• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • «بسم الله الرحمن الرحيم»
    «والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين».
    روايت شريفه‏اى كه از حضرت ابيذر نقل شده بود از پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) براى تبرك و تيمم قرائت مى‏كرديم به اميد اين كه خداى متعال به بركت انوار اهل بيت (صلوات اللَّه عليم اجمعين) دلهاى ما را از آلودگيها پاك كند و به نور معرفت و محبتشان روشن كند. رسيديم به اين جا:
    «يا اباذر الدنيا ملعونة، ملعون ما فيها الا من ابتغا به وجه اللَّه و ما من شى‏ءٍ ابقض الى اللَّه تعالى من الدنيا خلقها ثم اعرض عنها فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتى تكون الساعه و ما من شى‏ءٍ احب الى اللَّه تعالى من الايمان به و الترك ما امر بتركه». بارها عرض شده كه تكه كلام اميرالمومنين (صلوات اللَّه عليه) و همه اهل بيت در مواعظشان در مذمت دنياست. نمونه‏اش را در نهج البلاغه ملاحظه مى‏فرماييد و دراين حديث در قسمت‏هاى مهمى از اين حديث در باره همين است كه بخش هايى از آن در جلسات قبلى قرائت شده مقداريش هم امشب شايد باز هم براى جلسات بعد بماند. چون ممكن است بعضى از افراد باشند كه جلسات قبل نبوده‏اند باز در پرانتز عرض مى‏كنم كه منظور از مذمت دنيا اين نيست كه آدم ترك كار و كسب و زراعت و صنعت بكند. بلكه منظور از مذمت دنيا.... دنيا برسد. در اين جا بايد كار بكند للَّه، مال بدست بياورد للَّه، خرج بكند للَّه تا اين كه به سعادت آخرت برسد. اما اگر به خاطر خود دنيا و لذايذ دنيا باشد، خواه نا خواه انسان به معصيت كشيده ميشود و ان راهى است كه به آتش جهنم و عذاب ابدى منتهى خواهد شد. براى اين كه اولياى خدا مومنين را از دلباختن به دنيا و لذتهاى دنيا دور كند، مثل كسى كه مثل پرستارى كه بيمار را از چيزهايى كه براى او مضر است پرهيز مى‏دهد. با بيانات مختلفى سعى كرده‏اند كه دنيا در نظر مومن منفور و مقبوض باشد. يكى از بياناتى كه امشب تلاوت كرديم اين بيان از حضرت رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود دنيا مورد لعن الهى است. آن چه در دنيا است ملعون است مگر آن چه در راه خدا باشد. «الدنيا ملعونة، ملعون ما فيها» هر چه در دنياست مورد لعن است «الا من ابتغا به وجه اللَّه». مگر اين كه كسى با اين امر دنيوى بحث رضاى خدا را داشته باشد. اين پيداست كه لعن به خود درخت دنيا يا زمين دنيا يا هواى دنيا تعلق نگرفته. چون همين امر اگر چيزى باشد كه وسيله‏اى براى رضاى خدا قرار بگيرد ملعون نيست. پس بستگى دارد به اين كه با چه نظر به‏
    دنيا نگاه بشود و با چه نيتى كسى سراغ دنيا برود.
    «الا من ابتغا به وجه اللَّه» همان چيزى كه در دنيا مورد لعنت است اگر براى رضاى خدا طلب بشود البته ملعون نخواهد بود بلكه مطلوب هم است.
