شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 19
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين يا اباذر ما زهد عبدٌ فى الدنيا الا احبط اللَّه حكمت فى قلبه و انت قبها لسانه و يبسره عقوب الدنيا و داعها و دوائها و اخرجه منها سالماً الى دار السلام».
همانطور كه مطلع هستيد بحث درباره روايت شريفهاى بود كه حضرت ابيذر مواعظى را از پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) نقل مىكند. رسيديم به يك قسمت هايى كه عمدتاً درباره تحذير مردم از گرايش به دنيا و دنيا پرستى است. در هر بخشى به نوعى پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) عيوب دنيا و عيوب دنيا گرايى را تذكر مىدهد و متقابلاً محاسن زهد در دنيا و بى رغبتى در دنيا را تذكر مىدهد. چند نوع بيان در اين زمينه داشتيم كه من خيال مىكنم بررسى انواع بياناتى كه در اين زمينه است خودش چيزى شبيه معجزه است كه آدم در يك زمينه اين همه به شيوههاى مختلف بتواند مطالب تربيتى بيان بكند. تا هر كسى آن چه مستعدتر است از آن استفاده كند و آن بيانى كه مناسبتر است با روحش بيشتر در آن اثر بگذارد.
يكى از شيوه هايى كه به كار گرفته شده مدح زهد در دنياست و آثار خوبى كه بر او مترتب مىشود. ترغيب به اين كه زهد داشته باشيد تا اين آثار خوب را درك كنيد. عمدتاً در اين قسمت تكيه بر اين است كه اگر كسى بى رغبت در دنيا باشد، زهد داشته باشد، قلبش آمادگى تلقى حكمت پيدا مىكند. حقايق را بهتر از ديگران درك مىكند. كسانى كه دلبستگى به دنيا دارند حقيقت دنيا را نمىتوانند بشناسند. چون آدم به هر چه علاقمند باشد «حب الشى يعنى و يسىء» آدم را كر و كور مىكند. نمىتواند بفهمد كه چقدر اين ضرر دارد. اما كسانى كه رغبتى نداشته باشند در دنيا، بى تفاوت باشند، آنها بهتر مىتوانند درك بكنند حقيقت دنيا را و بسنجند دنيا را با آخرت در آن جايى كه تزاحم پيدا مىكند، كدامش را بايد ترجيح بدهند و چگونه بايد ترجيح بدهند. در اين فراز تكيه روى اين مسئله است.
«يا اباذر ما زهد عبدٌ فى الدنيا الا اثبت اللَّه حكمت فى قلبه». هيچ كس نيست كه در دنيا زهد بورزد. حقيقت زهد بى رغبتى است. اينها چون بارها صحبت شده ديگر توضيحات اضافى عرض نمىكنم و كانوا فيه من الزاهدين، درباره حضرت يوسف است كه برادران او را فروختند در حالى كه كانوا فيه من الزاهدين. يعنى رغبتى نداشتند به نگه داشتنش. مىخواستند دست به سرش
كنند. زهد در دنيا اين استكه آدم رغبت نداشته باشد. حالا اگر دارد هم اموالى از دنيا يا نعمتهايى از دنيا در اختيارش است فكر است كه اينها را يك جايى صرف كند در راهى كه رضاى خدا باشد. علاقهاى به حفظ و تملك و تصاحب و اغتنا دنيا ندارد. اين حالت، حالت زهد است. ولو اين كه سليمان بن داود باشد. كه ملك دنيا را در اختيار داشته باشد اما او زاهد بود اين كه رغبتى بر اينها نداشت و خودش با نان جويى زندگى مىكرد. «ما زهد عبدٌ فى الدنيا» هيچ كس در دنيا زهد نورزيد «الا اثبت اللَّه لحكمت فى قلبه». مگر اين كه خداى متعال حكمت و معارف يقينى را در قلب او ثابت كرد. پابرجا كرد. اولاً رابطهاى است بين اين كه انسان