شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 20
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين يا اباذر حب المال و الشرف اذهب الذين الرجل من ذئبين ذاريين فى ضرب الغنم. فاغارا حتى اصبحا فماذا ابقيا منها».
همانطور كه اطلاع داريد دنباله مواعظ رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) است به حضرت ابيذر. عبارتى است كه مضمونش در روايات مستفيذه بلكه شايد متواتر نقل شده باشد آن طور كه به خاطرم است بابى است در اصول كافى چندين روايت معتبر به همين مضمون نقل شده.
ترجمه تحت اللفظى اين فرقه اين است كه «حب المال و الشرف» حب شرف همان حب جاه است. حب مال و حب جاه دين انسان را بيشتر مىبرد «اذهب الذين الرجل من ذئبين ذاريين» اگر دو گرگ گرسنه را فرض كنيد كه وارد يك آغول گوسفند بشوند. «فى ضرب الغنم». شبيخون بزنند به آغول گوسفندى دو تا گرگ از دو طرف. و شب تا صبح در اين آغول گوسفند بمانند. «فاغارا حتى اصبحا فماذا ابقيا منها». اين دو تا گرگ فكر مىكنيد چقدر از اين دو گوسفندها را جا مىگذارند؟ مىدانيد گرگ خاصيتش اين است كه وقتى به گله گوسفند برسد يكى يكى مىكشد و مىاندازد. بعد مىآيد مىخورد تا سير بشود يكى اش را فرض كنيد. وقتى مىرسد اين جور نيست كه يكى را بردارد و برود. هر چه به چنگش مىآيد مىكشد، بر سر صبر مىآيد مثلاً بخورد تا سير بشود. اگر صد تا گوسفند باشد، هر صد تا را مىكشد. اگر دو تا گرگ، حالا ممكن است اگر يك گرگ بيايد از يك طرف بيايد، آن گوسفندان ديگر از يك در ديگرى خارج بشوند. اما اگر دو تا گرگ باشد. و حمله كنند به يك آغول گوسفندى و بمانند تا صبح. «فماذا ابقيا منها». فكر مىكنيد چقدر از اين گله گوسفند را جا مىگذارند؟ طبعاً جوابش اين است كه هيچ. اين دو تا گرگ به اين گله گوسفند آن قدر ضرر نمىزند كه حب مال و حب جاه به دين مسلمان ضرر ميزند. «حب المال و الشرف اذهب الذين الرجل من ذئبين ذاريين فى ضرب الغنم. فاغارا حتى اصبحا» حمله مىكنند به اينها تا صبح. «فماذا ابقيا منها». چقدر از اينها را جا مىگذارند؟ آن اندازهاى كه جا مىگذارند بيشتر از آن چيزى است كه از دين انسان در اثر حمله حب مال و جان جا مىماند. اين تعبير همين طور كه عرض كردم در روايات مستفيذ بلكه متواتر وجود دارد. و همين مضمون منتها با عبارات مختلف. يك عبارتش اين است «ما ذعبان ذاريين، ذاريان حملا على
غنم قوم باذر فى دين المسلم من حب المال و الشرف». و مشابه اين تعبيرات. بابى است در مذمت حب مال و حب رياست در اصول كافى ملاحظه بفرماييد در آن جا همين مضمون به چند سند آمده.
