد شكنى كرد، سه باره عهد شكنى كرد، صد باره عهد شكنى كرد، چقدر بايد خجالت بكشد؟ اگر هر روز با اين كه اين عهد شكنى‏ها را كرد اما خداى متعال روز به روز باز هم نعمت‏هاى جديدى به او داد. موفقيت‏هاى بيشترى به او داد. اينها هى بايد بر شرم انسان افزوده بشود. اگر يك عمل در مقابل يك شخصى كه ولى نعمت آدم هم نيست. يك شخص عادى است، يك كار زشتى آدم انجام بدهد، تا آخر عمرش هر وقت يادش مى‏آيد شرمنده است. اگر در مقابل ولى نعمت آن هم كارى كه او تأكيد كرده مبادا انجام بدهيد، آن هم كارى كه صد در صد با اختيار آدم انجام مى‏دهد. چقدر بايد شرم آور باشد؟ يك كارش اگر شد ميليونها كار، هر روز و هر شب، روزى كه همه اينها يك جا جمع مى‏شود، همه اين زشتيها يك جا عرضه ميشود، آنروز است كه بزرگترين عذاب براى انسان همان است. اين احتياج ندارد كه ببرند او را جهنم، آن عذاب وجدان، همان حالت شرم و حيايى كه پيدا مى‏كند، خجالتى كه مى‏كشد صدها بار سوزنده‏تر و كشنده‏تر است. اين است كه خيلى حالت عظيمى است. جاى اين دارد كه انسان خودش را براى اين آماده كند. يعنى چى آماده كند، يعنى سعى كند كه كمتر كند اسباب و كارهاى شرم آور را.
    پيغمبر اكرم به ابوذر مى‏فرمايند «و تجهز للارض الاكبر» چنين روزى در پيش خواهى داشت، برو برگشت ندارد. روزى است كه تمام زشتيهايت يك جا ظهور مى‏كند. آن هم در پيشگاه الهى. آن روز چه خواهى كرد؟ آيا راهى وجود دارد براى اين كه آن زشتى‏ها ظهور پيدا نكند؟ بله، راه وجود دارد. راهش ايناست كه آن زشتى‏ها را تا در اين دنيا هستيم محوش كنيم. با چى؟ با توبه و كارهاى خوب. ان الحسنات يذهبن السئيات. التائب من الذنب كمن لا ذنب. اما به شرط اين كه توبه نصوح باشد. توبه جدى باشد. توبه‏اى باشد كه ديگر باز رجوعى نداشته باشد. بنابراين اگر آدم توجه كند كه چنين روزى در پيش خواهد داشت از حالا آن حالات را در خودش مجسم كند، من در پيشگاه الهى چگونه اين گناهان را عرضه كند. من نكنم عرضه خواهند كرد. آشكار خواهد شد. و برزوا لله جميعاً. همه در پيشگاه خدا بى پرده ظاهر خواهند شد. اگر آدم فكر چنين روزى باشد، از حالا علاجش را مى‏كند. راه علاج باز است اما به شرطى كه آن حالت را در اين جا براى خودش مجسم كند، زشتى اش را درك بكند و زودتر چاره كار را بيانديشد.
    به همين مناسبت در فقره بعد به مسئله حيا توجه داده مى‏شود. و تجهز للارض الاكبر يوم تعرض لا تخفا على اللَّه خافيه». بعد مى‏فرمايد يا اباذر استحى من اللَّه. حالا كه چنين روزى در پيش دارى، از خدا خجالت بكش، شرم داشته باش. ولى خب اين كه به يك كسى بگويند كه شرم داشته باش كه تمام نمى‏شود. چگونه، چه كار بكند آدمى كه اين حالت شرم و حيا در وجود او پيدا بشود. راههاى مختلفى دارد؟ از اسباب و معداتى مى‏تواند كمك بگيرد. يكى اين كه سعى بكند در جاهاى خلوت توجه بكند به اين كه در آن جا دو ملك حاضر و ناظر بر اعمالش هستند. همه ما معتقديم كه هر انسان دو فرشته هميشه ناظر اعمالش هستند و اعمالش را ثبت و ضبط مى‏كنند. اگراين آدم تمرين كند. تا آدمى در اجتماع مشغول گفتگو و كار اين حرفها است فرصت اين توجهات پيدا نمى‏كند، غافل است از اين مسائل اما در خلوت وقتى تنها است، يك قدرى بنشيند فكر كند من كه اين جا هستم تنها نيستم، دو فرشته اين جا هستند. آن وقت فكر كند كه وقتى كه كار زشتى از من سر بزند دو تا ملك مقرب خدا اين را ببينند، آيا اين فرشته‏ها دركشان بيشتر است يا يك بچه. اگر يك بچه من را در اين حال زشتى ببيند خجالت مى‏كشم. وقتى دو تا فرشته مقرب الهى من را در اين حال ببينند چه خواهند كرد، چقدر بايد خجالت بكشم؟ اين يكياز راههاست. پيغمبر اكرم همين را به ابوذر توصيه مى‏كنند در اين لباس.