بى رغبت باشد نسبت به دنيا و فهميدن معارف و حقايق. ثانياً يك نكتهاى در اين جا است و آن اين است كه ممكن است يك كسى يك معرفتى را پيدا كند، يك حقيقتى را درك كند. ثبات نداشته باشد. خيلى وقتهاست آدم يك چيزى را مىفهمد، در يك حالى درك مىكند و كاملاً هم درك صحيحى دارد. اشتباه نمىكند. اما يك حالت لرزان و بى ثبات دارد. با اين كه اين معرفت را پيدا كرده فردا كانه باز در اين مسئله شك دارد، يقين برايش حاصل نشده است. آنوقتى كه ميدانست يقين داشت اما يقين ثابتى نيست. يك يقين لرزان است. فرق است با اين كه يك كسى معرفتى را داشته باشد و آن معرفت رسوخ بكند در قلبش. به اين آسانىها از قلب نلغزد و نلرزد. آن چه مهم است اين استكه آن معارفى كه بدست مىآوريم و خدا توفيق فهميدنش را به ما مىدهد، اينها در قلب ثبات پيدا بكند. رسوخ بكند. نه اين كه يك حالت ارضى باشد، يك روز است و يك روز هم مىپرد. كانّه اصلاً چيزى نبود. زهد اين اثر را دارد كه كسى كه حالت زهد، بى رغبتى نسبت به دنيا داشته باشد شيفته دنيا نشوند، خودشان را نبازند، اينها حكمت در قلبشان ثبات پيدا مىكند. اثبت اللَّه لحكمة فى قلبه. وقتى حكمت ثبات پيدا كرد، آثارش در زبان، در رفتار، در عمل ظاهر ميشود. چنين كسانى كه در حكمت در قلبشان ثبات پيدا كرده سخنشان سخن حكيمانه خواهد بود. تراوش مىكند از آن گوهرى كه در دلشان است، از آن چشمهاى كه در قلبشان جريان پيدا كرده آن بر زبانشان جارى مىشود. از چنين كسانى است كه مىشود سخن حكمت انتظار داشت كه بيان بكنند و آدم از آنها استفاده بكند.
«و انتق بها لسانه» از آثار ديگر زهد اين است كه «و يبسره عقوب الدنيا و داعها و دوائها». كسى كه دلباخته دنيا نيست، عيوب دنيا را مىتواند خوب درك بكند. اما اگر دلباخته دنيا شد، چشم و گوشش كور مىشود. كور و كر مىشود. نمىتواند ببيند كه اين عيوب چقدر دنيا عيب دارد و زشتىها دارد. بر عكس زشتيهايش هم به نظر او زيبا مىآيد. «و زينها لهم اعمالهم، صولت لهم انفسهم، زين الشيطان لهم اعمالهم» تعبيرات مختلفى كه در قرآن كريم است كه كسانى
كه گرايش در دنيا پيدا مىكنند امور دنيا و رفتارهاى دنيويشان در نظرشان زيبا جلوه مىكند. علاقهمند مىشوند به آن هر چه بيشتر گرايش پيدا مىكنند علاقه شان بيشتر مىشود و آن را زيباتر مىبينند. در صورتى كه اگر كسى در حالت عادى باشد، بى تفاوت باشد دلباخته نباشد، وقتى مىبيند عيب هايش را خوب مىبيند. ولى وقتى عاشق شد، ديگر عيبش را نمىبيند. عيب هايش را هم حسن مىبيند. آن كسانى كه زهد دارند يعنى عاشق دنيا نيستند. دلباخته نيستند. مىتوانند خوب دنيا را درك كنند. چنين كسانى «يبصره عقوب الدنيا و داعها و دوائها». خدا عيبهاى دنيا را به آنها نشان مىدهد كه مىبينند در مقابلش آنهايى كه اهل زهد نيستند. دلباختگى نسبت به دنيا دارند لا يبصرون. نمىبينند. كورند. «ان يد قلوبهم». هم عيوب دنيا را مىبينند، هم مىفهمند دردش چيست و دوائش چيست. «يبصره عقوب الدنيا و داعها و دوائها» و نتيجتاً «و اخرجه منها سالماً الى دار السلام» به آفات دنيا آلوده نمىشوند و به دار سلامت و امن كه دار بهشت و رحمت الهى است منتهى خواهند شد.