به هر حال هشدار بزرگى است. مىدانيد پيغمبر و امام شاعر نيستند. گزاف نمىگويند. حقيقتى را يافتهاند و براى هشدار ما به اين تعبيرات بيان مىكنند. و در عالم نشان داده شده كسانى كه شيفته مال دنيا و شيفته رياست شدهاند، ضررشان براى دين از هر دشمنى بيشتر بوده. گو اين كه در ظاهر دوست باشند و حتى در لباس خاص اسلامى هم باشند. اگر از اول صدر اسلام تا به حال خيانت هايى كه به اسلام شده بررسى كنيد خواهيد ديد ريشهاش يكى از اين دو چيز بوده. از اول كه محور خلافت تغيير كرد، حب رياست بود و تا آخر هر بلايى كه به سر اسلام آمده يا حب پول بوده يا حب رياست. اگر ما باور مىكنيم اين حرفها را، اگر ما يقين داشته باشيم از پيغمبر است كه البته باور مىكنيم. ممكن است كسانى شك بكنند ولى با توجه به تكرار اين مضمون به عبارات مختلف در كتابهاى معتبر جاى شكى هم باقى نمىماند كه اين مضمونها صادق است. وقتى مطمئن شديم كه چنين واقعياتى است و چنين خطرى از ناحيه حب مال و حب رياست دين اسلام را، دين ما را تهديد مىكند بايد بيشتر به هوش باشيم. چه كنيم؟ سعى كنيم از ابتدا تا جوان هستيم، تا هنوز ملكه دنيا پرستى و جاه پرستى در ما رسوخ نكرده با اين دو گرگ مبارزه كنيم. نگذاريم اينها لانه كنند در دل ما. ريشه بدوانند. راه مبارزهاش هم مبارزه با ضد است. مالى كه دستمان مىآيد به اندازه نياز استفاده كنيم بقيهاش را به محتاجين بدهيم. ارحام محتاج، دوستان محتاج، البته با حفظ آبرو و احترامشان، اين در مقابل براى اين كه حب مال در ما رسوخ نكند، آيه قرآن مىفرمايد «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون». از آن اموالى كه دوست داريد، به آن علاقه داريد، آنها را انفاق كنيد و تاانفاق نكنيد هرگز به بر نخواهيد رسيد. لن تنالوا. اگر طالب اين هستيد كه اهل بر و نيكوكارى بشويد، تنها راهش اين است كه انفاق كنيد از اموالى كه دوست داريد. از چيزهايى كه به آن علاقه داريد. انفاق كردن از چيزهايى كه به آن علاقه داريد حب آن را از دل آدم مىكند. نمىگذارد كه علاقه به مال رسوخ پيدا بكند.
و همانطور حب رياست. خودتان را در معرض رياست و آقايى بر ديگران و فرمان دادن قرار ندهيد. سعى كنيد خدمت بكنيد اما با گمنامى. طالب شهرت و محبوبيت پيش مردم و اسم و رسم و جاه و مقام نباشيد. براى ما كه حالا چندان در آغاز طلبگى و جوانى و اينها چندان مفهومى ندارد. آبى نيست كه چندان شنا كنيم. ولى نگذاريم كه اين زمينهها خيلى فراهم بشود. فرار كنيم از آن جايى كه در آن شهرت و مقام و جاه است. خطر بزرگى است كه دين انسانى را تهديد
مىكند. اعاذنا اللَّه و اياكم من هذاين الذعبين الذاريين. قال قلت يا رسول اللَّه الخائفون الخاضعون المتواضعون الذاكرون اللَّه كثيراً اهم يسبقون الناس الى الجنه؟ اگر خاطرتان باشد در عبارات گذشته از خضوع و خشوع، از ذكر خدا، زياد تعريف شد. ابوذر در اين جا سوال مىكند كه آن مومنينى كه داراى خضوع هستند، اهل تواضع هستند، ذكر خدا زياد مىگويند آيا اينها كسانى هستند كه قبل از همه به بهشت مىروند؟ الخائفون، كسانى كه خوف خدا دارند. چون عباراتى درباره اهميت خوف خدا داشتيم. «الخاضعون المتواضعون الذاكرون اللَّه كثيراً» كسانى كه داراى اين اوصاف هستند «اهم يسبقون الناس الى الجنه»؟ اينها هستند كسانى كه قبل از ديگران به بهشت مىروند؟ فقال لا. اين قسمت من جلوتر بگويم در مقام اين است كه با توجه به آن مذمت هايى كه از دنيا شد و خطرهايى كه از ناحيه حب مال و حب دنيا براى دين انسان پيش مىآيد كسانى كه دسترسى به مال دنيا پيدا نكردهاند، يا در اثر پرداختن به واجبات ديگر، مثل تحصيل، مثل جهاد، و چيزهايى از اين قبيل مانع شد از اين كه بهرههاى بيشترى از دنيا بياورد، ببرند. و يا شرايط خاصى فراهم شد كه آنها چندان چنگشان به دنيا بند نشد. يك تسلى خاطرى است براى اين جور افراد. درست است كه انسان وقتى مال داشته باشد مىتواند از مالش براى انفاق در راه خدا، براى خدمت به اسلام استفاده كند، اما حالا اگر انجام وظايف ديگر مانع شد از تحصيل مال. مثل معمولاً كسانى كه به تحصيل علم مىپردازند و متوقل در علوم هستند ديگر نمىرسند دنبال مال دنيا بروند. يا كسانى كه در جبهههاى جهاد حضور پيدا مىكنند آنها ديگر نمىتوانند دنبال مال و ثروت بروند. اگر چيزى هم دارند صرف راه خدا مىكنند.