    در اين زمينه روايات و اينها زياد است. خود آقايان الحمد للَّه اهل فضل هستند ولى چون گاهى ديده مى‏شود كه بعضى‏ها سوالاتى مى‏كنند كه ناشى از اين است كه درست مطلب براى آنها جا نيفتاده اين است كه باز من تكرار ميكنم. يكى از اصحاب ائمه غمگين شده بود كه گرفتارى دنيايش زياد شده. كسب و كارش وسعت پيدا كرده بود. امام او را ملاقات فرمودند. فرمودند چرا گرفته‏اى؟ گفت آقا گرفتارى دنيايم زياد شده. فرمودند براى چى دنبال اينها مى‏روى؟ گفت مى‏خواهم خودم و اهل و عيالم تل بر ديگران نباشيم و به واسطه اين مال دنيا بتوانم به اين برادران ايمانى كمك كنم. فرمود اين عين آخرت است. اين كه دنياطلبى نيست. اين كه نگرانى ندارد. نگرانى آن وقت است كه تو دلباخته لذت‏هاى دنيا باشى يا براى خودش بخواهى. «و ما من شى‏ءٍ ابقض الى اللَّه تعالى من الدنيا خلقها ثم اعرض عنها» اين مضمون كلامى است كه بزرگان زياد نقل مى‏كنند در فرمايشات امام راحل (رضوان اللَّه عليه) در مواعظشان، در كتابهاى اخلاقيشان مضمونش را ايشان زياد تكيه مى‏كردند كه خداى متعال از آن وقتى كه دنيا را خلق كرد نظر رحمت به دنيا نكرد. بيان بسيار عجيبى است براى كسانى كه اهل معرفت باشند، كافى است همين تعبير كه در تمام عمرشان نظر رغبت به دنيا نيفكنند. براى اين كه خداى متعال كه تمام مخلوقاتش را دوست مى‏دارد، همه آثارى از صفات و اسماء الهى هستند همه از مظاهر او هستند، با اين كه دنيا مخلوق خداست و از اين جهتى كه انتصاب به خودش دارد بايد مورد توجهش باشد. مورد عنايتش باشد. ولى از آن حيث دنيا بودن نظر عنايت خدا به دنيا ندارد. «و لا ينظر اليها حتى تكون الساعه» تا روز قيامت هم خدا نظر عنايت به دنيا از آن جهت كه دنياست نخواهد افكند.
    خب اين در باره مقبضويت دنيا عند اللَّه بود. پس خدا چى را دوست مى‏دارد؟ در اين عالم انسانهايى كه آفريده شدند، موجوداتى كه هستند، خدا آن حيثيت دنيا بودن اين‏ها را كه دوست نمى‏دارد و نگاه به آنها نمى‏كند. پس به چى نظر عنايت دارد؟ محبت الهى به چى در اين عالم تعلق مى‏گيرد؟ نقطه مقابلش «و ما من شى‏ءٍ احب الى اللَّه تعالى من الايمان به و الترك ما امر بتركه». محبوبترين چيزها در نزد خدا ايمان است در درجه اول، دوم تقوا. ترك منهيات و گناهان. از اين روايت استفاده مى‏شود كه ترك گناهان حتى از اتيان واجبات مطلوب‏تر است. اول ترك محرمات. ممكن هم است كه اتيان واجبات جز ايمان حساب بشود. چون الايمان امرٌ كله. ايمان هم شامل عمل قلبى و هم شامل اعمال‏
    جوارحى، اينها هم ثمرات ايمان است. به هر حال آن چه محبوب خداست اين مقوله است. مقوله ايمان و عمل صالح و تقوا و ترك گناه. اينها چيزهايى است كه خدا دوست دارد. آن چه در دنياست اگر وسيله‏اى باشد براى اتيان واجبات و ترك محرمات آنها از اين جهت محبوب خداست. و لذا در بسيارى از امورى كه به نظر ما امر دنياست خداى متعال امر فرموده كسب حلال «تسعة اعشار العباده فى كسب الحلال». يا تزوج «من تزوج فتت احرض نصف دينه، ما من شى‏ءٍ ما من بناءٍ احب الى اللَّه تعالى من النكاح» اينها هم امور دنياست. خدا چرا دوست دارد. وسيله‏اى است براى عبادت خدا و ترك معصيت. مگر انسان از حلال دنيا استفاده نكند، مبتلا به حرام خواهد شد. اگر همسر حلال نداشته باشد، به معصيت مى‏افتد. براى اين كه به معصيت نيفتد ترك گناه، امر بتركه تحقق پيدا كند، وسيله‏اش اين است كه از نعمت‏هاى حلال خدا در اين عالم استفاده كند. اگر به اين نيت شد ديگر دنياطلبى نيست. اين در واقع آخرت خواهى است. وسيله‏اى است براى احتراز از گناه و نجات از عذاب الهى.