«يا اباذر اذا رأيت اخاك قد زهد فى الدنيا فستمعين انه يلق الحكمه». دنباله همان مطلب است كه كسانى كه زهد داشته باشند خدا حكمت را در قلبشان ثابت مىكند بنابراين اگر شما ديديد از دوستانتان كسانى هستند كه بى رغبتند به دنيا، اهل زهد هستند مطمئن باشيد كه اينها حكمت را در يافتهاند و در قلبشان ثبات و رسوخ پيدا كرده. بنابراين وقتى سخن مىگوين سخن حكمتآميز خواهد بود. پس انتظار داشته باش كه از چنين كسانى سخنان حكمت بشنوى و بياموزى. فكر نكن حكمت را مىشود از كسانى آموخت كه دلبستگى به دنيا دارند و غرق در لذايذ دنيا هستند و شيفته دنيا هستند. آنها بهرهاى از حكمت ندارند. حكمت و معارف حقه را كسانى درك مىكنند كه دلشان از آلودگيهاى دنيا پاك باشد. «اذا رأيت اخاك قد زهد فى الدنيا فستمعين»اگر ديدى رفيقت، دوستت، بى رغبت به دنياست، اهل زهد است، به حرفهاى او گوش بده. «فانه يلق الحكمه». چنين كسى است كه حكمت را تلقى مىكند و دريافت مىكند. ديگران بى بهره هستند. «فقلت يا رسول اللَّه من اذهب الناس». حضرت ابيذر به اين جا كه مىرسد و شائق مىشود نسبت به اين كه با اشخاص زاهد ارتباط برقرار بكند، و از آنها استفاده بكند، تلقى حكمت بكند از آنها، مىخواهد علائمشان را بشناسد. چه كسانى هستند. علائم كسانى كه زاهد هستند چيه؟
رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) علائم مهمى را براى شخص زاهد بر حسب اين بيان ذكر مىفرمايد. «قال من لم ينصل مقابر و البلا». كسانى كه علاقهاى به دنيا دارند نظرشان هميشه نظرشان به ساختمانهاى زيبا و مظاهر جمال دنياست. توجهشان به آنهاست. اگر خودشان ندارند حسرتش را
مىخورند. مىروند تماشا كنند اقلاً حظ بصرى ببرند. اما كسانى كه.... بيشتر توجهشان به مقابر و جاهايى كه ويران شده و اينها تا آنها را بيشتر توجه بدهد به اين كه دنيا پايدار نيست و جاى ماندن و بقا نيست. زاهد كسى است كه مقابر و جاهاى كهنه و ويرانه را فراموش نكند. البته اين معنايش اين نيست آدم صبح تا شب برود توى مقبره بنشيند. ولى گه گاهى برود. سرى بزند. اقلاً هفتهاى يك مرتبه آدم زيارت اهل قبور برود و عبرت بگيرد. اين اولين علامتش. كسانى كه علاقه به دنيا دارند اصلاً از جلوى قبرستان، مزار هم كه رد مىشوند رويشان را مىگردانند كه اسم مرگ و قبر و اينها اصلاً به گوششان نخورد، چشمشان نيفتد كه زندگيشان، عيششان را منقص بكند. اسم مرگ يك جايى بيايد ناراحت مىشوند اينها، اين را عيب مىدانند. ولى بر عكس آنهايى كه توجه به آخرت دارند نه دلشان فراموش مىكند و نه مظاهر آخرت را فراموش مىكنند.
