شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
دروس اخلاق (آيت الله مصباح يزدي)
>
جلسه 15
متن
«بسم الله الرحمن الرحيم»
«والحمد لله رب العالمين و الصلات و السلام على سيد انبياء و المرسلين حبيب اله رب العالمين ابالقاسم محمد و على آله طيبين الطاهرين المعصومين اللهم كل وليك الحجة ابن الحسن صلوات عليه و على ابائه فى هذه الساعة و فى كل الساعه ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلا».
فرا رسيدن اين عيد سعيد و اين ميلاد مبارك را خدمت شما عزيزانى كه افتخار خدمتگزارى به آستان آن حضرت را داريد و اميدوارم كه اين خدمتگزارى مقبول درگاه ايشان واقع بشود تبريك عرض مىكنم. از خداوند متعال عاجزانه درخواست مىكنيم كه عيدى ما را تعجيل در ظهور آن حضرت قرار بدهد. فرصت كم است مخصوصاً با توجه به اين كه ساعت هفت و نيم براى تكبير اعلام شده، چند دقيقهاى به اندازهاى كه وقت است مزاحم آقايان ميشوم دنباله روايتى كه وصيت پيغمبر اكرم به حضرت ابيذر بود.
«يا اباذر الكيس من دان نفسه يا من ادب نفسه و عمل لما بعد الموت و العاجز من التبع نفسه و هوئها و تمنا على اللَّه عزوجل الامانى. يا اباذر ان اول شىءٍ يرفع من هذا الامه الامانة و الخشوع حتى لا تكاد ترى خاشعا». قسمتهايى كه اخيراً خوانديم از اين روايت شريف مربوط بود به حالات خوف و حزن. و اين كه انسان بايد از اين دو حالت براى سير و سلوك خودش استفاده كند. اينها حالاتى است كه انسان بيشتر مىتواند به خودش توجه پيدا كند و از اين حالات براى تصميمگيرى بهره بگيرد. موقعى كه آدم غرق شادى است بيشتر مورد غفلت قرار ميگيرد تا آن وقتى كه داراى حالت حزن است. اين است كه روايات زيادى در مدح حزن وارد شده. حتى مثلاً به اين مضمون كه اگر شخص محزونى ميان جمعيتى باشد خدا آن جمعيت را به خاطر او مورد رحمت قرار مىدهد. و تعبيرات زيادى است در اين زمينه كه براى خودش در كتابهاى اخلاقى و اينها ذكر شده. توضيحى در اين زمينه عرض كردم كه مدح و ذمى كه راجع به حالت حزن يا حالت خوف مىشود به لحاظ بهره بردارى است كه انسان از اين حالات مىكند. و الا هر خوفى يا هر حزنى ممدوح نيست. حزنى كه باعث اين بشود كه انسان به افسردگى مبتلا بشود و همه چيز را رها كند، نه حال عبادت داشته باشد، نه حال كار داشته باشد، چنين حزنى ممدوح نيست. آن حزنى كه باعث اين مىشود كه آدم به خودش رجوع كند و از حال و از ديگران و از دنيا يك مقدار توجهش را قطع كند و متوجه به خدا بشود. يعنى اثر مثبت داشته باشد. يا خوفى كه باعث اين بشود كه آدم مأيوس
بشود به طور كلى. نا اميد بشود. آن قدر خوف در انسان قوى بشود كه اصلاً از خودش مأيوس بشود. برسد به آنجايى كه ما كه سرمان زير آب است چى؟ چه يك نى، چه صد نى. ديگر از ما كارى ساخته نيست. اين خوف هم مطلوب نيست. منجر به يأس مىشود.
