• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام على سيد الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابى القاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين. اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلاً.
    يكى از بزرگ‏ترين نعمت‏هايى كه خداى متعال به ما مرحمت فرموده ولايت اهل بيت(ع) و از بركات اين نعمت ذخائر و مواعظ و مباحث علمى است كه از اين بزرگان به دست ما رسيده، البته با زحماتى كه علماى ما در طول چهارده قرن كشيده‏اند. كمترين شكرى كه ما بايد در مقابل اين نعمت عظيم انجام مى‏داديم، اين است كه گهگاهى از اين مواعظ استفاده كنيم. چنان نباشد كه گويى اصلاً اين مواعظ به دست ما نرسيده و ما اطلاعى از آنها پيدا نكرديم. بسيار ناشكرى و كفران نعمت است كه كتاب‏هاى اخبار اهل بيت و مواعظ معصومين در دسترس همه ما باشد و ما از آنها استفاه‏اى نكنيم و از مضامينش اطلاعى پيدا نكنيم و مشغول باشيم به مطالبى كه ديگران گفته‏اند، خوانده‏اند و نوشته‏اند و الى آخر. به هر حال در حدى كه خداى متعال توفيق داده در سال‏هاى گذشته گهگاهى هفتگى جلساتى داشتيم كه از بيانات گوهربار معصومين(ع) يادآورى مى‏كرديم، مى‏خوانديم براى تذكر و استفاده گوينده و شنونده. از جمله در سال گذشته روايتى معروف به مواعظ پيامبر اكرم(ص) به حضرت ابوذر را عنوان كرده بوديم. مقدارى از آن را خوانديم، دنباله آنها يك قسمت‏هاى ديگرى است كه تلاوت مى‏كنيم، اميدواريم كه خداى متعال از انوار اين كلمات دلهاى تاريك مثل بنده را روشن كند.
    مواعظ النبى(ص) به ابوذر؛ رابطه علم با گريه و حزن‏
    «يا اباذر! من اوتى من العلم ما لا يبكيه لحقيق ان يكون قد اوتى علم‏
    ما لاينفعه لان الله نعت العلما فقال جلّ و عزّ(1): ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولاً و يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً».
    همه ما بحمدالله از ارزش‏هاى اسلام بهره‏هايى داريم و استفاده‏هايى كرديم، ولى از آنجا كه اسلام يك دين جامع است و تمام ابعاد وجود انسان را تربيت مى‏كند، گاهى پرداختن به يك بعد و يك بخش ما را از مسايل ديگر غافل مى‏كند. ما طلبه‏ها سر و كارمان بيشتر با فقه و علومى است كه محصول از اهل بيت(ع) است، البته با مقدمات و مأخراتش. گاهى پرداختن به اين جهات علمى ما را از پرداختن به مسايل ديگر، از جهات ديگر كه شايد ارزشش هم كمتر نباشد باز مى‏دارد و غافل مى‏كند. كما اين كه گاهى پرداختن به مسايل اجتماعى گاهى ما را از مسايل معنوى و اخلاقى غافل مى‏كند. گاهى آن چنان غرق در كارهاى اجتماعى و اجرايى مى‏شويم كه ديگر فراغتى نداريم براى اين كه به خودمان بپردازيم و ببينيم خودمان در كجاييم و چه مى‏كنيم. اين است كه لازم است گهگاهى توجه بكنيم به ساير ابعاد تا غافل نشويم و شيطان ما را فريب ندهد. مغرور نشويم به آن بهره‏هايى كه از دين گرفتيم و فكر كنيم كه همين است و غير از اين چيزى نيست.