«من لم يلصن مقابر و البلاد و ترك فضل زينة الدنيا». مسلماً انسان در اين دنيا احتياج دارد به اين كه از همتعه دنيوى استفادهاى بكند. يا براى ضرورتهاى زندگى اش، غذاى ضرورى اش، لباس ضرورى اش، مسكن ضرورى اش، و يا بعضى از زينت هايى كه باز استفاده از آن در راه تكامل انسان قرار ميگيرد و در شرع ترغيب شده. اما زينتهاى اضافى. چيزهايى كه مورد حاجت و نياز عقلايى نيست. اين جور چيزها را رها كنيد. اگر در اختيارش هم است، به ديگران ببخشد، واگذار كند. نگه ندارد. كسانى كه دنبال اين هستند كه هر روز بر زينتهاى زندگيشان بيافزايند، دكور منزلشان را عوض كنند، هر سال پرده هايشان را تغيير بدهند، رنگآميزى ساختمانشان را عوض كنند. مدل ماشين شان را تغيير بدهند، اين اهل زهد نيست چنين كسى. اگر ماشينى هم لازم دارد براى رفت و آمدش براى ضرورت زندگى اش است به اندازهاى كه رفع نيازش بكند. فكرى اين نيست كه ماشين لوكس باشد حتماً. يك سر پناهى مىخواهد در آن زندگى بكند، همين است كه رفع نيازش بكند. اما حالا ساختمانش چطور باشد، تزئينات چى باشد، فكر اينهايش نيست. اين فرق است بين آن كسى كه دنيا را فقط براى رفع نيازش استفاده مىكند يا اين كه دلبستگى دارد. اگر دلبستگى دارد فكر تزئينات است. فكر تجملات است. البته باز تأكيد مىكنم تعبير حضرت هم در اين جا فض لزينة الدنيا است. يك مقدارى از زينتهاى دنيا در شرع هم مشروع است. لباس تميز، عرض كنم كه زينت هايى كه در زندگى انسانى مطلوب است براى تقويت روابط خانوادگى بين زن و شوهر اينها مضموم نيست بلكه ممدوح هم است. مرد براى، خودش را براى همسرش زينت كند، همسر براى شوهرش زينت بكند. اين گونه زينتها مطلوب است در شرع هم ترغيب شده، اينها دنيا پرستى نيست.
لباسش آدم تميز باشد. سر و صورتش اصلاح درست بكند. موهايش را شانه بزند. عرض كنم عطر بزند. اين زينتها مطلوب است و در شرع هم تأكيد شده. اما يك چيزهايى است زائد بر زينتهاى معقول است. آدم در يك جمعى وارد مىشود. در يك مسجدى، محل درسى، عطر زده باشد، خوش بود باشد تا اين كه دوستانش احساس بكنند كه يك فضاى خوش بويى است اين خيلى خوب است. نه اين كه آدم بوى عرق بدهد تنش و بد بو لباسش، بيايد در يك جمعى هم خودش ناراحت باشد و هم ديگران. اين مطلوب نيست شرعاً. اين همه تأكيدات است كه در وقت نماز خواندن عطر بزنيد. دو ركعت نماز با عطر زدن بهتر از هفتاد ركعت نماز بى عطر ثوابش بيشتر است. اين هم زينت است. يا شانه زدن. شانه زدن محاسن، موى سر. تميز كردن لباس، اينها زينت هايى است كه در شرع مطلوب است و مستحب هم است. اما «فضل زينة الدنيا». يك زينتهاى اضافى اى كه فقط تجمل خواهى است.
حكمت عقلايى اى ندارد. در جهت تكامل انسان نيست. فقط نشانه اين است كه لذت پرست است اين شخص. اينها را بايد رها كرد. «و ترك فضل زينة الدنيا و آثر ما يبقى على ما يفنى». اگر امر داير شد بين اين كه چيزى را انسان اتنخاب كند كه بقا دارد با چيزى كه فناپذير است. امر داير شد به اين كه كارى بكند تا لذت دنيا بر او حاصل بشود يا از لذت دنيا صرف نظر كند تا لذت ابدى بر او باقى باشد. اين روحيه را داشته باشد كه آنچه پايدارتر است انتخاب كند.
