شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 32
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين وصينا الامام المنتظر المهدى الحجة ابن الحسن عسكرى (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره. يا اباذر حاسب نفسك قبل ان تحاسب فهو اهون الحسابك غدا و ظن نفسك قبل ان توظن و تجهز للارض الاكبر يوم تقرض لا تخفا على اللَّه خافيه».
مواعظ پيغمبر اكرم به جناب ابوذر را مىخوانديم. به اين بخش رسيديم كه فرمود حساب خودت را بررسى كن قبل از اين كه به حساب تو رسيدگى كنند. و خودت را بسنج قبل از اين كه ديگران تو را بسنجند يا قبل از اين كه خداى متعال در روز قيامت تو را وزن كند و بسنجد. بعد فرمود «تجهز للارض الاكبر يوم تقرض لا تخفا على اللَّه خافيه». خودت را آماده كن براى آن روزى كه عرضه داشته مىشويد بر خداى متعال آن روزى كه هيچ چيز بر خدا پنهان نيست. اين جمله يك مقدارى احتياج به توضيح داشت كه اگر خداى متعال توفيق بدهد امشب در بارهاش صحبت بكنيم. ما همه معتقديم كه خداى متعال همه جا حضور دارد و همه چيز را مىداند و مىبيند. ولى در روايات است كه در روز قيامت همه چيز به خداى متعال عرضه ميشود. «و برزوا للَّه جميعاً». همه چيز آشكار مىشود، علنى مىشود. پردهها برداشته ميشود. مسلما اين برداشتن پردهها نسبت به خدا نيست. خدا براى او هيچ وقت هيچ پردهاى وجود ندارد در مقابل چيزى. منتها ما در اين عالم كه هستيم توجه نداريم به آن حضور و هر قدر هم كه دقت كنيم آن چنان كه كاملاً بايد آشكار بشود برايمان آشكار نمىشود. چون عالم، عالم حجاب است. عالم مستوريت است. پرده روى كارها است. ما حقيقت خودمان را هم نمىبينيم و نمىيابيم. از چيزهايى كه در درون خودمان است غفلت داريم چه رسد به اين كه تمام هستى آشكار بشود در حضور خداى متعال و همه پردهها برداشته بشود.
به هر حال يكى از اوصاف روز قيامت اين است كه در آن روز اين پردهها برداشته مىشود و اين حقايق كاملاً آشكار مىشود. آن روز است كه انسان درك مىكند كه آن چه دارد در نهادش است، آنچه در اعماق دلش است، آن چه در زوايا و خفاياى روحش است همه چيز آشكار شده و هيچ چيز مخفى اى وجود ندارد. آن وقت است كه متوجه مىشود عيوب خودش آشكار است در حضور خداى متعال. و اين بسيار مطلب شكننده و خرد كنندهاى است. منتها ما درست نمىتوانيم اهميت و عظمت اين مفر را درك كنيم مگر اين كه يك مقدارى ذهنمان را تلطيف كنيم با مثالهاى از يك مواردش شروع كنيم، تدريجاً سير كنيم و فكر كنيم و دقت كنيم تا يك مقدارى نزديك بشويم به اين كه اين مسئله چقدر مهم است. در رواياتى است كه وقتى ائمه اطهار (سلام اللَّه عليهم اجمعين) توجه مىكردند به اين مطلب كه در روز قيامت همه چيز آشكار خواهد شد و يوم الارض الاكبر است، گاهى سيحه مىكشيدند. خيلى منقلب ميشدند. امامان معصوم، اولياى خدا وقتى توجه پيدا مىكردند به اين مطلب حالشان منقلب مىشد. نمىتوانستند زياد در اين باره فكر بكنند. ولى خب براى ما ساده است. مىگوييم بله، همه چيز در روز قيامت آشكار مىشود و هيچ تأثرى هم در ما پديد نمىآيد. سر مطلب اين است كه به يك تعبير بر دلهاى ما پردههاى خيلى ضخيمى افتاده، البته اينها تعبير است. آن بينش معنوى و آن بصيرت قلبى اى كه خداى متعال در درون هر انسانى قرار داده و با فطرت خودش مطالبى را درك مىكند در اثر آلودگيها تاريك مىشود. چراغ فطرت كم سو مىشود. مثل خورشيدى كه ابرها جلوى آن را بگيرد. ابرها هم تفاوت مىكند. گاهى ابرهاى نازكى است، اندكى نور خورشيد از لاى ابرها عبور مىكند. گاهى آن چنان ابرها ضخيم و انباشته است كه مثل شب تاريك مىشود.