    «يا اباذر ان اللَّه تبارك و تعالى اوحى الى اخى عيسى، يا عيسى لا تحب الدنيا فانى لست احبها و احب الاخره فانها هى دار المعاد». باز يك بيان ديگرى است. ببينيد به چه شيوه هايى رسول خدا و اوليايش و ائمه اطهار (سلام اللَّه اجمعين) تلاش كردند كه محبت دنيا را از دلهاى ما بكنند. تا به حال چند نمونه از اين بيانات را، اين بيانات مختلف را ديديم. يك نمونه ديگرش اين جورى است. مى‏فرمايد خداى متعال به حضرت عيسى وحى كرد كه «يا عيسى لا تحب الدنيا» محبت به دنيا نداشته باش. براى اين كه من دنيا را دوست نمى‏دارم. «فانى لست احبها». خدا خودش دنيا را دوست نمى‏دارد. به حضرت عيسى وحى مى‏كند كه دنيا را دوست ندار، پيغمبر اكرم از برادرش عيسى ابن مريم نقل مى‏كند كه خداى متعال به من اينطورى فرمود، بعد به اصحابش مى‏فرمايد، شما اين چنين باشيد. در نهج البلاغه درباره پيامبر اكرم عباراتى دارد كه «انه ابقض الدنيا و اعرض عنها بقلبه» تا آن جا كه مى‏فرمايد «و احب ان لا ترى ان لا يرى زينتها بعينه». رسول اكرم دوست داشتند كه حتى زينت دنيا جلوى چشمشان هم نباشد. توجه به زينت دنيا نكنند شايد كه البته مقام رسول خدا منزه از اينهاست. اينها بيشتر براى تربيت ماست. كه شايد توجهى به زينت دنيا كمترين علاقه‏اى به لذتهاى دنيا در دلشان پديد بيايد. «و احب ان لا ترى ان لا يرى زينتها بعينه». «يا اباذر ان جبرئيل عطانى، عطانى به خزائن الدنيا على بغلت شحباع». مى‏فرمايد پيغمبر اكرم براى ابوذر نقل مى‏كند كه روزى جبرئيل سوار يك استر سياه سفيدى بود. حالا چرا استر بوده يا چرا سياه سفيد بوده اين‏ها نكته‏هاى عرفانى مى‏تواند داشته باشد. بنده حالا خيلى دوست ندارم در اين موضوعات وارد بشوم. شايد شحباع يعنى يك موى اسب سفيد
    باشد شايد شحباع يعنى يك موى اسب سفيد باشد، يكى‏اش سياه، بخاطر اين است كه در دنيا لذت‏ها و رنجهايش با هم توأم است، خير و شرش با هم توأم است. يك دست خير نيست، يك دست شر نيست. هيچ كس نه از اولياى خدا و نه از دشمنان خدا در دنيا نيست كه تمام زندگى‏اش رنج و تعب باشد، هيچ نوع لذتى نداشته باشد و يا اينكه تمام دنيايش، زندگى‏اش همه لذت باشد و هيچ رنجى نداشته باشد. زندگى دنيا توأم است و هر دويش وسيله امتحان است. «و نبلوكم بالشر و الخير فتنه». سوار استر سياه سفيدى بود، «بلحت شحباع». بعد به من گفت جبرئيل «يا محمد هذه خزائن الدنيا و لا ينقصك من حظك عند ربك». گفت اين كليد خزائن دنيا است من مى توانم اين كليد را در اختيار شما قرار دهم و آن وقت شما اگر از اين‏ها استفاده كنيد از حظ آخرت شما كم نخواهد شد. خيلى تضمين بالايى است. چون براى مومن براى افراد عادى به هر اندازه‏اى كه التزامات دنيوى پيدا شود معمولاً از نصيب آخرتشان كم مى‏شود. حالا اوليايى باشند به مراتب جمع الجميعى رسيده باشند آنها حسابشان جدا است ولى افراد عادى اين جورى است. جبرئيل به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم) تضمين مى‏دهد كه اگر شما تمام خزائن زمين را هم از آن استفاده كنيد از بهره آخرتى شما چيزى كم نمى‏شود. ميل داريد اينها را در اختيار شما قرار بدهند؟ هذه خزائن الدنيا و لا ينقصك من حظك عند ربك فقلت يا حبيبى جبرئيل لا حاجتلى فيها». انتخاب پيغمبر اكرم در مقابل عرضه همه نعمتهاى دنيا به او. مى‏فرمايد من به جبرئيل گفتم حبيبم من احتياجى به اين خزائن دنيا ندارم. من دوست دارم يك روز سير باشم و شكر نعمت خدا را به جا بياورم و يك روز گرسنه باشم و دستم را به سوى او دراز كنم.