گاهى است كه انسان بعد از مدتى مثلاً وقتى كه از جبهه برگشت، آب از آسيابها افتاد، مىبيند دستش خالى است. كسانى كه نرفتهاند به جبهه به آلاف و علوف رسيدهاند. كاخها ساختهاند، وسايل عيش و نوش فراهم كردهاند بعد ممكن است شيطان وسوسه بكند. كه حالا كه شما رفتيد چى شد؟ اينها را ببينيد نرفتهاند به كجاها رسيدهاند، شما رفتيد جبهه و جنگيديد و احياناً مجروح شديد و معلول شديد و از همه چيز عقب مانديد. حالا هم كسى به شما اعتنايى نمىكند. بهايى نمىدهند به شما. شيطان وسوسه كند و باعث اين بشود كه كسانى كه ايمانشان قوى نيست، راسخ نيست، چه بسا پشيمان مىشوند. يا كسانى كه دنبال تحصيل علم رفتهاند. دو تا برادر هستند. بعدش هم رفت يك شغل مهمى را گرفت و آلاف و علوف پيدا كرد. يكى هم آمد طلبه شد تازه بعد از سى سال نان شبش هم تامين نمىشود. چه عجب اشتباهى كرديم ما. اگر از اول رفته بوديم دانشگاه، رفته بوديم دنبال كسب و كار الان چنين و چنان بوديم. خدمت هم مىكرديم. پول كه داشتيم به فقرا هم كمك مىكرديم. عقب
مانديم. اين شرايط هميشه براى مومنينى كه دستشان از دنيا كوتاه مىشود وجود دارد و شيطان وسوسه مىكند كه شما كار خوبى نكرديد اشتباه كرديد. عقب ماندى از ديگران، كلاه سرتان رفت. اين تعبيرات هشدار دهنده است براى اينها، تسليت دهنده است كه نه اشتباه نكرديد شما. وقتى ابوذر سوال مىكند كه آيا كسانى كه زياد ذكر خدا مىگويند، اهل تواضع هستند، اهل خشوع هستند، اينها مقامشان از همه بالاتر است، زودتر از همه به بهشت مىروند، صريحاً رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) ميفرمايند لا؛ اهم يسبقون فى الجنه فقال لا. طبعاً آدم توجه مىكند اين ارزشها را ابوذر از كلام خود رسول اللَّه بدست آورد. اين همه تعريف شد از خضوع و خشوع، از تواضع، از ذكر خدا، حالا نتيجهگيرى مىخواهد بكند اينها هستند كه از همه بهترند، زودتر از همه به بهشت مىروند؟ فرمود لا. طبعاً تعجب مىكند. پى كى؟ و لكن فقرا المسلمين، آنهايى كه در حال فقر دين خودشان را حفظ كردند. پشيمان نشدند از جهادشان، از تحصيل علمشان. فانهم يتخطون رقاب الناس. از سر كول مردم بالا ميروند. مىروند به بهشت. كانه مثل اين كه مىخواهند پرواز كنند از روى جمعيت. محشر است ديگر. محشر است. قيامت است. لا به لاى مردم اينها مثل اين كه مىخواهند پرواز كنند بروند به بهشت. فيقول لهم خزنة الجنه. خازنين بهشت مىگويند چه خبر است؟ خب صبر كنيد به حسابها رسيدگى بشود. همين جورى كه نمىشود. فيقول لهم خزنة الجنه كما انتم. سر جايتان بمانيد همين جور. حتى تحاسبوا. بايد حساب پس بدهيد. همين جورى كه نمىشود برويد به بهشت. فيقول بما يحاسب؟ مىگويند چه حسابى بدهيم؟ ما چيزى نداشتيم كه حسابش را بدهيم. آنهايى كه اموالى داشتند، به دست آوردند آنها بايد بمانند حسابش را بدهند. ما چيزى نداشتيم كه حسابش را بدهيم. فواللَّه ما ملكنا و نجود و نعدل. ما پولى نداشتيم تا يا جود كنيم يا به عدالت رفتار كنيم. انسان وقتى دارد جاى اين است كه يا بخشش كند، آن وقت مىگويند بخشش كردى يا نكردى، يا اقلاً اگر بخشش نمىكند، رعايت عدالت بكند. به كسى ظلم نكند، حق افراد را بدهد. به او مىگويند كه حق افراد را دادى يا ندادى؟ وقتى ندارم چه سوالى از من مىشود؟ چه حسابى پس بدهم؟ ما ملكنا فنجود و نعدل. و لا غفيض علينا نغبض و نفسك. چيزى در اختيار ما نگذاشتهاند تا اين كه قبض كنيم، نگه داريم و يا بسط كنيم بدهيم به ديگران. زمينهاى براى قبض و بسطى وجود نداشت. و لكنّا ابدنا ربنا حتى دعانا فعجلنا. ما كارمان اين بود كه دنبال اطاعت خدا بود تا آن اندازهاى كه از دستمان بر مىآمد. عبادت خدا كرديم. تا آن وقتى كه خدا فرمود بياييد ما هم آمديم. يعنى وقتى قبض روحمان كردند. ما در زندگى كار ديگرى نداشتيم. فقط كارمان بندگى خدا بود. ديگر ما حساب چى داريم پس بدهيم؟
اين بيانى است كه رسول اللَّه (صلى اللَّه عليه و آله) به ابوذر مىدهند. مردمى هم كه زودتر مىروند، ديگران حالا ولو اطاعت هم كرده باشند، بخشش هم كرده باشند، ولو به عدل هم رفتار كرده باشند بايد حسابش را بدهند. اينها هستند كه حسابى ندارند. چون حسابشان صاف است زودتر از همه مىروند به بهشت. يا اباذر ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان. دنيا هم بدن انسان را مشغول مىكند و هم دل انسان را. آدم بخواهد مال دنيا بدست بياورد هم بايد زحمت بكشد، بدنش را به خستگى و كار واردارد. هم فكرش را. دلش را خيالش را. الحمد للَّه مبتلا نشدهايد به حب دنيا. بالاخره ما كه يك وقتى گوشه هايى، بويى از آن را بردهايم مىدانيم چه مشكلاتى دارد؟ شب آدم خوابش نمىبرد. آن معامله را بكنم يا نكنم. چقدر سود دارد؟ آن بيشتر است يا آن يكى؟ فلان جا بدهكارم، فردا بدهكاريم چى مىشود؟ چكها را چه كار كنم؟ سفتهها را چه كار كنم؟ فلان در آن معامله كلاه سرم گذاشت فردا بايد پدرش را در بياورم. و الى آخر. چه كار كنم كه ماليات آن جا از دستم رفت. ندهم، نپردازم. چه كلكى بزنم؟ هزار جور مسائلى است كه من و شما بو نمىكنيم كه يك همچين چيزهايى هم در عالم وجود دارد. خوابش نمىبرد تا صبح. مشغلة للقلوب. خب مشغلة للابدانش هم كه ظاهر است. بالاخره پول آن جا نريختهاند كه آن برود آن جا جمع بكند. خب حالا زحمت كشيد تا بدست آورد. حالا يا از راه حلالش يا حرامش. بالاخره مفتى بدست نمىآيد. هم بايد بدن را به زحمت انداخت و هم بايد دل را مشغول كرد. ديگر يك همچين دلى فكر خدا و قيامت و انس با خدا و عبادت و مناجات و اين حرفها در او پيدا نمىشود.