دل انسان هم مثل يك چراغدانى مىماند كه در درونش يك شعلهاى از نور الهى قرار داده شده هر قدر انسان فطرىتر باشد، آلودگى اش به گناهان و تعلقات دنيايى كمتر باشد، اين چراغ پرفروغتر است. مطالب را بهتر درك مىكند. آن وقت بايد تأثرات و حالاتى كه در او پديد بيايد خيلى راحتتر پيدا مىشود. ولى وقتى دل آلوده باشد، پردهها فضاى دل را فرا گرفته باشد، پردههاى گناهان، پردههاى آرزوها، آمال، تعلقات دنيا، اين چراغ دل كمسو مىشود. آن وقت آن حالاتى هم كه بايد در انسان پديد بيايد آن حالات هم كمرنگ مىشود گاهى هم اصلاً كانّه هيچ تأثرى براى انسان پيدا نميشود. اين حالت را معمولاً ميگويند حالت قسوت دل، قساوت دل.
خداى متعال در قرآن كريم بعضى از امتهاى پيشين را وصف فرموده به اين صفت. بخصوص بنى اسرائيل را «ثم قست قلوبكم و هى كالحجارة او اشدّ قسوه». به بنى اسرائيل خطاب مىفرمايد كه بعد از اين كه آيات الهى بر شما نازل شد، پيغمبران براى شما آيات و بينات را بيان كردند، شما را تربيت كردند، بعد در اثر مرور زمان و تراكم گناهان دلهاى شما قساوت پيدا كرد. بعد خود قرآن مىفرمايد تشبيه مىكند، مىگويد دلهاى شما مثل سنگ شد، بلكه از سنگ هم سختتر. خب براى ما در اين عالم وقتى مىخواهيم مثال بزنيم به چيز سختى، به سنگ مثال مىزنيم. خداى متعال مىفرمايد همين سنگهاى سختى كه در اين عالم است گاهى مىشكند. گاهى صخرههاى سنگ شكاف بر ميدارد و از لاى آن شكافها آب جارى مىشود. «ان من الحجارة لما يشقق يخرج منه الماء». سنگ هم گاهى مىشكافد و آب از آن جارى مىشود. ان منها لما يحلط من خشية اللَّه. سنگهايى است كه از خشيت الهى سقوط مىكند. اما دلهاى شما از سنگ هم سختتر است. هيچ نمىشكند. هيچ آبى از اين چشمهاى شما جارى نميشود. پس دلهاى شما از سنگ هم سختتر است. حالا در اين مورد نمىخواهم وارد بشوم كه قساوت فرد در اثر چى حاصل ميشود، عللش چيه و چگونه مىشود رفع كرد، شايد در همين مواعظ گاهى جاى مناسبترى باشد كه در اين زمينه بيشتر صحبت كنيم. به هر حال دل انسان بايد طورى باشد كه در يك مواردى تأثر پيدا بكند. يك حالات خاصى در او پديد بيايد. گاهى حالت خوف، گاهى خشيت، گاهى اميد، گاهى شوق، ولى وقتى دل مىميرد، وقتى دل خاموش مىشود، مثل سنگ مىشود، بى تفاوت مىشود، آن جايى كه بايد تأثر پيدا كند ، نمىكند. تأثرات دنيوى پيدا ميشود اما آن جايى كه بايد تأثر حقيقى پيدا كند از آن چه مىبايد در انسان اثر كند تأثيرى نمىكند. اين حالت دلمردهگى است. حالت اين است كه روح انسانى انسان مرده.