هم خوف و هم حزن از آن جهت كه زمينه براى عمل و زمينه براى حالات مطلوب و توجه به خدا را فراهم مىكند مطلوب است. دنبال اين مطلب تعبيرى دارد كه احتمالاً ناظر به اين باشد، چون در قسمتهاى گذشته آمده بود كه اگر كسى مرتكب گناه بشود و اميد اين داشته باشد كه خداى متعال او را مىبخشد و خائف باشد كه بواسطه اين گناه معذب واقع بشود، همين اشفاقش و خوفش موجب آمرزشش مىشود. يك همچين تعبيراتى بود. ممكن است كسى از اين بيانات سوء برداشت كند. و خيال كند كه خب حالا كه گاهى حتى ارتكاب گناه موجب اين مىشود كه آدم بهشتى بشود، يك همچين تعبيرى هم بود كه گاهى كسى مبتلا به گناه ميشود همان گناه او را به بهشت مىكشاند. چون بعد از ارتكاب به گناه خائف ميشود از اين كه معذب بشود و دائماً نگران است و اين حالت خوف و اشكافش باعث اين ميشود كه به توبه و انابه بپردازد و به هر حال گناهش آمرزيده بشود و به بهشت برود.
از اينها ممكن است كسى سوء برداشت بكند. فكر كند كه هر رجائى، هر چه آدم اميد داشته باشد كه خدا مىبخشد او را و خائف است اين ديگر كافى است. و اگر گناهى هم مرتكب شد، همين بعدش مىگويد كه خوف پيدا مىكند و همين باعث اين ميشود كه باعث مىشود كه خوف پيدا كنم و توبه كنم. اين يك لغزشگاهى است كه انسان ممكن است به آن مبتلا بشود و شيطان فريب بدهد به آدم. اين است كه توجه مىدهند به اين كه آدم هوشيار، آدم زرنگ بايد دائماً فكر اين باشد كه عمل صالح بيشتر انجام بدهد و از عمرش بيشتر استفاده كند و پاى روى خواستههاى نفسانى اش بگذارد. اين كه آدم به دلخواه خودش عمل كند و خيال كند كه با اميد و آرزو مىتواند كار خودش را اصلاح كند و بارش را به منزل برساند اين غفلت است. اين عجز است. اين ناتوانى است. آدم توانا، آدم كيّس، آدم زرنگ، بايد هيچ لحظهاى از عمرش را از دست ندهد مگر اين كه در مقابلش نتيجهاى براى آخرتش بگيرد.
«يا اباذر الكيس» اين عبارت در نسخههاى روايت مختلف است. در اين نسخه بحار من دان نفسه است. معنايش اين جور مىتواند باشد كه انسان يك وقت با خواهشهاى نفسانى براى او خيلى مهم است. نفس غالب بر انسان است، قوى است. يك وقت نفس ضعيف ميشود. يعنى خواستههاى نفس در مقابل انسان غلبهاى و سيطرهاى ندارد. چنين نفسى را مىگوييم نفسى است ضعيف، دان يعنى ضَعُف. در بعضى از نسخهها است من ادّب نفسه است. شايد آن بهتر باشد. كيس كسى است كه در مقام تأديب خودش بر بيايد. يعنى خود سازى كند. همين تعبيرى كه امروز شايع است مىگويند خودسازى خودى مأدب خودش باشد. خودش مربى خودش باشد. خودش را تربيت كند. «و امر لما بعد الموت» توجهش به عالم آخرت باشد كه در آن جا چه خواهد شد. اين جا كار كند براى آن جا نه براى همين جا. يعنى تلاشى كه مىكند در جهت صلاح اخروى باشد. هدف آن جا باشد. كارى بكند كه براى سر منزلش مفيد است. اين مسير به هر حال زود يا دير خواهد گذشت. ارزش اين كه آدم روى آن حساب بكند و اين را هدف قرار بدهد ندارد. هدف را بايد ماوراى اين جهان قرار داد كه عالمى است ابدى و پايانناپذير. كسى كه زرنگ است اين فكرها را مىكند كه ما اين زندگى دنيايمان در حركتيم. سيريم. مسافريم، مقصد كجاست؟ كارى بكنيم كه براى مقصدمان مفيد باشد. اما اين خواستههاى نفسانى كه مربوط به اين عالم است. به اينها بهايى نمىدهد. اين خواستههاى نفس شكست خورده، له شده، ضعيف شده. كارايى ندارد، بر انسان تسلطى ندارد.