كسانى كه در عمق دلشان حب دنيا است عبادتشان هم وسيله دنياست. و چقدر رسوايى. كسى نماز شب بخواند براى اين كه دعا كند كه رزقش واسع بشود. راحتى دنيايش را صرف كند، شب از توى بستر گرم برود عبادت بكند اما منظور از عبادت اين است كه دعا كند كه رزق واسع بشود. آخرت را وسيله دنيا قرار بدهد. اگر تعبير زشتى نبود مىگفتند خدا را استخدام كند براى شكمش. عبادت بكند براى اين كه نانش فراوانتر بشود. چقدر رسوايى. چقدر كم معرفتى است. كارى كه مىشود با آن بهشت را كه ارض السموات و الارض را تهيه كرد و بالاتر از آن كه و رضوان من اللَّه اكبر آن را وسيله قرار بدهد براى اين كه يك لقمه نان بيشتر گيرش بيايد و يا لباسى يا خانهاى رسيده. اينها مال آفات حب دنياست.
اما دلى كه آزاد است، وجود و عدم دنيا براى او مساوى است. تل خاكسترى باشد يا طلاى نابى. براى او فرقى نمىكند. بودند اين جور افرادى و هستند. اگر من و شما سوال نداريم عيب از ماست. كسانى كه واقعاً يك انبوه اسكناش جلويشان با يك سطل آشغال مساوى است. مگر آن چه را صرف خدا كنند.
صرف راه خدا. من حتى كاسبهاى بازار را ديدهام كه توى شهر تهران، كه به پول اعتنايى نداشتهاند. كاسب هم بودهاندها. اما دسته اسكناس را مثل يك آشغال مىانداخت آن جا. دلش جاى ديگرى بود. باور نمىكنيد. اگر من هم نديده بودم باور نمىكردم. من كاسب بازارى، پهلوى مسجد شاه رفتم از او جنس بخرم. البته اين تقريباً حدود چهل سال قبل. من صبح رفتم از اين جنس بخرم كه سوار شوم بيايم قم، جاذبه اين مرد آن قدر من را گرفت كه تا غروب ماندم پهلوى او. ظهر رفتم ناهار خوردم. برگشتم آمدم آن جا پهلوى او ماندم تا غروب. و نصيحتم مىكرد. و در بين نصحيت كردنش اشك از چشمهايش، از آن محاسن سفيدش مىريخت. وقتى رفتم آن جا نشستم گفت بيا اين جا، رفته بودم راستش سماور بخرم. تازه سماور نفتى در آمده بود. رفته بودم سماور بخرم از او. گفتم اولين كتابى كه شماها مىخوانيد چيه؟ گفتم شرح انصب است كه معمولاً طلبهها اول مىخوانند. گفت اولش چى نوشته؟ گفتم نوشته اول الدين معرفت اللَّه. گفت اول دين را ياد گرفتهاى؟ بعد شروع كرد، صحبت مىكرد و مثل باران اشك از آن چشمهايش مىريخت. شاگردهايش هم جنس مىفروختند، دسته اسكناس پرت مىكردند آن جا توى صندوقش، اعتنايى نداشت كه چى است؟ چقدر است؟ مشغول صحبت بود. نزديك ظهر شد، صداى اذان كه بلند شد باز اشك از چشم هايش جارى شد. ما هم بلند شديم رفتم خانه براى نماز و ناهار و برگشتيم دباره آمديم جنس بخريم. مانديم تا غروب. اين كاسب بازار تهران است.
وقتى حب دنيا نباشد خروار خروار اسكناس هم دستش بيايد و برود، اعتنايى ندارد. دلش جاى ديگرى است. چيزها گفت و چيزها شنيديم. از يك كاسب. به هر حال. اما وقتى حب دنيا باشد، آدم وقتى نماز هم مىخواند دلش جاى ديگرى است. هدفش از نماز خواندن هم چيز ديگرى است. وقتى در دل حب مقام باشد، وقتى سير و سلوك عرض كنم راههاى عرفان را هم مىرود فكرش اين است كه به يك مقامى برسد كه ديگران نرسيدهاند. يك چيزهايى ببيند كه ديگران نديدهاند. يك امتيازى كسب كند. فكر بندگى نيست. يك چيزى گيرم بيايد كه ديگران ندارند. مثل مرتازين هند يك كارهايى مىكنند كه قدرتى داشته باشند كه ديگران ندارند. آن رياضتش همان است، سير و سلوكش همين است. حب الشرف، حب المقام، حب الجاه. مومنى كه اسلام تربيت مىكند اين جور نيست. توى فكر بندگى است. ولكنا عبدنا ربنا. بنده بوديم، بندگى مىكرديم ديگر. چه كار دارد بنده؟ حتى دعانا فوجبنا. گفت بميرديد. مرديم. دلبستگى به چيزى نداشته باشيم. اسلام يك همچين كسى مىخواهد. اگر جهاد هم مىرود براى خدا برود. اگر پول پيدامى كند ،براى خدا پيدا كند. همانطور كه امير المومنين زحمت مىكشيد كسب ميكرد، درخت خرما بار
مىآورد، زراعت ميكرد، چشمه درمى آرود. اما بعدش چه كار مىكرد وقف فى سبيل اللَّه. صرف بندگان خدا. آن تعلق ندارد، دلبستگى ندارد. اما از اين طرف، راه هم راه عبادت و علم و جهاد هم باشد، اما دل وقتى متوجه دنياست، علاقهاى به رياست و مال و شهرت و اين حرفها دارد. همه چيز را خراب مىكند. سعى كنيم اين دلبستگى را بكنيم.