اين تعبيرات هم باز از خود قرآن است. «انك لا تسمع الموتا» آدمهاى مرده را كه تو نمىتوانى شنوا كنى. نمىتوانى شنوا كنى كه بشنوند حقايق را. چرا قرآن را كه مىشنوند در آنها اثر نمىگذارد مال اين است كه مردهاند. انتظارى نداشته باش كه در اينها اثر كند. «لينذر من كان حياً» قرآن نازل شده كه كسانى را انذار كند و متأثر كند كه زنده باشند. اگر روح مرده باشد، اگر قلب مرده باشد كه تأثيرى نمىكند در آنها. قرآن خاصيتش اين است كه وقتى به گوش اهلش مىرسد حالشان منقلب مىشود. «اذا ذكر اللَّه و جلت قلوبهم». در وصف خود قرآن، قرآن مىفرمايد «كتاباً متشابهاً مثانى التعشرُّ منه جنود الذين امنوا». قرآن طورى است كه وقتى قرائت مىشود كسانى كه اهل ايمان هستند وقتى صداى قران، نواى قرآن به گوششان مىرسد، كلمات قرآن را مىشنوند پوستشان خشعليله پيدا مىكند، موى بر اندامشان راست مىشود. اغشعرار آشنا هستند آن حالتى كه آدم گاهى در اثر يك تأثراتى موى بر اندامش راست مىشود. بدنش دون دون مىشود. اين را مىگويند اغشرار. تغشعر منه جنود الذين امنوا. كسانى كه ايمان دارند در مقابل شنيدن آيات قرآن حالشان اينطوراست. «ثم تليل قلوبهم و الجنودهم الى ذكر اللَّه». ابتدا اين حالت انفعال در آنها پيدا مىشود و بعد دلشان نرم مىشود با ذكر خدا.
به هر حال اين اوصافى است كه در قرآن آمده، در روايات آمده، از بزرگان و علما نقل شده ما هم نمونهاش را در خودمان نمىبينيم. يا خيلى ضعيف. يا خيلى ضعيف. باز خود قرآن در وصف خودش مىفرمايد «لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللَّه». اگر اين قرآن را بر كوه نازل مىكرديم، كوه از هم مىشكافت و حالت خشوع و نرمى
پيدا مىكرد. كوه نرم مىشد اگر اين قران را مىشنيد. اما كسانى كه اهلش نيستند قرآن را مىشنوند و هيچ اثرى در دل آنها نمىگذارد. اينها نشانه اين است كه ما بيمار هستيم. دلهاى ما مرده. چراغ فطرت خاموش شده يا كم سو شده. بايد فكر علاج بيفتيم. يا بايد در ايمان خودمان شك بكنيم چون مىفرمايد «التعشرُّ منه جنود الذين امنوا»، كسانى كه ايمان دارند در مقابل آيات قرآن اين حال را پيدا مىكنند. يا ما بايد ايمان نداشته باشيم يا اليعاذ باللَّه درباره صحت اين آيه شك بكنيم. اين آيه كه غلط نيست ايمان ما مثل لا ايمان شده، آنقدر ضعيف. دلهاى ما آنقدر سخت شده در مقابل اينها تأثرى پيدا نمىكند. اين مطلق تأثرات معنوى است كه بايد در انسان پيدا بشود. انواع مختلفى داريم. خوف و خشيت يكى از آن است. شوق به نعمتهاى الهى و رضاى الهى و ديدن جلوههاى الهى يك قسمش است. آنهايى كه اهل محبت خداى متعال هستند دلهايشان پرپر مىزند براى مشاهده تجليات الهى. آثار لطف و محبت الهى. ما در خودمان اينها را احساس نمىكنيم. از جمله حالاتى كه در دلهاى بيدار، براى دلهاى زنده پيدا ميشود يكى حالت پشيمانى است، يكى حالت خجالت است. حالت حيا است.