    در قرآن كريم يك ارزش‏هايى مطرح شده كه متأسفانه در زمان و در جامعه ما اين ارزشها به كلى فراموش شده و لا اقل نمونه‏هايى از آن به چشم نمى‏خورد. حالا اگر كسانى گوشه و كنار در خفا اين‏ها را داشته باشند، در صحنه‏هاى ظاهر جامعه اين‏ها ديده نمى‏شود. در صورتى كه در قرآن كريم اين ارزش‏ها براى بندگان شايسته خدا مكرر ذكر شده و روى آن تأكيداتى شده، تعبيراتى شده كه ما براى‏مان نامأنوس است. از جمله اين آيات شريفه‏اى است كه در اين بخش از حديث ابوذر آمده «ان الذين اوتى العلم من قبله» آن كسانى كه قبل از قرآن علم به آنها داده شده «اذا يتلى عليهم» وقتى قرآن براى آنها تلاوت مى‏شود «يخرون للاذقان سجداً» وقتى آيات قرآن را مى‏شنوند، بى‏اختيار به خاك مى‏افتند و صورت‏شان را به خاك مى‏گذارند، تعبير قرآن اين است كه ذقن‏هايشان را به خاك مى‏گذارند «يخرون للاذقان» حالا اين تعبير كنايى است، يعنى صورت‏شان را به خاك مى‏گذارند يا طورى بوده كه در اثر كثرت خشوع اين ذقن‏هايشان را روى زمين مى‏ماليدند «يخرون للاذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولاً و يخرون‏
    للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً» اين صحنه‏اى كه كسى آيه قرآن را بشنود، بى‏اختيار به خاك بيافتد و شروع بكند به گريه كردن ما شايد در عمرمان يك نمونه‏اش را هم نديده باشيم كه چنين حالتى براى كسى پيش بيايد كه از شنيدن آيات قرآن اين اندازه حالت خشوع در قلبش پديد بيايد و اين حالت عجيب تزلزل در مقابل خداى متعال براى او دست بدهد كه اين طورى به خاك بيافتد و گريه كند.
    گريه‏اى كه از يك طرف نشان شوق است از اين كه وعده خدا تحقق پيدا كرده، آن وعده‏اى كه خدا داده بود كه كتاب آسمانى نازل كند براى هدايت بشر، گريه از اين كه شكر اين كه خدا هدايتش كرده و گريه خوف از عظمت الهى، خشيت الهى. اين‏ها آثارى است كه از شنيدن آيات قرآن براى يك مومن بايد پيدا شود.
    حالا ان شاء الله مومنين در خفا و نيمه‏هاى شب وقتى آيات قرآن را مى‏خوانند، تلاوت مى‏كنند، چنين حالاتى به آنها دست مى‏دهد. ما خبر نداريم، و در جامعه ما نمونه‏اش را نديده‏ايم و يا كم ديده شده است اين‏ها. اين‏ها يك ارزش‏هاى فراموش شده‏اى است كه حالا پيامبر اكرم به ابوذر مى‏فرمايند: اگر يك علمى به تو داده شده كه اين علم موجب بكاء تو نشد، علمى آموختى كه اين علم بر خضوع و خشوع تو نيافزود و موجب اين نشد كه گهگاهى اين حالت بكاء و خشوع در تو پديد بيايد، بدان كه علمى كه آموخته‏اى سودى به حال تو ندارد. آن علمى براى انسان مى‏تواند نافع باشد كه چنين آثارى داشته باشد. اگر مستقيماً مضمون علوم مضمون مُبكى نيست، اما آنچنان انسان به خاطر خدا آن علم را بياموزد و براى انجام وظيفه باشد كه اين حالت ملكه خضوع و خشوع در او تقويت شود. اما اگر علمى باشد كه ما را غافل كند، غرور بياورد براى ما، اين علم نفعى به حال ما نمى‏بخشد.
    علم بدون گريه، قساوت آور و مضرّ
    «يا اباذر من اوتى من العلم ما لا يبكيه» اگر علمى به كسى داده بشود كه باعث بكاء او نشود «لحقيق ان يكون قد اوتى علم ما لا ينفعه» سزاوار است كه بداند اين علمى است كه براى او نفعى ندارد. چرا؟ «لان الله نعت العلما» خداى متعال صاحبان علم را اين طورى معرفى كرده كه مى‏فرمايد: «ان الذين اوتى العلم» آنهايى كه علم به آنها داده اين طور هستند، صاحبان علم كسانى هستند كه وقتى آيات قرآن را مى‏شنوند به گريه درمى‏آيند و حالت خشوع براى آنها پيدا مى‏شود و بى‏اختيار روى خاك مى‏افتند، اين اثر علمشان است. پس اگر علم اين اثر را نداشت، «كانه لا علم» است، علم نافعى نيست.
    «يا اباذر من استطاع ان يبكى فليبك» اگر كسى حالت بكاء براى او پيدا مى‏شود، اين بكاء معلوم است بر چيزهاى مطلوب است. بكاء بر اين كه يك نعمت دنيا از دست او رفته نيست. بكاء بر اين است كه سعادت اخروى از دست او رفته يا مبتلا به گناهى شده، اگر كسى اين حالت براى او ميسر است و چنين حالتى دارد كه بر گناهانش، بر محروميت‏هاى معنوى‏اش و كسانى كه داراى محبت خدا و مراتبى از معرفت و ولايت الهى هستند به واسطه محروميت از لقاى الهى، حالا ما فقط حرفش را مى‏زنيم و حقيقتش را نمى‏چشيم. آن كسانى كه در مثل دعاى كميل عرض مى‏كنند «رب صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك» آنها گريه‏شان به خاطر چيز ديگرى است.