البته معمولاً افراد متعارف وقتى نعمتهاى زياد در دستشان باشد دلبستگى هم به طور طبيعى پيدا مىكنند. اين مسئلهاى است كه در تربيت مهم است. ممكن است كسانى باشند اولياى خدا نعمتهاى كلانى هم در دستشان باشد و هيچ دلبستگىاى پيدا نكنند. اما آنها خيلى كم هستند. افراد برجسته فوق العادهاى مىخواهد كه ساليان درازى ناز و نعمت براى او فراهم باشد و هيچ به اينها دل نبندد. سليمانى مىخواهد كه او سلطنت را داشته باشد اما خودش نان جو بخورد. اگر آدم نعمتهاى دنيا در اختيارش زياد باشد، كمك كمك تمايل هم پيدا مىكند، مزهاش كه لاى دندانش رفت، فردا بيشتر ميخواهد دنبال برود. اين است كه براى اكثر مردم بهتر اين است كه بهره شان از دنيا خيلى زياد نباشد و الا غرق ميشوند. شيطان وسوسه شان مىكند. حالا با توجه به اين نكته عبارت بعدى را ملاحظه بفرماييد.
«يا اباذر ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان و ان اللَّه تبارك و تعالى سائلنا عما حملنا فى حلاله و كيف بما نعمنا فى حرامه». نعمتهاى حلالى را كه خدا به ما داده آن را سوال خواهد كرد. بالاخره معطلى دارد. يك راست نمىروند به بهشت. بايد صبر كنند حسابش را بدهند. چه برسد به آن چيزهاى كه ما سوء استفاده كرديم و از راه حرام بدست آورديم. «يا اباذر انى قد دعوت اللَّه جلتنائه ان يجعل رزق من يحبنى الكفى». گفتم وجود نعمتهاى زياد براى اكثريت مردم عملاً دلبستگى مىآورد. اين است كه براى اكثر مردم بهتر اين است كه امكانات مادى زياد در اختيارشان نباشد والا درمعرض آلودگى قرار ميگيرند. اين استكه پيغمبر اكرم دعا فرمودند كه كسانى كه به من محبت دارند آنها رزقشان كفاف باشد. يعنى زياد ريخت و پاش نداشته باشند به اندازه حاجتشان در اختيارشان قرار بگيرد. «قد دعوت اللَّه جلتنائه ان يجعل رزق من يحبنى الكفاف و ان يأتى من يبقضنى كثرت المال و البلد». مال فراوان را بده به دشمنان من. در آيات قرآن هم داريم «لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خيرٌ لانفسهم انما نملى لهم يزدادوا اثما». يا خطاب به پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) از باب اياك انى و اسم اياجار فلا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواج منه الزهرة الحياة الدنيا». در ذيل بعضى از اين آيات دارد كه انما يريد اللَّه يعذبهم بها فى الحيات الدنيا و تذهق انفسهم و هم كافرون». خدا به دشمنان خودش، به دشمنان دين نعمتهاى زيادى مىدهد هم در دنيا وسيله ناراحتيشان
باشد، و هم اين غرق در دنيا شدن آنها را به كفر بكشاند و با كفر از دنيا بروند. كسانى كه در مقام دشمنى با اولياى خدا بر مىآيند يك همچين عقوبتى در دنيا دارند. خدا اينها را موجب خضلان قرار مىدهد. توفيق را از آنها صلب مىكند. كارشان به كفر مىكشد. انما يريد اللَّه يعذبهم بها فى الحيات الدنيا. همين اموالشان موجب عذاب و ناراحتى آنها در دنيا خواهد شد. بعد هم تذهق انفسهم و هم كافرون». تقريباً مورد همين آيه است كه در اين عبارت اشاره شده كه من دعا كردم كه خدا اموال فراوان را به دشمنان من بدهد. تا آنها بيشتر موجب غرق شدنشان در آلودگيهاى خودشان بشود و عقوبتى باشد براى آنها در دنيا. يا اباذر توبى لزاهدين فى الدنيا و الراغبين فى الاخره. خوش به حال آن كسانى كه نسبت به دنيا رغبتى ندارند و رغبتشان در آخرت است. نشانه اين استكه معرفتشان نسبت به حقايق عالم زياد است. خوب شناختهاند كه چى ارزش است. دوست داشتن و دلبستن را دارد و ارزشش را ندارد.