يكى دو تا ديگر تعبير است كه بسيار مهم است. و هم اثر عملى دارد در زندگى و هم اشخاص را مىشود با آن شناخت. بسيارى از مردم هستند كه در كارهايشان آن جايى كه وظايفشان ايجاب مىكند كه تلاش كنند، فعاليت كنند و اين فعاليت مانع مىشود از اين كه راحت طلب باشند و خوش بگذرانند و آسوده باشند. چون معمولاً تلاش كردن با آسوده زندگى كردن نمىسازد. آدم يك جايى لم بدهد و تماشا بكند و مثلاً سابقاً يك قليانى زير لب مىگذاشتند و اين يك جور زندگى است. يكى اين كه دائماً انسان هميشه در تلاش و حركت و فعاليت و زندگى جدى داشته باشد. اهل دنيا غالباً آن جورى هستند. فكر اين هستند كه يك وسائل خوشى برايشان فراهم كنند لم بدهند يك جايى. اينها وقتى كارى پيش مىآيد. به آنها پيشنهاد مىشود كه فعاليتى بكنيد، بلند شويد حالا درسى، بحثى، مطالعهاى، تدريسى، تبليغى، يا كارهاى، وظايف ديگرى كه هر كسى در زندگى اش دارد، اينها مىگويند حالا ديگر نميشود. فردا. اين روحيه كه آدم راحتطلبى را مقدم بر فعاليت معقول بداند. آن فعاليتى كه وظيفهاش است، آن را رها كند دنبال راحتى باشد. خوش گذرانى، راحتى، تن آسايى. اين لازمهاش اين است كه آدم هميشه بگويد كارهايمان را فردا مىكنيم. در واقع زندگى او فرداست. آن زندگى كه بايد فعاليتى كند، تلاش كند،
آن هميشه فرداست. اما آدمى كه رغبتى در زندگى دنيا ندارد. هر چه وظيفه است مىگويد الان انجام مىدهم از كجا معلوم كه فردايى باشد. روحيه شخص زاهد اين است كه فردا را جز عمرش نمىشمارد. عمر من همين است كه است. اگر وظيفهاى دارم بايد الان انجام بدهم. تعبير خيلى جالب است. مىفرمايد «لم يعد غداً من ايامه». فردا را از ايام زندگى اش حساب نكن.
اگر ما ايام زندگى داريم و بايد وظايفمان را در اين ايام انجام بدهيم همين حالاست. فردادر آن نيست. بله، اگر تمام وقتمان پر شد، فردا هم بود. وظيفهاى هم مال فرداست. آن وقت خودش خواهد آمد. آن هم مىشود امروز. وقتى وظيفه آمد وظيفه هميشه مال امروز است. تا امروز است ما وظايفى داريم انجام بدهيم. اگر فردايى بود وظايف خودش را خواهد داشت. اگر نبود كه هيچى. «لم يعد غداً من ايامه». فردا را از ايام عمرش حساب نكن. و بر عكس «اد نفسه بالموتا». فرض كنيد كه مرد. ما بسيارى از آرزوهايمان و فعاليتهاى دنيا گرايانيمان مال اين است كه طول عمل داريم. انتظار داريم كه ساليان دراز در اين عالم زندگى كنيم. اين است كه هى تلاش مىكنيم براى آينده. يك چيزى كه امروز زياد شنيده ميشود متأسفانه در بين دوستان اهمى، حالا اين جا غير اهمى نيست. اگر اين جا چيزى عرض بكنيم درز پيدا نمىكند ان شاء اللَّه. در تماسهايى كه مىگيرند يا غير مستقيم ما مىشنويم نگرانى از آينده. ما اين درس را كه مىخوانيم آينده مان نمىدانيم چى مىشود. دانشگاه برويم يا طلبگى بخوانيم. كدامش را ادامه بدهيم؟ نگرانيم. آينده مان نمىدانيم چى مىشود؟ شما از كجا آيندهاى دارى برادر. اگر تو معرفت اسلامى دارى، اگر با اسلام آشنايى فكر امروزت باش. اگر فردايى بود خدا براى آن فردا هم است. چون خداى كه براى تو امروز روزى رساند فردا هم است. فكر انجام وظيفه ات باش. اى بابا با اين وضع طلبگى معلوم نيست آيندهاش چى مىشود. اسلام و معرفت دينى و تربيت اسلامى مىگويد ببين امروز چى دارى، وظيفهات را انجام بده. چه مىدانى كه يك ساعت ديگر زنده هستى يا نه؟ اگر وظيفه ات اين است كه كارى انجام بدهى براى فردا خب وظيفه امروزت است. اما اگر فقط نگران اين هستى كه فردا لذايذت چه خواهد شد، اين دنيا گرايى است. تو همت اين باشد كه ببين وظيفه ات چيست، همان را انجام بده. وظيفه هم هميشه مال حال است. وظيفه مال آينده نيست. كارى آدم بايد انجام بدهد كه حالا وقتش است بايد انجام داد. اين مىشود وظيفه. اگر فردا من بايد نماز بخوانم. اگر باشم فردا، آن وقت فردا براى من مىشود امروز. آن وقت نماز بايد بخوانم. و الا حالا وظيفه ندارم كه فردا نماز بخوانم. وظيفه من همين حالاست. اگر فردايى بود فردا براى من مىشود امروز، آن وقت مىشود وظيفه. وظيفه هميشه مال حال است. اگر ما نگران وظيفه هستيم بايد ببينيم
الان وظيفه مان چى است انجام بدهيم. يك ساعت ديگر چى است، خب كى مىداند كه تا يك ساعت ديگر هست يا نيست. اگر بود وظيفهاى دارد مال خودش، روزى هم دارد مال خودش.
پس كسى زهد دارد در دنيا كه خودش را مرده حساب كند. آه، تمام شد. من چه مىدانم كه يك لحظه ديگر عمر دارم يا ندارم؟ پس بايد تلاش كنم در همين لحظهاى كه در اختيارم است وظيفهام چى است، خدا چى را دوست دارد. نگران آينده، آينده دنيا نباشد، آخرت سر جاى خودش است. اگر ميشد از چنگ آخرت در رفت آن شايد براى بعضىها خشنود كننده بود. كوه جايى نمىشود رفت. آنى كه احتمال داريم باشد يا نباشد دنياست. و الا فرداى آخرت كه جايى نمىرود. من نگران آن فردا بايد باشم. «و التنظر نفسٌ ما قدمت لغد». نگران آن فردا بايد باشم. اما فردايى كه نمىدانم برايم است يا نيست آن نگرانى ندارد. آن فرداى دنياست. فردايى كه حتماً است فرداى آخرت است. بايد آن را نگرانش باشيم. اما فرداى دنيا، من چه مىدانم كه هست براى من يا نه؟
اين جمله ديگر را بخوانيم و ديگر رفع زحمت كنيم. يا اباذر ان اللَّه تبارك و تعالى لم يوح الىّ ان اجمع المال». باز يك بيان ديگرى است از پيامبر اكرم. عرض كردم ديگر اين تنوع مطالب و تفنن عبارات را ببينيم خودش يك چيزى شبيه معجزه است. با چند شيوه انسانها را از دنيا گرايى دور كرده. مىفرمايد يا اباذر خدا به من دستور نداد كه برو پول جمع كن. من كه پيغمبر خدا هستم، خداى متعال وظايف من را تعيين مىكند مستقيماً به من مىگويد چه كار بكن. به من نگفت پول جمع كن. مىدانى به من چى گفت؟ لم يوح الى ان اجمع المال و لكن اوحى الى ان سبح بحمد ربك و كن من الساجدين و عبد ربك حتى تأتيك اليقين. اين دستورى است كه خدا در قرآن به من پيغمبر داده است. شما ببينيد وظيفه تان چيست؟ اگر جمع مال چيز مطلوبى بود موجب سعادت كمالى مىشد، خدا يك سفارشى به من هم مىكرد كه اين كار را بكن. اما همچين كارى نكرد. آنى كه به من سفارش كرد سبح بحمد ربك كن من الساجدين واعبد ربك حتى يأتيك اليقين. تا مرگى كه حتمى است بر سراغ تو خواهد آمد لحظه مرگ مشغول عبادت باش. آن چه از تو مىخواهد اين استكه بندگى كنى. البته بندگى شؤن مختلفى دارد. گاهى مسائل فردى است، عبادت است، سحر خيزى است. انجام فرايض و نوافل است. گاهى خدمات اجتماعى است، تحصيل علم است، تدريس است، تبليغ است و چيزهاى ديگرى. هر چه وظيفه الهى است و براى خدا انجام بگيرد آن عبادت است. انى كه به من دستور دادند. منى كه (رسول اللَّه مىفرمايد (صلى اللَّه عليه و آله)) اين سفارشها را به من كردهاند. اگر شما تابع من هستيد. من پيامبر شما هستم، من
الگوى شما هستم، شما هم بايد اينها را مد نظر قرار بدهيد. همتان اين باشد كه تشبه به من پيدا كنيد و كارى كنيد كه رفتارتان به مصداق پيامبراتان شباهت پيدا كند. و لذا بعدش مطالبى دارد كه اگر كسانى اين جور نباشند اينها تابع سنت من نيستند.