    مى‏فرمايند كه يا اباذر من وقتى براى قضاى حاجت مى‏روم از فرشتگانى كه همراه من هستند خجالت مى‏كشم. و به همين خاطر سر و روى خودم را مى‏پوشانم. فكر بكن هيچ جا نيستى كه فرشته همراه تو نباشد. البته فوق فرشتگان خداى متعال است. اما آدم بايد مرحله به مرحله پيش برود تا اثر كند در او. اول فكر كند كه يك بچه‏اى دارد او را مى‏بيند. خجالت مى‏كشد. فكر كند دو تا فرشته مقرب دارند او را مى‏بينند. خوب وقتى اين حالت در او اثر كرد آن وقت مستعد مى‏شود براى اين كه توجه كند كه خداى عالم او را دارد مى‏بيند. تدريجاً وقتى آدم فكر كند اثرش بيشتر است. يك هو وقتى كه فكر كند اثرش كمتر است. مى‏فرمايد من حتى براى قضاى حاجت كه مى‏روم از فرشتگان خجالت مى‏كشم، خلاف شرع كه ديگر نيست. كار، حتماً بايد، خدا قرار داده. چاره‏اى هم نيست از آن. گاهى واجب هم است. تكليف شرعى هم است. تأخيرش موجب ضرر ممكن است بشود. تكليف واجب است، انجام مى‏دهم، اما خجالت مى‏كشم و سر و روى خودم را از فرشتگان مى‏پوشانم.
    آن وقت كارى كه نه تنها واجب نيست، گناه هم است. با كمال اختيار و پررويى، با عريان، بدون لباس، بدون خجالت و شرم بخواهم انجام بدهم، كارى كه حرام است و گناه است، آنوقت نبايد خجالت بكشم؟ اگر اين حالت را آدم تمرين كند كه در حالت خلوت توجه بكند به اين كه آن جا دو تا ملك حاضر هستند. تنها نيست. خودش مانع مى‏شود از اين كه در وقت‏هاى ديگر هم وقتى ملكه شد، در اجتماع هم كه است اين حالت براى او محفوظ مى‏ماند. يادش مى‏ماند كه تنها نيست. اين حالت وقتى در اولياى خدا شدت پيدا مى‏كرد آن طور كه حالا در مورد رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) خودشان مى‏فرمايند من خجالت مى‏كشم و اينها از تربيت شدگان اين مطلب سلمان فارسى، نقل شده كه ايشان با اين كه عمر طولانى كرد، در روايات است كه سيصد سال، حالا من دقيقاً نمى‏دانم ،عمر طولانى داشت ايشان. در طول عمرش يك بار به عورت خودش نگاه نكرد. از حيا. اين يك حالت فطرى الهى است. تا وقتى كه زنده باشد اين احساس دارد انسان، چنين آثارى را مى‏تواند داشته باشد. آن وقت چنين كسى مى‏آيد آشكارا گناه ميكند؟ گناه كبيره هم؟ كسى كه اين حد حالت حيا در او غالب باشد، هيچ وقت آلوده به گناه نمى‏شود.
    پس يكى از راههايى كه ميتواند ما را از كارهاى زشت و گناه باز بدارد، تقويت ملكه حيا است. راههايش هم همينطور كه در خود اين روايت اشاره كرده اين است كه سعى كند آدم در حال خلوت هميشه به خودش تلقين كند، خودش را متوجه كند به اين كه ناظرى او را دارد تماشا مى‏كند. در مرتبه اول فرشتگانى هستند كه موكل به ضبط اعمال و نوشتن اعمال هستند و در مرتبه فوق خداى متعال تبارك و تعالى.
    پروردگارا تو را به مقامات اوليا و انبيا قسم مى‏دهيم كه شمه‏اى از معارف حقيقى دين به ما عنايت بفرما. دلهاى ما را از آلودگيهاى به گناه، از آلودگى به زخارف دنيا، از آلودگى به صفات زشت پاك بفرما. معرفت و محبت خودت در دلهاى ما جايگزين بفرما. روح امام راحل با ارواح انبيا و اوليا محشور بفرما. شهداى ما را با شهداى كربلا محشور بفرما. سايه مقام معظم رهبرى بر سر ما مستدام بدار. خدمتگزاران به نظام اسلامى را در هر پست و مقامى هستند براى خدمت به اسلام و مسلمين حفظ بفرما. عاقبت ما ختم به خير بفرما.
    «و الحمد لله رب العالمين»