    اين نشانه اين است كه بهترين حالات براى انسان مومن در اين دنيا داشتن يك چنين حالتى است. از يك طرف از نعمتهاى خدا استفاده كند و شكر خدا را به جا بياورد و از يك طرف احساس فقر خودش و نياز خودش را به خداى متعال بكند و دست سوالش به سوى او دراز باشد. هر عاملى كه موجب اين باشد كه يا انسان توجه به نعمت خدا پيدا كند و به ياد او بيفتد و شكر او را به جا بياورد اين باعث سعادتش است. ولى انسان يك موجود دو سويه‏اى است. همانطور كه بايد از نعمت‏هاى خدا استفاده كند و حمد الهى را به جا بياورد همانطور هم لازم است، احتياج به احساس فقر خودش داشته باشد. اين است كه بهتر اين است كه بخشى از زندگى اش، يك روز زندگى اش از نعمت‏ها استفاده كند تا استفاده از نعمت‏ها انگيزه شكر بشود از راه شكر به سوى خدا راه پيدا كند، يك روز احساس فقر خودش را بكند بعد دست دعا به سوى او بردارد و از اين راه باز با خدا ارتباط برقرار كند. مى‏فرمايند من در جواب جبرئيل گفتم «لا حاجت لى فيها اذا شبعت شكرت ربى و اذا جعتُ سئلته». سير باشم تا شكر او
    را به جا بياورم. گرسنه شدم از او درخواست مى‏كنم. اين كه نمعت خزائن دنيا در اختيار من باشد اين براى من فايده‏اى ندارد. من هميشه بايد چشمم به دست خدا باشد. نعمت او را از او ببينيم و شكر او به جا بياورم و احساس نياز به او بكنم و از او بخواهم رفع حاجتم.