آنچه مورد بحث امشب ماست به حسب آن چه در اين روايت منقول آمده موضوع حيا است. حيا يك حالت، يك انفعالى است كه در انسان پديد مىآيد. آن وقتى كه احساس كند كه يك نقصى و عيبى از او ظهور پيدا كرده براى كسى كه براى او احترام قائل است. هر چند اين نقص و عيب اختيارى هم نباشد. اما همين كه احساس كند يك عيبى از او ظهور پيدا كرده در مقابل يك كسى كه محترم است، درك مىكند عيب او را حالتى براى انسان پيدا مىشود بالفطره اسمش حالت شرم. حتى بچهها، بچههاى چهار پنج ساله هم همينطور. اگر يك حركتى از آنها سر بزند در مقابل كسانى كه معتقدند اين حركت زشت است، خود بچه هم اين را فهميده كه زشت است. حتى اگر غير اختيارى هم باشد حالت شرم در او پيدا مىشود. صورتش سرخ ميشود، خجالت مىكشد. گاهى پا مىشود از مجلس فرار مىكند. يك حركتى از بچه در حضور كسانى سرزده بى اختيار هم، اما مىفهمد كه اين چيز زشتى بوده. ديگران مىفهمند كه اين كار زشتى كرده. در همان عالم بچگىاش، به همان اندازه كه مىفهمد اين كار زشتى است حالت شرم و خجالت براى او پيدا مىشود. رنگش سرخ مىشود، سرش را پايين مىاندازد. فوراً مىخواهد از آن مجلس بلند شود ديگر او را نبينندش. گاهى ممكن است مدتها از چشم كسانى كه در آن مجلس بودهاند غايب بشود و ديگر در حضور آنها نيايد. خجالت مىكشد. يك بار در اين مجلس آن حركت از او سرزده، زشت بوده، حالا من دوست ندارم مثالها را خيلى عريان عرض بكنم. مىتوانيد اين جور تصورات را براى خودتان داشته باشيد كه يك بچهاى در يك مجلسى يك كارى بكند كه خجالت زده بشود. چه جور ممكن است بشود مثلاً؟ شايد براى خود ماها در مراحل مختلفى اتفاق افتاده باشد، يك وقت در يك مجلسى يادمان بيايد، البته اتفاق افتاده اما بستگى دارد ما چقدر يادمان مانده باشد. يادش آمده باشد.
بنده يادم مىآيد حركاتى مثلاً چهل سال بيشتر، پنجاه سال بيشتر از من سرزده در حضور كسانى الان هم كه يادم مىآيد خجالت مىكشم. آن طرف ديگر يادش هم نيست يا از دنيا هم رفته اما وقتى تصور مىكنم پنجاه سال پيشتر مثلاً در سن ده سالگى در فلان مجلسى يك حرفى زدم كه بى جا بود، نمىبايست بگويم. نامناسب بود. الانش خجالت مىكشم. حالا موارد خاصى يادم مانده. صدها و هزارها مورد اتفاق افتاده، همانش كه يادم مانده حالا هم كه يادم مىآيد خجالت مىكشم. اين يك حالت فطرى انسان است. خدا قرار داده در انسان، اين مانع بشود از اين كه تكرار بشود عيوب، اين حالت يكى از نعمتهاى بزرگ خداست وقتى آدم اين حالت براى او پيدا ميشود مواظب است ديگر آن كار زشت از او سر نزند. يكى از بهترين عوامل براى جلوگيرى از گناه و تكرار كارهاى زشت همين حالت شرم و حيا است.