«يا اباذر انى البس الغليظ و اجلس على الارض و العبد اصابعى و اركب الحمار بغير سرج و اردف خلفى». من اين جورىام. سيرت من و سنت من اينهاست. همهاش آثار تواضع و بندگى در او ظاهر است. لباسم لباس خشن، فكر اين نيستم لباس نرمى باشد راحت باشم. «البس الغليظ» لباس درشت، «اجلس على الارض» حتماً بايد روى قاليچه ابريشمى بنشينم، نه. روى زمين روى خاك. پيغمبر خاكى. روى خاك مىنشينم. «اجلس على الارض». «العبد اصابعى» غذا مىخورم، انگشت هايم را مىليسيم. مقيد بودنذ با پنج انگشت غذا بخورند و پنج انگششتان را مىليسدند. اين نشانه تواضع است. «و اركب الحمار بغير سرج» سوار الاغ عريان، ما مىخواهيم مركبمان خيلى لوكس باشد. دلمان مىخواهد حالا اگر دستمان هم نمىرسد، دلمان مىخواهد ماشين بنز سوار بشويم. اگر پول داشته باشيم كسرمان مىكند كه ژيان يا پژو سوار بشويم. پژو كه حالا مهم است. آقا من اشتباه كردم رنو. چه مىدانم من وارد نيستم. بچه دهاتى چه سرش ميشود. پيغمبر فرمود من سوار الاغ بى، چى مىگويند؟ چى الاغ مىگويند؟ بى پالان، سوار الاغ بى پالان مىشوند نه تنها خودم سوار الاغ بى پالان مىشوم يكى را هم پشت سرم سوار مىكنم. كسرم نمىكند كه حالا اين الاغ پالان ندارد يا حالا من كه سوار شدم اين بايد استقلالى باشد. نه، خب من كه سوار شدم يكى ديگر هم پشت من سوار بشود. حالا شما حساب بكنيد در يك محيطى كه آن تفرعنها بود بايد اسب مزين سوار بشوند، آن كسى كه پيامبر است خودش سوار الاغ بى پالان مىشود وقتى مىبيند يك كسى دارد پياده مىرود او را هم پشت سرش سوار ميشود. مىگويد بيا سوار شو. اقلاً آقايان كه ماشين دارند يك جايى مىبينند كه يك كسى پياده است آن دوستشان را سوار كنند. حالا ما الاغ بى پالان سوار نمىشويم در ماشين مان يك كسى را مىبينيم پياده است سوارش كنيم. به هر حال اينها سنت من است. فمن رغب ان سنتى فليس منى. اگر شما تابع من هستيد. من پيغمبرتان هستم، با من ارتباط داريد، روز قيامت ميخواهيد با من باشيد، بايد شما هم همين شيوه را داشته باشيد. اگر شما از اين چيزها خوشتان نمىآيد پس با من هم ارتباطى نخواهيد داشت. «فمن رغب ان سنتى فليس منى».
پروردگارا ما را از پيروان راستين پيغمبر اكرم و ائمه اطهار قرار بده و عاقبت امر ما را ختم به خير بگردان.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...