آثارش اين است. چنين كسانى كه علاقهاى به دنيا ندارند براى آنها خاك و فرش نخ فرنگ و ابريشمى مساوى است. آنها همان خاك را براى خودشان بستر كردند. الذين اتخذوا ارض اللَّه بساتا. بستر خودشان را خاك زمين قرار دادهاند. و تربها فراشا. و مائها طيبا. آبى كه در زمين فراوان است، آن وسيله خوشبو كردن خودشان استا. يعنى دسترسى به تعلقى به اين كه حتماً با اسمهاى گرانبها ايشان را معتبر كنند نيست. با همين آب اكتفا ميكنند. البته ما مكرر گفته شده كه اينها در مقام اين نيست كه اگر كسانى از نعمت خدا دارند اينها آدمهاى بدى هستند. و يا اين كه انسان نبايد از نعمتهاى خدا استفاده كند. همه اينها بيانات تربيتى است براى اين كه تعلقات را از انسان بگيرد. آمادگى اين را داشته باشد تا وظيفه چه اقتضا كند. آن داستان را شنيدهايد كه آن شخص صوفى مسلك به امام صادق عرض كرد كه، آمده بود نصيحت كند امام صادق را، كه اين لباس گز را مىپوشى مگر شما اولاد امير المومنين على ابن ابيطالب نيستى. اين چه لباسى است پوشيدهاى؟ لباس... جوابش را هم كه همه شنيدهايد كه فرمود آن وقتى بود كه مردم در فقر و گرسنگى بودند امام مسلمين اولى است به اين كه ساده زندگى بكند تا اين كه ديگران ناراحت نباشند از فقرشان. اما وقتى نعمتهاى خدا در اختيار مردم قرار گرفت اولى مردم به نعمتها صالحين است. اينها را بايد در كنار هم گذاشت و با هم معنا كرد. پس اين بيانات براى چى است؟ تشويق به اين كه خاك نشين باشيد. فكر فرشهاى قيمتى نباشيد. فكر دكورهاى گرانبها نباشيد. يعنى دلبستگى نداشته باشيد. اگر شرايطى پيش آمد، وظيفه تان اين بود كه دنبال كار برويد، آن كار را برويد انجام بدهيد تا آن جا كه لوازمش است. آن جايى كه حفظ آبروى مسلمان در مقابل كافر مطرح است. مسلمانها بايد عزيز باشند. نبايد جورى رفتار كنند كه در
چشم مردم دنيا پست و ذليل باشند. اينها يك عناوين ديگرى است. اگر مسلمانها دنبال صنايع و پيشرفتهاى علمى مادى نروند باعث اين مىشود كه دستشان به كفار دراز باشد. اين موجب ذلتشان مىشود خدا نخواسته لن يجلل اللَّه للكافرين على المومنين سبيلا. اين بيانات براى تربيت من و شماست كه دل نبنديم. اگر وظيفه چيزى را ايجاب كرد چون اطاعت خداست انجام بدهيم. چون اطاعت خداست استفاده كنيم. لباس خوب، مركب خود، عطر و چيزهاى ديگرى، تا آنجايى كه مطلوب است و دستور شرع است، به خاطر اين كه خدا فرموده استفاده كنيم. اما آن جايى كه به خاطر دلمان است اين خطرناك است. وقتى دل خواه دنبالش رفتيم، خواه ناخواه ما را مىكشاند به چيزهايى كه مرضى خدا نيست. خواست دل با خواست خدا يك جا جمع نمىشود. گاهى ممكن است اتفاقاً تصادف پيدا كند. حيثيتش البته فرق مىكند همان جا هم. ولى معمولاً خواست دل با خواست خدا دو راه است. كسانى كه زير بار هواى نفس رفتهاند ديگر خدا پرست نميشوند. كارشان مىرسد به اين جا كه افرايت من اتخذ الهه هوى. همان هواى نفسشان ميشود خدايشان. معبودشان. جملهاى بود كه بين پرانتز عرض كردم كه معناى اينها اين نيست كه بايد به كلى از نعمتهاى دنيا صرف نظر كرد و بايد آدم برود غار نشين باشد و خاك نشين بشود واقعاً و از هيچ چيزى استفاده نكند. همه اينها بيانات تربيتى است براى انى كه ما دلبستگى پيدا نكينم.
طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخره، علامتش اين استكه اينها حاضر باشند به خاك بنشينند. واقعاً اگر يك جايى پايش بيفتد ما حاضريم به خاك بنشينيم؟ يا خجالت مىكشيم. نگاه مىكنيم اين ور و آن ور ببينيم مردم كسى است كه ما را نگاه بكند يا نه؟ اگر جايى وظيفمان بود كه توى كوچهاى، كنار يك فقيرى خاك نشين بنشينيم روى همان زمينهاى خاكى و از همان نان خشك بخوريم. حاضريم يا نه. اين روحيه را بايد در خودمان ايجاد كنيم. براى ما فرقى نكند كه فرش نخ فرنگ باشد يا روى خاك. ببينيم وظيفه چى است؟ اگر يك روز وظيفه ما اين بود آمادگى اش را داشته باشيم. خب اينها كه استفاده شان از دنيا بود. خاك فراششان و بسترشان و از نعمتهاى دنيا هم دسترسى ندارد. خب پس چه بكنند اينها. دنبال چى مىروند؟ و اتخذوا كتاب اللَّه شعاراً و دعائه جساراً و يقرضون الدنيا قرضا. اينها سر و كارشان با خداست. يا قرآن را مىخوانند كانه خدا دارد با آنها سخن مىگويد. يا دعا ميكنند آنها با خدا سخن بگويد. سر و كارشان باخداست فقط. درست است كه رويشان با مردم است. مردم خيال مىكنند با آنها ارتباط دارند ولى دلشان جاى ديگرى است. توجهشان به خداى خودشان است. اينها از دنيا فقط همين هستند كه دارند اين مسير دنيا را طى مىكنند و هى اين تومار را در هم مىپيچيدند و يقرضون
الدنيا، مىبرندش، قطعش مىكنند. مىگذرانند. كارى به آنها ندارند. آنچه به آن كار دارند با خداست. آن كه گذشتنى نيست. نابود شدنى نيست. دنياست كه دارد مىگذرد. آنها هم مىگذراندش. به آن اعتنايى ندارند. آنچه ماندنى است و جاى اين رادارد كه توجه به آن بكنند و دل ببندند اوست. تمام توجهشان هم به اوست. حالا او خواست روى خاك بنشينند چشم. خواست روى فرش نخ فرنگ هم بنشينند چشم. هر چه خدا خواست.هر چه وظيفه اقتضا مىكند. اما تعلق به اين نيست كه حتماً بايد چنين باشد اين خطر ناك است
يا اباذر حرث الاخره للعمل الصالح و حرث الدنيا و المال و البنون. خب اگر حالا آخرت طلب هستى اثرش اين است كه دنبال عمل صالح خواهى بود. اما اگر دنيا خواه هستى. فكر اين هستى كه ثروتت بيفزايى. نشانهاش اين است كه روشن است احتياج خيلى به توضيح ندارد. جعل الله اياكم من اهل الاخره و از كسانى كه دنيا را وسيلهاى براى كسب آخرت و كسب رضاى خدا قرار دادهاند.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...