در روايات از حيا خيلى تعريف شده. و همه شما زياد خواندهايد و شنيدهايد، در اين زمينه نمىخواهم خيلى تفصيل بدهم اجمالاً وقتى آدم بداند كه عيوبى دارد. اين عيوبش اگر در حضور كسى ظاهر بشود كه نمىخواهد به آن عيوبش
اطلاع پيدا كند اين حالت شرم پيدا مىكند. هر قدر اين عيب بزرگتر باشد شرم انسان بيشتر است. هر قدر آن شخصى كه مىبيند شريفتر باشد، عظمتش بيشتر باشد، باز شرم انسان بيشتر خواهد بود. يك كار زشتى را آدم مثلاً اگر مشهور باشد بچهاى ببيند يك مقدار خجالت مىكشد اگر يك جوانى ببيند بيشتر خجالت مىكشد، اگر يك شخص خيلى شريفى، بزرگى آن حالت را ببيند خيلى مرتبه شرم و حياى انسان بيشتر مىشود. گاهى آنچنان حالتى پيدا ميشود كه آدم دلش مىخواهد همان جا در زمين فرو برود. ديگر اين شخص نبيد او را، نباشد كه ببيند او را. اين قدر ناراحت مىشود. با اين مقدمات اگر فكر كنيم كه اولاً گناهان چقدر زشت است. گناه بنده در مقابل خداى متعال، تخلف از عوامل كسى كه تمام هستى از اوست. هر نعمتى است از اوست. آن وقت او براى تكامل خود اين بنده، براى اين كه به سعادت بيشترى برسد، دستور داده كه اين كار را بكن، اين كار را نكن. احتياج هم به اينها نداشته. فقط براى خود او، به خاطر خود او اين دستورات را داده. آن وقت بيايد در مقابل، در حضور او عين آن چيزى را كه دستور داده، انجام بدهد، ترك كند. اين كارى را كه گفته نكن، آن را انجام بدهد. اگر اين را حسابش بكنيم بسيار كار زشتى است. خيلى زشت است. خيلى زشت است. خيلى از آن كارهايى كه مىتوانيم در دنيا فكر كنيم كه در مقابل يك كسى انجام مىدهيم زشت و شرم آور است اين خيلى از آنها بزرگتر است.
حالا يك وقت است كه آدم در عمرش يك مرتبه اين كار را انجام مىدهد. يك بار در مقابل يك شخصى يك كارى را انجام داده تا آخر عمرش هر وقت يادش مىآيد خجالت مىكشد. اگر دو بار شد چطور؟ اگر صد بار شد چطور؟ اگر هزار بار شد چطور؟ اگر هر روز شد، هر شب شد، اگر چند دفعه توبه كرد، عهد بست، دوباره عهد شكنى كرد، سه باره عهد شكنى كرد، صد باره عهد شكنى كرد، چقدر بايد خجالت بكشد؟ اگر هر روز با اين كه اين عهد شكنىها را كرد اما خداى متعال روز به روز باز هم نعمتهاى جديدى به او داد. موفقيتهاى بيشترى به او داد. اينها هى بايد بر شرم انسان افزوده بشود. اگر يك عمل در مقابل يك شخصى كه ولى نعمت آدم هم نيست. يك شخص عادى است، يك كار زشتى آدم انجام بدهد، تا آخر عمرش هر وقت يادش مىآيد شرمنده است. اگر در مقابل ولى نعمت آن هم كارى كه او تأكيد كرده مبادا انجام بدهيد، آن هم كارى كه صد در صد با اختيار آدم انجام مىدهد. چقدر بايد شرم آور باشد؟ يك كارش اگر شد ميليونها كار، هر روز و هر شب، روزى كه همه اينها يك جا جمع مىشود، همه اين زشتيها يك جا عرضه ميشود، آنروز است كه بزرگترين عذاب براى انسان همان است. اين احتياج ندارد كه ببرند او را جهنم، آن عذاب وجدان، همان حالت شرم و حيايى كه پيدا مىكند، خجالتى كه مىكشد صدها بار سوزندهتر و كشندهتر است. اين است كه خيلى حالت عظيمى است. جاى اين دارد كه انسان خودش را براى اين آماده كند. يعنى چى آماده كند، يعنى سعى كند كه كمتر كند اسباب و كارهاى شرم آور را.