    على اىّ حال اين گريه‏هايى كه مطلوب است كه به ما مربوط است، گريه بر گناهان‏مان است. در مرتبه دوم محروميت از سعادت‏هاى معنوى و ابدى است. دورى از ديدار حضرات معصومين و امام عصر(ع) و براى كسانى كه مراتب بيشترى از معرفت را داشته باشند، گريه‏هايى كه از دورى از خداى متعال دارند. اگر كسى برايش ميسر است «فليبك» از اين حالت استفاده كند و گريه كند. اگر كسى براى او ميسر نيست، اين گريه در آستين آدم نيست كه هر وقت بخواهد گريه كند، اقلاً گهگاهى كارى كند كه قلبش محزون شود، تلقين كند به خودش چيزهايى كه حزن‏آور است. فكر كند درباره محروميت‏هايش كه چه سعادت‏هاى معنوى كه مى‏توانست نصيبش بشود و محروم شد، چه گناهانى كه مرتكب شده كه معلوم نيست اين‏ها آمرزيده شده باشد. و اگر آمرزيده نشده باشد، چه عذاب‏هايى را به دنبال خواهد داشت؟ درباره اين‏ها فكر كند تا دلش محزون شود و اقلاً تباكى كند «و من لم يستطع فليشعر قلبه الحزن» حزن را به قلب خودش وارد كند تا احساس حزن به او دست بدهد «وليتباك» اقلاً يك حالت تباكى پيدا كند. به خاطر اين كه كسى كه حالت حزن براى او دست ندهد و هميشه سرمست باشد، مغرور باشد، شكستگى دل نداشته باشد، چنين كسى از خدا دور خواهد بود.
    «ان القلب القاسى بعيد من الله تعالى ولكن لا تشعرون» نمى‏فهميد. اگر مى‏دانستيد و اگر مى‏فهميديد و درك مى‏كرديد كه كسى كه چنين حالت بكايى و حزنى نداشته باشد خيلى از خدا دور است، البته هر كسى هم حالت بكاء داشته باشد خيلى دليل قربش نيست. گاهى منافقينى هم هستند كه در اثر تكرار حالاتى يك ملكه‏اى براى آنها دست داده است. اين هميشه دليل اين نيست كه كسى كه گريه مى‏كند آدم خوبى است، ولى آن طرفش هست. كسى كه حالت بكاء و حزن به او دست نمى‏دهد اين آدم بدى است، اين دل قاسى دارد. اين دلش قساوت گرفته، اين دلش از خدا دور است.
    خوف در دنيا موجب امان در آخرت‏
    يا اباذر يقول الله تبارك و تعالى لا اجمع على عبد خوفين و لا اجمع له امنين فاذا امننى فى الدنيا اخفته يوم القيامة و اذا خافنى فى الدنيا آمنته يوم القيامة» اين قسمت‏هاى اين روايت بيشتر ناظر به حالات قلبى است. در بخش‏هاى گذشته ايمان و عمل مورد توجه بود، مخصوصاً نماز و اهميت نماز. در اين قسمت‏ها پرداخته به حالات معنوى و حالات قلبى، از قبيل خوف، حزن و خشوع. مى‏فرمايد: خداى متعال يعنى پيامبر اكرم(ص) از قول خداى متعال نقل مى‏كنند كه خداى متعال مى‏فرمايد: من در دل مومن دو خوف جمع نمى‏كنم. اگر در دنيا از من بترسد، در آخرت او را ايمن مى‏كنم و ترس را از او برمى‏دارم. اما اگر در دنيا از من نترسد و خيالش راحت باشد، در آخرت مبتلا خواهد شد. آن خوفى است كه ديگر نجات هم ندارد. آنهايى كه در دنيا خدا ترسند، اما «من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى المأوى»(2) در روز قيامت هم در امن هستند و نگرانى‏اى ندارند «لا خوف عليهم و لا هم يحزون» اما اگر كسى در اين دنيا خوف خدا نداشت، خشيت الهى نداشت، وقتى خوف و خشيت نداشت، به هر كارى هم دست مى‏زند، خيالش راحت است «امن من مكر الله» چنين كسى از اين دنيا كه مى‏رود مبتلا به نگرانى‏ها است و دائماً مبتلا بايد منتظر عذاب‏هاى بيشتر و سخت‏ترى باشد.