    «يا اباذر اذا اراض اللَّه عزوجل بعبدٍ خيراً فقده فى الدين و زهده فى الدنيا و بصره بعيوب نفسه». اگر خدا اراده خير به بنده‏اى داشته باشد اين سه چيز را به او مى‏دهد. اول فقه دين. دين‏شناسى. دوم زهد در دنيا. بى رغبتى به لذت‏هاى دنيا. سوم درك عيب‏هاى خودش. در مقابل بدترين چيزها براى انسان اول، جهل به دين است، دوم دنيا خواهى است. سوم از خود راضى بودن و به عيب ديگران پرداختن. آن چه در اين جا مورد حاجت و توجه است يعن شاهد كلام است به قرينه قبل و بعدش آن عبارت دومى است كه زهّده فى الدنيا. چون بحث درباره دنياست قسمت‏هاى قبل و بعدش هم همين است. اين نشانه اين است كه اگر كسى احساس مى‏كند كه در دلش رغبتى به دنيا ندارد يا از دنيا فقط به اندازه رفع نيازى استفاده مى‏كند و براى انجام وظيفه‏اى به دنيا مى‏پردازد بداند كه خدا براى او اراده خير دارد. البته به يك معناخدا براى همه اراده خير دارد. آن اراده تشريعى الهى است كه تكاليفى را براى انسان واجب كرده كه انجام بدهد و از چيزهايى پرهيز كند. ولى يك اراده تكوينى الهى در مقام خاص است. و آن فرع ايناست كه انسان انتخاب كرده باشد. راه صحيحى را و خدا بخواهد كه او را كمك كند. «من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مومن اولئك كان سعيهم مشكورا». وقتى انسان خودش انتخاب كرد يكى از دو راه را كه اين البته مقدماتش به توفيق خداست، وقتى بنا گذاشت به اين كه راه بندگى را بپيمايد. بنا گذاشت بر اين كه چيزى را دوست بدارد كه خدا دوست مى‏دارد. كسانى را دوست بدارد كه خدا آنها را دوست مى‏دارد. راهى را برود كه خدا او را، ان راه را دوست دارد. وقتى تصميم گرفت خداى متعال اراده تكوينى مى‏كند كه در اين راه موفق باشد. خداى متعال دشمن كسى نيست. كسى را نمى‏خواهد بى جهت به جهنم ببرد. ولى كسانى كه با سوء اختيار خودشان راه عصيان و كفر را انتخاب كنند خدا هم اراده مى‏كند كه آنها محذور باشند و توفيق كار خير پيدا نكنند. كسانى كه اراده خير خدا درباره شان دارد. اين سه چيز را براى آنها ميسر مى‏كند. موفقشان مى‏دارد به اين سه چيز. يكى كسب علم دين. «رزقنا اللَّه و اياكم ان شاءاللَّه و وفقنا اللَّه و اياكم». خدا را بايد شكر بكنيم كه وسائل اين نعمت را در اختيار ما گذاشته. در ميان ميلياردها انسانى كه در روى زمين هستند عده معدودى هستند كه توفيق تفكر در دين را پيدا مى‏كنند و الحمد للَّه اين نعمت شامل ما شده اگر قدرش را بدانيم.
    دوم زهده فى الدنيا. توفيق دوم الهى اين است كه انسان نسبت به دنيا از آن‏
    جهتى كه دنياست بى رغبت است. دلش هوى و هوس زرق و برق دنيا را نداشته باشد. متأسفانه دراين مطلب دوم امثال بنده پايشان مى‏لنگد. كسانى كه مثل من هستند كما بيش دلبستگى به دنيا دارند. اين كه آدم دلش بخواهد خانه بهترى داشته باشد. وسيله نقليه بهترى داشته باشد. لباس بهترى داشته باشد. در ذيل آيه شريفه كه مى‏فرمايد «تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علواً فى الارض و لا فسادا». كه عالم آخرت را ما براى كسانى قرار داديم كه در پى علو و برترى نيستند. اراده علو ندارند. برترى خواه نيستند. در ذيل اين آيه روايتى نقل شده از امام معصوم (صلوات اللَّه عليه) كه فرمود اگر كسى ميل داشته باشد بند كفشش بهتر از ديگرى باشد، اين هم مرتبه‏اى از اراده علو است. بند كفش چيه؟ انسان اگر اين اندازه به دنيا بند باشد، اينها براى خودش يك چيزى بداند كه بايد تلاش كند كه بند كفشش را بهتر كند اشتباه كرده، راه را عوضى رفته. دل بايد متوجه خدا و عالم آخرت باشد. دل نبايد در بند كفش و بند كفش و لباس و خانه و ماشين باشد. دل گاراژ نيست كه ماشين برود در آن. دل جاى خداست. قلب المومن عرش الرحمن. در دل نبايد اين چيزها جاى بگيرد. اگر اين اندازه هم دل ما مشغول بشود به دنيا اشتباه كرده‏ايم. همين اندازه باعث اين مى‏شود كه از كمالات اخروى و معنوى محروم بشويم. امير المومنين (صلوات اللَّه عليه) در يكى از خطبه‏هاى نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شايد يك بار ديگر هم من تأكيد كرده باشم كه اين خطبه را برادران سعى كنند بيشتر مطالعه كنند در اطرافش، فكر كنند.