پيغمبر اكرم به ابوذر مىفرمايند «و تجهز للارض الاكبر» چنين روزى در پيش خواهى داشت، برو برگشت ندارد. روزى است كه تمام زشتيهايت يك جا ظهور مىكند. آن هم در پيشگاه الهى. آن روز چه خواهى كرد؟ آيا راهى وجود دارد براى اين كه آن زشتىها ظهور پيدا نكند؟ بله، راه وجود دارد. راهش ايناست كه آن زشتىها را تا در اين دنيا هستيم محوش كنيم. با چى؟ با توبه و كارهاى خوب. ان الحسنات يذهبن السئيات. التائب من الذنب كمن لا ذنب. اما به شرط اين كه توبه نصوح باشد. توبه جدى باشد. توبهاى باشد كه ديگر باز رجوعى نداشته باشد. بنابراين اگر آدم توجه كند كه چنين روزى در پيش خواهد داشت از حالا آن حالات را در خودش مجسم كند، من در پيشگاه الهى چگونه اين گناهان را عرضه كند. من نكنم عرضه خواهند كرد. آشكار خواهد شد. و برزوا لله جميعاً. همه در پيشگاه خدا بى پرده ظاهر خواهند شد. اگر آدم فكر چنين روزى باشد، از حالا علاجش را مىكند. راه علاج باز است اما به شرطى كه آن حالت را در اين جا براى خودش مجسم كند، زشتى اش را درك بكند و زودتر چاره كار را بيانديشد.
به همين مناسبت در فقره بعد به مسئله حيا توجه داده مىشود. و تجهز للارض الاكبر يوم تعرض لا تخفا على اللَّه خافيه». بعد مىفرمايد يا اباذر استحى من اللَّه. حالا كه چنين روزى در پيش دارى، از خدا خجالت بكش، شرم داشته باش. ولى خب اين كه به يك كسى بگويند كه شرم داشته باش كه تمام نمىشود. چگونه، چه كار بكند آدمى كه اين حالت شرم و حيا در وجود او پيدا بشود. راههاى مختلفى دارد؟ از اسباب و معداتى مىتواند كمك بگيرد. يكى اين كه سعى بكند در جاهاى خلوت توجه بكند به اين كه در آن جا دو ملك حاضر و ناظر بر اعمالش هستند. همه ما معتقديم كه هر انسان دو فرشته هميشه ناظر اعمالش هستند و اعمالش را ثبت و ضبط مىكنند. اگراين آدم تمرين كند. تا آدمى در اجتماع مشغول گفتگو و كار اين حرفها است فرصت اين توجهات پيدا نمىكند، غافل است از اين مسائل اما در خلوت وقتى تنها است، يك قدرى بنشيند فكر كند من كه اين جا هستم تنها نيستم، دو فرشته اين جا هستند. آن وقت فكر كند كه وقتى كه كار زشتى از من سر بزند دو تا ملك مقرب خدا اين را ببينند، آيا اين فرشتهها دركشان بيشتر است يا يك بچه. اگر يك بچه من را در اين حال زشتى ببيند خجالت مىكشم. وقتى دو تا فرشته مقرب الهى من را در اين حال ببينند چه خواهند كرد، چقدر بايد خجالت بكشم؟ اين يكياز راههاست. پيغمبر اكرم همين را به ابوذر توصيه مىكنند در اين لباس.