    «يا اباذر ان العبد ليعرض عليه ذنوبه يوم القيامة فيقول: اما انى كنت مشفقاً، فيغفر له» در اين دو بخش روايت اهميت حالت قلبى را داشته كه مى‏فرمايد اگر كسى حتى مبتلا به گناه هم بشود در اين عالم، اما حالت خوفش محفوظ باشد، ابتلاى او به گناه موجب اين نشود كه اين حالت خوفش از بين برود. اين در روز قيامت اميد اين هست كه گناهش آمرزيده شود. روز قيامت گناهش را به او عرضه مى‏كنند و مى‏گويند تو اين گناهان را كرده‏اى؟ مى‏گويد: درست است، انجام داده‏ام اما «كنت مشفقاً» با ترس و لرز گناه كردم. اگر اين طور باشد «فيغفر له» اين مشمول مغفرت الهى واقع مى‏شود. اما اگر بى خيال بود، گفت: كرديم كه كرديم، چنين گناهى ولو كوچك هم باشد، از او نمى‏گذرند.
    «يا اباذر ان الرجل يعمل الحسنة فيتكل عليها» برعكس يك آدمى يك كار خوبى مى‏كند كه خيلى خيالش راحت است كه ما اهل عبادت هستيم، در تحصيل علم و نوكر امام زمان هستيم «يعمل المحقرات» حالا ما كه اين قدر آدم خوبى هستيم حالا گاهى هم يك گناه كوچكى انجام بدهيم حالا خيلى هم مهم نيست. گناهان كوچك را حقير مى‏شمارد «حتى يأتى الله و هو عليه غضبان» كارش به آنجا مى‏رسد كه مورد غضب الهى قرار مى‏گيرد با همان گناهان كوچك. چرا؟ براى اين كه دلش خائف نبود. عظمت خدا را ياد نمى‏كرد، خودش را به غفلت و بى‏خيالى زده بود. برعكس «ان الرجل ليعمل السئية» يك كسى است كه حتى مبتلا به گناه مى‏شود، ولى از گناهش خائف است. هر وقت يادش مى‏آيد به خودش مى‏لرزد «فيفرق منها فيأتى الله عزوجل آمناً يوم القيامة» به واسطه همين خوفى كه دارد در روز قيامت از عذاب الهى نجات پيدا مى‏كند.
    ارزش خوف و حزن‏
    منظور از ذكر اين دو مثال، البته اين‏ها كليت ندارد. گاهى ممكن است چنين كسى مبتلا به گناه بشود و آمرزيده بشود به خاطر آن كه آن حالت اشفاق و خوفش محفوظ است و گاهى ممكن است آدم گناهان كوچكى هم انجام بدهد و روز قيامت مورد غضب الهى قرار بگيرد. براى اين كه گناهان خدا را كوچك شمرده. پس براى چه اين‏ها را ذكر مى‏فرمايد پيغمبر اكرم به ابوذر؟ براى اين كه اهميت حالات قلبى را به آن توجه پيدا كند. ترس قلبى چقدر مؤثر است كه حتى اگر مبتلا به گناه هم شد، آن اشفاق قلبى، آن اضطراب، آن نگرانى‏اى كه دارد، موجب آمرزشش مى‏شود، ولى اگر بى‏خيال بود، هر چه عبادت هم بكند به خاطر آن گناهان كوچكش معذب مى‏شود. چون گناه را سبك شمرده، فكر نكرده من دارم در مقابل چه كسى و گناه چه كسى را مى‏كنم. اين‏ها ذكر مى‏شود براى اين كه ما توجه پيدا كنيم كه هيچ گناهى را كوچك نشماريم، سعى كنيم حالت خوف و خشيت را هميشه در دل خودمان زنده نگهداريم و شيطان ما را فريب ندهد و مغرور نكند كه قلب ما از خوف و خشيت خالى شود.