برعكس كسى كه ناتوان است. نمىتواند جلوى هواى نفسانى اش را بگيرد. در مقابل شهواتش نمىتواند مقاومت كند. يك آدم ضعيفى است. عاجز است. «و العاجز من التبع نفسه و هوئها» آن كسانى كه دنبال هواهاى نفس هستند اينها آدمهاى عاجزى هستند. خيلى ضعيفند. «من التبع نفسه و هوئها و تمنا على اللَّه الامانى». دنبال هواى نفس است و آرزوهايى دارد و از خدا مىخواهد كه در بهشت با اولياى خدا باشد. زهى آرزوى خام. اگر دلت مىخواهد با اولياى خدا باشى اين جا بايد فكر كار باشى تا تو را لايق بدانند كه در آن جا با اوليا باشى. آدم همين جا بنشيند و هوس داشته باشد و آرزو كند كه ما ان شاء اللَّه با اولياى خدا خواهيم بود، اين مال غفلت و عجز انسان است. اگر مرد است بايد آستينها را بالا بزند و كار بكند.
به مناسبت اين كه در خوف و حزن صحبت شده بود و حزن به دنبالش خشوع مىآمد و در باره خشوع هم قسمتهايى داشتيم. به اين مناسبت هشدارى مىدهد كه بدانيد انسان در معرض اين است كه ولو اين كه الان هم خشوعى دارد و حال خوشى براى او دست مىدهد ولى اين ممكن است دوام نداشته باشد. چون معمولاً كسانى كه امثال ابوذر و سلمان بودند و دست پرورده پيغمبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله) بودند مصداق آن آيه شريفه بودند كه اذا يتلى عليهم يخرّون للاذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا و يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا». قبلاً بيانش شده بود. هشدار مىدهد به اين كه اين حالت براى هميشه باقى نمىماند. در، از، در امت من بعضى از كمالاتى است كه الان موجود است و اينها برداشته خواهد شد. مىفرمايد اول چيزى كه از امت من برداشته مىشود در امور اجتماعى شان است، امانت دارى و امين بودن دستكارى، در امور شخصيشان خشوع قلبى است. روزى بيايد كه آدم بايد بگردد به زحمت يك كسى را پيدا كند كه قلب خاشعى داشته باشد. «يا اباذر ان اول شىءٍ يرفع من هذا الامه الامانة و الخشوع» در روابط اجتماعى مهمترين چيزها راستى و درستى است. اين برداشته خواهد شد. مردم به فكر اين مىافتند كه خيانت كنند به همديگر. سوء استفاده كنند. حقوق همديگر را رعايت نكنند. در زمينه مسائل فردى و اخلاق معنوى هم اول چيزى كه برداشته مىشود خشوع است. انسان مبتلا مىشود به حالت قصاوت قلب. ديگر آن خشوع را از دست مىدهد. من يادم مىآيد كه يك وقت راجع به يك شخصى صحبت مىكردم كه كسى مذمت مىكرد از آن شخص، يك عالم، متهم مىكرد كه آن عالم فرض كنيد از طريقه حقه منحرف شده دليلش اين استكه در حضور او قرآن مىخوانند او گريه مىكند. به خيالش گريه كردن مال مصيبت و عزادارى و اينهاست. از عيوب او را ذكر مىكرد كه آن آدم اهل بدعت است. خب چه بدعتى شما ديدهايد از او؟ گفتند در حضورشان در جلسه قرآن مىخوانند گريه مىكند. اين شده بود از علامات اين كه شخص منحرف است. از بس ديده نشده و اين عمل ترك شده و ما نامأنوس هستيم يك نفرى هم كه پيدا شده كه حالا قلب خاشعى داشته و مصداق آن آيه است كه «اذا يتلى عليهم يخرّون للاذقان سجداً» لا اقل يك بويى از آن برده اين را اصلاً اهل بدعت حساب مىكنند. «حتى لا تكاد ترى خاشعا». آنقدر خشوع كم مىشود كه هر چقدر بگردى آدم خاشعى به زحمت پيدا مىكنى. ان شاء اللَّه زمان ما اين جور نيست.