    در آن جا مى‏فرمايد نگاه كنيد خداى متعال با انبياى بزرگش چه كار كرد در دنيا. آيا در اين عالم كسى بود كه محبوبتر باشد نزد خدا از انبياى اولوالعزم؟ عيسى را ببينيد در دنيا چگونه زندگى كرد. موسى را ببينيد چگونه بود. پيغمبر اسلام را ببينيد. عيسى در اين دنيا خشتى روى خشت نگذاشت. سر پناهى كه در آن زندگى بكند براى خودش نساخت. موسى بن عمران در راه مصر به مدائن آن قدر گرسنگى كشيد و از علف بيابان خورد كه سبزى علف تا زير پوست شكمش پيدابود. اين در نهج البلاغه است. كليم اللَّه بود پيامبر اولى العزم خدا اما اين قدر در دنيا سختى كشيد. آيا خدا دشمنى داشت با اولياى خودش كه اينها را محروم كرد از لذتهاى دنيا. يا اينها وسيله تكاملشان بود. اينها نشانه محبت خدا به آنها بود. باز هم تأكيد مى‏كنم معنايش اين نيست كه ما تن به بى عارى بدهيم يا انزوا و گوشه‏طلبى و گوشه‏گيرى و دست از وظايف خودمان برداريم. دنبال كسب حلال نرويم يا دنبال حفظ عزت اسلام و مسلمين نباشيم. مسئله اين است كه دل به اين دنيا نبنديم. اگر گفتند يك مقدار از دنيا كناره‏گيرى كنيد براى اين است كه محبت آن پيدا نشود در دل و گرنه همه لذايذ عالم ذخارف عالم، خزائن عالم در اختيار كسى باشد، تا دل به آن نبندد ضررى‏
    ندارد. سليمان بن داود اين همه خزائن در عالم داشت، آن سلطنت عظيم داشت. به مقام نبوت و به مقام ولايتش لطمه‏اى نزد. چون دل نبسته بود. خودش نان جو مى‏خورد. آنهارا مى‏خواست براى عزت اسلام. اگر با ملكه صبا جنگيد و تهديد به جنگ كرد. التيماتم داد، براى اين كه حكومت الهى وسعت پيدا كند. شرك از روى زمين برچيده بشود. نمى‏خواست خودش از لذايذ دنيا بيشتر بهره‏مند بشود. و بالاخره نمونه هايى از زندگى پيغمبر اكرم و ائمه اطهار و به اين مناسبت كه امشب زندگى حضرت زهرا را بيشتر در باره آن بيانديشيم.
    روايت‏هاى معتبرى است درباره اين كه اهل بيت در دنيا به سختى زندگى مى‏كردند. ما در ميان روايات رواياتى هم داريم ك به تك تك آنها نمى‏شود اعتماد كرد يا سندش معتبر نيست يا مدحش مشكوك است. ولى يك سلسله مطالبى است كه قابل تشكيك نيست. اگر شما آن چه در باره سيره پيغمبر اكرم و ائمه اطهار است مطالعه بفرماييد. اين كه اينها دركلماتشان، در تربيتشان نسبت به اصحابشان سيره شان اين بوده، روششان اين بوده كه مردم را از دنيا بر حذر ميداشتند،
    اين هيچ جاى شك نيست. اگر ما اين شك بكنيم بايد مثل اين باشد كه شك بكنيم اصلاً در وجود انبيا. ممكن است كسى شك بكند. از اين وسواسى‏ها زياد هستند. همانطور كه ما در باره وجود پيغمبر اكرم و ائمه اطهار نمى‏توانيم شك بكنيم نمى‏توانيم شك بكنيم كه سيره اينها سيره زاهدانه بوده. نمى‏توانيم شك بكنيم كه از مختص و از ويژگيهاى بارز زندگى اينها عبادت خدا بوده. سحر خيزى بوده، مناجات بوده. دعا بوده، گريه بوده، اينها صحبت يك