    بالاترش. براى اين كه تشويق بكند به اين كه اين حالت خوف را شما حفظ كنيد و به اعمال صالح‏تان، به عبادات‏تان شما مغرور نشويد، مى‏فرمايد: گاهى ممكن است يك كسى معصيت بكند و همين معصيت او را به بهشت بكشاند. اين عجيب‏تر است، به خاطر اين است كه وقتى يكبار اين معصيت را كرد آن قدر نگران اين معصيت است و دائماً ياد خودش نگه‏مى‏دارد كه هم مانع مى‏شود كه ديگر گناه بكند و هم هميشه خائف است و حالت خوف و اضطرار دارد و همين او را مى‏كشاند به بهشت. پس اگر اين حالت خوف و اضطراب در دل ما باشد، ايمن نشويم، خيال‏مان راحت نشود كه ما ديگر بهشتى هستيم، اين اميد نجاتى است. اما اگر غافل شديم، بگوييم: اگر ما بهشت نرويم، پس كى برود؟ همين ما را مغرور مى‏كند و خداى نكرده به جنهم مى‏كشاند.
    «ان العبد ليذنب الذنب فيدخل به الجنة يا يدخل به الجنة» به واسطه همان گناهش به بهشت مى‏رود «فقلت فيكف ذلك بابى انت و امى يا رسول الله»؟ ابوذر تعجب مى‏كند چطور آدم گناه بكند و گناه او را به بهشت بكشاند؟ «قال يكون ذلك الذنب نصب عينيه» يك گناه كرد، اين گناه هميشه جلوى چشمش بوده و نگران از اين كه آيا اين گناه بخشيده مى‏شود يا نمى‏شود؟ «تائباً منه» دائماً توبه مى‏كند. حالا بيست سال پيش‏تر گناه كرده، اما يادش نمى‏رود كه من بيست سال پيش اين گناه را كردم، آيا آمرزيده شده است يا نه؟ دائماً در جلوى چشمش است و توبه مى‏كند «فارّاً الى الله عزّ و جل» مثل كسى كه از يك درنده‏اى پناه مى‏برد به يك جاى امنى، از اين گناهى كه كرده مثل يك درنده‏اى در مقابل خودش مى‏بيند و پناه مى‏برد به سوى خدا و به رحمت خدا «فار الى الله» فرار مى‏كند از آن گناهش به سوى خدا. و اين باعث اين مى‏شود كه از همان گناه دائماً توجه به خدا داشته باشد و از آن گناه مثل يك درنده‏اى فرار كند و پناه ببرد به خدا. اين است كه همان گناه باعث اين مى‏شود كه بهشتى شود.
    عمل براى بعد الموت نشانه كياست‏
    «يا اباذر الكيس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت و العاجز من اتبع نفسه و هواها و تمنى على الله عز و جل الامانى» آدم زرنگ كسى است كه دائماً ياد مرگ باشد و براى عالم بعد از مرگش كار بكند. كارش براى امروز و فرداى خودش نباشد بلكه براى عالم آخرت باشد، آن آدم زرنگى است. و عاجز و ناتوان و بدبخت و بيچاره، بى‏عرضه كسى است كه تابع هواى نفسش است. هواى نفس اسيرش كرده، اين نمى‏تواند اصلاً فكر فردا را بكند. نمى‏تواند كارى براى عالم آخرتش بكند. پس اسير اين هواى نفس شده و چنين كسى بى‏عرضه‏ترين افراد است، عاجزترين افراد است «العاجز من اتبع نفسه و هواها» اما زرنگ، باهوش، زيرك كسى است كه از چنگال اين هواهاى نفسانى نجات پيدا كرده و مى‏داند كه سرانجامش به كجا منتهى مى‏شود. او براى يك عالم ابدى خلق شده و اين كه براى هميشه براى آنجا كار مى‏كند. براى دنيا آن قدر ارزشى قائل نيست كه براى اينجا تلاش كند. همّش را اين قرار مى‏دهد كه براى سعادت آخرتش كار كند.
    اميدواريم خداى متعال به بركت اولياى خودش به ما هم توفيق بيدارى، توبه و توجه مرحمت بفرمايد و از حالت غفلت و غرور نجات بدهد.
    «و الحمد لله رب العالمين»
    پرسش‏
    1 - خداوند علما را چگونه توصيف كرده؟ توضيح دهيد؟
    2 - علم نافع كدام علم است و چرا؟
    3 - علامت قلب دور از خدا چيست؟ توضيح دهيد؟
    4 - براى امنيت از خوف آخرت خداوند چه چيزى را به رسولش پيشنهاد كرده است؟
    5 - ارزش خوف و حزن را مختصراً توضيح دهيد؟
    6 - نشانه كياست و عجز چيست؟ چرا؟


    1) - اسراء، آيه 107
    2) - نازعات، آيه 42 و 43