مىفرمايند كه يا اباذر من وقتى براى قضاى حاجت مىروم از فرشتگانى كه همراه من هستند خجالت مىكشم. و به همين خاطر سر و روى خودم را مىپوشانم. فكر بكن هيچ جا نيستى كه فرشته همراه تو نباشد. البته فوق فرشتگان خداى متعال است. اما آدم بايد مرحله به مرحله پيش برود تا اثر كند در او. اول فكر كند كه يك بچهاى دارد او را مىبيند. خجالت مىكشد. فكر كند دو تا فرشته مقرب دارند او را مىبينند. خوب وقتى اين حالت در او اثر كرد آن وقت مستعد مىشود براى اين كه توجه كند كه خداى عالم او را دارد مىبيند. تدريجاً وقتى آدم فكر كند اثرش بيشتر است. يك هو وقتى كه فكر كند اثرش كمتر است. مىفرمايد من حتى براى قضاى حاجت كه مىروم از فرشتگان خجالت مىكشم، خلاف شرع كه ديگر نيست. كار، حتماً بايد، خدا قرار داده. چارهاى هم نيست از آن. گاهى واجب هم است. تكليف شرعى هم است. تأخيرش موجب ضرر ممكن است بشود. تكليف واجب است، انجام مىدهم، اما خجالت مىكشم و سر و روى خودم را از فرشتگان مىپوشانم.
آن وقت كارى كه نه تنها واجب نيست، گناه هم است. با كمال اختيار و پررويى، با عريان، بدون لباس، بدون خجالت و شرم بخواهم انجام بدهم، كارى كه حرام است و گناه است، آنوقت نبايد خجالت بكشم؟ اگر اين حالت را آدم تمرين كند كه در حالت خلوت توجه بكند به اين كه آن جا دو تا ملك حاضر هستند. تنها نيست. خودش مانع مىشود از اين كه در وقتهاى ديگر هم وقتى ملكه شد، در اجتماع هم كه است اين حالت براى او محفوظ مىماند. يادش مىماند كه تنها نيست. اين حالت وقتى در اولياى خدا شدت پيدا مىكرد آن طور كه حالا در مورد رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) خودشان مىفرمايند من خجالت مىكشم و اينها از تربيت شدگان اين مطلب سلمان فارسى، نقل شده كه ايشان با اين كه عمر طولانى كرد، در روايات است كه سيصد سال، حالا من دقيقاً نمىدانم ،عمر طولانى داشت ايشان. در طول عمرش يك بار به عورت خودش نگاه نكرد. از حيا. اين يك حالت فطرى الهى است. تا وقتى كه زنده باشد اين احساس دارد انسان، چنين آثارى را مىتواند داشته باشد. آن وقت چنين كسى مىآيد آشكارا گناه ميكند؟ گناه كبيره هم؟ كسى كه اين حد حالت حيا در او غالب باشد، هيچ وقت آلوده به گناه نمىشود.
پس يكى از راههايى كه ميتواند ما را از كارهاى زشت و گناه باز بدارد، تقويت ملكه حيا است. راههايش هم همينطور كه در خود اين روايت اشاره كرده اين است كه سعى كند آدم در حال خلوت هميشه به خودش تلقين كند، خودش را متوجه كند به اين كه ناظرى او را دارد تماشا مىكند. در مرتبه اول فرشتگانى هستند كه موكل به ضبط اعمال و نوشتن اعمال هستند و در مرتبه فوق خداى متعال تبارك و تعالى.
پروردگارا تو را به مقامات اوليا و انبيا قسم مىدهيم كه شمهاى از معارف حقيقى دين به ما عنايت بفرما. دلهاى ما را از آلودگيهاى به گناه، از آلودگى به زخارف دنيا، از آلودگى به صفات زشت پاك بفرما. معرفت و محبت خودت در دلهاى ما جايگزين بفرما. روح امام راحل با ارواح انبيا و اوليا محشور بفرما. شهداى ما را با شهداى كربلا محشور بفرما. سايه مقام معظم رهبرى بر سر ما مستدام بدار. خدمتگزاران به نظام اسلامى را در هر پست و مقامى هستند براى خدمت به اسلام و مسلمين حفظ بفرما. عاقبت ما ختم به خير بفرما.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...