روايت و دو روايت و يك كتاب و دو كتاب نيست. دوست و دشمن، شيعه و سنى، صغير و كبير، قديم و جديد، هر كه در باره زندگى اينها چيز نوشته اينها بيت الغزل زندگيشان است. اينها نمونه‏هاى بارز است. هيچ كس نمى‏تواند در آن شك بكند. اينها سمبل عبادت، سمبل زهد، روش تربيتى شان تهذيب از دنياست. نفرت دادن مردم از دنيا. از لذت‏هاى دنيا. در عين اين تشويق به كار و فعاليت و كسب حلال و تل بر مردم نبودن اما همه‏اش للَّه. من ابتغا به وجه اللَّه. مردمى اين دو تا را نمى‏توانند جمع بكنند. از همان صدر اسلام هم كسانى اين اشتباه بر آنها پيدا مى‏شد كه اگر دنيا مضموم است، پس بهتر است اين آدم برود در يك غارى زندگى بكند، از برگ درختان مثلاً سطر اورد كند. توى غارى هم زندگى كند. خيال مى‏كردند معنى مذمت دنيا اين است. كسان ديگرى آن طرفش را مى‏ديدند. رواياتى كه در باره مدح كار و كوشش و تلاش و اينها. خيال مى‏كردند كه آدم بايد همه چيزش را فداى شكمش بكند.
    ولى آنهايى كه درست تربيت شده بودند در مكتب اهل بيت مى‏دانستند كه‏
    اينها با هم تنافى ندارد. آن چه با هم تنافى دارد جمع محبت دنيا و محبت آخرت است. اين دو تا با هم جمع نمى‏شوند. نمى‏شود آدم خدا را دوست بدارد و مقبوض خدا را هم دوست بدارد. اين نمى‏شود. اما آن دنيايى كه وسيله آخرت باشد، وسيله كسب رضاى خدا باشد آن مقبوض نيست. ما بايد به دلمان نگاه كنيم ببينيم چى‏ها را دوست داريم. عمل ظاهرى ملاك نيست. انگيزه و نيت و محبت قلبى ملاك است. البته نيت گاهى در عمل هم خودش را نشان مى‏دهد. نمى‏شود آدم بگويد من هيچ علاقه‏اى به دنيا ندارم. اما براى دنيا در عمل سر ودست مى‏شكند حتى از حرام هم ابايى نداشته باشد. خب اين دم خروس كه از توى جيب پيداست. از اين بعضى فرقه‏هاى منحرف صوفى و اينها مى‏بينيد. در زبان بعضى اشعارى مى‏خوانند و اظهار بى رغبتى به دنيا و اين حرفها اما سر يك ريال هم نمى‏گذرند. به ادعا نيست. بايد دل را ديد. آيا واقعاً شب كه مى‏خوابد فكر اين است كه خوشحال است از اين كه روزش را با عبادت خدا و انجام وظايف گذرانده يا دلش خوش اين است كه پول بيشترى را جمع كرده. فردا لذت بيشترى را مى‏برد. اما اگر نگران است نگران از اين است كه چرا ضرر دنيوى به او خورده؟ او را بايد ديد.
    اميدواريم خداى متعال به بركت اهل بيت و بيانات و مواعظشان قلبهاى ما را از آلودگيهاى دنيا پاك و منزه كند. پروردگارا تو را به مقام حضرت زهرا قسم مى‏دهيم ما را از آفات دنيا و از بلياتى كه ممكن است موجب ضعف ايمان ما و خطرى براى دين ما بشود محفوظ بدار. روح امام راحل، علما، مراجع، بزرگان، اساتيد اخلاق، دوستان، خدمتگزاران به اسلام به بركت حضرت زهرا امشب همه شان را ميهمان حضرت زهرا قرار بده. شهداى ما را با شهداى كربلا محشور بدار. عاقبت امر ما ختم به خير بگردان.
    «و الحمد لله رب العالمين»