خب منشأ اين كه اين كمالات از انسانها برداشته مىشود و امت پيغمبر اكرم مبتلا مىشوند به اين محروميتها، اولش امانت دارى و درست كارى نسبت به ديگران و در قلب خودشان هم از خشوع محروم مىشود منشأش چيه؟ چطور مىشود كه آدميزاد اين طور مىشود؟ با آن همه سفارشات و تربيتهاى پيغمبر اكرم و رفتارى كه خود ايشان و اصحاب نزديكشان داشتند چطور ميشود كه اينها حالاتشان تغيير مىكند؟ مخصوصاً آن كسانى كه داشتهاند و بعد از دست مىدهند. منشأ همه اينها چه در امور اجتماعى كه مفاسدى كه پيش مىآيد و چه در حالات فردى. منشأش يك چيز است. چيه آن؟ علاقه به دنيا. علاقه به دنياست كه آدم را به هر گناهى وادار مىكند. حالات خوش و حالات خشوع و بكاء از انسان مىريزد. حزنى كه بايد نسبت به گناهان خودش داشته باشد. حزنش مىشود مربوط به امور دنيا كه چرا چند ريال از دارايى او كم شده يا گم شده يا ضررى به او خورده اين ميشود براى او مصيبت. ترسش از اين است كه مثلاً فرض بفرماييد قانونى بگذرانند كه بايد فلان مقدار ماليات بدهيد. مىترسد كه نكند يك همچين چيزى پيش بيايد. يا مال التجارهاش مثلاً در دريا بيفتد، غرق بشود. على ايحال خوف و حزنها متوجه امور دنيا مىشود. مال اين است كه دلبستگى به دنياست. اگر دلبستگى به دنيا نباشد هدف آخرت باشد، انسانى كه آخرت طلب است از حالات مختلف مىتواند براى آخرتش استفاده كند. اگر پولدار است، از پولش. اگر پولدار نيست از صبرش، از رضايش، از تسليمش، همه اينها مىشود عبادت. پول دارد انفاق مىكند، نمىتواند كمكهاى ديگرى مىكند. اين جور نيست كه عبادت خدا فقط منحصر باشد به آن وقتى كه آدم در رفاه و آسايش است. شايد آن كسانى كه آسايششان كمتر است عبادتشان بيشتر باشد.
به هر حال آنهايى كه تعلق به دنيا دارند، آن تعلق به دنيا آنها را به گناه مىكشاند. ابتدا اين را دادهاند از مباهات زياد استفاه مىكند وقتى كم آمد مشتبهات هم ضميمه مىشود. حالا اين شايد اشكالى نداشته باشد. طبق فتواى بعضى از آقايان اشكال ندارد. اين نوع از ربا مثلاً. مشتبهات كم كم مىرسد به محرمات يقينى، يك بار، حالا اين گناه يك مرتبه است، توبه مىكنيم بعدش. كم كم مىشود ملكه، كم كم مىرسد به كبائر موبقه. ديگر از يك چيزى باكى پيدا نمىكند. درحالت شخصى هم كه پيداست. وقتى كه دل به دنيا بند است ديگر حالت خشوع پيدا نمىكند. روز به روز بر قصاوت دل افزوده ميشود كه منشأ قصاوت تعلق به دنيا و گناه است. اين است كه براى اين كه انسان متوجه بشود كه چى موجب اين بلاها ميشود و محروميتها را براى انسان به بار مىآورد از اين جا در باره مذمت دنيا و دنيا خواهى و دنياطلبى بياناتى را مىفرمايند: «يا اباذر و الذى نفس محمدٍ بيده لو ان الدنيا». اينها را خوب است با دقت بيشترى گوش كنيم. چون اين بلايى است كه همه ما كم يا زياد به آن مبتلا هستيم. اگر حالا هم نباشيم در معرض اين هستيم كه فردا مبتلا بشويم. خوب است اينها را با دقت بيشترى گوش كنيم و بعد روى آن فكر كنيم و بعد ترتيب اثر بدهيم. «لو ان الدنيا كان التعدل عند اللَّه جناح بعونة او ذبابٍ ما سقل كافر انْها شربةً مماغ». اى اباذر مىخواهى بدانى كه دنيا پيش خدا چقدر ارزش دارد؟ ما معيار ارزش هايمان دلخواهمان است. لذتهاى حيوانيمان است. هر چه بيشتر خوشمان بيايد براى آن بيشتر ارزش قائل هستيم. براى چى بيشتر حاضريم پول بدهيم وقت صرف كنيم. لذت بيشترى داشته باشد. اما اسلام آمده يك معيار ديگرى براى ما معرفى كند اين ارزش ما چيزهايى است كه خدا براى آنها ارزش قائل است. ما خيلى جاها اشتباه مىكنيم. اگر بفهميم چى پيش خدا ارزش دارد، ما هم بايد براى همان ارزش قائل باشيم. حالا مىخواهيد ببينيد كه ارزش دنيا پيش خدا چه اندازه است؟ اين دنيا با همه عظمتش، با همه عرض و طولش، مىفرمايد اگر تمام اين دنيا، قسم مىخورد پيغمبر اكرم براى ابوذر قسم مىخورد. «و الذى نفس محمدٍ بيده» قسم به آن كسى كه جان من به دست او است، اگر همه اين دنيا به اندازه بال يك پشه يا بال يك مگس پيش خدا ارزش مىداشت، يك جرعه آبش را به كافر نمىچشاندم. اگر همه اين دنيا، اين اقيانوسها، به اندازه يك بال مگس پيش خدا ارزش ميداشت، اين را در اختيار كافر قرار نمىداد كه حتى يك استكان آبش را بخورد. چيزى كه ارزش دارد خدا در اختيار كافر قرار نمىدهد. اين اختصاص به اولياى خودش دارد. اين كه مىبينيد كافر و مومن يكسان مىتواند از نعمتهاى اين دنيا استفاده كنند مال اين است كه اين وسيله آزمايش است. اين نشانه ارزش نيست. آدميزاد خيال مىكند هر كس در دنيا نعمتش بيشتر باشد يعنى ارزش بيشترى دارد. يقول آيه شريفه كه وقتى نعمتى به او مىدهيم «اما الانسان اذا ما ابتلئه ربه و اكرمه و نعّمه يقول ربى اكرمه و اما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اعانه». اين قضاوتهاى نادرست ماست. و الا حيقيتش اين است كه بود و نبود امور دنيا هر دويش وسيلهاى است براى آزمايش. هيچ كدام ملاك ارزش و كرامت نيست. اگر كل اين دنيا به انداز ه يك بال مگسى ارزش مىداشت پيش خدا، نمىگذاشت شخص كافر يك استكان از آب اين دنيا بخورد. كما اين كه يك قطره از آب بهشت به كام كافر نخواهد رسيد. هر چه التماس كند «ان افيقوا علينا من الماء مما رزقكم اللَّه» مىگويند «اللَّه حرمكمها على الكافرين». يك قطرهاش هم به كام كافر نبايد برسد. اختصاص به اولياى خدا دارد. اگر در اين دنيا هم امور دنيا پيش خدا چنين ارزشى مىداشت، يك استكان آبش را هم به دهان كافر نمىرساند. اين كه مىبينيد كفار بيشتر بهرمند مىشوند از دنيا و در اختيارشان قرار مىگيرد مال اين است كه خدا براى آن بهايى، ارزشى قائل نيست.
اين چون براى، در ذهن ما دور است پيغمبر قسم مىخورد. معلوم مىشود باور كردن آن آسان نيست. ما خيال مىكنيم نمىشود اين جورى، اين همه دنيا و با اين همه منابع و ذخاير و اينها به اندازه يك بال مگس پيش خدا ارزش ندارد؟ خيلى مشكل است باور كردنش. ولى مال اين است كه بينش ما ضيعيف است، بصيرت ما ضيعف است. آن كسى كه بينشش الهى است مىداند كه اينها همه وسيله امتحان است. ابزار امتحان كه ارزش اصلى ندارد. وسيله است. ارزش اصلى و مطلوب و ارزش بالاصاله مال هدف است، نه مال وسيله، وسيله گاهى خوب است، گاهى بد. «و نبلوكم بالشر و الخير». هم چيزهاى خوشايند مىتواند وسيله امتحان باشد هم چيزهاى ناراحت كننده. چون اينها خودش اصالت ندارد اين است كه هم در اختيار مومن قرار مىگيرد و هم در اختيار كافر. «يا اباذر الدنيا ملعونة، ملعونٌ ما فيها الا من ابتغا به وجه اللَّه يا الا ما ابتغى به وجه اللَّه و ما من شىءٍ ابقض من الله تعالى من الدنيا خلقها ثم ارضها و ثم اعرض عنها فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتى تقوم السائلين». يك روايتى امام راحل (رضوان الله عليه مكرر اشاره مىكردند كه ان اللَّه التعالى منذ خلق لم ينظر اليها». يك همچين مضمونى را ايشان نقل مىكردند. عين اين مضمون همين است كه در اين جا وارد شده حالا جاى ديگر هم است يا نه، نمىدانم ولى اين مضمون در اين عبارت آمده.
«يا اباذر الدنيا ملعونة» دنيا مورد لعن خداست. و آن چه در دنياست مورد لعن خداست و مگر چيزهايى كه وسيلهاى باشد براى تقرب به خدا. هر چه در امور دنيا وسيلهاى به نحوى دخالت نداشته باشد در تقرب الى اللَّه مورد لعن الهى است. خدا نظر رحمت به آن ندارد. چون عالم را آفريده براى چى؟ انسانها را آفريده براى چى؟ براى اين كه به او نزديك بشوند. همه چيز را در اين دنيا در اختيار انسان قرار داده براى چى؟ براى اين كه از اينها استفاده كند در راه رسيدن به او. پس نظر رحمتش به آن چيزى است كه به طرف او حركت مىكند و راجع به اوست. به چيزى كه او را دور مىكند از هدف طبعاً نظر رحمت ندارد. نظرش آدم دنبال چى است؟ دنبال هدفش است. چيزى كه بر خلاف جهت هدف باشد نگاه به آن نمىكند كه آدم. شما در يك مسيرى كه مىخواهيد برويد، يك هدفى كه داريد به همان سمتى كه مىخواهيد برويد نگاه مىكنيد. آدم وقتى كه مىخواهد برود به طرف هدف بر نمىگردد كه پشت سرش را نگاه كند. به پشت سر نگاه نمىكند. كارى ندارد به آن. خدا انسان را آفريده براى تقرب به خودش. آن چيزى كه او را از خدا دور مىكند ما چه توجهى به آن بكنيم؟ در جهت هدف او نيست. منظور او نيست. «و ما من شىءٍ ابقض من اللَّه تعالى من الدنيا» هيچ چيز مبقوضتر از دنيا پيش خدا نيست. بعد توضيح مىدهد. «خلقها ثم ارضها و ثم اعرض عنها». خدا دنيا را خلق كرد ولى ديگر رويش را برگرداند از آن. «فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتى تقوم السائلين». تا روز قيامت هم ديگر خدا به دنيا نظر نخواهد كرد. نظر يعنى نظر رحمت. و الا همه چيز در مرء و منظر خداست ديگر. چيزى كه مخفى نيست از او. يعنى عنايت ندارد به آن. توجه عنايتآميز ندارد به آن. در مقابلش چيزى كه پيش خدا مطلوب است ايمان و عمل به مقتضاى ايمان است. «و ما من شىءٍ احب الى اللَّه تعالى من الايمان به و الترك ما امر بتركه». عمل كردن به مقتضاى ايمان و ترك چيزهايى كه با ايمان منافات دارد.
از خداى متعال درخواست مىكنيم كه به همه ما توفيق بدهد كه دنيا را آن چنان كه هست با پستى و دناعتش بشناسيم و آخرت و آن چه عند اللَّه و در مسير الى اللَّه است با كرامت و شرافتش بشناسيم و دل خودمان را از ذخارف پست دنيا بكنيم و به خدا و به اولياى خدا ببنيديم. بيشتر من وقت شما را نگيرم براى اين كه برسيد كه اين مراسم را كه ان شاء اللَّه مرضى خدا و امام زمان است در آن مشاركت داشته باشيد.
«و الحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...